هفت میلیارد آدم روی کره زمین

واقعا چرا تا حالا فکرشو نکرده بودم!؟ هفت میلیارد آدم روی کره زمین هست؛ حالا نصفشون که مرد باشن رو هم بذاریم کنار، سه میلیارد اقلا باقی می‌مونن؛ کم کمش یک میلیارد آدم. اووووه! این همه آدم… حالا من احمق چرا گیر بدم به خدا که حتما این یکی رو واسه من جور کنه؟! دختره‌ی ایکبیری، ادا و اصول خودش کم بود، حالا ناز باباش هم محتاج نیاز ما شده؛

فکرشو بکن. کسی چه می‌دونه، ممکنه خدا یه‌ دختر عرب از یکی از قبائل سلفی عربستان سعودی واسه من کنار گذاشته باشه. هممم… آره، وسطای ماه‌ عسل به ‌خاطر یه تخلف کوچیک من از سنت معاشرت، شمشیر می‌کشه منو دو نیم می‌کنه…

یا ممکنه حتی دختر یه مأمور آتش‌نشانی توی کانادا قسمت من باشه. اونوقت بعد این‌که رفتیم منزل بخت، همه‌ی خونه‌ رو به سیستم ضد حریق مجهز می‌کنه و من هر بار که میام حالی به‌ خودم بدم و یه پیپ روشن کنم، صدای آژیر بلند می‌شه و ‌از سقف آب جاری می‌شه روی سر و کله‌ام و… آره، آخرش هم یه‌ بار اینقدر که اطفاء حریق و آب دوست داره، توی وان حمام خفه‌اش می‌کنم…

بله، خدا رو چه دیدی، شاید هم دختر یه چوپان استرالیایی توی یه روستا نزدیک سیدنی، رزق من باشه. می‌دونم آخرش چی میشه، مرض آنفلوانزای کانگوروئی که از هفت نسل قبل توی جونش بوده، منتقل می‌شه به من و به طرز فجیعی در حال ورجه وورجه می‌میرم…

یا ممکنه منو قالب کنند به خواهر یکی از این گاوبازهای اسپانیایی. هیجان‌انگیزه، ولی متوجهی که… بالاخره یه‌ روز با خان‌داداشش سر دامن‌پوشیدن‌اش دعوام میشه و منو با یه لباس قرمز میندازه جلوی یکی از گاوهاش…

یا تصور کن، یه دختر اسکیمو از قطب شمال! اونوقت بابام که خیلی آفریقا دوست داره، واسه ماه‌عسل یه هتل برامون رزرو می‌کنه توی ژوهانسبورگ. خیلی رومانتیکه. ولی حیف که تا دختره نگاهش به بلیط میفته، انگار که گرمای آفریقا بهش سرایت کنه، رنگش می‌پره و دق می‌کنه و می‌میره…

اصلا چرا راه دور برم، همین هائیتی کنار گوش خودمون؛ بالاخره بعد از پسند خانم والده و خواستگاری و بله‌برون و بند اندازون و حنابندون و جهازکشون و اینا، داریم با هواپیما میریم هائیتی که خونه‌ی بختمون و عروس شانسمون
رو ببینیم که یهو وسط راه اعلام می‌کنن هائیتی زلزله اومده و فرودگاهش گم و گور شده و مردم هم فعلا عروسی بی‌عروسی و موقع عزاداری‌شون هست و برگردین خونه‌تون…

ولی من که می‌دونم… من که می‌دونم، خدا. اینا همش کشکه. آخرش من باید برم منت همین فرنگیس دختر دیلاق همسایه‌مون آقاشهرام رو بکشم. من از اون شانسا ندارم. خدااااا