اگر میدانستم کدام شاعر شیر پاک خوردهای برای اولین بار زن را به گل تشبیه کرده، به نمایندگی از جامعهی شعرا، به خدمتش میرسیدم، حسابی! اصولا چه ضرورتی دارد که این گوهر گرانبها به یک شیء نازکبین و خودخواه تشبیه گردد که در ادامه هی مجبور به مطابقت دادن سایر اجزای این دو با هم بشویم؟ اگر این تشبیه نبود، بار بزرگی نیز از دوش شاعران بینوای بعدی برداشته میشد.
مصراع تکمیلی: چرا شاعر (ولو کمعقل یا عاقل) کند کاری که باز آرد پشیمانی؟!
یکی از شاعران که خیلی دلش میخواست نامش فاش شود ولی ما بنا به دلایل فنی و ادبی، نامش را لو نمیدهیم، در تکمیل و تایید فرمایشات بنده عرضه داشتهاند که:
بیت: «دلبری دارم که از گل بهتر است/ صورتش از برگ گل نازکتر است»
در اینکه خانمها کلا از گل بهترند، شکی نیست. بر منکرش لعنت! پس چه نیازی است که شاعر، یارش را به ضرب و زور با گل مقایسه کند؟! گل به محض قرار گرفتن در معرض باد، عمرش به باد میرود و فاتحه! قطعا طرف راضی نمیشود که با گل، که معمولا عمر کوتاهی نیز دارد، مقایسه گردد.
در راستای این بیت معروف که: «خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج»، عرض میشود که چنانچه این تشبیه نامیمون اتفاق نمیافتاد، عدهی قلیلی از جماعت محترم نسوان در طی فرایند چشم و همچشمی با این موجودات رنگ و وارنگ، هزاران بلا بر سر خود و اطرافیان خود نمیآوردند!
با توجه به رسالتی که برای خودمان قائلیم، برخی آفات ناشی از تشبیه زن به گل (یا بالعکس) را برمیشمریم، باشد تا چراغ راه آیندگان گردد:
۱- گلها اصولا باریکاندام و قلمی تشریف دارند. این تشبیه باعث میگردد که بانوان محترمه لااقل برای حفظ حرمت شاعران هم که شده، مدام در پی حفظ وجه شبه خویش با گلها و کاهش وزن و باریکسازی اندام خویش باشند. از این رهگذر، هزار و یک بلا نصیب اهل خانهشان میگردد که کمترین آن گرسنگی کشیدن اهل بیت به بهانهی رژیم درمانی خواهد بود!
۲- چاقی و لاغری افراطی هر دو ناپسند و مذموماند و ما در اینجا، با عنایت به تعبیر «خیر الامور اوسطها»، هر دو را به شدت محکوم مینماییم. چنانچه بانوان گرامی جهت دستیابی به تناسب اندام، از روشهای طبیعی پیشگیری از چاقی نظیر تنظیم حجم و نوع غذا، روی آوردن به انواع ورزشهای ارزان، فرحبخش و نشاط انگیز و… استفاده نمایند، اتفاقا مورد تایید بزرگان این حوزه (منجمله خود نگارندهی قلمی!) نیز میباشد. مشکل اصلی روی آوردن این طیفِ عموما کمتحرک، به روشهای پرهزینه و پر خطری مانند رژیمدرمانی، جراحیهای موضعی معروف به لیپوساکشن، استفاده از کمربندهای لاغری و قرصهای جوراجور است! برخی از ایشان معتقدند که: بکشید و خوشگلم کنید! متاسفانه درد اینجاست (علیالخصوص دردهای بعد از اعمال جراحی)! که بخش عظیمی از سرمایههای جوامع مصروف این روشهای نوظهور میشود. در حالی که با یک برنامهریزی ساده میتوان از این اسراف و تبذیر جلوگیری نمود. شاعر اهل دلی(!) در این باب میفرماید:
بیت تودل برو(!): «نه آنقدر خور کز دهانت در آید/ نه آنقدر کز ضعف جانت در آید!»
۳- بر همگان روشن است که یکرنگی، بر دو رنگی و چند رنگی برتری دارد. گل جماعت، خیلی علاقهمند به رنگ عوض کردن است و حتیالمقدور هرجایش را به رنگی در میآورد. زیستشناسان معتقدند که یکی از دلایل هجوم پروانهها و زنبورها به گلها، عشق به رنگ و لعاب این جماعت خاردار است که غالبا نیز باعث آزار و اذیتشان میشود. به تعبیر شاعر:
«عشقهایی کز پی رنگی بود/ باعث آسیب فرهنگی بود»!
متاسفانه تعداد اندکی از زنان و دختران، این تشبیه را خیلی جدی میگیرند، در تقلید از این چند رنگی مذموم، اقدام به صافکاری و نقاشی سر و صورت مینمایند. این رنگها و بتونههای صنعتی، سلامتی را دچار مخاطره مینمایند و همچنین آثار اجتماعی فراوانی دارد. به تعبیر دیگر آرایشهای غلیظ و تبرجآمیز بعضی خانمها، برخی از حیوانات آدمنما را متوجه این زرق و برق مصنوعی کرده و متاسفانه در پارهای موارد نیش زنبورهای درشت بیمروت، به ایجاد جراحاتی در جنس مؤنث و آزار و اذیت وی منجر میگردد. شاعر در اینباره میفرماید: خود کرده را تدبیر نیست!
بیت کاربردی (مندرآوردی): «زنبور سراغ زن بور آمد و نیش/ زد بر وی و در رفت و گرفتش ره خویش»!
۴- از چند رنگی صورت هر چه بگوییم کم است! حتی بعضا دیده میشود که برخی از بانوان، موی سر و یا ناخن دست و پایشان را به بوم نقاشی تبدیل میکنند. جلالخالق! هنوز چشممان به رنگ مو و مشهای مختلف سوزنی و استخوانی و… عادت نکرده که میبینیم حضرت بانو، هر لاخ گیسوی خود را به رنگی در آورده است! هرقدر هم که در راستای تبیین خط مشی و استراتژی شعریمان به ایشان میگوییم:
بیت اصلاحی: زن نباید به فکر مش باشد/ مش همین پنج ماه و شش باشد!
برای این ذوق و شوق ما، تره هم خرد نمیکنند! مبادا که در فرایند ترهخردکنی، به طراحی و نقاشی ناخنشان آسیبی برسد! یادش بخیر زمانی که برای موی سپید حرمت قایل بودند! چرا که اعتقاد عمومی بر این بود که: «موی سپید را فلکم رایگان نداد/ این نسیه را به نقد جوانی خریدهام»
۵- با توجه به تفاوت موجود بین عطر گلهای مختلف، جماعت اناث نیز علاقمند است که هر دم به عطری معطر شود! غافل از اینکه در قاموس طبیعت، گلها دم به ساعت عطرشان را عوض نمیکنند! فیالواقع برخی مردان ضعیفالنفْس قوی النفَس(!)، با سوءاستفاده از ضربالمثل «هر گلی بویی دارد»، با تقویت حس بویایی خود درصدد بوییدن گلهای مختلف برمیآیند و در این راستا به گفتهی سعدی تأسی میجویند که:
بیت: «هر گل نو که در جهان آید/ ما به عشقش هزاردستانیم»
فلذاست که بوی ناخوشایندی از افعال قبیح این نفرات (و در اینجا حشرات!)، به مشام متعلقهشان میرسد و باعث بروز درگیریهای متعدد میگردد. منتقدان معتقدند که این اعمال بودار لاکردار، بوی خون میدهد! سرنوشت «ژنرال دوگل» مرحوم، گواه خوبی برای این ادعاست! حافظ (علیهالرحمه) لابد یک چیزی میدانسته که گفته:
بیت: بوی شیر از لب همچون شکرش میآید/ گرچه خون میچکد از شیوهی چشم سیهش!
۶– اصولا جای گل در باغچه یا گلدان است. خوراکش نیز آب، آفتاب و خاک (ترجیحا خاک غنیسازی شده با انواع کود!) است. گل در عمر کوتاهش، سعی مذبوحانهای در تلطیف فضای اطرافش دارد. غافل از این که مثل مرغ، در عروسی و عزا سرش را میبرند. البته سرنوشت گلهای حاضر در مراسم شادی، به مراتب بهتر از بینوایانی است که به مراسم عزا میروند. زیرا بر طبق یک رسم نانوشته، پرپر کردن گلها در مراسم عزاداری، شدّت تألم صاحب گل یا صاحبعزا را بیشتر به رخ میکشاند و گلهای بیگناه را زودتر راهی دیار نیستی میکند!
شاعر در سوگسرودی برای خویش میفرماید: «از خاک برآمدیم و در خاک شدیم»
در حالی که بانوان عزیز اصولا در همنشینی با خاک (خصوصا از نوع غنیسازی شدهاش!) مشکلات اساسی دارند. مولوی در تکمیل این فرمایش میفرماید: «جسم خاک از عشق بر افلاک شد». دو مصراع اخیر، به منزلهی مشت نمونهی خروار بوده و تفاوت ریشهای بین این دو جنس را نشان میدهد. فلذا جماعت بانوان از این منظر هیچ تشابهی با گل نداشته و صد سال سیاه هم نمیخواهند که داشته باشند!
۷- یکی دیگر از خشتهای کج این دیوار، نامیدن دختران به اسم گلها و گیاهان است! اگرچه در بدو تولد دخترکان زیبا و دوستداشتنی، والدین مربوطه خیلی خوشخوشانشان میشود که به گلی ناچیز، افتخار بدهند و نامش را بر روی دختر دلبندشان بگذارند، اما آیندهنگری حکم میکند که در اینباره جانب احتیاط را بیشتر رعایت بنمایند. فیالمثل دخترکی که غنچه یا شکوفه نامیده میشود، وقتی به سن جوانی، میانسالی و پیری برسد، دیگر به سختی میتواند وجه تسمیهاش را حفظ کند! چه کسی تا کنون غنچه ۷۰-۸۰ ساله دیده است؟! اینطور میشود که آمار استفاده از وسایل و ابزارآلات آرایشی سیر سرسامآوری پیدا میکند. علیایحال، نامگذاری به اسم گلها، به مراتب بهتر از استفاده از اسامی حیوانات برای فرزندان است! بهشخصه نام نرگس، نسترن و نیلوفر را (اگر چه این آخری در مرداب میروید) به نامهایی نظیر آهو، پروانه و پرستو ترجیح میدهم! کج سلیقگی است دیگر!
۸- سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند. چنانچه این تشبیه نمیبود، بسیاری از جسارتها نیز به ساحت پاک زنان و دختران روا داشته نمیشد. برخی از پیشینیان که نسبشان به دوران جاهلیت میرسد، با تکیه بر پیشزمینهی بند فوق، جایگاه تنگ و تاریکی مثل قبر را برای جنس مؤنث قایل بودهاند. به طوری که بعضا زنده به گور کردن دختران را امری واجب میدانستهاند. بعض ایشان حتی پا را فراتر گذاشته و نسبت به تئوریزه کردن این دیدگاه خشونتآمیز اقدام نمودهاند. لابد یکی از دلایل این تزهای ادبی(!)، برگرداندن گل و مشبهبه آن به اصل خود یعنی خاک است!
بیت: «زن و اژدها هردو در خاک به/ جهان پاک از این هر دو ناپاک به»
خلط مبحث هم حدی دارد، زن کجا و اژدها کجا؟ علیرغم تمام احترامی که شخصا برای «فردوسی» بزرگ قائلم، اما نسبت به اینطور تنگنظری ایشان نقد جدی دارم. اگر نامبرده با دلبرشان مشکلی داشتهاند، این دلیل نمیشود که همهی زنان را با یک چوب برانند و حکم کلی صادر بفرمایند. باز گلی(!) به گوشهی جمال مولوی که در مقام دلداری ما برآمده و میگوید:
بیت اصلاحی: «شرح این «ابیات» و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقتی دگر»!
۹- به هر تقدیر، اگر خشت اول را فردوسی یا اسلافش کج نمینهادند، برخی شاعرنماها نیز به این فکر نمیافتادند که برای این موضوع، مضمونهای لوس و خنکی مانند بیت زیر کوک نمایند:
بیت: «گر بمیرد دختری از قبر او روید گلی/ گر بمیرند دختران دنیا گلستان میشود»
بالاخره وقتش میرسد که خدمت ایشان هم برسیم!
بابا شما خیلی تابلو هستید و در ادامه میگم چرا .
شعر های عمر خیام رو تا حالا حتما مطالعه کردید . دائما از شراب حرف میزنه ، با اینکه فردی پاک و روحانی بوده . آیا منظورش شراب هست . یا در شعر دیگه ای که خودم گفتم :
مردم بس که دلم در هوست بود به هم *** بوسه ای میزنم آخر به لب یار مهم .
خوب اگه طبق تفسیرات شما در بالا خواسته باشیم این شعر رو نیز تعریف ( یا همون تحریف ) کنیم ، معنیش میشه اینکه من آدم هوس بازی هستم و میخوام برم به لب کسی که دوستش دارم بوسه ای بزنم . اما منظور من تو این شعر وصال است . اما مورد دیگه ای هم این هست که چرا زن های ایرانی دائم سعی در بهتر نشان دادن خود هستند ، این حرف های شما نشان از یک عقده ی سر باز کرده میده و این به خاطر رفتاری هست که مردها در گذشته و برخی الان با خانم ها دارن ، که من از طرف این مردها ( یا همون نامردها ) از شما و جامعه ی زنها عذر خواهی میکنم .
گاهی اوقات میشه که وقتی به کسی میرسن میگین ای هلو یا ای شیطون یا ای گلابی . خوب آیا اون فرد هلو یا شیطون یا گلابی هست ؟ در مورد گل هم همینطور هست ، کافیه برگ گل رو در دستتون بگیرین و لمس کنین میبینید که چقدر لطیف هست . خانم هام از لطافت روحیه بالایی برخوردار هستتن . اگر با گل با لطافت برخورد نشه و یا با سختی برخورد بشه ، گل برگهای اون پاره میشن و یا میریزن . خانم ها هم همینطور هستند و اگر باهاشون با خشونت رفتار بشه ، از لحاظ عاطفی و احساسی پرپر میشن .
برای همین هست که خانم ها رو به گل تشبیه میکنن و اصلا جنبه ی ظاهری نداره .
برای شما و افرادی که اینچنین تشبیهاتی میکنن متاسفم .