یک آش و دوتا آشپز

از نفت و دست‌بافت‌های ابریشمین که بگذریم، یکی از چیزهایی که غربی‌ها، شرق میانه را با آن می‌شناسند، قصه‌ها و افسانه‌های این سرزمین است؛ مثلا داستان‌های هزار و یک شب، حکایت‌های مولانا و افسانه‌های علی‌بابا و علاالدین. سینمای کودک و ادبیات کودک غرب، پر است از آثاری که مستقیما از این داستان‌ها اقتباس شده‌اند یا با الهام از آن‌ها آفریده‌ شده‌اند. بیش‌تر این آثار آن قدر خوب از کار درآمده‌اند که حتا برای ماها، که با اصل داستان و افسانه آشناییم، کشش دارند. «هفت پسر، هفت دختر» یکی از همین آثار است.

یک آش و دوتا آشپز
تا به حال شنیده‌اید که یک رمان دو تا نویسنده‌ داشته‌باشد؟ تعجب کردید؟ می‌خندید؟ باور کنید یا نه، رمانی که از آن حرف می‌زنیم دوتا نویسنده دارد: «باربارا کهن» و «بهیه لاوجوی». اگر نام این خانم‌ها در گوگل جست‌وجو کنید، نتایج خیلی گیج‌کننده خواهند بود: یک نقاش، یک خواننده، یک طراح جواهرات و سه نویسنده با نام بارابارا کهن وجود دارند! درباره‌ی بهیه لاوجوی، نتیجه‌ی سرچ فقط یک چیز به ما می‌گوید: او پدیدآورنده‌ی کتابی است با نام «هفت پسر، هفت دختر»!

یکی بود، یکی نبود…
«هفت پسر، هفت دختر» بازآفرینی یک داستان عامیانه‌ی عراقی است. بوران، دختر جوانی از یک خانواده‌ی فقیر است که در جامعه‌ی سخت‌گیر بغداد زندگی می‌کند. اما نه فقر، نه عرف سخت‌گیر شهر و نه دورنمای مبهم آینده، او را از خیال‌پردازی بازنداشته است. بوران از دنیا انتظار عدالت دارد. او خودش را به اندازه‌ی پسرعموهایش باهوش و کارآمد می‌داند. پس چرا نباید مثل آن‌ها روی پای خودش بایستد و برای نجات خانواده بجنگد؟ این همه تبعیض، فقط به خاطر این‌که آن‌ها پسرند و بوران دختر؟ خب، بوران هم پسر خواهد شد! یک روز صبح زود، پوران قیچی به دست می‌گیرد و …

بخوانم؟ نخوانم؟ بخوانم؟
اگر تصمیم بگیرید و این رمان را بخوانید، سوای لذتی که از یک رمان عاشقانه‌ی خوب (اما نه خیلی خوب) می‌برید، دست‌تان می‌آید که غربی‌ها (و به طور خاص آمریکایی‌ها) شرق میانه را چه طور تصور می‌کنند. متوجه می‌شوید که این دو خانم، با این که یکی‌شان احتمالا باید عرب باشد، چه‌قدر مبارزه‌ی پوران را دست‌کم گرفته‌اند. از این گذشته اگر –مثل خود من- از آن آدم‌هایی هستید که زود روحیه می‌گیرند، خواندن این رمان، کلی به‌تان انگیزه می‌دهد تا دست به کارهایی بزنید که تا به حال انجام نداده‌اید.

بدون خواهرم هرگز!
«هفت پسر، هفت دختر» برای نوجوان‌ها نوشته‌شده‌است و حال و هوایش طوری نیست که بتواند بزرگ‌ترها را جذب کند. در بین نوجوان‌ها هم، احتمالا دخترها لذت بیش‌تری از مطالعه‌ش می‌برند. بنابراین اگر شما خواهر شانزده، هفده ساله‌ی کتاب‌خوانی دارید که از رمان‌های عاشقانه لذت می‌برد، با خیال راحت این یکی را به‌ش هدیه بدهید. من نتیجه را تضمین می‌کنم.

اشانتیون:
(از متن کتاب(: دستم را دراز کردم تا او را بگیرم. اما نصیر انگار که فکر مرا خوانده‌باشد، دوباره خندید و شروع کرد به دویدن. من هم به دنبالش دویدم. آن طور هم که چند ماه پیش ادعا کرده‌بود تنبل و بی‌تحرک نشده‌بود. در واقع خیلی هم تند می‌دوید. در یک آن خدمتکاری را که پیشاپیش ما در حرکت بود، پشت سر گذاشت. اما من از او تندتر می‌دویدم. لنگرگاه را هم بهتر از او می‌شناختم. نصیر به زودی به نرده‌های چوبی بین لنگرگاه و دریا می‌رسید و مجبور به توقف می‌شد. مستقیم به طرف نرده‌ها دویدم و درست پشت سر او به آن‌جا رسیدم. نصیر نمی‌دانست به کدام سمت بچرخد. من کف دست‌هایم را در دو طرف نصیر و روی دیواری که به آن تکیه داده‌بود، گذاشتم و او را به دام انداختم. هر دو از بس دویده‌بودیم از نفس افتاده‌بودیم. صورتم سرخ شده‌بود و از نفس نفس زدن او حدس زدم که صورت او هم سرخ شده‌است.

گفتم: «زود باش نصیر! بگو! رازت را به من بگو.»
به نرمی گفت: «رازی در کار نیست. امیرزاده! باور کنید رازی در کار نیست.»

شناسنامه‌ی کتاب:
نام کتاب:
هفت پسر، هفت دختر

نویسندگان:
باربارا کهن
بهیه لاوجوی

مترجم:
حسین ابراهیمی (الوند)

ناشر:
پیدایش

تعداد صفحات:
۲۶۴- رقعی

قیمت:
۳ هزار تومان

بخریم:
از این‌جا