یکی از بهانههایی که سالهاست برخی محافل غربی علیه جوامع شرقی و به خصوص ممالک اسلامی فریاد میزنندو بخصوص این روزها در بوق رسانههای آن سوی آبها قرار دارد، مسئله حمایت از حقوق زنها است که به عنوان بخشی از حقوق بشر مورد ادعای این محافل، مطرح میشود. آنها مدعی هستند که در جوامع شرقی و اسلامی، حقوق زنها همسطح مردها رعایت نمیشود و با به زعم آنان محدودیتهایی همچون حجاب و یا دیگر قوانین اسلامی، نیمی از جامعه را از مشارکت در فعالیتهای اجتماعی باز میدارد! و مدعیانداین محدودیتها حتی در فیلمها و آثار هنری این جوامع نیز مستتر است.اما ورای این شعر و شعارهای رسانهای، واقعیت چیست؟
خوشبختانه سینما در طول تاریخ خود معمولا آیینه واقعیات اجتماعی بوده، از اکسپرسیونیستهای دهه ۲۰ و ۳۰ آلمان گرفته تا امپرسیونیستها و سوررئالیستهای فرانسه در دهههای ۳۰ و ۴۰ و تا نئورئالیستهای ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم. امروز نیز در میان همه فیلمهای اجق وجقی که برای تحمیق و سرگرمی و مشغول کردن از کمپانیهای رویاسازی هالیوود بیرون میآید آثار قابل تاملی ، بیانگر و تصویرگر آنچه در زیر زرق و برق جامعه آمریکایی جریان دارد، است حتی از درون همان فیلمهای سرگرمکننده هم میتوان واقعیت زیرین را البته با کمی مداقه بیرون کشید و دریافتآن شعارهایی نیست که از دور و در رسانههایشان میشنویم و میخوانیم. همچنانکه نشانه و ردپای بسیاری از نابسامانیهای جامعه امروز غرب از جمله درباره موقعیت زنان را ورای همه سر و صداها،میتوان در همین فیلمها سراغ گرفت از درون فیلمهای متعددی میتوان به این موقعیت متزلزل و نابسامان پی برد. فیلمهایی که اصطلاحا به آثار مردانه معروف شده و تقریبا بیش از ۹۰ درصد فیلمهای تولیدی سینمای آمریکا را خصوصا در وجه سرگرمی سازیاش در برمیگیرد.
همین فیلمها به خوبیموقعیت شغلی متزلزل زنان، تزیینی بودن حضورشان در اجتماع و همچنان درجه دوم تلقی شدن آنان (آنهم در جوامعی که همواره ادعای حاکمانشان در دفاع از حقوق زن گوش جهانیان را کر کرده)، را به تصویر میکشد . زنانی که پس از طلاق با بچهای گریبانگیرشان ، شهر به شهر میروند تا برای امرار معاش کاری دست و پا کنند و چون نمیخواهند تن به هر ذلتی بدهند، دربدری شان، پایان ناپذیر می نمایاند ، آنچنانکه اسکورسیزی در فیلم : «آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند» روایت مینماید و استیون سودربرگ در»ارین براکوویچ» به تصویر میکشد یا ناچارند زندگی تحمیلی و بدون عشق را تا پایان عمر تحمل کنند، همانطور که کلینت ایستوود در «پلهای مدیسن کانتی» میگوید و یادختران نوجوان و جوان با بچههایی ناخواسته، آواره اتوبانها و جادهها و شهرکهای مختلف برای تامین معاش زندگی شدند، که نمونهاش را میتوان در فیلمهایی مانند: «جایی که قلب هست» (مت ویلیامز) و «هر کجا به جز اینجا» (وین ونگ) دید که در هر دو ناتالی پورتمن در نقش دختر جوانی آواره و با فرزندی ناخواسته به دنبال سرپناه است.
اما در سالهای اخیر اینگونه فیلمهایی که بتوان از ورای آنها به درون جامعه غرب فراتر از همه ادعاهایش پی برد، کم نیست. نگاهی اجمالی به برخی از فیلمهای اخیر میاندازیم(بد نیست مقایسه ای بین این فیلمها و آثار سینمای خودمان در نگرش به حقوق زنان داشته باشید)
دوست دختر سابق من (My Super Ex-Girlfriend)
ساخته ایوان ریتمن (سازنده فیلمهای کمدی مثل «دوقلوها» و «پلیس کودکستان»). بالاخره پس از سالها ، فوق قهرمانی را به جامعه نسوان نیز اعطاء فرمودند.(البته اگر سریال «زن اتمی» را در دهه ۷۰ در نظر نگیریم). چه اشکال دارد ! حتما برای جامعه غرب که تشنه سوپرمنها و اسپایدرمنها و امثال آن است، سوپر زن نیز لازم است! منتها اینسوپر قهرمان زن به قول معروف تومنی ۵ ریال با آن سوپرمن فرق می کند. این جناب سوپرزن تا میآید به نجات آدمها از شر بدمنها بپردازد، گرفتار عشق و حسادت زنانه شده و به خاطر ارضاء آن حسادت،اصلا در صف بدها قرار میگیرد. اوما تورمن که فبلا هم در فیلم «بیل را بکش» یک پا سوپر زن بود، این بار با نیرویی خارقالعاده که از یک سنگ آسمانی گرفته (به سبک و سیاق متحول شدن بررهایها !!) زمین و زمان را به هم میریزد تا رقیب عشقیاش را از صحنه به در کند!! این هم نمونهای از فمینیسم غربیها در جهت رعایت حقوق زنان …
هندل زدن (Crank)
فیلمی با شرکت جیسن استیتام که با فیلمهای «حمل کننده» معروف شد. تزریق سمی به یک گنگستر، وی را وادار می کند که مرتب در حال حرکت و دویدن باشد وگرنه قلبش از حرکت میایستد. او به دنبال عامل مسموم کردنش میگردد و در این بین دختری هم وجود دارد که دوست اوست و در این راه تنها کمکی که به رفیقش میکند مانند اسب بارکشی است که به صاحبش خدمت مینماید!!
«هندل زدن» هم مثل خیلی از فیلمهای حادثهای مشابه، مملو از قهرمان بازی های مردانه و سواری دادنهای زنانه است. این هم ورقی دیگر از رعایت حقوق زنان در غرب…
ویکر من (The Wicker Man)
فیلمی دیگر از نیل لابوت که با فیلم «پرستار بتی» معروف شد و حالا در «ویکر من» به جامعهای از زنان در جزیره ای دور افتاده میپردازد که با تشکیل کالتی شرک آمیز ، اجتماعی مثل اجتماع زنبوران عسل ایجادکردهاند. ملکهای در راس و بقیه کارگران و سربازانش. مردان در این جامعه ، آدم های دست و زبان بستهای هستند که فقط بی سر و صدا کار میکنند. آنها هر بار با ترفند خاصیمردی قدرتمند را به آن جزیره کشاندهوطی مراسمی به آتش می کشند تا نیرویش به جامعه زنان بخشیده شود !! که قرعه فال در فیلم به نام پلیسی می خورد که نیکلاس کیج نقش او را ایفا می کند . این هم انتهای فمینیسم در جامعه غرب …
بانویی در آب (Lady in the Water)
فیلم ماورایی دیگری از ام . نایت . شیامالان که تبلیغ مستقیم صلحطلب های کذایی یکطرفه است! و درباره تهدیدی مبهم و نامعلوم که این جهان به اصطلاح صلح طلب را تهدید می کند!! زنی ناگهان از داخل یکی از قصههای وقت خوابیدن در یک مجتمع آپارتمانی بیرون می پرد و ادعا میکند که موجودی دهشتناک وی را تهدید می کند. همه اهالی آن مجتمع با هدایت سرپرست آپارتمان ها کمک می کنند تا او دوباره به درون قصه اش بازگردد اما طبق روایت یکی از همین قصه ها تجمع همه زنان آن مجتمع هم نمی تواند این امر را صورت دهد تا اینکه مردی یعنی همان سرپرست (پل جیاماتی) به جنگ آن موجود وحشتناک رفته و مثل آنهایی که در پایان فیلم «شاهزاده خانمی از ماه» ،او را به خانه اصلی اش بردند ، عده ای هم این بانوی قصه ها را به داخل قصه می برند!
تند و سرسام آور ۳ (Fast and Furious 3)
قسمت سوم فیلم «تند و سرسام آور» طبق معمول بازهم به مسابقات دیوانه وار اتومبیل رانی در سطح شهر می پردازد . در کنار فیلم های سوپر قهرمان ها ، یک سری فیلم هایی هم هستند که به انواع و اقسام ورزش های پرطرفدار رسمی و غیر رسمی می پردازند که درآن قصه های مختلف جنایی و مافیایی و معمایی نیز ترکیب شده تا بتواند گیشه ها را تسخیر نمایند. در این گونه فیلم ها معمولا یک یا دو مرد جوان وجود دارند که در مقابل همه باند بدمن ها می ایستند و نهایت آنها را به زانو در می آورند و زنان در نهایت فقط به عنوان سرگرمی بدمن ها و یا در حاشیه قهرمان مرد قرار می گیرند و بیشتر برای جذابیت کاذب فیلم و نمایش های آنچنانی در بارها و کافه های معلوم الحال مورد استفاده قرار می گیرند. در قسمت سوم «تند و سرسام آور» (که یکی از فیلم های روز و پرفروش سینمای آمریکا بوده )نیز زنان در چنین موقعیت هایی هستند. قهرمان داستان که به دلیل مسابقات غیر قانونی از طرف مادرش به ژاپن و به نزد پدرش فرستاده شده ، بازهم درگیر مسابقات غیرقانونی و سرسام آور شده و در مقابل پسر برادر یک ریس مافیای ژاپن قرار می گیرد که دوست دختری آمریکایی دارد و آن دوست دختر علنا می گوید :هرکسی در مسابقه برنده شد ، من طرف او هستم !! سایر زنان و دخترهای این فیلم نیز در وضعیت های مشابه هستند و مثل فیلمفارسی های قدیم ، در اختیار قلدرها و به اصطلاح لوطی های سر گذر!!! این هم یک نوع دیگر از رعایت حقوق زنان در جامعه امروز غرب.
فساد در میامی (Miami Vice)
فیلمی ناامید کننده از مایکل مان (برگرفته از سریالی که در دهه ۸۰ باعث معروفیتش شد) که چند سالی بود با فیلم هایی مثل : «خودی» ، «مخمصه» ، «علی» و «وثیقه»حرفی برای گفتن داشت و سبکی خاص برای روایت. ولی حالا با»فساد در میامی» فقط یک فیلم پلیسی خوش ساخت را جلوی دوربین برده که لااقل برای امثال او دیگر افتخاری نیست. نفوذ پلیس (جیمی فاکس و کالین فارل) در سازمان مافیایی قاچاقچیان مواد مخدرو عاشق شدن یکی از آنها به زنی (گونگ لی) که ادعا دارد در کار خرید و فروش مواد مخدر خود یک رییس است ولی بعد به یک آلت دست تبدیل شده و در آخر هم وجه معامله پلیس و گنگسترها می شود!اشکالی ندارد ، مایکل مان هم مثل بسیاری دیگر از فیلمسازان امروز سینمای آمریکا فقط فیلم مردانه می سازد !!