من ثروتمندم

زمانی پیش می آید که انسان قدر آن چیزی را که دارد نمی داند، تا زمانی که آن را از دست بدهد. خداسختی ها را گذاشته تاما قدر راحتی را بدانیم. «اِنَ مَعَ العُسر یُسری»
آسانی پس از سختی لذت بخش است و شیرین. اگر درد و بیماری نباشد هیچ گاه نمی فهمیم سلامتی یعنی چه؟ لذت سالم بودن را متوجه نمی شویم، تابرایتان اتفاق نیافتد منظورم را درک نمی کنید. نمونه اش دیروز:

سیزده به در رفته بودیم بیرون کلی هم خوردنی برده بودیم. از آجیل بگیر تا کاکائو و شیرینی و…تازه دخترم گیر داد که من از این کاکائوهای تخته ای تلخ می خواهم، من هم خریدم و با هم خوردیم.
چشمتان روز بد نبیند ، شب از سر درد داشتم می مُردم. ابتدا فکر کردم توموری ،غده ای …اما نه چون یه کمی از طب سنتی و داروهای گیاهی کمی اطلاع دارم، احتمال دادم گرمیم کرده، به این فکر افتادم که فردا آش جو درست کنم و عرق کاسنی بگیرم . ولی الان را چی کار کنم؟ ساعت ۵/۱۲ شب! سر دردم خیلی شدت پیدا کرده بود. دراین شرایط ۲ راه کار به ذهنم رسید تاخودم را سر گرم کنم.
۱_منفی نگری
۲_مثبت نگری
راه اول بنشینم و با خودم بگویم: اَه ما که شانس نداریم، یک روز رفتیم بیرون خوش باشیم، ببین چه جوری از دلمان درآمد. آدم باید در خانه بنشیند، درهارا به روی خودش ببندد، منتظرمرگ باشد اما ازخانه بیرون نرود. من مطمئن هستم که چشمم کردند.
می توانستم هزار تا بد و بیراه دیگر هم بگویم .اما…اما با کمی تفکر ، به خودم گفتم به جای این تصورات منفی راه دیگری هم هست. پس راه دوم را برگزیدم .مثبت نگری. لابد می پرسید چه طور می شود وسط مریضی به مساله مثبت نگاه کرد؟
شکر کردم، ۳ نوع شکر به جای آوردم.

شکر اول:خدا را شکر کردم که هنوز اعضای خانواده آن قدر یک دل و صمیمی هستند که همگی دور هم جمع شوند و با هم قرار برای بیرون رفتن بگذارند. دور هم باشند، غذابخورند، بازی کنند، بخندند…
این جای شکر ندارد؟

شکر دوم: خدا را شاکر شدم به خاطر این که بدنی سالم دارم، آن قدر سالم که برای خوردن هر نوع تنقلات هیچ منعی ندارم. اگر دارای بیماری خاصی بودم و برای خوردن حتی یک تخمه باید از پزشکم اجازه می گرفتم؟؟؟ ولی حالا سالم هستم.
این جای شکر ندارد؟

شکر سوم: شکر کردم به خاطر این هشدار خداوند تبارک وتعالی، هشداری که من را بیدار کرد؛ بیماری.
امشب که من بیمار بودم ، تازه قدر لحظات سلامتیم را می دانم. چه شب ها که اصلاً توجهی به این نعمت بزرگ نداشتم. بدون در نظر گرفتن این که تمام بدنم سالم است خوابیدم، بدون یاد خدا. بدون شکر. شکر کردم که خدا من را هوشیار ساخت. از این به بعد هر شب که خواستم بخوابم ، با تن و روانی سالم، شکر سلامتیم را خواهم کرد. این بیدار شدن ضمیر خفته ام جای شکر ندارد؟
پس به بیماری از دریچه دیگر هم می توان نگریست. همیشه هر نقمتی که به ما می رسد، نعمتی درون آن نهفته است. نعمتی که چون همیشه با ما بوده برایمان عادی شده.
به بیماری هم می توان مثبت نگریست. اگر دیدمان به زندگی عوض شود ، خیلی از مسائل بزرگ کوچک جلوه خواهد کرد.
به قول اسکاول شین: برای شفای تن، نخست باید روح را شفا داد.
اگر تفکراتمان تغییر کند زندگی بهتری خواهیم داشت. به سختی ها از دیدی جدید می توان نگریست. حتی در بیماری هم می توان مثبت اندیش بود.
ما یکی از هزاران هزار ثروتمندی هستیم که خود نمی دانیم چه ثروت عظیمی را همیشه همراه داریم. بهتر است گاهی بیدار شویم و هوشیار . سری بزنیم به یکی از بیمارستان ها. پای درددل چند مریض بنشینیم…
حالا متوجه شدید که ثروتمندیم.

تافقیر نشویم پی به این ثروت نمی بریم