بالاخره موفق میشوم بعد از تماسهای مکرر در سه مرحلهی جدا، گفتوگویی با عبدالجبار کاکایی انجام دهم. شاعر سرشناسی که مصاحبه با او، به دلیل اینکه با جمعی از شعرای کشورمان برای برگزاری همایش ادبیات ایران و هند، عازم دانشگاه دهلی بودند کمی دشوار بود. در هر حال ماحصل گفتوگوی کوتاه ما را در رابطه با شعر و ادبیات در زیر میخوانید.
کاکایی در شهریور سال ۱۳۴۲ در ایلام به دنیا آمد و با توجه به اینکه خانوادهاش در یکی از شهرهای عراق ساکن بودهاند، از افتخاراتش این است که در ایران دیده به جهان گشوده است!
علت ورود شما به عرصهی شعر و شاعری چه بوده است؟
از آنجایی که در منطقهی جنگی زندگی میکردیم، موضوعات محرک احساسی ِ آن زمان، باعث شد که اشعاری را بگویم. در یک جمله میتوانم بگویم: محرک من جنگ بود!
شعرای جوان امروز تا چه اندازه در مسیر شعر موفق هستند؟
در نسل امروز آشناییها سطحی است؛ چون ادبیات امروز هم سطحی است. در حوزههای دانشگاهی و علمی، عموما آشنایی کم است. عمق معنایی در آثار جوانان وجود ندارد. خلاقیتهایشان، بهویژه در زمینهی آفرینشهای ادبی، مثل شعر و داستان که حاصل درگیر شدن زبان و ترکیب واژه و کلمه است، کمتر نوآوری دارد. طبیعی است وقتی اطلاعات کم است، اندیشهی تازه هم بهوجود نیاید. فکر میکنم اگر اندوختههای حافظهی شاعر جوان امروزی را روی میز بریزیم، ۴ الی ۵ شاعر را هم نشناسد یا با آثارشان آشنایی کامل نداشته باشد!
تصویر یک زن در آفرینشهای ادبی کشورمان، تا چه اندازه ارزش واقعیاش را دارد؟
معمولا ادبیات ما به این موضوع توجه داشته؛ حتی موضوعات بزرگی مثل جنگ ۸ ساله که مضامین جداگانهای را در قالب زنان، داشته است. نگاه به زن، امروزه نگاه خوبی است؛ برعکس ادبیات گذشته که بیپروا زن را فقط وارد مضامین عاشقانه میکرد، امروزه اشعار شعرا محتاطآمیزتر عمل میکند.
ولی امروزه هم کم شاهد دیدگاههای صرفا عاشقانه به جایگاه زن نیستیم. چرا؟
این نگاه دو وجه دارد! اولین وجهاش عاشقانه است که درست است که امروزه هم شاهدش هستیم ولی در ادبیات سنتی بیشتر وجود داشته؛ وجه دوم هم تعلیمی و ارشادی است که مرتب در هر دو اشعار میدیدیم. در پرداختن به موضوع زن، اکثر شعرهایی که امروزه در رابطه با معشوق است، متاسفانه سرایندهی آن خود بانوان هستند که به این اشعار، اشعار واسوخت یا منفی میگویند؛ اما همین توجه و سؤال و پیگیری، امید آن را میدهد که شاهد تحولات واقعا عظیمی در این قسمت باشیم.
ولی به غیر از توجه، برای از بین بردن این ضعف، چه راهکار دیگری را توصیه میکنید؟
در مرحلهی اول وظیفهی زنان قلم به دست است که در جهت این کمبودها و خلاءها، نگاه درستتری داشته باشند. در مرحلهی دوم نسلهای آتی باید جبران مافات کنند. ما داشتهایم آثار بانوان شاعری چون پروین اعتصامی، مه ستی، فروغ فرخزاد، قرةالعین، با تخلص طاهره که بهایی هم بودند، که دقیقا روح مردانه در آثارشان وجود داشت. مخصوصا پروین اعتصامی که اشعارش شباهت زیادی به اشعار ناصرخسرو دارد. حتی فروغ فرخزاد را هم که در سه مجموعهی اولشان شاهد اشعار احساسی از ایشان بودهایم (حبس، دیوار، اسیر)؛ اما در دو مجموعهی آخرشان (ایمان بیاوریم با آغاز فصل سرد، تولدی دیگر) کارهای منحصر بهفرد و خلاقی ارائه دادند.
به عنوان یک شاعر انقلاب، امروزه چرا با ضعف ادبیات جنگ مواجه هستیم؟
ضعف ادبیات جنگ طبیعی است؛ چون یک موضوع تاریخی طی مدت زمانی روالش تمام میشود. اگر میخواست مانند گذشته کثرت داشته باشد پس ما باید هنوز هم در مورد مشروطه و ۱۵ خرداد و کلا حوادث سیاسی آثاری داشته باشیم. به نظر من اوج آثار قوی در مورد جنگ، در دهه ۶۰ از سوی شعرای بزرگی چون سیدحسن حسینی و قیصر امینپور ارائه شد و دیگر به این ارائهها نیاز چندانی نیست.
ولی جناب کاکایی! ادبیات جنگ با موضوعات سیاسی دیگر خیلی فرق میکند. دلیل کمرنگ شدنش را هم نباید طبیعی دید.
درست نیست. این همان برداشتی است که متأسفانه برخی مسئولین امور فرهنگی کشور دارند که سالانه با برگزاری همایشهای مختلف دفاع مقدس و دادن جوایز و تشویقهای مختلف، میخواهند شعرهای جدیدی در این زمینه از طرف شعرای جوان کشور تولید کنند و داشته باشند؛ اما به نظر من همهی اینها سرگرمیای بیش نیست.
شاملو در جایی گفته است «آینده بنا نیست به گذشته ببازد»، این نوع بیان شما من را یاد این عبارت انداخت. تفسیر شما همین معنا را میدهد؟»
البته شاملو این جمله را برای روشهای ادبی گفته است که باید تغییر کند و نو شود؛ ولی جنگ که شیوه و روش نیست، یک موضوع است. موضوعات هم به طبع، شامل زمان و متغیراند.
ولی ما ادبیات عاشورایی را داریم که با گذشت زمان، هنوز در اشعار شعرای جوان جلوه میکند. من ادبیات جنگ را همسطح با ادبیات عاشورایی میدانم. درصورتی که خودمان دلیل ضعفش را بهوجود میآوریم.
ادبیات عاشورایی چون در آیین و سنت ما وجود دارد، هنوز زنده است. ما اگر بتوانیم ادبیات جنگ را هم وارد آیین و فرهنگ و سنتمان کنیم و همان طور به گذشته هم القاء دهیم، بله میشود گفت. مگر اینطور بتوانیم به ضعفش کمک کنیم.
یکی از بهترین اشعار فاطمیتان را اگر ترجیح بدهید برای خواندن، کدام را انتخاب میکنید؟
در چشم تو شکوه شبی تهنشین شده است رنگین کمان حسرتی از کفر و دین شده است
در آرزوی سجده به محراب ابرویت ذرّات خاک عالم و آدم جبین شده است
ای ابر سایهگستر رحمت! بر آدمی صبح تمام آینهها آتشین شده ست
ای بی نشان در آینه! باور نمیکنم روحی چنان بزرگ به غربت چنین شده است
در مشهد بقیع بجویید خاک را انگشتر رسول خدا بینگین شده است
وبلاگ سالهای واپسین، وبلاگ شخصی آقازادهتون هست؟
بله! امیرحسین مدتی است این وبلاگ را راهاندازی کرده است.
چرا اسمش را سالهای واپسین گذاشتهاند؟ من بهشخصه یاد مجموعهی شعر خودتان ( سالهای تاکنون) میافتم. ربطی به آن ندارد؟!
شاید! چون اسمی بوده که خودش خواسته بگذارد. میشود گفت ترکیبی بین سالهای تاکنون من و واپسین خودش هست.
تعریف کوتاهی از این کلمات: امام، شعر، مولانا و دختر!
امام: الگوی شهامت
شعر: تلفیق عاطفه و اندیشه
مولانا: مولانا را با بیدل قابل مقایسه میدانم. بیدل یک مجنون درونجوش اما مولانا را برونجوش میدانم!
دختر: در محدودهی تخصصی من نیست که تعریفی داشته باشم!
درست ولی میخواهم تعریفی از دختر را از زبان شما بدانم. چون نشریهی ما دخترانه است.
دختر؛ اوج لطافت و نماد رحمت!