این عشق گناه من نبود
خیلی گذشته بود، از آن وقت
که جمع مان کردند،
که چشم ها منتظر بود،
که زیربار ِ نگاه ِ امانت نکشیده ها ایستاده بودیم،
که قرار شد دانه های دلِ انار دیده شود،
که سیب ها در حسرت داشتن قلبی برای فشرده شدن، ماندند،
مهریه مان هم ابر و باد و مه و خورشید و فلک
با یک جام آینه ،
که بله گفتیم ؛ بار اول ؛ بی گل چیدن و گلاب آوردن
…
…
زمان آمد و شد
و شد آن چه نباید؛
فراموشی گناه ِ آدم
این عشق گناه من نبود،
حضرت عشق اراده کرده بود: خلقوا من فاضل طینتنا
قرعه فال به نامم خورد.
کفاره ی فراموشی ام
اولین شش ماهه بود؛ شاید فقط خواستی یادم بیاوری،
و من در افسون شراب فراموشی .
دومین، ۱۸ بهار شاید داشت؛ شاید فقط خواستی یادم بیاوری : آه مادر!
و من در افسون شراب فراموشی .
داستان ادامه یافت …
انار نبود، ولی سیب بود
تا وقت چیدن رسید
وقتِ » ذِبح ٍ عَظیم» : آخرین شش ماهه نبود ؛ آخرین مصاف، لیستنقذ عبادک من الجهاله؛ شاید فقط خواستی یادم بیاوری خلقوا من فاضل طینتنا را
و من در افسون شراب فراموشی.
کفاره گناهم ،هنوز شش ماهه بود؛ آه مادر!
خیلی نگذشت از آخرین لبخند مادر بر بالین حضرت حبیب (ص).
دومی دستش بشکند؛
«: دستان کوچکت هنوز حریری است دلبندم. غرقه در خون. سردِ سرد.
بند بند دلم پاره می شود؛ بندِ انگشتانت هنوز نضج نگرفته بود پاره ی تنم. غرقه در خونی چرا؟»
دست پلیدی، شکست هرچه حرمت بود. سکوت شهری همه ی حق را مثله مثله کرد.
نشسته کناری. دخترک آرام ِ بی قرار. سیر، نگاه های آخر را می کند.
دعای مادر رسیده به ضریح سبز اجابت!
و قسم به ماه که پیرو آفتاب است * و هلال ِ خمیده اش به خسوفِ ابدی شد
و قسم به شب وقتی عالم را در پرده سیاهی کشد**
شب است و سکوت است و ماه است و …
: آهسته بگریید دلبندانم، سکوت ِ شهر نامحرم ِ اشک هایتان.
: آب بریز اسما …
امانش برید؛ مرد بلند بلند گریست و سکوت ِ شهر شکست.
از امشب ؛ علی (ع) ، شب ، چاه ، تنهایی …
و من با این همه کفاره در افسون شراب فراموشی.
* والقمر اذا تلها سوره مبارکه شمس:آیه ۲
** واللیل اذا یغشها سوره مبارکه شمس:آیه ۴
این وبلاگ هم خواندنی است : http://yazahra114.blogfa.com