دیدهاید که برخی آدمهای دور و برمان در زمانهای خاصی دچار «اضافه وزن فکری» میشوند؟ شاید نباید در ابتدا اینطور و با این اصطلاح شروع کنم ولی میشود اینگونه تعریفش کرد که یکسری مشکلات و مسائلی در زندگی بر یکسری از افکار ما سنگینی میکند که باعث میشود ظاهر زیبای ِ فکر، تأکید میکنم ظاهر ِ زیبای ِ فکر هم کمرنگ نشان داده شود.
فکر میکردم بُعد ِ جنسیتی خیلی وقت پیش، از فرهنگ ما رختش را بسته است. ولی انگار این مشکل هنوز در برخی مردان جامعهام وجود دارد. چه دغدغه ها که صرف اضافه وزن فکری دخترانه صرف نکردیم که بگوییم فمنیست هیچ جورش خوب نیست اما …
ابتدا نشریهی چارقد را که بنا کردیم هدف داشتیم بگوییم: میشود تمام ایدئولوژیکهای دخترانهمان وجود داشته باشد بدون اضافه وزن ِ فکری ِ دخترانه، بر این باور ادامه هم دادیم، موفق هم بودیم. اما نمیدانستم و شاید نمی دانستیم که اضافه وزن ِ فکری ِ مردانه هم وجود دارد که اتفاقا کار را سختتر میکند چون انگار مردها کمتر قبول میکنند رژیم بگیرند. برای بارهای متداول در چارقد کامنتی از یک آقایی داشتیم که به حضور مدیرمسئول ِ مرد خرده میگرفت و طبق بیان خودشان اصلا انتظاری نداشتند که نشریهی دخترانهمان بدون حضور مردی نتواند سر ِ پا باشد. و چرا نباید مدیرمسوولش هم یک خانم باشد. همان تفکیک ِ جنسیتی که بارها ردش کرده بودیم و بارها گفته بودیم که در این صفحه ی اینترنتی، درست است که فقط درمورد دغدغه ی دخترانه مان صحبت می کنیم اما بدون درنظرگرفتن جنسیتی ست.
در فکر جواب دادن بودم که اصطلاح «رژیم ِ فکری» باعث شد این متن را بنویسم، یعنی فکر کردم به جای اینکه فقط دلائل را ردیف کنم و دفاعی داشته باشم، راه حلی نشان بدهم.
نظرتان درمورد رژیم ِ فکری چیست؟ درست مثل رژیم غذاییست البته. اگر بخواهم مثل پزشکهای پشت ِ میز بگویم اینست که: باید همان دسته از افکار که سبب سنگینی و خدشهدارکردن فکرمان میشود را روی کاغذ بنویسیم و هرروز کمتر و کمتر در زندگی بکار ببریم.
اگر این رژیم را هم مانند رژیم غذایی تا زمانی ادامه بدهیم که وزن فکرمان به حد نرمال برسد، میبینیم که بعد از مدتی چقدر احساس اعتمادبهنفس و «هرآنچه دلتان میخواهد اضافه کنید»… داریم.
گاهی در برهه ای از زمان، هدف را فراموش می کنیم و بد به حاشیه می رویم. تابلوی پیچ ِ جاده را ببینید، بهتر نیست سرعت را کم کنیم؟