وداع با مرضیّه‌ی چارقد

واژه‌ای برای تسلا از دردی که دارد نفسم را حبس می‌کند، پیدا نمی‌کنم.

گفتم شعر بگویم

آن هنگام که مادری

روحش را خاک می‌کند

روزی این روح ِ نمور ِ ادمی

آرام خواهد شد

آخرین الهه‌ی عشق را به سوگ نشستن

و در روشنای آخرین بهار

بارانی شدن

امروز دوباره شبیه خودم

می‌بارم

شاید هم

تا مرز سخن گفتن ِ عشق

او که با خلاصه شدنش

سکوتی را شکست

چه می‌شد

در بستر این آرام گرفتن

صبر و سکوت ِ من

بال می‌گشود

و می‌توانست

چهره‌ی زمان را لمس کند

اما افسوس

که پاک‌کن ِ زمان

نقوش پرده‌ی رویای دیرینه‌ام را

همانند غلط املای کودکی

پاک کرد.

فردا پا فراتر از آسمان می‌گذارد

و آخرین صفحه زندگی‌اش

آغوشی مهربان می‌شود

برای ستاره‌های تنها

به وسعت متبلورشدن روزهای زندگی‌اش

او تنها نیست

صدای رستن

در ذهن او رسوخ کرده

شبیه ریشه‌ها می‌شود

و از آینه‌ی روحش

گذر می‌کند

می آییم و می رویم

بی آنکه هیچ بگوییم

و در گوشه ای از جاده

فردا ساعت ۱۰ از جلوی مسجد حوری واقع در تهران میدان خراسان- خیابان قیام – کوچه مسجد حوری

می ایستیم

و لحظه ای برای صبر و سکوت و وداعی تلخ

در آخرین هبوط رفتنش

اشک می ریزیم

۲ دیدگاه در “وداع با مرضیّه‌ی چارقد”

  1. دیگر چهره ی خندانت را نمی بینم
    دیگر نیستی که به معروف هدایتم کنی ودر کار نیک شرکتم دهی ! آه
    بعد تو ای گل خندان چه کنم
    با دل صد چاک و سینه شرحه چه کنم
    من بی مادر ، تو بی مادر ، بعد تو با دختر بی مادر چه کنم

دیدگاه‌ها بسته شده است.