ندید بدیدهای عصر بی فاطمه

خب واقعیتش این است که ما این چیزها سرمان نمی شود انگار، یعنی می خوانیم و می شنویم ولی نمی فهمیم یعنی چی

نمی فهمیم وقتی یک نفر، یک دختر، «هدیه»خدا باشد به عزیزترین پیامبرش[۱] یعنی چی؟ یعنی قدرش چقدر است مگر؟ یعنی مثلاً قیمت و ارزش چنین آدمی چقدر است ؟

یا نه، یک خرده پایین ترش

یعنی چی که از حضور کسی آدم بوی بهشت بشنود؟ [۲] واقعاً بشنود ها! نه که تعارف کرده باشد، دل خوش کنک تشبیه کرده باشد، اگر من گفته بودم یا تو یا او می شد یک طوری جمع و جورش کرد، ولی رسول خدا که همین طوری روی هوا یک چیزی نمی گوید. وقتی گفته من از وجود او بوی بهشت استشمام می کنم یعنی …

ما مردم عصرِ ندید و بدیدیم! خیلی چیزها می بینیم، در رنگ ها و طرح های متنوع ، متناسب با ذائقه های مختلف ولی انگار خیلی وقت است که «نور» ندیده ایم. اگر دیده بودیم می توانستیم تجسم کنیم یعنی چی وقتی گفته اند «او را از آن جهت زهرا نامیده اند که از آغاز صبح چهره اش چون خورشید می درخشید و در غروب مانند ستاره روشن می شد.»[۳] فکر می کردیم لابد دارند شوخی می کنند، لابد از فرط دوست داشتن دارند مبالغه می کنند ، تصویرسازی می کنند.

ما ، مردم دو دوتا چارتا، که طول رکعت نمازمان هم ربط مستقیم دارد به آمار خواسته های آن روزمان ، ما که موقعیت ش جور باشد اهل منت گذاشتن سر خدا هم هستیم به خاطر دو رکعت نماز، برای ما خب باید هم سخت باشد درک این که خدا به خاطر عبادت کسی به آسمان و فرشتگان فخر بفروشد و ذوق نماز او را کند.[۴]

برای ما که مؤمنیم به آیه های زمینی ای مثل «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» خب باید هم یک جوری باشد قصه ی افطار و گرسنگی و کودکان روزه دار و مسکین و فقیر و و سه روز و…

حق داریم که نفهمیم اگر می گویند «همانا شب قدر فاطمه است»[۵] دارند دقیقاً از چی حرف می زنند.

ما با چشم های مات و مبهوت به این حدیث ها و ذکرها نگاه می کنیم،

دوست داریم باور کنیم، درک کنیم، ولی بی تعارف برای مان راحت نیست.

چشم های ما خیلی وقت است که «طلعه الرشیده»ندیده اند، کم دیده ایم، کوتاه دیده ایم بی رنگ و نور دیده ایم، بدل دیده ایم، ولی عادت نکرده ایم هنوز

خیلی وقت است که له له زن ِ بوی بهشتیم، تشنه ی بوی پیراهن، ناباور ِ بادهای بی پیغام.

گاهی خیال می کنم گناه داریم، وارث قصه های خوب خداییم، گوش مان پر است از حکایت های عجیب و غریب دست نیافتنی ، کوله بارمان پر است از بهترین کلمات، پاک ترین ذکرها و یادها ، ولی غریبیم…

غریبیم که باید بگوییم «فاطمه، فاطمه است «وگرنه بلد بودیم بگوییم فاطمه دقیقاً کیست، پدرش را اگر دیده بودیم، خودش را اگر دیده بودیم، همسرش را اگر دیده بودیم، پسرش را اگر دیده بودیم ….

گم گشته ی دیار محبت کجا رود

نام حبیب هست و نشان حبیب نیست …

[۱] فاطمه بنت رسولک و بضعه لحمه و صمیم قلبه و فلذه کبده و التحیه منک له و التفحه –مفاتیح الجنان

[۲] فانا اشم منها را ئحه الجنه-بحارالانوار،۴۳،۵

[۳] کان وجهها یزهر لامیرالمؤمنین من اول النهار کااشمس الضاحیه ،و عندالزوال کالقمر المنیر…،بحارالانوار،۴۳،۱۱

[۴] و یقول الله عز و جل لملائکته :یا ملائکتی انظروا الی امتی فاطمه سیده امائی …،بحارالانوار ،۴۳،۱۷۲

[۵] ان الفاطمه ،هی لیله القدر ،من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر …،بحارالانوار ،۴۳،۱۳

۳ دیدگاه در “ندید بدیدهای عصر بی فاطمه”

  1. بسم الله…
    ما هیچ کس را نشناختیم که حال و روزمان اینگونه است…
    ما فقط ار روز مادر و پدر کادوهای دنیوی گران قیمت را یاد گرفتیم و چشم و هم چشمی!همین!

  2. سلام علیکم.
    خوشحالم به اطلاع برسانم که توفیقی حاصل شد وَ مقاله-ی حاضر را در وبلاگم ، فارسی بلاگ ، وَ چند وبلاگ دیگر تحت عنوان « عصر بی-فاطمه » ، با ذکر نام نویسنده وَ درج لینک مربوطه ، منعکس کردم.
    مؤید وُ منصور باشید ،
    عبد عا صی.

دیدگاه‌ها بسته شده است.