روزهای گرم و طولانی و داغ تابستان کمکم به پایان خود رسیده و بیکاری و بیبرنامگی، قشر عظیمی از جامعه، خصوصا کودکان و نوجوانان را سردرگم کرده است. این روزها هر کسی به یک شکل خود را سرگرم میکند؛ عدهای به دنبال کتاب و کتابخانه رفته و عدهای پارکها را برای گذران اوقات فراغت خود انتخاب میکنند. گروهی دیگر به استخرها رفته و جمعی دیگر اماکن تفریحی عمومی را مد نظر قرار میدهند. مسألهی مهمی که این میان قابل طرح و بررسی است، موضوع امنیت این قبیل مراکز میباشد. ورود به یک استخر عمومی، جدای از هزینه، چه عواقبی میتواند به دنبال داشته باشد؟ مراکز تفریحی عمومی مثل پارک چیتگر، تا چه حد از امنیتهای لازم برای حضور یک جمع خانوادگی برخوردار میباشد؟ چه کسی پاسخگوی امنیت در این مراکز است؟
۸ شب- میدان ولیعصر
«سیدی اتاق پرو… سیدی استخر زنانه… سیدی عروسی علی دایی… فیلم عروسی خواهر هدیه تهرانی…»
اقلا طول قدش به ۱۸۰ میرسد و با حدود ۳۰ سال سن، به این شغل شریف(!) اشتغال دارد. چیزی مثل جریان برق داخل سرم جرقه میزند: اگر روزی در میان سیدیهای فروخته شده، تصویر همسر و خواهر خود او باشد چه؟
همینطور که خودم را سرگرم تماشای ویترین یک مغازه نشان میدهم، شنوندهی چانهزدنهایش با یک آقا هستم:
– این جدیده آقا. مال همون هفته قبله. از یه استخر زنونهست. آکه آکه.
با خنده و شوخی از در یک سالن ورزشی بیرون میآیند. ۴ نفر هستند. جلو میروم و بعد از معرفی خودم، میخواهم که به سؤالاتم جواب بدهند.
– میبینم که اومدین تفریح. از چه کلاسی استفاده میکنید؟
تقریبا بالاتفاق از ایروبیک اسم میبرند.
– خب راضی هستید؟
باز بالاتفاق:
– بله
به گوشیهای توی دستشان اشاره میکنم و میگویم:
– وقتی میرید کلاس، با اینا چهکار میکنین؟
انگار قرار است که تمامی سؤالات را چهارنفری جواب بدهند، باز با هم میگویند:
– خب، میگن خاموش کنین و بذارید تو کمد.
یکی که سنش از بقیه بیشتر نشان میدهد میگوید:
– عجب هم خاموش میکنین و میذارید تو کمد!
بقیه با اعتراض:
– خب چه کنیم؟!
یکی که از بقیه جوانتر است با اعتراض گفت:
– خب من اگه خاموش کنم و یه دفعه از خونه زنگ بزنن و جواب ندم، نگرانم میشن.
با آنها خداحافظی میکنم و با خانم مسئول سالن صحبتی چند دقیقهای دارم:
– از امنیت اینجا برامون بگین.
با کمی اخم پاسخ میدهد:
– امنیت از چه نظر؟ خب اینجا یه محیط زنونهست و خب همه هم خانم هستند.
منظورم را برایش شرح میدهم و از او میخواهم توضیح بدهد که آیا ورود موبایل به کلاسهای ایروبیک و گرفتن عکس، آزاد است یا خیر؟ با ترشرویی جواب میدهد:
– خب ما تو ثبتنام اولیه به همه تذکر میدیم که گوشی با خودشون نیارن و اگر هم آوردن، سر کلاس نبرن و خاموش کنند و بذارند تو کمد. و گفتیم که اگه دزدیده بشه، ما مسئول نیستیم.
با وجود تذکر من درخصوص سؤالم، باز ایشان دزدی گوشیها را مد نظر دارند!
وارد یکی از استخرهای شمال شهر میشوم و هدف از حضورم را توضیح میدهم. خانم مسئول پشت گیشه، با تهیهی گزارش من از وضعیت امنیت استخر، از نظر دوربین و فیلمبرداری، مخالفت میکنند. مجبور میشوم روزی دیگر به عنوان حضور در استخر و تفریح، از مشاهدات خود گزارش تهیه نمایم…
در و دیوار استخر مملو از تذکرات امنیتی است. «از مراجعین محترم تقاضا میشود که گوشیهای همراه خود را خاموش نموده و در کمدهای مربوطه قرار دهند.» یا «بردن گوشی همراه به داخل استخر قدغن میباشد». ناخودآگاه یاد تذکرات سردر ورودی کافیشاپها و برخی مراکز تفریحی دیگر میافتم که حضور خانمها را مؤکدا با حجاب اسلامی واجب میدانند! همان مراکزی که وقتی به داخلش میروی، تنها چیزی که مشاهده نمیکنی همان حجاب اسلامی است!
در بدو ورود از این اطلاعیههای مکرر و نصب آنها بر جایجای رختکن، احساس آرامش میکنم. با مشاهدهی خانمهایی که گوشیهای خود را خاموش نموده و در کمدها قرار میدهند، تقریبا حضور خود را بیدلیل احساس میکنم!
وارد محوطهی استخر که میشوم، سمت چپ استخر، یک بالکن کوتاه توجهام را جلب میکند. کمی عقب میروم و تابلوی بوفه را سردر آنجا میبینم. از یکی از خانمها راه بوفه را میپرسم و به سمت آنجا میروم.
به قیمت محصولات موجود در بوفه کاری ندارم. یک عدد چیپس سفارش میدهم و برای بررسی نمای استخر، پشت یکی از میزها مینشینم. بوفه در موقعیتی قرار دارد که اشراف کامل به محوطهی استخر دارد. قدری مینشینم و با یک نگاه اجمالی متوجه میشوم که خانمهای داخل بوفه دو گروه هستند. یک گروه خانمهاییاند که یکی از همراهانشان داخل آب است و آنها منتظر خروج او هستند. گروه دیگر هم خانمهایی هستند که از داخل استخر برای خرید و تناول خوراکی به قسمت بوفه آمدهاند. بعد از چند لحظه، با صدای یک آهنگ زیبا سر برمیگردانم و با چشمانی از تعجب گرد شده، چند میز آن طرفتر، خانمی را میبینم که به تلفن همراهش پاسخ میدهد. لازم میبینم که کمی دیگر بنشینم! بیشتر که دقت میکنم، میبینم خانمهای همراه، تقریبا همهشان گوشیهای همراه دستشان است و بعضا یا با تلفن حرف میزنند و یا مشغول رد و بدل کردن اساماس هستند و یا…
با بوفهای که اشراف کامل به محوطهی استخر دارد و گوشیهای همراهی که اگر به چشم خود ندیده بودم، شاید با خوشخیالی باور نمیکردم، تقریبا به جواب خودم رسیدهام و صلاح را در هر چه زودتر خارج شدن از محوطهی استخر میبینم!
هنگام خروج، از خانم مسئول گیشه سؤال میکنم: «مطمئنین که کسی گوشی همراه داخل نمیبره؟»
با خاطر جمعی میگوید: «بله».
وقتی درخصوص بوفه سؤال میکنم با دلخوری میگوید: «خانم! ما که نمیتونیم کیف همراهان رو بگردیم! ما تذکرات لازمه رو دادیم».
در حین خروج به این فکر میکنم که آیا فقط فروشندهی سیدی استخر مقصر است؟!
۱۰ صبح – میدان انقلاب:
«سیدی اتاق پرو… سیدی استخر زنانه… سیدی عروسی فلان فوتبالیست و فلان بازیگر…»
پیچوخمهای پارک جنگلی لویزان را که بالا میروم، در گوشه و کنار، شاهد جمعهای چند نفره هستم که با آرامش به گپ و گفتگوهای خانوادگی و بعضا تفریح و بازی مشغولاند. یک مقدار که بالاتر میروم، در کنار یکی از گذرگاهها و تقریبا کنار جاده، زوج جوانی را میبینم که مشغول صحبت هستند. یاد جریان حاتم گرگی و استقرار باند مخوف او در این راههای پرپیچوخم میافتم. همان باندی که با اعمال غیرقانونی، نظیر دزدی و قتل و هتک حرمت و راهزنی، مدتها این راهها را ناامن کرده بودند.
نزدیکتر میروم و با آنها گفتگویی انجام میدهم:
– میبینم که برای تفریح و هواخوری به این پارک جنگلی اومدید. تازه ازدواج کردید؟
خانم لبخندی میزند و آقا پاسخ میدهد:
– دو ماه هست که عقد کردیم.
– از محیط و آب و هوا و آرامش و امنیت اینجا لذت میبرید؟
– هر دو سری تکان میدهند و اظهار رضایت میکنند.
در مورد حاتم گرگی و باند مخوف او و استقرار در این جنگلها از آنها سؤال میکنم. چهرهی زن را عملا وحشت گرفته و مرد نیز اظهار بیاطلاعی میکند.
بعد از خداحافظی از آنها، مقداری بالاتر، به یک خانواده برمیخورم که فرزندانشان در کمال آرامش مشغول توپبازی هستند. به دور از چشم فرزندان، از پدر و مادر درخصوص باند کفتارها و نحوهی استقرار آنها در پارک لویزان و اعمال رفتار وحشیانهی آنها در پارک، و درخصوص پسران نوجوان و نهایتا دستگیری آنها در سال ۸۶ سؤال میکنم.
پدر و مادر، هردو اظهار بیاطلاعی میکنند. مادر با بیقراری فرزندان را به پیش خود میخواند و پدر، خصمانه من را از ترساندن خانوادهاش برحذر میدارد.
یک مقدار بالاتر به ماشین گشت نیروی انتظامی برمیخورم که با چراغ گردان، مشغول گشتزنی است. به سمت آنها میروم و پس از سلاموعلیک و معرفی خودم، از آنها میخواهم که درخصوص امنیت پارک و مسائل حاشیهای که طی چند سال گذشته دامنگیر این پارک بوده قدری صحبت کنند، و برای ما بگویند که برای ایجاد آرامش و امنیت خانوادهها در این قبیل اماکن تفریحی عمومی، چه تدابیری اندیشیدهاند و بهطور کل، چرا منطقهای مثل پارک لویزان، بدین شکل جرمخیز میباشد؟
به سختی حاضر به صحبت میشوند و درنهایت به شرطی حاضر به پاسخگویی میشوند که به هیچ عنوان اسمی از آنها و شمارهی گشت ماشینشان برده نشود.
یکی از آنها که درجهاش بیشتر بود -و حتی حاضر نشد که ذکری از درجهاش در گزارش بشود- درخصوص باندهای مخوف و مستقر در پارک که آخرین آن، در سال گذشته منهدم شد، برای ما توضیح مفصلی بیان میکند.
«در مهرماه سال ۸۱، زوج جوانی که برای تفریح به پارک جنگلی قوچک رفته بودند، در یک لحظه از سوی چند مهاجم مسلح مورد حمله قرار گرفتند. زن جوان با مشاهدهی شلیک مهاجمان بهسوی همسرش، درون خودروی شوهرش نشست و با وجود شلیک چند گلوله بهسوی خودرو، از محل متواری شد و از مأموران انتظامی درخواست کمک کرد. در پی این شکایت، مأموران با عزیمت به محل، با جسد آیدین، جوان ۲۶ ساله، روبهرو شدند که از ناحیهی سینه و سر، هدف اصابت سه گلوله قرارگرفته بود. با صدور دستور قضایی در این ارتباط، مأموران ۲۱ نفر از افراد ولگرد در این جنگل را دستگیر کرده و سرانجام با اعتراف یکی از متهمان مشخص شد باندی موسوم به حاتم گرگی در این جنگل لانه کرده است و آنها به صورت مسلحانه، ضمن سرقت از مردم در این محل، مبادرت به خرید و فروش هروئین میکنند. با پیگیری این پرونده در یکی از شعب آگاهی تهران، مأموران موفق به شناسایی مخفیگاه اعضای باند در یک منزل اجارهای در شهرک ولیعصر، در جنوب تهران شدند و با حمله به این محل، دوازده نفر دستگیر شده و در بازجویی از خانه، یک قبضه سلاح جنگی و میلیونها تومان وجه نقد بهدست آمد. با شناسایی سرکردهی باند که سعی داشت با نام جعلی خود را معرفی کند، مشخص شد وی همان حاتم است؛ لذا در تحقیقات بعدی وی اعتراف کرد که آیدین را به قتل رسانده و هدفش ربودن نامزد وی در جنگل بوده است. با مشخص شدن نقش هریک از متهمان، محاکمهی آنان آغاز شد و در اولین جلسه از این محاکمه، «حاتم» به عنوان متهم ردیف اول، ماجرای جنایت و فروش مواد مخدر را برای قاضی جنایی تهران بازگو کرد. در ادامه، دیگر عوامل باند نیز هر کدام به نقش خود در این باند اعتراف کردند. با برگزاری چندین جلسه محاکمه در شعبهی دادگاه جنایی، قاضی پرونده، سرکردهی باند را به قصاص و زندان محکوم کرد.
بعد از انهدام باند حاتم گرگی و اعدام او در سال ۸۴ و پاکسازی منطقه، باز در سال گذشته ما شاهد ظهور باند کفتارها در این منطقه بودیم. این برمیگردد به این مطلب که میزان وقوع جرایم در منطقهی شرق تهران، به دلیل داشتن یک بافت ناهمگون، نسبت به سایر مناطق از فراوانی بیشتری برخوردار است. در این منطقه، دو طبقهی اجتماعی کاملا متفاوت سکونت دارند و به علت ناهمگونی بافت جمعیتی، برخی مجرمان از این موقعیت استفادهی سوء میکنند و به این ترتیب با وجود ناهنجاریهای موجود، شرق تهران کنترل بیشتری را از سوی پلیس میطلبد.
منطقهی خاک سفید تهرانپارس که در سالهای قبل مشکلات خاص خود را داشت، با وارد عمل شدن پلیس، پاکسازی و از محل تجمع و شکلگیری باندهای مختلف تخلیه شد و به این ترتیب بستری که وجود مناطقی چون خاک سفید، پارک لویزان و بخشی از محدودهی تهرانپارس، زمینهی بروز برخی جرایم را در آن فراهم کرده بود، تا حد زیادی تحت کنترل قرار گرفت.
هماکنون با فعال شدن پلیس پارک و کوهستان، پاسگاه نیروی انتظامی نیز در همان منطقه راهاندازی شده است.
درخصوص باند شرور کفتارها که با ربودن کودکان ۱۱ تا ۱۵ ساله، با اعمالی وحشیانه اقدام به آزار و اذیت آنان میکردند، باید این توضیح را بدهم که به فاصلهی یک ماه پس از تشکیل این باند در این پارک جنگلی، مادر یکی از طعمههای اعضای باند، برای پیگیری شکایت خود از دفتر سردار رادان وقت گرفته و تمامی مشکلات و شکایت خود را به وی اعلام نمود، که پس از یک روز از مراجعه به فرماندهی انتظامی تهران، تمامی اعضای باند فوق دستگیر شدند.
مسألهی مهم در امر حفاظت منطقه، قرمز کردن برخی نقاط است که پارک لویزان از آن جمله است و این امکان وجود دارد که در این منطقه حادثهای رخ دهد که از دید پلیس به دور باشد.
بخش عمدهای از پارک لویزان صعبالعبور است که در مقابل، بخش حاشیهای آن تحت پوشش کلانتری ۱۴۴ «جوادیه» تهرانپارس قرار دارد. پلیس پارک و کوهستان نیز در همان مکان فعال بوده و با توجه به حساسیت منطقه و سوابق وقوع جرم در آن، در حال حاضر وضعیت پارک لویزان مطلوبتر شده است. این در حالی است که بر اساس گزارشات سرکلانتری، طی چند ماه اخیر، مورد جدی در منطقه تهرانپارس در حوزهی جرایم مشاهده نشده است.
با افزایش واحدهای گشتی و اجرای طرحهای پاکسازی و جمعآوری معتادان رها شده و دستگیری اراذل و اوباش و همچنین استقرار واحدهای انتظامی در میادین و تقاطع مهم منطقهی شرق تهران، میزان وقوع جرایم در این منطقه حدود ۱۰ درصد کاهش یافته است.
بدین ترتیب میتوان گفت: با توجه به شرایط حاکم بر منطقهی شرق تهران، مأموران پلیس آمادگی مقابله با هر نوع ناهنجاری را دارند. امید که با نظارت مستقیم نیروهای پیگیر، دیگر شاهد بروز این قبیل جرایم نباشیم».
بهخاطر وقتی که در اختیارمان گذاشتند، تشکر میکنم و بعد از خداحافظی، راه پرپیچوخم رفته را بازمیگردم.
بهراستی مقصر کیست؟ تأمین امنیت جامعه، خصوصا در فصل تابستان که بچهها و بزرگترها وقت آزاد بیشتری داشته، و نیاز به اماکن تفریحی ملموس میباشد؛ بر عهدهی چه کسی است؟
از کجا معلوم که بعد از حضوری یک ساعته در استخر، جهت پناه بردن به آب از شر گرما، شاهد پخش سیدیهای آن حضور، در سطح جامعه نباشیم؟
از کجا معلوم که باز آیدینهای دیگری در حضور همسر جوان خود، جهت دفاع از ناموس خود کشته نشوند؟
چه کسی تضمین میکند که دیگر کفتارهایی اماکن تفریحی را آلوده به حضور ناپاک خود ننمایند؟
*بررسی ویژگیهای طرح تشدید مجازات اخلالگران، طی یک ماه آینده در مجلس شورای اسلامی… با تصویب نهایی طرح، مجرمان جرایمی مانند: راهزنی، تجاوز به عنف، شرارت، تشکیل باندهای فساد، و… که موجب اخلال در امنیت اجتماعی و روانی جامعه شوند، محارب و مفسدفیالارض خواهند بود.
آیا واقعا تاکنون «نقص قانون اجرایی»، باعث تشدید روزبهروز این قبیل جرایم بوده است یا «نقص اجرایی قانون»؟
*سال ۸۷:
رییس پلیس تهران، سردار رادان:
در زمینهی کاهش جرم، نیازمند دو ابزار قانون مناسب و اجرای دقیق آن هستیم. این طرح (طرح تشدید مجازات اخلالگران)، در صورت اجرای مناسب، در کاهش وقوع جرایم بسیار مناسب است.
سال ۸۸ : ؟؟؟؟!!!!