برخورد نزدیک از نوع سوم!

در چند ماه گذشته گفتگو حول موضوع حجاب بسیار بر سر زبانها جاری بوده و حتی کار تا جائی بالا گرفته که اختلاف بین سیاسیون، روحانیون و دولتمردان بر سر این مساله آشکار شده و اظهار نظر در مورد حقانیت و یا عدم حقانیت دیدگاه‌ها نقل هر محفل است.

آنچه در این گفتگوها مورد غفلت قرار گرفته، این است که طرفین گفتگو متّفق القولند که ترویج حجاب یک ضرورت است. اما در شیوه و روش کار با هم اختلاف نظر دارند. حال چرا برخی تحمل شنیدن دیدگاه سایرین را ندارند جای سوالش باقی است!

نگارنده در این مطلب، بدون تعلّق خاطر به هیچ کدام از طرفین، تنها می‌خواهد با ارائه تحلیلی از وضعیت بدحجابی در کشور، ترکیب متفاوتی از سیاستها را برای پیگیری و مطالبه‌ی عمومی پیشنهاد دهد.

شاید بتوان در یک تقسیم‌بندی ساده، بدحجابان کشور را به سه دسته تقسیم کرد:

دسته‌ی اول کسانی هستند که اگرچه حجاب را قبول دارند و بی‌حیائی را در دیگران اگر ببینند، نکوهش می‌کنند، اما نوعی جبر اجتماعی برای پذیرفته شدن در جمع همسالان، آنها را مجاب کرده است که در نحوه‌ی پوشش خود کوتاهی کنند و به سطح پائین‌تری از آنچه بدان اعتقاد دارند تن دهند. از سایر خصوصیات این قشر آن است که از گرما، دشواری، محدودیت و سایر مسائل به عنوان دلائل تغییر رفتارشان نام می‌برند.
بسیاری نیز این تصور را دارند که نوع پوشش لاقیدشان نشانگر فرهنگ و تمدن ایشان است و سطح اجتماعی ایشان را از سایرین جدا می‌کند.

راهکار اصلاح این قشر، تنها و تنها آن است که فضای اجتماعی کشور اساسا تغییر کند. به عبارت دیگر، به جای اینکه فرد به خاطر حجابش در دید همسالانش متفاوت به نظر آید، به خاطر بدحجابی‌اش مورد نکوهش همسالان قرار گیرد و کم‌حجابی‌اش، از نظر جامعه، شاخصی برای پائین بودن درک فرهنگی تلقّی گردد و نه تمدن.
این بدان معنی است که باید با علّت بدحجابی این قشر به صورت بنیادین برخورد نمود و با کار فرهنگی بسیار قوی، تلقّی جامعه را از حجاب و بی‌حجابی کاملا تغییر داد.

دسته‌ی دوم کسانی هستند که اهمیت حجاب برای صیانت از خودشان، و اهمیت حیاء برای صیانت از جامعه برایشان روشن نشده است و حقیقتا نمی‌توانند بپذیرند که حجاب، نه تنها مسیر سعادت را برایشان نمی‌بندد، و حقوقشان را نقض نمی‌کند، بلکه راهکاری برای صیانت از حقوق حقّه‌ی زنان در حفظ و صیانت از خانواده‌شان است.

روشن است که همپوشانی قابل توجهی بین دسته‌ی اول و دوم قابل تصوّر است. و همچنین روشن است که اگر چنین قشری وجود دارد، دلیلش قطعا کم‌کاری ابزار فرهنگی کشور برای ترویج و روشنگری در این زمینه است.

اما تنها درصدی کوچک از جامعه بدحجابان را افرادی تشکیل می‌دهند که یا اساسا با حجاب، عناد دارند و یا قصدشان از بدحجابی، عشوه‌گری و جلب جنس مخالف به قصد برقراری رابطه‌ی جنسی نامشروع است. نحوه‌ی پوشش این گروه، غالبا خط‌شکن وضعیت بدحجابی در جامعه است و حتی بین جامعه بدحجابان نیز گاهی مورد نکوهش است.

هر بدحجابی نیز می‌داند که اگر بنا شود رقابت در اغواگری ادامه پیدا کند، روزی جامعه به عریانی کامل کشیده خواهد شد و حتی این عریانی نیز دیگر نخواهد توانست چشم سیری ناپذیر مردان گمراه جامعه را سیراب کند. البته این وضعیت، مطلوب هیچ کس نخواهد بود.

در برخورد با این قشر، لازم است گاهی از قوه‌ی قهریه استفاده شود. به عبارت دیگر، صیانت از وضعیت اجتماعی ایجاب می‌کند نهاد حاکمیت برای حمایت از حقوق خود زنان هم که شده، و به منظور حفظ بنیان خانواده در جامعه، وارد میدان شود.

اما سوال این است که اگر ابزاری که باید انحصارا برای دسته‌ی سوم به کار گرفته شود، به دو دسته‌ی دیگر تسرّی داده شود، چه وضعی رخ خواهد داد؟! به نظر روشن می‌رسد که به شکل روزافزونی جمعیت دسته‌ی سوم افزایش خواهد یافت و نه کاهش!

باید نحوه‌ی تعامل با هر قشر را با توجه به درصد هر یک از این اقشار در جامعه برنامه‌ریزی نمود. اما در حالی که شاید تنها بیست درصد از جامعه‌ی بدحجاب کشور در دسته‌ی سوم بگنجند، تقریبا تمام مطالبات مورد بحث در مساله‌ی حجاب، به برخورد نزدیک از نوع سوم اختصاص یافته است!

آیا نباید مطالبات مردمی را بیش از نیروی انتظامی، متوجه دستگاه فرهنگی کشور، یعنی سازمان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌کردیم؟ آیا نباید از خود بپرسیم چرا علی‌رغم برخوردهای چند سال گذشته با بدحجابی، هم‌اکنون هنوز به جای آنکه جامعه از بدحجاب بیزار باشد، بدحجاب‌ها مظلوم تلقّی می‌شوند؟
آیا نباید علّت بسیاری از رویکردهای اشتباه مردم در مترقّی به حساب آوردن کم‌حجابی را در کم‌کاری دستگاه فرهنگی کشور جستجو نمود؟!

البته مقصود از این بحث، متوقف کردن اقدامات پلیس نیست! بلکه نگارنده خواهان رشدی چشمگیر در فعالیت دستگاه فرهنگی کشور است. با به خاطر آوردن روزگاری که مردم از بستن کمربند ایمنی واهمه داشتند که مبادا ترسو تلقّی شوند، و مقایسه‌ی آن با شرایط فعلی که همراهی فرهنگ‌سازی با اقدام قانونی مثمر ثمر واقع شده است، می‌شود اثبات کرد که اگر مساله‌ی حجاب به صورت هماهنگ وجهه‌ی همت هر دو دستگاه باشد، مساله در افقی کوتاهتر از پنج سال تا حدود زیادی قابل حل و فصل خواهد بود

امیدوارم روزی از همین روزها، سطح مطالبات فرهنگی مردم از دستگاه‌های متولی فرهنگ آنقدر آگاهانه بالا برود که مردم به جای خواستن حجاب از پلیس، مستقیما آن را از دستگاه‌های فرهنگی مطالبه کنند.

۱ دیدگاه در “برخورد نزدیک از نوع سوم!”

  1. سلام علیکم..
    بزرگوار! مطالبه مردم از پلیس اجباری کردن نوع خاصی از حجاب نیست؛… مطالبه مردم از پلیس جلوگیری از سکسی کردن فضای عمومی جامعه توسط عده ای بی بند بار است

دیدگاه‌ها بسته شده است.