ملیکا شاهزادهٔ رومی که در قصر زیبا و باشکوه قیصر به سر برده بود، همواره در ناز و تنعم مادی بوده است، اما بینش و بصیرت وی نسبت به زندگی تا حدی بود که هرگز نعمت های جاودانهٔ معنوی را با مادیات عوض نمیکند. از این رو در پاسخ امام هادی ( ع) گفت: بشارت به شرفی جاودانه را میخواهم؛
نامش ملیکا بود، یکی از ثروتمندترین دختران شهر … .
دختری که آینده اش همگان را در حسرت گذاشت که کاش به جای او بودند … .
دختری که در سرنوشتش نوشته بودند که قرار است مادر بهترین افراد بشر باشد … .
«ملیکا»، دختر «یشوعا» بود، پسر امپراطور روم «تئوفیل».
«تئوفیل» سی و پنجمین امپراتور روم بود، که بعد از مرگ پدرش «میخاییل دوم» به سال ۸۲۹ م (۲۱۴ ق.) تاج و تخت بیزانس را تصاحب و به مدت چهارده سال سلطنت کرد. او سرانجام در سال ۸۴۲م (۲۲۷ ق) یعنی در همان سالی که «الواثق بالله» عباسی به خلافت رسید، درگذشت و تاج سلطنت را برای پسرش «میخاییل سوم» و همسرش «تئودوره» به ارث گذاشت.(۱)
ویل دورانت در ضمن شرح رخدادهای امپراتوری روم می نویسد:
تئوفیلوس (۸۲۹ ۸۴۲م) مصلح قوانین، امپراتور آبادکننده و مدیر باوجدانی که رسم تمثالشکنی (بتشکنی) را زنده کرد و بر اثر ابتلا به اسهال خونی درگذشت. بیوهاش «تئودوره» به عنوان نایبالسلطنهای قابل (۸۴۳ ۸۵۶م.) به آزار و اذیت مردم پایان داد.(۲)
«تئوفیل» در مدت چهارده سال امپراتوری خود با مأمون و معتصم معاصر بود. او در سال ۲۱۷ ق. با مأمون(۳) و به سال ۲۲۳ ه. با معتصم درگیر شد.(۴)
«میخاییل سوم»، سی و ششمین امپراتور روم است که از سال ۸۴۲ تا ۸۶۷ م برابر ۲۲۷ تا ۲۵۳ق بر سرزمین پهناور روم حکومت می کرد.
قلمروی بیزانس در زمان «میخاییل سوم» شامل شبه جزیرة بالکان، ایتالیا، آسیای صغیر و قسمتهایی از سوریه و مصر و لیبی بود. بعد که با عربها درگیر شدند، سوریه و مصر و لیبی را از دست دادند و آسیای صغیر و شبه جزیرة بالکان برای آنها باقی ماند.(۵)
او ۲۵ سال بر سرزمین روم و جهان پهناور بیزانس سلطنت کرد و در دوران امپراتوری ۲۵ سالهاش با شماری از خلفای عباسی، چون واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز و مهتدی معاصر بود. میخاییل به اداره کشور تمایل نداشت. او همواره سعی می کرد که اداره مملکت را به دیگری واگذار کند و خود فقط سلطنت نماید.
از این رو نخست اداره کشور را به مادرش «تئودوره» سپرد. هنگامی که مادرش به سال ۸۵۶م از دنیا رفت، حکومت را به دایی اش «بارداس» واگذار نمود.
در عهد بارداس، برزگرزادهای از اهل مقدونیه به نام «باسیلیوس» مهتری اسب میخاییل را به عهده داشت. او اگر چه بی سواد محض بود، ولی در اثر کاردانی از مهتری به ریاست تشریفات دربار ارتقا یافت. کمکم درصدد اشغال امپراتوری برآمد.
او نخست میخاییل را متقاعد نمود که «بارداس» برای خلع کردن میخاییل توطئه می کند، سپس او را در سال ۸۶۶م. خفه کرد.
میخاییل که سالیان درازی عادت کرده بود سلطنت کند نه حکومت، اینک باسیلیوس را در امپراتوری خود شریک نمود و تمامی امور مملکت را به دست او سپرد.
باسیلیوس، کمکم نقشه قتل میخاییل را نیز مطرح کرد و با کشتن میخاییل وارث تاج و تخت وی شد.(۶)
مورخان اسلامی اتفاق نظر دارند که میخاییل به سال ۲۵۷ق. در عهد امام حسن عسکری(ع) به دست باسیلیوس به قتل رسید.(۷)
«ملیکا» دختر «یشوعا» فرزند «تئوفیل» بود. مادرملیکا از نوادگان شمعون صفا و فرزند کلیسا و انجیل بود.
شمعون صفا ، فرزند حمون بن عمامه و جد مادری ملیکا بود. او برترین حواری حضرت مسیح (ع) بود. رابطه وی با حضرت عیسی(ع) چنان نزدیک بوده که گاه او را برادر حضرت عیسی(ع) خواندهاند. او پس از عروج مسیح (ع) با یک انتصاب الهی جانشین او شده و به عنوان وصی حضرت مسیح(ع) در تاریخ شناخته شده است.
شمعون صفا سومین سفیر حضرت عیسی(ع) به انطاکیه است که در سوره «یس» آیه ۱۴ بیان شده است: (إذ أرسلنا إلیهم اثنین فکذّبوهما فعزّزنا بثالث فقالوا إنّا إلیکم مّرسلون).
طبق روایات، شمعون پسرعمه حضرت مریم(ع) است.(۸)
پیامبر گرامی اسلام(ص) دربارهٔ شمعون میفرماید :
» … آن هنگام که ارادهٔ خدا بر غیبت عیسی قرار گرفت بر او وحی شد که نور و حکمت الهی و دانش کتابش را به شمعون بن حمون صفا به ودیعه بگذارد و او را جانشین خود بر مؤمنین قرار دهد. عیسی نیز چنین کرد»(۹)
شمعون وصی حضرت عیسی(ع) شد، در ادامه راه آن پیامبر خدا و ترویج آیین و افکار او از هیچ کوششی فروگذار نکرد و به رویارویی با دشمنان مسیح پرداخت. در روایات اسلامی داستانهایی از کرامات و مجاهداتهای او ثبت شده است. وی تا مدتی پس از عروج حضرت عیسی (ع) پنهان شده بود و مخفیانه در یک جزیره زندگی میکرد تا از شر یهود در امان باشد.
بنا به روایتی از علی (ع) پیروان حضرت عیسی(ع) هفتاد و دو فرقه شدند و از آن میان، تنها پیروان شمعون رستگار و نجات یافتند. شمعون کتابی نیز داشت که در آن به رسالت حضرت محمد (ص) و ویژگی های او تصریح شده است. این کتاب در دست مسیحیان نجران هم بوده است. بحیراء نیز با استفاده از اطلاعات همین کتاب توانست رسول خدا را در دوازده سالگی بشناسد و به پیامبری او بشارت دهد. شمعون صفا سرانجام در زمان پادشاهی شخصی به نام اردشیر به شهادت رسید و پس از او حضرت یحیی (ع) حجت خدا بر مردم شد.
فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت یحیی(ع)، توسط خود ایشان به وصایت منصوب شدند و در طول تاریخ درخشش فراوانی داشتند.(۱۰)
درمیان میلیون ها بانوی پرده نشین که در نیمه قرن سوم هجری در شرق و غرب جهان در سرا پرده عفت و پاکی جای داشتند، خداوند تنها در یکی از آنان این لیاقت و شایستگی را به ودیعت نهاده بود که وعاء نور یزدان قرار بگیرد، به سرا پرده خاندان عصمت و طهارت راه یابد و خورشید فروزان امامت از برج او طالع گردد.
فرعون ده ها هزار کودک را سر برید تا از تولد حضرت موسی (ع) جلوگیری کند، ولی خدا خواست که حضرت موسی(ع) در خانه فرعون زندگی کند و پرورش یابد و سرانجام طومار عمر فرعون به دست او در هم پیچد.
کسری و قیصر نیز قرن ها با مسلمانان جنگیدند تا از گسترش اسلام در بلاد پارس و بیزانس جلوگیری کنند، ولی خدا خواست که در هم کوبنده اکاسره و قیاصره از تبار کسری و قیصر باشد.
ملیکا از سلاله پاک شمعون، وصی نیک مسیح(ع) بود. با اینکه وی دوران کودکی را در قصر بود، اما مادر او با نقل حکایت شمعون دوستی خدا و خدا دوستان را در اعماق وجود او به ودیعه می گذارد. تربیت های صحیح و مذهبی مادر، موجب گردید که ملیکا شایستگی اولیه برای پیمودن راهی دشوار را بیابد؛
راهی که او را به مقام والای مادر مصلح کل راهنمایی می کرد. از دیگر سوی، دلبستگی خاص امپراتور به ملیکا، او را سرآمد منسوبات قیصر ساخت و از آن رو، تعلیم اخلاق و آداب اجتماعی پسندیده و آموزش زبان رومی و حتی زبان عربی، برای این نوه عزیز را به بهترین آموزگاران قسطنطنیه سپرد.
وی با اینکه در کاخ می زیست و با خاندان امپراطوری زندگی می کرد، اما آنچنان پاک و با عفت بود که گویی شباهت به خانواده خود ندارد؛ بلکه به مادر و خانواده مادری کشیده و زندگیش همچون زندگی شمعون و عیسی (ع) و مریم (س) از صفا و معنویت و پاکی خاصی برخوردار بود؛
از این رو دوست داشت با یک خانواده پاک و خداپرست وصلت کند و به توحیدیان بپیوندد. خداوند او را در این هدف کمک کرد و او را به طور عجیب به خواسته و هدفش رسانید؛ زیرا آن کس که به خدا توکل کند، به خواسته اش می رسد: (و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدرا).
او با بینش و بصیرت خود دریافت که سعادت ابدی در امور مادی نیست و باید آن را در جای دیگر جستجو کرد. او با سختی های فراوان به محضر امام رسید. وقتی امام هادی(ع) از او پرسید: دوست دارم تو را گرامی دارم و عطایی دهم . کدام برای تو بهتر است ؟ ده هزار درهم یا بشارت به عزت و شرف جاودانه ؟
ملیکا شاهزادهٔ رومی که در قصر زیبا و باشکوه قیصر به سر برده بود، همواره در ناز و تنعم مادی بوده است، اما بینش و بصیرت وی نسبت به زندگی تا حدی بود که هرگز نعمت های جاودانهٔ معنوی را با مادیات عوض نمیکند. از این رو در پاسخ امام هادی ( ع) گفت: بشارت به شرفی جاودانه را میخواهم؛ و امام(ع) فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که سیطره حکومتش شرق و غرب عالم را فرا گیرد و زمین را پر از عدل و داد نماید. (۱۱)
ملیکا که دورانی از زندگی خویش را در رفاه و مادیات گذرانده و در کاخ قیصر روم به عنوان عزیزترین شاهزاده در تنعّمات دنیوی و افتخارات اجتماعی غرق بود، باید از تمامی آنها رها می شد، به لباس یک اسیر درآید، سختی ها را متحمل می شد، مورد اهانت سنگین خرید و فروش قرار می گرفت، از شاهزادگی تا بردگی فرود می آمد و همه را به خاطر خدا و عشق به ولی خدا به جان خریدار می شد، تا از این طریق هر آن وجود او از ناپاکی ها تطهیر گشته و به فضایل و کمالات آراسته گردد.
او با طی کردن مراحل مختلف زندگی خود، برای شیعیان و حتی تمامی کسانی که در صدد رسیدن به حقیقت می باشند، چگونگی طی کردن مسیر الی الله را مشخص کرد و الگو و اسوه همیشه تاریخ برای پویندگان راه کمال و سعادت شد.
ملیکا از سلاله شمعون، وصی نیک سیرت مسیح(ع)، با دو بال محکم ایمان و عقل، در آسمان عشق به پروازی ملکوتی دست یافت. او در این اوج گیری به قله های رفیع توحید ناب، معرفت رسالت و عشق به امامت و ولایت، از ابتدا تحت هدایت مستقیم پیامبر (ص) و حضرت زهرا (س) قرار گرفت و تمامی گام های خویش را به فرمان امام از سر طاعت و عشق به محبوب برداشت.
او که از نسلی پاک و خانواده ای والامقام بود و تمامی دوران زندگی خود را در قصر را با تعالیم مذهبی، تربیتی شایسته و آموزش های لازم در ابعاد گوناگون سپری کرده بود، کاملاً مستعد و لایق پرورشی خاص و هدایتی ویژه از سوی خاندان قرآن و عترت بود.
او به خاطر وجود عشق و ارادت به خاندان اهل بیت(ع)، از خانه و خانواده و مزایای مادی زندگی و شاهزادگی که خود مقام بزرگی در دنیاست دستکشید و به سوی امامت و ولایت رهسپار گردید، همان که در زیارت نامه او می خوانیم: «[و شهادت میدهم به اینکه] مایلشدی در پیوند با خاندان رسولالله (ص) در حالی که معرفت حقیقی به آنها داشته و به راستگویی و صدق آنها مؤمن بوده و به مقام و منزلت آنها اعتراف کردی و بینای به امر امامت آنها بودی و بر آنان مهربان بوده و میل آنها را بر میل خود مقدم داشتی».(۱۲)
ملیکا به واسطه صفای باطن و نور عبادات به جایی رسید که گنجینه رازهای الهیشد؛ آنجا که در زیارتنامه او میخوانیم: «سلام بر تو ای کسی که اسرار و رازهایالهی به تو سپرده شده است». پس از تولد امامزمان(ع) مدتزیادی، امامحسن عسکری(ع) در زندان بود و در نتیجه تربیت و حفظ و سرپرستی فرزند بزرگوار ایشان به نرجس، مادر فداکار وی، سپردهشد.
به گواه تاریخ نرجس وظایف مادری را به نیکوترین وجه انجامداد، همان که در زیارت نامه او می خوانیم: » شهادت میدهم که به راستی تو نیکو پرستاری کردی [از امامزمان(ع)] و ادا کردیامانترا».
حضرت علی (ع) بعد از واقعه نهروان خطبه خواند و در قسمتی از آن فرمود : «… فیا ابن خیرة الماء متی تنتظر ؟ پس ای فرزند بهترین کنیزان تا چه زمان منتظر میمانی؟»(۱۳)
از امام باقر (ع) پرسیدند: آیا منظور امیرالمؤمنین (ع) از جمله «بابی یابن خیرةالاماء» حضرت فاطمه(س) است ؟ حضرت فرمود: «فاطمه(س) بهترین زنان آزاده است»(۱۴) و مراد حضرت از این سخن یعنی منظور امیرالمؤمنین(ع) مادر حضرت حجت(عج) است.
امام صادق (ع) نیز در پاسخ ابابصیر که پرسید: قائم شما اهل بیت کیست ؟ فرمود :
» ای ابابصیر! قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسی است، پسر بهترین کنیزان…» (۱۵)
انسان های کامل و اولیای برجسته الهی به اذن خداوند متعال دارای مقام شفاعت میشوند و این مقامی بسعظیم است. ملیکا نیز از این مقام الهی بهره برده و شافع دوستداران خود و فرزندش شد.
مرحوم آیتالله حاجشیخعبدالکریمحائری یزدی میفرماید:
آنگاه که در سامرا بودیم، بیماری وبا و طاعون شیوع پیدا کرده و هر روز عدهای مبتلا شده و میمردند. روزی گروهی از اهل علم در منزل مرحوم سید محمد فشارکی بودند که میرزا محمد تقیشیرازی به مجلس آنها وارد شدند. ایشان در مقامعلمی، همسطح با مرحوم فشارکی بودند. در آنجا صحبت از وبا و طاعون و خطرات آنها شد. میرزای شیرازی فرمود: اگر من حکمی کنم، آیا انجام میشود؟ همه گفتند: بلی.
فرمود: من حکم میکنم که شیعیان سامرا از امروز به مدت۱۰ روز زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجسخاتون، والده ماجده حضرت حج(ع)، نمایند و ایشان را نزد فرزندش شفیع نمایند که ایشان شفاعت امتش را نزد خدا بکند، من ضامن میشوم که هر کس چنین کند، مبتلا به وبا و طاعون نشود.
آیتالله حائری یزدی فرمود: شیعیان مقیم سامرا اطاعت کرده و زیارتعاشورا را خوانده و هدیه به نرجس خاتون کردند. پس از آن تلفشدن شیعیان متوقف شد و همه روزه عدهای از عامه میمردند و این مطلب به قدری واضح بود که آنان از خجالت، مردگان خود را شب ها دفن میکردند.(۱۶)
… و ملیکای رومی در صحیفه حضرت فاطمه(س)، «نرجس» نامیده شده است.
پی نوشت ها:
۱. ابی الفداء، المختصر فی تاریخ البشر، ج۲، ص۳۵.
۲. تاریخ تمدن، ج۴، ص۵۵۰.
۳. ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۵۲۱.
۴. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۶، ص۱۴.
۵. موسوعة المورد، ج۲، ص۱۴۳.
۶. تاریخ تمدن، ج۴، ص۵۵۰.
۷. تاریخ طبری، ج۷، ص۶۰۸.
۸. بحارالانوار، ج۲۵،ص۱۸۶.
۹. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص ۱۳۰ و، ج۱، ص۲۲۵.
۱۰. بحارالانوار؛ج ۱۳، ص ۴۴۷.
۱۱. سید جمالالدین حجازی، آخرین سفیر، ص ۲۸.
۱۲. مفاتیحالجنان، ص۸۵۵.
۱۳. سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، ص ۵۱۲.
۱۴. کمالالدین، ج ۲، ص ۲۴۰.
۱۵. صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص ۲۴۰.
۱۶. شهید دستغیب، داستانهایشگفت، ص۴۹۴.
با سلام و تشکر
مدرک مطلب آخرتان چیست؟
«… و ملیکای رومی در صحیفه حضرت فاطمه(س)، «نرجس» نامیده شده است.
«اگر مدرکی دارد خیلی متشکر می شوم که به ادرسم ایمیل کنید.
با تشکر