حسابش از دستم در رفته است، اینکه چند بار دلم را قرص این و آن کردهام و هیچ کاری از پیش نبردهام.
حسابش از دستم در رفته است، اینکه چند بار بند دلم پاره شده و ترس از بیکسی و تنهایی و ضعف، همهی وجودم را گرفته است.
حسابش از دستم در رفته است، مهربانترینم…
بیا و امروز کاری کن!
بیا و مهربانی بینهایتت را یک بار دیگر به رخم بکش.
بیا و این دل سستم را به خودت محکم کن، مگذار جز تو بر کسی یا چیزی تکیه کند، که بارها کرد و نتیجهای ندید.
اینکه پشتم به تو گرم باشد… به توی قادر مهربان بیانتها
برایم کافی است که خودم را جزو رستگاران بدانم.
به احسان و مهربانیت قسم، دست و دلم را رها مکن، دوستم بدار و مرا نزدیک خودت کن…
یا غایة الطالبین.