بیا و بگذر، بیا و پاک کن

دیشب آخرین شب بود. آخرین شبی که زار باریدیم و با تو ندار شدیم.

صبح که پاشدیم دیدیم باغبان، گل های توی چمن را شسته، آب گرفته، تمیز، خوش رنگ، تازه…

کاش تو هم ما را شُسته باشی این طور از گناه، از اشتباه هایی که پشیمانی شان عمری ست یقه ما را گرفته اند، کاش قلبمان را از پلیدی پاک کرده باشی، کاش گذشته باشی از کج رفتن ها و کج گفتن ها…

ای درگذرنده از لغزش های گناه پیشگان.