بال‌های چادرم

بچه‌دار که شد، خیلی سخت می‌توانست بچه به‌بغل توی خیابان راه برود.

چادرش هی ول می‌شد. یکی از دوستانش پیشنهاد کرد که چادر عربی بخرد. گفت: هم دیگه دستات گیرِ چادر نیست، هم‌اینکه باکلاسِت می‌کنه.

رفت خرید.

توی خانه، جلوی مامان و بابا و همسرش راه‌رفت. مامان گفت: خب دخترم! این‌که مثل همون قبلیه‌س. جلوی لباست همش پیداس وقتی بچه رو می‌خوای بغل کنی. کاش یه‌چیزی می‌گرفتی که هم کار تو رو راحت‌کنه و هم حجابت رو بتونی باهاش خوب نگه‌داری.

غرغر کرد که همیشه سرِ خریدهایش ایراد می‌گیرند.

اما مامانش راست می‌گفت.

خودش هم خوب می‌دانست.

فردا بچه به‌بغل رفت یکی از آن چادرهایی خرید که جلویش بسته می‌شد.

راحت‌تر بود.

هم خودش و هم خیالش.

۱ دیدگاه در “بال‌های چادرم”

دیدگاه‌ها بسته شده است.