دختران خانه، دختران خیابان؛ دختران ما

دخترم هیچ‌چیز را در این‌جهان نمی‌توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به‌خاطر آن عریان‌کند…..برهنگی، بیچارگی عصر ماست. به‌گمان من، تن تو باید مال کسی‌باشد که روحش را برای تو عریان کرده‌است. (بخشی از وصیتنامه منسوب به چارلی‌چاپلین)

پانزده سال یا کمی بیشترداشت، صورتش را برنزه کرده‌بود، یک شال حریر روی سرش گذاشته‌بود، سر نه، پشت سرش گذاشته‌بود، موهایش را دکلره کرده‌بود، سفیدِ سفید مثل موهای مادربزرگم. خدا می‌داند چقدر مواد شیمیایی روی سرش ریخته‌بود که موهایش اینطور سفید شده‌بود. دخترک، صورتش را مثل نقاشی‌های معروف ونگوگ که رنگ برجسته‌است رنگ‌آمیزی کرده‌بود، از کرم پودر و پنکک و سایه و رژگونه و ریمل گرفته تا رژلب صورتی و برق‌لب و خط‌چشم و فرمژه و هزار و یک‌قلم رنگ و لعاب دیگر…

نمی‌خواستم ناموس مردم را برایتان اینطور توصیف‌کنم، می‌خواستم آخر همه تعریفها بگویم جای خواهری، اما اگر من خواهر داشتم هرطور شده از پوشیدن این لباسها و اینطور آرایش‌کردن منصرفش می‌کردم. به‌خدا دلم می‌سوزد، اینطور جلوه‌گری و خود را به‌نمایش هر چشم پاک و ناپاکی گذاشتن، معنایش این‌است که این دختر احساس بی‌ارزشی می‌کند، احساس می‌کند کسی به او اهمیت و ارزشی نداده‌است، نمی‌دانم، جامعه، خانواده، پدر، برادر، دوست، برایش ارزشی قائل نیستند.

مأمور نیروی انتظامی، داشت وظیفه‌ای که به او محول‌شده را انجام می‌داد. چند نفری هم جمع شده‌بودند، در این‌فکر بودم که چرا باید دراین مملکت چنین صحنه‌هایی را ببینیم، چرا به‌اینجا رسیده‌ایم، مردم دنیا چه می‌گویند، این راه به کجا ختم می‌شود، ذهنم پر شده‌بود از سئوالات جور واجور… ناگهان دخترک جیغ بلندی کشید، رشته افکارم از هم پاره‌شد.

… من می‌خواهم آزاد باشم، راحت باشم، کسی با من کاری نداشته باشد، می‌خواهم هر چه دلم می‌خواهد بپوشم، خدا انسان را آزاد آفریده، پس من حق دارم لباسم را خودم انتخاب کنم یعنی این حق را هم ندارم، این از حداقل حقوق انسانها است، من نمی‌خواهم از حقوق خود محروم باشم، اصلاً به کسی چه مربوط است که من چه می‌پوشم…

دخترک چنان با عصبانیت صحبت می‌کرد که دستانش می‌لرزید، خودش را حق به جانب می‌دانست، کار به جایی رسید که مأمور نیروی انتظامی از او خواست سوار ماشین گشت شود. صدای جیغ بلند تر شد و…

من خودم را از جمعیت بیرون کشیدم، سرم گیج می‌رفت، حالم بد شده بود؛ آن‌طرف‌تر یک پارک بود، رفتم کنار حوض، روی صندلی نشستم. کاش این صحنه‌ها را نمی‌دیدم، کاش این برخورد یک جور دیگری اتفاق می‌افتاد، کاش بیشتر به فکر جوانها بودیم، کاش نمی‌گذاشتیم کار به اینجا برسد، کاش مسئولان فرهنگی ما نقش پدر و مادر را بازی می‌کردند، کاش حریمها و حرمتها بیشتر حفظ می‌شد، کاش حجب و حیا نمی‌مرد.

چرا با دیدی واقع‌بینانه به دختران خودمان آموزش ندادیم، چرا آنها را در برابر هجوم فرهنگهای پوچ و ضد ارزش پرورش ندادیم. مگر نمی‌خواهیم مادران فردا، سالم و تندرست باشند، مگر نمی‌خواهیم نسل ما روح و جسم پاک داشته باشند، سلامت باشند، باهوش باشند، پس چرا وقت نمی‌گذاریم، چرا چهار نفر دکتر و روانشناس را جمع نمی‌کنیم برای این معضل چاره‌اندیشی کنیم، چرا دخترانمان را در محیطی شاد و سالم جمع نمی‌کنیم و بگوییم آخر دخترجان! کدام انسان عاقلی به نام آزادی درب خانه خودرا به‌روی همگان باز می‌گذارد!؟ این کدام آزادی است که به تو می‌گوید گوهر با ارزش وجودت را در معرض دزدان آبرو و شرف بگذار، این کدام آزادی است که به تو می‌گوید خودت را پشت هزار قلم رنگ و مواد شیمیایی مضر پنهان کن، مگر تو چه کم داری، زیبایی؟ فکر می‌کنی چه‌کسانی با این وضع می‌گویند که تو زیبا شده‌ای؟

چه کسانی می‌خواهند با تو همصحبت شوند؟ چه کسانی از تو تعریف می‌کنند ؟ اصلاَ آنها که با این شکل و شمایل به خیابانها می‌آیند؟ چقدر در خانواده موفقند، چقدر همسر خوبی هستند، چقدر مادرخوبی هستند، چقدر سالم‌تر و پاکترند؟

آخر چرا پول بی‌زبان را، که در این‌روزگار از زیر سنگ بیرون می‌آید، خرج یک مشت مواد شیمیایی آلوده می‌کنی که پوستت را خراب کند. چین و چروک و اگزما و انواع و اقسام امراض پوستی خطرناک دیگر را به جان می‌خری که به‌اصطلاح زیبا شوی، برای چه کسی؟ اصلا زیبایی کاذب موقتی چه‌ارزشی دارد؟

یک‌نفر باید بیاید، بگوید: آخر دخترجان! اگر ما می‌گوییم خودت را برای چشم‌چرانهای ولگرد خیابان عریان نکن؛ حرف بدی می‌زنیم؟! اگر ما می‌گوییم زیبایی‌ت را برای کسی نگهدار که عاشق وجودت باشد و برایت یک زندگی واقعی بسازد، حرف بدی می‌زنیم ؟! اصلا تو حرف حسابت چیست؟

مگر انسان موجودی تنهاست که هر جور دلش می‌خواهد رفتار کند، انسان موجودی اجتماعی است، شما باید به قوانین زندگی اجتماعی احترام بگذاری، آزادی شما، تا جای آزادی‌است که به آزادی و آرامش دیگران صدمه‌ای نزند، اگر غیر از این‌باشد که می‌شود قانون حیات‌وحش، تازه در آن‌صورت هم تو شانسی برای آزادی نداری چون قانون وحوش این‌است که هر کس زورش بیشتراست زنده بماند، بقیه محکوم به نابودی‌اند…

بله شما حق داری لباس خودت را خودت انتخاب کنی، اما باید به پوشش عرف مردم جامعه که ناشی از دین و فرهنگ و آداب مردمان آن‌است، احترام بگذاری…
این جملات بخشی از دلنوشته‌های من در مورد اتفاق تلخ آن روز خیابان بود. اما این مسأله بسیار مهم‌تر از حرف‌زدن و نوشتن‌است. جامعه ما نیاز جدی و عملی به احیای ارزشهای‌اخلاقی و انسانی دارد.

جامعه، آینه فرهنگ، آداب و بینش یک اجتماع انسانی‌است و پوشش، ظهور جلوه‌ای از این آینه‌است. پوشش زن ایرانی همیشه تاریخ چه‌قبل از اسلام و چه بعد از اسلام پوششی مناسب، موقر و راحت بوده‌است. لباسهای زنان ایرانی، از جنس بسیار مرغوب، کار شده و با رنگهای بسیار شاد تهیه می‌شده و تا مچ دست و پاها را می‌پوشانده. لباسی که نشانگر وقار و حیای یک زن متمدن ایرانی در جهان‌است. هویت تاریخی زن‌ایرانی در جهان منحصر به‌فرد و برجسته‌است.

شواهد زیادی وجود دارد که هویت اصیل، ایده‌آل و بی‌نظیر پوشش ایرانی را در تاریخ جهان می‌نمایاند. اما پرسش اینجاست که با این‌همه سابقه درخشان فرهنگی، چرا دخترایرانی امروز، احساس بی‌هویتی می‌کند و دچار یک ایدئولوژی بی‌بندوباری می‌گردد، تا جایی که خود را همچون عروسکهای غربی بزک کرده و با هزار توجیه نابخردانه در معرض نمایش عمومی می‌گذارد. مگر ما چه‌کم داریم که فرزندان ما الگوهای غربی را می‌پذیرند و دنباله روی مانکنهای بی‌بندوبار غربی رفته‌اند. مگر نه این‌است که جوامع‌غربی تا آنجا به راه انحطاط رفته‌اند که معیارها و ارزشهایشان از اصالت اخلاق و انسانیت به‌قساوت امیال شهوانی و اغراض پست نفسانی رسیده‌است.

چرا برای دختر امروز ایران، ارزشها رنگ می‌بازد، همیشه یادمان باشد که این دختران و پسران از غرب نیامده‌اند، آنها مردان مریخی و زنان ونوسی نیستند، آنها فرزندان ایران هستند، همان خواهران و برادران ما. برای آنها چه کرده‌ایم و آنها را به چه‌راهی کشانده‌ایم. رفتار جوانان امروز ما، یک واکنش اجتماعی‌ست به عملکرد دست‌اندرکاران فرهنگی ما در این‌سالها. جمله‌ای می‌دیدم از بیانات رهبر معظم‌انقلاب که در سالهای اوایل انقلاب فرموده‌بودند: «بازگشت به فرهنگ منحط غرب محال و محکوم‌است.»

ایشان همواره در بیاناتشان، نگران اوضاع فرهنگی کشور بوده‌اند و نسبت به‌برخی سیاست گذاری‌ها و حرکتهای دست‌اندرکاران امور فرهنگی و نتایج عملکرد آنها ابراز نارضایتی نموده‌اند. حضرت آیت الله خامنه‌ای همواره این تفکر غرب را که معتقد‌است، زن برای حضور و فعالیت در جامعه نباید حجاب داشته‌باشد، مطلقا مردود دانسته و با طرح این‌پرسش می‌فرمایند: … سوال من این‌است که با برداشتن چادر در کشور ما زنهای (پیش از انقلاب ) تا چه‌اندازه در فعالیتهای اجتماعی شرکت کردند؟ مگر در دوران رضاخان و پسرش، فرصتی داده شد، تا زنهای ما در فعالیتهای اجتماعی شرکت‌کنند؟ زنهای ایرانی زمانی وارد فعالیت اجتماعی شدند و کشور را با دستهای توانای خود متحول کردند و مردهای این کشور را به دنبال خود به میدان مبارزه کشیدند، که چادر سرشان کردند.»

بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) نیز در خصوص حجاب و شأن زن در صحیفه نور ج‏۵ چنین می‌فرماید: … در اسلام زن باید حجاب داشته‌باشد… ما نمی‏توانیم و اسلام نمی‏خواهد که زن به‌عنوان یک شی‌ء و یک عروسک در دست ما باشد. اسلام می‏خواهد شخصیت زن را حفظ کند و از او انسانی جدی و کارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمی‏دهیم تا زنان فقط شیئی برای مردان و آلت هوسرانی باشند.

اما اسلام در مورد فلسفه پوشش چه مطالبی را مطرح می‌کند.شهید مطهری در کتاب مسأله حجاب در این‌باره می‌گوید: … فلسفه پوشش اسلامی به نظر ما چند چیزاست. بعضی از آنها جنبه روانی‏ دارد و بعضی جنبه خانه و خانوادگی، و بعضی دیگر جنبه اجتماعی، و بعضی‏ مربوط‌است به بالابردن احترام زن و جلوگیری‌از ابتذال او…

حجاب در اسلام از یک مسأله کلی‏تر و اساسی‏تری ریشه می‏گیرد و آن این است‏ که اسلام می‏خواهد انواع التذاذهای جنسی، چه بصری و لمسی و چه نوع‌دیگر به‏ محیط خانوادگی و در کادر ازدواج قانونی اختصاص یابد، اجتماع منحصرا برای کار و فعالیت باشد. برخلاف سیستم غربی عصر حاضر که کار و فعالیت‏ را با لذت‌جویی‌های جنسی به‌هم می‏آمیزد، اسلام می‏خواهد این دو محیط را کاملا از یکدیگر تفکیک کند. با این تفاسیر آیا این مساله آنقدر حائز‌اهمیت نیست که نسبت به اصلاح برخی قوانین و سیاستهای فرهنگی عزم جدی داشته‌باشیم. به نظر می‌رسد قوای سه گانه ما باید با تعامل با یکدیگر هر چه‌زودتر نسبت به اصلاح وضعیت آشفته فرهنگی کشور تصمیمات عملی و جدی بگیرند.

عواملی چون بی‌بند و‌باری، فقر و بیکاری، سن‌ازدواج را روز به روز برای فرزندان ما بالاتر می‌برد. من معتقدم اگر قرار باشد یک روز بیاییم و روی دیوارها بنویسیم، ویدئو مخرب‌تر است یا بمب‌اتم و ۵ سال بعد در همه‌جای ایران اسلامی ویدئو کلوپ راه بیاندازیم، معلوم‌است که کار اصولی نکرده‌ایم. امروز هم با مسأله ماهواره همان مشکل را داریم.

به‌جای محکوم‌کردن و منع‌کردن جوانان در این دنیای رسانه آزاد که اطلاعات از در و دیوار می‌ریزد، باید به پرورش فکری جوانان بپردازیم و آنها را در برابر این هجوم واکسینه نماییم. جوان ما باید بداند رفتن به چه راهی چه نتایجی را برایش در پی‌دارد. تکلیف جوانان و نوجوانان این مملکت باید روشن باشد نباید بدون برنامه و مقطعی عمل کرد. اگر قرار‌باشد که در خیابان‌ها، با مدلهای عجیب و غریب غربی، برخوردگردد، باید پیش‌از آن مدلهای اسلامی ایرانی را تعریف و ترویج کرد. اگر مدل موی فلان، اسلامی ایرانی نیست، پس مدل موی اسلامی ایرانی چیست؟

ما باید نسبت به رفتارفرهنگی اجتماع خود بسیار حساس و هوشیار باشیم. جامعه جوان ما تشنه آموختن و امتحان‌کردن است، نباید اجازه‌دهیم تا محصولات غربی، خوراک جوانان ما و جوانان ما، خوراک محصولات‌غربی گردند. برای مثال در حال حاضر تعریف، یا بهتر‌است بگوییم، مصداق معقول و حساب‌شده‌ای در مورد چگونگی پوشش در میان جوانان ما وجود ندارد. اگر بدانیم و بپذیریم که پوشش مردمان یک سرزمین می‌تواند بیانگر فرهنگ و تمدن آن‌سرزمین و جزء افتخارات‌ملی آن‌ملت محسوب گردد، چطور می‌توان نسبت به این‌مسأله مهم بی‌تفاوت بود. امروز در جامعه ما وضعیت پوشش به‌طور جدی از هم‌گسیخته و بی‌بندوباراست.

همه ما به آزادی انسانها ایمان داریم و به حقوق اجتماعی و شهروندی معتقدیم. اما اگر شهروندی، با نوع پوشش خود، بر بدنه تعریف شده فرهنگی اجتماعی جامعه ما، آسیب برساند، حتی اگر مطلوب نظر وی بوده و برایش تعریف شده‌باشد، حق‌ندارد به‌طور آزادانه از آن پوشش استفاده‌نماید، زیرا در اینجا مسأله‌ای بزرگتر و مهم‌تر از آزادی فردی مورد تجاوز و تهدید قرار می‌گیرد و آن آزادی اجتماعی‌است. اجتماع که نباید متأثر از فرد یا متأثر از یک بنگاه تبلیغاتی یا یک گروه اقلیت‌باشد. اجتماع ما باید به اجماع، تعاریف و مصادیق معقول و معروف خود را بر اساس فرهنگ، آداب و شریعت ما تبیین و از طریق ضابطین امر ابلاغ نماید. جریان و بلوغ فرهنگ‌اجتماعی، یک پروسه تاریخی عقیدتی‌است.

اصولا، زن‌ایرانی در تاریخ، هرگز نخواسته و نپذیرفته‌است، که بدن خود را در انذار عمومی نیمه‌عریان کند، یا لباسهایی آنقدر تنگ بپوشد که‌اندام او نمایان و در چشم باشد. از نظر زن‌ایرانی، این کار، نوعی خودفروشی‌است. در فلسفه پوشش ایرانی، اصل، بر حیا، مصونیت، حفظ و مراقبت از زیبایی‌ست. اما در فلسفه پوشش غربی اصل بر بی‌قیدی، تظاهر، فریب و خودفروشی است. نوعی آزادی کاذب سیاستمدارانه برای استعمار فکری زنان.

خیلی از جوانان ما به دلیل بی‌اطلاعی از چگونگی پوشش اصیل ایرانی و نبود تعریف و اجرای مدرن این نوع پوشش در جامعه مبادرت به استفاده از پوششهای‌غربی نموده‌اند. با این تفاسیر اگر در جامعه‌ایرانی اسلامی ما برخی به‌این‌نتیجه رسیده‌اند که باید خود را نیمه‌عریان کنند یا لباسهای بسیار تنگ غربی بپوشند، باید دید که این مسأله از کجا نشأت گرفته‌است

مرحوم دکتر علی شریعتی گوید: … تجربه نشان می‌دهد که به‌عنوان اینکه دین فلان چیز را می‌گوید، نمی‌شود حجاب را بر زن تحمیل کرد، و عبادت را بر پسر تحمیل کرد، مگر اینکه یک آگاهی انسانی پیداکند، و این‌ها نماینده یک طرزفکر باشد. … شما طرز فکر بچه‌ها را عوض کنید، آنها خودشان پوشش را انتخاب خواهندکرد؛ شما نمی‌خواهد مدلش را بدوزید و تنش کنید! او خودش انتخاب می‌کند. شما رابطه عاشقانه بین او و این عالم وجود برقرارکنید؛ او خودش به نماز می‌ایستد. هی به زور بیدارش نکنید!

باید به نقد عملکردها و سیاستها پرداخت و برای فرهنگ سازی و یا احیای فرهنگی جامعه ایرانی اسلامی اقدام سریع و جدی نمود. مسأله پوشش تنها، یکی از مسائل فرهنگی ماست. مفهوم فرهنگ گستره کلانی را در بر می‌گیرد، اما نمایندگان فرهنگی ما چه‌کسانی هستند و ایده‌آلهای فرهنگی ما چیست ؟ چطور باید به سمت آنها حرکت‌کرد و از چه کسانی باید کمک خواست؟ با این تفاسیر، من می‌گویم باید بیشتر برای جوانانمان وقت بگذاریم، بیشتر، بیشتر، بیشتر…