سلام
داشتم فکر میکردم که چرا در هر سریال یا فیلم و یا تأتری، صحنههای کربلا باز آفرینی میشود، به ما نمیچسبد؟ چرا به نظرمان کارگردان نتوانسته آنطور که باید و شاید از پس این صحنهها برآید و آنها را قوی از آب دربیاورد؟
بعد دیدم یکی از دلیلهایش این است که ما خودمان، هرکدام از آغاز کودکی تا همین حالا فرصت داشتهایم که صحنههای کربلا را در ذهنمان خلق کنیم.
هر محرم یا بهتر بگویم هر روز از زندگی این تصویرها را کاملتر کردهایم، کتاب ها، خطابهها، روضهها، نقاشیها و خیلی چیزهای دیگر به جلا پیدا کردن این تصویر ذهنی کمک کردهاند.
ما از قبل نسخه این پردهها را، ساعت به ساعت، لحظه به لحظه در قلب و ذهنمان داریم. هرگاه هم که حرف تازهای یا زاویه دید جدیدی در این باب شنیدهایم سراغ نسخهی خودمان رفتهایم و ویرایشش کردهایم.
حالا حق داریم اگر از صحنههای نبرد «زهیر» در مختارنامه چندان به وجد نیاییم
یا حق داریم صحنهی بازپس نگرفتن سری که در راه خدا داده شده را چندان توانمند در انتقال عظمت حس جاری ارزیابی نکنیم.
چون ما وهب را دیدهایم
ما عاشورا را در وجود خودمان کامل داریم
با خیمهها سوختهایم
با بچهها تازیانه خوردهایم
از تشنگی ِ جگر سوختهایم
آب شدهایم حتا در دستهای عباس
مناعت طبعش را دیدهایم وقتی ما را رها کرده تا روی فرات بریزیم.
فیلمها اغلب در پرداختن چیزهایی موفقاند که در ذهن مخاطب وجود ندارد و یا ناقص وجود دارد و آنها قرار است با ابزارهای خود این تصویر را در ذهن او بکارند و عاشورا نه حادثهای در فلان سال هجری، که ذکری ریشه دوانده در رگ و پوست و خون ماست…
جدا راست گفتین
ولی اینم در نظر بگیرید که ایران کلا در ساختن صحنه های جنگی فیلم معمولا قوی نیست چون کمتر از این صحنه ها در فیلم هاش استفاده کرده!
اگر این جوری به قضیه نگاه کنید زحمت کارگردان هم این جوری ضایع به نظر نمیرسه!