مثل یک ستاره قطبی

سفر به زمان و مکانی دور، طی‌الارض می‌خواهد یا چند دلاری برای خرید یک بلیط یک‌سره و دوسره با هوابرها، تازه اگر به سلامتی برسیم.

اما اینبار سفر من و تو ساده تر است از همه این‌ها، سفر من و تو به کربلای زینب است و زمانه‌اش عاشورای بعد حسین

هزینه سفر را قبلا پرداخته‌اند با وردی رازگونه،» کل یوم عاشورا، کل ارض کرب‌بلا» من و تو این روزها بر حسب تقدیر و تجنیس و البته عقیده‌مان همسفریم.

مادر وهب، مادر یحیی

زینب داستانی است حماسی، حماسی‌تر از شاهنامه، حماسی‌تر از داستان استر در عهد عتیق و کلوپاترای مصری و الیصابات مادر یحیی تعمیددهنده ‌و مریم عهد عیسی ناصری

داستان زینب حماسه است نه مثل حماسه‌های شاهنامه و زنان تاریخ که صبر کردند بر هرچه دیده‌اند.

حماسه زینب مخصوص به خودش است؛ حماسه‌ای عاریه گرفته از زهرا (س)

حماسه زینب صبر نیست حماسه فریاد است. ما زنان و دختران گاهی میان الگوهای مختلف تاب می‌خوریم و می‌چرخیم که برسیم به صبر زنانه و تکلیف‌مان می‌کنند که زمان زمانه صبر زنانه است.

مثل یک ستاره قطبی

این‌ها (صبر زنانه) را من و تو باور نداریم که از کنار زینب می‌گذریم که حماسه فریادش و خشمش که آوار می‌شود بر یزید، حماسه صبر را در می‌نوردد

می‌گذرم از مادر وهب و حماسه‌ی گذشتش از دردانه‌اش؛ که چهره مسیح را سرخ می‌کند، می‌گذریم از مرضیه دباغ و حماسه‌های سکوتش در زیر شکنجه‌ها و دخترکانی که یک به یک بر زمین خوزستان افتادند خون‌آلوده که نه میهن بدهند و نه عفت و حیا.

این‌ها همه قبله‌اند برای من و تو، مثل یک ستاره قطبی. ستاره قطبی را چون هم‌محور زمین فرض کنی می‌توانی بگویی ثابت است و گردش زمین باعث می‌شود همه ستارگان دور ستاره قطبی بچرخند البته خاصیت دیگرش راه پیدا کردن است برای گم شدگان دریاها و صحرا.

زینب شورشی

داستان من و تو از یک جایی باید شروع بشود و اوج بگیرد. آغازش از هاجر ِ تشنه است و مریم عهد مسیح و آسیه ِ فرعون، تا اوجش که برسد به شورشِ زینبِ کربلا، زینب، اوج بازروایی‌مان از تاریخ است وقتی که صبرِ مریم تمام می‌شود و هاجر از هروله می‌ایستد.

آسیه بر شکنجه میخ فرعون و خدای نیل شورش می‌کند، الیصابات سر یحیی را از هیرودیس پس می‌گیرد و حوا گندم را به مار پس می‌دهد، تا همه زینب و شورش زینب را تماشا کنند که صبر تمام زنان تاریخ را به پایان می‌رساند و می‌شود خشم و طوفان، میشود نطق کاخ سبز خراب کن

حماسه زینب حماسه صبر نیست که من و تو هنوز هم که هنوز است صبر کنیم، زینب حماسه‌اش حرکت است و شورش بر هرچه که اسمش ظلم است، برای زینب نه سر بریده حسین و نه رقیه‌ی جان سپرده در کنج خرابه‌ها، ظلم است دیگر، همان که من و تو از آن متنفریم. شورشی بر تمام صبرهای تاریخ، من و تو هم متنفریم از ظلم همه این ظالمان به زنان و دختران و مردمان در زمینِ موروثی‌مان.

از ظلم به زن و دختر فلسطینی، بوسنی، افغانی و عراقی تا ظلم جاهلانه فمینیست مسلمان به زنان و دختران و حتی ظلم زنان و مادران به شوهران و فرزندانشان در عصر مدرنیته. من و تو کِی باید که شورش کنیم؟