همیشه برای ما آدمها پیبردن به اولینهای هرچیز جذاب و با مزه است. یعنی خیلی کنجکاویم که بدانیم کلید اتفاقهای دور و برمان را اول چه کسی زده؟ چرا زده؟ و چطور زده؟! مثلاً چه کسی اولینبار لباس پوشید؟ خط را اختراع کرد؟ حمام ساخت؟ نان سنگک پخت؟ تلویزیون، منجنیق، هواپیما و… را اختراع کرد؟ بعدش هم با تحلیل خودمان آنها را دسته بندی میکنیم؛
اولینهای عاقلانه، اولینهای جاهلانه، اولینهای عاشقانه، اولینهای کودکانه، اولینهای احمقانه و… به خاطر موضوعی کنجکاو شدم که آمار اولین رابطههای موجه آقا پسرها و دخترخانمها و گرفتاریهایش را دربیاورم و سر و ته آن را بدهم تحویل خودتان، که هر جور خواستید تحلیل کنید.
اول ِاول: بچگیمان که هیچ چیز حالیمان نبود را یادتان میآید؟ عصرانههای فامیلی و پسر خاله، دخترهای عمو، دختر دایی و پسر عمهها؟ اینها اولین هم تیپهایی بودند که باهاشان رابطه داشتیم و هم بازی بودیم. قدمان که کمی بلندتر شد، دستمان رسید به قفل در خانه و بازش کردیم. پایمان که به کوچه رسید، اولین آشناهای غیر فامیل دوستمان شدند.
دختر همسایه بالایی و پسر همسایه بغلی و…! با رفتن به مهد کودک هم با اولین غریبهها آشنا شدیم و فهرست هم بازیهای کودکیمان تکمیل شد. از مامانبازی و خالهبازی تا چشم گذاشتن و گرگم به هوا. این اولینهای کودکانهای بود که ما بچهها را با هم صمیمی و خاطر پدر و مادرهایمان را جمع میکرد.
اولِ دوم: وقتی توی مدرسه برای دخترها جشن تکلیف گرفتند. اولینبار همبازیهای بچگی در هیبت حجاب ظاهر شدند و اولین مرحله قطع رابطه و کمرنگی صمیمیت کودکانه کلید خورد. بعدش هم که بلوغ پسرها از راه رسید و اولین احساسی که سراغشان آمد، احساس علاقه و کشش به جنس مخالف بود. در همین گیر و کش بلوغ، اولین چارچوبهای حریم و حرمت هم ساخته شد.
یعنی فضای اعتقادی و اجتماعی، آنها را شیر فهم کرد که: «تو دیگه بزرگ شدی، جونم!» آژیر: این مرحله بخاطر شدت «کشش و علاقه به جنس مخالف» در پسرها و «علاقه به دیده شدن» در دختر خانمها و از طرفی وجود محدودیت وحریمها، اولین رابطههای پنهانی اتفاق میافتند. البته در این مرحله معمولاً راه باریکهای برای فرار از این محدودیتها بهعنوان رابطههای فامیلی وجود دارد که مثل والدین نباید آن را از قلم انداخت؛ که به بحث ما مربوط نمیشود. ولی به رسم خیرخواهی و تذکر آژیرش را برایتان میکشیم!!!
اولِ سوم: از این پاراگراف، زمان جملات را مضارع مینویسم. چون اکثر خوانندههای نشریه سن و سالشان به مرحلهی اولِ سوم میخورد و از اولِ اول و اولِ دوم، رد کردهاند. دانشگاه اولین جایی است که اختلاط با جنس مخالف مجاز و عُرف تلقی میشود و از این بابت، خیلی گیر نیست و محدویتها کمتر است. ورودیهای به دانشگاه دو دسته میشوند:
۱- دانشجوهای تربیت شدهی خانوادههای هرهری مذهب و لاقید که این مرحله پیدایش رابطه با جنس مخالف برایشان اولین نیست.
۲- دانشجوهای تربیت شده در خانوادهی مذهبی و مقید که با اولین فوران آزادی از این قید و بند، یک جورهایی کُپ میکنند و جو میگیردشان. برای پسر و دخترهای این دو گروه توجیههای مختلف و موقعیتهای زیادی هست که بتوانند با هم ارتباط داشته باشند. البته در نهایت، نتیجه برای دو دسته، یکی میشود؛ کنار رفتن پردههای حجب و حیا و شکستن دیوار حریمها! البته به نسبی بودن این اتفاق و پیدا شدن موارد استثنا کاملاً معتقدم!!
اولِ چهارم: اولین تهدیدی که از مرحله اولِ سوم همان ارتباطهای توجیه شده به این بخت برگشتهها میرسد این است که دچار گاو گیجه برای معیار انتخاب همسر آیندهشان میشوند. البته این آسیب برای جنسیتها فرق میکند.
۱- پسرها وقتی با اینهمه دختر دور و برشان ارتباط دارند، تنوع طلب میشوند. سختشان میشود که متعهد شوند، بجای چندین دختر فقط به یکی از آنها پایبند باشند و انتخاب همسر برایشان آنقدر مشکل میشود که گاهی سالها مجردی میگذرانند.
۲- برای دخترها فضایی فانتزی- تخیلی میسازد که میخواهند مرد آرمانی زندگی رویاییشان، کسی باشد که یک صفت خوب از هر کدام از پسرهایی که میشناسندشان داشته باشد. بههمین خاطر آنقدر پسرهای اطرافشان را با هم مقایسه میکنند و به امید خواستگار بهتر میمانند تا در خانه میمانند – شما بخوانید میترشند!
-اولِ آخر:دکتر م.حورایی درکتاب «تحلیل روانشناسیِ داستان یوسف» یک جمله میگوید: « اولین مشکلات ما آدمها وقتی سراغمان میآیند که خیلی بیپروا میگوییم: من حواسم هست!» برای ماها شاید پشت ستاری خدا و زیر سبیل اعتماد و احترام جامعه خیلی از این روابط و اختلاطهای عمومی زن و مرد، حل شده به نظر میرسد ولی نباید از بندهایی که رشتهرشته از پردهی حرمتهایمان در میروند و بدجنسیهایی که ذرهذره روی آینهی حیایمان رسوب میکنند، غافل شویم. جامعهای که حریم نمیشناسد، از جنگل ترسناکتر است.
خوب بود
بیشتر درباره روابط دختر و پسر در بخش اول سوم بگین
خیلی جالب بود. به علاقه مندان توصیه میکنم کتابای دکتر بانکی رو هم بخونند.
مطالب جالبی بود