دختران خمینی

زمان تاسیس این وبلاگ به هشتم شهریور ماه سال هشتاد و هشت با پستی پیرامون انتظار و مبارزه باز می‌گردد و بنا به‌گفته‌ی مدیر فعلی «دختران خمینی» در مصاحبه‌ای که با چارقد داشتند از بلاگفا کار خود را شروع کرده‌اند و در حال حاضر مشغول رایزنی برای مستقل کردن وبلاگ خود هستند.

مدیر این وبلاگ که در حال حاضر یکی از نویسندگان آن است «که البته این مدیریت هرچند مدت یکبار بر عهده یکی ازنویسندگان قرار می‌گیرد» درباره‌ی چگونگی انتشار مطالب این وبلاگ و مراحل قبل از آن می‌گوید:

«طی یک متن اساسنامه مانند، از قبل اعضاء در مورد نوع و چگونگی طرح مطالب خود و ویژگی‌های مطلبشان توجیه شده‌اند؛ لذا مطابق آن قواعد که میان اعضاء لازم‌الاتباع بوده، مطلب ثبت موقت شده و پس از تأیید مدیر، نمایش داده می‌شود.»

این وبلاگ شش نویسنده دارد که این نویسندگان توسط کارگروه دختران خمینی کبیر(ره) که پیش از راه‌اندازی وبلاگ کار مطالعاتی خود را پیرامون مسائل زنان آغاز کرده بود انتخاب شده‌اند. نویسندگان این وبلاگ را «معصومه حاجی‌محمدی»، «زهره آقایی»، «فاطمه سلحشور»، «اکرم معینی»، «طیبه مجردیان» تشکیل می‌دهند.

البته نام کاربری هم به نام دختران خمینی کبیر (ره) در این وبلاگ وجود دارد که این اسم معمولا برای مطالبی استفاده می‌شود که یا مناسبتی بوده و یا دارای منبع می‌باشد.

مدیر این وبلاگ گروهی درباره‌ی یکی از انگیزه‌های تاسیس این وبلاگ می‌گوید: « در مورد کار در رسانه و دنیای مجازی ضرورت و دغدغه احساس می‌شد که البته هنوز هم به جهت انگیزه پیشرفت کار در این زمینه، این دغدغه از بین نرفته، بلکه رو به فزونی است.»

بازنشر مطالب این وبلاگ در سایت‌های گوناگونی صورت گرفته که غالبا سایت خبرنامه دانشجویان ایران بیشترین بازنشر را داشته است.

موضوعی که در «دختران خمینی» بیش از همه به آن پرداخته می‌شود «زنان» است. موضوعاتی همچون: زن در نگاه امام و رهبری، زن اسیر غرب، شبهه زن. مدیر این وبلاگ در مورد این دغدغه می‌گوید: « اولا به این دلیل که در این حیطه بسیار کمتر از حوزه‌هایی نظیر سیاست و فرهنگ و غیره کار شده و هنوز سوالات و نیازهای اساسی در خصوص مسائل زنان وجود دارد که بخصوص برای نسل جوان بی پاسخ مانده یا لااقل پاسخ مناسبی برایش وجود ندارد.

ضمن اینکه در همه حوزه‌ها از قبیل سینما و ادبیات و رسانه‌های جمعی و حتی سیاست، ردپایی از مباحث زنان دیده می‌شود که از آن به‌عنوان ابزار رسیدن به هدف استفاده می‌شود که به جهت سطح پایین آگاهی جامعه، بخصوص خود خانم‌ها، تأثیرگذاری بسزایی نیز داشته است. »

بازدید دختران خمینی در دوره‌های مختلف بسته به نوع مطلب و شرایط زمانی و اجتماعی، متفاوت بوده و نوسان داشته است؛ اجمالا در دوره‌هایی میانگین ۵۰ بازدید و در دیگر دوره‌ها، میانگین ۹۰ تا ۱۰۰ بازدید داشته است.

پر مخاطب‌ترین پست‌های این وبلاگ معمولا مطالب به روز و طرح مباحث چالشی بیشتری بوده است. از بخش‌های دیگر این وبلاگ پیوندهای روزانه آن است که لینک‌های آن براساس ارتباط مطالب پیوندها با موضوعات وبلاگ و نیز جذابیت آن انتخاب می‌شوند.

«بنویس سلام بخوان صلح » شعاری است که این وبلاگ برای خود انتخاب کرده است؛ سلام همان اسلام است. به این معنا که برآنیم تا منویات و اصول اسلام را به اطلاع مخاطب برسانیم و «بخوان صلح»؛ که اگر بخش نخست شعار(بنویس سلام) محقق شود، هدف نهایی که ایجاد صلح و عدالت در بین عالمیان است نیز ان شاءالله تحقق خواهد یافت.

و اما چرا دختران خمینی (ره)؟ به این دلیل که اعضای گروه را دختران تشکیل می‌دهند و در وهله اول برآنند که مطالب آنها مرتبط با خانمها باشد. «خمینی کبیر(ره)» نماد خط مشی اعضاء و طرز تفکر آنها می‌باشد و جبهه ایشان را در قبال مسائل گوناگون روشن می‌نماید. کل عبارت نیز با تداعی رابطه پدر و دختری نشان دهنده ارتباط معنوی و عاطفی ایشان با حضرت امام می‌باشد.

در یکی از پست های این وبلاگ آمده است: خانم دکتر! خلاصه‌اش می‌کنم؛ ناامیدی، بی‌حالی، ناراحتی بی‌دلیل، عصبی بودن، بی‌حوصلگی، بی‌خوابی، بعضی وقتا هم پرخوابی، بی‌تحرکی، بی‌انگیزگی، بی‌چارگی، بدبختی، … و زد زیر گریه…

خانم دکتر بدون دادن کمترین تغییر حالتی در چهره‌اش، همچنان با نگاهی عالمانه، به دختر خیره شده بود. دختر که هیچ عکس‌العملی از دکتر ندید، خودش رو کنترل کرد و بعد از پاک کردن اشکهاش، با لحن محتاطانه‌ای ادامه داد: اینها خصوصیات یه دختر مثل من رو تشکیل میده… خسته شدم دیگه خانم دکتر! هزار تا دارو و کوفت و زهرمار هم خوردم ولی افاقه نکرده؛ تورو خدا فقط حرفای تکراری تحویلم ندین…

خانم دکتر: درمان تو فقط یک عبارت دوکلمه‌ایه… ، کم هزینه‌ترین و زودبازده ترین درمانی که تا حالا همه روانشناسان تجویز و تأییدش کردن… که البته از لابلای حرفات متوجه شدم تاحالا تجربه‌اش نکردی… همه متخصصین هم اتفاق نظر دارند که هرکس که تابحال از این درمان استفاده کرده، نتیجه گرفته.

دختر که بارقه امیدی در چشمانش دیده می شد، ملتمسانه گفت: فقط بهم بگید چیه؟ خانم دکتر از بالای عینکش تو چشمای دختر دقیق شد و گفت: دوست پسر، عزیزم… دوست پسر!

دختر وا رفت: اتفاقا تجربه کردم خانم دکتر!… دست رو دلم نذار… و باز آرام آرام شروع به اشک ریختن کرد… خانم دکتر باز بدون تغییر حالتی با لحن محکم‌تری گفت: یکی دیگه عزیزم… یکی دیگه!

و بعد از لحظه‌ای سکوت ادامه داد: البته درجه اطمینانش مورد به مورد متفاوته… ولی به ریسکش می‌ارزه!