بانوی کربلا…
عزت را به ما بیاموز که به اسارت، آزادی و عزت بخشیدی…
سیدتنا زینب !
از بالای تل زینبیه نگاهمان کنید…
بنگرید که » ابناءالطلقاء » چه بیشرمانه به بند میکشند عفت و حیا و ایمانمان را
بنگرید که مدعیان آزادی، چه به ستوه آمدهاند از حجابمان، از زیر بار فحشا نرفتنمان!
مردهایمان را میکشند، کودکانمان را یتیم میکنند، به حیا و عفتمان تعرض میکنند، معجر از سرمان میکشند
به اسارت تمدن حقیر بیبند و باری و فحشا ما را میبرند، چوب خیزران بر لب و دندان شریعتمان میزنند
اما به ولله قسم، به تأسی از شما ایستادهایم! پای عقایدمان، دین و آرمانهایمان…
و همچون شما در برابر همهی این قید و بندها، شکنجهها و طعنه و تمسخرها فریاد: ولله لا تمحوا ذکرنا میزنیم
چشم به شما دوختهایم، به قامتی که هرگز خم نشد…
از شما به ارث بردهایم دوشادوش حسین ایستادن را، جنگیدن را، فریاد » هیهات منا الذله » زدن را…
که در دفاع از » دینالله » زن، کار صد مرد میکند…
از شما آموختهایم، در اوج غربت که باشیم، تحت هر شرایطی، حتی اگر خون سرمان بر ستون کجاوه بریزد، اشک ذلت از چشممان نریزد…
ما وارثان عقیلهی بنیهاشمیم
با شما عهد بستهایم و این عهد نمیشکنیم…
همچون شما، کنار جسد شهیدانمان نه تنها ضجهی عجز نمیزنیم که ندای » اللهم تقبل منا هذا القربان » سر میدهیم
بانوی کربلا !
نگاهمان کنید .. از بالای تل زینبیه
که تنها نگاه شما تسلی خاطرمان میشود و صبوری مان میدهد…
سلام.
بسیار عالی و تاثیر گذار. هر چند که در اول صبح روز میلاد بانو اشکمان را در آورد اما بسیار لطیف وظریف نوشته شده بود.
خدا کند که نگاهمان کنند. از بالای همان تل زینبیه.
( دو جا در متن کلمه «و الله» بصورت » ولله» نوشته شده که ان شاءالله اصلاح خواهد شد.
در سو تیتر مطلب هم ( هم در صفحه اصلی و هم در صفحه مطلب) کلمه قسم اشتباها قس تایپ شده است)
—
چارقد:
نشریه به بی نام:
سلام
ممنون از دقتتون
عجل لولیک الفرج بحق شهدائنا
لبیک یا حسین ع
عالی عال عالی…
سلام،بسیار تاثیر گذار بود،به امید خدا ظلم ریشه کن خواهد شد.
ممنون از شما مطالب خوب پر محتوایی بود
یا زهرا
سلام دوست عزیز وبلاگت خوبه …حجاب عفت ایرانی و غیرت و ناموس پرستی را باید بیشتر کنیم و ازخون پاک شهدا دفاع کنیم تا آخرین قطره خونمان ….برای سلامتی آقا امام زمان و ولایت فقیه صلوات …منتظزتان هستم
شکر
شکر هزار بار شکر
با کسی امروز حرف میزدم که شادیش را به رخم کشید…چندی بعداشک ریخت از تهی بودنش از اینکه هیچ ندارد که به خاطرش بایستد….