سوار اتوبوس میشم که برم سمت مترو. روی یکی از صندلیها میشینم. خانومی که کنارمه بیمقدمه میگه: از وقتی مدارس ابتدایی روزای پنجشنبه تعطیل شدن یهسری از برنامههام بهم ریختن. صبحهای پنجشنبه مجبورم اول دختر ۹ سالهمو ببرم خونهی مامانم اینا بعد برم سر کار. وقتی هم از سر کار برمیگردم باز مجبورم اول برم خونهی مامانم اینا که دخترمو بیارم. یعنی عملا روزای پنجشنبهرو از دست میدم چون همهش توی راه هستم.
یه لبخند بهش میزنم و با هم در مورد مشکلات کاریش صحبت میکنیم و اون میناله از اینکه کارمنده و ساعات کاریش زیاده و اینجوری تا برسه خونه بیشتر توان روزانهش گرفته میشه. اتوبوس میرسه به ایستگاه صادقیه
توی مترو هم مثل همیشه چند دقیقه بعد از اینکه شروع به حرکت میکنیم، خانومای دستفروشی رو میبینم که وسط جمعیت وول میخورن و با زبونبازی سعی میکنن از لوازم آرایشی گرفته تا انواع و اقسام لباسهای زنونه رو به خانوما قالب کنن. یاد خانوم توی اتوبوس میافتم و با خودم میگم اگه جای این دست فروشها بود چیکار میکرد که اصلا امنیت شغلی ندارن؟
اصلا اگه جای مریمخانوم بود چیکار میکرد؟ همون خانوم میانسالی که هفتهای یه بار برای نظافت ساختمونمون میاد. که از شوهر معتادش طلاق گرفته و حالا با دو تا بچه مجبوره از صبح تا شب بقول خودش جون بکنه و همین باعث شده آرتروز گردن بگیره و مدام هم از درد دستاش بناله.
البته در مقابل اینجور خانوما هستند خانومای تحصیلکردهای هم که اصلا نیاز مادی ندارند و کار براشون یه نوع تفریحه. یهجور وقت گذرونی. یه راه برای کسب اعتماد بنفس بیشتر. یه روش برای ابراز وجود. اینکه اونا هم هستند. اینکه اگه بخوان میتونن بخش قابل توجهی از مسئولیتهای اجتماعی رو به دوش بکشن.
اینکه با وجود ویژگیهای جسمی و جنسی متفاوت از مردها میتونن پا به پای اونا در همهی عرصهها حضور داشته باشن و از خودشون ردپایی قابلتوجه و مؤثر بجا بذارن. البته نه از اون نوعی که تهمینه میلانی توی فیلم جدیدش «یکی از ما دو نفر» بجا گذاشته. یعنی با مسخرهترین شکل ممکن رفته سراغ زنهای شاغلی که در محل کارشون در معرض سوء استفادهی مردان بیمار قرار میگیرن.
میگم «مسخره ترین شکل ممکن» به این دلیل که میلانی تنها عامل اجتناب زن از برقراری ارتباط نامشروع با کارفرماش رو فرهنگ بالای زنی معرفی میکنه که سالها در غرب زندگی میکرده و اینجور رابطهها واسش عادی شده. میلانی اصلا حرفی از نوعی حفاظ درونی که میتونه در انسانها وجود داشته باشه یعنی «تقوا» نمیزنه و فقط فرهنگ غربی رو به رخ دختر ایرانی میکشه. اینکه تو هم اگه سالها در غرب زندگی کرده بودی یا حتی اگه همون مظاهر غربی رو در ایران تجربه کرده بودی حالا میتونستی در برابر هر پیشنهاد بیشرمانهای مقاومت کنی.
با این حسابی که خانوم میلانی کردند تمام دخترای ایرانی باید تن به اینجور پیشنهادات بدن و اگه تا حالا این اتفاق برای دختری نیافتاده باید حتما به یه روانشناس مراجعه کنه!
اگه قرار بود به یکی از مشکلات زنان شاغل پرداخته بشه چه خوب بود که کارگردان راهحل این مشکل رو در خارج از ایران جستجو نمیکرد. بهتر بود یه تفاوتی قائل میشد بین فرهنگ غربی و فرهنگ کشوری که خودش در اون زاده و بزرگ شده. بگذریم
بنظر من زنها حتی وقتی هم که بظاهر شاغل نباشن، بازم شاغل هستند. منظورم اینه که زن با کار و کار با زن یه جورایی عجین شده. انگار که خانوما همیشه در تب و تابن واسه راضی نگه داشتن عزیزانشون. انگار مدام در حال زایش و آفرینش هستند واسه کسی که دوسش دارن.
چند وقت میشه که لینک شما رو به مورد علاقه هام اضافه کردم
سایت متفاوتی دارین
مطالبش هم به طور خوبی گلچین میشن
ادامه بدین لطفا
کارتون عالیه
سلام به اهالی این نشریه باراولم است که بااین سایت برخوردم چیزهای جالب داشتیید واسه خانومها ادامه بدهید خیلی خوبه نه تنها برای خانومهای ایرانی گذشته ازانها برای ماافغانی ها!!
تشکر ازافغانستان پیام میدهم