آرایشش تر و تازه است. موهای رنگشدهاش را از جلوی روسری بیرون داده. رنگ روسریش با رنگ موها کنتراست دارد و همین جلای خاصی به موها داده. مانتوش هم خوشفرم است، پیداست از یکی از این بوتیکهای بالای شهر خریداری شده. کیف و کفشش هم پدرمادردار است، آلاستار. مجموعه این ظواهر، دختر را توی ذهنت میبرد و میگذارد توی طبقه متوسط به بالای شهری، که با گران شدن بنزین مجبور شدهاند از مترو استفاده کنند. میآید و مینشیند صندلی جلوی من. مترو که راه می افتد در کیفش را آرام باز میکند، یک جعبه پر از رژلب درمیآورد و پامیشود که «خانوما، رژلب بورژوا دارم، نصف قیمت مغازه»
***
ترکیب «دختر دستفروش» ما را یاد چیزی شبیه دخترک کبریتفروش میاندازد. دختری که به دلیل فقر «مجبور» به دستفروشی شده.
یک زن، وقتی پا به مترو می گذارد و شروع به دستفروشی میکند، پیش از همه با انتظاراتی که جامعه از او دارد میجنگد و این خیلی هزینهبردار است، حداقل به لحاظ ذهنی. باید حداقل پیش خودش به این سوال جواب بدهد که «من برم و بین مردم بچرخم و داد بزنم که خانوما دستمال دارم، سه تا هزار؟».
وقتی خودش را راضی کرد و آن مقاومت ذهنی را کنار گذاشت، تازه باید به نگاههای معنیدار مسافران مترو عادت کند که ته دلشان دارند میپرسند «چطور به این کار تن داده؟! یعنی انقدر محتاج است؟!». به همه این نگاههای روزمره، برخورد اتفاقی همسایه و دوست و آشنا و حرفهای بعدش که «بیچاره دختر خانوم فلانی، تو مترو دستفروشی میکنه!»، را هم اضافه کنید.
پس انگیزه دستزدن به این کار باید خیلی قوی باشد که بتواند حداقل بر مقاوتهای ذهنی پیروز شود. هرچند، خود کار هم کلی سخت است؛ از صبح تا شب، توی این شلوغی، از این قطار به قطار دیگر رفتن و توی آن هیروبیر داد زدن و جنس را تبلیغکردن که آیا کسی بخرد یا نخرد. راستی، ممانعتها و بگیر و ببندهای هراز چند گاه مامورهای مترو را هم اضافه کنید.
همه این شرایط، کاری مثل دستفروشی مترو را، حداقل برای زنان، کاری نامناسب میکند. اما دلیل اقبال برخی زنان به این کار چیست؟ هرچند شاید فشار اقتصادی و نداشتن مهارت و سرمایه، بسیاری از زنان دستفروش مترو را به این کار واداشته اما آیا همه زنانی که در مترو مشغول به فروشندگی هستند «واقعاً» به این کار نیاز دارند؟
نیاز اقتصادی؟! همه ما دیدهایم حداقل قیمت کفش و لباسی که بخشی از این گروه به تن دارند به انسانهای نیازمند نمیآید. پس امروز چه ضرورتی آنان را به مترو میکشاند؟ آنهم برای کاری که شرح سختیهایش در بالا رفت!
به نظر میرسد تعاریف جدیدی در ذهن مردم یا حداقل بخشی از مردم درحال شکلگیریست. مجموعهای از ارزشها، مناسبات و عقایدی که تا پیش از این یک زن را از حضور در برخی جایگاهها و مشغلهها منع میکرد اکنون دیگر وجود ندارد و جایش را به ارزشها، مناسبات و عقاید جدید میدهد.
همین ارزشهای جدید، زن ایرانی را وامیدارد علیرغم عدم نیازشدید مالی، به کاری دست بزند که تا همین چند پیش از این ممکن نبود حتی تصورش را هم بکند. کاری که متعلق بود به سطوح خیلی پائین جامعه.
همین ارزشها هستند که سبک زندگی زن ایرانی را دگرگون کردهاند و حالا میبینیم دختری با ظاهری شبیه طبقه متوسط روبه بالا، به شغلی که متعلق به طبقه پائین است میپردازد. او نیاز مادی ندارد اما رسانهها و تبلیغات میل به مصرفگرایی را چنان در او برانگیختهاند که او حاضر است برای تآمین مخارج رنگمو و آرایش و کیف و کفش مارک، توی مترو دستفروشی کند.
این ارزشها، نگرش زن را نسبت به نوع شغل، چنان تغییر می دهد که نه تنها او را وامیدارد با کفش مارکدار، دستفروشی کند. این تغییرات آنقدر نیرومند و پرشتابند که کمکم دارند در ذهن ما، تصویر دخترک کبریت فروش، با آن لباسهای ژندهاش را تبدیل میکند به دختری با صورت آرایشکرده و لباسهای مدروز.
سلام خسته نباشید. این همیشه درگیری ذهن من بود که چرا؟ چرا باید چنین رفتارهایی را در متروی پایتخت کشور اسلامی مان نظاره گر باشیم.
سوه بکری بود. کاش مصاحبه و تحلیل کارشناسانه هم داشت.
شاید هم شدیدا نیازمند است . لباس مرتب و شیکش دلیل بی نیازی نیست . او هم علی رغم داشتن پدر یا مادر معتاد , یا نداشتن سایه بالای سر دوست دارد شیک باشد . چون دارد دست فروشی میکند باید کولی وار بپوشد؟ نیازش تمام فکرش را پر کرده است که شاید این سختی ها که شما بر شمردید به ذهنش خطور نکرده است.
چشماتون داشته در عوالم دیگر سیر می کرده و گرنه از هر ۱۰ زنی که ما در مترو می بینیم تمامشان با لباسهای ساده و بعضاً ظاهری زیر متوسط قابل رویت هستند مطمئن باشید نیاز و فشار زندگی آنها را مجبور به دست فروشی می کند اگر آنها هم شغلی مناسب داشتند هرگز اقدام به دست فروشی نمی کردند جای تاسف است که اینچنین یکطرفه قضاوت نمایید و غیر علمی برخورد کنید!!!