دکتر مریم اردبیلی؛ متولد ۱۳۵۳؛ از بانوان موفقی است که صاحب چندین مقالات پژوهشی در مباحث زنان و خانواده در سطح کشور و بینالمللی به صورت انجیاو، طرحهای فرهنگی و مباحث حقوقی زنان به صورتهای مناظره، سخنرانی در دانشگاه، دورههای آموزشی و ارتباط با مسلمانان خارج کشور بوده است. حدود ۵ سال بار مشاور امور بانوان استانداری فارس را به دوش کشید و همچنین با مجامع تصمیمگیری شورای فرهنگ عمومی و هیئت منصفه مطبوعات همکاری خوبی داشته است. پزشکی دانشگاه بهشتی را خوانده است و اکنون فارغ از هرگونه مشغلهی کاری در دفتر کارش در بیمارستان نمازی شیراز پای صحبتهایش نشستیم و از مسائل بانوان گفتیم، موضوعی که گریزش به خانه و خانواده ناگزیر است.
اولین سوالی که پیش میآید این است که چطور از پزشکی به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی رسیدهاید و آیا پزشکی اولویت شما بوده و بعد جذب فعالیتهای اجتماعی شدهاید یا برعکس؟
بحث انگیزه درونی و تکلیف مطرح است. یکی اینکه مباحث فکری و فرهنگی همیشه جزو موضوعات ذهنی من بوده و دغدغه تکلیف همیشه بوده است. دیگر اینکه مباحثی هم در سطح جامعه پیش میآید که به جای تصمیمات سیاسی باید ببینیم واقعا تصمیم درست چیست. علاقه فردی قبل از پزشکی بوده است. البته آن زمان بحث نیاز به پزشک مطرح بود. رشته مورد علاقه من ریاضی فیزیک بود؛ اما چون در آن مقطع رهبر تاکید کرده بودند که خانمها در رشته پزشکی تخصص پیدا کنند؛ انگیزه مضاعفی شد برای گرایشم به این رشته.
به نظر شما هنوز هم پزشک زنان ضرورت دارد؟
الان پزشکی عمومی زن به آن صورت نیاز نیست و باید با نگاهی دقیقتر و علاقمند به موضوع بررسیاش کرد. الان مثلا در نقاط دورافتاده پزشک خانم کافی نداریم و بعضا میبینیم که بیماران مجبور هستند با پزشک غیرهمجنس خود معالجه شوند.
خانم دکتر، به نظر شما نیاز الان جامعه زنان چیست؟
بهنظر بنده پرداختن تخصصی به بحث زنان یک ضرورت است. ممکن است بعضی بگویند چرا جنس زن جدا باشد. منظور ما رقابتهای مردانه زنانه نیست. اما لازم است که بهطور مقطعی برای زنان برنامهریزیهایی داشته باشیم. اول اینکه دشمن دارد جایگاه زنان را ویژه میبیند و در این موضوع سرمایهگذاری میکند. در همه تغییرات سیاسی و نظامی قطعا یک محور کار، سرمایهگذاری در عرصه زنان هست.
مثلا در افغانستان و عراق ابتدا بحث نظامی مطرح بود اما به مرور به مباحث فرهنگی کشیده شد. ظاهرا تسلط نظامی را تسلطی مقطعی میدانند و اگر بخواهند در کشورهای تحت نفوذ خود جاگیر شوند یک پایه مهم آن بحث زنان هست. مثلا در انتخابات، سهمی را به زنان اختصاص میدهند و میبینیم که سرمایهگذاریهای کلان تحقیقاتی در موضوع زنان دارند که ممکن است با کل هزینه پژوهشی یک کشور جهان سومی برابری کند.
در بحث تهاجم فرهنگی و جهانیسازی غربی نیز قطعا زنان یک پایه قضیه هستند. زنان کلید واژه هستند. صلاح و فساد ملتها به صلاح و فساد زنان وابسته است؛ اگر زنان در جایگاه اصلی خود که خانواده است قرار بگیرند…
بحث دیگر عقبماندگی جامعه زنان هست. به لحاظ مباحث مختلف شاید به خاطر سالها تحجرگرایی سنتی و عقبماندگی مدرن و نگاه فمینیستی همه اینها باعث شده که جامعه زنان عقب بیفتد و منجر به تغییر رفتار شود. نقش زنان در تغییر جامعه قطعا تغییر فرهنگی مقطعی نیست. یکی از کلیدهای مهم تغییر، زنان هستند. استراتژیستهای غربی، زنان را واجد مقاومت فرهنگی میدانند و میگویند که زنان مقاومت فرهنگی بالایی دارند.
مثلا در جریان کشف حجاب رضاخانی دیدیم که بسیاری از زنان سالها از خانه خودشان بیرون نیامدند تا فرهنگ خود را حفظ کنند. شواهد قرآنی هم ناظر بر همین مطلب هستند. مهمترین سد جهانیسازی غربی فرهنگهای بومی هستند که نقش مهم را مادری و … دارد.
برگردیم سر سوال. اگر زنان سطحی از اولویت بخشی دارند و بخواهیم مهماش کنیم؛ این کار واقعا انرژی میبرد. اگر بخواهیم توان تفکر را در زنان بالا ببریم و کاری کنیم که مباحث اصلی جهان اسلام را به مباحث خرد ترجیح بدهند این کار انرژی میبرد. اگر نگاهی هم به تاریخ داشته باشیم از طرفی آسیه را میبینیم که چطور با همسر فرعونش زندگی کرد و از طرفی زن حضرت نوح و حضرت لوط را میبینیم. پس زنان از طرفی میتوانند دچار دگماتیسم فرهنگی شوند.
حداقل ما سالهای سال در مباحث زنان جای کار داریم. اگر حتی با دید انفعالی هم به این قضیه نگاه کنیم فقط برای خنثیکردن برنامههای ضدفرهنگی سالها کار میبرد. همانطور که مقام معظم رهبری میفرمایند ما باید در موضوع زنان از دنیا طلبکار باشیم. حوزه زنان را نسخه وحی و صدور پیام دین بخوانیم؛ از طریق کانالهای جدید و با شکل و سرعتی جدید. نسبت تازه مسلمانهای زن به مرد بالای دو است.
جایگاه زنان در این دولت را چگونه ارزیابی میکنید؟
در دولت نهم حوزههایی از بانوان تبدیل به مدیرکل شدند. جایگاه دفاتر بانوان هنوز قوام خودش را پیدا نکردهاند. ما مقاطعی در افراط میافتیم و مواقعی به تفریط روی میآوریم. گاهی میخواهیم بعضی فعالیتها را متوقف کنیم. ساختار اجرایی اصلا جا نیفتاده است. سال ۸۴ که من این مسئولیت را پذیرفتم امور بانوان فقط شامل یک کارشناس مسئول و دو کارشناس بود که طبق روند خاص خودش تعریف شده بود. الان دولت دارد خودش را کوچک میکند. اما وقتی که ضرورت فعالیت در حوزه بانوان را در مقابل وزیر کشور ان زمان جناب اقای پورمحمدی پذیرفتند، الحمدلله حوزههای بانوان تبدیل به مدیر کل شده است.
متاسفانه بحث زنان، قربانی مسائل سیاسی میشود. گاهی این تصور هست که گسترس فعالیتهای خاص زنان به معنای گسترس فمینیسم در جامعه است. در این دولت شاهد بودیم که مرکز امور مشارکت زنان به مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری تبدیل شد. قبلا فقط بعد توسعه اجتماعی زنان مطرح بود و الان میخواهند موضوع را در خانواده حل کنند. اگر زنان نقش خود را در خانواده درست پیدا کنند میتوانند به تناسب تواناییهایشان نقشهای اجتماعی هم بپذیرند.
ساختار حوزه زنان در استانها میتواند با نگاههای مختلف سازگار باشد. میتواند پرتحرک و وسیع و شبکهای باشد و میتواند هم کار خاصی ندارد. حوزه زنان حوزه منعطفی است و این از جهاتی خوب است. زیرا اموری نهادینه نمیشود و خوب است چون دست و پاگیریها و دستورالعملها و بخشنامههای سیستمهای دولتی را ندارد. مثلا ما نظام اموزشی دینی میخواهیم و این امر مستلزم تغییر همه بخشها و زیربخش ها هست.
حوزه بانوان اگر فقط هشیار باشد میتواند اقداماتی را جاگیر کند. در مجموع قبل و بعد از این جایگاه به من پیشنهادهای دیگری هم شده بود اما هنوز حوزه بانوان را ترجیح میدهم زیرا اجازه خلاقیت و مانور بیشتری فراهم است تا حوزههایی که باید ریشهای و کشوری در انها کار شود. مثل این است که به من بگویند یک دوچرخه که رو به شرق هست را رو به غرب کن؛ این کار به مراتب انرژی کمتری میبرد تا اینکه بخواهیم جهت یک تریلی را عوض کنیم. این حوزه در عینحال که اسانتر هست موثرتر هم هست.
شما از طرفی فرمودید که زنان باید جایگاه اصلی خود را در خانه بیابند و از طرفی فرمودید که مسائل اصلی جهان اسلام را به مسائل خرد ترجیح بدهند. این دو موضوع چگونه قابل جمع هستند؟
بهنظر من زن در جایگاه خانواده جایگاه کلیدی دارد و باید نقش خودش را درست ایفا کند. نه تنها زن که مرد هم با اینکه غلبه اقتصادی خانواده با مرد هست ولی اگر مرد هم در جامعه جایگاه خودش را درست پیدا کند و بتواند در این مورد به تعادل فکری برسد در عرصههای دیگر هم این تعادل باز میشود.
البته منظورم از تعادل فقط ارامش روحی و جنسی نیست بلکه در تمام موارد مرتبط با خانواده زن و مرد باید سعی کنند به تعادل برسند. ما الگوهایی در نگاه دینی داریم. مثلا حدیثی از حضرت زهرا- سلام الله علیها- داریم که میفرمایند: بهترین وضعیت برای زنان این است که نه آنها کسی را ببینند و نه کسی آنها را ببیند.
ولی همین حضرت زهرا وقتی بحث ولایت پیش آمد تمام تلاششان را میکنند که تغییر در جهت مثبت ایجاد کنند. دانه دانه به سراغ خانهها میروند و بچهها را میبرند و گریه میکنند و خطبه و سخنرانی هم داشتهاند در مجمع عمومی. ما درست کلید واژهها در نیاوردیم. یا مثلا حضرت زینب سلام الله علیها و امام حسین خودشان از قبل بر حوادث عاشورا و اینکه چه به سر زنان میاید آگاه بودند. می توانستند بگویند که به این خاطر زنان و خانواده را همراه خودمان نمیبریم. اما دیدیم که زنان هم همراه کاروان ایشان بودند و بعد از شهادت حضرت چه ماجراهایی از کشیدن چادر و … به سرشان آمد.
ولی اولویت؛ این حضور بوده که امام حسین علیه السلام و حضرت زینب این را میدانستند. یکی از اولویتها بحث بصیرت هست. ممکن است خانمی غذایش دیر بشود چون کلاس و سخنرانی و … دارد و آن در اولویت است. یک مقطعی امام دستور دادند که زنان بدون اجازه همسرانشان به راهپیمایی بیایند. مشکل این است که الگوهای ما معاصرسازی نشده و به همین خاطر کلیدواژهی کاربردی نداریم. اگر خانمها این نگاه را پیدا نکنند، هیچوقت بصیرت پیدا نمیکنند. خطقرمزها مشخص است. در حیطه عقل و روح که نمیشود جلوی رشد و تعالی زن را گرفت. منتها اگر همسر خانم اجازه نداد دیگر تکلیف از دوش او برداشته شده است.
خود شما چطور توانستید بین مسئولیت اجتماعی و تدبیر منزلتان تعادل برقرار کنید؟ در ارتباط با همسر و فرزندانتان.
من سعی کردم که یکسری اصول را برای خودم پر رنگ کنم در عمل. بههرحال ممکن است آدم کم بیاورد. اینکه هم بخواهد به کارهای بیرون منزل برسد هم امور داخلی منزل؛ اما غیرممکن هم نیست.
گاهی آدم باید اولویت ها را برای خودش مرور کند تا تخطی نداشته باشد. مثلا اینکه همسر و بچههایم ترجیح می دهند که خودم همیشه غذا بپزم. خود من هم علاقه دارم؛ ولی ممکن است گاهی غذاپختن را قضا کنم تا بتوانم برای بازی با بچهها وقت بگذارم تا بحث تربیتی را از دست ندهم.
میشود بین موضوعات جمع کرد؛ منتها لازم است که جوگیر فضای اجتماعیمان نشویم. مثلا وقتی ما وارد خانهای بشویم و آن خانه شلوغ نامرتب باشد؛ قطعا یک آیتم منفی برای خانم خانه محسوب میشود. در حدیث داریم که باید کودک را هفت سال اول زندگیاش آزاد گذاشت. در آن هفت سالی که آزاد هستند اگر وقتی که قرار است صرف ۳ بار جمع کردن اتاق بشود صرف بازی با بچهها بشود بهتر است. گاهی ممکن است آدم بخواهد مقالهای بنویسد یا متنی را برای سخنرانی آماده کند و در اینحال بچهها مانع هستند. ممکن است وسوسه شود و یک دیویدی یا کارتون برای بچهها بگذارد تا خانم هم به کارش برسد؛ اما این کار را نمیپسندم.
یعنی بچههای شما اصلا فیلم و کارتون نگاه نمیکنند؟
محدود استفاده میکنند. اول اینکه نمیشود هیچ فیلم و کارتونی را تایید کرد؛ حتی اگر تولید داخل باشد. برای استفادهشان هم سنشان را مدنظر قرار میدهم. گیم که تقریبا اصلا استفاده نمیکنند. مثلا دختربزرگم خودش هدفمند انتخاب میکند و پکیج های فیلم کوتاه و کلیپهای جشنوارهها و … را میپسندد. وقت و زمانی که فرزند با تلویزیون و فیلم میگذراند باید مدیریت شود. بهنظرمن نهایتا روزی دو ساعت برای کودک اشکالی ندارد.
اگر بیشتر از دو ساعت باشد خلاقیت فرزند را کانالیزه میکند. همچنین اغلب فیلمها و سریالها در اشاعه فرهنگ غربی موثر هستند. اگر شبکه ویژه بچههای خردسال داشتیم خوب بود. شبکهای که دستکم تناقض با احکام دینی نداشته باشد. الان متاسفانه وقتی فرزند ما تلویزیون نگاه میکند باید انتظار داشته باشیم که خشونت، حرکات موزون و رفتارهای ناشایست هم یاد بگیرد.
مثلا درباره موسیقی برنامههای کودک؛ چرا ما فکر میکنیم حتما باید از موسیقی تند استفاده شود؟ بعد از تمام برنامهها هم وقتی مجری بیاید و چند کلامی بچهها را نصیحت کند حرفش اصلا خریدار ندارد. مثلا برنامه فیتیله را اجازه نمیدهم که بچهها نگاه کنند. سرگرمیها جهتدهی شده نیست و دچار عدم تعادل در مدیریت، میزان وقت و کیفیت هستند و رسیدن به یک گزینه مطلوب خیلی سخت است.
به نظر شما اولویت با نقش مادری هست یا همسری؟
اساسا در فرهنگ ما مادربودن خیلی مهمتر از همسربودن است. در حالیکه در نگاه اسلامی همسری اولویت دارد. اما در اغلب خانوادههای متدین و مسلمان این مرسوم است که نقش مادری اولویت داشته باشد و مهمتر باشد. داستانی هست از زمان پیامبر. میگویند زنی بوده که فرزندش ظاهرا در چاه افتاده و فوت کرده. این مادر برای اینکه خبر را به همسرش بگوید خودش را میآراید و به استقبال همسر میرود و اوقاتی را با او میگذراند. بعد به همسرش میگوید: اگر همسایه امانتی داده باشد و بخواهد آن را بگیرد ناراحت نمیشوی؟ بعد میگوید فرزندی را که خدا به ما امانت داده بود از ما گرفت. پیامبر میفرمایند که این زن از کارگزاران خداست.
این زن میتوانست به سر و صورت بزند و گریه و شیوه کند. یعنی این کار از یک مادر حتی در زمان عرب جاهلیت پذیرفته شده بود؛ اما این زن اولویت را به جای مادری به همسری داده. بهعنوان یک زن مسلمان ایفای نقش کرده و سعی کرده به شیوه خوبی این موضوع را به همسرش بگوید.
زن می تواند خانواده را مدیریت کند و تعالی روحی ایجاد کند. مثلا الان زنی که با چماق بالای سر فرزندانش بایستد و تمام آنها حداقل مدرک فوق لیسانس داشته باشند یک زن موفق به حساب میآید در حالی که یک زن مسلمان موفق کسی است که بتواند برنامهای بچیند تا افراد خانواده از درون با بعضی مفاهیم آشنا شوند. مثلا اینکه بحث توحید را در چه شرایطی و با چه زبانی برای فرزندم جا بیندازم. باید دنبال این باشد که جواب سوال فرزندش را چطور بدهد.
الان متاسفانه نظام آموزش و پرورش طوری شده که والدین هم عمال بیجیره مواجب آموزش و پرورش شدهاند. والدین باید فرزندان را برای علمآموزی انگیزهمند کنند نه اینکه غیر از سئوال و جوابهای روتین که مثلا امروز چه درسی داشتید و فردا چه امتحانی داری، صحبت دیگری با همدیگر نداشته باشند. الان در این مباحث خلأیی ایجاد شده است که هیچچیز جایگزین آن نیست. در کشورهای غربی اگر آموزش و پرورش آنها سیستم خاصی دارد به والدین میگویند تربیت فرزندانتان را به ما واگذار کنید و خب میبینیم که طبق اهداف خودشان بهخوبی از عهدهاش بر میآیند. اما این سیستم آموزش و پرورش برای ما جوابگو نیست و نمیتواند هم جوابگو باشد.
انسان متعالی حتما از مجرای خانواده میگذرد. تا وقتی که مجرد هست در خانواده به همراه والدینش و وقتی هم که ازدواج کرد در کنار همسر و فرزندانش.
حالا بیایید کمی عینیتر بررسی کنیم. یک خانم فوق لیسانس را فرض کنید که به تدریس اشتغال دارد. این خانم ظهر که به خانه میآید، مشغول آماده کردن ناهار میشود. اگر هم اعضای خانواده در حال تماشای تلویزیون یا مطالعه روزنامه باشند مدام به آنها میگوید که جمع کنید. حالا اگر در اخبار اعلام کند که ۵۰۰ مسلمان در گوشهای از جهان کشته شدهاند این خانم ممکن است به یک آخی گفتنی بسنده کند.
حالا فرض کنید همین خانم شب مهمان دارد و مادرشوهرش به خانهاش میآید. اگر یک لحظه از غذایش غافل شود و برنجش آنطور که میخواسته نشود چقدر متاثر میشود و نزدیک است که اشکش در بیاید. واقعا کدام یک از این دو اتفاق او را متاثر میکند؟ کشته شدن ۵۰۰ مسلمان یا ازبین رفتن برنجش؟
حالا فرض کنید پسر همین خانم بزرگ بشود و بعدها در ادارهای مشغول به کار شود. این آقا نگاه خاصی به زنان پیدا میکند. احترام آنها را نگه میدارد اما طبیعتا مسئولیتهای خاص را به آنها نمیسپارد. چون اینطور دیده و اینطور برایش جا افتاده که خانمها نمیتوانند اولویتها را تشخیص بدهند.
الان در جامعه ما محبت مادری یعنی اینکه مادر به زور غذا داخل دهان بچهاش بکند. اولویت را نمیداند و نمیداند که به چه چیزی باید بیشتر توجه بشود. فرض کنید که یک مادر برای تربیت فرزندش در یک اخلاق یا رفتار خاصش چندین کتاب مطالعه کند و ۲۰ روش پیدا کند.اگر مادران و زنان ذهنشان را باز کنند بهتر میتوانند انتخاب کنند که کدام روش برای فرزندش مناسبتر است. یا حتی ممکن است روش بیست و یکمی به ذهنش برسد که فقط برای فرزند خودش موثر باشد و در هیچ کتابی نوشته نشده باشد. این هنر مادری است. اگر مادری شیرینیاش را حس کند، متوجه اهمیت این قضیه هم میشود.
یکی از نقاط افتراق در مباحث زنان بحث خانواده است. ما در کشورمان و در تعالیم اسلامی خانوادهمحوری داریم؛ از طرفی در غرب جنگ علیه خانواده وجود دارد. در این جنگ که بر سر اهمیت دادن یا ندادن به نهاد خانواده است سربازان خط مقدم آن زنان هستند. یکی از مصادیق جنگ علیه خانواده مبارزه با کلیشههای جنسیتی و آوردن زنان به فضای باز جامعه است. مصادیق این موضوع زیاد است. مثلا در شبکههای ماهوارهای اگر دقت کنید در تلاشند تا به هر طریقی جنگ علیه خانواده را پیادهسازی کنند. حتی در اخبار هر هفته یک یا دو خبر دارند که میخواهند این جنگ را اجرایی کند. مثلا بعد از اعلام خبر فلان کنسرت یا برنامه اذعان میکنند که آن خواننده همجنسباز بوده و سال گذشته طی مراسمی جنجالی جشن ازدواج خود را برگزار کرده.
الان ما در مباحث مربوط به ولایت مردان تناقض بزرگی داریم. ولایت مرد آنطور که باید به رسمیت شناخته نشده است. این امر موجب میشود که برای بچهها به خصوص برای پسران خلأ بزرگی ایجاد شود. زیرا نقش آخر پدر کمرنگ شده است. اگر بچهها در خانواده یاد میگرفتند که یک نفر هست که حرف اخر را بزند و خطوط قرمز را مشخص کند، کسی هست که حرف او حجت است خیلی بهتر است. الان بچههای ما نقش مرجع را از دست دادهاند چون عملا نمادسازی نشده است.