کارشناسی ارشد ادیان از دانشگاه تهران دارد. یکسالی هم هست که زبان انگلیسی میخواند. متولد شیراز است اما هیچوقت شیراز زندگی نکرده است، تهران بزرگ شده و در حال حاضر هشت سالی میشود که ساکن شهر مقدس قم است. از مهر ماه سال ۸۷ وبلاگنویسی را با نام مستعار گلصنم شروع کرد. دربارهی نام وبلاگ دنبال یک اسم خاص بود و البته همیشه این اسم را دوست داشت. جالب است بدانید که گل صنم درواقع نام دختریست که دوست و همبازی دوران کودکی او بوده است.
درست است که «گلصنم» اسم واقعیش نیست اما به این اسم عادت کرده است. جدای از این، در حال حاضر گلصنم برای دوستان مجازی از هویت واقعیش شناخته شدهتر است البته شاید زمانی هم تصمیم گرفت و با اسم واقعیاش نوشت.
محدودیتی برای موضوعات وبلاگ در نظر ندارد. روزنوشت، موضوعات فرهنگی روز یا هر مسئلهای که توجهش را جلب کند میتواند موضوع یکی از پستهای گلصنم باشد. به گفتهی خودش اکثر پستهای وبلاگش دربارهی موضوعاتیست که مدتی فکرش به آن مشغول بوده است.
پیوندهای وبلاگش را اکثرا وبلاگهایی تشکیل میدهند که با آنها احساس همفکری میکند و نوشتههایشان را دوست دارد. البته دوست ندارد پیوندها از حد مشخصی بیشتر شود. به لینک متقابل هم اعتقادی ندارد.
گلصنم در یکی از شعبههای دانشگاه بینالمللی المصطفی که مخصوص دختران خارجی است تدریس میکند. معمولا شاگردانش را به وبلاگنویسی تشویق میکند و قرار است بهزودی یک وبلاگ گروهی همراه با شاگردانش راهاندازی کند. البته او هنوز آدرس وبلاگ «گلصنم» را به هیچکدام از شاگردانش نداده. چون عقیده دارد هر چه عمومیتر باشد راحتتر مینویسد.
اکثر پستهای وبلاگش را دوست دارد اما اگر بنا به انتخاب باشد، پست لبخند خدا را انتخاب میکند. دلیلش هم این است که او را بیشتر یاد حال و هوای معنوی ماه رمضان میاندازد. تقریبا بیشتر روزها آمار وبلاگش را چک میکند. به عقیده او برای هر وبلاگنویسی تعداد بازدیدها مهم است چون اگر خوانندهای نباشد انگیزهای هم برای نوشتن نیست.
گلصنم در پاسخ به این سوال که تا کجا وبلاگنویسی را ادامه میدهد میگوید: «وبلاگنویسی حس و حال خاص خودش را میطلبد. تا وقتی این حس و حال باشد خواهم نوشت. البته چون همسر بنده وبلاگنویس هستند فکر میکنم تا وقتی ایشان بنویسند من هم حس و حال نوشتن دارم. زنها هیچوقت کم نمیآورند»
جایی که گلصنم در آن تدریس میکند تقریبا از ۷۲ ملیت هستند. او دربارهی آنچه که از شاگردانش دربارهی وضعیت زنان در کشورهای خارجی شنیده به چارقد میگوید: «فقط میتوانم بگویم برخلاف همه تبلیغات دروغین عموما شرایط زنان در ایران را بهتر از سایر کشورهای منطقه میدانند. خصوصا از جهت مقایسه فرهنگی معمولا فرهنگ ایران را در ارتباط با زنان بسیار پیشروتر میدانند و ارزش الگوپذیری در عرصههای مختلف عفاف، روابط خانوادگی و اجتماعی و همچنین حقوق زنان برای آن قائلند.»
بیشتر شاگردان او از کشورهای منطقه هستند که یا اسلام دین رسمی یا یکی از ادیان رسمی آنجاست. البته تعدادی از آنها هم از کشورهای اروپایی و آمریکایی هستند که شرایط کشورشان کاملا متفاوت با اینجاست.
اما تصور شاگردان او دربارهی کشور ایران چیست؟ «نمیگویم چیزی که میبینند دقیقا همان ایران آرمانیست که تصور میکردهاند. ولی عموما ایران را دوست دارند و آن را میستایند و گاهی حتی علیرغم توصیه اساتید علاقهمندند بیشتر یا حتی برای همیشه اینجا بمانند.»
گلصنم سعی میکند بهعنوان یک زن مسلمان اعتماد به نفس لازم را به شاگردانش بدهد چون به گفتهی خودش «در آینده هر کدام از آنها باید بازوی مدافع و مبلغ اسلام در یک نقطه از کره زمین باشند.»
از او دربارهی کادوهایی که به مناسب روز معلم گرفته سوال کردیم میگوید: «بهترین کادو همان تبریک و تقدیر زبانیست. بچههای غیر ایرانی رسم رسوم ما را ندارند. البته خیلی صمیمی و صادقند.»
و در پایان گلصنم برایمان از دغدغهی یک مادر وبلاگنویس که تدریس هم میکند میگوید: «یک مادر و معلم وبلاگنویس همهجا دغدغه تربیت دارد چه در خانه برای بچهها و چه در مدرسه برای شاگردان و چه در فضای نت، فرقی نمیکند چه نقشی بازی میکند وظیفه او همیشه یکیست.»
در ادامه یکی از پستهای وبلاگ «گل صنم» میخوانیم: توی دفتر نشسته بودم و اخبار خبرگزاری زنان را نگاه میکردم. یکی از خبرها توجهم رو جلب کرد، «آمار تکاندهنده از وضعیت دختران آمریکایی».
نوشته بود: حداکثر سن تجربهی رابطهی جنسی دختران آمریکایی ، ۱۷ سالگی میباشد، در حالی که حداقل سن ازدواج آنها ۲۰ سالگی است. در میان دختران ۱۵ ساله و مجرد آمریکایی، فقط ۱۳درصد رابطهی جنسی را تجربه نکردهاند! یعنی ۸۷ درصد آنان بدون ازدواج از سابقهی رابطهی جنسی برخوردارند و تا سن ۱۹ سالگی فقط از هر ده نفر، سه نفر فاقد چنین رابطهای هستند! بهطور کلی ۱۰ درصد از تولدهای ایالات متحده مربوط به قشر نوجوان آمریکایی است و طبق آمار رسمی فقط ۵۹ درصد از بارداریهای زنان بین ۱۵ تا ۱۹ سال به پایان رسیده است.
راستش را بخواهید پیش خودم فکر کردم چقدر میشود به این آمارها اعتماد کرد، آدم چطور میتواند چنین چیزی را باور کند! اگر میشد ترتیبی داد که آدم بتواند با کسانی که در چنین محیطهایی بودند رو در رو صحبت کند راحتتر میشد قضاوت کرد. یعنی من که اینطور فکر میکنم و اگر ممکن بود دوست داشتم شرایط اجتماعی دیگر کشورها را از نزدیک ببینم.
توی این فکرها بودم که سبیکا وارد شد. سبیکا دختر بیست و دو ساله آمریکاییست که چند سالی میشود برای تحصیل به ایران آمده. میگفت دوستانم در آمریکا یک مشکل بزرگ دارند. میدانند که شوهرانشان بهطور غیررسمی و مخفیانه با افراد مختلفی در رابطهاند، با توجه به شیوع و احتمال ابتلا به بیماریهای مقاربتی نمیدانند وظیفهشان چیست و چکار باید بکنند.
از او در مورد وضعیت مدارس در آمریکا پرسیدم و گفتم: یعنی هستند کسانی که چنین روابطی نداشته باشند و سالم زندگی کنند؟ گفت: خیلی کم … خیلی کم. گفت تحمل وضعیت آنجا تقریبا برای من غیرممکن شده بود چون چنین کسی که شما سالم میخوانید از نظر آنها مریض است! البته هستند گروههایی مثل آمیشها که کلا با جهان بیرون قطع رابطه کردهاند و در مکانهای خاص زندگی میکنند؛ اینها خود را از جامعه جدا کردهاند و مطابق اصول اعتقادی خود زندگی میکنند.
گفتم اگر منصف باشیم نسبت ازدواج مجدد و چند همسری بین مسلمانان در قیاس با روابط نامشروع در غرب، بسیار کم است. این در حالیست که غربیها مکرر مبانی ما را ضد حقوق زن میخوانند. در واقع کشورهای غربی چند همسری را جرم میدانند اما فریب دادن زن را مجاز میشمرند و این یکی از تناقضهای درکنشدنی جهان به اصطلاح متمدن غرب است.