همه ما بهنوعی دوست داشتن و عشق را تجربه کردهایم و لحظاتی از زندگیمان را عاشقانه زیستهایم. منظور من عشق الهی نیست، عشق به شئ و مکان و حیوان و گیاه هم نیست. منظور من دقیقا عشق به یک انسان دیگر است. عشقی که میتواند تمام زندگی ما را برای همیشه و یا مدتی کوتاه دگرگون کند.
هر کدام از ما _ اگر سعادت داشته باشیم_ دست کم یکبار طعم عشق را چشیدهایم و یا از زبان دیگران شرحی از آن را شنیدهایم. عشقهای دخترانه اما از نوع دیگری است. پر از لطافت و هیجان و هر یک از ما خاطرهای از این لحظههای عاشقانه داریم. عشقهایی که شاید برخی از ما اولیناش را در سالهای نوجوانی نسبت به معلممان تجربه کرده باشیم و گاه در جوانی نسبت به همسر و شاید کسان دیگر در زندگیمان.
این تجربهها گاهی آنقدر متفاوتند که هر یک منظومهای جداگانه برای ثبتشان میطلبند، همانگونه که عشق رابعه با منیژه متفاوت است و عشق منیژه با عشق شیرین! اما در پس این خاطرات ناهمگون چند خصلت است که در هر سن و هر زمان و هر مکانی مشترک است و مهم نیست که عشق تو در قلمروی شرع و عرف بگنجد یا خیر.
آری! عاشق که میشوی، معشوق لحظه لحظه جای بیشتری را در ذهنت احاطه میکند. یادش در ذهنت نقش میبندد و تلاش میکنی تا هرچه بیشتر درباره او اطلاعات پیدا کنی. اطلاعات کلیش را که با هزار زحمت به دست آوردی، تازه با هزاران سوال تازهتر روبهرو میشوی. دیگر شجرهنامه و نام کوچه و محلهش برایت بیمعنی میشود و تو با تمام قوا میکوشی تا با هر روشی که ممکن است دریابی که معشوقت به چه میاندیشد و خواستههایش چیست و این تازه اول حرکت توست.
از همان لحظه که اندکی او را شناختی، تلاش میکنی تا همانی شوی که او میخواهد. شب هنگام که بیدردان خوابند، تو تصویر معشوق را در ذهنت مجسم میکنی و با او مناجات. تو میگویی و او میشنود، از جزییترین اتفاقات روز تا مهمترین مسایل بشری.
نمی فهمی که کی به خواب رفتهای اما وقتی بیدار شدی، چهره او، به همان وضوح قبل در پیش دیدگان توست و تو گویی هزاران سال است که با او زیستهای. همانطور که صدای زمزمههایش را در پس ذهنت میشنوی، جلوی آینه میروی و به چهرهات مینگری؛ چهرهای که امروز برایت شکل دیگری است. با دقت به تصویر خود مینگری و از خود میپرسی که آیا من همانم که او میپسندد! و دست به کار میشوی و شانه به موهای آشفتهات میکشی! و بعد با ظاهرت همان میکنی که او میخواهد. اگر چاقی، لاغر میشوی و اگر لاغری چاق … .
و کاش همه تغییرات به ظاهر ختم شود، که عاشق راهی بس طولانی در پیش دارد و همه این تلاشها از پی آن است که مطلوب معشوق شوی و آنی شوی که او میخواهد و یا بهتر بگویم: با او یکی شده و یا خود او شوی و وقتی به خود میآیی، میبینی که آدم دیگری شدهای، چیزی در درون تو شکفته شده، رشد کرده و جوانه داده است.
زمانی که اینگونه عاشق شدی، از شنیدن آه و ناله عاشقان بیعشق به خنده میافتی. همانها که یکجا نشستهاند و بیهیچ تلاش و کوششی، منتظرند تا معشوق افسانهای شان از راه برسد و تمام کمبودها و مشکلات آنان را به طرفةالعینی برطرف کند. همانها که اگر به خواستههای کوچکشان نرسند، به همه چیز پشت پا میزنند، حتی به آنکه معشوقش میخوانند!
حال یکبار دیگر عشقمان را مرور میکنیم: اگر هر کدام از ما طعم عشق واقعی را چشیده باشیم، میدانیم که یکچیز در همه ما مشترک است و آن، حرکت به سمتی است که معشوق میخواهد، چه در ظاهر باشد و چه در رفتار و همه ما که مدعی چنین تجربهای هستیم، مدعیان عشق را نکوهش میکنیم، اما غافلیم از اینکه بسیاری از ما نیز جزء این دسته از عشاقیم!
مایی که هر جمعه، فریاد العجلمان، گوش فلک را کر میکند و با ناله و آه، از آنکه به ظاهر معشوق و مطلوب و محبوب ماست میخواهیم که زودتر ظهور کند و دنیای بهتری را برایمان رقم زند و لحظه ای بعد، آنچه را که خواستهایم به فراموشی میسپاریم.
مایی که میدانیم، قطعاً روزی محبوبمان خواهد آمد و اگر صادقانه بخواهیمش، اگر جسدمان نیز پوسیده باشد، به اذن خدا در پیشگاهش حاضر شده و چشم به چشم معشوقمان میدوزیم و دم مسیحاییاش را استشمام میکنیم.
مایی که می دانیم معشوقمان هر لحظه که به یادش باشیم در کنار ما حضور دارد و اگر عاشقانه بخوانیمش، جلوه جمالش را بیهیچ واسطهای بر ما هویدا میکند.
مایی که میدانیم و باز غافلیم و در این غفلت آشکار، به مدعیان عاشق میخندیم. مایی که میخواهیم لذت عاشقشدن را یکبار دیگر تجربه کنیم و روزی همان شویم که معشوقمان میخواهد.
همان گونه که در فرازهایی از دعای ندبه، عاجزانه میخوانیم: «تا کی در انتظارت حیران باشم، چگونه بخوانمت و چگونه وصفت کنم!… چطور راز دلم را با تو بگویم! برایم بسی سخت است که پاسخ از غیر تو بشنوم . … دوریت برایم بسی سخت است … آیا کسی هست که مرا یاری کند تا ناله از دل برکشم؟ … آیا چشمی هست که بگرید تا من نیز با او همراهی کرده و بگویم: ای پسر پیامبر! آیا راه ملاقاتی به سوی تو هست و آیا امروز به فردایی میرسد که از دیدار جمالت حظ برم؟
«… خدایا با ظهور او حرارت قلبم را فرو نشان … و دوستانت را بوسیله او هدایت فرما و ما را در کوشش برای طاعتش و دوری از عصیانش یاری نما و نظر لطفت را از ما بر نگیر … آمین یا رب العالمین «