امسال دیر جنبیدم؛ البته بازهم تقصیر سردبیر شد که موضوعات دقیقه نودیاش سر من هوار میشود، مثل آوار لطافت و مهربانی! سوم خرداد امسال آنقدر چارقد و چارقدیها جوگیر روز زن و ویژهنامه آفرینش پرنیانی از جنس خیال نازک خدا بودند که داشت یادشان میرفت در این روز قرار است خرمشهری هم آزاد شود و میشود کلی حرفهای زنانهشان را در مورد مقاومت خرمشهریها و نقش زنان بیشتر جلوی چشمها بیاورند؛
از زنانی که در خرمشهر پابهپای مردها اسلحه بدست گرفتند تا دخترانی که در حالت عادی ترس از دیدن زخم و خونی را داشتند اما در آن دوران در اتاقک روبری مسجد شهر، زخمیها را پانسمان میکردند و جراحی ..!
اصلا نمیشود از روز زن گفت و یاد دو دختر شهیدی نکرد که در مقابل مسجد خرمشهر اسلحه بدست گرفتند و تا گلوله یکی مانده به آخرشان جنگیدند..! تا وقتی که در محاصره عراقیهای بعثی افتادند اسلحههایشان را رو به همدیگر گرفتند و آن گلوله آخر را …! بههم شلیک کردند فقط به این دلیل که دلشان نمیخواست مردان هموطنشان انگ بیغیرتی بخورند و ناموسشان زنده به دست متعرضین مست عراقی بیفتد.
حکایت خرمشهر فقط حکایت دا و سیدهزهرا حسینی نیست، حکایت افسانه قاضیزاده و سهام طاقتی هم نیست. از آن داستانهایی است که چون جنگ است زنانش با همهی نقششان، با همه زیرکیها و جانفشانیهایشان باید گم باشند و گمنام، البته این حکایت همهی دخترکان شیعه است!
راستش من هم جوگیر این سوم خرداد شدم؛ دیر نوشتنم علت دارد؛ علت مهم و بزرگش هم اینکه ۵ خرداد سالروز عید مقاوت و آزادسازی در لبنان نیز هست. یک سومخرداد لبنانی، یک عید دیگر شیعی! دختران شیعه محدود به مرز و زمان نیستند؛ از خرمشهر ۱۳۵۹ شمسی تا بنت جبیل و خیام ۲۰۰۰ میلادی تا منامه ۲۰۱۱م .
هرجا که حرفی از اسلام هست و مقاومت علیه ظلم، رد پای سنگینی از دختران شیعه میبینی، هرچقدر هم می گذرد این رد پا عمیق میشود؛ مثل اینکه گذر سالها برف فراموشی بر روی زندگی واماندهمان هر سال عمیقتر میشود و البته این عمق برف جای پای عمیقتری میگیرد از دختران شیعه!
برخی از دختران خرمشهری را کتاب کردهاند و میشود گشتی زد بینشان؛ از دا تا پوتینهای مریم. دختران لبنانی اما مظلومتیشان بیشتر است، چندتایشان زندانی خیام بودند؛ اسیر دست صهیونیستها حتی که نامی ازشان نیست و تعدادی زیادشان در بمبارانها و گلولهباران جنوب و عملیات کمین شهید شدند که البته نقش دختران جنوب لبنان بیشتر صبر بر مصائب بود و همسرداری و گرداندن زندگی با شوهر مجاهدی که هر بار میرفت و چشم به در خشک بود که شاید…
راستش بحرین روی دیگر سکه است برای دختران شیعه؛ برای دخترانی که مظلومیت را عین ضعفشان میپندارند. انقلاب در بحرین از روز نخست با صفهای طولانی دختران و زنان بحرینی همراه بود و شمار کشتهها و زخمیها و زندانیهای زن بحرینی همدوش مردانشان بیشمار است.
دیگر جنس ضعیفی در کار نیست، اول و دومی اهمیتی ندارد. زن بودن اگر بن مایهاش عشق به فاطمه «س» باشد و علی «ع»… و اگر این عشق بخواهد فوران کند،اگر این عشق بخواهد بپذیرد که زیر بار ظلم نمیرود و گاهی جلوتر همینطور میشود که بعضی از مردان میروند و مجروح میشوند و شهید؛ داستان فدک میشود بغض گلوگیرش که فریادش را بر سر آلخلیفه و آلسعود میکوبد؛ مثل فریادی که زنان ما کشیدند بر سر صدامیان…
این داستان ادامهدار است تا روزی که شیعه ببیند هزاران زینب دارد و فاطمه و هزاران زنی که جنسشان از ضعف نیست و نمیخواهد دلسوزیهای مردانه را ببیند و پشت مردانش سنگر بگیرد، دختر شیعه خوب بلد است از خودش دفاع کند.
شیعهایم و آنقدر از کربلا شنیدیم که انگار جلوی چشمهایمان دیدهایمش. نمیتوان از ما انتظار داشت مادر وهب نباشیم و از همه چیزمان نگذریم. نمی توانیم مانند زینب تمام بغضمان را فریاد نکنیم و بر سر مردان بیغیرت خالی. نمیتوانیم خانهنشین و خوشنشین بمانیم چون زنیم. دختر شیعه حق خودش را خودش میگیرد.