حتی یک پدیده اجتماعی را نمیتوان یافت که ریشه در تربیت فردی نداشته باشد. هرچه در رفتار مردم کوچه و خیابان میبینیم، بیتردید روزی در خانه و مدرسه شکل گرفته است. خانه و مدرسه دو کانون اصلی تربیت فردی هستند که هرچه میسازند، سالها بعد در جامعه خودش را نشان میدهد.
اگر امروز پدیدة آزار و تعرض و مزاحمت در کوچه و خیابان، آن هم در مملکتی که به اسلام و مسلمانی افتخار میکند، جان و تن دختران و زنان مظلوم را نشانه رفته است، باید سرچشمه آن را در فرهنگ زنستیزانهای جستجو کرد که در خانه و مدرسه ما ریشه دوانده است. تعجب نکنید که از فرهنگ زنستیزانه سخن میگویم. باید با خودمان روراست و صادق باشیم. فرهنگ ما به طور سنتی زنستیزانه است.
زن را موجودی ضعیف میدانیم که باید به خاطر انجام وظایف دخترانه یا مادرانهاش از بسیاری حقوق خود بگذرد. برای شخصیت او «ارزش سایه»ای قائلیم. یعنی او را همیشه در سایه یک مرد، خواه پدر و خواه همسر، قابل احترام میبینیم. اگر با پدر یا همسرش در خیابان راه برود، به او خیلی کمتر از وقتی تعرض میکنیم که تنها باشد. منظورم از تعرض فقط متلک پراندن یا دست انداختن به حریم عفافش نیست. یک نگاه شهوتآلود هم نوعی تعرض است.
ما وارث این فرهنگ زنستیزیم. این فرهنگ را دین ما پرورش نداده است. دین به ما مجموعهای از دانش و بینش داده که ما فقط همان بعدی را که خودمان دوست داشته باشیم، انتخاب میکنیم. دین درباره زن بسیاری حرفها به ما یاد داده که اگر همه آن را بیاموزیم و عمل کنیم، هم زن در جایگاه محترم خود قرار میگیرد و هم مرد به حق و حقوق و حدود عادلانه خود ملتزم میشود و پایش را از گلیمش درازتر نمیکند.
اما ما عادت داریم دین را هم به نفع یافتهها و پرداختههای ذهنی خودمان مصادره کنیم. قرنهاست یا در حرف و یا در عمل، ضعیف بودن زن را از دین استخراج کردهایم و فرهنگی نادرست را بر آن بنا نهادهایم. حالا بعد از قرنها گله داریم که چرا زنان حتی در کوچه و خیابان هم امنیت ندارند! معلوم است که فرهنگ بذری است که قرنها افشانده میشود تا شکوفا گردد. این وضع نابسامان، زاییده آن فرهنگ بیمار است که زن را فقط در سایه مرد محترم میداند.
امروز وقت آن نرسیده که بیدار شویم؟ وقت آن نرسیده که دروغ و تعارف را کنار بگذاریم؟ وقت آن نرسیده که اعتراف کنیم اشتباه کردهایم و در خانه و مدرسه تخم این گیاه وحشی بدبوی خاردار بیمار را کاشتهایم؟ اگر در کوچه و خیابان به دختران ما تعرض میشود، همه ما مقصریم. تا از این تقصیر عذر نخواهیم و به اصلاح اساسی این فرهنگ بیمار نپردازیم، هیچ وقت این درد درمان نخواهد شد.