دوسه هفته بیشتر نیست که ستون آشپزی چارقد راه افتاده و به صورت هفتگی به روز میشود. در این دو سه هفته واکنشهای جالبی به این ستون داده شد و بازخوردهای خوبی گرفتم.
از این بازخوردها، نکات خوبی دستگیرم شد:
اول این که فهمیدم چقدر تئورینویسی و ادبینویسی، با ژست متفکر و نظریهپرداز و شاعر و … راحتتر است از وارد متن زندگی شدن. چقدر نوشتن از تفاوتهای زن و مرد، از مبانی فکری فلان، از انتقاد به طرح بهمان، گزارش از همایش بیسار، راحتتر است تا به زاویههای مختلف زندگی واقعی پرداختن. به متن جامعه وارد شدن، از کالاهای موجود در بازار استفاده کردن، در خانه شخصی خودمان عکس گرفتن.
چقدر یک کاری مثل آشپزی، که جزء تقریبا جداناپذیر زندگی روزانه آدمهاست، واقعی است. چقدر به متن زندگی نزدیک است، چقدر برخلاف نوشتههای تئوری نمیشود درش ژست گرفت، نمیشود خالی بست،نمیشود انکار کرد.
دوم این که فهمیدیم چقدر چارقد دیده میشود، چقدر خوانده میشود، چقدر- با اینکه همیشه دست دوستی و همکاریاش به سوی برخی بچههای خوب حزباللهی دراز است و تحویل گرفته نشده و لبیک نشنیده – از طرف همین بچهها زیر ذرهبین است. قبل ازین حساسیت فمینیستهای ایرانی پناهنده اروپا را به این مجله دیده بودیم و خوشحال شده بودیم حتی از تمسخر و فحشخوردن نرنجیده بودیم، چون معتقد بودیم و هستیم که طبق قانون نیوتون هر نیرویی که وارد میشود، دقیقا به بزرگی همان نیرو، نیرویی دیگر از جهت مخالف وارد میشود و این برای ما دلپذیر است.
اما راستش نمیدانستیم رفقای ارزشیمان که کلاس میگذارند و هرجا دستشان میرسد به نحوی چارقد را مینوازند هم، این قدر خوب ما را رصد میکنند و هیچ مطلبی از دستشان در نمیرود، حتا آموزش پختن یک کیک شکلاتی، یا خورش فسنجان.
سوم اینکه خوشحال شدیم از نکتهسنجی دوستان، از بهموقع هشدار دادنهایشان، از گوشزد کردنشان- هرچند میتوانست به شکل دیگری مطرح شود تا زودتر جواب بدهد، هرچند میشد به جای شلوغبازی در شبکههای اجتماعی، ایمیل مختصری به مجله بفرستند و «نهی از منکر» شان را با اخلاص بیشتری به جای بیاورند-. خوشحال شدیم که هستند و حواسشان هست و سربازهای خوابزدهای نیستند. حواسشان هست که تبلیغ یک شرکت صهیونیسمی هیچ جا نشود ولو در حد یک کلمه، در همین راستا ما آن یک کلمه را در احترام به خون بچههای فلسطین برداشتیم اما:
– دعا کردیم که این واکنشها منفعلانه نباشد، منتظر نباشیم ببینیم کی دارد مینویسد بعد غلطش را بگیریم، خودمان هم ابتکار عمل داشته باشیم، بهقول آن دوستی که میگفت راه مقابله با بعضی چیزها تلاش بیشتر است و نه نفی آن. با نفی قدرت داشتن چیزی یا کسی، او بیقدرت و بیرونق نمیشود. بلکه با قدرتمندتر شدن تفکر مقابلش ممکن است از رونق بیفتد. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
– نویسنده یادداشت مذکور در فرانسه ساکن است و به شکلاتهای داخلی دسترسی نداشته؛ بعد هم اعلام کرده که نمیداند در ایران شکلاتهای مناسب برای پخت این نوع کیک کدام هستند، بعدترش هم خواسته اگر کسی پیشنهادی در این زمینه دارد بنویسد. (که البته کسی به خودش این زحمت را نداد.) غرض اینکه نام بردن آن شکلات به معنی تبلیغ اسرائیل نبوده و فقط از امکاناتی که در دسترسش هست نوشته، ما این اشتباه کوچک سهوی را متوجه شدیم و اصلاح میکنیم اما شوقمان از گسترده شدن چارچوب چارقد و قرار گرفتن افراد مختلفی که در نقاط مختلف دنیا ساکن هستند و ممکن است گرایشها و دیدگاههایی متفاوت با ما داشته باشند اما به اصل حجاب معتقد و پایبندند را نمیتوانیم پنهان کنیم.
هر چند دوستانمان وقتی برای دیدنش نداشته باشند. چارقد به همین زودیها بین المللیتر ازین هم خواهد شد، لذا خودمان را برای نقدهای درست و درمانتری آماده کردهایم.
چهارم اینکه خوشحالیم که ایدههای چارقد،- بهعنوان مجلهای که توانسته تعداد قابل توجهی از بچههای معتقد به عفاف و حجاب را دور هم جمع کند و یک محفل دخترانه موفق راه بیندازد- منشأ خیر شده و ابتکار دیگران را برانگیخته، و موتور طنازی آقایان را روشن کرده، و همینجا اعلام میکنیم که از هرگونه ابتکار و بازی با سوژههای چارقد استقبال میکنیم.
خدا رحمت کند ناصر عبداللهی را، در صندلی داغ میهمان بود، در همان بدو ورود، داریوش کاردان تقلید طنزی از آهنگ «من خودمم نه خاطره» را پخش کرد، وقتی رسید به «وقتی سخنرانی میشه، میگن ال و بل میکنن، کارا که روبه راه میشه یه هو ما رو ول میکنن». از خنده در چشمهای ناصر اشک جمع شده بود، کاردان پرسید: نظرت چیه؟ ناراحت نشدی؟ گفت: نه، قشنگه، با اینکار رو لب چند نفر خنده بشینه خودش کلیه؛ من چرا باید ناراحت بشم؟
پنجم اینکه باز هم خوشحالیم، که چارقد این همه دیده میشود و از همینجا از هر قلم موافق و مخالفی که صاحب دیدگاه و عقلانیت انتقادی باشد دعوت میکنیم که در این محفل ساده و جوان اما سنگین و وزین باشد و بنویسد و نظر بدهد. بعضی حلقه ها اختصاصی نیستند، سندشان را به اسم شخص یا گروه خاصی نزدهاند، این حلقهها را نباید آنقدر تنگ کرد که دیگر حتا خودمان هم درش جا نشویم.
:))))))