معدلش شده نوزده نود و سه. همه هدیههایشان را دادند الا من که وقت نکردم چیزی تهیه کنم. قبلتر گفته بود از کیف عروسکی دوستش خوشش آمده. با همین پیش فرض میروم خرید. مغازهها را وارسی میکنم بلکه یک کیف با آن مشخصات پیدا کنم. بالاخره یک کیف صورتی که رویاش دو تا جوجه تکهدوزی شده و یک گل، می خرم.
کاغذ کادو را که باز میکند خوشحال میشود. اما انگار نکتهای ذهنش را مشغول کرده ساکت میشود و لبخند میزند!با تعجب میپرسم: دوستش نداری؟!میگوید: چرا خیلی قشنگه. ولی من که چادر عربی میپوشم مجبورم کیف رو روی چادر دستم بگیرم. این هم که رنگ روشنست و پر از جوجه و گل !جلب توجه نمیکنه به نظرت؟ حالا نوبت من است که سکوت کنم.
مثل خیلی از کارهای دیگر کلید این مشکل هم در دست مادر است. صدا میزنند خواهرم را که بیا قدت را اندازه بگیرم برای دوختن چادر سادهات..
****
بهار آمده بود اما گرما، گرمای تابستان. مانتوهای داخل کمد را یکی یکی کنار میزنم جنسشان به درد این هوا نمیخورد. باید در اولین فرصت بروم خرید. از اولین مغازه پاساژ شروع میکنم. بیشتر مدلها آستینهایشان کوتاه است یعنی باید همراهش ساقدست بپوشم و در نتیجه تحمل گرمای بیشتر. مانتوهای بعدی یا کوتاهاند یا از مدل و رنگشان خوشم نمیآید.
دست خالی برمیگردم خانه. مامان متوجه داستان قدیمی من و خرید و پسند نکردن میشوند. یک راهحل میماند و آن هم اینکه خودشان مانتو را بدوزند. چند متر پارچه نخی میخرند و از مدلش میپرسند. من هم حساب و کتاب میکنم از هر مانتویی که دیدهام یک قسمتش را انتخاب میکنم. از یکی مدل جیب، از یکی مدل یقه و …
قبل از دوخت تاکید می کنم که این مانتو هم پاپیون داشته باشد! برای آستینها هم به این نتیجه میرسیم که بهترین حالت، همان کشدوزی است تا هم آستین زیاد جا بهجا نشود و هم برای وضو گرفتن راحت باشد. برای دوخت، مامان شنبه را مرخصی میگیرند… مانتو که تمام می شود میبینم سر جیبها و آستینها پاپیون دارد.یک مانتوی میکسشده از مدلهای مختلف با طعم هنر مامان.
آخی…دست پخت مامان!
مادر است و مادرانه میدوزد
شیطان است که دیگر پشیمان میشود چشم به گناه محجبه بدوزد
تلفیق جدید و قدیم هم زیبا بود
بوی مامان میده لباس ، این قشنگیش بیشتره
خیلی ساده و روان نوشتین
:))))