چند وقتیست که شاهد پخش مسابقهی مشاعره از شبکه آموزش سیما هستیم. با توجه به اینکه سوژهخور این فیلم بدجوری ملس میزند و بروبچههای خندهبازار هم کارشان سوژه کردن، شدیدا این برنامه را به آنها پیشنهاد میکنیم. فعلا ما خودمان یک قسمت از این برنامه را بعنوان نمونه کار برایشان بازسازی میکنیم تا بعد چه شود. فقط لطفا در تمام مدتی که این متن را میخوانید، همزمان فضای برنامه را هم تصور کنید. با تشکر- مچکرم!
حاضران در برنامه:
مجری شماره ۱ : آقای دکتر
مجری شماره ۲: طبیعتا خانم دکتر
آقای شماره ۱: مجید رنجبر معروف به مجید سوزوکی. نامبرده مرتکب چند فقره قتل عمد و غیر عمد شده ولی اکنون پشیمان شده و به دامان شعر پناه آورده است.
بانوی شمارهی ۲: پروین پروانهای. وی که مانند نامش به شدت پروانهای است، اعمالش اصلا قابل حدس زدن نمیباشند.
آقای شمارهی ۳: محمدرضا ربنایی. وی که علاوه بر شعر، در کار آواز هم هست، کلا دل ِ خوشی از هیچی ندارد.
بانوی شمارهی ۴: نگار، دو سال و نیمه. وی به تازگی حرفزدن را آغاز کرده است. علاوه بر این، نامبرده دارای لهجهی شیرین آذری نیز میباشد.
شروع برنامه
خانم دکتر شعری را میخواند تا آقای شمارهی یک آن را ادامه دهد:
با من تهیهکنندگان برنامه خوب نیستند، باید که تهیهکنندگانم را عوض کنم!
مجید سوزوکی: من آن گلبرگ مغرورم…
خانم مجری: این شعر رو قبلا خونده بودین. تکراری بود و ازتون کسر امتیاز میشه.
مجید سوزوکی: ولی آخه… من که هنوز چیزی نخون…
آقای مجری: حرف نباشه آقا. قاتل هستی که باش. حق نداری رو حرف خانم حرف بزنی ها. شما بفرمایین بانوی شمارهی ۲.
پروین: اگه اجازه بدین، من بیتی رو میخونم از عزیزم، یاور صمیمیام، دوست گرانقدرم، حافظ عزیز.
آقای مجری: بله.بفرمایید.
پروین: مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم، جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
خانم مجری: ببینید خانم. ما رسانهی ملی هستیم. ما محدودیت داریم. شما بیتی رو خوندید که هم به آزادی بیان تیکه انداخته و هم اسم یک خبرگزاری اونوری توش ذکر شده. درواقع در این بیت، جرس داره به عدم آزادی بیان اعتراض میکنه و تلویحا اشاره میکنه که «جمعش کنید بابا…».به خاطر خوندن این بیت از شما کسر امتیاز میشه. اما چون خانم هستید و حساس، یک فرصت دیگه بهتون میدیم. بفرمائین.
پروین: شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت، روی مهپیکر او سیر ندیدیم و برفت
ناگهان کارگردان «کات.کات» گویان به وسط برنامه میآید که: ای بابا. این شعرا چیه میخونی عزیز من؟ حالا گیریم که حافظ گفته، تو هم باید بخونی؟ نشنیدی دارن نظامی رو هم سانسور میکنن؟! حافظ که دیگه چیزی نیست. نخون خانم، نخون. اصلا این خانم دیگه شعر نخونه. اه!
خانم مجری: بله. چشم. من معذرت میخوام از شما. شما بفرمائید آقای شمارهی ۳.
محمدرضا: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد…
خانم مجری: وایسا ببینم. ترک شیرازی؟؟ این دیگه چه شعریه؟ اگه ترکه چرا شیرازی؟ اگه شیرازیه دیگه چرا ترک؟ این شعرها رو از کجاتون در میآرید شما؟
محمدرضا: اما این شعر از حافظه.
خانم مجری: برو بچهجون. من خودم شعرای حافظ رو از حفظم. فکر کردی یه آواز خوندی دیگه تمومه و هرچی بخوای میتونی به حافظ عزیز نسبت بدی؟ اصلا به خاطر دروغی که گفتی و عدم رعایت Fair Play دو امتیاز ازت کسر میشه تا حالت جا بیاد.
بفرمایید بانوی شمارهی ۴.
نگار: روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست، در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
خانم مجری: نه بابا؟! حالا مگه چهجوریه؟
نگار: آخ آخ! دس رو دلم نذار که خون میاد! باید ببینیش.
خانم مجری: یادت باشه برنامهی بعدی که اومدی عکسشو برام بیار.
نگار: باشه. پس حواست باشه طوری امتیاز بده که برنامهی بعدی هم بتونم بیام.
آقای مجری: اجازه بدین چون شعر نگار اینقدر خوب بود اجازه بدیم یه شعر دیگه بخونه. بخون نگارجان.
نگار: دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم…
خانم مجری: دوستات غلط میخورن. به حرفشون گوش نده.۵ امتیاز هم نوش جونت. در همین راستا و به جهت اینکه من چیزی از آقای مجری کم ندارم و در جهت برابری زن و مرد و من باب مشت محکم در دهان دوستانت زدن والخ، من هم ازت میخوام که یه شعر دیگه بخونی.
نگار: من یه شعر طنز میخوام بخونم از یکی از طنزپردازهای خوب کشورمون:
یک جای خوب دربند، یک تخت انحصاری/ قلیان و چای و خرما، آواز افتخاری/ یک پرس بختیاری، ماءالشعیر بهنوش/ من شام خوردم آن شب: بهنوش و بختیاری!
خانم مجری: احسنت! آفرین! مرحبا! آقای دکتر، با توجه به اینکه نگارجان تازه حرف زدن رو شروع کرده و بدون در نظر گرفتن سنش (!) من ۵ امتیاز دیگه بهش میدم.(خانم دکتر دستش را جلوی صورتش میگیرد و رو به آقای دکتر میگوید: شما هم به نفعته همین کار رو بکنی چون من میخوام عکس اون پسره رو به هرقیمتی که شده ببینم!)
آقای مجری که حساب کار دستش آمده: من هم همینطور سرکار خانم. مخصوصا که شعر هم از خودشون بود.
نگار: اما شعر از من…
آقای مجری: هیسسسسس. تو کاریت نباشه. آقای شمارهی ۱، بفرمائید.
مجید سوزوکی: بله.حالا که اینطور شد، اجازه بدید تا من هم شعری بخونم از خودم:
ماجدا مرد نکونام نمیرد هرگز، مرده آن است که او را به نکوئی ببرند (نکوئی: بیمارستانی در قم – مضمون شعر از ناصر فیض)
خانم مجری: من نمیدونم این آقایون چه فکری کردن با خودشون.این شعر رو که جواد نکونام گفته.اسمش هم که روش هست. کسر امتیاز میشه از شما. پروینجان شعرت رو میشنویم.
پروین: دلبر به من رسید، جفا را بهانه کرد/ افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد…/ آمد به بزم و دید من تیرهروز را/ ننشست و رفت و تنگی جا را بهانه کرد… پروین در اینجا به شدت احساساتی شده و گریهاش میگیرد. خانم مجری همینطور که یک دستمال کاغذی خودش برمیدارد و یکی هم به پروین میدهد:
آخ آخ. مردا همشون همینن عزیزم. غصه نخور گلم. همشون بی لیاقتن. من درکت میکنم اما به هرحال چون خودت رو نتونستی کنترل کنی مجبورم که کسر امتیازت کنم. آقای شمارهی ۳ شما بفرمائین.
محمدرضا: خشت اول چون نهد معمار کج، خشت دوم میشود ناچار کج/ تا ثریا میرود دیوار کج، با ثریا میشود معمار کج!
آقای مجری: نگارجان «ج» بده!
نگار اندکی مکث کرده و ناگهان با هیجان و ژست خاصی میگوید:
جیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟!
آقای مجری ذوقزده می شود و میپرد وسط که: باریکلا! من همش اضطراب داشتم نکند نگار نتواند شعری بخواند که با «ج» شروع شود چون ما همچین شعری کم داریم اما دیدیم که خوشبختانه نگار با این سن کمش چطور توانست شعر را به زبان مادری خودش برگردان کرده و «ج» بدهد! من اصلا به او ۱۰ میدهم از ۵ !
خانم مجری: بله. منهم با توجه به سن کم نگار و بدون درنظر گرفتن سنش به او ۵ میدهم.شما هم بهتر است زیادی جوگیر نشوید آقای دکتر. آخر ۱۰ از ۵ ؟ درست است ادبیات خواندهاید اما یک فسقیلون ریاضی که باید بلد باشید که. نباید؟…
شما بفرمائید «ل» بدهید آقامجید.
مجید سوزوکی: خوبه «ب» ش رو نگفتی آبجی… ما اصلا اعتراض داریم. این چه وعضی است؟ شما همش دارید پارتیبازی میکنید. خجالت از سیبیل ما نمیکشید در روز روشن؟؟
آقای مجری از این لحن مجید خوشش نیامده و کتش را درآورده و پاشنههایش را میخواباند:
بیبین جوجو، حالا فکر کردی ما ئومدیم اینجا شعر میخونیم دیگه بچه سوسولیم ینی؟؟ نه داداش. ما خودمون بچه پائینیم. اتاق فرمون، میکروفون اینو قطش کووووون.
در این لحظه پروین که از شدت خشانت موجود در فضا ترسیده است، غش کرده و باعث به همریختن دکور میشود و برنامه هم بهطور ناگهانی قطع میشود که البته چیز عجیبی نیست. چون برنامهی نود هم تقریبا هر دوهفته یکبار همینطوری میشود!
ما هم شما را به خدای بزرگ سپرده و میرویم تا برنامهی بعد.
به نام خدا
با سلام
اصلا مطلب خوبی رو کار نکردید خانم رنجبر.البته صداقت و صراحت بنده رو ببخشید.
دوستی با حضور همیشه نهان…