[ms 0]
تندتند فلفل دلمهای را خرد میکنم. زیر پیاز را خاموش کردهام تا نسوزد. حواسم به نرمکنندهی ماشین لباسشویی هم هست. از صبح تا حالا این دومین سبد رختی است که شستهام. افکارم نیز همچون آب قابلمه که گذاشتهام بجوشد، قـُل میزند و از سالهای نهچندان دوری بالا میآید:
«من دست به سیاه و سفید نمیزنم. هدی (خواهرم) و مامان هستن دیگه. اصلا چه معنی داره زن با این همه لطافت، توی خونه کار کنه؟ بذار ازدواج کنم، به طرف میفهمونم که…»
آخ آخ! یادم رفت ماکارونی را آبکش کنم… اوی دستم سوخت… ته دیگ هم که گذاشتم. نمیدانم چرا صدای این دو تا نمیآید.
«نرگس! امیرمهدی! کجایین؟»
نرگس برادرزادهام است و امیرمهدی همسایهمان. امروز دوتاییشان پیش من هستند. امیرمهدی بیسکوییتش را آورده و میگوید: «خاله میشه اینو بشوری؟» با لبخند ازش میگیرم.
کجا بودم؟ آهان. اعتقاد راسخی داشتم به مرد بودن و زن نبودن. البته نه با این عنوان که مرد باشم؛ با این عنوان که من زن سنتی نیستم. اسپورت میپوشم و از کارهای پسرها بیشتر خوشم میآید. ازدواج هم اگر بکنم، اول برای طرف حالی میکنم که من این مدل را بیشتر میپسندم. خواستی بفرما، نخواستی برو یک زن خانهدار بگیر. اما حالا… حتی مهمانیها را با کفش پاشنهبلند میروم. برادرم قبل از یکی از مهمانیها لبخندی عاقلاندرسفیه به من زد و گفت: «خیلی خانم شدی!»
بچه نگه میدارم. رخت میشویم. غذا میپزم. حتی این ترم بهخاطر واحدهای کمم، مجبورم بیشتر هفته را در خانه بمانم و برای ارشد درس بخوانم. با همهی این بهظاهر خفتوخواریها، آرامم. چای درست میکنم و پشت پنجرهی آشپزخانه که رو به کوههای شمال تهران است، لیوانی از آن را بهآرامی مینوشم. انگار دارم میفهمم…
من فارغ از حرف فامیل و رسانهها و هزاران تریبون دیگر که روزانه برای زندگی من تصمیم میگیرند، یک زنم؛ یک زن با اصالت زیبای زنانه. چای، تلخی لذتبخشی دارد…
امام علی (ع): «زن گل بهاری است، نه قهرمان.»
خیلی قشنگ و زیبا نوشته شده بود.
متشکرم .
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/12055
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
البته من هم این را به عنوان یک مرد بگویم که:
اگر مردی نداند که بشور بساب ها و پخت و پز هایی که خانمش در خانه میکند، وظیفه اش نیست، بلکه لطفی است که برای گرم نگهداشتن کانون و کیان خانواده می کند، کمی در عقل مردانه و مردانگی اش کسری دارد.
سلام
خوب بود
به ماهم سر بزنید.
منتظرم.
——————++++++++++
وسلام نام خداست
سلام
وبلاگتون خیلی خیلی قشنگه خیلی وقته که از طریق عمارنامه باشما آشنا شدم .
یا علی
باسلام
احسنت
همیشه موفق باشید
سلام
همه ی این حرفها درست زن بودن هم لطیفه و هم سرشار از عشق ولی تا زمانی که به قول آقای اسدی همه فکرنکنن این همه زحمتی که میکشی وظیفه ی توئه واگر بنا به هر دلیلی انجام ندادی بایدباز خواست بشی.به نظر من همه ی این کارا وقتی قشنگه و باعث گرما بخشیدن به کانون خانواده میشه که از سر عادت یا به قول بعضی ها از سر وظیفه( ! )نباشه و فقط وفقط از سر همون حس قشنگ زنانه یعنی عشق و محبت باشه.
یاحق
سلام
خیلی قشنگ بود. لذت بردم
like
با سلام
ممنون از متن زیبای شما.
۰۰۰۰۰۰۰احتیاط باید کرد همه چیز کهنه میشود و اگر کوتاهی کنیم عشق نیز،
بهانه ها جای حس عاشقانه را زود می گیرند ………..
( برگرفته از کتاب یک عاشقانه آرام )
شاد باشید
متن خوبی بود . ولی من متوجه نمیشوم چه اتفاقی افتاد که ناگهان فکر نویسنده تغییر کرد؟!
منم نمی فهمم این تحول چطور اتفاق افتاد؟!
ای کاش همه انسان ها درک میکردن که خوبی ها را نباید به زبان آورد . . . ! به خدا قسم ارزش نداره که به خاطر نثار در عشق. سر این و اون منت بذاریم. خدایا تو رو به أئمه معصومین (ع) عاقبت ما ایرانیا رو ختم به خیر کن. خدانگهدار
این تحول دقیقاً از اولین روز زندگی مشترک شروع میشه، البته در صورتی که با کسی که دوسش داشتی ازدواج کنی،اینجوری میشه که دوس داری وقتی شوهرت میاد خونه همونجوری باشه که اون میخواد، جوری که کنارت،توی خونت،با سلیقه ی قشنگت کاملاً آروم بگیره.البته نباید این کارارو جلوش انجام بدی، باید وقتی نیس همه کارات تموم شه بعد دوش بگیری خودتو مرتب کنی تا شوهرتت از سر کار که میاد کیف دنیارو ببره،تو هم بتونی راحت براش دلبری کنی…
در پاسخ به سوال خانم محبیان باید بگم از اون جا که نمیشه با فطرت خدا دادی جنگید و اون رو عوض کنی در نهایت همه دخترها به این نتیجه میرسند.
راستی مهدیه خانم اسم دختر من هم نرگسه.
از خواندن متنتون لذت بردم
احسنتم…
خیلی زیبا بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا ،کمتر از شهادت نیست. حضرت امام خامنه ای (روحی فداه)
دختر ۱۶ ساله ،که یازده ماه شکنجه ضد انقلاب ، گرداندن با سر تراشیده رد روستاها ، قطع دست ،زنده به گور شدن و شهادت را بر توهین به امام امت ترجیح داد.
شهید ناهید فاتحی کرجو (نماد مقاومت و پایداری دختر مسلمان)
جمعی از عشاق حضرت امام روح الله بیاد حیات انقلابی و منطق عاشورایی «سمیه کردستان» گرد هم می آیند.
تهران / بهشت زهرا / قطعه ۲۸ / ردیف ۳۱ / شماره ۱۳ /
یکشنبه / ۴/۴/۱۳۹۱ / ساعت ۱۷- ۱۹ / مصادف با ولادت حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس /
کربلا میزان عشق است . هیچ کس را تا به کربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد. شهید سید مرتضی آوینی
دوستت دارم … تولدت مبارک.
تازه عاشقت شده ایم ،زود می آییم.
بیاد مادر و کوچه های غریبانه مدینه
«الَلّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فِیها بِعَدَدِ مَا اَحَاطَ بِه عِلمُک»
آقای اسدی خیلی دوست دارم بدونم همین شمایی که میگید انجام این کارها را میذارید به حساب لطف زن نه وظیفه اش،
اگر خانمتون از انجام این کارها دست بکشد و هم چنان هم توقع محبت از شما داشته باشد واکنش شما چی خواهد بود؟
آقا مهرداد، اگر منظورتون اینه که خانم ها باید همه این کارها را بکنند و ذره ای به روی اقایون هم نیارند، مال وقتی که این رفتار متقابل باشد.
در ضمن ایشان با بیان این مطلب منت نگذاشتند تفکری را مطرح کردند.
مهدیه جان، شما میگی باید از این کارا خوشحال بود و بش افتخار کرد؟ منظورت اینه که جای ناراحتی نیست که اگر آدم از همه دغدغه ها و علایقش دست بکشه؟
سلام صنم جان!
به نظر من یکی از افتضاح ترین تفکراتی که زن در جامعه ما بهش مبتلاست، اینه که تلاشش برای محبت و ایثار به وظیفه تعبیر بشه. من یکی که اصلا طاقتشو ندارم. اما در عین حال برای مبارزه با چنین تفکر احمقانه ای این رو درست نمیدونم که کار درست رو ترک کنم.
این کار ها وظیفه من نیست، اما به تعالی و ارامش من به عنوان یک زن خیلی کمک می کنه.
چون من مدتی رو با این تفکر که کار نکنم برای مبارزه سپری کردم اما به نتیجه مطلوب نرسیدم. من ارامش خودم برام مهمه می خواد جامعه مرد ما بفهمه یا نه… البته هر وقت هم که خسته بشم کا رو انجام نمیدم. پس زور نیست… حال میکنم انجام بدم…
مهدیه جان قشنگ بود …
حالا یه سوال بی ربط… شما از رشته ات راضی ای ؟ سراسری رفتی یا ازاد؟ اخه من شنیدم فقط ۱۵ نفر اول میتونن برن سراسری این رشته. کلا چه جوریا بود؟
اخه من امسال کنکور میخوام بدم، ممنون میشم راهنماییم کنی
سلام سارا جان من لیسانس این رشته رو در دانشگاه الزهرا گرفتم. نه دکترا پیوسته اشو. من از راهنمایی دوست داشتم برم این رشته و دو سال هم کنکور دادم. من الان که تازه فارغ التحصیل شدم میتونم با اطمینان کامل بگم که هم چنان رشتمو دوست دارم. اگر ادم خلاقی هستی و دنبال انگولک تو طبیعت و اینایی بهت واقعا توصیه میکنم بری. اما اگه ادم روتینی هستی که ترجیح میده یه موضوع مشخص رو که بهش میدن پی بگیره این رشته به دردت نخواهد خورد. الکی وقتت رو هدر نده
رتبه من هم ۱۹۰۰ بود. غیر دانشگاه الزهرا ( که اساتید خیلی خوبی داره) دانشگاه شاهد ( از اساتیدش بی اطلاعم) هم لیسانس این رشته رو داره.
موفق باشی دوستم;-)
ممنوووووون مهدا جووون از راهنماییت، من خودم ژنتیک خیییییلیییی دوست دارم ، ولی شنیدم که این رشته ام خیلییی قشنگه. من که کلا مهندسی میخوندم ، ولی چون شوهرم پزشکی میخونه ، تصمیم گرفتم یه رشته تجربی هم بخووونم که یه ذره بفهمم چی میگه :)) ولی اصلااااااا پزشکی دوست ندارم، ادم عمرشو باید بذاره پاش… یعنی کلا بیشتر ازمایشگاه بودین دیگه؟
بودیم هستیم و خواهیم بود
;) baba majjjalaaa, pas ishala manam molhagh misham
منم اولا مثل شما فکر میکردم و اصلا از زن بودنم خوشم نمیومد. این احساس بد به زن بودنم باعث شد سال دوم راهنمایی موهام رو مدل پسرونه کوتاه بزنم و حسابی از انضباطم کم بشه! اما الان عاشق زن بودنم هستم و اگه هزار بار دیگه به دنیا بیام بازم زن بودن رو انتخاب میکنم. زن بودن یک نعمته.