[ms 0]
چشمهایش را ریز میکند. صورتش را جمع میکند و طوری که انگار بخواهد از یک سختی بزرگ در زندگیاش صحبت کند میگوید: «خوش به حالت. مبلهات زیرشون خالی نیست. نمیدونی بچه که راه میفته، قل میخوره میره زیر مبل… .» بیدلیل حرصم میگیرد. احساس میکنم میخواهد بگوید تو که کلا هیچ مشکلی نداری، چه میفهمی امثال من چه میکشیم… میگویم: «عوضش مبلهام مثل توپ سنگینن. نمیتونم جابهجاشون کنم و زیرشون رو جارو کنم. باید صبر کنم تا بتونم کارگر بگیرم بلندشون کنه. بعدش بشه زیرشون رو تمیز کرد… .»
عصبانی است؛ پر از حرص. میگوید: «تولدم خونهی مادرشوهرم بودیم. خودش کیک درست کرد و یکی از لباسایی که نپوشیده بود، برام کادو گرفت و هدیه داد. سلیقهاش رو اصلا دوست ندارم. خودش هم میدونه. مگه گرفتن یه هدیهی ساده چقدر سخته؟ خب، به آدم کادو ندن! مگه مجبورن لباس کهنهی خودشون رو هدیه بدن؟!»
منتظر است تأییدش کنم. احساس میکنم اگر تأییدش کنم، مطمئن میشود که مادرشوهر خوبی ندارد و عصبانیتش بیشتر میشود یا تا ابد در دلش میماند. میدانم که مادرشوهرش آدم خوبی است. میگویم: «برو خدا رو شکر کن یادشون بود تولدته. بعضیا اصلا خبر ندارن تولد عروسشون کِی هست. فلانی رو نمیبینی که تابهحال یه هدیه هم از مادرشوهرش نگرفته؟» بعد فکر میکنم بیانصافی است در حق مادرشوهر فلانی! میگویم: «البته نه اینکه بدجنس باشن؛ مدلشون اینطوریه. کلا اهل هدیه دادن نیستن. بالاخره آدما با هم فرق دارن دیگه. به قول یکی که میگفت «متفاوت بد نیست».»
***
آه میکشد. خیلی خسته است. دلم برایش میسوزد. برای آدمی مثل او که تاریخ عقد و عروسی و تولد همه را میداند و یک کمد پر از کادو برای مواقع ضروری دارد، سخت است که شوهرش اصلا رمانتیک نباشد.
میگوید: «من اصلا توقع ندارم با هم بریم بیرون بگردیم یا برام گل بخره یا سورپرایزم کنه یا… دیگه از این چیزا گذشتم. فقط دلم میخواد من رو ببینه و یادش باشه که وجود دارم… .»
بیچاره شوهرش آدم بدی نیست. مرد خوبی است. بعضی مردهای خوب این طوری هستند دیگر. زنشان برایشان مثل ماشین رختشویی است! باید باشد. اگر یک وقت نباشد یا خراب باشد، جای خالیاش را میفهمند، ولی تا وقتی هست و لباسهایشان شسته است، دلیلی نمیبینند نگاهش کنند.
دلم میخواهد آراماش کنم. میگویم: «بیخیال! مردا همهشون همینطورن. نه اینکه فقط شوهر تو اینطوری باشه. بیچاره صبح میره سر کار، آخر شب برمیگرده. فلانی رو چی میگی که شوهرش صبح تا شب خونه است و خواب. تازه شوهرت وقتی حرف خندهدار میزنی، میخنده. این کم نعمتی نیست! بعضی مردا مثل دیوارن! جلوشون از خنده قـِل بخوری هم، همینطور نگات میکنن! اصلا توی یه دنیای دیگهن!» با هم میخندیم…
***
استاد میگوید نتیجهی تحقیقات نشان داده زنان، با علاقهی بیشتری به محل کارشان میروند و از شغلشان احساس رضایت بیشتری میکنند، چون روابط غیر رسمی در محل کار دارند و با همکارهایشان صحبت میکنند و تخلیهی روحی میشوند. یکی زیر گوشم میگوید: «چون میدونن اگه سر کار نرن، مجبورن بمونن خونه. ببین توی خونههاشون چه خبره که صبح با ذوق میرن بیرون تا فقط چند ساعتی نباشن!»
***
منتظر ماشین ایستادهایم. دیروقت است. شوهرانمان منتظرند. بچههایمان منتظرند. شام نداریم. کارهای فردا را نکردیم. یکی باید خواهرشوهرش را پاگشا کند؛ یک مهمانی پانزدهنفره، درست شب قبل از کنفرانس کلاسیاش!
همینطوری حرف میشود و یکهو همانهایی که تا دیروز، آدم احساس میکرد زنان خوشبخت و موفقی هستند و بچههای تپلمُپل دارند و شوهرانی که مثل مردهای پیام بازرگانیها با عشق و هیجان برای رسیدن به خانه و نشستن سر سفرهی شام میدوند، درد دلشان باز میشود و من مبهوت میمانم که چقدر روابط زوجهای جوان سرد است، چقدر دلهای ما زنان پُر است، چقدر ما خسته و عصبانی هستیم پشت این قیافههای خندان و پُرانرژی… گاهی به جرز دیوار گیر میدهیم و گیرهایمان تبدیل به جوک و پیامک میشود و جمعیتی را میخنداند، ولی با همان گیر، شاید زنی ساعتها در تاریکی گریه کرده باشد…
راستی، چرا بعضی از ما زنها هیچوقت راضی نیستیم؟
چون به گذشته مون فکر نمی کنیم. چون به زیردست مون نگاه نمی کنیم. برای همین همیشه ناراضی هستیم. اگه یه خرده واقع بین باشیم، اتفاقا راضی تر از همیشه خواهیم بود.
سلام
نارضایتی ما نشاعت گرفته از واقع بین نبودن و توقعات زیاده از حد انتظار هست
به قول شاعر معروف :خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است.فاطمه جان اگه زنان درد دلهاشون رو به دوستاشون نگن پس به کی بگن.اینطوری نیست که هیچ وقت راضی نباشیم اما زندگی های امروزی بعضی ها رو آنقدر لای منگنه می گذارد که طفلکی ها دیگر مجالی برای دیدن خوبی ها پیدا نمی کنند.
خیلی خوب است که شما دوست خوبم به عنوان جامعه شناس جواب بدین.چرا میزان نارضایتی زنان امروز زیاد است؟ میشه این مساله رو آسیب شناسی کرد.
بازم از خوندن نوشته ات لذت بردم.
چون مردا همیشه کار و مشغله ی کاریشون رو بهانه ای برای تنبلی خودشون می دونن و فکر می کنن تنها اونان که کار می کنن. درک نمیکنن که چقدر راحت و بدون اینکه وقت زیادی بذارن می تونن همسرشونو خوشحال کنن . اتفاقا من فکر می کنم خیلی از ما زنها کم توقع هستیم و فقط به توجه بیشتری احتیاج داریم.
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/11910
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
جالبه زنها چقدر شبیه به هم هستند. اینها رو بارها شنیده ام. مخصوصا نظر خانم هاتفی رو
چون وقتی از ۸ صبح تا ۹ شب سر کار بودی ، وقتی ۱۰ شب می رسی خونه تازه شوهر عزیزت که دست کم سه ساعت زودتر خونه بوده میگه شام نداریم چیکار کنیم؟ و روز جمعه هم از پای کتاب و تلویزیون و کامپیوترش بلند نمیشه و جنابعالی مجبوری مثل کوزت کار کنی بعد هم که غر بزنی می فرمایند خوب نکن کی مجبورت کرده؟ چه جایی برای رضایت می مونه؟
من هم با حرفهای همتون موافقم چون تمام این اتفاقها بای من هم افتاده . جالبه بدونید من تا حالا همه کاری برای همسر و فرزندانم کرده ام و هر وقت خواسته ام با پولی که در می آرم برای خودتم یه تختخواب بگیرم هنوز نتونستم. در صورتیکه همیشه شوهر هر وقت پول اضافی دستش بوده اول موبایل بعد لیاسها و یه مسافرت خارجه را تدارک دیده . البته این شاید از اشتباهات من باشه که همیشه کسریهای زندگی رو می بینم و اول به اونها می رسم و تا حالا بعد از ۱۱ سال نتونستن یک تختخواب ارزون بخرم!!!!!!!!!!!!!
اولش واقع بینانه جلو نرفتند و از روی احساسات تصمیم میگیرند، من خیلی ها را دیدم، دو طرف را عرض می کنم، دختر و پسر بعد از چند جلسه خواستگاری و ……… انگار صحبت هایشان را یادشان می رود، دختر از شاداب و پرشوق و احساساتی بودنش می گوید و پسر هم خوشش می آید ولی نمی دانم چرا بعد در زندگی از شاداب بودن همسرش استقبال نمی کند(نه باهم بیرون می روند، نه با هم خرید می کنند و …………) که جای تاسف دارد
وقتی پی ساختمان درست ساخته نشود، ساختمان هر روز می لرزد تا بریزد
من هم همیشه به این فکر می کنم…..زنها معمولا از چیزی که دقیقا ناراضی هستند حرف نمی زنند، بعد بهانه می تراشند و اسمان ریسمان بهم می بافند. من فکر می کنم همسر به طور خاص توجه به زنش ندارد. همسرهای ما خوب بلد نیستند دل یک زن را بدست آورند. همیشه خوبند، نان آورند، آزاری ندارند و ساکت! و بهشان گفته شده همین یعنی عالی اند. هیچکس بهشان نگفته که زن همیشه و زن امروز به طور خاص قانع نیست به این سکوت و خوبی.
آنها از خودشان راضی اند و ما از آنها ناراضی
مطلب،مطلب صادقی بود
صادق نه ب معنای عمومیت داشتنش برای همه
صادق ب معنای وجود داشتن چنین مصادیقی در جامعه
اوووم . . . . ینی میخوام بگم لزوما توصیفی ک شد ب سوال پایانه مطلب ختم نمیشه!!
نارضایتی از چه چیر یا از چه کسی یا چه شرایطی؟
نارضایتی میتونه دلیل موجه و عقلانی داشته باشه میتونه غیر عقلانی و غیر موجه باشه
آیا میشه ظلم دید و راضی بود؟!