همه راه‌ها با تو شناخته می‌شوند…

[ms 0]

گاه درها چه چیزها را که به یاد نمی‌آورند! این در، میان انبوه خاطراتی که دارد، آن شب‌های دهشتناک تلخ را هیچ‌گاه از یاد نخواهد برد؛ همان شب‌هایی که همه دنیا پشت آن نشستند و سر بر زانوی اندوه و بی‌سرنوشتی خویش گذاشتند؛ همه دنیا پشت آن محزون گریستند و هراسان دعایی را تکرار کردند و این سوی در تمام آبروی زمین، زخمی و خسته، بر خاک افتاده؛ دریای بی‌کرانه‌ای با رخساری رنگ پریده، بی‌تلاطم و آرام، در بستر شهادت، خمیده و کبوتر جانش بین ماندن و رفتن در هروله است…

امروز پشت این در، دلم هوای تو را می‌کند… دلم همیشه هوای تو را می‌کند؛ باید تو را بیابم، بفهمم، بشناسم… چگونه آیات الهی تو را در وسعت کلماتت به نظاره بنشینم و دیوانه‌وار عاشق و مبتلای خدای خویش نگردم؟… دل تاریخ برای تو تنگ است؛ برای سیمای شفاف عدالتی که هنوز پس از چهارده قرن فاصله، برایم تازه و زیبا و روشن به تصویر کشیده می‌شود؛ وقتی که کلمات ناب آسمانی‌ات طنین‌انداز جانم می‌شود… کاش دنیا تو را می‌فهمید؛ دنیایی که حجم کوچکش هیچ‌گاه قدر ملکوتی‌ات را آن‌چنان که شایسته نام بلند توست، ندانست و نفهمید!

بیست و سه سال جهاد برای مکتب، بیست و پنج سال سکوت و شکیبایی برای وحدت و پنج سال برای عدالت؛ یعنی نیم قرن عقیده و ایمان؛ یعنی سال‌های زندگی تو که تنهاترین مرد زمانت بودی… همیشه گفته‌اند آدمی به میزانی که به مرحله انسان بودن نزدیک‌تر می‌شود، احساس تنهایی بیشتری می‌کند و تمام رنج‌های تو تاوان بزرگی‌هایت بود؛ تویی که اندوه شقشقیه را در دل داشتی و غربتت را فقط با چاه تقسیم می‌کردی و رازت را تنها با نخل‌ها در میان می‌گذاشتی؛ تویی که خدای کلام بودی و طلایه‌دار قیام؛ تویی که زخم نیم قرن غربتت در مسجد کوفه از فرقت سر باز کرد…

[ms 1]

نمی‌دانم کدام واژه را باید در وصف تو بنویسم که دور دست نگاهت و ژرفای اندیشه‌ات را تصویر کند؟ نمی‌دانم چه شعری بسرایم که بتواند زیبایی‌های روحت را زمزمه کند؟…

در حصار کلمات چگونه می‌توان شکوه مردانگی و اوج ایمانت را ترسیم کرد؟ مگر می‌توان از تو تصویری ارائه کرد و برای تو ابتدا و انتهایی قرار داد؟ تو که چندی سهم خاکیان شدی و خاک وسعت حجم نگاه تو را نداشت؛ زمین باورت نکرد تا اینکه در محراب عشق به معشوق رسیدی؛ تو که صراط مستقیمی، همه راه‌ها با تو شناخته می‌شوند و حق دنباله‌رو توست و تویی معیار عدالت…

زهد در گوشه گوشه اعتکاف دنیا، دیده به دیدار تو خوش کرده است که زاهدترین عابد درگاه حق بودی؛ تواضع و فروتنی‌ات، دریا را به شگفتی وا می‌داشت و رود کلامت، جان خسته کویر را سیراب می‌کرد…

هنوز تاریخ از پس اعصار و قرون، چون تو را سراغ ندارد که تو مجموعه تمام خصایص پاک الهی هستی؛ کاش ذره‌ای از حجم عظیم معارف روحت در وسعت همه مکان و زمان می‌گنجید؛ کاش همه زمین و زمان از جرعه لاهوتی عشقت جامی می‌نوشید، افسوس که در زمان اندک حضورت در میان زمینیان کسی نتوانست تو را بشناسد، ای برتر از ترانه‌های بی‌منتهای اندیشه!

کاش همه اهل زمین گوش می‌شدند و چشم و خرد همه خردمندان جمع می‌شد تا در اوج فرزانگی و فهم ابنای بشر، گوشه‌ای از معارف معراجی تو می‌گنجید و در این همه آینه‌های هزار توی قصرهای مجلل کائنات، تنها خم ابروی دلربای تو نمایان می‌شد…

درود خدا و فرشتگان بر تو باد ای مولای متقیان، پرهیزکاران، راستگویان و تقوی پیشگان؛ ای نور پر فروغی که متصل به نور مطلقی و نامت، آتشی بر خرمن خاموشی و سکوت؛ ای جاودانه اعصار و نمونه تمام صفات پاک الهی… یا امیرالمؤمنین حیدر(ع)

۲ دیدگاه در “همه راه‌ها با تو شناخته می‌شوند…”

دیدگاه‌ها بسته شده است.