مشتی ترانه مانده از دلم که رفت !

مصاحبه های چارقد با شاعران و نویسندگان جوانی است که شاید دارای چهره شناخته شده ای نباشند اما دارای پتانسیل بالا برای خلاقیت هنری وادبی هستند . همین امر موجب گردید که به سراغ اهالی با ذوق ادب وفرهنگ این سرزمین رفته و با آنان مصاحبه ای کوتاه از نواوری ونوع فعالیت های آنان داشته باشیم. آنچه در ذیل می خوانید مصاحبه با خانم زهرا ابراهیم پور است.

خانم ابراهیم پور از اینکه وقت خود را در اختیار مجله چارقد قرار دادید تشکر می کنیم. سوالات ما کوتاه و بیتر در زمینه آشنا سازی مخاطبان با فعالیت و نوع گفتار شعری شماست.

۱-خودتون رو بیشتر معرفی کنید و بفرمایید از چه زمانی به تقویت استعداد شعری خود پرداختید؟

من زهرا ابراهیم پور، متولد ۱۳۶۵هستم. تحصیلاتم در رشته فیزیک هسته ای است .شاید این یک جواب کلیشه ای باشد اما چه کنم که من از بچگی عاشق کتاب و شعر بودم! وقتی هفت سالم بود دو ترانه ی کودکانه درباره ی بهار و پاییز نوشتم.بعد از آن تا چند سال شعر نگفتم اما ذوق و احساس شاعرانه همیشه با من بود.از ۱۶ سالگی شعر رو به طور جدی پیگیری کردم و این جدیت و تلاش هرچند گاهی با افت و خیز همراه بوده اما تا به حال ادامه داشته است.

۲-برای آشنایی بیشتر خوانندگان چارقد ، ممکن است بفرمایید که مضمون اغلب شعر های شما چیست؟

محتوای بیشتر شعرهای من مذهبی است و البته شعرهایی با مضامین عاشقانه هم سروده ام.

۳- اشعار شما بیشتر در کدام قالب شعری است؟

من قالب غزل را برای سرودن شعر ترجیح می دهم البته شعرهای زیادی هم در قالبهای سپید و نیمایی دارم. به نظر من ، غزل قالبی مناسب برای سرودن شعر تقریبا با هر مضمونی است ؛ از مفاهیم عاشقانه و تغزلی گرفته تا عارفانه و مذهبی و حتی اجتماعی.

مردم ما همواره از غزل با آغوش باز استقبال کرده اند.این شاید به همین دلیل بوده که گستره ی معانی و واژگان به کار رفته در غزل بسیار وسیع بوده و هر نوع سلیقه ای را با خودش همراه کرده است .ضمن این که نوع چینش متناسب قافیه ها در این قالب و اوزان متنوعی که برای سرودن آن به کار رفته ، مورد پسند طبع مخاطب ایرانی است ؛ که او با موسیقی و آهنگ نیز نا آشنا نیست.

۴-آیا شما در اشعاراتن به زنان و مسائل آنان پرداختید؟ جهان اجتماعی زنان در شعر های شما چگونه است؟ زن سنتی یا زن مدرن؟

البته من درباره ی زنان و جایگاه اجتماعی زن شعر خاصی نگفتم اما اگر بخواهم روزی شعری با این مضمون بسرایم حتماً عقیده ای رو که درباره ی آن دارم در شعرم بیان خواهم کرد(البته مسلم است که با ابزارهای شعری)من هیچ وقت نمی توانم در ذهنم زن مدرن ایرانی را از زن سنتی جدا کنم .زن سنتی ریشه ی زن مدرن است .زنی که در جامعه ی نیمه مدرن امروزی ،خود را زن مدرن می نامد فرزند یک زن سنتی بوده پس اینها در هم تنیده اند و باید در کنار هم دیده شوند و مورد بررسی قرار بگیرند،یعنی ما به اقتضائات جامعه امروز توجه می کنیم ،نیاز ها،فعالیت ها،دغدغه های ذهن زن امروز را در آثار هنری خودمان از جمله شعر انعکاس می دهیم اما هیچ گاه نمی توانیم ریشه ها و سنت ها را انکار کنیم یا نادیده بگیریم.با نیم نگاهی به آنچه که بر زن سنتی جامعه متمدن ایران گذشته،زن را در جایگاه امروزیش تعریف و تصویر می کنیم.

۵- آیا تقابل دنیای مدرن با دنیای آرمانی در شعر های شما وجود دارد؟ چطور و در چه زمینه ای این پدیده را به تصویر کشیدید؟

من هر چیزی را که در ذهن به عنوان دنیای آرمانی می پرورانم روی صفحه ی کاغذ می آورم.این چیزی است که در آثار همه ی هنرمندان بطور کلی و شاعران بالاخص وجود داشته و دارد.شاعر عمق احساس خود را در قالب الفاظ بیان می کند و برای خواننده به تصویر می کشد تا برای او فطرت خودش رو بازگو کند.دانشمندی سخن جالبی درباره ی تفاوت شعر و علم دارد؛ وی می گوید علم توضیح دادن آن چیزی برای مردم است که از آن اطلاعی ندارند،اما شعر توضیح و تفسیر و تصویر کردن آن چیزی است که خود مردم عمیقا از آن آگاهی دارند!

آرمان خواهی ندای فطرت آدمی ست پس این موضوع هم از آن دسته از مطالبی است که مردم عادی به خوبی از آن آگاهند اما انگار نیاز به کسانی هست که بیایند و این ندای درونی را برای آنها به نمایش درآورند و در قالب آثار هنری مثل نقاشی،موسیقی،سینما و ادبیات و غیره ، زیبایی حقیقی جهان آرمانی را تا جایی که در عهده توان بشری است به آنان نشان دهند.

این تقابل دنیای آرمانی و دنیای امروزی در بعضی آثارمن هم وجود دارد. دنیای آرمانی به شکلی که در دین مقدس اسلام برای ما ترسیم شده یعنی جامعه ی اسلامی پس از ظهور حضرت ولی عصر(عج) در آثار شاعران ایرانی و مسلمان متجلی شده و من هم افتخار دارم که تعدادی از اشعارم برای حضرت و با موضوع انتظار موعود سروده شده اند.

سؤال

دست های خالی ام

بی ترانه مانده اند

شعر من تویی

پس چرا تمام شعرهای آسمانی ام

بی بهانه مانده اند؟

ای تمام واژه های ناب !

ای زلال روشنای آب و آفتاب !

من سکوت را

از میان حرف حرف دفترم گزیده ام

می توانی از سکوت

ژرفی ِ غم ِ مرا عیان کنی؟

می توانی از شکسته های قلب من

شعر تازه ای بسازی و

دردهای کهنه ی مرا

بیان کنی؟

روزهای یخ زده

این قصه شعر می شود امشب برای تو

با التهاب سرخ دلی پیش پای تو

گم کرده ام تمام خودم را نگاه کن

پیدا نمی شوم به خدا، کو صدای تو؟

من پرسه گرد خاطره هایم عزیز دل

وقت وقوع حادثه در چشم های تو

ای وای، چشم های تو با من چه می کنند

ای اشک های جاریِ باران فدای تو!

با هر نفس حدود جهان تنگ می شود

بی عطر خوب ِ بودن بی انتهای تو

مشتی ترانه مانده به جا از دلم که رفت

این است حال شاعر بی ادعای تو

این روزهای یخ زده فردا نمی شوند

آیا گناه کرده دلم با هوای تو؟!