مسجد سهله

جمعه بود .

خورشید در حال غروب کردن بود و هوا در حال تاریک شدن .

و من در یکی از بهترین مکانهای روی زمین بودم ؛

در مسجد سهله ، در منزل امام عصر (روحی لتراب مقدمه فداه) .

در جایی تقریبا در مرکز مسجد که نگاهت به اطراف مسجد را به احاطه در می آورد .

و چه تصاویری ، به وسعت آسمان و به حلاوت خورشید .

دعا ، نماز ، نجوا ، زمزمه ، نیاز ، نگاه ، اشک ، فراق ، هجران ، درد و …

و همه چیز برای تو ؛

برای صاحب مسجد ، نه صاجب منزل ، نه صاحب زمین ، نه صاحب زمان …

برای آمدنت ، برای …

تلاوت قرآن

صدای اذان

و نماز

نماز بدون صاحب خانه …

برایم دشوار است که جمعه باشد ؛ غروب جمعه و من در …

در جایی دیگر باشم

اگر یک غروب جمعه در مسجد سهله باشی …

می فهمی …

که چقدر سخت است بعد از آن غروب جمعه را در جایی دیگر سپری کنی …

سخت …

ولی حیف …

حیف که ما در حصار زمان ایم و مکان .

و اسارت گناه ما را به فراق و جدایی از تو دچار کرده …

مسجد سهله

منزل مولا

تو لا اقل کاری کن …