مثل برگی که می رود روزی از حضور درخت می ترسم
از عبور دقیقه ها امشب در نبود تو سخت می ترسم
از غم و درد و سوز آه تو از سقوط من از نگاه تو
مثل افسانه ای که می ترسد از سیاهی بخت می ترسم
زیر باران گلایه می کردم از خودم از برادرم آقا
از همانی که بعد از این قصه دل به غیر تو بست می ترسم
» وقت داری دعای ندبه ؟ فعلا نه، درس دارم مگر نمی بینی «
از خیالی که در شب غیبت می شود تخت تخت می ترسم
از همانی که بعد از این قصه دل به غیر تو بست می ترسم