زنده باد مهر

همیشه در آغاز هر کاری ترسی مبهم نهفته است؛ ترس از شروع، و شروع کاری که انگار با تمام تصوّرات قبلی ات از آن، باز هم نسبت به آن ناشناخته ای. دشواری مسیر و حوادث غیر قابل پیش بینی تو را در بدو ورود دچار تردیدی مضاعف می نماید، امّا سرنوشت انسان تماماً آغاز و پایان همین کارهاست.

هر پایانی آغازی دارد و هر آغازی سرانجام به سرنوشت محتوم پایان یافتن می رسد. تنها آنچه تو را در این دریای موّاج آرامش می بخشد، تکیه بر منبع لایزال انرژی است، او که مهربان است و خیرخواه. تو را می بیند و در لحظه تو را در آغوش می گیرد برای آنکه نرمال زندگیت دستخوش خطوط خشن و دردهای مهلک نگردد.

مهرماه یادآور بسیاری از آغازهاست…

– یادآور شروع پاییز، شروع خزان درختان، برگ ریزان، برای بعضی شروع دلتنگی هاست… برای من امّا شروع پاییز همیشه شروع لذّت بخش ترین فصل خداست! «پادشاه فصل ها پاییز…!»

– مهرماه یادآور آغاز دوباره ی سال تحصیلی است، شروع دوباره ی تپش های کودکانه ی قلب دبستانی ها برای سر موقع رسیدن به کلاس، آغاز دوباره ی نوشتن «کار در کلاس» ها در منزل برای راهنمایی ها، آغاز دوباره ی اشتیاق وصف نشدنی دبیرستانی ها برای شیطنت سر زنگ جغرافی، آغاز شب زنده داری های مفید! و دو دره کردن کلاس ۸ صبح برای دانشجوها…

ولی برای هر کدام از ما، مهر می تواند «شروع» های دیگری را هم یادآور باشد. شاید هم چند سال بعد قرار است که مهرماه برای تو «آغاز» جدیدی بیافریند.

چه اهمیّت دارد،« شروع» هایی که از آن حرف زدیم؟ شاید «چگونه شروع کردن» است! «چگونه دیدن» و «چگونه ادامه دادن» و «چگونه به پایان رسیدن» است که باعث می شود وقتی پس از چند سال «شروع» هایت را مرور کردی، لپ هایت از رضایت گل بیندازد و چشم هایت از شادی برق بزند و بگویی: زنده باد مهر، ماه خوب خدا…