سیاستی در قصر

شاید اغلب‌مان نمی‌دانیم سیاست چیست.

سیاست همان بلغور کردن کلمات قلمبه سلمبه سرشار از ایسم‌ها و ایست‌ها است.

یا زیر پرچم حزب و گروهی سینه زدن‌؟

دانستن سیاست لازم است یا می‌شود مثل شتر مرغ سر زیر برف کرده و بی‌خیال از آدم‌ها و سرنوشت‌ها، شلغم‌وار زندگی کرد؟

سیاست مربوط به همه است یا جنسی خاص می‌طلبد؟

سیاسی شدن یعنی چه؟

یعنی جوری حرف بزنی که دیگران نفهمند و به خاطر نفهمیدن‌های‌شان تحسینت کنند یا می‌شود مثل آدم‌های عادی حرف بزنی اما سیاستمدار باشی؟

دل‌زنده‌ای می‌گفت: سیاست آشنای غریب است. همه هر روز و هر لحظه بارها و بارها آن را عملا به کار می‌برند اما وقتی در سطح کلان می‌خوانند یا می‌شنوند، اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند؛ حتی برخی از آوردن نام سیاست به زبان‌شان اکراه دارند در حالی که بدون سیاست نمی‌توانند زندگی کنند. سیاست شاید جهت دادن به زندگی باشد. سیاست یعنی انتخاب. وقتی صبح تصمیم می‌گیری به جای پنیر و گردو، کره و عسل بخوری، انتخاب کردی؛ یعنی سیاست ورزیدی.

اصولا سیاست با آدم چه می‌کند؟

تیپش را عوض می‌کند؟ مایه‌دار می‌کند؟ شهرت می‌دهد یا محبوبیت؟

از این‌ها که بگذریم سیاست برای جنس خاصی است؟ مردانه است یا زنان نیز می‌توانند با سیاست باشند؟

راستی زنان سیاستمدار چگونه‌اند؟

زیبا و خوش‌صدا هستند؟ شیک پوش‌اند و طبق آخرین مدهای اروپایی؟

از مرفهین بی‌دردند و ساکن بالای شهر و در خانه‌های نوساز و با اتومبیل آخرین مدل رفت و آمد می‌کنند؟

زنانی که مهمانی‌های دوره‌ای دارند و پس از اتمام این مهمانی به فکر پیداکردن لباس مناسب برای میهمانی بعدی‌اند؟ کدبانوهایی که با «کشلقمه فروشی» محل قرارداد بسته‌اند؟ زنانی که برای همسرشان مثل عروسک‌های چینی هستند که هنوز لمس نکرده می‌شکنند و همیشه باید مراقب‌شان بود نه منتظر حرکتی از آن‌ها؟

نمی‌دانم!

شاید سیاست سهم پائین شهری‌ها هم هست؛ آن‌ها که دغدغه شیک بودن و آخرین مدل گشتن ندارند. زنانی که برای همسرشان مادری هم می‌کنند.

می‌دانیم، نمی‌دانیم و گاه‌گاهی در این ندانسته‌های‌مان در حال غرق شدن هستیم.

دانستن یا ندانستن؛ مسئله این است.