سرباز معلمی که سی سال اضافه خدمت باعث خوشحالی اش شد!

پای صحبت های عبدالمحمد شعرانی، سرباز معلم مدرسه کالو نشستم، وبلاگی دارد به اسم دیرتش باد، به قول خودش نوشته های این وبلاگ اتفاقات خلوتی کودکانه است که او فقط راوی قصه هایش می باشد. او با باخاطرات معلمی اش در کالو کاری کرد که جهانیان بگویند «کالو نگاه ما را به ایران تغییر داد»و توریست هایی که به این منطقه می امدند معترف شدند که ما تا قبل از اینکه از طریق وبلاگتان به اینجا بیاییم حرف رسانه های غربی که شما را تروریسم می خوانند باور داشتم اما آنها نمی دانند شما چه آدم های خوبی هستند ما صدای مدرسه شما را به دنیا می رسانیم ! و حال می نشینیم پای صحبت های سربلند ترین چهره سال ایران.

ادامه سرباز معلمی که سی سال اضافه خدمت باعث خوشحالی اش شد!

من همین چند نفس از کارت اینترنتم باقی است

رایانه ی (از باب پاس داشتن فارسی منظور همان کامپیوتر خودمان است) عتیقه مربوط به دهه ی سی میلادیم را روشن میکنم، سابقه‌اش برمیگردد به طرفهای جنگ جهانی اول، ویندوز بعد از سال‌ها بالا می آید، حتی حق ندارم یک رفرش ساده انجام دهم چون ممکن است به هر دلیلی مغز کامپیوتر منفجر شود!

با خط دایال آپ داغون تر از رایانه ام کانکت می‌شوم، ابتدا چند بار استارت می زند تا راه بیفتد، با هزارتا صلاة و صلوات و چند بار هل دادن و دنده دو زدن بالاخره روشن میشود و کاکنت میشوم، سرعت ۲۳ کیلو بایت…

خداااااااااااااااااااااااااااااااا

قصدم این است که کارت اینترنت دوساعته نامحدودم به علاوه دوازده دقیقه جایزه اش را خرج پیدا کردن چند وبلاگ دخترانه‌ی درست و درمان کنم!

گوگل را به زور قانع میکنم صفحه اش باز شود بلکه از سرچش کمک بگیرم مینویسم… چه باید بنویسم؟ وبلاگ دخترونه؟ وبلاگ خوب دخترها؟ وبلاگ پرطرفدار دختر؟ چی بنویسم؟ قیافه ام شده است مثل آن شکلک یاهو که زیر چانه اش را خارش میدهد! آخر واژه محبوبم را پیدا میکنم و مینویسم دخترانه، گوگل سی چهل سرفه ای میکند تا صفحه اول سرچ را باز کند.

ادامه من همین چند نفس از کارت اینترنتم باقی است

گل‌دختر بر روی صندلی داغ

خانم عطیه کشتکاران، مدیر و نویسنده وبلاگ گل دختر، در این روز که با نام وبلاگش نیز بی تناسب نیست، هم صحبت ما شده تا از دنیای وبلاگیش بگوید.

چرا گل دختر؟

از یک سال قبل از راه اندازی وبلاگ محور موضوعاتم یعنی زنان و دختران را انتخاب کرده بودم. یک روز با مادرم نشسته بودیم. گفتم می خواهم وبلاگی با این موضوع شروع کنم و اسمی می خواهم که هم از آن موضوع وبلاگ مشخص باشد هم یک نماد خوبی و پاکی داشته باشد؛ چند ثانیه بیشتر نشد که مادرم عنوان «گل دختر» را پیشنهاد دادند. به همین سادگی!

ادامه گل‌دختر بر روی صندلی داغ