زن، محور آفرینش

[ms 0]

با اینکه خیلی‌ها این چنین عباراتی را قبلا به کار برده‌اند، اما حیفم اومد که مطلبی با این عنوان ننویسم: حرفی که خانم صدیقه قنادی {رئیس مجمع بانوان عضو شورای اسلامی کل کشور (در سال ۸۶)} گفتند، کاملا درسته: » زن به عنوان محور اصلی آفرینش مطرح است، همان‌طور که خدای متعال حضرت زهرا سلام‌الله علیها را محور اصلی قرار داد….»

همه ما این حدیث قدسی رو شنیدیم که خدا خطاب به پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید:

«یا أحمد، لولاک لما خلقتُ الافلاک و لولا علیٌ لما  خلقتُک و لو لا فاطمه لما خلقتکما؛
ای رسول ما، اگر تو نبودی هیچ چیز را نمی‌‌آفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود ، شما دو نفر را نمی‌آفریدم…». {الخصائص الفاطمّیه- مطابق نقل مستدرک السّفینه جلد ۳ صفحه ۳۳۵}

همچنین در حدیث شریف کساء، خداوند گردآمدگان زیر کساء را با محوریت حضرت فاطمه سلام‌الله علیها معرفی می‌کند و می‌فرماید: «هم فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها؛ آنان فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش هستند».

زن موجودی در مقام بی‌نهایت بالا و از هر نظر تکمیل است…. زنی که از نظر انسانیت به سطح خیلی بالایی رسیده و در جایگاه واقعی خود قرار دارد، کاملا این را در وجود خود حس می‌کند که در زندگی به چیزی از طرف مرد نیاز ندارد، بلکه آمده تا مرد را به جایی برساند. در تعالیم و آموزه‌های دین هم می‌توان این نکته را یافت که زن برای مرد (در در مسیر اطاعت و بندگی خدا) کمک است، اما به این معنی مرد برای زن کمکی نیست، چرا که زن (یک زن معمولی جامعه را در نظر بگیرید) خودش تکمیل و جلوتر از مرد است و به علاوه به مرد تسلط درونی نیز دارد و برطرف‌کننده نیازهای بسیار زیاد مرد می‌باشد (دقت کنید که مسلما منظور این نیست که هیچ نفعی از طرف مرد به زن نمی‌رسد، بلکه این صحبتها در مقام مقایسه و به طور نسبی است و از حقیقتی مهم در آفرینش زن پرده برمی‌دارد).

نویسنده وبلاگ «فانوس*» ( تا جایی که من اطلاع دارم، یک روحانی هستند) اینطور توضیح داده‌اند: «زن به خاطر عقل عملی قوی و راحت عمل‌کردنش  زودتر از مرد به خدا می‌رسد. وقتی انسانها آن سیر از خاک به سوی ولایت را طی کردند، وظیفه بعدیشان سیر نزولی و دستگیری است. زنها چون زودتر از مردها این مسیر را طی می‌کنند می‌توانند برگردند و از مردها دستگیری کنند و نردبان آنها شوند به سمت خدا.»

زن همه ارزشهای انسانی را مانند مرد دارد، اما علاوه بر آن، امتیازات بی نهایت خاصی نیز به زن داده شده که در مرد وجود ندارد؛ که این نیز مسأله‌ای بدیهی و قابل‌فهم است، چرا که همانطور که گفته شد، زن کمک‌کننده برای مرد است و قرار است او را بالا بکشد و مایه آرامش او باشد و وظایفی هم که به عهده زن است، با توجه به دارایی‌ها و سرمایه‌های عظیمش بسیار زیاد است؛ و طبیعی است که کسی که باید دیگری را در مسیری کمک کرده و بالا بکشد، لازم است که خودش جلوتر باشد.

*http://fanoosehedayat.blogfa.com

زبانمان را به مهربانی بچرخانیم

«زن از آن‌دست خانمهای همه فن حریف بود٫ سه فرزند داشت٫ همه‌شان از آب و گل در آمده بودند٫ زن در خیریه کار می‌کرد٫ دست به هنرهای خانگی‌اش عالی بود. از آن فعال‌های استخر بیا بود. همیشه با هیجان از همه چیز تعریف می‌کرد و دست به خندان جمعش حرف نداشت. زن یک روز فهمیده بود که باردار است و این ماجرا همه‌ی برنامه‌های تازه‌اش را بهم ریخته بود٫ بعد از مدتی اشک ریختن و جنگیدن با خودش خواسته بود که این مهمان ناخوانده را پذیرا باشد٫ این تصمیم او بود اما انگار او در این راه تنها نبود٫ نه این که کسی خواسته باشد کمکش باشد. او انگار وجدان عموم مردم را آزرده باشد از این که از خانه بیرون بیاید و چشم در چشم دیگران شود وحشت داشت.

[ms 0]

زن می‌گفت مدتی از دست حرفها٫ پچ‌پچ ها و نگاه‌های آدمها نمی‌توانستم جایی بروم. تعریف می‌کرد اوایل بارداری و نامیزانی‌ام در یک جمع گفتم که باردارم، خانم کناری‌ام محکم کوبید توی صورتش و انگار سیلی زده باشد به قلب من٫ میهمانی را ترک کردم و تا مدتی جایی نرفتم. امروز همه‌ی پستی بلندی‌ها برایش خاطره شده است اما می‌گوید جای آن همه انرژی که دیگران ازش در آن مدت گرفته‌اند، هنوز خوب نشده است.

حالا فرض کنید ما در جمعی باشیم و یکی از خانمها به ما خبر بدهد که برای چهارمین‌بار باردار است. عکس‌العمل ما چه خواهد بود؟

بدون تامل با او ابراز همدردی می‌کنیم؟ به او راهکارهای س.ق.ط و دکتر حاذق در این زمینه معرفی می‌کنیم؟ صبر می‌کنیم تا از چند و چون ماجرا خبر دار شویم؟ از مسایل و مشکلات آینده برایش روشنگری می کنیم؟ با چاشنی شماتت از راههایی که می‌توانسته پیش بگیرد حرف می‌زنیم؟ به او لقب شجاع روزگار و خجسته و اینها می‌دهیم؟ برای خودش و خانواده‌ش ابراز خوشحالی می‌کنیم؟ دعا می‌کنیم بچه‌ش دختر یا پسر باشد تا سوپر خانواده جنسش (حالا بر حسب سلیقه ما) جور باشد؟ کلا توی دلمان یا با زبانمان دل می‌سوزانیم؟

یا تبریک می‌گوییم و صبر می‌کنیم ببینیم نیاز به کمک و همفکری ما دارد یا نه.

در اینکه این روزها فرزندآوری پروژه عظیمی شده است که تصمیم بر آن آنقدر برای خانواده مهم و از هر لحاظ پرهزینه محسوب می‌شود که فکرها به بیش از یکی دوتا بیشتر قد نمی‌دهد شکی نیست اما با این حال هیچ چیز باعث نمی‌شود که ما خود را مجاز بدانیم به لم دادن بر مسند قضاوت یا اظهار نظر و حتی دلسوزی‌کردن از نگاه خودمان. مثال فرضی من بارداری دوم و سوم که ممکن بود طرفدار داشته باشد نبود تا محک مناسبی باشد. اگرچه این اتفاق این روزها برای همان بارداری دوم هم زیاد میفتد.

من علتش را نمی‌دانم اما آنچه می‌بینم اینست که تقریبا همه‌ی خانمها خود را در مقابل بارداری دیگری، ملزم به اظهار نظر می‌دانند و در بهترین حالت می‌گویند که آدم خجسته‌ای‌ست که در این روزگار به بیش از یک یا دو بچه فکر می‌کند. باور کنیم خیلی وقتها آدمها اگر دیگران بگذارند با تصمیمات خودشان هرچقدر هم که سخت و مشقت‌بار به نظر برسد، خوشند یا اگر خوشحال نباشند حداقل با خودشان کنار می‌آیند اما این همه علامت خطر و اظهار فضل و نظر و دلسوزاندن جز وحشت از راهی که دارند می‌روند نتیجه ی دیگری ندارند.

همه‌ی عقلانیات مساله یک طرف٫ برایم قابل هضم نیست که چطور ما زنان خودمان به خودمان رحم نمی‌کنیم؟ ما که بارداری را از سر گذارنده‌ایم، ما که نازک‌دلی ها و زودرنجی‌های این دوران را٫ مرارت‌های بارداری را کشیده‌ایم چطور می‌توانیم یک زن باردار را بگذاریم جلوی رویمان و تمام نظرات یا حتی دغدغه‌های شخصی که خودمان هم توی سرمان با آن در جدلیم را رنگ و بوی درست‌ترین نظر دنیا ببخشیم و بار شانه‌های روح نحیفش کنیم؟

می‌دانم که تک‌فرزند ها هم بی‌نصیب از این دست اظهار فضل‌ها -از نوع آن‌ور بامش- نیستند اما لااقل آنها باردار و شکننده نیستند.»

از شوهر احترام، از زن تواضع

به دلایلی نمی‌خواستم راجع به این موضوع مطلبی بنویسم، اما گاهی مواردی پیش میاد که مجبور به نوشتن می‌شم….

در نوشته‌های مختلف بارها بر این مطلب تأکید شده که دلیل برداشتهای نادرست (توسط برخی افراد جامعه) از دستوراتی که در دین به زن داده شده، وظایفی که بر عهده او گذاشته شده و در مجموع بسیاری از مواردی که به زن مربوط می‌شود، این است که این افراد ویژگیهای زن را با مرد یکسان تصور می‌کنند و هنوز نمی‌دانند که زن و مرد (هر چند از نظر انسانی و مسائل مربوط به انسانیت برابرند، اما) از نظر نیازها و سرمایه‌های درونی بسیار متفاوتند و بگذارید بگویم که سرمایه‌های درونی زنان بسیار بیشتر از مردان است و به همین دلیل هم هست که وظایف زن نسبت به شوهر بیشتر از وظایف شوهر نسبت به زن است و این طبیعی هم هست، چرا که هر که بامش بیش، برف‌ش بیشتر.

اما آنچه قرار است راجع به آن مختصری بحث کنیم، مهمترین وظایف زن و شوهر در مقابل یکدیگر است. از میان تمام حقوق و وظایفی که برای زن و شوهر می‌شناسیم، شاید بتوان مهمترین آنها را در این دو دسته حقوق متقابل خلاصه کرد:

۱- احترام شوهر به زن؛ تواضع زن در مقابل شوهر:
در برخی نوشته‌های پیشین ذکر شده که احترام زن و مرد در یک حد و اندازه نیست؛ زنان قابلیت احترام بیشتری دارند و جایگاهشان (نه از نظر انسانی، بلکه فقط به دلیل زن‌بودن) بسیار ویژه‌تر است؛ و این احترام خاص زن مسأله‌ای است که همه مردان (حتی اگر در سطوح پایینی از فرهنگ هم که باشند، تا حدی) در وجود خودشان حس می‌کنند.

زن کلا موجود ویژه‌ای است و نباید با مرد یکسان درنظر گرفته شود (نوشتن در این مورد فرصت کافی و جداگانه‌ای را می‌طلبد). زن موجودی با سرمایه‌ها و توانایی‌های منحصر به فرد است که یک مرد را خواهان داشتن همراهی چون او می‌کند. آنهایی‌که زن را نمی‌شناسند، وظایفی که به عهده زن گذاشته شده را نیز اشتباه تفسیر می‌کنند، چرا که فکر می‌کنند سرمایه‌های درون زنان به اندازه مردان است و با وجود شرایط یکسان، یکی مجبور به انجام وظیفه‌ای در مقابل دیگری شده؛ و هنوز نمی‌دانند که اگر چنین وظیفه‌ای به عهده زن است، قبلا توانایی‌ها و سرمایه‌های مربوط به انجام آن هم درون زن قرار داده شده است. اینها معمولا افرادی هستند که وظایفی چون تواضع زن در مقابل شوهر را می‌بینند، اما وظیفه ما به ازاء آن یعنی احترام بسیار به زن و جایگاه سطح بالای او را نادیده می‌گیرند؛ یا وقتی در مورد احترام زن نکته‌ای را می‌شوند، این احترام را هم‌سطح احترام معمولی به همه اقشار جامعه شامل مردان می‌شمارند و هنوز نمی‌دانند که اگر تواضع زن در مقابل شوهر واجب شده، به دلیل جایگاه ویژه‌تر زن و وجوب احترام خاص اوست و این دو در واقع نقطه مقابل یکدیگرند. هر چند که زنان و مردان مومن، منتظر نیستند که طرف مقابل وظیفه‌اش را به خوبی انجام دهد تا آنها هم انجام وظیفه کنند. بلکه یک زن مومن خودش جایگاه بالای خود و سرمایه‌هایش برای متواضع‌بودن در مقابل شوهر را می‌شناسد و صرفنظر از اینکه شوهرش فهم درک جایگاه ویژه او را داشته یا نه، در مقابل شوهر خود متواضع است.

اولین چیزی که زن به طور خاص نیاز دارد، احترام بسیار ویژه از سوی شوهر است. اگر شوهر جایگاه خاص زن را بشناسد (نه در حد یک احترام معمولی، بلکه بسیار ویژه‌تر) و با شکوه و تحسین به این آفریده خدا بنگرد (هر چند که جز مردان با ایمان نمی‌توانند چنین نگاهی به زن داشته باشند)، زن- حتی اگر در سطح بالایی از انسانیت نباشد- هم به طور طبیعی در مقابل شوهر تواضع از خود نشان می‌دهد. یعنی احترام خاص از سوی شوهر به زن، تواضع زن در مقابل شوهر را به همراه دارد و این کار برای زنان سخت نیست، بلکه سرمایه‌اش در وجود زن موجود است، به طوری‌که بدون اینکه چیزی از زن کم شود (با توجه به جایگاه ویژه‌اش) خودش این تواضع در مقابل شوهر را به طور فطری و طبیعی انجام می‌دهد. در مقابل، مرد به این تواضع زنش نیاز دارد. در واقع زن به همان اندازه که باید در مقابل نامحرم متکبّر باشد*، لازم است در مقابل شوهر خود متواضع باشد.

در این زمینه می‌توان به بخشی از سخنان حجت‌الاسلام و‌المسلمین روحانی- امام جمعه بابل- اشاره کرد (که در واقع تفسیر سخن حضرت امام علی علیه‌السلام در مورد تکبّر زن است): زن نامحرم باید در مقابل مرد نامحرم متکبرانه قدم بردارد، متکبرانه سخن بگوید، متکبرانه نگاه کند و متکبرانه معاشرت کند. این‌جاست که صفت تکبر برای این زن در رابطه با نامحرمان صفت پسندیده‌ای است….

۲- دسته دوم از وظایف را بگذارید از زبان آقای پناهیان اشاره کنیم؛ ایشان این مورد را به این شکل می‌گویند:
مردان اطاعت و زنان محبت می‌خواهند. آقایان دل خانمها را نشکنند، خانمها غرور مرد را نشکنند.

در اینجا لازمه توضیحی داده بشه (با توجه به اینکه خودم عده زیادی از خانمها رو دیدم که با این اصطلاح «اطاعت از شوهر» مشکل دارند و در اثر یک سوء‌تفاهم بهشون برمی‌خوره)، لازم به ذکره که این کلمه «اطاعت»، متفاوت از اون چیزیه که ما تو فارسی و عرف روزمره استفاده می‌کنیم که معنیش رو همه‌مون خوب می‌دونیم. اما در روابط بین زن و شوهر به‌هیچ‌وجه اون معنا و مفهوم منظور نیست. بلکه این اطاعت فقط یعنی: انجام آنچه شوهر از زن میخواهد (که منظور از این همه توصیه‌ای که در اسلام در این زمینه شده هم همینه). این اصطلاح (که اصطلاح صحیحی هم هست و معناش برای افراد کاملا عاقل و فهیم با توجه به مورد کاربردش واضحه) شاید در عربی مفهومش برای عموم مخاطبان مشخص باشه، اما تو فارسی طور دیگه‌ای باید به مخاطب فهمونده بشه… ما کجا تو فارسی و صحبتهای عرفی به این اطاعت میگیم؟ چرا وقتی یک لغت عربی رو به فارسی برمی‌گردونند، ترجمه مناسب مردم فارس‌زبان رو براش نمیذارند یا حداقل تفسیر صحیحش رو به همه یاد نمیدن؟ آیا واقعا نمی‌دونند که معنای اطاعت در فارسی چیزی جز آنچه مورد نظر این اصطلاح در روابط بین زن و شوهر است، می‌باشد و چه بسا معنای مورد نظر اسلام رو خوب برای برخی مردم عادی نرساند؟! زبان‌حال خیلی از خانمهایی که با این کلمه مسأله دارند، اینه که (به شوهرشون میگن): ما هر کاری تو بخوای، برات انجام میدیم، اما اسم این کار رو اطاعت نمیذاریم (درسته تو عربی اطاعت گفته میشه و معنیش هم قابل درکه، اما تو فارسی چنین مفهومی رو حداقل برای برخی عامه مردم نمی‌رسونه… مسلما این کلمه، اصطلاح به‌جا و درستیه، اما وقتی معنی‌اش هم توسط مخاطب درست برداشت بشه. حال آنکه در بین عموم مردم هستند کسانی که لازمه این اصطلاح براشون تبیین بشه تا بفهمند این متمایز از اون چیزیه که اونا در سایر موارد از کلمه اطاعت برداشت می‌کنند)

به خاطر اینکه ما تو عرف روزمره خودمون اطاعت رو به معنی محض و خاص کلمه (همون که همه باهاش آشنا هستند و لازم به توضیح بیشتر نیست) می‌دونیم. در حالیکه – نمی‌دونم بگم در زبان عربی یا در مورد این اصطلاح خاص….- به معنی دیگریه… مثلا اگر سر سفره نشستید و شما از برادرتون میخواید که نمکدون رو بده و اون به شما میدش، در این اصطلاح گفته میشه: شما دستور دادید و برادرتون اطاعت کرد. درحالیکه در زبان فارسی و عرف روزمره ما، به هیچ‌وجه چنین کاری دستور و اطاعت معنا نمیشه. بلکه برادر شما فقط کاری که شما خواستید رو انجام داده) در اینجا هم همینطوره. این اطاعت که در این مورد خاص اومده، فقط به معنی انجام دادن اون چیزی‌ست که شوهر میخواد؛ و اون هم به دلیل نیازهای فراوان مَرده. چون از نظر روانشناسی مرد (شوهر) مدام باید از زن بخواهد که کاری انجام بشه اما زنان به طور طبیعی چنین حالتی برای درخواست‌های مکرر از شوهر رو ندارند (که اگر داشتند، به مردان هم گفته می‌شد که حرف زنان را گوش کنند.) اما نیاز شوهر به زن (از جنبه‌های مختلف) بسیار بسیار زیاد است و شوهر باید مدام کاری را به زنش بگوید که انجام دهد و این جزء نیازهای اوست که اگر زن آنها را تأمین نکند، به او ظلم کرده است.

زنی که با گفته‌ها و خواسته‌های شوهرش مخالفت می‌کند، در واقع او را از درون می‌شکند و نابود می‌کند که این ظلم بزرگی است. ضمنا این عدم مخالفت با گفته‌های شوهر، حالت فطری زن است، به ویژه هنگامی‌که شوهر هم به وظیفه مابه ازاء آن عمل کند (که اگر نکند، زنان مومن باز هم وظیفه خود را در مقابل او انجام می‌دهند). نکته مهم اینکه زن به دلیل قدرت روحی بالا و توانایی‌ها و سرمایه‌های درونی بسیار، به راحتی توانایی انجام کارهایی که شوهر از او می‌خواهد را دارد و اگر انجام ندهد، به شوهر ظلم کرده و این که اصطلاحا اطاعت نامیده می‌شود، از آن نوعی نیست که بعضی خانمها فکر کنند چیزی به شوهر اضافه می‌کند، نه. این «عدم مخالفت با خواسته شوهر»، جزء نیازهای شوهر است و فقط نیاز او بدین وسیله تأمین شده و احساس آرامش به او دست می‌دهد.

علاوه بر این قبیل خانمها، مثل اینکه- تا جایی که گاهی برخورد کردم- برخی از آقایون (از همون دسته که هنوز نمی‌دونند سرمایه‌های زن با مرد متفاوته) از این اصطلاح حس و حال خوبی بهشون دست میده و معناش رو طور دیگه‌ای (که برخی خانمها رو ناراحت می‌کنه) برداشت می‌کنند. که به این عده باید گفت شما هنوز زن و جایگاه ویژه‌اش و توانایی‌هاش رو نمی‌شناسید و مرد رو هم که سراسر نیاز به زن هست نمی‌شناسید. واقعا واژه شوهر داری باید حالا حالاها روش بحث بشه، چرا که در یک کلام می‌توان گفت به سرمایه‌های عظیم زن در برآوردن نیازهای شوهر اشاره داره. اگر بحث زیاد طولانی نمیشد، در این مورد صحبت می‌کردیم که زن کلا برای مرد (شوهر) کمکه. زن قرار نیست در زندگی مشترک به چیز خاصی برسه (به طور کلی و در مقایسه با مرد میگم البته)، و فقط باید جایگاهش توسط شوهر شناخته بشه و مورد قدردانی قرار بگیره….؛ این مرده که قراره نیازهای بسیار زیاد و مختلفش با ازدواج تأمین بشه تا بتونه هر چه بهتر مسیر کمالش رو طی کنه. همونطور که گفتم، این بحث از این موضوع خارجه و همین اشاره کافیه. فقط این اشاره رو کردم چون بعضی خانمها فکر می‌کنند با این قبیل وظایفی که به عهده‌شون گذاشته شده، چقدر بیچاره! هستند! و برخی آقایون فکر می‌کنند چقدر خوش به حالشون شده! که هر دو گروه اشتباه می‌کنند. چرا که جایگاه زن و سرمایه‌های درونی او بیشتر از این حرفهاست و همانطور که گفته شد: هر که بامش بیش، برفش بیشتر….

باز هم به توضیح آقای پناهیان در این رابطه اشاره کنیم که: اینکه ما در آن رابطۀ زن و مرد در خانواده می‌گوییم خانم‌ها مواظب باشند غرور مرد را نشکنند به خاطر این است که خیلی راحت می‌توانند بشکنند، در این رابطه مدیریت دارند، این مدیریت را یک ذرّه بد اعمال بکنند این مرد را داغونش می‌کنند. در حالیکه در خانه دیگر داغون‌کردن و این شیوۀ مدیریت اعمال‌کردن باید گذاشته بشود کنار، یک شیوۀ زیباتری باید اتخاذ بشود که بحثش متفاوت است.

* نکته آخر اینکه به شخصه مایلم نظر کارشناسان امر و سخنرانان مربوطه رو در زمینه آنچه گفته شد بدونم….؛ خوبه که این مسأله به گوششون رسونده بشه که این اصطلاح رو برای خانمها باز کنند و معنای مورد نظر اسلام رو درست برای عامه مردم توضیح بدهند (در واقع باید ترجمه قابل فهمی از آنچه در زبان عربی آمده، برای مردم دیگر زبانها صورت بگیرد یا بتوانند مفهوم واقعی اش را به همه بفهمانند)، چون مسلماً منظور اون چیزی نیست که ما از معنای محض کلمه اطاعت که در صحبتهای روزمره رایج باهاش سر و کار داریم، برداشت می کنیم؛ چرا که همونطور که گفتم، خیلی از خانمها رو می شناسم که با این کلمه مشکل دارند؛ در حالیکه چه بسا خودشون هیچ وقت تو زندگی با خواسته های شوهرشون مخالفت نکرده باشند؛ و مسلما وقتی که منظور از این اصلاح براشون روشن بشه یا با کلمه جایگزینی ترجمه بشه، بهتر به این نیاز شوهر خود پاسخ می‌گویند.

خانه‌تکانی

[ms 0]

مادر کار می‌کند؛ صبح، ظهر، عصر، شب و حتی گاهی نیمه شب!
مادر همیشه کار می‌کند؛ بهار، تابستان، پاییز و… حتی در سرمای زمستان!
هفته‌های آخر زمستان اما، مادر بیشتر کار می‌کند؛ کارهای اساسی.

[ms 6]

آواره است این روزها؛ نردبان. برای پایین آوردن پرده، پاک کردن شیشه و در و دیوار و حتی برای بریدن شاخه‌های کج و معوج درخت حیاط،‌ پا به پای مادر می‌رود.

 فرش‌ها را در حیاط خانه پهن می‌کند، کمی پودر رویشان می‌ریزد و با جارو و فرچه به جانشان می‌افتد و آن را از هرچه در طول سال رویش ریخته، خوب خوب تمیز می‌کند؛ انگار نه انگار که هوا سرد است و آب، یخ!

[ms 2]

بازی کودکانه و پرنشاطی است شستن فرش، برای بچه‌های کوچک. انگار که مادر یک عالم گل پاشیده است روی سنگ‌فرش حیاط و دارد آبشان می‌دهد. چه لذتی دارد تماشای گل‌های قالی، وقتی که از قلقلک جارو و فرچه، لب به خنده باز می‌کنند. حتی آنها هم باید از خواب زمستانی‌شان بیدار شوند. باید! بیدار شوند؛ چون مادر می‌خواهد!

[ms 5]

 مادر می‌خواهد خانه برای همسر و بچه‌هایش زیبا و تازه شود. پس دستی به سر و روی همه چیز می‌کشد؛ فرش، شیشه، در، دیوار و…

مادر می‌خواهد همه چیز در بهترین حالت ممکن باشد! پس می‌شود!  چون مادر اینجا هم فرمانده است و هم سرباز. هم باغبان می‌شود، هم رفوگر. همه جور کاری می‌کند، اما خسته نمی‌شود؛ چون مادر است!

[ms 3]

مادر حواسش نیست، اما چشمان تیزبین بچه‌ها لحظات را در ذهنشان ضبط می‌کنند؛
همان لحظه که مادر فرش می‌شست و دستانش از هوای سرد و آب یخ‌کرده‌ی حیاط بی‌حس شده بود و تند تند «ها» می‌کرد تا جان بگیرد و شستن را ادامه دهد… . همان لحظه که پایش را از چکمه‌ی سوراخ‌شده بیرون آورد تا آب‌های جمع‌شده را بیرون بریزد… و دیدند که پای مادر سرخ‌تر از لبو شده اما باز به کارش ادامه می‌دهد! انگار نه انگار!

[ms 1]

چشمان بچه‌ها شاهد بود که مادر با چه وسواسی غبار از چهره‌ی شیشه‌ها پاک می‌کرد؛ از بالا به پایین، از پایین به بالا.

دیدند شانه‌های مادر که خسته می‌شود، فقط چند لحظه صبر می‌کند، قد راست می‌کند، نفسی عمیق می‌کشد و باز ادامه می‌دهد…

[ms 8]

مادر به اندازه‌ی همه‌ی ما کار می‌کند در این روزهای آخر زمستان. انگار فقط او بوده که یک سال در این خانه زندگی کرده است.

 بچه‌ها می‌دانند که بیش از همه، مادر انتظار بهار را می‌کشد، چون مادر «خانه‌تکانی» می‌کند و این یعنی بهار در راه است…

[ms 4]

 

زنان در عزای حسین(ع)

[ms 0]

ماه محرم که میرسد شهر پر می‌شود از حال و هوای این ماه. پر میشود از دسته‌های سینه‌زنی و بوی غذای نذری و دلهای شکسته‌ای که بعد از سالیان سال در غم امام از دست‌رفته و شهید خود اشک میریزند. دهه اول محرم اما همه‌چیز شکل عمومی‌تری دارد. هیئت‌ها مردانه و زنانه برپا میشوند و دسته‌ها، شبها کوچه و خیابان را پر از جمعیت میکند. اما فردای عاشورا یا لااقل بعد از شب سوم امام، همه چیز شکل عادی‌تر به خود میگیرد. این‌بار خانه‌ها بیشتر برپاکننده مجالس زنانه‌اند.

روضه‌های زنانه که بیشتر عصرها و صبح‌ها برقرار است و خانم‌های محل را راهی منزل همسایه‌ها میکند. خیلی‌ها اعتقاد دارند اصل عزاداری‌ها بعد از عاشورا شروع میشود و دقیقا بعد از ظهر عاشورا و شهیدشدن امام حسین و یارانش باید بر غم و ظلمی که بر خاندان حضرت محمد رفته گریسته شود. به همین دلیل مجالس روضه هم‌چنان پابرجاست و دهه دوم محرم نیز شکل عزای خود را البته با سبک و سیاقی دیگر حفظ میکند.

اما در این دهه که بیشتر زنان گرد هم جمع میشوند، چه اتفاقی میافتد؟ آن هم در دو نقطه مقابل شه. یکی در جنوب پایتخت و یکی در شمال پایتخت. شاید به ظاهر همه‌چیز برای امام حسین باشد و نیت‌ها توفیری نداشته باشد. قدر مسلم این است که همه با دلی شکسته در مجلس امام حسین حضور پیدا میکنند و اشک میریزند اما در ظاهر تفاوت‌هایی هست که در یک مشاهده میدانی به نتایج آن رسیدیم. روضه‌های زنانه در نقاط مختلف این شهر درندشت تا حدود کمی متفاوت است.

[ms 2]

یک محله و چندین مجلس امام حسین
اینجا محله قدیمی شاهپور است. از کوچه و پس کوچه‌های آن که عبور کنی و از هر عابری سراغ یکی از مجلس‌های روضه‌خوانی امام حسین را که بگیری، دست کم سه، چهار خانه‌ای به تو معرفی میشود. خانه‌ها خیلی هم از هم دور نیستند. کافی‌ست کوچه پس کوچه‌های محله را رد کنی تا به مجالس زنانه‌ای برسی که عزای حسین (ع) در آن برپاست. روضه‌ها بیشتر از ساعت سه شروع میشوند و نزدیک‌های اذان مغرب تمام میشوند. حضور هم برای همگی آزاد است و کسی از شما سوال خاصی نمیپرسد و نگاه کنجکاوی هم وجود ندارد. اما در همین روضه‌ی دو ساعته، جمعیت زیادی در خانه گرد هم می‌آیند. فامیل و دوست، اهالی محل و از همه مهم‌تر بچه‌ها. کسانی که به این مجالس می‌آیند، از همه رده‌های سنی هستند. زنان جوانی که بچه‌های کوچک همراه دارند تا پیرزن‌های سن دارد که جزو بزرگان این مجالس هستند. مجلس اصولا با زیارت عاشورا شروع میشود و بعد هم سخنرانی خانم‌جلسه و مداحی و پذیرایی که اصولا با چای و خرما همراه است. در روز آخر مجلس هم ناهار که معمولا قیمه و یا قرمه‌سبزی‌ست در بین عزاداران پخش می‌شود.

حضور در روضه‌ها به صورت دسته‌جمعی
در یکی از شهرهای اطراف ورامین اما قاعده و قانون جالبی در مورد مجالس روضه زنان حکم‌فرماست. به این صورت که خانم‌های اهل محل که حدود ۵۰ نفری هستند همگی با هم در روضه‌ها شرکت میکنند و بعد از تمام‌شدن یک مجلس به صورت دسته‌جمعی به خانه یکی دیگر از اهالی محل میروند که در آنجا هم روضه امام حسین برپاست. پذیرایی در هر خانه هم تنها یک چای است و مداحی و روضه‌خوانی و سخنرانی هم برپاست. این گروه که دسته‌جمعی به خانه میروند، ممکن است در روز در سه مجلس امام حسین حضور پیدا کنند و از برکات این ماه نهایت استفاده را ببرند. صمیمت و نزدیکی اهل محل و به خصوص خانم‌ها باعث میشود تا بدور از هر گونه تجملات، همگی با هم در مجالس دهه دوم محرم حضور پیدا کنند. حضور بچه‌ها که گاهی ممکن است یک نوزاد دو ماهه باشد، از جمله اتفاقی ست که در مجالس پایین شهر زیاد اتفاق می‌افتد.

[ms 1]

مجلس امام حسین در شمال شهر
اما در شمال شهر چه خبر است؟ شاید تصور شما هم این باشد که مجالس عزاداری در خیابان‌های شیک و سربالایی پایتخت اصولا خلوت است و با کلی کلاس و تجملات برپا میشود. ما هم تا زمانیکه برای تهیه گزارش نرفته بودیم تصور این چنینی داشتیم. اما واقعیت این نبود. برای فهمیدن حال و هوای مجالس امام حسین در شمال پایتخت به یکی از خیابان‌های نیاوران میرویم.عمارتی بزرگ که هیچ شباهتی به خانه‌های محله شاهپور و یا اطراف ورامین ندارد. مراسم از ساعت ۱۰ تا ۱۲ برپا میشود. برخلاف تصور ما جمعیت زیادی به این مجلس آمده‌اند.

صاحبخانه یکی از علت‌های شلوغی مجلسش را نبود روضه‌های این چنینی در محله‌های اطراف میداند. مجلس روضه تنها برای آشنایان و فامیل نیست و افراد زیادی به اینجا می‌آیند. با وجود صندلی و مبلهای زیادی که وجود دارد، تقریبا تمام سالن پر میشود. در این مجلس هیچ خبری از حضور بچه‌ها و اطفال نیست. اما از همه قشری حضور دارند. خانم‌هایی که محجبه کامل هستند و کسانی که ممکن است در ظاهر متفاوت‌تر از بقیه باشند. مجلس با زیارت عاشورا شروع می‌شود و از این نظر تفاوتی با مجالس جنوب شهر ندارد.

تنها تفاوت اصلی در مجالس پایین و بالای شهر معرفی افراد نیازمند است. خانم‌جلسه در خانه نیاوران و در بین صحبت‌هایش از عروسان دم‌بخت صحبت میکند و دامادانی که قرار است ازدواج کنند و برای تهیه جهیزیه و پول ازدواج در مضیغه هستند. بعد هم از خانم‌ها میخواهد تا در حد بضاعت کمک کنند. در این خانه پول زیادی جمع میشود. کمترین کمکی که میشود ۵۰ هزار تومان از طرف هر نفر است و اینطوری در هر جلسه پول زیادی برای فقرا جمع‌آوری میشود. پذیرایی اصولا با چای و شیرینی و یک نوع میوه همراه است. طرز صحبت کردن و مطالبی که توسط خانم‌جلسه گفته میشود، تفاوت چندانی ندارد. شاید تنها تفاوت عمده در انتخاب واژگان باشد که اینجا کمی سنگین‌تر صحبت میشود و حالت عامیانه پایین شهر را ندارد. به رسم اکثر مجالس، قران خوانده میشود و در کنار آن تفسیر انجام میشود. در پایان دهه نیز به همه ناهار داده میشود.

این قسمت کمی متفاوت از پایین شهر است. ناهار روز آخر معمولا چلوکباب و یا جوجه‌کباب است. به هر نفر هم بیشتر از یک غذا داده میشود، ( علی‌رغم اینکه بعضی از خانم‌ها از گرفتن غذا خجالت میکشند و علت حضورشان در مجلس را تنها به خاطر امام حسین میدانند)، به تمام کوچه و محل نیز غذا داده میشود و محدودیت در مورد پخش غذای نذری وجود ندارد.

مهم‌ترین نکته در مجالس روضه فیض‌بردن از فضای معنوی‌ست که حاکم است و میتوان از آن نهایت استفاده را برد. فرقی ندارد این مجالس با چه بضاعتی برگزار میشوند و چه کسانی از چه طبقه‌ای در آن حضور پیدا میکنند. کوچکترین چیزها برای امام حسین است و تمام اتفاقات حول آن میچرخد. آدمها از هر طبقه و دنیایی که باشند، امامی دارند به بزرگی امام حسین که تا سالیان سال در غم آن عزا نگه میدارند و عاشقانش را در خانه‌هایی که روضه او و یارانش برپاست گرد هم جمع میکند….

پدیده‌ای به نام مهد کودک

[ms 0]

با شروع فصل تلاش و تحصیل، در کنار سایر مدرسه‌ای‌ها ما شاهد این هستیم که بچه‌هایِ کوچکِ غیر مدرسه‌ایِ برخی خانواده‌ها هم باید خود را برای رفتن به مکان‌هایی به نام مهدکودک‌ آماده کنند و این خود تمرینی‌ست برای رفتن به مراحل بالاتر تحصیل و اجتماع.

و اما مهد کودک؛
مهدکودک‌هایی که باید پذیرای تعداد کودکان بیشتری نسبت به سال قبل باشند و این البته دلایل خاص خود را دارد؛ بسیاری از مادر‌ها به دلیل اشتغال و شرایط کاری خاص، مشکلات رفتاری کودکشان، فرستادن کودک در جمع همسالان خود به دلیل فضا و محتوای آموزشی مناسب‌تر نسبت به خانه و یا فقط برای آنکه چند ساعتی در روز بتوانند به کارهای شخصی خود برسند، فرزندانشان را به مهد کودک می‌فرستند، که البته آمارها حاکی از آن است که سهم مورد اول بیشتر از سایرین است.

اما در این بین، باز هم بسیاری از مادران چه شاغل و چه خانه‌دار، همیشه به دنبال این سوال هستند که: «آیا مهدکودک جای خوبی برای بچه‌هاست؟ آیا همه بچه‌ها باید مهدکودک بروند؟ و در این صورت مناسب‌ترین سن برای رفتن به مهدکودک چه سنی است؟»

در پاسخ به این سوال، سعی بر این است که معایب و مزایای این موضوع بیان گردد و نتیجه‌گیری به خواننده محترم واگذار میگردد.

برای ورود به بحث باید ابتدا اهمیت تربیت کودک و ضرورت پرداخت خانواده‌ها به این مهم را در منابع دینی و علوم دانشگاهی بررسی نموده، سپس وارد مباحث بعدی گردیم:

از آنجا که دین اسلام، کامل‌ترین دین و آخرین دستور زندگی است، لذا تمامی احتیاجات دنیوی و اخروی بشر را از طرق و منابع مختلف (قرآن و سیره پیامبر صلی‌الله و علیه و آله و معصومین علیهم‌السلام و جانشینان آنان) بیان نموده است، در این راستا تربیت و تعلیم فرزندان نیز از جمله موارد خاصی است که به کرات و متواتر به آن اشاره گردیده است.

اسلام مسئولیت تربیت دینی و مذهبی و جسمی انسان را در بعد فرهنگی و شکل‌گیری حیات معنوی بر عهده پدر و مادر گذاشته است و بر موضوع تربیت فرزند حتی قبل از ازدواج دو نفر با یکدیگر تأکید کرده است که زن و مرد با تحقیق و مداقّه در انتخاب همسر شایسته، زمینه تربیت فرزندان صالح و خلف را فراهم نمایند. در این‌باره، روایات و احادیث فراوانی وجود دارد که برای نمونه به چندین نمونه اشاره می‌گردد:

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند: «برای نطفه‌های خود جایگاه مناسبی اختیار کنید، زیرا زنان، شبیه برادران و خواهران خودشان فرزند به دنیا می‌آورند. نهج الفصاحة، ص ۳۲۵»، همچنین امام صادق علیه‌السلام در این‌باره می‌فرمایند: چون اراده خداوند بر آفرینش انسانی تعلق گیرد، تمامی ویژگی‌های اجداد وی تا حضرت آدم را گرد می‌آورد و او را با ویژگی‌های یکی از آنان می‌آفریند. طبق این روایات، نه تنها والدین و دایی و سایر بستگان در شخصیت و تربیت کودک نقش دارند بلکه نسل‌های گذشته فرد نیز در ویژگی‌های فرد نقش بازی می‌کنند. به قول شاعر: خشت اول گر نهد معمار کج/تا ثریا می رود دیوار کج.

همچنین رفتار و کردار پدر و مادر در سایر مراحل زندگی نوزاد، بر تربیت و شخصیت وی تاثیر دارد از جمله: تغذیه حلال و پاک پدر و مادر در زندگی مخصوصا در زمان انعقاد نطفه و بارداری و بعد از تولد، نحوه‌ی رفتار پدر و مادر با یکدیگر و غیره. علاوه بر آن، درباره‌ی اهمیت به کودکان و اهتمام به تربیت صحیح آنها در زمان طفولیت و پس از تولد در منابع دینی و کلام بزرگان به کررات پرداخته شده است.

رسول خدا که درود خداوند بر او باد، فرمودند: «مراقب کودکان خود باشید و آن‌ها را خوب تربیت کنید، چون آن‌ها هدیه‌ای هستند از جانب خداوند برای شما». همچنین فرمودند: فرزندان خود را عزیز بدارید و آن‌ها را خوب تربیت کنید. و مطالب مهم و بسیار دیگری نیز در دین مبین اسلام در این‌باره نقل شده که جهت جلوگیری از اطاله‌ی کلام از ذکر آنها خودداری می‌شود و علاقه‌مندان در این زمینه را به کتب زیر ارجاع می‌دهیم.

با توجه به مطالب ذکر شده، دریافتیم که در دین اسلام به تربیت کودک و نقش والدین در این امر بسیار سفارش شده است. حال برای اینکه از کیفیت و کمیت این موضوع مهم اطلاع یابیم، باز به بیان مطالبی از علوم دینی و علوم دانشگاهی می‌پردازیم:

[ms 1]

امام علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه ذیل نامه به امام مجتبی علیه السلام بر اهمیت تربیت انسان در زمان طفولیت و کودکی تاکید می‌فرمایند و بیان می‌دارند: «پسرم! قلب فرزند نورس، مانند زمین خالی است، خالی از بذر و گیاه، هر تخمی که در آن بیفشانی،‌‌ همان می‌روید.» علاوه بر منابع دینی علوم دانشگاهی و نوین همچون روانشناسی نیز بر این امر واقف شده است که تربیت کودک را باید از همان‌ آغاز تولد و حتّی‌ از دوران جنینی شروع کرد، زیرا «شخصیت کودک در‌‌ همان پنج سال اول پایه‌ریزی می‌شود» و کودک در همان سنین کودکی بیشترین آمادگی ذهنی را برای فراگیری مطالب گوناگون دارد.

بنابراین با توجه به مطالب بالا، اهمیت پرداختن به امور تربیتی و شناختی کودکان از همان سنین خردسالی به خوبی مشخص است. لذا در همین راستا، والدین و مسئولان جامعه باید تدابیری مهم در این خصوص بیاندیشند.
در بین روش‌های متعدد تربیت فرزند، عده‌ای برای رفتن کودکان به مهد کودک، نقش قابل توجهی قایل‌اند و اعتقاد دارند:

کودکان با قرار گرفتن در محیط مهد کودک، معمولا رشد تکلم بهتری پیدا می‌کنند، اعتماد به نفسشان بیشتر می‌شود، اضطرابشان کاهش می‌یابد، اگر در مهدکودکی که شرایط خوبی دارد، نگهداری شوند، توان دوری از مادر را به تدریج پیدا می‌کنند و از طرفی سن مناسب برای آموختن زبان دوم، ۳ سالگی است و رفتن به مهد کودک آموزش آن را تسریع می‌کند. و بیان می‌دارند کودکانی که به مهد نمی‌روند: دیر‌تر اجتماعی می‌شوند، هنگام بازی با همسالان قوانین را رعایت نمی‌کنند و این کودکان زمان رفتن به مدرسه به سختی از مادر جدا می‌شوند، چرا که هرگز تجربه دور بودن از مادر را نداشته‌اند.

در مقابل گروه بالا که از حامیان و مروجان مهد کودک هستند و برای آن مزایایی ذکر می‌کنند، عده‌ای هم رفتن به مهدکودک را مخصوصا از سنین پایین دارای معایبی همچون: پرخاشگر شدن کودک، مستعدشدن برای بیماری‌های جسمی و فکری، تاثیر متقابل بچه‌ها از هم به ویژه در امور ناشایست، اصول تربیتی غلط برخی از مربیان مهدها، کم‌حوصله بودن مربیان و از همه مهمتر دور شدن کودک از آغوش مادر (که بهترین مأمن خصوصا برای بچه‌های کوچکتر است) و محیط خانه و خانواده و تربیت‌شدن در فضا، فرهنگ و اصولی بعضا ناهماهنگ با فضای خانه و اطرافیان، می‌دانند.

حال که به بیان اهمیت و ضرورت تربیت فرزند و بررسی نظرات گروههای مختلف در باب مزایا و معایب مهد کودک بیان گردید، نویسنده با پافشاری بر موضع اولیه خود، مبتنی بر بی‌طرفی و جدای از هر گونه دید تعصبی و یک‌جانبه‌نگر پیشنهاد خود را مبنی بر: گریز ناپذیربودن وجود مهدها در جامعه و شرایط فعلی و ضرورت مراجعه برخی خانواده‌ها به این مکان‌ها و اصلاح محیط و مواد آموزشی این مراکز و استفاده از مربیان کارآزموده و آشنا به اصول و مبانی تربیتی خصوصا بر مبنای دیدگاه‌های اسلام ناب را ارائه داده و قضاوت در این‌باره را به خوانندگان محترم واگذار نموده و به این گفته شاعر بسنده دارد که :
در خانه اگر کس است یک حرف بس است…
وَآخِر دَعْوَانا أَنْ الْحَمْد لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِینَ

وقتی خواستگارها از پنجره فرار می کنند!

[ms 0]

اصلاً مانده‌ام چرا هی مدام از ازدواج آسان سخن می‌گویند؟! مگر نه اینکه انسان‌ها قدر چیزهایی که آسان به دست می‌آورند را نمی‌دانند؟! مثلاً همین چندسال پیش کنکور برای خودش برو بیایی داشت و هر کسی نمی‌توانست در آن قبول شود، به همین دلیل وقتی کسی در دانشگاه قبول می‌شد درس‌خوان بود و نمره‌ی خوب می‌گرفت! اما این روزها چون هر کسی در دانشگاه آزمون بدهد قبول می‌شود، دیگر دانشجوها قدر دانشگاه را نمی‌دانند و درست و حسابی هم درس نمی‌خوانند!

به همین دلیل از نظر من نه تنها نباید ازدواج را آسان برگزار کرد، بلکه باید روز به روز سختترش کرد! چندی پیش سازمان جوانان (که این روزها منحل شده!) صحبت از این می‌کرد که جوانان قبل از ازدواج بروند گواهینامه ازدواج بگیرند! من نه تنها با این مورد موافق هستم بلکه معتقدم غیر از گواهینامه ازدواج، فردی که به خواستگاری می‌رود باید خانه، خودرو، کار درست و حسابی و دویست میلیون تومان پول نقد هم داشته باشد!

حرف خصوصی: البته این حرف‌ها را برای آنکه کمی تا قسمتی کلاس گذاشته باشم گفتم؛ در مراسم خواستگاری، تنها از من پرسیدند، کی دَرسَت تمام می‌شود؛ همین! البته می‌دانستند شغلم چیست … نه صحبتی از باید خانه داشته باشی بود و نه صحبتی از خودرو و شرط‌های سخت. بالاخره ما جوان‌هایی که پدارن غیرمایه‌دار داریم هم، حق زندگی داریم. تا کی باید صبر کرد تا به تمام امکانات رفاهی زندگی رسید؟! دونفری آسانتر می‌شود زندگی را ساخت؛ با کمک هم. انگیزه‌ها اینطور بالاتر می‌رود و خدا هم آن بالا حواسش به ما هست.

مهریه کم باشد به چی ام پز بدم؟!
برخی می‌گویند مهریه باید کم باشد! خب اگر مهریه‌ی من کم باشد، با چه چیزی جلوی دخترهای فامیل پز بدهم؟! منکه نه درس خوانده‌ام، نه کاری دارم و نه هنری! باور کنید تنها چیزی که می‌توانم با آن جلوی دخترهای فامیل قیافه بگیرم همین یک مورد است! بگذارید مهریه‌ام را بالا بگویم! … چی؟! بحث در مورد مهریه این روزها خز شده و دیگر کسی در این مورد صحبت هم نمی‌کند؟! حتی داشتن مهریه‌ی پایین نشانه‌ی روشن‌فکری و باکلاسی هست؟! خب اگر یک روز شوهرم من را گذاشت و رفت چه؟! … آره دیگه! با شناختی که از خودم دارم بعد از دوماه اگه از خوردن غذاهایی که می‌پزم زنده بمونه، به خاطر اخلاق بدم از دستم به کوه و بیابون پناهنده می‌شه! به همین خاطر و برای جلوگیری از پناهنده‌شدنش به بیابون، باید مهریه‌ام بالا باشه تا بدونه اگه بخواد من رو ترک کنه، باید بره و آب خنک بخوره! … البته هنوزم شک دارم بین من و زندون، من رو انتخاب کنه! … چی؟! چرا اخلاقم رو خوب نمی‌کنم؟! … چرا زندگی رو از همین ابتدا بر پایه بی‌اعتمادی تشکیل می‌دم؟! … سئوال‌های سخت می‌پرسین چرا؟!

حرف خصوصی: نمی‌گویم به مانند فیلم «کتاب قانون» مهریه فقط آب باشد و نمی‌گویم به مانند برخی که در دنیای توهمات زندگی می‌کنند، مهریه هزاران سکه‌ی طلا باشد. فقط این را می‌گویم که مهریه نه باعث خوشبختی می‌شود و نه بدبختی. شروع زندگی را با بی‌اعتمادی شروع نکنیم. در مورد مهریه همسرم، پدرش گفت هر چه خودتان دوتایی توافق کردید و همسرم دلیلی برای بالا بودن مهریه نمی‌دید و این دلم را قرص می‌کرد که همسرم چقدر به من اعتماد دارد.

افتادن فک همه فامیل!
مراسم عروسی باید خفن باشد! بایستی فک همه‌ی فامیل پایین بیاید و چشم‌هایشان نیز از تعجب حاصل از دیدن مراسم عروسی‌ام بیفتد بیرون!

من ماشین عروس نمی‌خواهم! عروسی یکبار اتفاق می‌افتد و به هین دلیل بایستی آقا داماد آینده برایم سنگ تمام بگذارد! بهتر است از هلکوپتر استفاده کنیم! چقدر با شکوه می‌شود! فکرش را بکن: «هلکوپتر عروس!»

باید با شونصد نوع غذا و میوه و شیرینی از میهمان‌ها پذیرایی شود؛ هر چند هر کار هم بکنی، آخرش از غذای عروسی ایراد می‌گیرند نامردها!

بایستی تالار عروسی بهترین تالار شهر باشد! و هفت روز و هفت شب برایم جشن بگیرند! همیشه از کودکی وقتی مامان بزرگ در داستان‌هایش می‌گفت هفت روز و هفت شب عروسی می‌گرفتند، خوشم می‌آمد و آرزو داشتم من هم اینگونه عروسی کنم! داماد آینده بایستی بتواند من را به آرزوهای کودکی‌ام برساند! دامادی که نتواند من را به آروزهایی که در سه چهار سالگی داشتم برساند، به چه درد می‌خورد؟!

حرف خصوصی: این روزها دیگر دور و زمان جشن‌های پرهزینه گذشته است. همه درک می‌کنند که جوانان مشکلات اقتصادی دارند؛ حتی آفرین می‌گویند به آنانی که هر چه ساده‌تر مراسمشان را برگزار کنند. چرا وقتی می‌شود پس‌انداز را پول رهن خانه داد، آنها به خاطر درآوردن چشم این و آن هدر کنیم؟!
همسرم می‌گفت مراسم نمی‌خواهد بگیریم اما وقتی دیدم چقدر او قانع است، با خودم گفتم هر طور شده مراسم آبرومندی خواهم گرفت. همسر انسان باید یار و همدم انسان باشد و در تمام مراحل زندگی در کنار او.

کامل‌شدن جهیزیه قبل از فوت!
پدرم این روزها صبح تا شب و بالعکس، شب تا صبح کار می‌کند! بالاخره آوردن فرزند مسئولیت‌پذیری می‌خواهد! آن زمان که من را به دنیا آورد، بایستی فکر این روزها را هم می‌کرد! به او گفته‌ام بایستی جهیزیه‌ای اسمی(!) برایم فراهم کنی! با اینکه از وقتی که کلاس اول ابتدایی بودم، پدر و مادر در حال تهیه جهیزیه‌ام بودند اما تا الان تنها ۲۵ درصد این جهیزیه تکمیل شده، شانس بیاورم تا قبل از زمان فوتم، جهیزیه‌ام کامل می‌شود و بعدش می‌توانم ازدواج کنم!

حرف خصوصی: نمی‌دانم چطور می‌شود اثبات کرد جهیزیه وسیله‌ای برای درآوردن چشم باقی فامیل نیست. مطمئن باشید آقا داماد خود شما را می‌خواهد، نه چهار تیکه آهن و چینی و … . جهیزیه «وسیله» است، نه «هدف»، وسیله‌ای برای یک زندگی خوب در کنار همسر. به شخصه برایم اصلا و ابدا مهم نبود که همسرم در جهازش چه دارد و چه ندارد. فقط می‌خواستم هر چه سریعتر به زیر یک سقف برویم. همین!

عروسی مهمتر است یا فوتبال؟!
عروسی من مهمتر است یا یک مسابقه فوتبال؟! حتی بازی‌های لیگ دسته دو را هم با چند دوربین فیلمبرداری می‌کنند؛ آنوقت توقع دارید عروسی من تنها با یک فیلمبردار انجام شود؟! عمراً!

بایستی حداقل هفت هشت ده‌تایی فیلمبردار باشند تا بتوانند از زوایای مختلف عروسی من را پوشش دهند! باید بعدها با بازبینی این فیلم‌ها مشخص شود که هر کس دقیقاً چقدر کادوی عروسی داده است، هر کس دقیقاً چه لباسی در عروسی‌ام پوشیده! هر کس دقیقاً چند عدد شیرینی و یا میوه خورده! و هر کس دقیقاً چه حرف‌هایی پشت سرم گفته!

حرف خصوصی: مهم این نیست که تصاویر چقدر حرفه‌ای باشند؛ مهم این است که با دیدن آن تصاویر حس خوبی به تو دست بدهد! همین و بس! حتی با یک دوربین ساده‌ی گوشی همراه هم می‌شود از مراسم عروسی تصویربرداری کنید؛ باور کنید! حتماً تجربه دارم که می‌گویم!

منکه مشکلی ندارم!
آرایش عروس بسیار مهم است! باید بهترین آرایشگرهای دنیا را بیاورند تا روی صورتم آرایش کنند! البته منکه نیازی به آرایش ندارم و همینطوری خیلی هم زیبا تشریف دارم! اما خب، برای اینکه چشم آن دخترخاله‌ی حسودم در بیاید، بهتر است شصت هفتاد ساعتی روی صورتم آرایش کنند! شاید به خاطر نخوردن و نیاشامیدن در حین آرایش‌کردن کمی هم لاغر شدم!

آتلیه خیلی مهم است! مگر چند دفعه در عمرم این شانس را خواهم داشت که بیش از شصت سال روی صورتم کار شود؟! شاید بالاخره طوری شد که بشود عکسی گرفت که خودم از دیدنش نهراسم! البته اگر پیش از این عکس‌هایم ترسناک از کار در می‌آمدند، همگی به خاطر ناشی‌بودن عکاس‌ها بودند، وگرنه منکه مشکلی ندارم!

می‌خواهم اینقدر در آتلیه عکس بگیریم که وقتی به خانه‌ی خودمان رفتیم، با آن عکس‌ها دیوارهای خانه‌یمان را کاغذدیواری کنیم!

حرف خصوصی: نگرانی در مورد اینکه آرایشگاهی که می‌روی بهترین باشد و این حرف‌ها … فقط نشان‌دهنده‌ی این است که اعتماد به نفس نداری. باور کنید آرایش زیاد کردن برای عروس، در این روزها خز شده است!

داماد آینده و قصر آرزوها!
خانه‌مان بایستی سونا و جکوزی داشته باشد! اصلاً هم به من مربوط نیست که داماد اینقدر پول دارد یا ندارد! خب پول خرید چنین خانه‌ای را ندارد، برود چنین خانه‌ای را اجاره کند، اگر هم پول اجاره‌اش را ندارد، برود ده شیفت کار کند! من پایین شهر نمی‌روم، در خانه‌ی کوچک هم زندگی نمی‌کنم! داماد آینده باید مرا به قصر آرزوهایم ببرد!

حرف خصوصی: «اگه رو حصیر بشینم…اگه هیچ نداشته باشم…با تو من مالک دنیام.»؛ … می‌خوای شوهرت رو بیشتر ببینی؟! می‌خوای وقتی اومد خونه، خسته‌ی کار دوم نباشه؟! … پس توقعاتت رو منطقی کن … ما با خونه‌ی ۶۰ متری شروع کردیم … اتفاقاً هر چه خونه کوچیکتر باشه، راحتتر گرم میشه و کانون خانواده هم گرمتر میشه.

لیاقت منو نداشتن!
فقط تنها چیزی را که درک نمی‌کنم، این است که چرا این روزها پسرها از ازدواج می‌ترسند! نمی‌دانم چرا با این همه کمالاتی که دارم تنها در طی این ۳۵ سالی که از خدا عمر گرفته‌ام، ده سال پیش ؛ ۲ نفر به خواستگاری‌ام آمده‌اند که آنها نیز در اولین جلسه خواستگاری وقتی همین توقعات اندکم را شنیدند، از پنجره‌ی خانه فرار کردند! مطمئناً آنها لیاقت منو نداشتن!

حرف خصوصی: باور کنید این روزها پسرها از ازدواج نمی‌ترسند، پسرها از عدم تحمل همسر آینده‌شان می‌ترسند. از اینکه در غم‌ها و سختی‌ها کنارش نباشد … روزهای خوب می‌آید به شرطی که با کمک هم از روزهای سخت عبور کنید … این حرف‌ها را پیرمردی نمی‌زند که شکمش سیر باشد و بخواهد نصیحت کند. کسی می‌گوید که خودش هنوز در همین مرحله‌ی سخت زندگی است … اجاره‌خانه، هزینه‌ها و … اما نمی‌ترسد؛ چون یارش، در سختی‌ها هم کنارش خواهد بود و شریک غم و شادی‌اش.

شوهر باید به زن احترام بگذارد

[ms 1]

برایم عجیب است که چرا با وجود احادیث بسیار در مورد «احترام شوهر به زن»، از این مسئله‌ی مهم صحبت چندانی به میان نمی‌آید و گاه عملا مسئله‌ی اصلی را تأکید بر «احترام زن به شوهر» قرار می‌دهند (که البته آن هم در جای خود قابل بحث است، اما نکته‌ی اساسی، احترامِ بسیار به زن توسط شوهر می‌باشد که بی‌توجهی به آن می‌تواند ریشه‌ی بسیاری از درگیری‌های خانوادگی باشد). بنابراین، با توجه به مظلوم و کم‌رنگ واقع شدن اصل مطلب، یعنی احترام شوهر به زن، در برخی سخنرانی‌های مربوطه در جامعه‌ی کنونی، لازم به نظر می‌رسد در این‌جا نکاتی در این رابطه ارائه شود.

واضح است که هر انسانی باید به انسان‌های دیگر احترام بگذارد و زن و شوهر هم هر دو باید به یک‌دیگر احترام بگذارند؛ اما در این میان، اکرام و احترام نسبت به زن جایگاه خاص و ممتازی دارد . این‌که به‌طور خاص بر «احترام شوهر به زن» سفارش شده، به این دلیل است که احترام به زن، نه از جنس و نه به میزان احترام‌های دیگر است؛ بلکه سطحی بسیار بالاتر دارد، که البته آن هم به دلیل نوع آفرینش و ویژگی‌های خاص زن و شخصیت ویژه‌ی اوست.

انسان شخصیت دارد، اما در زنان این شخصیت و شأن، بسیار ویژه‌تر و به نوعی مضاعف می‌باشد (به همین دلیل حتی مردانی که کم‌ترین بویی از انسانیت برده‌اند نیز، به‌طور بدیهی و بدون نیاز به استدلال و منطق خاصی، در درون خودشان یک حس احترام ویژه نسبت به زنان احساس می‌کنند).

افرادی که این مسئله (احترام ویژه‌ی شوهر به زن) را نادیده می‌گیرند یا کم‌رنگ می‌نمایانند، مشکلشان این است که آن قابلیت احترام ویژه‌ی زن را نمی‌بینند یا از آن اطلاعی ندارند و فکر می‌کنند همان احترامی که به مردها و به انسان‌ها به‌طور کلی گذاشته می‌شود، برای زن‌ها کافی است! حال آن‌که زن به دلیل ویژگی‌های خاصی که دارد، احترام بیش‌تر و ویژه‌تری را نیز می‌طلبد و تنها در این صورت است که در جایگاه واقعی خود دیده شده است.

نمونه‌ی عمده‌ی این نگاه اشتباه را در جوامع غربی می‌توان دید که مدام از تساوی حقوق زن و مرد دم می‌زنند و در واقع با این کار، در بسیاری از موارد، شأن و جایگاه واقعی زنان را پایین می‌آورند. نگاهی به جوامع غربی نشان می‌دهد که زن به‌طور کلی از چندان احترام و ارزش خاصی (آن‌طور که باید) برخوردار نیست (گاهی با دیدن برخی صحنه‌ها در جوامع غربی حالم بد می‌شود. مثلا رفتار عده‌ای از مأموران پلیس با برخی زنان و مواردی از این قبیل)؛ دلیلش این است که آن‌ها تفاوتی میان دو مقوله‌ی «نوع رفتار با زنان» و «نوع رفتار با مردان» نمی‌بینند و میزان احترام به زن و مرد را یکسان می‌پندارند (که همان‌طور که گفته شد، هر دو محترم هستند، اما زنان قابلیت احترام بیش‌تری را دارند).

آن‌ها نمی‌خواهند بپذیرند که احترام به زن، مقوله‌ای بسیار ویژه و نه از جنس احترام کلی به همه‌ی افراد جامعه است. اما اسلام بر این جایگاه واقعی زن تأکید دارد و دستورات اسلام درمورد زنان کمک می‌کند که آن احترام ویژه‌ی زن حفظ شود؛ یعنی همه بدانند که نگاه به زن باید نگاهی فوق‌العاده ممتاز و با احترام ویژه باشد.

برخی‌ها را می‌بینیم که فقط بر این تأکید دارند که وظیفه‌ی زن احترام است، به علاوه‌ی سایر موارد (مسلما این وظیف زن هم در جای خود باید بحث شود، اما نه این‌که جای صحبت بر سر مسائل مهم‌تر را بگیرد). البته آن‌ها بعضا بحثشان بر سر زنان و وظایف آنان است که چنین صحبتی را می کنند که اتفاقاً صحیح هم هست، اما نه این‌که فقط (یا بیشتر) آن طرف قضیه را ببینند و تا این حد تأکید را از وظیفه‌ی مهم مرد یعنی «احترام به زن» بردارند و بدون ذکر آن به موارد دیگر بپردازند؛ در حالی که در روایات بسیاری مشاهده می‌شود که احترام به زن، از وظایف مهم شوهر ذکر شده است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند:
«من اتّخذ زوجة فلیکرمها»؛ کسی که زنی را به همسری برمی‌گزیند، بر وی واجب است که او را احترام کند. (محمدباقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۴)
هم‌چنین امام جعفر صادق (علیه السلام) نیز در بخشی از روایتی، چنین جمله‌ای فرموده‌اند. (بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۲۴.۳)

امام سجّاد (علیه السلام) در بیان حقوق زن بر شوهر می‌فرمایند:
حق همسر تو آن است که بدانی خدا او را مایه‌ی آرامش و الفت تو قرار داده و این را از جمله نعمت‌های بزرگ خدا بشماری و از این رو او را احترام کرده و نسبت به او مهربان باشی. (محمدباقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج ۷۱، ص ۵)
برایم جای تعجب است که چطور مسئله‌ی مهم احترام شوهر به زن، از سوی برخی کارشناسان مربوطه این‌قدر نادیده گرفته می‌شود، و وقتی هم موردی از وظایف مردان ذکر می گردد، بر سایر موارد تأکید دارند؛ در حالی که واقعیت این است که انجام همه آن وظایف بدون در نظر گرفتن احترامی که در شأن زن باشد، به هیچ وجه کافی نیست و هرگز آن فایده‌ای را که باید داشته باشد، ندارد. احترام (در حد بسیار)، شرط لازم و اساسی است و به نظر من مهم‌ترین وظیفه‌ی مرد نسبت به زن، در درجه‌ی اول احترام است و در کنار آن انجام سایر وظایف.
به هر حال، یک حقیقت وجود دارد و آن این‌که زن به دلیل ویژگی‌های زن بودنش قابلیت احترام بیش‌تری دارد و هر مردی که فطرت خود را بیدار نگاه داشته باشد، این حقیقت را در درون خود می‌یابد. همان‌طور که از برخی روایات هم استفاده می‌شود، احترام به زنان از نشانه‌های بالا بودن سطح انسانیت مردان است (نقل به مضمون). پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: «فقط انسان‌های بزرگوار زنان را گرامی می‌دارند.» (نهج‌الفصاحه، ح ۱۵۲۰)

زن مانند گوهری است که مرد باید قدر او را دانسته و ارزشش را بشناسد و او را گرامی بدارد. به‌طور خلاصه، اگر مردان همواره موقعیت خاص و شأن بالای زن خود را بشناسند، و با حالت شکوه و احترامی که شایسته‌ی زن است، به او بنگرند (که همه‌ی این‌ها بسته به میزان انسانیت در مرد است و عمل به آن‌ها برای مردان سخت نیست؛ بلکه مطابق با فطرت آن‌هاست)، زنان (حتی زنان معمولی که در سطح متوسطی از انسانیت هستند) نیز در این شرایط که در جایگاه واقعی خود قرار گرفته‌اند، به خودی خود وظایف بی‌شمار خود را در مقابل همسر به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهند، و در این حالت است که همه چیز در جای خود قرار می‌گیرد.

این بحث حتی درمورد آن‌هایی که هیچ بویی از انسانیت نبرده‌اند، نیز جواب می‌دهد. البته یک زن مؤمن و برخوردار از انسانیت، حتی در صورتی که همسر او هیچ یک از وظایفش را در مقابل او انجام ندهد، باز هم وظایف بی‌شمار خود را در خانواده به بهترین شکل ممکن به انجام می‌رساند.

 

آیا او یک مرد است؟

[ms 0]

«این بابامه که داره تو خونه ظرفا رو میشوره»

«این مامانمه که رفته یه ظرفشویی بخره تا به بابا کمک کنه»

«این منم که خوشحالم چون ظرفشویی باعث خوشحالی هممون شده»

این دیالوگ باید برای بسیاری از مخاطبان آشنا باشد. دیالوگ مربوط به یکی از پیام‌های بازرگانی هست که امروزه لابه لای برنامه‌های تلویزیون پخش می‌شود.

البته در نگاه اول ممکن هست برای بسیاری (حتی آنهایی که ذوب در مدرنیته شده‌اند‍!) هم کمی سنگین بیاید اما بعد از اندکی بالا پایین کردن مطلب، همگی (حتی مادربزرگ‌ترها هم!)به خودمان می‌گوییم که با توجه به شرایط امروزه طبیعی‌ست و چیز خاصی نیست..

این دیدگاه، که در این تبلیغ خیلی ظریف گنجانده شده است، را میتوان غالبا در فیلم‌های تلویزیونی هم پیدا کرد. نکته‌ای که بر اثر تکرار و البته گذر زمان و مسائل دیگری که قابل بحث هست، نکاتی‌ست که طبیعی جلوه کرده‌اند. حال این نکات که اشاره شد شامل چه چیز هایی است؟

-ضعیف شدن جایگاه مرد در خانواده
-ضعیف شدن جایگاه زن در خانواده
-ایجاد اختلال در شکل و صورت طبیعی خانواده

اگر وضعیت زنان، مردان و خانواده‌ها را در زمان‌های بسیار قدیم بررسی‌ای تاریخی کنیم، متوجه خواهیم شد که در آن زمان‌ها زنان در جایگاه بسیار حقارت‌آمیزی قرار داشتند. که این شرایط در همه­‌ی تمدن‌های قدیم همچون تمدن یونان، سومر، مصر، هند، چین، ژاپن، ایران باستان و تمدن‌های دیگر مشابه بوده است.۱ برای مثال در اسطوره‌های یونانی زنی خیالی به نام پاندورا سرچشمه بدبختی‌ها و مصائب بشری است و یا در تمدن مصر که یکی از قدیمی‌ترین تمدن‌ها بوده است، زن حق خارج شدن از منزل را جز برای خدمت کردن به معبودان یا شاهان نداشته است. حتی در مواردی با زنان همچون کالا برخورد می‌شده است و هیچ حق و اعتباری را برای زنان قائل نبوده‌اند. در آیین مسیح نیز آمده است که زن همان حوای مجسم است که آدمی را از فردوس برین محروم ساخت.۲ این وضعیت که در شبه جزیره عربستان به حد زنده به گور کردن دختران هم رسیده بوده است با ظهور اسلام و قوانین دینی و انسانی‌اش کاملا تغییر کرد. اما در بسیاری از دین‌های دیگر همچون مسیحیت و یهودیت، به دلیل تحریف‌هایی که در کتب مقدس‌شان به وجود آمده بوده است، وضعیت محدود زنان ادامه داشت، چنان‌که علاوه بر متون عهد قدیم، عهد جدید هم شامل مضامینی با همان محتوای دست‌کم گرفتن زنان بود. در کتاب عهد جدید پولس رسول آمده است: اجازه نمی‌دهم که زنان به مردان چیزی یاد بدهند یا بر آنان مسلط شوند.۳

تا اینکه قرن هفدهم یک تحول بزرگ در غرب با عنوان «حقوق بشر» صورت گرفت که حتی در این امر هم تماما دفاع یکجانبه از حقوق مردان صورت گرفت که منجر به اعتراض عده‌ای شد که به این اعتراض‌ها در چارچوب آرمانهای فمنیستی شکل گرفت.

فمنیست‌هاگرایش‌های مختلفی پیدا کردند که آرمان مشترک همه آنها دفاع از حقوق زنان بود که در بعضی از گرایش‌های آنها این موضوع بیش از حد افراطی دنبال شد تا جایی که زن و مرد را متقابل هم دانستند و زنده کردن حقوق زنان را تنها با انتقام از مردان دست‌یافتنی دانستند. شاهد این موضوع گفته‌های خانم سیمین دوبوار است که گفته: مردان مصداق دوزخ و برهم‌زننده فردیت و آزادی زنان هستند۴ این جنبش و آرمانهایش عامدانه یا غیر عامدانه همراه با اهداف شوم سرمایه‌داران زمان شد و (تبدیل به ابزاری در دست سرمایه‌داران گردید که) به اسم استقلال زنان، آنان را از کار در خانه، به کار در کارخانه‌ها مشغول کردند. توضیح همه مصایبی که فمنیست‌ها به اسم دفاع از حقوق زنان بر زنان وارد کردند، خارج از حوصله این مقاله است اما به صورت خلاصه اگر در قدیم، انسانیت زن زیر پا گذاشته شده بود این جنبش «زن بودن» زن را بکلی به دست فراموشی سپرد و با فعالیت‌های خود به تزلزل خانواده کمک بسیاری نمود.

[ms 1]

در این بین همانطور که در زمان جاهلیت قدیم با وجود نبود رسانه، رفتارهای تحقیر آمیز غرب و محدودیت فکری انها نسبت به این موجود از غرب به شرق انتقال یافته بود. در جاهلیت مدرن به کمک ابررسانه‌ها، آرمان‌های فمنیستی نیز به شرقیان منتقل شده است؛ اما باید اشاره کرد که در شرق مخصوصا جهان اسلام زن از موقعیت متفاوت‌تری با دنیای توحش‌گونه غرب(حداقل در برخورد با مسئله زن) داشت. استاد بزرگ شهید مطهری در این زمینه بیان می‌کنند:
» نهضت اسلامی زن با نهضتی که در مغرب زمین روی داد، از دونظر تفاوت بنیادی دارد:
اول در ناحیه روان‌شناسی زن و مرد است که اسلام اعجاز کرده است. دوم این که اسلام در عین آن که زنان را به حقوق انسانی‌شان آشنا کرد و به آنها شخصیت و هویت و استقلال داد هرگز انها را به تمرد و عصیان و طغیان و بدبینی نسبت به جنس مرد وادار نکرد.» 5

این جنبش همان‌طور که زنان را نسبت به مردان بدبین کرده است، مردان را نیز به همان نسبت از جایگاه مدیریتی خود پایین آورده و در کل خانواده‌ها را دچار تزلزل کرده است. در حالی که اسلام خانواده را محیطی می‌داند که زن و مرد را درکنار هم و نه در مقابل هم هر کدام در جایگاهی که فطرتا مناسبشان می‌باشد مسئول پیشرفت خانواده هستند.

اگر بنا بر آن چیزی که اسلام فرموده است، زن جایگاه مدیریتی خانه و مرد جایگاه مدیریتی خانواده را حفظ کنند، به وضوح به الگوی خانواده مورد نظر اسلام نزدیک‌تر خواهند شد و ارامش و سکونی که قرآن از آن یاد می‌کند، بیشتر و بیشتر در خانواده‌هایمان موج خواهد زد.

در این وجیزه هر چند به صورت مختصر ریشه‌های تاریخی و اجتماعی پدیده‌ی تغییر جایگاه مرد و زن را به صورت مختصر بیان کردیم ولی می‌توان این مطلب را مقدمه‌ای برای ورود به این اصل مهم و تلاش در جهت رفع معضلات اجتماعی و خانوادگی نمود که در این بین آن کسانی که بیشترین تاثیر را در این زمینه می‌توانند داشته باشند، اصحاب رسانه و صدا و سیما و مخصوصا مسئولین مربوطه و متولیان فرهنگی هستند که پیشنهاد نویسنده در این‌باره و برای شروع فعالیت در این زمینه همت مسئولان مربوط در جلوگیری از انتشار و یا اصلاح مطالبی با چنین محتواهایی‌ست. قصد مقصر جلوه دادن یک نهاد و سازمانی را نداریم ولی در این انحرافات پیش آمده که نمونه‌اش را در تبلیغ یاد شده دیدیم که خیلی از سازمان‌ها و ارگان‌ها سهم دارند و همین‌طور برای اصلاح این دیدگاه به وجود آمده در جامعه ایرانی اسلامی‌مان نیز بسیاری از همین سازمان و ارگان‌ها نقش به سزایی خواهند داشت که صدا و سیما در این بین نقش پر رنگ‌تری را ایفا خواهد کرد.

پی‌نوشت ها:
۱-زن در تاریخ و اندیشه اسلامی /فتحیه فتاحی زاده/تهیه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما/موسسه بوتان
۲-تاریخ تمدن ویل دورانت
۳-رساله جدید پولس رسول
۴-لذات فلسفه ویل دورانت
۵-نظام حقوق زن در اسلام شهید مطهری

مهمان چارقد به صرف حلیم بادمجان

[ms 3]

این بار می‌خواهیم راحت‌ترین ورژن حلیم بادمجان را آموزش دهیم که توی این ماه رمضان، خانم خانه کم‌تر کنار گاز بایستد و ظرف کم‌تری بشوید. این، از غذاهای لذیذی است که چون همراه نان خورده می‌شود، مناسب افطار و سحر هم هست.

[ms 0]

مواد لازم:

گوشت چربی‌دار می‌خواهیم به مقدار ۲۵۰ گرم. نیم‌کیلو بادمجان. عدس و برنج، از هر کدام یک‌دوم پیمانه. پیاز داریم، یک عدد. نعناع‌داغ می‌خواهیم برای تزبین و قاعدتا روغن سرخ‌کردنی و نمک و فلفل و ادویه.

[ms 1]

طرز تهیه:

بادمجان‌ها را پوست می‌کنیم و نمک می‌زنیم تا تلخی احتمالی‌اش گرفته شود. بعد آن را می‌شوییم و با قلمو بهش ماست می‌زنیم و می‌گذاریم توی یخچال که یکی دو ساعتی بماند. این کار یک روش فوق‌العاده برای جلوگیری از جذب روغن در بادمجان است.

عدس و برنج را خیس می‌کنیم و کنار می‌گذاریم. پیاز را خورد می‌کنیم و می‌ریزیم توی دیگ. یک دو چرخی می‌دهیم و ادویه‌ها را بهش اضافه می‌کنیم. زردچوبه، فلفل و نمک را می‌گذاریم برای آخر کار که زمان پخت گوشت را بیش‌تر نکند.

من همیشه برای غذاهایی که گوشت دارند، پودر تخم گشنیز هم می‌زنم. خوشمزه‌اش می‌کند. گوشت را اضافه می‌کنیم و باز دو سه تا چرخ می‌زنیم. زیرش را کم می‌کنیم. درش را می‌گذاریم و اجازه می‌دهیم گوشت با آب خودش و پیاز و ادویه‌ها نیم‌پز شود و مزه‌دار. نیم‌ساعت، سه ربعی طول می‌کشد تا آبش کشیده شود. حالا دو لیوان آب اضافه می‌کنیم و می‌گذاریم بپزد.

[ms 2]

در این بین می‌توانید بادمجان‌ها را سرخ کنید. توی روغن کمی نمک بریزید و بادمجان‌هایی را که قبلا ماست‌مالی کرده‌اید، تویش سرخ کنید. از مقدار روغن کمی که جذب می‌کند، خودتان شگفت‌زده می‌شوید! بادمجان‌های سرخ‌شده را روی دستمال آشپزخانه می‌گذارید تا روغنش کاملا گرفته شود.

برنج و عدس را همراه نمک به گوشت پخته اضافه می‌کنیم و نیم ساعتی می‌گذاریم تا این دو تا هم بپزند. آخر سر بادمجان‌ها را اضافه می‌کنیم. کشک را با کمی آب رقیق می‌کنیم و می‌ریزیم توی دیگ و صبر می‌کنیم تا آب غذا کشیده شود و جا بیفتد. آخر سر هم با یک گوشت‌کوب می‌افتیم به جانش و حسابی می‌کوبیم.

دقت کنید که نباید حلیم بادمجان را با گوشت‌کوب برقی یا غذاساز کوبید؛ چون در آن صورت دیگر آن حالت کش‌سانی را ندارد و حلیم بادمجان ما اصیل نیست!

روی غذا را هم با نعناع‌داغ و کشک و پیازداغ و در صورت تمایل، با گردوی خردشده تزیین می‌کنیم.

از آن غذاهایی است که از فرط خوشمزگی به همه توصیه می‌کنم.

عبور از روزهای دونفره

برای آن‌ها که مدت‌هاست در انتظار میوه‌ی باغ زندگی‌شان لحظه‌ها را سپری می‌کنند و به هر دلیلی، خداوند هنوز نخواسته مادری را تجربه کنند، دعا می‌کنم که حضرت حق دلشان را به هدیه‌ای آسمانی خوش کند و لباس مادری به تنشان بپوشاند.

 

[ms 0]

زمانی که باردار بودم، به دیدن یکی از دوستانم که زایمان کرده بود، رفتم. دخترش یک‌ماهه بود. سختی روزهای نوزادی فرزندش را تجربه کرده بود و هم‌چنان در اوج روزهای سخت بود. اما در کمال تعجب به ما گفت: «الان به این فکر می‌کنیم که زودتر هم می‌توانستیم بچه‌دار شویم. این‌قدر شیرین هست که گه‌گاه می‌گوییم چرا زمان را از دست دادیم و با دست خودمان اختلاف سنی‌مان را با بچه زیاد کردیم.»

وقتی دخترم به‌دنیا آمد، ما هم همین حس را داشتیم. این‌که اگر زودتر هم دخترکمان می‌آمد، خسران مبینی نکرده بودیم و اگر از قبل، طعمِ خوش بچه داشتن را تجربه کرده بودیم، می‌شد که همین‌قدر روشنفکربازی را هم درنیاوریم و به‌خاطر چند مسافرت دونفره و چند ماه عشق و کیف بیش‌تر، خودمان را از حضور یک فرشته‌ی آسمانی محروم نکنیم. اما چه می‌‌شود کرد که تا قبل از آمدن این ریحانه‌های بهشتی، آدم نمی‌داند چه لحظاتی انتظارش را می‌کشد.

چند روز پیش که با دوستان متاهلم که هنوز فرزند ندارند، صحبت می‌کردم، یکی از آن‌ها گفت: «تو اولین کسی هستی که می‌بینم با همه‌ی سختی‌های بچه‌داری، این‌قدر خوشحالی و مدام گله نمی‌کنی.»

و چند روز پیش‌تر، وقتی به یکی از دوستانم تلفن زدم تا حال نوزاد ۲۵روزه‌اش را بپرسم، گفت: «این روزها خیلی به یادت بودم. توی همه‌ی لحظه‌های سختی که داشتم، با خودم می‌گفتم سارا هم این لحظه‌ها را تجربه کرده. برایم جالب بود که حتی یک بار هم ندیدم با خستگی و ناراحتی از خاطراتت حرف بزنی. طوری حرف می‌زدی که من فکر می‌کردم مادری فقط و فقط خوشی دارد و لذت.» نکته این‌جاست که این دوستم، به‌جز من، از دوستان دیگری هم یاد کرد و گفت: «تو و چند نفر دیگری که دور و برم بودید، همه‌تان فقط خوشحال بودید.» و بعد هم توضیح داد: «البته خودم هم همین حس را دارم. وقتی پسرم خواب است و کمی خوابش طولانی می‌شود، دلم برایش تنگ می‌شود و بی‌تاب می‌شوم که زودتر بیدار شود و با چشمان کوچکش به من زل بزند.»

این‌ها را برای این گفتم که بگویم سختی یا راحتی مادری هم مثل سایر کارها، به نگاه خود فرد بستگی دارد. اگر از ابتدا بخواهیم که برایمان سخت بگذرد، بی‌تردید سخت خواهد گذشت. نه از پوشک عوض کردن و شیر دادن لذت می‌بریم و نه حتی از مسافرت‌هایی که می‌رویم و گردش و تفریح و پارک. اما اگر باور کنیم این لحظه های نوزادی و شیرخوارگی دلبندمان، به سرعت برق و باد می‌گذرد و هرگز تکرار نخواهد شد، هرازگاهی به خودمان نهیب می‌زنیم که: «به‌جای آن‌که سال‌های بعد، یاد این روزها بیفتی و غرق در خاطرات بشوی و از شیرینی‌های اختصاصی این روزها با خوشی و لذت یاد کنی، همین لحظه‌هایی را که می‌گذرانی، قدر بدان و در «حال» زندگی کن و به قول مولا علی (علیه‌السلام)، فرصتِ بین دو عدم را غنیمت بشمار.»

[ms 1]

نگاه عمیق‌تری هم می‌شود به قضیه داشت

اگر نیت کرده باشیم انسانی تربیت کنیم که در مسیر حضرت حق قدم بردارد و خداگونه شود و خودمان هم در این راه، حتی شاید بیش از فرزندمان تربیت شویم، چه بهتر که شاکر باشیم و قدردان؛ نه این‌که مدام به‌‌خاطر هدیه‌ای که خداوند به ما ارزانی داشته و ما را به آن می‌آزماید، نیمه‌ی خالی لیوان را ببینیم و گله‌مند باشیم.

همان‌طور که با یک ازدواج موفق، هم روزهای خوشی را تجربه می‌کنیم و هم مسئولیت‌های جدیدی را عهده‌دار می‌شویم، درمورد مادری هم قضیه به همین شکل است. هم شیرینی دارد و هم مسئولیتی که تا همیشه خواهد بود. مهم این است که بدانیم با وارد شدن یک کودک به زندگی‌مان، دیگر به روزهای دونفره برنمی‌گردیم. دیگر همیشه سه نفر هستیم و باید روال‌های زندگی‌مان را سه‌نفره تعریف کنیم.

اگر با وجود سه‌نفره شدن، بخواهیم مثل روزهای دونفره‌گی از مسافرت و سایر لحظه‌هایمان لذت ببریم، بدیهی است که دچار اشتباهی دوسویه شده‌ایم؛ نه به خودمان خوش می‌گذرد، نه به همسر و نه به فرزند. مهم‌تر این‌که نتوانسته‌ایم لحظه‌های مادری‌مان را درست مدیریت کنیم تا به جهت مادر بودن (سوای از جهت فردی) شیرینی ویژه‌ای را درک کنیم.

بهتر است از اولین روزهای آمدنِ کودک، سختی‌ها را مدیریت کنیم. بعضی وظایف را به همسرمان بسپاریم تا دچار خستگی زودرس نشویم و هر دو در کنار فرزند، از لحظه‌لحظه‌های زندگی‌مان لذت ببریم. البته فراموش نکنیم که هدف اصلی هم لذت بردن از لحظه‌ها نیست و با عبور از خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، پله‌پله به ملاقات خدا می‌رویم.

یک مطلب را هم در پرانتز بگویم:
بعضی از سختی‌های مواجهه با کودک را خودمان بر سر خود می‌آوریم؛ مثل لجباز شدن که نتیجه‌ی برخوردهای اشتباه و عدم آگاهی ماست. بعضی از مشکلات هم با کمک گرفتن از ائمه و بزرگان قابل حل است؛ مثل از شیر گرفتن کودک که برای مادرها می‌تواند بسیار غم‌انگیز باشد و برای کودکان، طاقت‌فرسا. اما حضرت فاطمه‌‌ی معصومه (سلام الله علیها)  لطفی به من و دخترم کردند که بیش‌تر به معجزه می‌مانست و ما هنوز انگشت‌به‌دهانیم و شاکر.

می‌گویند خوشی‌های زندگی‌تان را نگویید تا شورچشمی حسرتش را باقی نگذارد. شاید حتی یکی از دلایلی که زنان و مردان جوان، از مادر شدن و پدر شدن می‌هراسند، همین باشد؛ همین که همیشه از سختی‌ها شنیده‌اند و کسی پیدا نشده تا از شیرینی‌ها و لذت‌ها بگوید. این بار، به خدا توکل کردم و بعضی از این خوشی‌ها را فریاد زدم تا حرف نگفته‌ای باقی نماند.

زن خانه

[ms 0]

جوان‌تر که هستی آرمان‌ها و آرزوها برای خودت داری، درس بخوانم، کار کنم، ال کنم، بل کنم! رِ به رِ می‌روی پشت تریبون که من می‌خواهم ادامه تحصیل بدهم و به فلان جایگاه شغلی برسم. اینکه دو ساعت وقتت را در آشپزخانه بگذرانی و غذایی درست که قائدتاً دوسه ساعت بعد دفع خواهد شد بنظرت احمقانه می‌آید. یک روز اگر توی خانه بنشینی فکر می‌کنی خیلی چیزها را از دست داده‌ای. پر از انرژی هستی، دوست داری ببینی، بشناسی، بگردی. می‌روی پشت تریبون که من زن‌خانه‌بشو نیستم.

اینها مال قبل کنکورت است. گفتم که، آمال و آرزوها برای خودت داری. کنکور اگرچه کمی سخت، اما بالاخره می‌گذرد و تو توی رشته مورد علاقه‌‌ات لیسانست را می‌گیری، بعد باز هم کنکور و می‌روی ارشد که به نقطه آرمانی‌ات نزدیک شوی. ارشد سخت‌تر از لیسانس اما بالاخره می‌گذرد. توی ارشد کار علمی و مقاله و مطالعه گسترده جانبی را هم چاشنی کارت می‌کنی، چون از اول دوست داشتی پیشرفت کنی و درس بخوانی و منزلت اجتماعی بالایی داشته باشی. تا الان هم خب موفق بوده‌ای. در طول این مدت هم خوب می‌چرخی تو جامعه‌ات و تجربه جمع می‌کنی، با آدم‌ها تعامل می‌کنی و ارتباطاتت را گسترده می‌کنی.

می‌خواهی بروی برای مقاطع بالاتر که حس می‌کنی یک چیزی ته دلت کم آمده. نمی دانی چیست اما هست. نگاه به «سن»ت می‌کنی و می‌فهمی بله وقتش است. کتاب‌های روانشناسی هم تأئید می کنند: «آدمی در هر دوره‌ای از زندگی‌اش نیازهایی دارد که در همان دوران خاص به سراغش می‌آید و باید برآورده شوند.» دیگر خبری از حرف‌های پشت تریبونی‌ات نیست. حتی توی گوگل یواشکی سرچ می‌کنی: «طرز پخت باقالاقاتق»! از قیل و قال درس و دانشگاه و کار و جامعه خسته شده‌ای. دوست داری کمی زن باشی، زن خانه.

[ms 1]

وسط بساط درس و مشق یک‌هو دلت می‌خواهد بروی در مطبخ (همان مکانی که در دوران کرکری‌خوانی‌ات لعن‌اش می‌کردی) و یک پیازداغ ترد و عسلی درست کنی. یاد مادربزرگت می‌افتی و هوس می‌کنی اشکنه و آش رشته با پیازداغ فراوان باربگذاری.

دلت می خواهد یک سفره بیاندازی از این وراتاق تا آن‌ور اتاق و هنرنمایی‌ات را به نمایش بگذاری. کمی که قرتی باشی دوست داری تارت و ترامیسو و میلک‌شیک درست کنی. دوست داری مثل جادوگر سیندرلا، عصای جادویی‌ات را بزنی و خودت را زیبا کنی، دلبری کنی.

دوست داری یک خانواده را دور سفره رنگینت جمع کنی، حتی به قیمت چند ساعت توی آشپزخانه بودن. حس می‌کنی اینطوری شیرازه یک خانواده‌ای.

عجیب‌تر اینکه دلت هوای داشتن بچه می‌کند. همان کار پرمشغله و پردغدغه‌ی سخت. یک کودک ناتوان و معصوم را انداخته‌اند توی دامنت و گفته‌اند بگیر بزرگش کن و از این دنیای پرمخاطره و ناشناخته که هر ثانیه درحال تغییر است، او را به سلامت بگذران. باید طوری بزرگش کنی که وسط این همه بی‌راهه و خطر و زشتی و پلیدی حداقل غرق نشود. اوه، مادری وحشتناک است.

من فکر می‌کنم ما زن‌ها هرچقدر هم که مادام کوری باشیم به این مرحله‌ها می‌رسیم. اصلاً مگر از همان اولش نمی‌خواستی روحت را کامل کنی، سطحی و بی‌مایه نباشی. تکامل مگر مدنظرت نبود؟ اینها هم یکی از فاکتورهای تکامل است.

زن خانه بودن. عزیزانت را به زیبایی و مزه‌های عالی دعوت کردن. گرم کردن یک خانه، وسط این دنیای بی‌رحم مدرن، با آبگوشت بزباش و سنگل و سبزی‌خوردن تازه، یاد خانه‌باصفای مادربزرگ را زنده کردن، سفر به دنیای سنتی پاک.

حس پرورش یک کودک، درآغوش گرفتن و بوسیدنش، مادرش بودن. باهاش بازی کردن و خندیدن‌های‌ازته‌دلِ کودکانه.

هرچقدر می‌خواهی درس بخوان، قد بکش، عاقل شو، بالا برو، راه و چاه‌ها را بشناس و کامل شو. زن باش، زن کامل. زن دانشگاه، زن جامعه، زن علم و خرد و شاید از همه قشنگ‌تر و لطیف‌تر زن خانه.

من و باباش؟

[ms 2]

– من یک مادرم. پدر فرزندم به اندازه‌ی کافی به او محبت نمی‌کند.

– من یک پدرم. مادر بچه بیش از حد با او مهربان است. فرزندم لوس شده است.

اگر پدر یا مادر باشید، حتما در طول زندگی یک‌بار هم که شده این‌گونه حدیث نفس کرده‌اید. یا در کودکی یک‌بار هم که شده مشابه این حرف‌ها را از پدر یا مادر خود شنیده‌اید. به‌راستی، خط‌کش محبت کجاست و پدر و مادر تا چه حد باید به فرزندشان مهربانی کنند؟

اهمیت نقش پدری و مادری به‌خاطر وجود انسانی است که تربیتش به آن‌ها سپرده می‌شود. اولین مربی انسان خداست که او را خلق کرده و در درجه‌ی بعد، پدر و مادر هستند که به تربیتش می‌پردازند و او را در مسیر خواستِ مربی اصلی هدایت می‌کنند.

خداوند در کتاب راهنمایش، در آغاز سخن همیشه خود را با دو صفت معرفی می‌کند؛ رحمان و رحیم. رحمان به معنای رحمت «عام» و رحیم به معنای رحمت «خاص» است. علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان، کلمه‌ی «رحمان» را به معنای «رحمت کثیرى که شامل حال عموم موجودات و انسان‌ها از مؤمن و کافر می‌شود»، می‌داند و کلمه‌ی «رحیم» را به معنای «رحمت ثابت و باقى خداوند که تنها به مؤمنین در آخرت افاضه می‌شود». (۱)

این دو صفت پروردگار، برای تربیت انسان ضروری است:
«رحمت عام» دربردارنده‌ی این پیام است که هیچ موجودی نباید از بخشایش و محبت پروردگار ناامید باشد و در هر درجه‌ای از گناه که فرو رفته باشد، راه برای بازگشت او باز است. به همین دلیل در آیاتی نظیر «و لا تیأسوا مِن رَوح الله، إنّه لاییأس مِن رَوح الله إلا القوم الکافرون» (از رحمت خدا ناامید نباشید؛ همانا جز کافران هیچ کس از رحمت خدا ناامید نیست) (۲) ناامیدی از درگاه خداوند، گناهی بزرگ شمرده شده است.

از سوی دیگر، «رحمت خاص» خداوند بدین معناست که افرادی که با تلاش و زحمت، بهترین و درست‌ترین گزینه‌ها را انتخاب کرده‌اند، مشمول لطف خاص خدا می‌شوند، اما سایرین از آن رحمت و لطف بهره‌ای نمی‌برند. این صفت آفریدگار باعث می‌شود که انسان‌ها برای رسیدن به کمال تلاش کنند تا آن لطف خاص و ویژه را به‌دست آورند.

بنابراین، انسان ضمن این‌که به وجود محبت در هر شرایطی امیدوار است (رحمت عام خدا) برای رسیدن به محبت خاص و ویژه از سوی خدا نیز تلاش می‌کند (رحمت خاص خدا)، و این دو با هم او را پرورش می‌دهند.

پدر و مادر نیز این چنین هستند. خدا در هر کدام از آن‌ها نمونه‌ای از یک رحمت خود را قرار داده است و این امر برای کودکی که تربیتش به دست آن‌ها سپرده می‌شود، ضروری است.

عشق مادری بدون قید و شرط است. کودک احتیاجی ندارد برای محبوب بودن نزد مادر تلاش کند. احتیاجی به کسب شایستگی ندارد. برای بیش‌تر بچه‌ها تا هفت‌سالگی مفهوم زندگی این است که برای آن‌چه هستند، دوستشان بدارند. بنابراین، مادر مظهر رحمت عام خداست.

پس از هفت‌سالگی، کودک با پدر رابطه‌ی بیش‌تری پیدا می‌کند. پدر کسی است که طفل را تعلیم می‌دهد و راه ورود به دنیا را به او می‌نمایاند. کودک در این سنین وارد مرحله‌ی کسب محبت پدری به‌وسیله‌ی فعالیت شخصی می‌شود، اما عشق پدری مشروط است و اگر فرزند مطابق انتظارات پدر رفتار نکند، عشق زایل می‌شود و این چنین است که می‌توان گفت پدر مظهر رحمت خاص خداوند است.

[ms 3]

سرانجام، انسان بالغ باید به نقطه‌ای برسد که بتواند خود، والدین خود باشد و مستقل از پدر و مادر بیرونی زندگی کند. گویی آنان در وجدان کودک نمونه‌ای از خود را به‌وجود آورده‌اند. وجدان مادرانه به او می‌گوید: «هیچ گناهی تو را از عشق و آرزوی سعادتمندی محروم نمی‌کند.» و وجدان پدرانه می‌گوید: «وقتی اشتباه کردی، نمی‌توانی از قبول نتایج اشتباهاتت سرباز بزنی و اگر خواستار عشق هستی باید تلاش کنی.» (۳)

در روایات دینی نیز کودک در هفت سال اول، رئیس، در هفت سال دوم، عبد و در هفت سال سوم، وزیر و مشاور معرفی شده است (۴) که این آموزه می‌تواند ناظر به همین بحث باشد. کودک تا هفت سالگی ارتباط بیش‌تری با مادر دارد و بین پدر و مادر، غلبه با محبت بی‌شرط مادر است. از این رو، در هنگام کسب این محبت بی‌شرط از مادر، کودک چون وظیفه‌ای ندارد، نقش رئیس را دارد.

در هفت سال دوم، کودک ارتباط بیش‌تری با پدر پیدا می‌کند و مهر مشروط پدری غلبه می‌یابد. فرزند برای کسب این محبت پدری باید از راهنمایی‌های او اطاعت کند.

در هفت سال سوم که زمان استقلال‌طلبی فرزند است، رابطه‌ی او با والدین یکسان می‌شود و هم‌زمان محبت مطلق مادر و محبت مشروط پدر را دریافت می‌کند. بنابراین، نه مانند هفت سال اول رئیس است و نه مانند هفت سال دوم مرئوس؛ بلکه نقشی بینابین دارد که می‌توان او را وزیر نامید.

دریافتن این موضوع کمک بسیاری به من در ایفای نقش مادری کرد. مثلا فهمیدم وقتی دختر سه‌ساله‌ام بعد از این‌که با او به‌خاطر بازیگوشی تندی می‌کنم، با گریه به دامان خودم پناه می‌آورد، با زبان بی‌زبانی به من می‌گوید: «مامان! من رو برای همون چیزی که هستم دوست داشته باش.»

————————————————————-

پی‌نوشت:
۱. ترجمه‌ی ا‌لمیزان، ج‏۱، ص۳۰.
۲. سور‌ه‌ی مبارکه‌ی یوسف، آیه‌ی شریفه‌ی ۸۷.
۳. هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ترجمه‌ی پوری سلطانی، تهران، انتشارات مروارید، ۱۳۸۴، ص ۵۴-۶۲.
۴. وسائل الشیعه، ج۲۱، ص ۴۷۶.

مهمان چارقد به‌ صرف کوکو شیرین

[ms 2]

کوکوها از غذاهای ساده و خوشمزه‌ای هستند که کدبانوهای ایرانی در پخت انواع و اقسام آن تبحر دارند. کوکو شیرین هم یکی از همان انواع مختلف این دسته از غذاهاست که در ماه مبارک رمضان تکمیل‌کننده‌ی خوبی برای سفره‌های روزه‌داران است.

[ms 0]

برای تهیه‌ی کوکو شیرین کافی است مواد زیر را داشته باشید:

سیب‌زمینی آب‌پز/ ۵ عدد
تخم‌ مرغ/ ۵ عدد
زعفران دم‌کرده/ ۳ قاشق چای‌خوری
شکر/ ۲ لیوان
آب/ ۲ لیوان
گلاب/ ۲ قاشق غذاخوری
هل/ کمی
بکینگ‌پودر/ کمی
وانیل/ کمی
خلال پسته/ به مقدار لازم
خلال بادام/ به مقدار لازم
زرشک/ به مقدار لازم

[ms 1]

برای شروع کار کافی است سیب‌زمینی‌های آب‌پزشده را با رنده‌ی ریز، رنده کنید. بعد، سفید و زرده‌ی تخم مرغ را از هم جدا کرده و سیب‌زمینی‌ها را با زرده مخلوط کنید. سفیده‌ها را با هم‌زن بزنید تا جایی که کاملا سفید شود. حالا سفیده‌ی زده‌شده را به ظرف سیب‌زمینی‌ها اضافه کنید. هل، بکینگ‌پودر و وانیل را هم در همین مرحله اضافه کنید. سپس مواد بالا را در تابه‌ی متوسطی که تا نیمه از روغن پر شده، بریزید. اجازه بدهید تا یک طرف کوکو‌ی شما کاملا طلایی‌رنگ شود.

[ms 3]

برای تهیه‌ی شیره‌ی کوکو، باید شکر را در آب‌جوش بریزیم و اجازه دهیم تا در آن کاملا حل شود و شربت مانند. زعفران آماده‌شده را هم به شیره اضافه می‌کنیم.

زمانی که یک طرف کوکو طلایی‌رنگ شد و روغن درون تابه به جسم آن رفت، آن را برش بزنید. شیره را اضافه کنید و اجازه دهید با همان شعله‌ی ملایم قبلی بجوشد. وقتی شیره نیز کاملا به خورد کوکو رفت، زرشک، مغز بادام و مغز پسته را روی کوکوها بپاشید و شعله‌ی گاز را خاموش کنید. صبر کنید کوکوها سرد شوند.

[ms 4]

تا زمانی که شما نیم جزء از قرآن روزانه‌تان را بخوانید، کوکوی شما به دمایی رسیده است که بتوان آن را در ظرف چید و سر سفره‌ی افطار برد.

[ms 5]

ابری با احتمال بارش خاکشیر!

[ms 4]

این روزهای ماه رمضان تابستانه دنبال نوشیدنی‌هایی باشیم که به دردمان بخورد و چه چیزی بهتر از نوشیدنی‌های سنتی خودمان؟

بین نوشیدنی‌های سنتی، این بار روش خلاقانه‌ای داریم در مصرف خاکشیر و دفعه‌های بعد، ترکیبات انواع عرقیجات و شربت‌ها را.

خاکشیر دانه‌‌های ریز و نارنجی‌رنگی است که از گیاهی با همین نام به‌دست می‌آید. روی این دانه‌ها را لایه‌ای از موسیلاژ (لعاب) پوشانده. خاکشیر رطوبت را از آب جذب می‌کند و حجیم می‌شود. خاکشیر را توی همه‌ی عطاری‌ها می‌توانید پیدا کنید. البته الان دیگر بسته‌بندی‌اش هم در فروشگاه‌ها هست.

تخم‌شربتی هم دانه‌های گیاه ریحان است که به علت داشتن ترکیبات موسیلاژی (لعاب‌دار) به‌صورت محلول در آب/شربت استفاده می‌شود. لعاب این دانه‌ها هم آب را جذب می‌کند و برای رفع عطش مفید است. تخم‌شربتی من را بیش‌تر یاد شربت‌های نذری محرم می‌اندازد؛ مخصوصا آن سال‌هایی که محرم می‌افتاد توی تابستان.

خاکشیر از نظر طب قدیم ایران، گرم و تر است. خاصیت خنک‌کنندگی، ضدعطش و صفرابَری دارد. ادرارآور، مفید برای رفع ترشحات زنانگی و تب‌بُر است. التهاب کلیه را رفع کرده، التهاب و کهیر پوستی را از بین می‌برد. هم‌چنین، سنگ کلیه را دفع می‌کند.

خاکشیر را برای دختران جوان توصیه کرده‌اند؛ چون همراه با عرق شاتره، باعث پاکسازی کبد و رفع جوش‌های پوستی می‌شود. اگر می‌خواهید چاق شوید هم، می‌توانید خاکشیر را با شیر، ناشتا میل کنید.

[ms 3]

برای دل‌ضعفه هم گفته‌اند می‌توانید شربت عسل (مخلوط آب و عسل) را با خاکشیر میل کنید که به‌ویژه برای ماه رمضان مفید است. برای هوای گرم و ماه رمضان هم که می‌توانید با شربت آبلیمو، زعفران و انواع عرقیجات مصرف کنید. هم سالم و طبیعی است و هم مطمئن هستیم که نگه‌دارنده و مواد رنگی ندارد.

فقط ممکن است گاهی تنبلی‌مان بیاید هربار خاکشیر را بشوییم و مصرف کنیم. این‌جا یک راه‌حل ساده و شیک داریم که در دم، خاکشیر دوست‌داشتنی را آماده‌ی نوشیدن می‌کند.

[ms 1]

۵ قاشق سوپ‌خوری خاکشیر را توی کاسه می‌ریزیم و رویش آب می‌بندیم. چند دقیقه‌ای می‌گذاریم بماند تا خاکشیر‌ها ته‌نشین شود و خاک‌هایش بیاید رو. بعد آرام آب را خالی می‌کنیم تا خاک‌هایش برود. این کار را سه بار تکرار می‌کنیم تا کاملا تمیز شود و مقدار کمی آب رویش بماند. حالا خاکشیر را قاشق‌قاشق می‌ریزیم توی جایخی‌های کوچک و می‌گذاریم توی فریزر تا ببندد.

[ms 2]

برای هربار مصرف، فقط کافی است یک قالب خاکشیر یخی را توی لیوان شربتمان بیندازیم. هم شربت را خنک می‌کند و هم خاکشیر شسته و آماده داریم. توی لیوان را که نگاه کنید، انگار از ابر خاکشیری دارد خاکشیر می‌بارد! همین کار را می‌توانید با تخم‌شربتی هم بکنید.

 

پی‌نوشت: کارتون «ابری با احتمال بارش کوفته‌قلقلی» را یادتان هست؟!