[ms 0]
در حاشیهی وبلاگش اینطور نوشته: «ذرهای علوم دینی و قدری هنر آموختم و اما؛ … درد پیدا نشد آخـــر کــه طبیبــی آیــــد/ عمری از چیست به دنبال دوا درمانیـم».
«مسعود زارعیان»، دانشجوی رشتهی تهیهکنندگی دانشکدهی صداوسیما و محصل درس خارج فقه حوزه است و سینما را بهطور حرفهای دنبال میکند.
مستندِ مشاهدهگر «یک آسمان انار» اثر این هنرمند، در مرحلهی تدوین است که تا مرداد امسال آمادهی پخش از شبکهی «شما» خواهد شد. نسخهی ۵۲دقیقهای (سینمایی) آن هم احتمالا توزیع و در جشنوارههای مختلف شرکت داده میشود.
متن پیش رو حاصل گفتگوی کوتاه ما با این هنرمند است.
[ms 3]
چرا موضوع حجاب را برای ساخت مستند انتخاب کردید؟
حجاب از مباحث حساس و «لبهی تیغ» محسوب میشود و نزدیک شدن به آن سخت است. ائمهی جماعات، مسئولان و کارشناسان، از وضعیت موجود حجاب ابراز ناراحتی میکنند و معتقدند ما از ارزشها فاصله گرفتهایم. البته مقولهی حجاب به خیلی قبلتر برمیگردد. رضاخان و انگلیس تلاش بسیار کردند تا حجاب را نابود کنند.
یعنی مبحث حجاب اهمیت تاریخی دارد؟
حجاب بهعنوان یک شاخصهی فرهنگی که از زمان مادها مطرح بوده، بعد از ظهور اسلام با یک مقولهی شرعی گره میخورد و اهمیت مضاعف پیدا میکند؛ یعنی عفت و حیای زنان ایرانی صرفا به اسلام برنمیگردد؛ از قبل هم بوده. وقتی [انگلیس به کمک رضاخان] موفق نمیشود، نقشه را عوض میکند. از مدارس شروع میکند. مدارس آمریکایی و مسیحی را تأسیس میکند، تا بتواند این سد را بشکند.
چرا دختران مقطع دبیرستان را انتخاب کردید؟
آنها از دبیرستانها شروع کردند. رضاخان وقتی نتوانست حجاب را از سر زنان ایرانی بردارد، تفکراتی را در مدارس و بهخصوص دبیرستانهای دخترانه رواج میدهد که رو به اباحهگری میرود؛ چون بین فضای راهنمایی (که کاملا تحت اشراف خانواده است) و فضای دانشگاه (که فرد آزادی خاطر و عمل دارد) است. دبیرستان یک فضای خلأ است که اگر بتوانیم در این خلأ، افراد را خوب توجیه کنیم، میتوانند با عقیدهی محکم وارد دانشگاه و اجتماع شوند و از حجاب خود دفاع و حتی آن را تبلیغ و ترویج کنند.
با تحقیقی که انجام دادم، فهمیدم مقطع دبیرستان میتواند در آیندهی حجاب زنان و دختران ایرانی مقطع تأثیرگذار و مهمی باشد. به همین دلیل، سه دختر دبیرستانی را بهعنوان نمونهی آماری انتخاب کردم تا به شخصیت و زندگیشان نزدیک شوم و ذهنیت آنها را بررسی کنم و ببینم حجاب در کجای ذهن آنها قرار دارد.
ملاک انتخاب این دختران چه بود؟
این دختران افرادی عادی هستند. مخصوصا میخواستم ویژه نباشند که مخاطب بتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
[ms 6]
چرا در این مستند به شخصیت و زندگی این سه دختر میپردازید؟
وقتی با افرادی مواجه میشویم که به ارزشهای دینی پایبند نیستند (مثلا حجاب را رعایت نمیکنند) نباید سریع مُچشان را بگیریم و از طریق گشت ارشاد با ایشان برخورد کنیم. باید بررسی کنیم ببینیم دردشان چیست. شاید دچار فقر فکری یا فرهنگی هستند. شاید شرایط خانوادگی یا اجتماعیشان اجازه نمیدهد [پوشش کاملی داشته باشند].
من هم در این مستند با همین دغدغه به این سه نفر نزدیک شدم و وضعیت آنها را در مدرسه، اجتماع و خانواده بررسی کردم تا نشان بدهم اتمسفر محیط در اینکه کسی حجاب را انتخاب کند یا بیحجابی را، مؤثر است.
منظورتان از «اتمسفر محیط» چیست؟
جامعه، مدرسه، مدیران مدرسه، خانوادهها و… . مثلا یکی از مدیران افتخار میکند که: «تا چند کیلومتری مدرسهی من پسری وجود ندارد.»! یعنی این نقص و مسئلهی فرهنگی را با حذف فیزیکی میخواهند حل کنند! که اتفاقا در همین مستند جلوی دوربین ما پسرانی میآیند و اتفاقاتی میافتد…
میگوییم «جوانان ما پاکاند»! بله؛ پاکاند! اما باید توجیه شوند. در این زمان، جوان با هجوم ابزارهای رسانهای مثل اینترنت، ماهواره، موبایل و… مواجه است، اما ما در این سمت ضعیف عمل کردهایم و به کسی که مورد هجوم این ابزارها و اطلاعات قرار گرفته، هیچ سپری ندادهایم تا از داشتههایش دفاع کند.
[ms 1]
هدفتان از ساختن این مستند چه بود؟
هدف این است که مخاطب نسبت به اطلاعات قبلیاش تجدیدنظر کند. در این مستند میخواهم فقط زخم را نشان بدهم. قصد مداوا ندارم. حتی قضاوت نمیکنم، تا همه مخاطب من باشند. نمیخواستم با نشان دادن رأی خودم، طیفی از مخاطبان را از دست بدهم. میخواستم این زخم را نشان بدهم. باید بفهمیم برای این مقطع سنی کاری نکردیم و این بچهها دچار خلأهای جدی هستند.
خواستم در این مستند، وضعیت موجود را نشان بدهم و بگویم «کاری کنید. دارد دیر میشود.» قطعا کارهایی شده، ولی فعالیتها بهصورت جزیرهای و بدون الهام هستند. چرا اینها تحت یک حمایت کلان و در یک نظام هماهنگ قرار نمیگیرند؟
تا الان چه بازخوردهایی در رابطه با این مستند دریافت کردهاید؟
خیلی از فیلمسازها و کارشناسان این حوزه با من همراه شدند. همه معتقدند که رسانه، مخصوصا تصویر، میتواند تأثیرگذار باشد. اینکه هالیوود سالانه میلیارددلاری هزینه میکند، برای این است که میداند رغبت به «دیدن» بیشتر است. البته در هالیوود علاوه بر بحث فرهنگی، بحث تجاری هم مطرح است.
از وقتی حرف این مستند را زدم، تعداد زیادی کامنت و تقاضا آمد که میخواستند تیزر، عکس و قسمتهایی از مستند را ببینند. این نشان میدهد که علاقه و توجه به این موضوع وجود دارد.
[ms 4]
فکر میکنید چقدر این کارها تأثیر داشته باشد؟
مشکل این است که تا بحث کار فرهنگی میشود، یکدفعه میخواهیم همهی خلأها را پر کنیم؛ همهی کمبودها را جبران کنیم. میخواهیم زود نتیجه بگیریم. تأثیرها در استمرار و تداوم کارها پیدا میشوند.
[ms 7]
دختران همین فیلم، در انتهای پروژه تغییر محسوسی داشتند؟
وقتی راوی فیلم به سپیده [یکی از دخترهای این مستند] میگوید: «در این مدتی که با ما بودی، نظرت عوض شده؟»، سپیده میگوید: «فهمیدم که اگر چادر سر کنم، از مدرسه تا خانه کسی مزاحمم نمیشود.» و وقتی دوستش میپرسد: «یعنی تا حالا نمیدانستی؟» جواب میدهد: «نه! تا حالا اینطوری نمیدانستم!». (چون در مستند جایی پیش میآید که سپیده خودش از پسرها سؤال میکند.)
میتوانیم انتظار چنین تغییری را در مخاطبان نیز داشته باشیم؟
قطعا نمیخواهم افرادی که حجاب مناسبی ندارند، بعد از دیدن این مستند دنبال چادر بگردند که چادری شوند. مطمئنا آن تغییر زودگذر خواهد بود. کسی که داغ شود، زود سرد میشود، اما اگر پخته شود، هیچوقت خام نمیشود.
میگویند «زندگی و اعمال پدر و مادر، حتی قبل از تولد فرزند روی زندگی او اثر میگذارد.»؛ یعنی تربیت فرزند از قبل تولدش شروع میشود. چطور میتوانیم یک جوان ۲۰ساله را که خودش باید الان پدر یا مادر شود، تغییر بدهیم؟
یک نهال تازهی یاس را میتوانیم بگذاریم روی دیوار رشد کند یا بهسمت پنجره بچرخانیم؛ چون هنوز شاخههایش نرم و انعطافپذیر است، اما وقتی زمان میگذرد، شاخهاش محکم میشود. آنوقت اگر بخواهیم جابهجایش کنیم، باید بشکنیماش.
[ms 5]
به همین دلیل، مقطع دبیرستان را انتخاب کردم، چون سنی است که هنوز بچهها محکم نشدهاند. البته در همین مستند دختری هست که به حجاب اعتقاد دارد، اما پدرش اجازه نمیدهد پوشش موردعلاقهاش را داشته باشد.
البته ما هم امروز شخصیت دختران جامعهمان را میشکنیم. دختری که گشت ارشاد او را میگیرد، تا امروز با حجاب مشکل داشت، از امروز با نظام و دین و آیین و همهچیز مشکل پیدا میکند!
[ms 2]
برای تولید این مستند چقدر کار پژوهشی انجام دادید؟ از چه کارشناسهایی بهره بردید؟
مقولهی حجاب را از نظر تاریخی، شرعی (فقهی) و روانشناسی بررسی کردم. نظر علما و مراجع، کارشناسان، جامعهشناسان، سیاستمداران و اهالی فرهنگ را هم مطالعه کردم، اما اگر کارشناس وارد این فیلم میشد، غرض، هدف و رویکرد آشکار میشد و جنبهی نصیحتگونه و کلیشهای پیدا میکرد؛ درحالیکه نمیخواستم با قضاوت جلو بروم یا حتی زیرپوستی بگویم که «حجاب خوب است»! خود فیلم به این سمت میرود.
چه مشکلاتی برای تولید این مستند داشتید؟
حمایت معنوی کم بود. مسئولان مدارس مانع نزدیک شدن ما به دختران میشدند؛ که البته من از این ممانعت و حالت «قرنطینه» استفادهی نمادین کردم برای اینکه نشان دهم همیشه این گروه سنی را دور نگه داشتهایم، بدون اینکه به آنها خوراک [فکری] بدهیم یا برنامهای برایشان بریزیم. با وجود کلی نامهنگاری و طی مراحل قانونی، پیش میآمد که برای ورود به مدرسه ساعتها معطل میشدیم!
فکر نمیکنید بهخاطر پرداختن به این بحث، در عرصهی هنر مهجور شوید؟
بیشتر کارگردانانی که درمورد این کار با ایشان صحبت کردم، میگفتند: «این کار را نکن. اگر کردی، منتظر عواقبش هم باش.» خیلیهایشان میگفتند: «چون حجاب یک امر حکومتی است و اختیار در آن راه ندارد، نمیتوان درموردش صحبت کرد.» اما من حرفم را میزنم. میدانم خیلی هم برایم هزینه دارد. من یک هنرمند مستندساز هستم. نمیتوانم مماشات کنم. اگر سکوت کنیم، هرگز پیشرو نخواهیم بود.
چرا فضای غیرکلیشهای مستند «یک آسمان انار» را کمتر در آثار هنرمندان مذهبی میبینیم؟
متأسفانه عموما نگاهها به ابزارهای تبلیغاتی، نگاه روشنی نیست. خیلی وقتها ما متدینها دچار اشتباه یا عجله میشویم. میخواهیم در این فرصتی که بهدست آوردهایم، سریع یک کاری بکنیم. میگوییم «ما باید آرمانهای امام و رهبر و انقلاب را محقق کنیم.»! یک «یا حسین» بزرگ میچسبانیم به کارها! جوزده میشویم. به همین دلیل کارهای ظاهرا متعهد و دینمدار، گاهی کارهایی سطحی و کمعمق میشوند؛ درحالیکه باید تأثیرگذار باشند.
نقطهضعف اینگونه آثار در جذب مخاطب چیست؟
ما سریع دامنهی مخاطبانمان را مشخص میکنیم؛ مثلا افرادی که زمینهی مذهبی دارند، میشوند مخاطب ما. آن جوانی که به سینما یا یک حوزهی هنری خاص علاقه دارد و شاید هیچوقت با او مواجه نشویم، هرگز مخاطب ما نمیشود. گاهی هم میرویم روی اعصاب یک عده! مثلا در یک کار فرهنگی، تا جای ممکن افرادی را که موهایشان را سیخسیخی درست میکنند، تخریب میکنیم.
[ms 10]
چرا هنرمندان مذهبی کمتر به چنین مخاطبهایی نزدیک میشوند و جذبشان میکنند؟
تا میخواهیم کمی به مخاطبی که همیشه از ما دور است نزدیک شویم، سریع به ما برچسب میزنند که: «تو ضد ولایت فقیه هستی! ضدانقلابی! سبز هستی!» خیلی که لطف کنند، میگویند: «انقلابی بیبصیرت هستی.»! باید یک کیف مدرک داشته باشیم که خودمان، مطالعات و کارهایمان را اثبات کنیم.
آقای شهاب مرادی میگفتند: «شما طلبهها باید به میدان بیایید. باید خلأها را پر کنید. شماها چرا فریادتان بلند نمیشود؟ چرا از بین ائمهی جماعات، نهایتا ۳ نفر باید نسبت به بعضی جریانات انتقاد کنند؟» گفتم: «واقعا اینقدر که شما میگویید راحت نیست!»
واقعا فضای گفتمان ما آنقدر که میگویند، فضای آزادی نیست! عدهای که نفوذ، لابی یا برگ برندهای دارند، میتوانند حرفشان را بزنند. بقیه زود انگ میخورند. حتی در همین فضای حوزهی علمیه بسیار محدودیم و حرف زدن برایمان سخت است. باز هم خدا را شکر میکنیم تدابیری که رهبری دارند، فضا را کمی باز میکند تا بتوانیم حرفمان را بزنیم.
[ms 9]
چطور میتوانیم به این طیف از مخاطبان نزدیک شویم؟
ما بعد از انقلاب سه فرصت خیلی بزرگ داشتیم: آموزش و پرورش، صداوسیما و حوزههای علمیه. اما فضای حاضر نشان میدهد از این ظرفیتها به قدر کافی کمک نگرفتهایم و خیلی از فرصتها را از دست دادهایم.
من فکر میکنم با این میزان حمایت به هیچجا نمیرسیم. همین اواخر من چند تا تئاتر دیدم، که بیشترشان جنسی و بسیار صریح بود (نه در لفافه)! یعنی ذائقهها اینطور شده. به این امید که راهی باز کنم تا حرف از خدا و دین و آرمانها بزنم، وارد این فضا میشوم. بعد میبینم تحقیقات حوزه پروندهام را به جریان انداخته و میپرسد: «شما دیروز ساعت ۵ بعدازظهر کجای این عالم بودید؟»
تئاتر را تعمیم بدهید به فعالیتهایی مثل نقد فیلم، برگزاری جشنواره، چاپ کتاب و… . باید پشتیبانی صورت بگیرد.
[ms 8]
این پشتیبانی چگونه باید باشد؟
به نظرم باید حداقل به کسانی که برادریشان را ثابت کردهاند، فضای بیشتری داده شود تا عواقب صحبتهایی که میکنند، کمتر شود. کسی که قرار است بهعنوان دیدهبان فرهنگی تأثیرگذار باشد و زودتر از دیگران درد را بفهمد، باید گاهی عادتشکنی کند؛ باید خلاف جریان آب حرکت کند.
این افراد که جان و حیثیت و آبرویشان را کف دست میگیرند، مثل تخریبچی به دل دشمن زدهاند. هر لحظه ممکن است از بین بروند. اگر نیروهای خودی با بیسیم هدایتشان نکنند، وسط میدان مین میمانند! نه راهِ پس دارند، نه راهِ پیش. نه باید به دشمن پناه ببرند، نه میتوانند برگردند. باید کشته شوند!