درد ما

[ms 0]

می‌دانم؛‌ می‌دانم که چشم‌های خسته اما هنوز امیدوارت نشان از رنجی است که هر ماه و هفته و ساعت و ثانیه می‌‌کشی؛ رنجی عمیق که جگر را به تیرهای چندشعبه می‌دوزد و آب حیات را -ناجوانمردانه- از لب‌هایت دور می‌کند.

می‌دانم؛ می‌دانم که هیچ‌وقت نخواسته‌ای بر سر کسی به‌‌خاطر آن‌چه می‌کنی منت بگذاری، اما حیف که نمی‌گذارند کارت را بکنی. نه تنها حرف‌هایت را زندانی می‌کنند، که خود نیز بی‌خیال و آرام به زندگی‌شان ادامه می‌دهند. تو را، نه عقاید خلاف دشمنان، که منع دوستان از حرکت بازداشته است… و این دوستان، سوزش تیر را بیش‌تر می‌کنند. بی‌تعارف…

ناله‌هایت را از نگاه بغض‌آمیز اما آرامت می‌خوانم. مژگانت چه خوب این مجموعه‌ی شورانگیز متناقض را قاب گرفته‌اند. فروغ چشم‌هایت گرچه به نور شمعی از دور در صحرایی از تاریکی می‌ماند، اما در این دنیای ظلمت، دل هر جوینده‌ای را زنده می‌کند به نور یافتن. دل‌های زنده‌شده، حرفم را خوب می‌فهمند. نگاه زندگی‌بخشت را محکم نگه دار.

دردت را خوب می‌فهمم. شاید تا اندکی پیش‌تر وقتی می‌گفتند : «نهادهای مسئول در موضوع حجاب» یاد مسئولیت می‌افتادیم؛ یاد یک عده که شب و روز ندارند! یک تکاپوی جمعی؛ اتاق فکرهای متعدد. امروز اما وقتی می‌گویند «حجاب»، یاد یک دنیای مرده می‌افتیم؛ هم من، هم تو و هم هر دختر دغدغه‌مند دیگری…

و هر فریادی در این دنیای مرده درون تاریکی گم خواهد شد. بهتر بگویم: مرده نیست. خود را به مردگی زده است. راحت! نه فریادهای تو را می‌شنود، نه بی‌حجابی‌ها را می‌بیند. ادعای هر دو را هم، بی هیچ شرمی‌ دارد.

تا دیروزها فکر می‌کردم ادعای مدیر جمهوری اسلامی برایش مسئولیت‌آور است و از همین باب بهتر است ادعا کند تا فردا سر همین ادعا بشود وادارش کرد به پاسخگویی. اما امروزها! و با این ادعاها! ادعاهایی که مسئولیت‌آور نیستند و فقط «خودبالابر» هستند. از هرچه مدعی بیزارم…

نوشته‌ام که بگویم: تنها نیستی… باور نمی‌کنی؟ باور نمی‌کنی که حرفت را هیچ کس نشنود؟ طرحت را هیچ کس نخواهد؟ هزاران منت بر سرت بگذارند و من، یک غریبه‌ی دور بگویم تنها نیستی؟ … حق داری باور نکنی، اما من با اطمینان، قاطعیت و هر کلمه‌ی دیگری که بوی آرامش قلب داشته باشد، می‌گویم: تنها نیستی! جماعت چادری و محجبه‌های محکم و باعقیده، هرچند نمایش بیرونی آن چنانی ندارند، اما محکم و قاطع ایستاده‌اند… همچون تو… مثل من… مثل هر دختر دغدغه‌مند دیگری…

و حالا نگاه وسیعت را می‌دوزی به افق و می‌گویی: وقتی نمی‌رسیم، چه فرقی می‌کند حرکت تنهایی یا جمعی… و من نگاهم را می‌دوزم به آسمان و می‌گویم در راه عشق آن چه مهم است وصال نیست. تو باش. تو محکم باش. تو چادرت را نگه دار. تو حجاب رفتارت را حفظ کن. تو از فعالیت برای ترویج «تاج بندگی» خسته نشو. وصال حاصل خواهد شد.
نگاهم می‌کنی و لبخند می‌زنی… من میان امواج نگاه تو، تو میان آسمان منعکس در نگاه من غرق شده‌ایم…

تو به دل نگیر اگر می‌گویند: «زیر همین چادر فتنه‌ها می‌کنید» و می‌گویند: «گرمتان نمی‌شود؟» و طعنه می‌زنند و انگار نمی‌دانند آتش طعنه‌هایشان از هر گرمایی جان را، روح را و دل را بیش‌تر آتش می‌زند…

تو به دل نگیر اگر انتقاد تو از مسئول را می‌گیرند به زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی‌! و همین تو… شاید از همان مسئول… مجبوری دفاع کنی مقابل مخالفان بی‌انصاف و دم نزنی… و اگر دفاع نتوانی باید خجالت عملکرد بد او را تو بکشی. زجر بی‌خیالی او را تو می‌بینی و حق نداری انتقاد کنی چون می‌گویند نظام زیر سؤال می‌رود. که می‌گوید؟ همان مسئول. بغض راه گلویت را می‌گیرد… بدحجابی را تو می‌بینی. طعنه را تو می‌شنوی. نقد را به جان تو می‌کنند. اما تو… حق نداری هیچ بگویی. هرچه هم می‌گویی، از پشت دیوار امن ادارات شنیده نمی‌شود.

گاه کلمه‌ها دستی هستند که برای یک «خسته نباشید» محکم، یک «پیروز باشید» درست و حسابی، یک شوق بی‌حد جلو آمده‌اند.

گرمای دست‌هایت را منتظرم… به همراهی تو تا آسمان راهی نیست.

خانه‌ای نو برای حجاب

[ms 9]

همین که چند نفر از دوستان دانشگاهی با یک مدل جدید چادر سر کلاس‌ها حاضر شوند و بعد از کلاس‌ هم در مورد راحتی و جنس پارچه و… چادرهایشان صحبت کنند و این روند هم‌چنان ادامه پیدا کند، کافی است تا نتیجه‌اش بشود این‌که هم‌چون منی را که سر سازگاری با چادر‌های جدید نداشتم، متقاعد کند تا حداقل سری به فروشگاه و تولیدی چادر صدف بزنم.

[ms 0]

رفتن همان و گزارش گرفتن از یک مکان عالی برای عرضه‌ی محصولات مرتبط با حجاب همان!

[ms 1]

حالا بماند که در طی روند عکاسی مجبور شدم حدود ۲۰ عکس خوبم را پاک کنم  و این یعنی کاری را که تمام شده بود، ‌از اول دنبال کنم و حدود ۵ ساعت از ایام امتحانات را همراه فروشنده‌های خوش‌ذوق و بااخلاق فروشگاه باشم.

[ms 2]

تغییرات مثبتِ همراه با ذوق و سلیقه و عشق، می‌توانند خیلی چیزها را عوض کنند؛ مثل همین چادر‌های جدید.

[ms 3]

خانه‌ی حجاب

خانه‌ی حجاب بهترین نامی است که می‌شود برای یک فروشگاه و تولیدی چادر و روسری‌های خاص انتخاب کرد.

[ms 4]

دنیای رنگ

برخلاف تصور بیش‌تر مردم که فکر می‌کنند باید جنس‌های این فروشگاه رنگ‌های تیره داشته باشند، روسری‌ها و چادرنمازهای رنگارنگ با چاشنی سلیقه‌ی فروشنده‌ها، رنگین‌کمانی از رنگ را روی قفسه‌ها به‌وجود آورده.

[ms 5]

چادر می‌خرم، پس هستم!

خانم‌ها با حجاب‌های مختلف، برای خرید چادر به فروشگاه مراجعه می‌کنند. مسئول فروشگاه که چهره‌ی متعجب مرا می‌بیند، توضیح می‌دهد که هر روز خانم‌های کم‌حجاب به فروشگاه ما مراجعه می‌کنند و اغلب خریدشان هم برای سفرهای زیارتی است.

[ms 15]

خانواده

بیش‌تر مشتریان این فروشگاه، خانوادگی برای خرید مراجعه می‌کنند. خانم‌ها که درگیر بررسی مدل‌ها و گفت‌وگو با فروشنده‌ها شوند، آقایان با نمودارهای فروش و مدل‌های چادر سرگرم می‌شوند، یا روی صندلی‌های پیش‌بینی‌شده در فروشگاه منتظر می‌مانند.

[ms 7]

پارچه‌ی چادر ایرانی نداریم

داستان قدیمی تولید نکردن پارچه‌ی چادر مشکی ایرانی هنوز ادامه دارد. مسئول فروشگاه می‌گوید به همین علت است که مجبور می‌شویم پارچه‌های وارداتی را بخریم و همین چند ماه پیش به علت تغییر قیمت دلار و طبعا تغییر قیمت اجناسِ واردشده، مجبور به بالا بردن ناخواسته‌ی قیمت چادرها شدیم.

[ms 8]

خانم‌ها مدیرند

همه‌ی سیستم فروشگاه را خانم‌ها مدیریت می کنند؛ از طراحی چادر صدف ابتدایی که ابتکار مسئول همین فروشگاه بوده، تا اندازه‌گیریِ چادرهای سفارشی و فروشنده‌های فروشگاه که با مشتریان در ارتباطند.

[ms 10]

همه‌جای ایران

تنها آقایی که در فروشگاه کار می‌کند، حسابدار این‌جاست. از فروش روزانه می‌پرسم، می‌گویند روزانه ۱۵۰ عدد چادر در همین فروشگاه به فروش می‌رسد. بیش‌تر تولیدات تولیدی‌های صدف به سرتاسر کشور ارسال می‌شوند و متقاضیان‌ ثابت خودش را دارد. رسیدهای‌ پستی روی میز آقای حسابدار هم همه‌ی این صحبت‌ها را تأیید می‌کنند.

[ms 11]

تنوع را تجربه کنید

لطفا جمله‌ی بالا را با لحن پیام‌های بازرگانی نخوانید! وجود ۱۸ مدل چادر با دوخت‌ها و طراحی‌های متفاوت یعنی تنوع به معنای واقعی کلمه.

[ms 12]

فروشنده‌ یا مدل‌های چادر؟!

از نکته‌های جالب «خانه‌ی حجاب صدف» این بود که فروشنده‌ها هنگامی که می‌خواستند مدل چادری را به مشتری نشان بدهند، هم‌دیگر را صدا می‌زدند تا مشتری مدل چادر را ببیند. اگر هم آن مدل از چادر درخواستی را هیچ‌کدامشان نپوشیده بودند، مانکن‌ها را نشان می‌دادند.

[ms 13]

تمیز پرو کنیم!

بعضی از مشتریان هنگام پرو چادرها دقت کافی را ندارند. به همین علت فروشنده‌ها مجبور می‌شوند بعد از تحویل گرفتن چادر، آن‌ها را با آب‌پاش‌های کوچکشان که حاوی نرم‌کننده هم هستند، گرد و خاک را از چادرها بگیرند.

[ms 14]

بعد از زیارت…

هرگاه عازم مشهد شدید، بعد از زیارت‌تان در حرم امام رئوف (ع) به خیابان آبکوه، بین آبکوه ۷ و ۹، خانه‌ی حجاب صدف هم سری بزنید و از تنوع محصولات حجاب لذت ببرید.

دانشگاه می‌روم، پس هستم!

[ms 0]

چند روز مانده بود به ماراتُن کنکور، بعد از زیر پا گذاشتن مسافتی نسبتا طولانی در گرمای ظهر تیرماه، و صحبت با مسئولان چند کتابخانه در غرب تهران که هر کدام به دلایلی اجازه‌ی مصاحبه نمی‌دادند، رسیده‌ایم به پارک شهر اصلی تهران.

در مسیر پیدا کردن کتابخانه، با زهرا که آمده است از بوفه برای دوستانش بستنی بگیرد، آشنا می‌شویم. وقتی خودمان را معرفی می‌کنیم و می‌گوییم برای گفت‌وگو با دختران کنکوری آمده‌ایم، راهنمایی‌مان می‌کند به آلاچیقی که با دوستانش در حال تست زدن هستند.

فرناز و پریسا رشته‌ی ریاضی می‌خوانند. چند هفته‌ای‌ست با دوستانشان به پارک می‌آیند تا تست بزنند. پرستو و مینا می‌خوانند تا سال دیگر کنکور بدهند. رشته‌شان تجربی است، و وقتی دارند از کتابخانه بیرون می‌آیند تا به منزل بروند، با ما همراه می‌شوند. زهرا طلبه است، اما دوست دارد تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشد. به‌خاطر همین، یک سالی می‌شود تمام‌وقت در کتابخانه‌ی پارک شهر مشغول درس خواندن است.

[ms 1]

بعد از چند دقیقه استراحت در آلاچیق و گپی دوستانه، تصمیم بر این می‌شود که روی چمن‌ها بنشینیم و گفت‌وگو را آغاز کنیم.

***

مریم: زهرا، چند تا رتبه‌ی زیر هزار داشتی تا الان؟

زهرا: همه زیر هزار بوده. دو سه تا هم بالای هزار داشتم.

مریم: به نظر خودت حقوق یکی از دانشگاه‌های تهران را می‌آوری؟

زهرا: بله. ولی یک ماه آخر درس را ول کردم. الان دو هفته است درس نمی‌خوانم و تنها تست می‌زنم.

مریم: بچه‌ها! می‌خواهم در مورد رشته‌هایی که می‌خواهید داشته باشید، صحبت کنیم. به‌هرحال هرکس ایده‌آل‌هایی در ذهن و زندگی دارد، که با آن‌ها فاصله دارد. مثلا زهرا می‌گوید دوست دارد حقوق شهید بهشتی بخواند، که رتبه‌ی زیر ۱۰۰ می‌خواهد و تا الان هم بیش‌تر رتبه‌هایش زیر هزار شده، اما باز با ایده‌آل خودش فاصله دارد و ممکن است به آن دست پیدا کند یا نه. می‌خواهم ببینم هر کدام از شماها چقدر فاصله دارید با ایدآل‌هایتان. زهرا ۶۰۰ رتبه فاصله دارد. شما چطور؟

[ms 2]

پریسا: برای من مهم نیست چه دانشگاهی بروم. رشته مهم است. می‌خواهم معماری بخوانم. به دانشگاه آزاد فکر نمی‌کنم و فقط دولتی مدّنظرم هست و دانشگاه معتبری که در تهران باشد. حتی شهرستان‌های اطراف تهران هم می‌روم. علاقه‌ام خیلی برایم مهم است.

مریم: در مورد رشته‌ات چقدر تحقیق کردی؟

پریسا: خیلی. کتاب خواندم. برادرم هم در همین رشته تحصیل می‌کند.

پرستو: من خیلی دانشگاه برایم اهمیت ندارد و چند تا رشته مدّنظرم هست؛ مثلا مهندسی شیمی اولویت اولم است. با رتبه‌های ۷-۸ هزاری که تا الان داشتم، با اولویتم فاصله دارم.

مینا: من تجربی می‌خوانم و دانشگاه برایم اهمیت ندارد. رشته های پزشکی در اولویتم هستند که اگر شهرستان هم قبول شوم حتما می‌روم. رشته‌هایی مثل پرستاری، هوش‌بَری، دندان‌پزشکی، روان‌شناسی و مدیریت‌ها از رشته‌های مورد علاقه‌ام هستند. مهم برایم رشته‌ای خوب است در دانشگاه‌های تهران یا اطراف تهران.

زیبا: رشته‌ی خوب را تعریف می‌کنید؟

[ms 3]

پریسا: من تعریفم از رشته‌ی خوب، رشته‌هایی‌ست که به آن‌ها علاقه دارم و بازار کار خوبی دارند. بازار کار هم خیلی برایم اهمیت دارد. مثلا به‌سمت رشته‌هایی که پسر‌ها در آن موفق‌ هستند، نمی‌روم. مثلا رشته‌ی عمران رشته‌ای نیست که برای من بازار کار داشته باشد. البته تعادل در دانشگاه‌ها بین دختر و پسر برقرار نیست. سطح علمی پسرها پایین آمده، اما برای تشویق آن‌ها ظرفیت قبولی پسرها را در دانشگاه‌ها بالا برده‌اند!

زیبا: بیایید فرض کنیم آن رشته‌ای که مدّنظرتان هست یا آن دانشگاه خاص، قبول نشدید. چه اتفاقی می‌افتد؟ چکار می‌کنید؟

زهرا: من اگر صد سال هم بمانم پشت کنکور، باز هم کنکور می‌دهم تا همان رشته‌ای که دوست دارم، قبول شوم.

فرناز: من وارد دانشگاه می‌شوم، اما اگر بدانم توانایی‌اش را دارم، شاید باز هم کنکور دادم.

پریسا: من دانشگاه می‌روم، اما اگر رشته‌ای که دوست دارم نباشد، حتما دوباره کنکور می‌دهم و دوباره تلاش می‌کنم.

پریا: من دوباره شرکت می‌کنم، اما با این قضیه که شاید قبول هم نشوم، کنار آمده‌ام.

مینا: من مطمئنم این رشته‌هایی که می‌خواهم، قبول نمی‌شوم!

مریم: شما چه مدرسه‌هایی درس خوانده‌اید؟

پریسا: مدارس دولتی. کلاس کنکور هم نرفتیم. خیلی از دوستان ما کلاس کنکور رفتند، اما سطحشان از ما پایین‌تر بوده. مثلا دوستم برای فیزیک کلاس می‌رفت و من دنبال این بودم که از او یاد بگیرم، اما الان می‌بینم من فیزیکم را بهتر از او می‌زنم.

مریم: کلاس کنکور فقط برای پوشش دادن نواقص شماست. زمانی که شما به یک درس تسلط داشته باشید، بعد یک جایی، یک مبحثی را خوب متوجه نشوید، این کلاس‌ها می‌تواند کمک‌تان کند. در غیر این صورت، کلاس کنکور هیچ کمکی به فهم و پیشرفت شما نمی‌کند. نظر شما چیست؟

مینا: من می‌گویم ۹۵% به خود آدم بستگی دارد.

زهرا: آدم باید انگیزه داشته باشد.

پریسا: من می‌گویم ۵۰-۵۰ است.

پرستو: با پریسا موافقم. به نظر من کتاب خیلی مهم است. چون کتاب‌های درسی ما اصلا کنکوری نیست. امسال هم فقط شیمی کمی در این زمینه کار کرده، وگرنه بقیه همه خارج از کتاب درسی‌ست. من در مورد کلاس کنکور نظری ندارم، اما این‌که باید خودت همت کنی، دنبال کتاب و جزوه باشی.

زیبا: فکر می‌کنید اگر قبول نشوید و چندین سال از نو کنکور بدهید، حاضرید موقعیت‌های خوب دیگر را قربانی این هدفتان کنید؟ مثلا موقعیت خوب ازدواج، شغلی و غیره…

زهرا: نه. من حاضر نیستم.

پریسا: نه، ولی من وقتی ازدواج می‌کنم که دستم در جیب خودم باشد. ولی سعی می‌کنم موقعیت‌های خوبم را از دست ندهم. در کنار این‌که زندگی عادی خودم را می‌کنم، به رشته‌ی مورد علاقه‌ام هم فکر می‌کنم؛ یعنی اولویت اولم در زندگی، داشتن درآمد است و بعد از آن به ازدواج فکر خواهم کرد. چون متأسفانه پسرهای ما نمی‌توانند از پسِ یک زندگی عادی بر‌بیایند و راحت‌طلب هستند.

فرناز: هم موقعیت شغلی خوب کم هست، هم خیلی قیمت‌ها برای همه چیز بالاست. اخلاق هم ندارند. من نمی‌خواهم برای گرفتن پول از یک پسر تا آخر عمر توسَری‌خور او باشم!

مریم: با این دیدگاهی که دارید، پس هیچ وقت نمی‌توانید ازدواج کنید، چون با این توصیفات شما، هیچ مورد خوبی وجود ندارد!

پریسا: نه. من نمی‌خواهم به‌خاطر پول و مادیات با کسی ازدواج کنم. می‌خواهم اگر اخلاق و شخصیتش به معیارهای من نزدیک نبود، به‌راحتی بتوانم از او جدا شوم.

مریم: به نظرتان تحصیلاتی که می‌خواهید داشته باشید، چقدر در آیند‌ه‌ی شما تأثیرگذار است؟ نگاه جامعه به شما چطور؟

پریسا: آدمی که تحصیلات دارد، شخصیتش تغییر می‌کند. به خاطر همین می‌گویم دانشگاه مهم است.

مینا: به نظر من درس نیست که به آدم شخصیت می‌دهد. این رفتار خودمان است که نگاه‌های مختلف را ایجاد می‌کند؛ یعنی اگر فیزیک یا شیمی بخوانی، این درس‌ها بر شخصیت شما تأثیر می‌گذارند؟! به نظر من که اصلا این‌طور نیست.

مریم: بچه‌ها! رفتار چند نفر را بررسی کردید قبل و بعد از دانشگاه رفتنشان؟

مینا: من بررسی کردم، اما هیچ تغییری ندیدم.

پریسا: در دانشگاه به علم کسی اضافه نمی‌شود، ولی به تجربه‌ها چرا. وقتی یک پسر، دختری را که سطح علمی بالاتری دارد قبول نمی‌کند، به خاطر همین بهای بیجایی‌ست که خانواده‌ها به پسرها داده‌اند و غرور بیجای آن‌ها، که برتری علمی دخترها را نسبت به خودشان نمی‌توانند قبول کنند.

مریم: نمی‌توان گفت غرور مردها یک ایراد است، چون آن‌ها باید خانواده را اداره و مدیریت کنند و این اداره کردن، مستلزمِ داشتن قدرت است. البته باید روحیه‌ی حق‌پذیری در وجود هر دو باشد. اخلاق‌ها و ذات آفرینش زن و مرد متفاوت است.

زهرا: من خیلی موضع دانشگاه رفتن و این اجبار را قبول ندارم. من می‌گویم شخصیت هر کس تا ۲۰سالگی شکل می‌گیرد. البته آدم تغییر می‌کند. همه‌چیز درس نیست. تغییرها هم همیشه در جهت مثبت نیست. خدا برای زیبایی‌هایی که به طرفین داده، محدوده‌ی حجاب متفاوتی تعیین کرده. البته زیبایی‌هایی که در وجود هر دو هست، بیش‌تر زیبایی‌های معنوی‌ست در کنار زیبایی‌های ظاهری. الان شما حجاب داری، اما وقتی وارد محیط دانشگاه می‌شوی، این محیط تو را سوق می‌دهد به سمتی که این حجاب را نداشته باشی. باز هم همین‌ها را می‌گویی؟ (خطاب به پریسا)

[ms 4]

پریسا: من وقتی یک عقیده را پذیرفتم، دیگر تغییرش نمی‌دهم. یعنی سنّم این را قبول نمی‌کند. ما در لفظ می‌گوییم خدا روزی‌دهنده است، اما وقتی به مرحله‌ی عملی (بچه‌دار شدن) می‌رسد، این حرف یادمان می‌رود، چون لفظی بوده نه اعتقادی. اما من وقتی اعتقاد پیدا کنم به چادر، دیگر آن را ترک نمی‌کنم و در دانشگاه هم بر اساس معیار‌های خودم دوست انتخاب می‌کنم. و این‌که به ظاهر هم نیست. ممکن است تو چادر نداشته باشی، اما پیش خدا از یک چادری مقرّب‌تر باشی.

مریم: پریسا، آیا کسانی که محیط دانشگاه را تجربه نکرده‌اند، همه سطحی‌نگر هستند و فعالیت یک زن را محدود می‌کنند؟

پریسا: همه را که نمی‌شود گفت، اما من این نیاز را در خودم می‌بینم که کار کنم و نمی‌گذارم کسی وارد زندگی‌ام شود که محدودم کند.

زیبا: چرا فکر می‌کنی این نیاز حتما در آینده برای تو وجود خواهد داشت؟

پریسا: چون هست. چون من اطرافیانم را می‌بینم. مثلا من شاید یک لباسی بخواهم که حقوق همسرم کفاف خرید آن را ندهد. من ترجیح می‌دهم کار کنم تا بتوانم نیازم را تأمین کنم. اگر مردی باشد که نیاز من را به‌طور کامل تأمین کند، دیگر این نیاز را احساس نمی‌کنم.

[ms 5]

زهرا: من اما با این‌که خیلی دوست دارم رشته‌ای که دوست دارم بخوانم، اما اگر نتوانم، آینده و آرزوهای دیگرم، مثل ازدواج و بچه‌دار شدن را فدای این‌که اصرار داشته باشم وارد دانشگاه بشوم و رشته‌ی دلخواهم را بخوانم، نمی‌کنم.

پریسا: من الان که یک سال از وقتم را گذاشتم برای درس خواندن، از زندگی عادی‌ام دور بودم. تمام مدت سال در کتابخانه بودم. برادرم را چند هفته یک‌بار می‌دیدم و واقعا همه چیز را رها کرده بودم و فقط به این هدفم فکر می‌کردم. اگر این اتفاق بخواهد چند سال مداوم در زندگی من تکرار شود، قطعا شکست‌خورده هستم و از زندگی‌ام عقب افتاده‌ام.

زیبا: فکر نمی‌کنید اگر ادامه‌ی تحصیل بدهید و در حین آن ازدواج هم بکنید، کارشناسی، بعد ارشد و… با حجم زیاد درس‌ها، باز هم از زندگی عادی‌تان دور بمانید؟

پریسا: خب سعی می‌کنم به آن‌جا نرسد و زودتر وارد بازار کار شوم.

مریم: چرا تصور می‌کنید تنها با مدرک دانشگاهی می‌توانید وارد بازار کار شوید؟ هنرهای دستی و کارگاه‌هایی که خودتان می‌توانید داشته باشید، حرفه‌های خوبی هستند که نیاز به مدرک دانشگاهی ندارند.

پریسا: من با دیپلم نمی‌توانم شغل خوبی داشته باشم. این‌که شما می‌گویید با دیپلم مثلا کارگاه خاصی بزنم، این‌ها لازمه‌اش داشتن مهارت و سرمایه است. مثلا من قالی‌بافی را خیلی دوست دارم. شما فکر می‌کنید چقدر طول می‌کشد این هنر را یاد بگیرم؟ چقدر طول می‌کشد که افراد به آموزش من اعتماد کنند و به کارگاه من بیایند؟ و خیلی مشکلات دیگر که حداقل ۲ سال طول می‌کشد و همه‌ی این‌ها هزینه‌بر هم هست. خب در این مدت با صرف هزینه‌ی کمتر درسم را می‌خوانم.

زیبا: چرا فکر می‌کنید نمی‌توان با حداقل امکانات و شرایط، کاری را شروع کرد؟ به نظر شما بهتر نیست زن خودش صاحب‌کار خودش باشد و نه کارمند دیگران؟ با توجه به روایتی از امام علی (ع) که مضمونش این است که مؤمن باید صاحب‌کار خودش باشد.

[ms 6]

پریسا: خب حرف شما درست، اما ما چقدر زن در ایران با این شرایط داریم؟ همه نمی‌توانند این کار را انجام دهند. خیلی از شغل‌ها هست که من شنیدم حتی درآمدی که دارند هم، شبهه دارد؛ مثل آرایشگری، وکالت و…

زهرا: من خیلی به تحصیل وکالت علاقه دارم، اما هیچ وقت نمی‌خواهم به این شغل مشغول شوم. اما دلیلش این نیست که درآمد آن شبهه‌ناک است! من خانم‌های شاغلی را می‌بینم که بچه‌هایشان را به‌خاطر کار می‌گذارند مهد و به همسرانشان نمی‌رسند. من این‌ها را نمی‌خواهم، اما دوست دارم سطح علمی‌ام بالا برود، و این جز با درس خواندن در دانشگاه، عملی نمی‌شود. مطالعه‌ی آزاد هم من را به آن چیزی که می‌خواهم، نمی‌رساند.

پریسا: من دانشگاه را تجربه‌ای می‌دانم که باید در روند زندگی‌ام اتفاق بیفتد.

مریم: همیشه هم این‌طور نیست که در دانشگاه علم چندانی به دانش الان شما اضافه شود. درس‌های دوران دبیرستان با دانشگاه واقعا فرق دارد. وقتی این ذهنیت بین دانشجوها هست که باید درس را پاس کنند، دیگر به سطح علمی آن فکر نمی‌کنند. فقط می‌خواهند ترم بعد مجبور نباشند دوباره آن را بردارند! من شخصا با ذهنیتی رفتم دانشگاه که از رشته‌ی مورد علاقه‌ام لذت ببرم، اما در دانشگاه دیدم نه ما به جوابی می‌رسیم، نه شخص استاد و کلاس صرفا جنبه‌ی نوشتن و پاک کردن تخته را داشت. ابتدای ترم وقتی از بچه‌ها می‌پرسیدم که چند نفر با علاقه آمدید بالا، ۹۰% دست بلند می‌کردند، اما ترم‌های آخر شاید فقط ۲ نفر بودند که هنوز به تحصیل در رشته‌ی مورد علاقه‌شان در دانشگاه اعتقاد داشتند.

زهرا: خب این به خانواده‌ها هم بستگی دارد. من خانواده‌ام اصرار دارند که تحصیلات دانشگاهی داشته باشم. همه جا بحث مدرک هست؛ فقط و فقط مدرک!
یکی از معضلات دانشگاه این است که دانشجو آزاد است هر کاری که می‌خواهد انجام دهد و این، از سطح علمی دانشگاه‌ها کم کرده. مثل دوران دبیرستان نیست. حتی در دانشگاه اغلب رعایت ادب و احترام استاد و دانشجویی هم وجود ندارد.

پریسا: [خطاب به بقیه] من می‌خواهم از شما بپرسم که یک دختر ۱۸ساله به‌جز درس خواندن چه کار دیگری می‌تواند در جامعه انجام دهد؟ ما چند نفر که مدتی‌ست برای تست زدن به این پارک می‌آییم، چیزهایی در همین مدتِ کم دیده‌‌ایم که واقعا انتظارش را نداشتیم و همین باعث شده به درس خواندنمان پایبندتر شویم.

زیبا: تحصیلات، خوب هست، اما این نباید باشد که همه چیز حول محور آن بگردد. بستگی دارد ببینی چه چیزهایی را قربانی این هدف می‌کنی. نگاه در انتخاب مسیر خیلی مهم است.

پریسا: تحصیل برای من مهم است، چون تنها راهِ داشتن یک شغل خوب برای من همین است.

زیبا: اگر همین شاغل بودن لازمه‌اش قربانی کردن بسیاری از موقعیت‌ها و چیزهای خوب باشد، چه؟

پریسا: برایم مهم این است که مستقل باشم.

مریم: شما چون در شرایط قرار نگرفتید، این‌طور فکر می‌کنید. چون حقیقت را ندیدید. در کاتالوگ وجودی زن نوشته نشده که باید کار کند.

پریسا: من اصلا قبول ندارم که زن در خانه بماند و تنها به فکر بچه‌داری باشد. زن باید بیرون خانه هم بتواند نیازهای فرزندش را تأمین کند و این نوع تربیت، حتی اثرش بیش‌تر هم هست. من افراد زیادی را دیده‌ام که فرزندانشان را در شرایط این‌چنینی به‌خوبی تربیت کرده‌اند، و بچه‌ها رفتار عاقلانه‌تری دارند.

زهرا: بچه‌هایی که در زندگی شکست می‌خوردند، اگر پای صحبت‌هایشان بنشینی، عامل اصلی را پدر و مادر و بی‌توجهی آن‌ها می‌دانند.

مریم: شما چه ملاک‌هایی برای ازدواج دارید؟

زهرا: من می‌گویم از لحاظ ایمانی باید با من هم‌عقیده باشد. در سطحِ هم باشیم. شرایط مالی برایم چندان مهم نیست و می‌توانم کنار بیایم. تحصیلات هم برایم اهمیت آن‌چنانی ندارد. فرد باایمان حقوق زن و مرد را می‌داند.

مینا: تحصیلات و مادیات اولویت اول نیستند، اما لازم هستند.

مریم: [خطاب به پریسا] اگر پسری با تحصیلات بالا، مثلا دانشجوی شریف که فرد باایمانی باشد و شرایط مالی خوبی داشته باشد، از شما بخواهد که حجاب داشته باشید و سر کار نروید چه می‌کنید؟

پریسا: من قبول نمی‌کنم، چون نمی‌توانم با عقایدم جور در بیاورم. نمی‌توانم به زور چادر سر کنم. من باید به این باور برسم که چادر واقعا برایم لازم است. نمی‌گذارم با چادر سر کردن، بقیه‌ی عقاید من را هم تغییر دهد. مگر این‌که من را قانع کند و به آن باور برساند.

فرناز: ولی من قبول می‌کنم و خودم را قانع می‌کنم که باید کنار بیایم.

مریم: پس یعنی تحصیلات، اولویت اول شما برای انتخاب همسر نیست؟ پس چرا تصور می‌کنید این در آینده‌ی شما تأثیرگذار است؟

زهرا: خانواده‌ی من اصرار شدید دارند بر درس خواندن در دانشگاه. مثلا حوزه می‌رفتم، قبول نداشتند که من دارم تحصیل می‌کنم، چون همه در فامیل ما دارند در دانشگاه درس می‌خوانند. حتی اجازه ندادند من درس حوزه را تمام کنم، با این‌که دوستش داشتم.

فرناز: من می‌گویم این مثل وظیفه‌ی تعریف‌نشده‌ای‌ست که باید انجامش بدهم و این‌که همه باید بروند دانشگاه. من خیلی به رفتن دانشگاه اصرار دارم، وگرنه ازدواج در نهایت، تنها به این مورد ختم نمی‌شود. در کنار این‌که افرادی که الان می‌بینیم موفق هستند، بیش‌ترشان تحصیلات عالی داشتند. کسانی که رفتند خارج از کشور هم، دوره‌های مختلف دیدند. بعد برگشتند و مشغول فعالیت علمی شدند.

زهرا: نگاه منصفانه‌اش همین پیشرفت علمی‌ست که کشور داشته و به‌خاطر همین دانشجوها و دانشگاه بوده؛ این‌که افرادی می‌روند و واقعا برای درسشان مایه می‌گذارند. به نظر من، از هر ۱۰۰ نفر حداقل ده نفر مفید واقع می‌شوند. خب این پیشرفت فردی‌ست که بر پیشرفت اجتماعی تأثیرگذار است و بالعکس.

پریسا: البته تبلیغاتی که می‌شود، بی‌تأثیر نیست. این‌ها در راستای سیاستی‌ست که کشور دارد، تا بگویند ما فرد بیکار نداریم. در آمارها دانشجوها هم افراد شاغل به‌حساب می‌آیند. این یک نگاه ابزاری به قضیه‌ی کنکور و دانشگاه است. وقتی به موضوع کنکور و دانشگاه این‌قدر پرداخته می‌شود، این تصور ایجاد می‌شود که همه چیز در رسیدن به دانشگاه است.

پخش تلویزیونی مسابقات ورزشی بانوان، از واقعیت تا خیال

[ms 1]

پخش تلویزیونی مسابقات ورزشی همواره از دغدغه‌های صداوسیما و هم‌چنین فدراسیون‌های ورزشی بوده و مسئولان فدراسیون‌ها همواره در تلاشند تا با جلب نظر رسانه‌ی ملی و نیز برقراری شرایط لازم برای این موضوع، زمانی از برنامه‌های تلویزیون را به رشته‌ی ورزشی خود اختصاص دهند.

برخی از این تلاش‌ها برای پخش کلیپ و یا معرفی رشته‌ی ورزشی است که با کمک اسپانسرها و نیز رایزنی‌های مشاور رسانه‌ای فدراسیون به نتیجه می‌رسد. اما گاهی خواسته‌ی فدراسیون‌ها فراتر است و کوشش می‌کنند تا بخشی از مسابقات جهانی، آسیایی و حتی لیگ برتر خود را به‌صورت زنده و مستقیم از صداوسیما پخش کنند.

پخش مسابقات آسیایی و جهانی، مانند مسابقات تیم ایران در جام جهانی والیبال و بازی‌های تیم ملی فوتبال در تورنمنت‌های گوناگون، به لحاظ ملی بودن، گاهی بدون نیاز به هماهنگی فدراسیون و صداوسیما پخش می‌شود و در موارد خاص هم اگر بحث مالی مطرح باشد، رسانه‌ی ملی با وزارت ورزش و جوانان رایزنی کرده، مشکل مالی آن را رفع می‌کند.

پخش برخی از رشته‌های ورزشی نیز به‌صورت کلی در سیاست‌های صداوسیما وجود ندارد که پخش مسابقات بانوان نیز جزو این سیاست‌ها می‌شود.

با تلاش‌های صورت‌گرفته درباره‌ی پوشش مسابقات بانوان، در حال حاصر مسابقات تیراندازی و تیراندازی با کمان از تلویزیون پخش می‌شود، اما ورزش‌های با تحرک در این میان جایی ندارند.

بی‌میلی سیمای جمهوری اسلامی ایران به پخش این مسابقات، مربوط به مسائل شرعی و تأکیدات اسلام بر خودنمایی نکردن زنان دربرابر مردان است. این مسئله کاملا منطقی و عقلانی است؛ چراکه با توجه به فیزیولوژی زنان و از آن‌جا که اندام زنان در دید بیش‌تری قرار دارد، پخش این مسابقات ممکن نیست.

هم‌چنین، بر اساس مصوبه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، تمرینات و مسابقات زنان باید در اماکن ویژه باشد و مردان اجازه‌ی آمدوشد در این اماکن و دیدن این تمرینات و مسابقات را ندارند. بنابراین، پخش این مسابقات غیرقانونی است.

«مرضیه اکبرآبادی» در این باره گفت: «به لحاظ منع قانونی که درمورد پخش تلویزیونی مسابقات بانوان وجود دارد، زنان علاقه‌مند به رشته‌های مختلف ورزشی می‌توانند این مسابقات را در استادیوم یا سالن ورزشی و از نزدیک تماشا کنند.»

پخش نکردن مسابقات بانوان از تلویزیون سبب شده است تا استقبال اسپانسرها از ورزش بانوان کاهش یابد و این امر، مشکلات اقتصادی زیادی را برای باشگاه‌ها در پی داشته است. همین موضوع سبب شده تا تفاهم‌نامه‌ای میان سازمان تربیت بدنی و تمامی فدراسیون‌های ورزشی امضا شود که طی آن باید حداقل ۴۰ درصد اعتبارات و درآمدهایشان را در حوزه‌ی ورزش زنان هزینه کنند.

پخش تلویزیونی مسابقات زنان علاوه بر این‌که بسیاری از مشکلات مالی باشگاه‌ها را به‌سبب جذب اسپانسر برطرف می‌کند، از نظر روحی نیز تأثیر زیادی در عملکرد بازیکنان دارد.

ممکن است رسانه‌های نوشتاری بر انعکاس اخبار فوتبال بانوان اهتمام ورزند، اما پخش تلویزیونی مسابقات در رسانه‌ی ملی تأثیر بیش‌تری بر انگیزه‌ی بازیکنان دارد و اعتمادبه‌نفس ورزشکار را افزایش می‌دهد. به علاوه با این روش می‌توان در گسترش فوتبال در میان بانوان جوان، گام‌های مثبتی برداشت که اگر این چنین نبود، فدراسیون‌ها برای پخش لیگ‌های خود از سیما تلاش نکرده، به خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها اکتفا می‌کردند.

[ms 0]

هم‌چنین با توجه به این‌که امروزه تلویزیون در تمام خانه‌ها وجود دارد و در دسترس است، برد خبری بیش‌تری در بین رسانه‌ها دارد و در گسترش مخاطبان و علاقه‌مندان این رشته تأثیر زیادی دارد.

اما حالا که امکان پخش تلویزیونی مسابقات فوتبال بانوان وجود ندارد، چه باید کرد؟ آیا رها کردن این ورزش به حال خودش درست است یا با روش‌های دیگر می‌توان روحی تازه در کالبد فوتبال بانوان دمید؟

خوشبختانه رادیو در کنار سیما، نقش مهمی در جامعه دارد و باید گفت با وجود تحولات گسترده در عرصه‌ی رسانه، رادیو به‌علتِ داشتن ویژگی‌های منحصربه‌فرد مثل در دسترس بودن، گستردگی دامنه‌ی مخاطبان و تغییر کارکرد این رسانه، هم‌چنان جایگاه خود را حفظ کرده و در شمار رسانه‌های ممتاز قلمداد می‌شود.

صدای جمهوری اسلامی ایران این روزها با تأسیس شبکه‌های مختلف، مباحث مهم جامعه را در شبکه به‌صورت مجزا و تخصصی پیگیری می‌‌کند. برای مثال، شبکه‌ی رادیویی ورزش به بررسی تمام زوایای ورزش می‌پردازد و ورزش زنان جایگاه خاصی در میانِ برنامه‌های آن دارد.

این شبکه علاوه بر انعکاس اخبار بانوان، با آموزش گزارشگران زن، مسابقات هندبال و والیبال بانوان را به‌صورت مستقیم از ورزشگاه گزارش می‌کند که این حرکتی مثبت در راستای توجه به ورزش بانوان است.

«مسعود اسکویی»، گوینده و گزارشگر رادیو ورزش، درباره‌ی فعالیت این شبکه‌ی رادیویی در حوزه‌ی بانوان گفت: «موفقیت‌های بانوان محجبه‌ی کشورمان در مسابقات مختلف آسیایی و جهانی نشان داد که این حوزه از ورزش نیاز به توجه بیش‌تری دارد و ما به‌عنوان یکی از رسانه‌ها باید در انعکاسِ هرچه‌بیش‌تر این موفقیت‌ها تلاش کنیم.»

وی در ادامه افزود: «زنان ما در بسیاری از رشته‌های ورزشی حضوری موفق دارند و همان‌گونه که هندبال و والیبال، از این شبکه‌ی رادیویی گزارش می‌شود، اگر شرایط لازم فراهم شود و موانعی برای پخش آن وجود نداشته باشد، این شبکه آمادگی دارد تا با آموزش گزارشگران بانو این مسابقات را به‌صورت زنده از ورزشگاه گزارش کند.»

«مجید ندیری»، مدیر رادیو ورزش نیز گفت: «جایگاه و نقش زنان در سلامت جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است و یک بانوی ورزشکار به‌عنوان یک مادر می‌تواند فرزندان سالم و ورزشکار را به جامعه تحویل دهد.»

وی افزود: «حضور زنان در عرصه‌ی ورزش، تنها به ورزش همگانی خلاصه نمی‌شود؛ بلکه آن‌ها در رقابت‌های گوناگون بین‌المللی حضور دارند و بارها در رقابت‌های مختلف بر روی سکو‌های قهرمانی ایستادند و پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را به اهتزاز درآوردند.»

مدیر رادیو ورزش خاطر نشان کرد: «بانوان ورزشکار کشورمان امروز در رشته‌های ورزشی مختلف از جمله ورزش‌های رزمی و ورزش‌های توپی مانند والیبال، هندبال و فوتبال، حضوری پُررنگ دارند و ما به‌عنوان یکی از افراد خانواده‌ی ورزش باید شرایط رشد بانون را فراهم کنیم.»

ندیری در پایان گفت: «پخش مسابقات فوتبال بانوان از این شبکه کوچک‌ترین کاری است که می‌توان برای رشد این ورزش انجام داد و به همین دلیل در صورت موافقت با پخش آن از رادیو ورزش، تمام شرایط را برای آن فراهم می‌کنیم.»

«آ – دَم» دو بخش است

[ms 0]

باید باور داشت که ادبیات، زاییده‌ی زندگی روزمره‌ی ماست. در واقع، ما آینه‌ی ادبیات را به‌سوی زندگی گرفته‌ایم و تصاویر زندگی را به چشم مخاطب می‌تابانیم. پُر واضح است در این بستر داستان‌هایی زاییده می‌شوند که به روایت آنی از زندگی روزمره می‌پردازند. از این‌جاست که داستان‌هایی با عناوین مختلف مانند داستان موقعیت، داستان لحظه، داستان آپارتمانی و… پدید می‌آیند. (که البته به نظر نگارنده همه در معنا یکی هستند و نام‌گذاری آن‌ها تابع سلیقه‌ی طیف‌هاست.) با نگاهی کوتاه به ادبیات معاصر ایران شاید بتوان ادعا کرد نبض داستان‌های آپارتمانی در دست بانوان نویسنده است.

«آدم‌های دوبخشی» دومین مجموعه داستان «نینا گلستانی» است که توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر شده است. این مجموعه شامل ده داستان کوتاه است که اسلوب اکثر آن‌ها بر پایه‌ی داستان‌های آپارتمانی‌ست. نکته‌ی جالب توجه در مجموعه این است که گلستانی برای تمام داستان‌های خود از زاویه‌ی دید اول شخص استفاده می‌کند. گویی او از مرحله‌ی آزمون و خطا گذشته و تنها خود را در کالبد زاویه‌ی دید اول‌شخص تعریف می‌کند.

«زن پهلوان» اولین داستان این مجموعه است که روایتی ساده و خطی دارد. پِی‌رنگ ضعیف داستان به زورِ دیالوگ‌های آخر دکترِ داستان، قوی نمی‌شود. هرچند زبان داستان متناسب با شخصیت است، داستان آن‌قدر یک‌نواخت است که این حُسن در مقابل غول قصه شکست می‌خورد.

«زمستان» داستان زندگی‌ها و روابط پنهانی‌ست؛ مسئله‌ای که گلستانی در داستان‌های دیگر این مجموعه هم به آن اشاره کرده است. شاید بی‌رحمانه به‌نظر بیاید، اما باید اذعان کنم این چندمین مجموعه داستانی‌ست که اخیرا چاپ شده و تحت تأثیر صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها قرار گرفته است. اگرچه خیانت و رابطه‌ی پنهانی سوژه‌هایی به‌شدت داستانی هستند، هجوم بی‌وقفه‌ی داستان‌نویسان در یک دوره‌ی زمانی به این سوژه‌ها نتیجه‌ای جز زایش داستان‌هایی موازی ندارد. این داستان نیز روایتی بدون فراز و فرود دارد و یک فیلم مستند از لحظات یک زندگی را به مخاطب نشان می‌دهد.

«آدم‌های دو‌بخشی» باز هم روایت لایه‌ی پنهان و خیانتکار آدم‌های این عصر است. نوع روایت و تعلیق کم‌رنگِ نهفته در آن، این داستان را سر و گردنی از داستان‌‌های قبلی بالاتر کشیده است.

گلستانی در «دیروز فهمیدم خاله‌ام مرد» خواننده‌ی خود را سردرگم می‌کند. گره نامکشوفی که باعث دعوای میان دو خواهر شده، خواننده را تا انتها در تعلیق نگه می‌دارد. شاید کلیدی‌ترین قسمت داستان از دست نویسنده خارج شده و او سردرگمی خود را به خواننده انتقال داده است.

«هفتمین ماه» هم مانند داستان‌‌های قبل از خودش به خیانت می‌پردازد و البته هیچ گامی به جلو برنمی‌دارد. نویسنده در این داستان‌ها در درون خودش درجا می‌زند.

«شنبه‌های بی‌طمع» اگرچه روایتی آپارتمانی بدون فراز و فرودی دارد، اما به‌خوبی از پسِ نسل زن‌های سرخورده و سرگردان بیرون می‌آید. دیالوگ‌های این داستان آن‌قدر خوب از کار درآمده‌اند که باقی عناصر داستانی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند.

بی‌گمان، گلستانی در «تولد» گامی به جلو برداشته است. داستان با پِی‌رنگی قوی و روایتی با ضرب‌آهنگ مناسب پیش می‌رود. با این‌که سوژه باز هم بر محور خیانت می‌چرخد، اما آن‌قدر خوب در متن داستان نشسته که خواننده را به خود جذب می‌کند. فاصله گرفتن نویسنده از روایت محض، به‌خوبی داستان را از داستان‌های قبلی متمایز می‌کند؛ اگرچه گلستانی می‌توانست اندکی از تعدد شخصیت داستان بکاهد تا فرصت بیش‌تری برای پرداخت شخصیت‌ها داشته باشد.

در «اولین بارش نیست» نویسنده بسیار رندانه وارد گفتگوهای زنانه شده است، اما این مسئله هم به داستان کمکی نمی‌کند. گنگی بیش از حد داستان و ایجاد سؤالاتی از قبیل «چرا طلاق؟» و یا «در زندان چه بر سر زن‌ها آمده؟» کل داستان را به زیر علامت سؤال بزرگی می‌برد.

در «یک روز بارانی» روایت باز هم آپارتمانی است، ولی این بار گلستانی با هوشمندی، از اتفاقات کوچک، داستان خوبی می‌سازد. نشان دادن دستاویزهای کوچک مرد برای باور وفاداری زن، آن‌قدر باورکردنی هستند که مخاطب به‌خوبی با داستان ارتباط برقرار می‌کند.

آخرین داستان این مجموعه، به‌حق داستانی ستودنی‌ست. «مادرم» روایت یک عشق کهنه است که عصر ما را به‌سخره می‌گیرد. ازخودگذشتگی مادر داستان و عاشقانه‌های پدر داستان آن‌قدر دلنشین روایت می‌شود که خواننده با داستان جلو می‌آید.

بی‌گمان گلستانی زنانه‌نویسی را می‌شناسد، اما باید به گره‌زایی و گره‌گشایی در داستان‌هایش بیش‌تر اهمیت بدهد. باید منتظر ماند و دید این نویسنده‌ی جوان چه چیزی را در آینده رو خواهد کرد.

وقف اولاد

آن‌چه می‌خوانید، زمزمه‌ای‌ست که عکس‌های من سال‌ها در گوشم داشته‌اند. بعضی از واگویه‌ها و ریزاتفاقات آن واقعی است.

[ms 0]

بنویس:
شهادت می‌دهم که خدا یکی است و محمد نبیّ و علی وصی است. و فاطمه‌ی زهرا و حسن و حسین و چهارده معصوم ولی هستند.

بعد بنویس:
این‌جانب وصیت می‌کنم که بعد از مردنم من را با ماشین حاج داداش به پابوس امام رضای غریب ببرید. و اگر ماشین نداشت یا خرج داشت، نبرید.

بنویس:
بعد از من با هم خوب و خوش باشید و اگر اختلافی شد و حاج داداش بزرگ‌تری کرد، قبولدار شوید.

بعدش بنویس:
حیاطِ خدابیامرز حاجی را که به من بخشیده بود، وقف اولاد کردم که پسرها و دخترهای شما تا وقتی خانه ندارند، آن‌جا بنشینند.

این را هم بنویس که مثل حمید و مجیدم که در وصیتنامه‌ی خودشان نوشتند، من هم به شما می‌گویم که باید گوش‌به‌حرف رهبر باشید و دخترها حجابشان را نگه دارند و احترام خون شهدا را هم نگه دارید.

آخرش هم این را بنویس:
بعد از من که دیگر شب‌های جمعه نیستم، این شعر را سر گلزار پسرهایم بگذارید تا هر کس می‌آید، به‌جای من برایشان این را بخواند:
«حمید ای لاله‌ی خونین، پسرم
مجید ای نور دو چشمان ترم
همی خواهم گریه نکنم مادر
چه کنم؟ آتش گرفته جگرم»
خوش‌خط نوشتی؟

توضیح:
عکس، تابلوی مزار شهیدی است که روی پرده‌ی سایه‌بان آن، دقیقا همین شعر نوشته شده.

حمله‌ی بشقاب‌پرنده‌ها به بام ایرانیان

[ms 0]

امروزه روی پشت‌بام‌های پایتخت و دیگر شهرهای ایران، به‌جای آنتن‌های تلویزیونی، بشقاب‌های بزرگی را مشاهده می‌کنیم که نشان از تغییر ذائقه‌ی ایرانی‌ها در انتخاب برنامه‌های مورد نظرشان است.

رسانه‌ی ملی در نیمه‌ی اول قرن ۲۱ میلادی، با رقیبی جدی در عرصه‌ی جذب مخاطب رو‌به‌رو شد؛ رقیبی که به‌عنوان یک ابرقدرت قد علم کرده و به این راحتی نمی‌توان او را از سبد انتخاب مخاطب ایرانی حذف کرد و هر روز بیش از پیش بر شمار این مخاطبان افزوده می‌شود. این‌ها شبکه‌های فارسی‌زبانی هستند که به‌صورت گسترده می‌توانند تمام نیازهای مخاطبان خود را در تمام نقاط مختلف جهان برآورده سازند، اما این امر، بی‌شک خطری جدی، نه فقط برای تلویزیون ملی بلکه متوجهِ تمام آداب و رسوم و سنت‌های چندهزارساله‌ی ایرانی است.

آمار نشان می‌دهد که در کشور ما بیش‌ترین مخاطبان تلویزیون را زنان تشکیل می‌دهند. همین باعث شده برنامه‌های این نوع شبکه‌ها با هدف‌قراردادن شخصیت زن و القا کردن فرهنگ غربی به او، سیر تغییر و تحول فرهنگ در ایران را سرعت بخشند؛ تهاجمی فرهنگی که می‌تواند بنیان خانواده را به‌شدت تضعیف کند و به‌دنبال خود، پیامدهای جبران‌ناپذیری به بدنه‌ی اجتماع و فرهنگ ایران وارد آورد.

نگاهی به عملکرد شبکه‌هایی مانند «فارسی‌وان»، «زمزمه» و «من و تو» بر روی سیگنال‌های ماهواره‌ای و هم‌چنین فعالیت آن‌ها در فضای مجازی، به‌ویژه شبکه‌ی تلویزیونی-اینترنتی «زنان تی‌وی» نشان می‌دهد که آن‌ها در پی تغییر آداب رسوم، اعتقادات و روش‌های زندگی در میان مردم (به‌خصوص بانوان) هستند.

ارتباط‌های جنسی آزاد بین دختر و پسر قبل از ازدواج، از بین بردن حریم بین محرم و نامحرم، داشتن فرزند نامشروع که امری طبیعی تلقی می‌شود، داشتن دوست‌های مرد با داشتن همسر، ترویج اشرافی‌گری، ترویج چشم و هم‌چشمی، ترویج گذراندن وقت به خودآرایی و پایبند بودن به مد روز به‌شکل افراطی، برگزاری مهمانی‌های آن‌چنانی و از همه مهم‌تر، پایبند نبودن به اصول زندگی مشترک و طلاق‌های بیشمار بر اثر آشنایی با جنس مخالفِ دیگر و اعتنا نکردن به وضعیت کودکان، همه و همه حکایت از این دارد که استعمار نوین با روش جنگ نرم به مبارزه با فرهنگ و تمدنِ چندهزارساله‌ی ایرانیان آمده و ابتدا هسته‌ی اجتماع، یعنی خانواده و بعد، شخصیت زنان را که قلب این خانواده‌ها هستند، نشانه گرفته است.

همان‌طور که اشاره شد، یکی از معضل‌های اساسی و بسیار مهم که خطری جدی برای فرهنگ و اعتقادات کشور ماست و در قالب یک جنگ نرم و بسیار هوشمندانه طراحی شده، تغییر در سبک زندگی ایرانی-اسلامی است. تکرار برنامه‌هایی که در آن، این نوع از سبک زندگی به تصویر کشیده می‌شود، در بلندمدت می‌تواند قبح بعضی از اعمال زشت و ناپسند از دید فرهنگ ایرانی را از بین ببرد و حرمت بسیاری از رابطه‌ها را بشکند؛ حربه‌ای که با کارگر افتادنِ آن، در آینده دیگر چیزی از سبک زندگی ایرانی-اسلامی نخواهیم دید و به گرفتاری‌های امروز جوامع غرب که انحطاط خانواده در آن امری طبیعی است، دچار خواهیم شد.

حامیان اصلی این شبکه‌ها، کشورها و افراد و گروه‌هایی هستند که سال‌ها، نه‌تنها بر ایران عزیز ما، که بر پهنه‌ی بزرگی از جهان استعمار رانده‌اند و اکنون که بحث حقوق بشر و صلح جهانی پیش آمده، با برنامه‌ای بلندمدت سعی در استعمار فرهنگی جوامع دارند. حال، سؤال این‌جاست که چه چیزی باعث می‌شود مخاطبان ایرانی با وجود درک این نکته، هنوز هم تماشاگران پروپاقرص این شبکه‌ها باشند؟ شبکه‌هایی که با رویکرد جایگزین کردن اندیشه‌های مدّنظر خود به‌جای آرمان‌ها و ارزش‌های موجود در جوامع، سعی می‌کنند دیدگاه اخلاقی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، اقتصادی و… ملت‌های هدف را تغییر دهند و روش‌های جدید خود را بر آن‌ها قالب سازند.

شاید راه حل بسیار سخت باشد، اما علت، بسیار واضح و روشن است. شبکه‌هایی از این دست، به‌خوبی نیاز مخاطب خود را می‌شناسند، نیازهای آنان را اولویت‌بندی می‌کنند، به سن مخاطبان خود نگاه ویژه‌ای دارند، اقوام مختلف مردم را در نظر می‌گیرند و…

[ms 1]

تمام این کنکاش‌ها باعث می‌شود برنامه‌ای پیش روی خود داشته باشند که با اهمیت دادن به گزینه‌های موجود در این لیست‌ها و به‌کارگیری نیروهای مستعد و جوان و ماهر، بتوانند برنامه‌هایی را تهیه و پخش کنند که بر برنامه‌های تلویزیون ایران بچربد و بتواند مخاطب را به‌سمت خود جلب کند.

سازمان اجرایی کشور، در این سال‌ها با توسل به نیروی نظامی و اقداماتی چون جمع کردن دستگاه‌های گیرنده از خانه‌ها، فرستادن پارازیت‌ها (که هیچ فایده‌ای هم ندارد و سلامتی افراد را در سطح جامعه با مشکل اساسی مواجه می‌کند)، ساخت مستند از زیان‌های این نوع شبکه‌ها و ایراد سخنرانی در محافل گوناگون، مانند مدرسه، مسجد و غیره، تلاش کرد که از شمار بینندگان این نوع شبکه‌ها بکاهد، اما این اقدامات باعث پُرکار شدن بازارهای سیاهِ فروش این دستگاه‌ها شده و هر روز بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود.

در کشور ما به دلیلِ نبود آگاهی درباره‌ی مشاهده‌ی برنامه‌ها در گروه‌های سنی مختلف و اطلاع نداشتن خانواده‌ها از آرم‌های مخصوص بعضی از برنامه‌ها و شبکه‌ها، متأسفانه مخاطب در هر سنی دسترسی آزاد به تمامی برنامه‌ها دارد. البته، تلویزیون ایران در این سال‌ها با ازدیاد شبکه‌های خود، گامی با تأخیر، اما مثبت در این عرصه برداشته است.

چیزی که شایسته است مدّنظر مسئولان این رسانه باشد، این است که برای جذب مخاطب و مقابله با این شبکه‌ها باید به بررسی فعالیت آن‌ها و ارزیابی اهداف و وسیله‌های آنان در رسیدن به هدف‌هایشان پرداخته، برنامه‌ای تدوین کنند با در نظر گرفتن این نکات:

۱- باید برنامه‌هایی بسازند که اثرگذاری دینی داشته باشد، اما نه به معنای اثرگذاری ظاهری مثل پرداختن به لباس و نماز خواندن و… (که آن هم در جای خود قابل تأمل است)، بلکه یک عرفان عملی که بتوانند این اثرگذاری را در قالب یک داستان دراماتیک به مخاطب ارائه کنند.

۲- برای مخاطبی با شخصیت خاکستری و نرمال برنامه می‌سازند، نه صرفا معصوم (مثبت) و یا در نهایت پلیدی (منفی).

۳- برنامه‌ها را با استانداردهای تولید فیلم و برنامه‌های تلویزیونی در سطح بین‌المللی تطبیق دهند.

۴- ذائقه و نیازهای مخاطبان در سنین مختلف و با سلیقه‌های متفاوت را در نظر بگیرند.

۵- نیروهای زبده و ماهر و معتقد به آرمان‌ها و ارزش‌های ملی-مذهبی و… را به‌کار گیرند.

مسئولان با برنامه‌ای بلندمدت و مؤثر، می‌توانند کم‌کم این شبکه‌ها را از میان انتخاب‌های خانوار ایرانی حذف کنند یا آن را به پایین‌ترین درجه‌ی خود برسانند؛ راهی که دیگر به خشونت و درگیری فیزیکی و جبر نیازی نباشد و خطرناک بودن این نوع شبکه‌ها را در وجود مخاطب نهادینه کند. حال، می‌توان با توجه به برنامه‌ی پیشِ رو، برنامه‌هایی تولید کرد که با جذابیت فوق‌العاده‌شان مخاطب ایرانی را پای رسانه‌ی ملی میخکوب کنند.

برای شما زن‌ها غمگینم…

[ms 0]

من فکر می‌کنم جهان‌بینی، علایق را می‌سازد. بله، من فکر می‌کنم این‌که یک نفر مادر شدن را دوست داشته باشد یا نداشته باشد، دقیقا ربط دارد به جهان‌بینی‌اش. ربط دارد به این‌که جهان را چگونه ببیند، خودش را کجای این جهان تعریف کند و خدا را کجای جهانش جا دهد.

من فکر می‌کنم این‌که کسی مادر شدن را در برنامه‌ی آینده‌اش قرار بدهد یا نه، دقیقا به این ربط دارد که هویت خود، تعلقات خود، وظایف خود را چگونه تعریف کند. این‌ها همه، چیزهایی است مثل یک کلاف؛ می‌پیچد در هم و علایق ما را می‌سازد.

این‌که یک آدمی دوست داشته باشد بچه‌دار شود یا نه، اصلا یک مسئله‌ی احساسی و شخصی نیست؛ کاملا ربط دارد به مبناهای فکری. ربط دارد به تعریفی که از انسان دارد. تعریفی که از زن دارد. ربط دارد به ارزش‌هایی که قبول دارد. هر چقدر هم که با ادبیات و احساسات و لغات عاطفی و واژگان حسی بنویسیم، باز هم این گفتمانی که در آن فکر می‌کنیم، تعیین می‌کند که چیزی را دوست داشته باشیم یا نه.

این سؤال که «بچه‌دار بشویم یا نه» اساسا یک سؤال مدرن است. کجای تاریخ آمده که زن‌ها درباره‌ی چیزی که در طبیعتشان نهاده شده، فکر کنند؟ این‌که ما زن‌ها خودمان را در مقامی قرار می‌دهیم که انتخاب کنیم بچه‌دار شویم یا نه، یک مقامی است که مبانی فکر مدرن ایجاد کرده است.

یک انسان خودبنیاد، یک زن خودبنیاد، فکر می‌کند که بچه‌دار شود یا نه؟ این سؤال، یک سؤال اومانیستی است؛ سؤالی که تنها در جامعه‌ای ایجاد می‌شود که در آن، انسان تعیین‌کننده‌ی سرنوشت آدم‌هاست؛ جامعه‌ای که در آن، خدا به آدم‌ها بچه نمی‌دهد، انسان‌ها تصمیم می‌گیرند بچه‌دار شوند یا نه؛ در جامعه‌ای که انسان مخلوق نیست. خالق است. عبد نیست. معبود است؛ در جامعه‌ای که انسان‌ها بر طبیعتشان شوریده‌اند؛ در جامعه‌ای که انسان‌ها برخلاف طبیعتشان عمل کرده‌اند؛ بر اساس میلشان و بر اساس نفس‌شان.

مسئله‌ی «بچه داشتن یا نداشتن»، مسئله نیست. از نظر یک زن مسلمان مسئله نیست. منحل است. از نظر یک انسان دین‌دار، این پرسش اساسا پیش نمی‌آید. سؤال ما قبل از این‌ها پرسیده می‌شود. سؤال ما این است که می‌خواهیم مسلمان باشیم یا نه؟ می‌خواهیم مخلوق باشیم یا نه؟ می‌خواهیم عبد باشیم یا نه؟ بعد که جوابش را دادیم، بعد که جواب مثبت دادیم، دیگر خیلی سؤال‌ها را نمی‌پرسیم. دیگر خیلی کارها، حتی به ذهنمان خطور نمی‌کند. دیگر تصمیم نمی‌گیریم که مشروب بخوریم یا نه. دیگر انتخاب نمی‌کنیم نماز بخوانیم یا نه. نمی‌گویم به همه‌ی احکام دین عمل می‌کنیم. نه! اما همیشه می‌دانیم که اگر عمل نکرده‌ایم، گناه کرده‌ایم و باید جبران کنیم.

[ms 1]

دین هیچ اجباری ندارد که زن‌ها بچه‌دار شوند. هیج حکمی نیست که بگوید بچه‌دار شدن واجب است یا بچه‌دار نشدن حرام. اما مادر شدن یعنی پریدن؛ پریدن به‌سمت هدفی که داریم طی می‌کنیم. مادر شدن یک راه میان‌بر است برای هدف زندگی‌مان؛ یک راهی که ما را خیلی سریع‌تر عارف می‌کند، خیلی سریع‌تر عاشق می‌کند. یک راهی که ما را متعالی می‌کند؛ راهی که وجود ما را گسترده می‌کند. مادر شدن بال است؛ بال‌هایی که ما را بلند می‌کند و خیلی سریع‌تر می‌رساند به انتهای آسمان. اگر این بال را نداشته باشیم، مجبوریم با نردبان برویم و این خیلی سخت است.

کسانی که می‌پرسند مادر بشوند یا نه، دو حالت دارند؛ یا نمی‌دانند که مادر شدن چه وسیله‌ی سریعی است برای رسیدن، یا اصلا هدفشان چیز دیگری است. به‌خاطر همین می‌گویم «دوست داشتن یا نداشتن بچه‌دار شدن» ربط دارد به جهان‌بینی ما؛ ربط دارد به زنی که از خودمان ساخته‌ایم؛ ربط دارد به هدف ما از زندگی.

مادر شدن خیلی سخت است. همان‌طور که درس خواندن سخت است. همان‌طور که ورزش کردن سخت است. همان‌طور که نوشتن سخت است. ما ورزش می‌کنیم برای سلامتی یا وزن کم کردن یا هرچه. و به‌خاطر این هدف حاضریم هر کاری بکنیم. حاضریم حسابی سختی‌ها را تحمل کنیم. وقت بگذاریم. جان بگذاریم و از خودمان بگذریم.

مادر شدن هم همین‌طور است. اگر من مادر می‌شوم، برای این نیست که از بچه‌ام لذت ببرم، یا از این‌که می‌گوید «مامان» دلم غنج برود. برای این هم هست! اما فقط برای این نیست. من مادر می‌شوم تا سختی بکشم و گوشتم آب شود. خودم آب شوم. تا پوستم پاره شود و بال در بیاورم و بروم در آغوش خدا.

من مادر می‌شوم تا آدمی را که از روح خدا در او هست، بیاورم توی این دنیا؛ بیاورم توی این دنیا تا زیبایی دنیا را ببیند. زیبایی خدا را ببیند. نمی‌خواهم محکوم باشد که هیچ‌وقت انسان بودن را تجربه نکرده است؛ خلیفه‌ی خدا بودن را.

مادر شدن یک انتخاب نیست. مادر شدن یک ظرفیت است. مادر شدن یک فرصت است. مادر شدن قبولی شما در کنکور است. مادر شدن زیبا شدن است. مادر شدن خیلی سخت است، اما خیلی خوب است.

و من غمگینم؛ برای تمام بچه‌هایی که می‌توانستند به‌دنیا بیایند و نیامدند؛ برای همه‌ی مادرهایی که می‌توانستند بال دربیاورند و نیاوردند. برای خودم غمگینم، که هنوز بال ندارم؛ هنوز پرواز نکرده‌ام؛ هنوز نشسته‌ام در دنیایی که برای زن‌هایی که می‌توانند پرواز کنند، این سؤال را می‌سازد که مادر شوند یا نه…

رژه‌ی بانوی کماندار ایرانی با قرآن

[ms 0]

با ظهور اسلام، تیراندازی با کمان به‌عنوان سلاحی مؤثر در دفاع از حقانیت این دین جدید مورد توجه پیامبر عظیم‌الشأن (ص) قرار گرفت، تا جایی که ضمن ترغیب و تشویق جوانان به مبادرت به تیراندازی، در این باره می‌فرمایند: «ای فرزندان اسماعیل! تیراندازی کنید که پدرتان تیرانداز بوده است.» و در حدیثی دیگر می‌فرمایند: «تیراندازی را بیاموزید و به فرزندان خود آموزش دهید.»

این رشته‌ی ورزشی و رزمی، از سال ۱۹۳۱ میلادی زیر نظر فدراسیون بین‌المللی رسمیت یافت. این رشته در المپیک باستان مطرح بوده و به همین دلیل با آغاز رقابت‌های المپیک نوین، در شمار مسابقات رسمی وارد شد.

در کشور ما، این رشته در بین زنان طرفداران زیادی داشته، تیم ملی بانوان در کنار تیم مردان در مسابقات مختلف آسیایی و جهانی حضور دارد. از میان این ورزشکاران، «زهرا دهقان» موفق شد در مسابقات جام جهانی آمریکا و انتخابی المپیک لندن، سهمیه‌ی حضور در بزرگ‌ترین رقابت ورزشی جهان را از آنِ خود کند.

زهرا دهقان در ۲۲ بهمن ۱۳۶۶ در شیراز متولد شد و در حال حاضر دانشجوی انیمیشن می‌باشد. این بانوی کماندار کشورمان، از ۶ سال پیش فعالیت خود را در این رشته آغاز کرد و به مدت ۴ سال است که پیراهن تیم ملی را بر تن کرده است. وی در این مدت عنوان قهرمانی در آسیا، کسب سهمیه‌ی المپیک و مدال نقره‌ی تیمی جایزه‌ی بزرگ آسیا را در کارنامه دارد.

[ms 1]

قبل از مسابقات، کسب سهمیه را پیش‌بینی کرده بودید؟

من تمام تلاش خود را انجام دادم تا با آمادگی کامل در این مسابقات حاضر شوم و سهمیه‌ی المپیک و شانس حضور در لندن را به‌دست آورم. برای رسیدن به این هدف، ۴ سال است که تمرینات خود را آغاز کردم تا بتوانم در المپیک بدرخشم، که خوشبختانه لطف خدا هم شامل حال من شد.

شما در مراسم رژه‌ی مسابقات قهرمانی جهان در آمریکا، در حالی که قرآن در دست داشتید حاضر شدید. دلیل این تصمیم شما چه بود؟

این نذری بود که از قبل از شروع مسابقات داشتم و نیت کرده بودم و از خدا خواستم که اگر در مسابقات آمریکا سهمیه کسب کنم، از آن‌جا که قرآن همیشه به من آرامش می‌دهد، آن را در مسابقات همراه خود ببرم. خوشبختانه و به لطف خداوند، سهمیه‌ی المپیک را به‌دست آوردم و این کتاب الهی را که همواره عامل ایجاد صبر و اعتماد به نفس در من بوده است، همراه خود داشتم.

[ms 2]

بازخورد این عمل شما در بین سایر ورزشکاران و رسانه‌ها چه بوده است؟

عکس‌های من در حال رژه با قرآن در بسیاری از رسانه‌های داخلی و خارجی منتشر شد. در طول مسابقات و هنگام رژه رفتن نیز متوجه نگاه‌های پرسش‌گرانه‌ی سایر ورزشکاران شدم. زمانی که همه‌ی ورزشکاران خود را برای رژه آماده می‌کردند، من نشسته بودم و قرآن می‌خواندم. حتی زمانی که یکی از مسئولان رقابت‌ها من را صدا کرده بود تا به جمع سایر ورزشکاران بپیوندم، متوجه او و اطرافم نشده بودم!

چه برنامه‌ای برای حضور موفق در المپیک دارید؟

امیدوارم بتوانم با تمرکز و آرامش خاطر، تمرینات خود را انجام دهم و در لندن نتیجه‌ی قابل قبولی به‌دست آورم و افتخاری درخور نام ایران و ملت سرفراز کشورمان داشته باشم و بتوانم در این زمان باقی‌مانده تا المپیک، به حداکثر آمادگی دست یابم.

حضور در عرصه‌ی ورزش با حجاب اسلامی برای شما دشوار نیست؟

ممکن است داشتن حجاب تا حدودی بر روی عملکرد من تأثیر گذاشته باشد، اما هیچ‌گاه مانع پیشرفت من به‌عنوان یک زن مسلمان نبوده است. ممکن است یک کار دشوارتر نسبت به سایر ورزشکاران انجام دهیم، اما ثابت کرده‌ایم در هر شرایطی می‌توانیم برای کشورمان افتخارآفرینی کنیم.

شما به‌عنوان یک بانوی ورزشکار چه کمبودهایی را در این حوزه احساس می‌کنید؟

بهتر است مسئولان پابه‌پای سایر بخش‌ها برای موفقیت این رشته نیز تلاش کنند. بودجه‌ی کافی در اختیار بخش بانوان قرار دهند و از مربیان باتجربه استفاده کنند و برنامه‌های تمرینی مناسب در نظر بگیرند. همان طور که برای ورزش مردان اهمیت قائل هستند، به ورزش بانوان نیز توجه کنند و بتوانند به بانوان کمک کنند تا توانایی‌های خود را نشان دهند.

تجلیل و تقدیر از ورزشکاران چه تأثیری بر عملکرد آن‌ها دارد؟

مطمئنا تأثیر زیادی دارد. البته کسی که وارد عرصه‌ی ورزش می‌شود و برای حضور در عرصه‌های ملی و بین‌المللی تلاش می‌کند، نگاه مادی به ورزش ندارد، بلکه بحث معنوی در میان است. من به‌عنوان یک ورزشکار که قرار است در بزرگ‌ترین آوردگاه ورزشی جهان حاضر شوم، می‌خواهم خانواده و ملت خود را خوشحال کنم و نام ایران را در جهان طنین‌افکن کنم و اعتقاد دارم باید نقشی در سرفرازی ایران داشته باشم.

ورزشکاران نیز مانند سایر مردم در زندگی خود با مشکلاتی برخورد می‌کنند که لازم است به لحاظ مادی این مشکلات را برطرف کنند. باید طوری برخورد کرد که این مشکلات قابل حل باشد و ورزشکاری که تمام وقت و ذهن خود را روی ورزش گذاشته، نباید دغدغه‌ی مالی داشته باشد.

ورزشکاری که بیش‌تر زمان خود را صرف ورزش کردن می‌کند، درآمد آن‌چنانی ندارد و با مشکلات زیادی روبه‌رو است؛ حتی برای حضور در کلاس‌های دانشگاه با مشکلات فراوانی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

ورزشکاری که در رده‌ی قهرمانی کار می‌کند، پس از پایان دوران ورزشی خود نباید این دغدغه را داشته باشد که تازه قرار است زندگی خود را از صفر شروع کند. در این صورت، ورزشکار تمام توان فکری و ذهنی خود را به ورزش معطوف می‌کند.

من برای تحصیل با مشکلاتی روبه‌رو هستم و طبق قانون دانشگاه، ورزشکار قهرمان و ملی‌پوش، تنها ۵ جلسه حق غیبت کردن دارد، اما من برای مسابقات کسب سهمیه‌ی المپیک و برای این‌که تمرکز بیش‌تری داشته باشم، مجبور به غیبت‌های مکرر در کلاس‌های خود بودم. البته استادان نیز حق دارند برای حضور منظم دانشجویان سر کلاس سخت‌گیری کنند.

حرف آخر؟

خد را شاکرم و کسب سهمیه‌ی المپیک را مدیون لطف خداوند می‌دانم. امیدوارم بندگی خود را به‌جا آورم و حداقل ذره‌ای از لطف‌های خداوند را جبران کنم.

به دوستان خود توصیه می‌کنم از بدی‌ها دوری کنند تا بتوانند گوشه‌ای از لطف‌های خداوند را جبران کنند. البته لطف‌های خداوند به قدری زیاد است که جبران‌ناپذیر است.

زن در داستان ایرانی

[ms 0]

نمی‌شود به داستان فکر کرد و شخصیت را از آن حذف کرد. بهترین داستانی را که خوانده‌اید، به یاد بیاورید. حتی اگر قصه‌ی پر تعلیقی هم داشته باشد، حتی اگر محتوای بی‌نظیری داشته باشد هم، یکی از اولین چیزهایی که به ذهنتان می‌آید، شخصیت‌های حاضر در داستان است.

شاید در تاریخ داستان ایرانی، زن نقشی حیاتی داشته باشد. بی‌گمان حضور زن در داستان ایرانی تابع شرایط اجتماعی ایران در عصر نگارش داستان است. آن‌چه در ادامه درباره‌ی معرفی شخصیت زن داستانی ایرانی می‌آید، به‌خوبی مشخص می‌کند که فضای اجتماعی به‌صورت مستقیم بر حضور زن در داستان کمک می‌کند.

سیر تحولیِ گذار از زن خانه‌نشین و کم‌رنگ در داستان به‌سمت زن فعال و اجتماعی، شاید بهترین نمونه برای این ادعا باشد. از طرفی با بالاتر رفتن سطح سواد در طول تاریخ صدساله‌ی ایران و رغبت زنان برای خواندن، حضور جبری زن در داستان، خود را بیش‌تر نشان داد. از خاطر نمی‌رود، مادرم همیشه می‌گفت : «در نوجوانی همیشه به لیست بازیگران فیلم‌ها نگاه می‌کردیم و اگر زنی در فیلم بازی نمی‌کرد، به هیچ‌وجه به تماشای آن نمی‌نشستیم!»

از داستا‌ن‌های عامه‌پسند که شالوده‌شان بر ماجراهای (اغلب مثلث‌های) عشقی بنا می‌شود بگذریم، در داستان‌هایی که پا را از سطح فراتر گذاشته‌اند و بافت‌هایی لایه‌لایه خلق کرده‌اند، شخصیت زن به چند شکل کلی تعریف می‌شود:

زن-مادر:
شاید جرقه‌ی اولین حضور زن در داستان ایرانی، به نقش مادرانه‌اش باز گردد. عُلقه‌ی عجیب ایرانی‌ها به مادرانشان ناخودآگاه حضوری پُررنگ از مادر در داستان‌هایشان رقم می‌زند. حتی اگر مادر داستان، مانند مادر «بچه‌ی مردم» جلال آل احمد باشد که بچه‌ی سه‌ساله‌اش را عمدا گم می‌کند، چون ناپدری دوست ندارد «پس‌افتاده‌ی یک نره خر دیگر» را سر سفره‌اش ببیند، باز نمی‌توان از مادر متنفر شد. صحنه‌پردازی دردناک داستان در لحظه‌هایی که مادر، بچه را در خیابان فریب می‌داد، اگرچه شاید اندکی کفه‌ی دل‌رحمی مخاطب را به سمت کودک سنگین کند، اما بی‌گمان اندکی که بگذرد، خواننده به جبر اجتماعی مادر فکر می‌کند که چگونه جگرگوشه‌اش را به خاطر سقف -سایه‌ی سر- از خود جدا می‌کند. در نگاه اول شاید این داستان تنها آفرینش یک موقعیت دراماتیک باشد، اما بی‌گمان تصویر پادآرمانشهری که جلال در این داستان می‌سازد، نشان‌دهنده‌ی وضعیت زن در دهه‌ی ۲۰ شمسی است.

در داستان‌هایی با بافت قدیمی‌تر، نقش زن-مادری بسیار پُررنگ‌تر از داستان‌های متأخر است. متأخرین سعی داشته‌اند زن را مستقل از مادر بودن نشان دهند و شخصیت زن-مادر به زن-زن و زن-مرد نزدیک‌تر شده است.

زن-زن:
یکی دیگر از گونه‌هایی که از دیرباز در داستان‌ها به آن پرداخته‌اند، تیپ زن-زن بوده است. تمرکز در این‌گونه شخصیت‌سازی، به تمرکز بر خصوصیات زنانه استوار است. این شخصیت که تقریبا پای ثابت داستان‌های عاشقانه است، یا ناخواسته علت آشوب و کشمکش است و یا عامدانه به آشوب دامن می‌زند. به قولی: «همیشه پای یک زن در میان است!». این زن، زنانگی خود را باور دارد و از آن راضی است.

شاید به جرئت بتوان اعتراف کرد، تیپ زن-زن در میان نویسندگان مرد از استقبال بیش‌تری برخوردار بوده است. گاهی این اقبال تا آن‌جا پیش می‌رود که شخصیت زن-زن را به سمت زنانی هوس‌ران یا تبهکار می‌کشاند؛ مثل داستان‌های بزرگ علوی یا صادق چوبک یا حتی «نزهت الدوله» مجموعه داستان زنِ زیادی آل احمد. گاهی هم جبر اجتماعی را عامل مکر زنانه می‌داند؛ مانند شخصیت هما در «شوهر آهوخانم» علی‌محمد افغانی.

از طرفی، عاشق‌پیشگی در بسیاری از داستان‌ها (مانند شخصیت سروناز در رمان شادکامان دره‌ی قره‌سو نوشته‌ی علی‌محمد افغانی) از خصوصیات تیپ زن-زن است؛ خصیصه‌ای که در کنار ویژگی‌های دیگر زنانه، مانند توجه به رنگ و نور و ریزبینی و اهمیت دادن به زیبایی و ترس از پیرشدن و تکیه بر قدرت مردانه، می‌تواند مولد شخصیتی غالب از زن در داستان ایرانی باشد.

زنمظلوم:
شاید این گروه، از نظر ساختاری با بقیه‌ی گروه‌هایی که گفته شد -و در ادامه می‌آید- تفاوت داشته باشد، اما انتقال آن به دل سایر گروه‌ها جفایی به حضور این دسته در داستان ایرانی است. اگرچه زن-مظلوم گاهی مورد توجه نویسندگان مرد (مانند داستان «طبقه‌ی همکف» یوریک کریم مسیحی) قرار گرفته است، بی‌گمان باید نویسندگان زن را طلایه‌داران خلق چنین شخصیت‌هایی دانست. شاید حق هم همین باشد که زنان به‌علت هم‌ذات‌پنداری با مصائب هم‌جنسان خود، بسیار بهتر از عهده‌ی خلق چنین شخصیت‌هایی برآیند.

[ms 1]

آن‌قدر تعداد داستان‌هایی که به این موضوع پرداخته، یا صحنه‌هایی را به خلق چنین شخصیت‌هایی اختصاص داده‌اند، در بین نویسندگان زن زیاد است که می‌توان به جرئت گفت هر نویسنده‌ی زنی چنین شخصیتی را خلق کرده است. البته باید اذعان کرد این‌گونه داستان‌ها معمولا موضع مشخصی دارند و از نگاه بدون قضاوت به دور هستند، که از نظر چخوف، این مسئله آفتی برای داستان است.

زن-مرد:
شاید حضور چنین شخصیتی معلول رواج اندیشه‌های فمینیستی در اجتماع باشد و از همین رو ردّپای آن در آثار متأخرین بسیار بیش‌تر است. به جرئت می‌توان ادعا کرد که این‌گونه تیپ شخصیتی هم در داستان‌های زنان نویسنده رواج بیش‌تری دارد. شخصیت زن-مرد سعی می‌کند استقلال خود را از مردان حفظ کند و خود را شخصیتی جدا بداند، اما در میانه‌ی راه دچار دوگانگی می‌شود.

در واقع باید گفت شخصیت زن-مرد از جنسیت خود گذر نکرده و برخلاف ادعای خود هنوز درگیر جنسیت است. البته باید قبول کرد که زن-مرد از کالبد خانه بیرون آمده است و سعی می کند در اجتماع تأثیرگذار باشد. از وضع موجود خود ناراضی است، اما منطقی‌تر از زن-زن با مسائل روبه‌رو می‌شود و می‌توان گفت وجه عقل در او از احساس پیشی می‌گیرد، اما طناب‌های نامرئی جنسیت هنوز به دور او تنیده‌اند. حضور این شخصیت در رمان‌های منیرو روانی‌پور مشهود است.

زن-انسان:
شاید این گروه، مدرن‌ترین گروه زن در داستان ایرانی تلقی شود؛ گروهی که از زن بودن گذشته است و جنسیتش در داستان  اهمیت ندارد. شاید در داستان، شخصیت زن-انسان در کالبد زن-زن، زن-مادر، زن-مرد و یا زن-مظلوم وارد شود، اما هدف، نشان دادن هیچ‌کدام از این تیپ‌ها نیست. خلق این شخصیت برای نشان دادن نقش انسانی زن و احترام به تفکر اوست.

هنر نویسنده آن‌جاست که با خلق تیپ‌های دیگر در زیر لایه‌ی این تیپ، وجهی رئالیستی به داستان می‌بخشد، اما مواظب است آش نه شور شود، نه بی‌نمک! فکرش را بکنید اگر در داستان «جای دیگر» گلی ترقی، به‌جای مرد داستان، زن از وضعیت موجود و روزمرگی کلافه می‌شد و فرار می‌کرد، آیا تغییری در ماهیت داستان به‌وجود می‌آمد؟!

با توجه به تمام آن‌چه گفته شد، نگارنده اعتقاد دارد که خلق شخصیت، تابع اتمسفر داستان است. این‌که بگوییم زمان خلق شخصیت زن-مادر در داستانِ مدرن گذشته است، به همان اندازه مضحک است که بگوییم دوره‌ی غزل سر آمده! نگارنده تصور می‌کند اگر نگاهی عمیق‌تر به شخصیت‌سازی‌های نویسندگان داشته باشیم، شاید به لایه‌های زیرین اندیشه‌ی آن‌ها در خلق اثر پی ببریم که داستان خوب آن است که نگوید، بلکه تصویر کند.

——————————————————

منابع:
گزاره‌هایی در ادبیات معاصر ایران (داستان)، دکتر علی تسلیمی، نشر آمه.
تیپ‌های گوناگون زن در داستان‌های معاصر ایرانی، فرشته احمدی، شرق.

منهای پدر…

[ms 0]

از خواهرم می‌خواهم جذاب‌ترین پدر تلویزیونی -یعنی پدری که در ذهنش ماندگار شده است- را برایم نام ببرد. بعد از مدت زیادی فکر کردن، حرفی برای گفتن ندارد!

«چه روز خوبی! من و مامان و امرسان!»
این جمله، چند سال پیش آگهی تبلیغاتی یخچال‌فریزر امرسان بود که از تلویزیون پخش می‌شد؛ درحالی‌که هیچ سؤالی را با محتوای «پدر این خانواده‌ی خوشبخت کجاست» ایجاد نمی‌کرد.

دقتی کوتاه به سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی هم حاکی از سؤال‌هایی است که یا فراموش می‌شوند و یا در انبوهی از لایه‌های عادت، گم؛ سؤال‌هایی از قبیل: این پدر چرا این شکلی است؟ و یا چرا هیچ کدام از این پدرها شبیه پدر و پدربزرگ من و دوستم و همسایه‌ام نیستند؟

بازنمایی چهره‌ای خاص از پدر در فیلم‌ها و سریال‌ها و آگهی‌های بازرگانی طی سال‌های اخیر، یکی از مسائلی است که همواره اصحاب رسانه درباره‌ی آن غفلت کرده‌اند؛ حال آن‌که چهره‌ی پدر نمایشی و غفلت رایج در قبال آن، قادر است ضرباتی عمیق و کاری بر پیکره‌ی خانواده‌ها وارد آورد.

برخلاف نقش مهم، فعال و اثربخشی که پدران در خانواده بر عهده دارند، سریال‌ها و آگهی‌های بازرگانی، پدران را موجوداتی کم‌عمق، خنثی، و بی‌اثر نشان می‌دهند و در جهت تنزل جایگاه پدری می‌کوشند.

چهره‌های رایج پدران در سیما را می‌توان به چند دسته‌ی ثابت و مشخص تقسیم‌بندی کرد:

۱- پدرانی که قادر به برقراری ارتباط با فرزندان خود نیستند، از درک آن‌ها عاجزند و همواره با فرزندان (به‌ویژه فرزندان پسر) خود درگیر هستند. کم‌سوادی، ناتوانی در درک مناسبات زمانه‌ی جدید، تعلق به طبقه‌ی ضعیف جامعه از لحاظ مالی، و داشتن گرایش‌های مذهبی و بعضا متعصب بودن را می‌توان از ویژگی‌های این پدران نمایشی دانست. مادران این خانواده‌ها نیز عموما نقش میانجی را در درگیری‌های فرزند و پدر بر عهده دارند. این پدرها که به‌شدت خشن نشان داده می‌شوند، محبت پدرانه ندارند و گویی تنها نامشان در شناسنامه، پدر است.

۲- پدرانی بدون هرگونه اختیار و قدرت انتخاب. این دسته از مردها که محبوب‌ترین تیپ کارگردانان سینما و تلویزیون محسوب می‌شوند، تمام وجود خود را تسلیم همسران خود کرده و در هیچ مسئله‌ای عملکرد خاصی از خود بروز نمی‌دهند. ترس از همسر و انتقال این ترس به فرزندان، مسخره شدن از سوی دوستان و آشنایان، بی‌دست‌وپا بودن و نداشتن اعتماد به نفس، از بارزترین ویژگی‌های این گروه مردان نمایشی است. در حقیقت آن‌ها به گربه‌ای بی‌پناه می‌مانند که با پُخی از جانب همسر دیوصفت خود، دو متر به هوا می‌پرند! با توجه به رواج این چهره میان سریال‌های طنز، بیش‌ترین موجبات خنده‌ی مخاطب را همین دسته از مردان فراهم می‌آورند. این مردها عموما از طبقه‌ی متوسط شهری برمی‌خیزند.

۳- پدران و مردهای خوش‌گذران، عیاش و فراری از خانه، تصویر دیگری است که سریال‌ها و فیلم‌ها از مردان این مرز و بوم به‌نمایش می‌گذارند. این مردان که باز هم عموما از طبقه‌ی متوسط شهری هستند، کم‌ترین تعلق خاطری به خانواده و همسر خویش ندارند، به‌صورت مداوم به همسر خود دروغ می‌گویند، علاقه‌مند به محافل غیرخانوادگی و مجردی هستند، همواره از ازدواج خود ابراز پشیمانی کرده، این تفکر را نیز به فرزند منتقل می‌کنند.

البته می‌توان به این سه دسته، دسته‌ی جدیدی از پدران را نیز افزود: پدران بی‌دست‌وپا؛ یعنی مردانی که نمونه‌اش را در سریال در حال پخش «راه طولانی» می‌بینیم. این نوع پدرها که تصویری جدید از تصورات فیلم‌سازان متعهد (!) ما هستند، پدران را موجوداتی بدون تشخیص و تمییز به‌نمایش می‌کشند.

[ms 1]

این پدران که بی‌دست‌وپایی خود را به علاقه به فرزند توجیه می‌کنند، عجیب‌ترین نمونه‌ی پدران نمایشی‌اند؛ چه این‌که تمام اختیارات و توانمندی‌های خود را در مقابل فرزندانی زیاده‌خواه و بی‌ادب، از دست داده و با آن‌ها در امیال غیرمنطقی‌شان همراهی می‌کنند و به نصایح زنی که خنثی و بی‌اثر است هم توجهی نمی‌کنند. رفتار غیرمعقول ایشان در زمان تربیت فرزند، به حرکات فعلی فرزندانشان منجر شده و چون آن‌ها توانمندی مدیریت ندارند، به اجبار با آن‌ها کنار می‌آیند.

با نگاهی کوتاه به سریال‌های شاخص دهه‌ی پیش، می‌توان پدرانی یافت که تفاوت عمده‌ای با پدران این روزها داشتند؛ پدرانی که در یک خانواده‌ی گسترده زندگی می‌کردند و کارگردانان، آن‌ها را چهره‌هایی مستبد و خودمحور به‌تصویر می‌کشیدند. سریال‌های شاخصی چون «پدرسالار» و «کهنه‌سوار» را می‌توان جزو این دسته به‌‌شمار آورد. (البته می‌توان نمونه‌‌های کوچکی از این دست پدران را نیز در سریال‌های همین دهه یافت. سریال «ستایش» و «ساعت شنی» نیز از این دسته‌اند.) شاید بتوان افراط رسانه‌ی ملی در نمایش پدران مستبد را علتِ به‌وجود آمدن این تصاویر خاص دانست.

نکته‌ی مهم، بی‌توجهی نسبت به آسیبی است که این تصاویر بر خانواده‌ها و طرز فکر جوانان و پدران آینده وارد می‌آورند. نقش کلیدی پدر در مدیریت خانواده و جایگاه ستون‌مانند وی نسبت به خیمه‌ای که «خانواده» نام دارد، همواره تأکید شده است. پدر به‌عنوان سمبل اقتدار در خانواده، نقش مهمی در تربیت روحی و روانی فرزندان دارد و رابطه‌ی او با هر یک از فرزندان دختر و پسر از اهمیت خاصی برخوردار است.

جایگاه الگومانند پدر برای فرزند پسر، او را برای ایفای نقش‌های آینده آماده می‌کند؛ به نحوی که طبق تحقیقات، پسران از ۳سالگی می‌کوشند رفتار خود را به پدر شبیه کنند. از سوی دیگر، دختران نیز مرد آرمانی خود را از طریق پدر شناسایی می‌کنند. تأثیر عاطفه و محبت پدر بر استغنای عاطفی دختر به حدی است که کارشناسان معتقدند دخترانی که از محبت پدری بی‌بهره‌اند، در جستجوی این محبت، راهی کوچه و بازار شده و آن محبت را در هر مرد دیگری جویا می‌شوند.

جایگاه رهبریِ پدر در خانواده نیز به او وجهه‌ای خاص می‌بخشد که قادر است فرزندان را با اعتماد به نفسی مضاعف رشد دهد. جایگاه پدر و وظایف مورد انتظار از مادر، قادرند در پدید آوردن خانواده‌ای سالم و پویا مؤثر واقع شوند.

با توجه به این نکات و تأثیر شگرف رسانه بر دیدگاه افراد جامعه، پدر تلویزیونی قادر است مناسبات جدی خانوادگی و نقش مهم پدر را در جامعه زیر سؤال برده و وظیفه‌ی تربیت و اداره‌ی خانواده را تنها بر عهده‌ی زنان به‌تصویر بکشد؛ حال آن‌که خانواده از پدر، مادر و فرزندان متشکل است، نه یکی بدون دیگران.

طراحی لباس بانوان فوتبالیست مسلمان توسط شرکت هلندی!

[ms 1]

در روزهایی که دنیای غرب با جبهه‌گیری در برابر حجاب زنان تلاش می‌کند تا حجاب را سدی عظیم در برابر پیشرفت زنان معرفی کند، بانوان ورزشکار مسلمان جهان و ایران، با حضور در عرصه‌های ورزشی نشان دادند که توانایی ایستادن در بالاترین جایگاه را دارند.

در ایامی که در دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی، دختران محجبه را به جرمِ داشتن حجاب اخراج می‌کنند و با توهین به نوع پوششِ آن‌ها می کوشند تا این سنگر حفظ عفت را تخریب کرده، زن را به عنصری تبدیل کنند که با خودآرایی و خودنمایی، تنها غرایز جنسی را برطرف می‌کند، دختران ما برای داشتن حجاب اسلامی و حضور در میادین ورزشی با پوشش کامل، با مسئولان فدراسیون جهانی رایزنی می‌کنند تا حضور خود را تثبیت کنند.

بانوان ورزشکار کشورمان که به دلیل داشتنِ حجاب، زیر هجمه‌های غرب قرار داشتند، با ایستادن بر روی سکوهای قهرمانی آسیا و جهان، بر این باور غلط غربی‌ها خط بطلان کشیدند و تمام نقشه‌های آن‌ها را نقش‌برآب کردند و به تمام جهانیان ثابت کردند که یک زن مسلمان می‌تواند با ایستادگی و پایبندی به اعتقادات و ارزش‌های خود، در بالاترین سطح انسانی و در بالاترین جایگاه ورزشی نیز قرار گیرد.

ورزشکاران محجبه‌ی مسلمان، برخلاف میل غربی‌ها، تحسین جهانیان را برانگیختند، به‌طوری‌که زنان ورزشکار مسلمان، سوژه‌ی اصلی بسیاری از رسانه‌ها هستند و این اعتقادات راسخ، ناخودآگاه توجه جهانیان را به خود جلب کرده است.

با این حال، غربی‌ها در تلاشند که به هر نحوی جلوی پیشرفت زن ورزشکار مسلمان را بگیرند. هنوز از یاد نبرده‌ایم روزی که تیم ملی فوتبال زنان کشورمان به دلیل رعایت حجاب اسلامی و جدیت در پایبندی به اعتقادات خود، در کمال شایستگی از ادامه‌ی حضور در مسابقات انتخابی المپیک ۲۰۱۲ لندن باز ماند و سوژه‌ی اصلی رسانه‌های خارجی شد.

پایبندی فوتبالیست‌های کشورمان به حجاب و واگذاری نتیجه‌ی دیدار ایران مقابل اردن، موضوعی ارزشی و درخور تقدیر است، اما نباید از یاد برد که فراهم کردن شرایط حضور مثبت زنان در مسابقات جهانی و آسیایی فوتبال، وظیفه‌ای خطیر بر عهده‌ی مسئولان است که باید با نگاهی ویژه بررسی شود.

مسئولان فدراسیون فوتبال پس از حذف ناباورانه‌ی ملی‌پوشان کشورمان، رایزنی‌های خود را با مسئولان فیفا آغاز کردند که نتیجه‌ی آن، برگزاری نشست «حجاب اسلامی» در اردن بود.

در این جلسه، بیش‌ترین زمان به موضوع حجاب اختصاص پیدا کرد و رئیس این جلسه که یک خانم استرالیایی بود، یک نمونه از حجاب اسلامی را که شرکت هلندی برای کشورهای اسلامی طراحی کرده بود، تصویب کرد.

ارائه‌ی طرح توسط یک کشور غیر مسلمان موضوعی بود که اعتراض بسیاری از تولیدی‌های ایرانی را برانگیخت؛ چراکه آن‌ها اعتقاد داشتند ایران به‌عنوان یک کشور مسلمان باید در ارائه‌ی طرح پیش‌قدم باشد، اما از نظر بسیاری از مسئولان، مهم این بود که فیفا موافقت اولیه‌ی خود را با پوشش زنان مسلمان اعلام کرد.

***

آیا لازم نبود ایران به‌عنوان اصلی‌ترین کشور پیگیر مسئله‌ی حجاب زنان فوتبالیست در جلسه‌ی اردن، طرحی نیز ارائه می‌کرد؟

«مرضیه اکبرآبادی»، معاون امور ورزش بانوان وزارت ورزش و جوانان، در این باره گفت: «مهم‌ترین مسئله در فوتبال زنان کسب رضایت فیفا و مجوز بود که خوشبختانه در این زمینه موفق بوده‌ایم. طرح، رنگ و کشور تولیدکننده‌ی مدل لباس در اولویت‌های بعدی برای کشور ما قرار دارد. البته ما طرح خود را به فیفا ارائه کردیم و در فصل‌های مختلف نظر فیفا را جلب کرده است.

[ms 0]

همیشه و در زمان‌های مختلف، لباس‌های ورزشی دستخوش تغییرات فراوانی می‌شود، اما مهم این است که مجوز پوشش اسلامی با همت جهموری اسلامی ایران گرفته شده و بهتر است درگیر حاشیه‌ها نشویم.

باید خوشحال باشیم که سایر کشورها هم، در ارائه‌ی طرح و نیز برای جلب رضایت فیفا تلاش می‌کنند و این مسئله، خواست جهان اسلام است و این، در انحصار ایران نیست؛ بلکه مربوط به جهان اسلام است.»

با وجود این‌که خانم اکبرآبادی اعتقاد دارند ارائه‌ی طرح توسط ایران الزامی نبوده، تولیدکنندگان داخلی و برندهای معروف پوشاک ورزشی اعتقاد دیگری دارند.

«مجید اناری»، مدیر یکی از این تولیدی‌ها در این باره گفت: «تولیدکنندگان داخلی نسبت به نوع پوشش زنان ورزشکار آشنایی بیش‌تری دارند و بهتر است با همکاری فدراسیون فوتبال حضور تولیدکنندگان داخلی در حوزه‌ی لباس بانوان فوتبالیست مسلمان افزایش یابد.

[ms 2]

تولیدی‌ها در زمینه‌ی طراحی لباس ورزشی برای بانوان ورزشکار چه اقدامی کرده‌اند؟

با توجه به این‌که کشور ما یکی از مهم‌ترین کشورهای اسلامی منطقه است و بانوان ما در رشته‌های ورزشی مختلف در مسابقات آسیایی و جهانی حضور دارند، تولیدی‌ها لباسی مناسب با فیزیولوژی بانوان و نوع حجاب آن‌ها طراحی کرده‌اند و اکنون بسیاری از بانوان کشورمان از لباس‌‌های ورزشی استاندارد و باکیفیت تولید داخل استفاده می‌کنند.

امروز بحث پوشش بانوان فوتبالیست یکی از دغدغه‌های مسئولان ورزش کشور است و ما به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین تولیدکنندگان داخلی در تهیه‌ی پوشاک ورزشی، این توانایی را داریم که با توجه به شرایط موردنظر فیفا، نه‌تنها لباس ورزشکاران داخلی، بلکه لباس سایر ورزشکاران محجبه‌ی دنیا را تولید کنیم.

برای تهیه‌ی لباس زنان فوتبالیست چه رایزنی‌هایی با فدراسیون فوتبال کرده‌اید؟

فدراسیون فوتبال درباره‌ی تهیه‌ی لباس تیم ملی بانوان صحبتی با ما نداشته و اگر نیاز به تولید‌های داخلی را احساس می‌کنند، باید شرایط موردنظر فیفا را در اختیار ما قرار دهند تا ما طرح‌های مختلف را ارائه دهیم؛ چراکه بدون آگاهی از تفکرات فیفا، تهیه‌ی این لباس ممکن نیست و هزینه‌‌ی زیادی برای تولیدکننده دربردارد.

ناهماهنگی میان فدراسیون فوتبال و سازمان تربیت بدنی سابق یکی از مشکلات تولیدکننده‌ها در ارائه‌ی طرح مناسب برای بانوان فوتبالیست بود و این‌که نایب‌رئیس فدارسیون بانوان، یک طرح را قبول داشته باشد و خانم اکبرآبادی قبول نداشته باشد، کار را برای تولیدکننده مشکل می‌کند و بهتر است در ابتدا به یک جمع‌بندی نهایی برسند و بعد تولیدکننده‌ها وارد عمل شوند.

آیا از پیشنهادهای تولیدکنندگان برای طراحی لباسی متناسب و قابل ارائه به فیفا استفاده می‌شود؟

متأسفانه برخی از مسئولان ورزش پیشنهادهایی می‌کنند که ما به‌عنوان تولیدکننده می‌دانیم که قابل استفاده نیست؛ برای مثال دگمه و کش در لباس ورزشکار، علاوه بر این‌که موجب بروز خطرات زیاد می‌شود، ورزشکار با آن‌ها احساس راحتی نمی‌کند، اما آن‌ها بر استفاده از این وسایل تأکید می‌کنند و ما با این‌که می‌دانیم این طرح عملی نیست، باید آن را انجام دهیم.

کشور ما هنوز هم این فرصت را دارد تا به‌عنوان مهم‌ترین کشور پیگیر حل مسئله‌ی لباس اسلامی فوتبالیست‌ها، علاوه بر ارائه‌کننده‌ی طرح‌های قابل قبول، صادرکننده‌ی لباس ورزشی برای زنان مسلمان نیز باشد. امیدوارم با همکاری متقابل بین فدراسیون فوتبال، وزارت ورزش و جوانان و تولیدی‌ها این خواسته محقق شود.

از «هفت قلم» تا «هفتاد قلم»

[ms 0]

از زمان­‌های بسیار قدیم، حتی ماقبل تاریخ، هم زن و هم مرد به ظاهر و زیبایی خود اهمیت می­‌دادند و سعی داشتند با استفاده از وسایلی خود را جذاب­‌تر و زیباتر جلوه دهند. آرایش برای اولین بار در مصر قدیم رواج یافت. آن‌ها در مراسم مذهبی خود از عطرهای خوشبو و لوازم آرایشی استفاده می­‌کردند و از حمام­‌های مخصوص برای خوشبو ساختن پوست بدن بهره می­‌بردند.

افرادی مانند «ملکه کلئوپاترا» که در سال ۶۹ قبل از میلاد متولد شده بود، از موادی طبیعی برای بالابردن زیبایی خود استفاده می­‌کرد و با استفاده از حنا و روغن گردو سعی داشت موهایش را دوچندان کند و آن­‌ها را سیاه­‌تر جلوه دهد. وی هم‌چنین برای خوشبو کردن خود، از عطرهایی با رایحه­‌های دل­‌انگیز استفاده می­‌کرد. مصریان استعداد بالایی در پیدا کردن فرمول­‌هایی برای رفع بیماری­‌های پوستی داشتند.

درمورد اقلام و صورت­‌های آرایش زنان ایران، در تاریخ منابع مستقلی در دست نیست، ولی در نوشته­‌ها و کتاب‌های دیگر و نیز از روی وسایل آرایش قدیمی که پیدا شده، می­‌توان به آرایش آنان، به‌ویژه آرایش زنان در حرم‌سراهای دربار پی برد. در این خصوص، مطالبی که در دسترس است نیز، بیش‌تر مربوط به این قشر از زنان جامعه بوده و کمتر به عموم جامعه نگریسته شده است.

با مسافرت­‌های ناصرالدین شاه به روسیه و اروپا و مشاهده­‌ی سر و وضع زنان آن‌جا، پوشش زنان دربار نیز تغییر کرد. در اروپا، از قرن نوزدهم، با ورود به دوران جدید، کم‌کم لوازم آرایشی نیز به کالاهای صنعتی تبدیل شدند و با تولید روزافزون آن‌ها، مواد طبیعی که از آن‌ها برای آرایش استفاده می­‌کردند، رو به کاهش رفت.

اولین شخصی که آرایش و پوشش زنان اروپایی را به دربار آورد، «تاج­‌السلطنه» دختر ناصرالدین شاه بود که در حدود سال ۱۹۰۰، مد اروپا را به‌کار گرفت. وی یکی از زنان روشنفکر و منتقد دولت قاجار بود. در آن زمان، دسترسی زنان به لوازم آرایشی غربی محدود بود. بعدها با توسعه­‌ی روابط تجاری ایران با اروپا و رفت‌وآمد بیش‌تر ایرانیان به کشورهای غربی، استفاده از آرایش غربی و حتی بیش‌تر از آن، در ایران رواج یافت؛ تا جایی که از مواد طبیعی، بیش‌تر برای درمان بیماری­‌های پوستی استفاده می­‌شود.

درمورد لوازم آرایش و اقلام آن، اطلاعات کمی در دسترس است. در ایران معاصر، از عبارت «هفت قلم» برای لوازم آرایش استفاده می­‌شده است. آن‌گونه که گفته می­‌شود، این عبارت برای اولین بار در کتاب «سمک عیار» آورده شده (۱) و منظور، هفت جزء لوازم آرایش بوده که  زنان برای زیبایی خود از آن‌ها استفاده می­‌کرده­‌اند؛ هرچند، امروزه این عبارت برای طعنه به افرادی استفاده می­‌شود که آرایش کاملی دارند.

در نوشته­‌های قدیم، منظور از این هفت قلم، «سُرمه»، «نگار» یا حنا، «سفیداب»، «سُرخاب»، «وَسمه»، «زرک» و «خال» بوده است. در «تاریخ راوندی» نیز آرایش زنان این‏‌گونه تعریف شده است:
رنگ‏‌آمیزی‏ دست‌ها و پاها با حنا، رنگ‏‌آمیزی صورت با سرمه، وسمه (یا نیل)، سقید (یا سفیداب)، (یا سرخاب).
جالب آن‌که در ادامه‏‌ی مطلب آمده:
… و الف‏ (هزار چیز دیگر) که خاتون را زیباتر کند.

[ms 1]

منظور از اصطلاح «هفت و نُه کردن» نیز که در دوره­‌ی معاصر رواج داشته، هفت قلم آرایش و نُه قطعه جواهر است. در زمان قاجار، تا قبل از سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ و آشنایی زنان دربار با نوع لباس و آرایش زنان غربی، زنان حرم‌سرا از همان لوازم طبیعی برای آرایش سر و صورت خود استفاده می­‌کردند: حنا، پودر هماتیت، سرمه و لوسیون‌هایی که در آن‌ها از خیار استفاده می­‌شد و برای سلامتی و تقویت پوست به­‌کار می­‌رفت. هم­‌چنین خالکوبی­‌هایی روی گردن، بین دو ابرو و پیشانی نیز انجام می­‌شد. (۲)

«دوستعلی معیرالممالک» از رجال قاجار در دوران فتحعلی شاه که خود، زنانِ آن دوره­‌ی اندرونی را دیده، درمورد آرایش زنان در آن زمان می‌گوید:
زن­‌ها زلف­‌ها را چین‌چین و حلقه‌حلقه نموده، با لعاب و به­دانه به پیشانی می­‌چسباندند. با وسمه یا رنگ و حنا ابروهای پهن و پیوسته می­‌کشیدند و گاه میان آن، خالی کوچک می­‌نهادند. چشم­‌ها را سرمه کشیده، چهره را سفیداب و سرخاب زیاد می­‌مالیدند… . (۳)

وی هم‌چنین درباره‌ی نحوه‌ی به‌وجود آمدن مد در جامعه می­‌نویسد:
… در آن­ وقت، مد از اندرون بیرون می­‌آمد و زن­‌های شهر، پیوسته چشم به آن‌جا داشتند، تا از آن میان چه تراوش کند و آن‌ها پیروی نمایند. (۴)

دکتر «ژرار فووریه» از اندرون شاهی به‌عنوان مرکز تفنّن­‌بازی و آرایشگری زن­‌ها یاد می­‌کند. وی در کتاب خاطرات خود، از دربار و اندرونی ناصرالدین شاه این‌گونه روایت می­‌کند که آرایشگری زنان در دربار، بیش‌تر از هر جای دیگر رواج دارد و هر زنی در بند این است که با چه آرایش و نمایشی رقبای خود را سرافکنده و دوستان خود را شاد نماید. (۵)

———————————————————-

منابع:

۱- محمدیان نمینی، مژگان، هفت قلم آرایش لوازم آرایش ایرانیان، مجله‌ی کتاب ماه هنر، خرداد و تیر ۱۳۸۱، شماره‌ی ۳۳.
۲- صفرزایی، سامان، دختر ناصرالدین شاه پیشگام تغییر لباس زنان قاجار شد، سایت تاریخ ایرانی.
۳- آزاد، حسن (۱۳۵۷)، پشت پرده­‌های حرم‌سرا، انتشارات دیبا، ص ۳۹۵.
۴- همان.
۵- همان.

این دردها به درد دل من نمی‌خورد

[ms 0]

بعد از ازدواج احساس می‌کرد متوقف شده. فقط گاهی یادش می‌آمد که آرزو داشته دکتری بخواند، آرزو داشته عربی یاد بگیرد، آرزو داشته لیست صد رمانش را تمام کند. بعد از ازدواج فقط توانسته بود به ضرب و زور، پایان‌نامه‌ی ارشدش را تمام کند. حتی دو ترم آخر زبان انگلیسی‌اش هم نیمه‌کاره ماند. لیست صد رمانش به‌جز چند تیکی که جلوی چند کتاب، آن هم در دوران مجردی خورده بود، گوشه‌ای رها شده. بعد از ازدواج افتاده بود توی گرداب «خاله‌خانباجی‌ها». از خودش خجالت می کشید، اما بالاخره او هم وارد این سیکل معیوب شده بود؛ حتی او هم!

***

نمی‌دانم به‌خاطر جایگاه اجتماعی پایین ما در صد سال گذشته است، یا به‌خاطر سنت‌ها و نقش‌ها و روابط و یا اصلا به‌خاطر خصوصیات جنسیتی‌مان در توجه به جزئیات و روابط و فرایندهاست؛ روابط زنانه، گاه دچار آسیب‌هایی‌ست که آن را به‌شدت نازل و حتی پوچ می‌کند. وارد جمع‌های زنانه که می‌شوی، انگار که رفته‌ای زیر میکروسکوپ. لبا‌س‌هایی که پوشیده‌ای، با مد روز تطابق داده می‌شود. ارزش زیورآلاتت به قیمت روز سنجیده می‌شود. زمانی که از آخرین رنگ مویت گذشته، محاسبه می‌گردد. رابطه‌ات با همسرت مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و زمان مناسب به‌دنیا آوردن فرزند اول و دوم و غیره‌ات مشخص می‌شود و اگر طبق زمان مقرر فرزنددار نشده باشی، گمانه‌زنی‌ها برای علت‌های احتمالی فرزند نداشتنت آغاز می‌گردد! و این همان جایی است که من نام گرداب خاله‌خانباجی را به آن می‌دهم.

در ابتدا به‌نظر می‌رسد دوران این‌گونه خاله‌خانباجی‌گری‌ها به پایان رسیده، اما گویی این خصلت در برخی از زنان، موروثی‌ست و صد البته وجود یک یا چند خاله‌خانباجی به‌راحتی می‌تواند یک جمع خانوادگی و یا یک مهمانی را به این گرداب تبدیل کند. شاید به‌نظر برسد این‌طور خاله‌خانباجی‌گری، از زنان ۶۰ سال به بالا، بی‌سواد و سنتی سر می‌زند، اما در کمال تعجب می‌بینیم حتی زنان جوان و حتی‌تر تحصیل‌کرده، خاله‌خانباجی‌های قهاری هستند! گفتم که، موروثی است!

دخالت‌ها آزاردهنده‌تر هم می‌شود وقتی از کسانی سر بزند که ما «قوم شوهر» می‌نامیم‌شان! قوم شوهر، به‌ویژه اگر مادرشوهر، جاری یا خواهرشوهر باشند و به‌ویژه‌تر اگر خصلت خاله‌خانباجی‌گری داشته باشند، خود را صاحب حق می‌دانند درباره‌ی همه‌ی شئون زندگی شما نظر دهند و خاله‌خانباجی‌گری راه بیندازند. وقتی وارد خانه‌تان می‌شوند، همه‌ی جزئیات را رصد کنند و اوضاع را تجزیه و تحلیل کنند و…

تازه کاش همه چیز به همین جا ختم می‌شد. گاه نتیجه‌ی تحقیقات، به اقدامات عملی، دخالت‌ها و کشاندن پای مردان بیچاره (که هیچ از این خاله‌خانباجی‌گری‌ها سر در نمی‌آورند) به این گرداب هولناک می‌انجامد، که زنت در فلان مهمانی این را گفت و این کار را کرد و آن کار را نکرد که عروس شهلا خانوم می‌کند و این کار را بلد نیست و عروس لیلا خانوم بلد است و چنان است و چنین! این‌جاست که زنِ تازه‌وارد برای در امان ماندن از شر این رفتارها مجبور است دوز خاله‌خانباجی‌گری خود را بالا ببرد و با همان روشی که با او رفتار می‌شود، مقابله کند و این یعنی پای نهادن در گرداب! دیگر تمام ذهن و فکر، مشغول فلان زخم‌زبان و فلان انتظار و رقابت بر سر لباس و زیورآلات می‌شود و دکتری، یادگیری زبان جدید و لیست صد رمان به باد فنا می‌رود!

دختر‌ها تا زمانی که ازدواج نکرده‌اند، کاملا مختارند که وارد این بحث‌ها و جمع‌ها نشوند، اما وقتی ازدواج می‌کنند، دیگر کاملا مختار نیستند! آن‌ها نقش جدیدی را پذیرفته‌اند که به‌شدت مستعد فروغلتیدن در این گرداب است؛ نقش عروس خانواده. این است که افت می‌کنند و دغدغه‌های ذهنی‌شان تنزل می‌یابد. از دخترانی که فعال اجتماعی بوده‌اند تا دانشجویان دکتری و محققان و غیره و غیره من دیده‌ام که دچار این گرداب شده‌اند. اگر شما ازدواج کرده‌اید و موجی از این گرداب پرتان را نگرفته، از همین جا به شما تبریک می‌گویم.

بله. همه نوع زنی دیده‌ام که گرفتار شده‌اند؛ حتی زنان موفق که دغدغه‌های والاتری دارند؛ از تربیت صحیح فرزند تا گرم کردن کانون خانواده تا موفقیت‌های شغلی و تحصیلی و ارتقای موقعیت اجتماعی. حتی این‌ها هم در برهه‌هایی گرفتار گرداب بوده‌اند، اما این‌جا یک فرق کوچک هست. زنانی که تن به گرداب خاله‌خانباجی‌گری نسپرده، دغدغه‌های بزرگ را پی گرفته‌اند، بی‌شک جایی به خود گفته‌اند: «این دردها به درد دل من نمی‌خورد». جایی گرداب را دور زده‌اند، به‌جای غرق شدن و شکستن هر روزه و هر روزه در آن و یا حتی بدتر، دگردیسی و تبدیل شدن به یک خاله‌خانباجی دیگر. لحظه‌ای از زندگی بوده که این مدل زن‌ها غصه‌های نازل را دور ریخته‌اند، برای دکتری خیز برداشته‌اند، لیست رمان‌ها را پیش رو گذاشته‌اند و شروع به یادگیری زبان جدید کرده‌اند.

 

* عنوان شعری از مرحوم شاعر قیصر

 

نگاهی که تروا را به باد داد

[ms 0]

ماجرا از آن‌جا شروع شد که سیب زرینی، در وسط مهمانی خدایان یونان باستان افتاد. روی سیب نوشته بود: «برای زیباترین زنان». مهمانی به‌هم خورد و پدر خدایان، به زحمت سه خدای زن را آرام کرد. آن‌ها تصمیم گرفتند «پاریس» فرزند پریام، پادشاه تروا، را که جوانی زیبا و جذاب و شهره‌ی آفاق بود، برای قضاوت خبر کنند، تا او با برگزیدن زیباترین زن، سیب را به او دهد.

همه مشغول دلربایی و وسوسه و فریب پاریس شدند، اما در این میان فقط «آفرودیت» الهه‌ی عشق پیروز شد. او قول داد بهترین و زیباترین زن گیتی را به پاریس هدیه دهد. آفرودیت سیب را از آنِ خود کرد و زن پیشنهادی او «هلن» همسر «منه‌لاس» پادشاه آکایی بود.

پاریس برای مناسبات سیاسی به اسپارت رفت. همه چیز از آن نگاه آغاز شد. در یک مهمانی که منه‌لاس برای دوستان تروایی خود ترتیب داده بود، آفرودیت با تیر و قدرتِ نگاه باعث شد که هلن به منه‌لاس خیانت کرده، ارتباطی نامشروع با پاریس برقرار کند. او شبانه با رضایت کامل، مخفیانه با کشتی به تروا آمد. این‌جا بود که جنگ خانمان‌برانداز تروا در گرفت. پاریس و هلن با کاری که کردند، آتش خشم منه‌لاس را روشن کرده، تروا را به باد دادند. منه‌لاس، آگا ممنون و آشیل را که جنگاوران ماهری بودند، روانه‌ی تروا کرد. جنگ ادامه پیدا کرد و هکتور، برادر پاریس، هم کشته شد. این جنگ باعث شد که تروا بعد از سختی و زحمت بسیار، به دست نیروهای منه‌لاس تسخیر و نابود شود.

***

این ماجرا اتفاقی بود که شاعر حماسه‌سرای یونان، «هومر» در کتابی به نام «ایلیاد» در دوره‌ی قبل از میلاد به رشته‌ی تحریر درآورده است.

مسئله‌ی مهمی که در این اثر به‌چشم می‌خورد، ناهنجاری‌ای است که از نگاهی کثیف آغاز و به یک خیانت بزرگ منتهی می‌شود. شاعر برای این‌که دلیلی برای ادامه‌ی داستان و بازگو کردن جنگ بزرگ تروا بیابد، با وجود نابینا بودن خود، از حربه‌ی نگاه استفاده می‌کند!

تمام این ماجراها و بر باد رفتن تروا گویای این است که در یونان باستان هم حریم‌هایی برای نگاه دو جنس مخالف به یکدیگر وجود داشته و شاعر به‌خوبی از این ارزش آگاه بوده و با تبدیل کردن آن به یک ضدّارزش، واکنش‌های شدید افراد در جامعه را به‌خوبی نشان داده است، به‌طوری که حتی خود مردم تروا و اطرافیان نیز به‌خاطر این کار، آن‌ها را ملامت می‌کنند. خود آن دو نفر نیز با بحرانی که در پی کارشان به‌وجود آمده، تقریبا پی به اشتباه خود می‌برند، اما زمانی که دیگر کاری از دستشان برنمی‌آید.

حالا بعد از گذشت قرن‌ها از آن واقعه، باز هم شاهد اتفاقاتی از این دست هستیم. البته امروزه با فناوری جدید، این نگاه‌ها می‌توانند از دریچه‌ی صفحه‌ی نمایش شما در فضای مجازی هم رخ بدهند. افزایش دوستی‌های ناپایدار که همه از یک نگاه وسوسه‌انگیز شروع می‌شوند و باعث سست‌شدن بنیان خانواده می‌گردد. این امر در هر دو جنس -چه مذکر و چه مؤنث- صدق می‌کند و آلوده‌شدن هر یک از طرفین به این نگاه‌های زودگذر، می‌تواند شمارش معکوس را برای ازهم‌پاشی زندگی مشترک آغاز کند. این مسئله امروزه در بین مردان و زنان متأهل به یک معضل تبدیل شده است.

***

در طول دوران زندگی بشر، پدیده‌ی چندهمسری رواج داشته، اما چندهمسری در بین مردان، از گذشته تا به حال در جوامع مختلف بیش‌تر بوده است. با مطلوب بودن شرایط اقتصادی مرد، تعداد همسران و فرزندان بسیار برای آن‌ها، شخصیت و منزلت اجتماع را به همراه داشته است.

در گذشته، مردان با برگزیدن زن دوم، آن هم با اطلاع خانواده در بیش‌تر موارد و داشتن نوعی مسئولیت در قبال دو زوجه‌ی خویش، کم‌تر دچار بی‌قیدی و بی‌بندوباری می‌شدند، اما امروزه با روی آوردن به دوستی‌های کاذب از نوع وسوسه‌های شیطانی و ارتباط برقرار کردن با دختران مجرد و حتی زنان متأهل، نه‌تنها از زیر بار مسئولیت‌های خود در قبال خانواده شانه خالی می‌کنند، بلکه هیچ ارزشی برای زندگی فرد مقابل نیز قائل نیستند و اغلب آن‌ها را با فریب و نیرنگ به ورطه‌ی تباهی می‌کشانند. این امر درمورد زنان متأهلی که اقدام به این عمل می‌کنند نیز، صدق می‌کند.

[ms 2]

در تمام این موارد، همسران این افراد قربانیان اصلی این فاجعه هستند. همسران با توجه به شرایط خود راه حل‌هایی را برمی‌گزینند. عده‌ای به‌خاطر داشتنِ فرزند، فراهم نبودن شرایط برای جدایی، سخت بودن زندگی و ارشاد نشدن همسر و… به نوعی طلاق عاطفی روی می‌آورند و رفته‌رفته به تنهایی و انزوا و افسردگی دچار می‌شوند. همین باعث می‌شود که دیگر آرامش واقعی در خانه حاکم نباشد و افراد از لحاظ سلامتی روان و حتی جسم دچار مشکل شوند.

بعضی از زوجین اقدام به بحث و مشاجره و… می‌کنند و وقتی به نتیجه نمی‌رسند، اقدام به طلاق می‌کنند. اما دسته‌ای دیگر از روی ناآگاهی در برابر رفتار همسر خود، مقابله‌به‌مثل می‌کنند، که این معضل، تبعات جبران‌ناپذیری به بدنه‌ی اجتماع وارد می‌آورد.

مردان به واسطه‌ی احکام شرعی اسلامی می‌توانند برای خود زن دومی با توجه به شرایط دینی موجود انتخاب کنند، که آن هم از جانب خدا به حکمی بدل می‌شود  که به‌خاطر ناتوانی در اجرای عدالت بهتر است تقوا پیشه کنند. اما در صورت انجام این عمل، باید مسئولیت تمام افراد خانواده را بر عهده بگیرند. متأسفانه، امروزه با روی آوردن به ارتباط‌هایی این‌چنین، خود را از هر قیدی رها می‌کنند.

دین مبین اسلام برای جلوگیری از شیوع چنین بی‌بندوباری‌هایی که بیش‌تر، از نگاه‌های حرام و وسوسه‌انگیز نشأت می‌گیرد، راه حلی پیش روی افراد جامعه می‌گذارد؛ ازدواج موقت راهکاری است که در آن، فرد به مدت معینی مطابق ضوابط دینی، برای خود همسر انتخاب می‌کند. این ازدواج با بستن عهدی در بین شاهدان و مشخص کردن شرایط، می‌تواند بی‌بندوباری‌ها، سوء استفاده از هر یک از طرفین، بی‌مسئولیتی در قبال رابطه‌ی ایجادشده و عواقب آن و غیره را به‌شدت کاهش دهد.

❋ ❋ ❋

این نگاه‌ها  و ارتباطات، در بیش‌تر جوامع یک ضدّارزش شمرده می‌شوند و در دین مبین اسلام با حکم شرعی بین محرم و نامحرم تعریف شده، مرتکب‌شونده، گناهی کبیره انجام داده است. همین نگاه‌ها و ارتباطات، جامعه را به‌سوی انحطاط سوق می‌دهد، تا جایی که دیگر از خانواده و زندگی مشترک و وفاداری و صداقت، چیزی به‌جای نمی‌ماند.

آن روز به گفته‌ی گهربار امام علی‌بن‌الحسین (ع) در دعای صحیفه‌ی سجادیه می‌رسیم:
«من ذنوب ادبرت لذاتها فذهبت، و أقامت تبعاتها فلزمت» (دعای ۳۱)
گناهانی که لذت‌هایش سپری شده و رفته، ولی پیامدهای زیان‌بخشش به‌جای مانده و گریبان‌گیر شده…