دانشگاه می‌روم، پس هستم!

[ms 0]

چند روز مانده بود به ماراتُن کنکور، بعد از زیر پا گذاشتن مسافتی نسبتا طولانی در گرمای ظهر تیرماه، و صحبت با مسئولان چند کتابخانه در غرب تهران که هر کدام به دلایلی اجازه‌ی مصاحبه نمی‌دادند، رسیده‌ایم به پارک شهر اصلی تهران.

در مسیر پیدا کردن کتابخانه، با زهرا که آمده است از بوفه برای دوستانش بستنی بگیرد، آشنا می‌شویم. وقتی خودمان را معرفی می‌کنیم و می‌گوییم برای گفت‌وگو با دختران کنکوری آمده‌ایم، راهنمایی‌مان می‌کند به آلاچیقی که با دوستانش در حال تست زدن هستند.

فرناز و پریسا رشته‌ی ریاضی می‌خوانند. چند هفته‌ای‌ست با دوستانشان به پارک می‌آیند تا تست بزنند. پرستو و مینا می‌خوانند تا سال دیگر کنکور بدهند. رشته‌شان تجربی است، و وقتی دارند از کتابخانه بیرون می‌آیند تا به منزل بروند، با ما همراه می‌شوند. زهرا طلبه است، اما دوست دارد تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشد. به‌خاطر همین، یک سالی می‌شود تمام‌وقت در کتابخانه‌ی پارک شهر مشغول درس خواندن است.

[ms 1]

بعد از چند دقیقه استراحت در آلاچیق و گپی دوستانه، تصمیم بر این می‌شود که روی چمن‌ها بنشینیم و گفت‌وگو را آغاز کنیم.

***

مریم: زهرا، چند تا رتبه‌ی زیر هزار داشتی تا الان؟

زهرا: همه زیر هزار بوده. دو سه تا هم بالای هزار داشتم.

مریم: به نظر خودت حقوق یکی از دانشگاه‌های تهران را می‌آوری؟

زهرا: بله. ولی یک ماه آخر درس را ول کردم. الان دو هفته است درس نمی‌خوانم و تنها تست می‌زنم.

مریم: بچه‌ها! می‌خواهم در مورد رشته‌هایی که می‌خواهید داشته باشید، صحبت کنیم. به‌هرحال هرکس ایده‌آل‌هایی در ذهن و زندگی دارد، که با آن‌ها فاصله دارد. مثلا زهرا می‌گوید دوست دارد حقوق شهید بهشتی بخواند، که رتبه‌ی زیر ۱۰۰ می‌خواهد و تا الان هم بیش‌تر رتبه‌هایش زیر هزار شده، اما باز با ایده‌آل خودش فاصله دارد و ممکن است به آن دست پیدا کند یا نه. می‌خواهم ببینم هر کدام از شماها چقدر فاصله دارید با ایدآل‌هایتان. زهرا ۶۰۰ رتبه فاصله دارد. شما چطور؟

[ms 2]

پریسا: برای من مهم نیست چه دانشگاهی بروم. رشته مهم است. می‌خواهم معماری بخوانم. به دانشگاه آزاد فکر نمی‌کنم و فقط دولتی مدّنظرم هست و دانشگاه معتبری که در تهران باشد. حتی شهرستان‌های اطراف تهران هم می‌روم. علاقه‌ام خیلی برایم مهم است.

مریم: در مورد رشته‌ات چقدر تحقیق کردی؟

پریسا: خیلی. کتاب خواندم. برادرم هم در همین رشته تحصیل می‌کند.

پرستو: من خیلی دانشگاه برایم اهمیت ندارد و چند تا رشته مدّنظرم هست؛ مثلا مهندسی شیمی اولویت اولم است. با رتبه‌های ۷-۸ هزاری که تا الان داشتم، با اولویتم فاصله دارم.

مینا: من تجربی می‌خوانم و دانشگاه برایم اهمیت ندارد. رشته های پزشکی در اولویتم هستند که اگر شهرستان هم قبول شوم حتما می‌روم. رشته‌هایی مثل پرستاری، هوش‌بَری، دندان‌پزشکی، روان‌شناسی و مدیریت‌ها از رشته‌های مورد علاقه‌ام هستند. مهم برایم رشته‌ای خوب است در دانشگاه‌های تهران یا اطراف تهران.

زیبا: رشته‌ی خوب را تعریف می‌کنید؟

[ms 3]

پریسا: من تعریفم از رشته‌ی خوب، رشته‌هایی‌ست که به آن‌ها علاقه دارم و بازار کار خوبی دارند. بازار کار هم خیلی برایم اهمیت دارد. مثلا به‌سمت رشته‌هایی که پسر‌ها در آن موفق‌ هستند، نمی‌روم. مثلا رشته‌ی عمران رشته‌ای نیست که برای من بازار کار داشته باشد. البته تعادل در دانشگاه‌ها بین دختر و پسر برقرار نیست. سطح علمی پسرها پایین آمده، اما برای تشویق آن‌ها ظرفیت قبولی پسرها را در دانشگاه‌ها بالا برده‌اند!

زیبا: بیایید فرض کنیم آن رشته‌ای که مدّنظرتان هست یا آن دانشگاه خاص، قبول نشدید. چه اتفاقی می‌افتد؟ چکار می‌کنید؟

زهرا: من اگر صد سال هم بمانم پشت کنکور، باز هم کنکور می‌دهم تا همان رشته‌ای که دوست دارم، قبول شوم.

فرناز: من وارد دانشگاه می‌شوم، اما اگر بدانم توانایی‌اش را دارم، شاید باز هم کنکور دادم.

پریسا: من دانشگاه می‌روم، اما اگر رشته‌ای که دوست دارم نباشد، حتما دوباره کنکور می‌دهم و دوباره تلاش می‌کنم.

پریا: من دوباره شرکت می‌کنم، اما با این قضیه که شاید قبول هم نشوم، کنار آمده‌ام.

مینا: من مطمئنم این رشته‌هایی که می‌خواهم، قبول نمی‌شوم!

مریم: شما چه مدرسه‌هایی درس خوانده‌اید؟

پریسا: مدارس دولتی. کلاس کنکور هم نرفتیم. خیلی از دوستان ما کلاس کنکور رفتند، اما سطحشان از ما پایین‌تر بوده. مثلا دوستم برای فیزیک کلاس می‌رفت و من دنبال این بودم که از او یاد بگیرم، اما الان می‌بینم من فیزیکم را بهتر از او می‌زنم.

مریم: کلاس کنکور فقط برای پوشش دادن نواقص شماست. زمانی که شما به یک درس تسلط داشته باشید، بعد یک جایی، یک مبحثی را خوب متوجه نشوید، این کلاس‌ها می‌تواند کمک‌تان کند. در غیر این صورت، کلاس کنکور هیچ کمکی به فهم و پیشرفت شما نمی‌کند. نظر شما چیست؟

مینا: من می‌گویم ۹۵% به خود آدم بستگی دارد.

زهرا: آدم باید انگیزه داشته باشد.

پریسا: من می‌گویم ۵۰-۵۰ است.

پرستو: با پریسا موافقم. به نظر من کتاب خیلی مهم است. چون کتاب‌های درسی ما اصلا کنکوری نیست. امسال هم فقط شیمی کمی در این زمینه کار کرده، وگرنه بقیه همه خارج از کتاب درسی‌ست. من در مورد کلاس کنکور نظری ندارم، اما این‌که باید خودت همت کنی، دنبال کتاب و جزوه باشی.

زیبا: فکر می‌کنید اگر قبول نشوید و چندین سال از نو کنکور بدهید، حاضرید موقعیت‌های خوب دیگر را قربانی این هدفتان کنید؟ مثلا موقعیت خوب ازدواج، شغلی و غیره…

زهرا: نه. من حاضر نیستم.

پریسا: نه، ولی من وقتی ازدواج می‌کنم که دستم در جیب خودم باشد. ولی سعی می‌کنم موقعیت‌های خوبم را از دست ندهم. در کنار این‌که زندگی عادی خودم را می‌کنم، به رشته‌ی مورد علاقه‌ام هم فکر می‌کنم؛ یعنی اولویت اولم در زندگی، داشتن درآمد است و بعد از آن به ازدواج فکر خواهم کرد. چون متأسفانه پسرهای ما نمی‌توانند از پسِ یک زندگی عادی بر‌بیایند و راحت‌طلب هستند.

فرناز: هم موقعیت شغلی خوب کم هست، هم خیلی قیمت‌ها برای همه چیز بالاست. اخلاق هم ندارند. من نمی‌خواهم برای گرفتن پول از یک پسر تا آخر عمر توسَری‌خور او باشم!

مریم: با این دیدگاهی که دارید، پس هیچ وقت نمی‌توانید ازدواج کنید، چون با این توصیفات شما، هیچ مورد خوبی وجود ندارد!

پریسا: نه. من نمی‌خواهم به‌خاطر پول و مادیات با کسی ازدواج کنم. می‌خواهم اگر اخلاق و شخصیتش به معیارهای من نزدیک نبود، به‌راحتی بتوانم از او جدا شوم.

مریم: به نظرتان تحصیلاتی که می‌خواهید داشته باشید، چقدر در آیند‌ه‌ی شما تأثیرگذار است؟ نگاه جامعه به شما چطور؟

پریسا: آدمی که تحصیلات دارد، شخصیتش تغییر می‌کند. به خاطر همین می‌گویم دانشگاه مهم است.

مینا: به نظر من درس نیست که به آدم شخصیت می‌دهد. این رفتار خودمان است که نگاه‌های مختلف را ایجاد می‌کند؛ یعنی اگر فیزیک یا شیمی بخوانی، این درس‌ها بر شخصیت شما تأثیر می‌گذارند؟! به نظر من که اصلا این‌طور نیست.

مریم: بچه‌ها! رفتار چند نفر را بررسی کردید قبل و بعد از دانشگاه رفتنشان؟

مینا: من بررسی کردم، اما هیچ تغییری ندیدم.

پریسا: در دانشگاه به علم کسی اضافه نمی‌شود، ولی به تجربه‌ها چرا. وقتی یک پسر، دختری را که سطح علمی بالاتری دارد قبول نمی‌کند، به خاطر همین بهای بیجایی‌ست که خانواده‌ها به پسرها داده‌اند و غرور بیجای آن‌ها، که برتری علمی دخترها را نسبت به خودشان نمی‌توانند قبول کنند.

مریم: نمی‌توان گفت غرور مردها یک ایراد است، چون آن‌ها باید خانواده را اداره و مدیریت کنند و این اداره کردن، مستلزمِ داشتن قدرت است. البته باید روحیه‌ی حق‌پذیری در وجود هر دو باشد. اخلاق‌ها و ذات آفرینش زن و مرد متفاوت است.

زهرا: من خیلی موضع دانشگاه رفتن و این اجبار را قبول ندارم. من می‌گویم شخصیت هر کس تا ۲۰سالگی شکل می‌گیرد. البته آدم تغییر می‌کند. همه‌چیز درس نیست. تغییرها هم همیشه در جهت مثبت نیست. خدا برای زیبایی‌هایی که به طرفین داده، محدوده‌ی حجاب متفاوتی تعیین کرده. البته زیبایی‌هایی که در وجود هر دو هست، بیش‌تر زیبایی‌های معنوی‌ست در کنار زیبایی‌های ظاهری. الان شما حجاب داری، اما وقتی وارد محیط دانشگاه می‌شوی، این محیط تو را سوق می‌دهد به سمتی که این حجاب را نداشته باشی. باز هم همین‌ها را می‌گویی؟ (خطاب به پریسا)

[ms 4]

پریسا: من وقتی یک عقیده را پذیرفتم، دیگر تغییرش نمی‌دهم. یعنی سنّم این را قبول نمی‌کند. ما در لفظ می‌گوییم خدا روزی‌دهنده است، اما وقتی به مرحله‌ی عملی (بچه‌دار شدن) می‌رسد، این حرف یادمان می‌رود، چون لفظی بوده نه اعتقادی. اما من وقتی اعتقاد پیدا کنم به چادر، دیگر آن را ترک نمی‌کنم و در دانشگاه هم بر اساس معیار‌های خودم دوست انتخاب می‌کنم. و این‌که به ظاهر هم نیست. ممکن است تو چادر نداشته باشی، اما پیش خدا از یک چادری مقرّب‌تر باشی.

مریم: پریسا، آیا کسانی که محیط دانشگاه را تجربه نکرده‌اند، همه سطحی‌نگر هستند و فعالیت یک زن را محدود می‌کنند؟

پریسا: همه را که نمی‌شود گفت، اما من این نیاز را در خودم می‌بینم که کار کنم و نمی‌گذارم کسی وارد زندگی‌ام شود که محدودم کند.

زیبا: چرا فکر می‌کنی این نیاز حتما در آینده برای تو وجود خواهد داشت؟

پریسا: چون هست. چون من اطرافیانم را می‌بینم. مثلا من شاید یک لباسی بخواهم که حقوق همسرم کفاف خرید آن را ندهد. من ترجیح می‌دهم کار کنم تا بتوانم نیازم را تأمین کنم. اگر مردی باشد که نیاز من را به‌طور کامل تأمین کند، دیگر این نیاز را احساس نمی‌کنم.

[ms 5]

زهرا: من اما با این‌که خیلی دوست دارم رشته‌ای که دوست دارم بخوانم، اما اگر نتوانم، آینده و آرزوهای دیگرم، مثل ازدواج و بچه‌دار شدن را فدای این‌که اصرار داشته باشم وارد دانشگاه بشوم و رشته‌ی دلخواهم را بخوانم، نمی‌کنم.

پریسا: من الان که یک سال از وقتم را گذاشتم برای درس خواندن، از زندگی عادی‌ام دور بودم. تمام مدت سال در کتابخانه بودم. برادرم را چند هفته یک‌بار می‌دیدم و واقعا همه چیز را رها کرده بودم و فقط به این هدفم فکر می‌کردم. اگر این اتفاق بخواهد چند سال مداوم در زندگی من تکرار شود، قطعا شکست‌خورده هستم و از زندگی‌ام عقب افتاده‌ام.

زیبا: فکر نمی‌کنید اگر ادامه‌ی تحصیل بدهید و در حین آن ازدواج هم بکنید، کارشناسی، بعد ارشد و… با حجم زیاد درس‌ها، باز هم از زندگی عادی‌تان دور بمانید؟

پریسا: خب سعی می‌کنم به آن‌جا نرسد و زودتر وارد بازار کار شوم.

مریم: چرا تصور می‌کنید تنها با مدرک دانشگاهی می‌توانید وارد بازار کار شوید؟ هنرهای دستی و کارگاه‌هایی که خودتان می‌توانید داشته باشید، حرفه‌های خوبی هستند که نیاز به مدرک دانشگاهی ندارند.

پریسا: من با دیپلم نمی‌توانم شغل خوبی داشته باشم. این‌که شما می‌گویید با دیپلم مثلا کارگاه خاصی بزنم، این‌ها لازمه‌اش داشتن مهارت و سرمایه است. مثلا من قالی‌بافی را خیلی دوست دارم. شما فکر می‌کنید چقدر طول می‌کشد این هنر را یاد بگیرم؟ چقدر طول می‌کشد که افراد به آموزش من اعتماد کنند و به کارگاه من بیایند؟ و خیلی مشکلات دیگر که حداقل ۲ سال طول می‌کشد و همه‌ی این‌ها هزینه‌بر هم هست. خب در این مدت با صرف هزینه‌ی کمتر درسم را می‌خوانم.

زیبا: چرا فکر می‌کنید نمی‌توان با حداقل امکانات و شرایط، کاری را شروع کرد؟ به نظر شما بهتر نیست زن خودش صاحب‌کار خودش باشد و نه کارمند دیگران؟ با توجه به روایتی از امام علی (ع) که مضمونش این است که مؤمن باید صاحب‌کار خودش باشد.

[ms 6]

پریسا: خب حرف شما درست، اما ما چقدر زن در ایران با این شرایط داریم؟ همه نمی‌توانند این کار را انجام دهند. خیلی از شغل‌ها هست که من شنیدم حتی درآمدی که دارند هم، شبهه دارد؛ مثل آرایشگری، وکالت و…

زهرا: من خیلی به تحصیل وکالت علاقه دارم، اما هیچ وقت نمی‌خواهم به این شغل مشغول شوم. اما دلیلش این نیست که درآمد آن شبهه‌ناک است! من خانم‌های شاغلی را می‌بینم که بچه‌هایشان را به‌خاطر کار می‌گذارند مهد و به همسرانشان نمی‌رسند. من این‌ها را نمی‌خواهم، اما دوست دارم سطح علمی‌ام بالا برود، و این جز با درس خواندن در دانشگاه، عملی نمی‌شود. مطالعه‌ی آزاد هم من را به آن چیزی که می‌خواهم، نمی‌رساند.

پریسا: من دانشگاه را تجربه‌ای می‌دانم که باید در روند زندگی‌ام اتفاق بیفتد.

مریم: همیشه هم این‌طور نیست که در دانشگاه علم چندانی به دانش الان شما اضافه شود. درس‌های دوران دبیرستان با دانشگاه واقعا فرق دارد. وقتی این ذهنیت بین دانشجوها هست که باید درس را پاس کنند، دیگر به سطح علمی آن فکر نمی‌کنند. فقط می‌خواهند ترم بعد مجبور نباشند دوباره آن را بردارند! من شخصا با ذهنیتی رفتم دانشگاه که از رشته‌ی مورد علاقه‌ام لذت ببرم، اما در دانشگاه دیدم نه ما به جوابی می‌رسیم، نه شخص استاد و کلاس صرفا جنبه‌ی نوشتن و پاک کردن تخته را داشت. ابتدای ترم وقتی از بچه‌ها می‌پرسیدم که چند نفر با علاقه آمدید بالا، ۹۰% دست بلند می‌کردند، اما ترم‌های آخر شاید فقط ۲ نفر بودند که هنوز به تحصیل در رشته‌ی مورد علاقه‌شان در دانشگاه اعتقاد داشتند.

زهرا: خب این به خانواده‌ها هم بستگی دارد. من خانواده‌ام اصرار دارند که تحصیلات دانشگاهی داشته باشم. همه جا بحث مدرک هست؛ فقط و فقط مدرک!
یکی از معضلات دانشگاه این است که دانشجو آزاد است هر کاری که می‌خواهد انجام دهد و این، از سطح علمی دانشگاه‌ها کم کرده. مثل دوران دبیرستان نیست. حتی در دانشگاه اغلب رعایت ادب و احترام استاد و دانشجویی هم وجود ندارد.

پریسا: [خطاب به بقیه] من می‌خواهم از شما بپرسم که یک دختر ۱۸ساله به‌جز درس خواندن چه کار دیگری می‌تواند در جامعه انجام دهد؟ ما چند نفر که مدتی‌ست برای تست زدن به این پارک می‌آییم، چیزهایی در همین مدتِ کم دیده‌‌ایم که واقعا انتظارش را نداشتیم و همین باعث شده به درس خواندنمان پایبندتر شویم.

زیبا: تحصیلات، خوب هست، اما این نباید باشد که همه چیز حول محور آن بگردد. بستگی دارد ببینی چه چیزهایی را قربانی این هدف می‌کنی. نگاه در انتخاب مسیر خیلی مهم است.

پریسا: تحصیل برای من مهم است، چون تنها راهِ داشتن یک شغل خوب برای من همین است.

زیبا: اگر همین شاغل بودن لازمه‌اش قربانی کردن بسیاری از موقعیت‌ها و چیزهای خوب باشد، چه؟

پریسا: برایم مهم این است که مستقل باشم.

مریم: شما چون در شرایط قرار نگرفتید، این‌طور فکر می‌کنید. چون حقیقت را ندیدید. در کاتالوگ وجودی زن نوشته نشده که باید کار کند.

پریسا: من اصلا قبول ندارم که زن در خانه بماند و تنها به فکر بچه‌داری باشد. زن باید بیرون خانه هم بتواند نیازهای فرزندش را تأمین کند و این نوع تربیت، حتی اثرش بیش‌تر هم هست. من افراد زیادی را دیده‌ام که فرزندانشان را در شرایط این‌چنینی به‌خوبی تربیت کرده‌اند، و بچه‌ها رفتار عاقلانه‌تری دارند.

زهرا: بچه‌هایی که در زندگی شکست می‌خوردند، اگر پای صحبت‌هایشان بنشینی، عامل اصلی را پدر و مادر و بی‌توجهی آن‌ها می‌دانند.

مریم: شما چه ملاک‌هایی برای ازدواج دارید؟

زهرا: من می‌گویم از لحاظ ایمانی باید با من هم‌عقیده باشد. در سطحِ هم باشیم. شرایط مالی برایم چندان مهم نیست و می‌توانم کنار بیایم. تحصیلات هم برایم اهمیت آن‌چنانی ندارد. فرد باایمان حقوق زن و مرد را می‌داند.

مینا: تحصیلات و مادیات اولویت اول نیستند، اما لازم هستند.

مریم: [خطاب به پریسا] اگر پسری با تحصیلات بالا، مثلا دانشجوی شریف که فرد باایمانی باشد و شرایط مالی خوبی داشته باشد، از شما بخواهد که حجاب داشته باشید و سر کار نروید چه می‌کنید؟

پریسا: من قبول نمی‌کنم، چون نمی‌توانم با عقایدم جور در بیاورم. نمی‌توانم به زور چادر سر کنم. من باید به این باور برسم که چادر واقعا برایم لازم است. نمی‌گذارم با چادر سر کردن، بقیه‌ی عقاید من را هم تغییر دهد. مگر این‌که من را قانع کند و به آن باور برساند.

فرناز: ولی من قبول می‌کنم و خودم را قانع می‌کنم که باید کنار بیایم.

مریم: پس یعنی تحصیلات، اولویت اول شما برای انتخاب همسر نیست؟ پس چرا تصور می‌کنید این در آینده‌ی شما تأثیرگذار است؟

زهرا: خانواده‌ی من اصرار شدید دارند بر درس خواندن در دانشگاه. مثلا حوزه می‌رفتم، قبول نداشتند که من دارم تحصیل می‌کنم، چون همه در فامیل ما دارند در دانشگاه درس می‌خوانند. حتی اجازه ندادند من درس حوزه را تمام کنم، با این‌که دوستش داشتم.

فرناز: من می‌گویم این مثل وظیفه‌ی تعریف‌نشده‌ای‌ست که باید انجامش بدهم و این‌که همه باید بروند دانشگاه. من خیلی به رفتن دانشگاه اصرار دارم، وگرنه ازدواج در نهایت، تنها به این مورد ختم نمی‌شود. در کنار این‌که افرادی که الان می‌بینیم موفق هستند، بیش‌ترشان تحصیلات عالی داشتند. کسانی که رفتند خارج از کشور هم، دوره‌های مختلف دیدند. بعد برگشتند و مشغول فعالیت علمی شدند.

زهرا: نگاه منصفانه‌اش همین پیشرفت علمی‌ست که کشور داشته و به‌خاطر همین دانشجوها و دانشگاه بوده؛ این‌که افرادی می‌روند و واقعا برای درسشان مایه می‌گذارند. به نظر من، از هر ۱۰۰ نفر حداقل ده نفر مفید واقع می‌شوند. خب این پیشرفت فردی‌ست که بر پیشرفت اجتماعی تأثیرگذار است و بالعکس.

پریسا: البته تبلیغاتی که می‌شود، بی‌تأثیر نیست. این‌ها در راستای سیاستی‌ست که کشور دارد، تا بگویند ما فرد بیکار نداریم. در آمارها دانشجوها هم افراد شاغل به‌حساب می‌آیند. این یک نگاه ابزاری به قضیه‌ی کنکور و دانشگاه است. وقتی به موضوع کنکور و دانشگاه این‌قدر پرداخته می‌شود، این تصور ایجاد می‌شود که همه چیز در رسیدن به دانشگاه است.

این دردها به درد دل من نمی‌خورد

[ms 0]

بعد از ازدواج احساس می‌کرد متوقف شده. فقط گاهی یادش می‌آمد که آرزو داشته دکتری بخواند، آرزو داشته عربی یاد بگیرد، آرزو داشته لیست صد رمانش را تمام کند. بعد از ازدواج فقط توانسته بود به ضرب و زور، پایان‌نامه‌ی ارشدش را تمام کند. حتی دو ترم آخر زبان انگلیسی‌اش هم نیمه‌کاره ماند. لیست صد رمانش به‌جز چند تیکی که جلوی چند کتاب، آن هم در دوران مجردی خورده بود، گوشه‌ای رها شده. بعد از ازدواج افتاده بود توی گرداب «خاله‌خانباجی‌ها». از خودش خجالت می کشید، اما بالاخره او هم وارد این سیکل معیوب شده بود؛ حتی او هم!

***

نمی‌دانم به‌خاطر جایگاه اجتماعی پایین ما در صد سال گذشته است، یا به‌خاطر سنت‌ها و نقش‌ها و روابط و یا اصلا به‌خاطر خصوصیات جنسیتی‌مان در توجه به جزئیات و روابط و فرایندهاست؛ روابط زنانه، گاه دچار آسیب‌هایی‌ست که آن را به‌شدت نازل و حتی پوچ می‌کند. وارد جمع‌های زنانه که می‌شوی، انگار که رفته‌ای زیر میکروسکوپ. لبا‌س‌هایی که پوشیده‌ای، با مد روز تطابق داده می‌شود. ارزش زیورآلاتت به قیمت روز سنجیده می‌شود. زمانی که از آخرین رنگ مویت گذشته، محاسبه می‌گردد. رابطه‌ات با همسرت مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و زمان مناسب به‌دنیا آوردن فرزند اول و دوم و غیره‌ات مشخص می‌شود و اگر طبق زمان مقرر فرزنددار نشده باشی، گمانه‌زنی‌ها برای علت‌های احتمالی فرزند نداشتنت آغاز می‌گردد! و این همان جایی است که من نام گرداب خاله‌خانباجی را به آن می‌دهم.

در ابتدا به‌نظر می‌رسد دوران این‌گونه خاله‌خانباجی‌گری‌ها به پایان رسیده، اما گویی این خصلت در برخی از زنان، موروثی‌ست و صد البته وجود یک یا چند خاله‌خانباجی به‌راحتی می‌تواند یک جمع خانوادگی و یا یک مهمانی را به این گرداب تبدیل کند. شاید به‌نظر برسد این‌طور خاله‌خانباجی‌گری، از زنان ۶۰ سال به بالا، بی‌سواد و سنتی سر می‌زند، اما در کمال تعجب می‌بینیم حتی زنان جوان و حتی‌تر تحصیل‌کرده، خاله‌خانباجی‌های قهاری هستند! گفتم که، موروثی است!

دخالت‌ها آزاردهنده‌تر هم می‌شود وقتی از کسانی سر بزند که ما «قوم شوهر» می‌نامیم‌شان! قوم شوهر، به‌ویژه اگر مادرشوهر، جاری یا خواهرشوهر باشند و به‌ویژه‌تر اگر خصلت خاله‌خانباجی‌گری داشته باشند، خود را صاحب حق می‌دانند درباره‌ی همه‌ی شئون زندگی شما نظر دهند و خاله‌خانباجی‌گری راه بیندازند. وقتی وارد خانه‌تان می‌شوند، همه‌ی جزئیات را رصد کنند و اوضاع را تجزیه و تحلیل کنند و…

تازه کاش همه چیز به همین جا ختم می‌شد. گاه نتیجه‌ی تحقیقات، به اقدامات عملی، دخالت‌ها و کشاندن پای مردان بیچاره (که هیچ از این خاله‌خانباجی‌گری‌ها سر در نمی‌آورند) به این گرداب هولناک می‌انجامد، که زنت در فلان مهمانی این را گفت و این کار را کرد و آن کار را نکرد که عروس شهلا خانوم می‌کند و این کار را بلد نیست و عروس لیلا خانوم بلد است و چنان است و چنین! این‌جاست که زنِ تازه‌وارد برای در امان ماندن از شر این رفتارها مجبور است دوز خاله‌خانباجی‌گری خود را بالا ببرد و با همان روشی که با او رفتار می‌شود، مقابله کند و این یعنی پای نهادن در گرداب! دیگر تمام ذهن و فکر، مشغول فلان زخم‌زبان و فلان انتظار و رقابت بر سر لباس و زیورآلات می‌شود و دکتری، یادگیری زبان جدید و لیست صد رمان به باد فنا می‌رود!

دختر‌ها تا زمانی که ازدواج نکرده‌اند، کاملا مختارند که وارد این بحث‌ها و جمع‌ها نشوند، اما وقتی ازدواج می‌کنند، دیگر کاملا مختار نیستند! آن‌ها نقش جدیدی را پذیرفته‌اند که به‌شدت مستعد فروغلتیدن در این گرداب است؛ نقش عروس خانواده. این است که افت می‌کنند و دغدغه‌های ذهنی‌شان تنزل می‌یابد. از دخترانی که فعال اجتماعی بوده‌اند تا دانشجویان دکتری و محققان و غیره و غیره من دیده‌ام که دچار این گرداب شده‌اند. اگر شما ازدواج کرده‌اید و موجی از این گرداب پرتان را نگرفته، از همین جا به شما تبریک می‌گویم.

بله. همه نوع زنی دیده‌ام که گرفتار شده‌اند؛ حتی زنان موفق که دغدغه‌های والاتری دارند؛ از تربیت صحیح فرزند تا گرم کردن کانون خانواده تا موفقیت‌های شغلی و تحصیلی و ارتقای موقعیت اجتماعی. حتی این‌ها هم در برهه‌هایی گرفتار گرداب بوده‌اند، اما این‌جا یک فرق کوچک هست. زنانی که تن به گرداب خاله‌خانباجی‌گری نسپرده، دغدغه‌های بزرگ را پی گرفته‌اند، بی‌شک جایی به خود گفته‌اند: «این دردها به درد دل من نمی‌خورد». جایی گرداب را دور زده‌اند، به‌جای غرق شدن و شکستن هر روزه و هر روزه در آن و یا حتی بدتر، دگردیسی و تبدیل شدن به یک خاله‌خانباجی دیگر. لحظه‌ای از زندگی بوده که این مدل زن‌ها غصه‌های نازل را دور ریخته‌اند، برای دکتری خیز برداشته‌اند، لیست رمان‌ها را پیش رو گذاشته‌اند و شروع به یادگیری زبان جدید کرده‌اند.

 

* عنوان شعری از مرحوم شاعر قیصر

 

نگاهی که تروا را به باد داد

[ms 0]

ماجرا از آن‌جا شروع شد که سیب زرینی، در وسط مهمانی خدایان یونان باستان افتاد. روی سیب نوشته بود: «برای زیباترین زنان». مهمانی به‌هم خورد و پدر خدایان، به زحمت سه خدای زن را آرام کرد. آن‌ها تصمیم گرفتند «پاریس» فرزند پریام، پادشاه تروا، را که جوانی زیبا و جذاب و شهره‌ی آفاق بود، برای قضاوت خبر کنند، تا او با برگزیدن زیباترین زن، سیب را به او دهد.

همه مشغول دلربایی و وسوسه و فریب پاریس شدند، اما در این میان فقط «آفرودیت» الهه‌ی عشق پیروز شد. او قول داد بهترین و زیباترین زن گیتی را به پاریس هدیه دهد. آفرودیت سیب را از آنِ خود کرد و زن پیشنهادی او «هلن» همسر «منه‌لاس» پادشاه آکایی بود.

پاریس برای مناسبات سیاسی به اسپارت رفت. همه چیز از آن نگاه آغاز شد. در یک مهمانی که منه‌لاس برای دوستان تروایی خود ترتیب داده بود، آفرودیت با تیر و قدرتِ نگاه باعث شد که هلن به منه‌لاس خیانت کرده، ارتباطی نامشروع با پاریس برقرار کند. او شبانه با رضایت کامل، مخفیانه با کشتی به تروا آمد. این‌جا بود که جنگ خانمان‌برانداز تروا در گرفت. پاریس و هلن با کاری که کردند، آتش خشم منه‌لاس را روشن کرده، تروا را به باد دادند. منه‌لاس، آگا ممنون و آشیل را که جنگاوران ماهری بودند، روانه‌ی تروا کرد. جنگ ادامه پیدا کرد و هکتور، برادر پاریس، هم کشته شد. این جنگ باعث شد که تروا بعد از سختی و زحمت بسیار، به دست نیروهای منه‌لاس تسخیر و نابود شود.

***

این ماجرا اتفاقی بود که شاعر حماسه‌سرای یونان، «هومر» در کتابی به نام «ایلیاد» در دوره‌ی قبل از میلاد به رشته‌ی تحریر درآورده است.

مسئله‌ی مهمی که در این اثر به‌چشم می‌خورد، ناهنجاری‌ای است که از نگاهی کثیف آغاز و به یک خیانت بزرگ منتهی می‌شود. شاعر برای این‌که دلیلی برای ادامه‌ی داستان و بازگو کردن جنگ بزرگ تروا بیابد، با وجود نابینا بودن خود، از حربه‌ی نگاه استفاده می‌کند!

تمام این ماجراها و بر باد رفتن تروا گویای این است که در یونان باستان هم حریم‌هایی برای نگاه دو جنس مخالف به یکدیگر وجود داشته و شاعر به‌خوبی از این ارزش آگاه بوده و با تبدیل کردن آن به یک ضدّارزش، واکنش‌های شدید افراد در جامعه را به‌خوبی نشان داده است، به‌طوری که حتی خود مردم تروا و اطرافیان نیز به‌خاطر این کار، آن‌ها را ملامت می‌کنند. خود آن دو نفر نیز با بحرانی که در پی کارشان به‌وجود آمده، تقریبا پی به اشتباه خود می‌برند، اما زمانی که دیگر کاری از دستشان برنمی‌آید.

حالا بعد از گذشت قرن‌ها از آن واقعه، باز هم شاهد اتفاقاتی از این دست هستیم. البته امروزه با فناوری جدید، این نگاه‌ها می‌توانند از دریچه‌ی صفحه‌ی نمایش شما در فضای مجازی هم رخ بدهند. افزایش دوستی‌های ناپایدار که همه از یک نگاه وسوسه‌انگیز شروع می‌شوند و باعث سست‌شدن بنیان خانواده می‌گردد. این امر در هر دو جنس -چه مذکر و چه مؤنث- صدق می‌کند و آلوده‌شدن هر یک از طرفین به این نگاه‌های زودگذر، می‌تواند شمارش معکوس را برای ازهم‌پاشی زندگی مشترک آغاز کند. این مسئله امروزه در بین مردان و زنان متأهل به یک معضل تبدیل شده است.

***

در طول دوران زندگی بشر، پدیده‌ی چندهمسری رواج داشته، اما چندهمسری در بین مردان، از گذشته تا به حال در جوامع مختلف بیش‌تر بوده است. با مطلوب بودن شرایط اقتصادی مرد، تعداد همسران و فرزندان بسیار برای آن‌ها، شخصیت و منزلت اجتماع را به همراه داشته است.

در گذشته، مردان با برگزیدن زن دوم، آن هم با اطلاع خانواده در بیش‌تر موارد و داشتن نوعی مسئولیت در قبال دو زوجه‌ی خویش، کم‌تر دچار بی‌قیدی و بی‌بندوباری می‌شدند، اما امروزه با روی آوردن به دوستی‌های کاذب از نوع وسوسه‌های شیطانی و ارتباط برقرار کردن با دختران مجرد و حتی زنان متأهل، نه‌تنها از زیر بار مسئولیت‌های خود در قبال خانواده شانه خالی می‌کنند، بلکه هیچ ارزشی برای زندگی فرد مقابل نیز قائل نیستند و اغلب آن‌ها را با فریب و نیرنگ به ورطه‌ی تباهی می‌کشانند. این امر درمورد زنان متأهلی که اقدام به این عمل می‌کنند نیز، صدق می‌کند.

[ms 2]

در تمام این موارد، همسران این افراد قربانیان اصلی این فاجعه هستند. همسران با توجه به شرایط خود راه حل‌هایی را برمی‌گزینند. عده‌ای به‌خاطر داشتنِ فرزند، فراهم نبودن شرایط برای جدایی، سخت بودن زندگی و ارشاد نشدن همسر و… به نوعی طلاق عاطفی روی می‌آورند و رفته‌رفته به تنهایی و انزوا و افسردگی دچار می‌شوند. همین باعث می‌شود که دیگر آرامش واقعی در خانه حاکم نباشد و افراد از لحاظ سلامتی روان و حتی جسم دچار مشکل شوند.

بعضی از زوجین اقدام به بحث و مشاجره و… می‌کنند و وقتی به نتیجه نمی‌رسند، اقدام به طلاق می‌کنند. اما دسته‌ای دیگر از روی ناآگاهی در برابر رفتار همسر خود، مقابله‌به‌مثل می‌کنند، که این معضل، تبعات جبران‌ناپذیری به بدنه‌ی اجتماع وارد می‌آورد.

مردان به واسطه‌ی احکام شرعی اسلامی می‌توانند برای خود زن دومی با توجه به شرایط دینی موجود انتخاب کنند، که آن هم از جانب خدا به حکمی بدل می‌شود  که به‌خاطر ناتوانی در اجرای عدالت بهتر است تقوا پیشه کنند. اما در صورت انجام این عمل، باید مسئولیت تمام افراد خانواده را بر عهده بگیرند. متأسفانه، امروزه با روی آوردن به ارتباط‌هایی این‌چنین، خود را از هر قیدی رها می‌کنند.

دین مبین اسلام برای جلوگیری از شیوع چنین بی‌بندوباری‌هایی که بیش‌تر، از نگاه‌های حرام و وسوسه‌انگیز نشأت می‌گیرد، راه حلی پیش روی افراد جامعه می‌گذارد؛ ازدواج موقت راهکاری است که در آن، فرد به مدت معینی مطابق ضوابط دینی، برای خود همسر انتخاب می‌کند. این ازدواج با بستن عهدی در بین شاهدان و مشخص کردن شرایط، می‌تواند بی‌بندوباری‌ها، سوء استفاده از هر یک از طرفین، بی‌مسئولیتی در قبال رابطه‌ی ایجادشده و عواقب آن و غیره را به‌شدت کاهش دهد.

❋ ❋ ❋

این نگاه‌ها  و ارتباطات، در بیش‌تر جوامع یک ضدّارزش شمرده می‌شوند و در دین مبین اسلام با حکم شرعی بین محرم و نامحرم تعریف شده، مرتکب‌شونده، گناهی کبیره انجام داده است. همین نگاه‌ها و ارتباطات، جامعه را به‌سوی انحطاط سوق می‌دهد، تا جایی که دیگر از خانواده و زندگی مشترک و وفاداری و صداقت، چیزی به‌جای نمی‌ماند.

آن روز به گفته‌ی گهربار امام علی‌بن‌الحسین (ع) در دعای صحیفه‌ی سجادیه می‌رسیم:
«من ذنوب ادبرت لذاتها فذهبت، و أقامت تبعاتها فلزمت» (دعای ۳۱)
گناهانی که لذت‌هایش سپری شده و رفته، ولی پیامدهای زیان‌بخشش به‌جای مانده و گریبان‌گیر شده…

برای دل داداش

آنچه می‌خوانید، زمزمه‌ای است که عکس‌های من سال‌ها در گوشم داشته‌اند. بعضی از واگویه‌ها و ریزاتفاقات آن، واقعی است.

[ms 2]

«کوبلن چه چیز مزخرفی است؛ یکی پارچه را رنگ می‌کند، یکی دیگر هم با نخ و سوزن پُررنگش می‌کند. یک کاری بکن که به چشم‌زدنش بیارزد.»
این‌ها را بابا می‌گفت. حق هم داشت. این اواخر، مورمور شدن دست‌هایم، از کوبلن‌دوزیِ زیادم بود. این را دکتر گفت.

دکتر گفت: «خیال نکن از انگشت‌هاست. این‌ها از وضع نامناسب کتف و گردن است. روی انگشت‌ها خودش را نشان می‌دهد.»
دیگر، از این‌که چشم‌هایم موقع کوبلن‌دوزی دودو می‌زند، کسی باخبر نشد.

گذاشتمش کنار. به بابا قول دادم بهش دست نزنم. دست هم نزدم. اما این دفعه کارِ دست نبود؛ کارِ دل بود. نمی‌شد ندوزم. شاید تنها کاری بود که از من برمی‌آمد. اصلا داداش برخلاف بابا کوبلن‌های من را دوست داشت. خودش اول برایم خرید و آورد. هر وقت هم می‌آمد مرخصی، سراغش را می‌گرفت و کلی تعریف و…

[ms 3]

به‌خاطر دل داداش دوختم. نصفه‌شب‌ها، دور از چشم بابا. نه این‌که انگشت‌هایم مورمور نکند و چشم‌هایم دودو نزند، ولی چون مطمئن بودم که دیگر این یکی کوبلن، کوبلن آخری است، تحمل کردم. تمام که شد، بردم دادم قابش کردند. خودم هم بردم برای داداش.

[ms 5]

صبح جمعه‌ی اولی که رسید، دلم تاپ‌تاپ می‌زد. بالاخره که بابا می‌فهمید، ولی نمی‌دانستم چه عکس‌العملی خواهد داشت. نمی‌‌ترسیدم، چون بعد از داداش، بابا یک بابای دیگر شده بود. انگار از چهل، جهش زده بود به شصت‌سالگی.

[ms 4]

بابا جلو می‌رفت و من هنوز پشت سرش بودم که جلوی قاب عکسِ مزار خشکش زد. فهمیدم که فهمیده. آرام نشست و فاتحه خواند. بعد همین‌طور که سرش پایین بود و خاک را از لای اسم داداش پاک می‌کرد، پرسید: «تو دوختی؟»
گفتم: «بله. خودتان گفتید یک کاری بکن که به چشم زدنش بیارزد… ببخشید.»
بابا گفت: «برو آب بیاور.»

 

زن در اندیشه‌ی امام خمینی (ره)‏

[ms 0]

«تصدقت شوم. الهی قربانت بروم. در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه‌ی قلبم منقوش است. عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشی در پناه خودش حفظ کند. [حال] من با هر شدتی باشد می‌گذرد، ولی به حمدالله تاکنون هرچه پیش آمد، خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم. حقیقتا جای شما خالی است. فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره‌ی عالی به دل بچسبد… ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روح‌الله» (۱)

چه زیباست که رهبریِ یکی از تأثیرگذارترین انقلاب‌های معاصر جهان، بر شانه‌های مردی سنگینی کند و در عین حال، قلب بزرگش سال‌ها فرمانبردار عشق یک زن باشد؛ زنی که از منظر چشمان عالمانه‌اش، مساوی مرد است و مانند مرد، آزاد در انتخاب سرنوشت و فعالیت‌هایش. (۲)

زنی که از منظر امام، برای رسیدن به خواسته‌هایش، نیازی به مقابله‌ی با مردان ندارد و تنها کافی‌ست تا با حفظ شأن و مقام خودش، در بنای جامعه‌ی اسلامی‌اش با مردان همان جامعه مشارکت کند.

امام در داخل خانواده هم همان‌قدر آزادی و شأن و منزلت برای زن قائل بودند که در خارج از خانه. همسر بزرگوارشان در مصاحبه‌ای نقل می‌کنند که امام از همان اوایل زندگی، کاری به مسائل خصوصی ایشان، از جمله انتخاب نوع پوشش و مراوده با دوستان و زمان رفت و برگشت به منزل نداشتند و فقط همسرشان را به انجام واجبات و ترک محرمات در همه حال توصیه کرده بودند. (۳)

زن از دیدگاه امام، انسانی نیست که کرامت و شرافتش زیر پای گفتمان لیبرالیسم و سوسیالیسم له شده باشد و مدام در معرض سودجویی استثمارگران قرار گیرد. «زن»ی که خمینی کبیر تعریف می‌کند، زنی‌ست که از هرزگی به دور بوده و قرار نیست حضورش در جامعه، مانع ایفای نقش بزرگ مادر بودنش در داخل خانواده باشد.

ایشان وظیفه‌ی مادری و تربیت فرزندان صالح را بزرگ‌ترین وظیفه‌ی یک زن معرفی کرده، می‌فرمایند:
«بچه‌ای که از مادرش جدا شد، پیش هر که باشد، عقده پیدا می‌کند. عقده که پیدا کرد، مبدأ بسیاری از مفاسد می‌شود. بسیاری از قتل‌هایی که واقع می‌شود، از روی همین عقده‌هایی است که پیدا می‌شود و بسیاری از عقده‌ها از این پیدا می‌شود.» (۴)

اما با وجود این‌که امام بر مهم بودن وظیفه‌ی مادریِ یک زن اصرار می‌ورزند، حضور فعال بانوان در طول سال‌های بعد از انقلاب را هم نادیده نگرفته، زنان را رهبران نهضت اسلامی می‌نامند و مردان نهضت را خدمتگزار بانوان.

[ms 1]

وقت گذاشتن برای بازی کردن با فرزندان، اهمیت دادن به سطح تحصیلات دختران، و احترام به همسر در داخل خانواده، به‌ویژه در برابر فرزندان، از خصوصیات بارز امام بود.

از این خاطره‌ی شیرینی که خانم زهرا مصطفوی از پدر نقل می‌کنند، نمی‌شود گذشت:
ما اغلب برای ناهار آبگوشت داشتیم، چون امام آبگوشت دوست داشتند، ولی من اصلا آبگوشت دوست ندارم و در منزل همسرم هم جز چندباری که نوه‌هایم آمدند و خواستند برایشان درست کنم، آبگوشت درست نکرده‌ام. یک بار که حدودا هشت‌نُه‌ساله بودم، فصل تابستان بود و امام وضو گرفته بودند و داشتند از پله بالا می‌آمدند و من ظرف گوشت‏ کوبیده دستم بود. چشمم که به آقا افتاد، بشقاب را به طرف دیوار پرت کردم و گفتم: «کی گفته هر کس بزرگ‌تر است،‌ باید حرف، حرف او باشد؟ شما چون بزرگ‌ترید و آبگوشت دوست دارید، من هم باید آبگوشت بخورم؟» ایشان آمدند بالا و به خانم گفتند: «بچه‌ها را بنشانید و از آن‌ها بپرسید چه غذایی دوست دارند و هرروز مطابق میل یکی از آن‌ها غذا بپزید.» البته به من لقب «کودتاچی» دادند و گفتند: تو کودتا کردی! (۵)

—————————————————-

منابع:

۱- صحیفه امام، ج‏۱، ص: ۲
نامه [به خانم خدیجه ثقفى (خانوادگى)].
زمان: فروردین ۱۳۱۲/ذى‌القعده ۱۳۵۱.
مکان: لبنان، بیروت.
موضوع: خانوادگى.
مخاطب: ثقفى، خدیجه
۲- موسوی خمینی، سیدروح‌الله، جایگاه زن در اندیشه‌ی امام خمینی(ره)، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ چهارم، صفحه ۸۳؛
۳- گفت‌‌و‌گوی سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی، دختر بزرگوار امام با همسر حضرت امام، بانو خدیجه ثقفی، نشریه‌ی «ندا»
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8812230071
۴- موسوی خمینی، سیدروح‌الله، جایگاه زن در اندیشه‌ی امام خمینی(ره)، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ چهارم، صفحه ۱۳۶؛
۵- ماهنامه‌ی پاسدار اسلام، خرداد ۱۳۹۰.

روزگار سپری‌شده‌ی یک تفکر

[ms 0]

آیـا زنـان، دنـیـای دیـگـری دارنـد؟!

به محض تکرار این سؤال، کارتون «شهر بچه‌ها» از دور به ذهنم چشمک می‌زند و با نزدیک‌تر شدن، ابعاد آن شهر رؤیایی که توسط بچه‌ها و برای بچه‌ها ساخته شده و رؤیای سال‌های دورم بود، برایم پررنگ می‌شود. و بعد، این سؤال مهم که چرا ما به دیوار کشیدن علاقه‌مندیم؟

شهر بچه‌ها، دنیای زنان، جهان مردان، دنیای نوجوانان و… همه و همه نمونه‌های کوچکی هستند از مرزبندی‌های مرسوم این روزها یا همان عصر جدید؛ مرزهایی که ضخامت و نازکی خود را از بینش، تفکر و جهان‌بینی افراد وام گرفته و به شکل دادن زیست‌جهان همان افراد مشغولند.

از میان مرزها و دنیاهای نوظهور که ریشه در واقعیت‌هایی قدیمی و همیشگی دارند، می‌توان دنیای زنان را برجسته‌ترین و مورد‌توجه‌ترینِ مرزها دانست؛ دنیایی که میزان توجه به آن همواره در حال افزایش بوده و هست. اما این دنیا تا چه حد واقعی است؟ یا تکرار همان سؤال اول که آیا زنان، دنیای دیگری دارند؟

انکار ویژگی‌های خاص زنان، پتانسیل‌ها و توانمندی‌های آن‌ها امری است مشکل و البته مشکل‌آفرین! اما دقت در نکته‌ی نهفته در این جمله، ما را با سؤالی مواجه می‌سازد که نمی‌توان نادیده گرفت:
«آیا مردان ویژگی‌هایی مخصوص به خود ندارند؟»
(بسط و توسعه‌ی این سؤال، ما را با ویژگی‌های خاص کودکان، نوجوانان، نوزادان و… نیز مواجه می‌سازد!)

آیا پتانسیل‌ها، توانمندی‌ها، وظایف واگذارشده و نقش‌های مورد انتظار از مردان، ویژه و خاص ایشان نیست؟
طرح این سؤال، پرسشگر را با دو پاسخ که هرکدام پرسش دیگری دربردارند، مواجه می‌کند:

پاسخ اول: پتانسیل‌ها و توانمندی‌های مردان، مخصوص به خود ایشان است.
اما سؤال این‌جاست که چرا هیچ‌کس یا هیچ زن و مردی آن‌ها را خاص نمی‌داند، بررسی نمی‌کند و جنبشی برای به‌رخ‌کشیدن و حمایت از آن‌ها شکل نمی‌گیرد؟

پاسخ دوم: پتانسیل‌ها و توانمندی‌های مردان، مخصوص به ایشان نیست و چون جنس دیگری به‌جز زن در جامعه وجود ندارد، میان زن و مرد مشترک است.

اما سؤال حاصل از این پاسخ، این‌گونه رخ می‌نماید که اگر ویژگی‌های زن و مرد مشترک است و هردو به یک شکلند، چرا فقط زنان مورد توجه قرار می‌گیرند و دنیایی خاص برای آن‌ها ترسیم می‌شود؟ آیا مردان، جهانی برای عرضه و‌ نمایش ندارند یا کسی مایل به نمایش جهان مردان و خاص‌قلمداد‌کردن آن نیست؟

بررسی ابعاد و ویژگی‌های زن و مرد و درکِ مخصوص بودن توانمندی‌های هر جنس، نقش برخی بینش‌ها را در پُررنگ‌کردن یک جنس یعنی زن، و تأکید بر «خاص» بودن او روشن می‌کند. البته با دقت در معنای مورد نظر ایشان از اصطلاح «خاص»، می‌توان معیاربودنِ ویژگی‌های مردان را برای بررسی زنان به‌روشنی یافت. در حقیقت تفکر مذکور، هر جنس را به‌طور مستقل و به‌عنوان مکمل یکدیگر نمی‌بیند، بلکه مرد و ویژگی‌های مردانه را افق، و زنان را تا بدانجا رشدیافته و کامل می‌داند که به کارکردهای اجتماعی و حتی فردی مردان رسیده باشند.

این سؤال‌ها و پاسخ‌های ابتدایی و نه‌چندان پیچیده، ما را با مرزهایی مواجه می‌کند که تنها وجود دارند، ولی عده‌ای مایل به پررنگ یا کم‌رنگ کردن آن‌ها هستند. به بیان دیگر، در این عرصه هدف از این تفاوت‌ها و اشتراکات، بررسی آن‌ها در فضایی عقلانی برای رسیدن به هدفی والاتر -که همان پیوند این دو جنس در راستای تشکیل جامعه‌ای سالم است- نمی‌باشد، بلکه تماشای صرف تفاوت‌ها و تأکید بر آن‌ها و درنتیجه شکل‌گیری مرزهایی که هر لحظه پررنگ‌تر می‌شوند، مدّنظر مرزداران این جهان است.

نتیجه‌ی این مرزبندی‌ها، ایجاد شکافی عمیق میان دو جنس و تفسیر جهان و هستی از مناظری است که چندان معتبر نیستند. چه این‌که با تصویر جایگاه خاص انسان در عالم هستی و نقش مهم وی در خلقت و آفرینش، سؤال‌هایی که رخ می‌نماید، این‌هاست:

* آیا زن و یا مرد بودن در تفسیر جهان و خلقت دارای اعتبار است؟
* مرزهای زنانگی و مردانگی چقدر می‌توانند در رشد و تعالی افراد جامعه مؤثر واقع شوند؟
* این‌که یک جنس، خاص قلمداد می‌شود و با تبلیغات و اعمال محیّرالعقول جزو بدیهیات زندگی افراد می‌شود و از دیگر سو، ویژگی‌های جنس دیگر که خاص خود‌ اوست نادیده انگاشته شده و یا در بدترین شکل ممکن به‌عنوان معیار و میزانی که دیگر ویژگی‌ها میزان عجیب‌بودن خود را در فاصله و یا نزدیکی با او مشخص می‌کنند، چقدر می‌تواند واقعی باشد؟
پایه و بنیانی که با آن می‌توان هستی را تفسیر و تحلیل کرد، در کجا نهفته است؟

پاسخ سؤال اخیر قطعا جنسیت نیست، حال آن‌که همین مسئله به دستاویزی تبدیل شده است تا افراد مختلف با تمسک به آن و ترسیم هزارویک جهان تودرتو و واهی، از فکر کردن به جهان واحد و حقیقی جلوگیری کنند.

در حقیقت، این مسئله جنگی است زرگری که اصل مطلب را ناپدید کرده و افراد مختلف را به جنگی بیهوده وارد می‌کند، اما در ساحت حقیقت و با دقت به هدف اصلی و غایت خلقت، این زن و یا مرد بودن نیست که اهمیت دارد، بلکه ملاک تقرب تقواست که برای هر دو جنس میسر است.

دیدن و درنظرگرفتن تفاوت‌ها، با بزرگ کردن، پُررنگ‌کردن و تأکید بر آن‌ها فرق می‌کند. آموزه‌های اسلام با دیدن تفاوت‌ها و احترام به آن‌ها و واگذار کردن نقش‌هایی متناسب با تفاوت‌های موجود در دو جنس و البته داشتن انتظاراتی یکسان از آن‌ها که همان عبودیت و بندگی است، راهِ پررنگ‌کردن این تفاوت‌ها را سد کرده است.

زن و مرد در نقش اصلی خود یعنی بندگی، هیچ تفاوتی ندارند و جامعه نیز تنها در صورت جهت‌گیری به‌سمت اهداف والای دینی و پیاده کردن اصول و قواعد عبودیت است که می‌تواند راه ورود افکار متفاوت زن‌گرایانه را سد کرده، به ولایتِ الله گردن نهد.

 

بچه‌های خرمشهر

[ms 0]

خداحافظ، خانه!

شهر خلوت شده بود. از همان روزهای اول، معلوم بود که  زیر بارانِ یک‌ریزِ گلوله و خمپاره و آتش، نمی‌شود زندگی کرد. نمی‌شود بچه‌ها مدرسه‌شان را بروند، زن‌ها در بازارِ خرمشهر میوه و ماهی بخرند، مردها از سر کار برگردند و بوی غذا و نانِ تازه بپیچد توی کوچه‌ها.

توی کوچه‌ها بوی دود و خون می‌آمد و از سقف مدرسه و بازار، آتشِ ناخوانده می‌بارید. روی دستِ مردها به‌جای نان تازه، پیکر زخمی فرزندشان بود.

این‌طور شد که شهر کم‌کم خالی شد؛ اول زن‌ها و بچه‌ها، بعد پیرها و میانسال‌ها. با هر وسیله‌ای که گیر می‌آمد  و می‌شد با آن رفت، شهر را ترک کردند.

به‌ناچار رفتند، اما یک چیزهایی هم البته جا ماند؛ اثاثِ خانه‌ها، لباس‌ها، کیف و کتاب‌ها، خاطره‌ها، پاره‌ای از روح‌ها، گوشه‌ای از جگرها؛ پسری، دختری، مادری، عزیزی…

 

مسجدی که مادر شد!

شاید به‌خاطرِ گنبدش بود، یا به‌خاطر مرکز بودنش، یا شاید هم به‌خاطر مسجد بودنش. هرچه بود، مسجد جامع، قلب شهر بود و مأمن بچه‌ها.

مسجد جامع مادری می‌کرد برای جوان‌هایی که در شهر مانده بودند تا شهر بماند. مادرها را دیده‌اید که ستونِ خانه‌اند؟ که همه‌ی بچه‌ها را یک‌جا جمع می‌کنند و محورِ همدلی و محبتند؟ مسجد جامع هم همین بود برای بچه‌های خرمشهر.

زن‌ها دیگ گذاشته بودند و برای همه غذا می‌پختند. دخترهای هفده-هجده‌ساله زخم پانسمان می‌کردند و به مجروح‌ها می‌رسیدند. جوان‌ها سلاح برمی‌داشتند و در ورودی‌های شهر می‌جنگیدند و برای استراحت و غذا به مسجد می‌آمدند.
مسجد نقطه‌ی امید و دلگرمی بود؛ قلب تپنده‌ی خرمشهر.

[ms 1]

بچه‌های خرمشهر

می‌شود از خرمشهر نوشت و از محمد جهان‌آرا ننوشت؟
می‌شود از خرمشهر نوشت و از محمد نورانی، از احمد شوش، از بچه‌های آغاجاری، از عادل خاطری، از امیر رفیعی، از سیدصالح موسوی، از تقی محسنی‌فر، از بهنام محمدیِ نوجوان، از رضا دشتی، از زهرا و لیلا و علی حسینی و از بقیه‌ی بچه‌های خرمشهر ننوشت؟

می‌شود از آن روز ننوشت؟ همان روزی که به امام خبر داده بودند خرمشهر دارد سقوط می‌کند، و امام با تأثر فرموده بود: «پس بچه‌های خرمشهر کجا هستند؟»

می‌شود از خرمشهر نوشت و از بچه‌های امامِ خرمشهر ننوشت؟
می‌شود از دخترهای نوجوانی که شهدا را غسل می‌دادند و کفن می‌کردند، ننوشت؟ دخترهایی که جنگ یادشان داده بود پدرشان را خاک کنند و از غصه نمیرند… که بچه‌ی بی‌سرِ همسایه را غسل دهند و دق نکنند… که برادرشان را پشتِ وانتی که پیکرِ خون‌بارِ شهدا را با خود می‌بُرد، ببینند و تاب بیاورند…

دخترهایی که جنگ یادشان داده بود، از خوابیدن توی قبرستان در شب نترسند و از زوزه‌ی وحشیِ سگ‌های گرسنه دلشان نلرزد.

می‌شود ننوشت؟

زنان کشور من قربانی فساد دولتمردان هستند

[ms 0]

«تزکیه» نام کوچک‌ترین عضو کشور اندونزی در کاروان «الی بیت المقدس» است. برایم خیلی جالب بود که تزکیه با وجودِ تک‌دختربودن، چطور خانواده‌اش به او اجازه دادند تا در این سفر همراه کاروان «الی بیت‌المقدس» به سمت مرزهای فلسطین برود؛ سفری که احتمال خطر در آن کم نیست. و جواب تزکیه در مقابل تعجبم چیزی نبود جز گفته‌ی خانواده‌اش به او، که اگر در این راه کشته شود، شهید است و به او افتخار خواهند کرد!

همین صحبت‌ها بود که سر حرفم با او باز شد و شروع کردیم به گفتگو. از آشنا شدنش با کاروان «الی بیت‌المقدس» از طریق فیس‌بوک برایمان گفت، تا وضعیت زنان کشورش و بی‌توجهی دولتمردان اندونزی. دانشجوی رشته‌ی پزشکی‌ست و به‌تازگی عضو گروه مرسی شده است.

[ms 1]

می‌توانی بیشتر درمورد گروهی که در آن فعالیت می‌کنی، توضیح بدهی؟

مأموریت اصلی ما کاهش درد و رنج و ظلم و ستم مردم از طریق کمک‌رسانی به شیوه‌های مختلف و هم‌چنین ساختن جامعه‌ای امن است. چون ما بر اصل کرامت انسانی اعتقاد داریم، و بر این باوریم که همه‌ی مردم حق دارند که در اجتماعات به‌صورت مسالمت‌آمیز زندگی کنند و تمامی انسان‌ها لایق رشد و پیشرفت هستند. به‌خاطر همین، گروه مرسی در زمینه‌های مختلفی فعالیت می‌کند؛ هم‌چون حمایت از کودکان، نوآوری‌های اجتماعی، توسعه‌ی کشاورزی، توانمندسازی زنان، توسعه‌ی جوانان، سلامت و بهداشت و… و در بحران‌های مختلفی که در سطح جهان رخ می‌دهد، همیشه پیش‌قدم است؛ مانند کمک‌رسانی پزشکی به مردمی که دچار بلا، بیماری و یا جنگ و درگیری هستند.

گروه مرسی در زمینه‌ی توانمندسازی زنان دقیقا چه هدفی را دنبال می‌کند؟
همه‌ی ما می‌دانیم که زنان، پایه و اساس هر جامعه می‌باشند، ولی متأسفانه می‌بینیم که بسیاری از زنان در فقیرترین مناطق جهان بدون هیچ امکاناتی و فوق‌العاده دشوار زندگی می‌کنند. برای همین، گروه مرسی سعی دارد از طریق آموزش و تعلیم در زمینه‌های مختلف مانند کشاورزی، برنامه‌های نوآورانه‌ی بهداشت، به‌دست‌آوردن کار و درآمد و… ابتکار و توانایی زنان را از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآورد و به توانایی زنان فعلیت ببخشد تا زنان بتوانند خانواده و جامعه‌ی خود را بسازند و پیشرفت کنند.

با توجه به این دیدگاهی که نسبت به زنان دارید، نظرتان درمورد زنان کشورتان، زنانی که برای کار به کشورهای غرب آسیا و یا کشورهای دیگر جهان مهاجرت می‌کنند، چیست؟

متأسفانه این حقیقت وجود دارد و قابل انکار نیست. منظورم کار کردن زنان اندونزیایی در کشورهای دیگر است که بیشتر نیروی خدماتی هستند، و من به‌شدت با این قضیه مخالف هستم. زنان کشور ما دارند قربانی دولت ما می‌شوند که مجبور هستند در کشورهای دیگر کار کنند. با این‌که درآمد خوبی از این طریق عاید ما می‌شود، ولی متأسفانه دولت ما بدون هیچ نظارتی این کار را می‌کند و توجه ندارد که وضعیت آن‌ها دارد به چه سمتی می‌رود و یا چه اتفاقاتی ممکن است برای آن‌ها پیش بیاید. دولت ما هیچ‌وقت این سؤال را از خودش نمی‌پرسد که آیا امکانات خوبی برای آن‌ها قرار می‌گیرد یا نه. آیا از آن‌ها سوء استفاده می‌شود یا نه؟

[ms 4]

چرا دولت شما اجازه‌ی چنین کاری را می‌دهد؟

چون پیدا کردن شغل در کشور من بسیار سخت است.

علتش چیست؟

کشور من یک کشور درحال‌توسعه است و به همین سبب، مردم ما با مشکلات زیادی مواجه هستند؛ چه از لحاظ درمان و پزشکی و چه از لحاظ مسائل آموزش و تعلیم و از این دست مشکلات. بنابراین، کسی که بخواهد شغلی پیدا کند، شانس زیادی برای این کار ندارد.

این‌که بگویید کشورم در حال توسعه است و به‌خاطر همین با این مشکلات روبروست، اصلا دلیل خوبی نیست. بالاخره همه‌ی کشورها در حال توسعه هستند؛ مثل کشور خود من، ایران، که روزبه‌روز در حال پیشرفت است.

ببینید، به‌جز حقوق پایه مثل بهداشت و تعلیم و تربیت که حق هر انسانی است، مشکلات دیگری نیز در کشور ما هست و آن این است که دولتمردان ما بی‌حدواندازه دچار فساد شده‌اند و فساد در جامعه‌ی ما به‌سرعت رشد کرد؛ مثل مسئله‌ی مالیات در کشورمان که مالیات را می‌گیرند، ولی در قبالش هیچ خدماتی به مردم ارائه نمی‌دهند و همه‌ی اموال را به حساب شخصی خودشان واریز می‌کنند. از همه مهم‌تر، وابستگی دولتمردان ماست که این، وضعیت را بغرنج و وخیم‌تر کرده است.

[ms 3]

دقیقا دولت شما به کجا و به چه چیزی وابستگی دارد، که باعث بروز چنین مشکلاتی در جامعه‌تان شده؟

خیلی روشن است که کشور ما وابسته به ایالات متحده‌ی آمریکاست و این آمریکاست که تمام منابع موجود در طبیعت ما را به غارت می‌برد و از این طریق، درآمد زیادی کسب می‌کند. به‌خاطر همین، چیزی عاید مردم کشور خودمان نمی‌شود.

تابه‌حال جنبش یا اعتراضی در مقابل این قضیه صورت گرفته؟

در کشورمان NGO و سازمان‌های مردم‌نهاد زیادی وجود دارند که حتی برخی از آن‌ها به‌طور اختصاصی رفتار دولتمردان را بررسی می‌کنند، ولی متأسفانه با این‌که کشور من جمهوری است، این فعالیت‌ها هیچ تغییر مهمی در کشورمان ایجاد نکرده است.

اما با همه‌ی این اوصافی که از کشورتان گفتید، یک امر در بین زنان اندونزیایی برای من همیشه شایسته‌ی تحسین بوده و آن هم مسئله‌ی حجابشان است. نظر شما چیست؟

درست است، اما متأسفانه خیلی از زنان کشور ما برخلاف زنان کشور شما حجاب ندارند و این به‌خاطر آن است که دولت ما حجاب را یک چیز اجباری قرار نداده، ولی اکثر مردم ما نفس حجاب داشتن را دوست دارند.

یعنی شما با حجاب به‌صورت اجباری موافق هستید؟

به‌نظر من حجاب، زنان را حفظ می‌کند و این خوب است که در کشور، قانون اجبار حجاب وجود داشته باشد، ولی در کشور ما این امکان‌پذیر نیست، چون کشور من بر پایه‌ی دین نیست و کشور ما یک کشور سکولار است. دین‌های مختلفی در کشور ما وجود دارد که بزرگ‌ترین آن‌ها بودیسم، مسیحیت، اسلام و کنفوسیوس است.

دوست ندارم گفتگویمان تمام شود، ولی به‌علت تنگی وقت چاره‌ای نیست. به‌عنوان کلام آخر می‌خواهم نظرتان را درمورد ایران و مردم ایران بدانم.

مردم من به‌طور کلی دیدگاه خوبی نسبت به ایران دارند و برای آن‌ها ایران یک کشور شجاع است که در مقابل آمریکا ایستاده و مردم ما همیشه از این شجاعت شما الهام می‌گیرند.

خط ‌چشم‌های مصنوعی

[ms 0]

وقتی از خط چشمی سخن می‌گفت که به هیچ وجه من الوجوه پاک نمی‌شود -این «هیچ وجه من الوجوه» یعنی نه آب، نه دست کشیدن، نه دستمال کاغذی و نه حتی گذر زمان- بیش از آنکه پاک‌نشدنی بودن آن خط چشم تعجبم را برانگیزد، عکس‌العمل دختر کناری متعجبم کرد؛ وقتی از میان تمام جمعیت حاضر در قطار با تعجب به دوستش گفت: «پس چطور وضو بگیریم؟!»

واقعیت این است که آن سؤال، هم به‌جا بود و هم بی‌جا. به‌جا بود از آن‌رو که واقعا با این خط چشمِ عجیب چطور می‌شود عملی را به‌جا آورد که حداقل روزانه محتاج سه بار و حداکثر پنج بار دست و روی شستن از همه چیز و همه کس است؟ و این یعنی رها بودن از همه چیز و همه کس؛ یعنی بی‌تعلق بودن. و بی‌جا بود، چرا که جمع میان این دو ساحت که یکی عین تعلق و وابستگی و دیگری رها شدنِ محض است، ممکن نیست.

در حقیقت آن خط چشم، پیش و بیش از آنکه یک خط چشم ساده باشد، معلول و محصول شرایطی است که از ابتدای صنعتی‌شدن، به‌تدریج خود را نه تنها بر غرب، که بر کل جهان تحمیل کرد. برگزیدن زاویه‌ای دیگر برای نگاه به زندگی، از عوامل همان شرایط خاص و تحمیلی است که به ظهور سبک‌هایی از زندگی منجر شدند که ریشه‌ی خود را در ارائه‌ی تعاریف جدید از مفاهیم ریشه‌ای، چون احساس مسئولیت فردی و اجتماعی، ارتباط با همنوع، دوستی و هم‌چنین تحول در مبانی لذت فردی و اجتماعی و دیگرگونه شدن تعریف رضایت از زندگی و… می‌جستند.

پُرواضح است که تغییر در مفاهیم کیفی و معنوی، تأثیری شگرف بر جهت‌گیری حیات افراد مختلف و در نتیجه اجتماع انسانی خواهد داشت. (علل و چرایی این تحول‌ها نه در این مقال می‌گنجد و نه مد نظر نگارنده است.)

یکی از مفاهیم مهمی که از دست‌کاری نگاه جدید بی‌نصیب نماند، مفهوم زیبایی است. جایگاه خاص این مفهوم و نسبتی که با مفاهیمی چون لذت و رضایت دارد و البته ارتباط خاص آن با قشر تأثیرگذار و محوری جامعه یعنی زنان، اهمیت زیبایی را دوچندان می‌کند. چه اینکه یکی از منابع لذت از زندگی و در نتیجه بالا رفتن میزان رضایت از حیات خویش و البته جامعه، مسئله‌ی زیبایی است.

زیبایی به علت عرضی بودن یعنی ذاتی‌نبودن آن نسبت به اشیا و پدیده‌ها، می‌توان با ایجاد مبانی نظری جدید برای تعریف آن و تغییر ذائقه و سلیقه‌های فردی و اجتماعی و نهادینه کردن آنها، در جوامع و فرهنگ‌های مختلف تعریف نمود یا تعاریف موجود را دستخوش تغییر کرد. شاهد آنکه در دوره‌های مختلف و در فرهنگ‌های متفاوت، مثال‌های زیبایی با یکدیگر فرق می‌کرده‌اند.

نکته‌ی اساسی، تلاش غرب برای یکپارچه کردن تعریف زیبایی و یکسان کردن ذائقه‌های مختلف با مبانی غیرالهی و غربی است که با تمرکز در دو حوزه‌ی «ارائه‌ی الگوهای جدید در قالب مدل‌ها» و «بازارهای هزار و یک‌رنگ» به جهت‌دهی جامعه‌ی جهانی مشغول است. کارکرد الگوهای جدیدِ زیبایی و مدل‌هایی که توسط رسانه‌های جمعی به خانواده‌ها و به‌ویژه زنان و دختران ارائه می‌شوند، گرم کردن مصرف در بازارهایی است که تولیداتشان پایان‌ناپذیر است.

مدل‌های مختلف با استفاده از اصل همه‌جایی و هم‌صدایی، حس بهترین و زیباترین بودنِ خود را به مخاطب القا کرده و با ازبین بردن فضای ارائه‌ی دیگر مدل‌ها و حتی فکر کردن به دیگر امکانات زیبایی، مخاطب را وادار به همراهی با خود کرده و سپس او را به نزدیک‌ترین بازار فروش کالاهای خود راهنمایی می‌کنند و مصرف او را جهت می‌دهند. آنها با تغییر در مبانی تعریف زیبایی و با استفاده از کالاهای تولیدی خود، آنها را زیباکننده معرفی می‌کنند و ولع مصرف آنها را بالا می‌برند.

[ms 1]

ولی سؤال اساسی این است که آیا واقعا مدل‌های غربی، زیباترین هستند؟ چگونه می‌شود که از دوره‌ای، نه تنها در ایران بلکه در کل جهان، موی بلوند، هیکل لاغر، چشم‌های آبی، لباس‌های خاص و حرکاتی متفاوت، زیبا تصور می‌شوند و تمام تلاش زنان برای نزدیک شدن به این الگوها صرف می‌شود؟!

نکته‌ی جالب اینکه در همین ایران خودمان پیش از الگو شدن این شمایل، چاقی، ابروهای پیوندی، پشت لب، چشم و ابروی مشکی و موی زاغی برای زنان، زیبا فرض می‌شده و به‌راحتی می‌توان به‌سخره گرفتن برخی از آن ملاک‌ها را توسط امروزی‌ها دید و یافت.

ملاک‌های زیبایی ریشه در فرهنگ، آداب و رسوم هر قوم و جامعه‌ای دارد و البته این ملاک‌ها تنها در ظاهر خلاصه نمی‌شوند. به‌طور مثال، حجب، حیا، عفاف و مواردی از این دست در زنان ایران ملاکی برای زیبایی و وجاهت و محبوبیت آنها نیز فرض می‌شده و همواره در این فرهنگ ممدوح بوده است.

به تصریح حافظ: «شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده‌ی طلعت آن باش که آنی دارد» و این نکته نشان‌دهنده‌ی اهمیت ویژه‌ی انسانیت و اصل عبودیت در تعریف زیبایی رایج در این مرز و بوم است.

حال آنکه غرب با بصری کردن ملاک‌های زیبایی و خلاصه کردن زیبایی در ظاهر، آن هم با شمایلی خاص و تنها منوط بر جنسیت، تغییری شگرف در زیبایی و جایگاه آن پدید آورده است و از سوی دیگر، اسباب آرایش جدید به گونه‌ای طراحی می‌شوند که زن به‌عنوان نیروی کار جامعه با یک‌بار استفاده از آنها تا حداقل یک روز نیازی به تکرار آن مواد و تجدید آرایش نداشته و همواره با ملاک‌های زیبایی فعلی همخوانی داشته باشد. اما میزان قرابت این نگاه به زن و زیبایی با فرهنگ ما و البته فرهنگ دیگر ملل جای تأمل دارد.

در حقیقت غرب با سوءاستفاده از حس زیبایی‌دوستی انسان، مخصوصا زنان، به جامعه‌ی مصرفی خود می‌اندیشد و درصدد کسب سود بیشتر از این راه است.

در این راستا نکته‌ی مهمی که رخ می‌نماید، فاصله‌ی اساسی مصرف با نیاز است. مصرف در جوامع امروزی نسبت دقیق و صحیحی با نیاز ندارد و تنها به رفع نیازهای کاذبی که به مصرف‌کننده القا شده است می‌پردازد. این نیازها از آن رو کاذب خوانده می‌شوند که گاه نه با فرهنگ جامعه نسبتی دارند و نه حتی با نبودشان زندگی آسیبی می‌بیند. تنها کارکردشان ایجاد تبِ کمبود و بالا رفتن میل به خرید و داشتن است؛ داشتنی که هیچ تعریف منطقی و درستی را با خود به همراه ندارد.

 

لزوم تشکیل NGOهای حمایتی از زنان سرپرست خانوار

[ms 0]

یکی از دغدغه‌های زنان و دختران در نشست‌های مختلف، دغدغه‌های خانوادگی و کاری است. تا دلت هم بخواهد، با نظرها و ایده‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شوی؛ حرف‌هایی که خیلی کم به گوش دولتمردان می‌رسد. زنانِ خودسرپرست و سرپرست خانوار، موضوعی است که این‌بار در گفتگو با فهیمه زارع طرح کردیم. «فهیمه زارع چاهوکی» دانش‌آموخته‌ی سطح ۳ حوزه رشته‌ی فلسفه‌ی اسلامی، کارشناس مسائل زنان و عضو هیئت علمی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان گروه علوم اجتماعی است. گفتگوی زیر ماحصل همین دغدغه در دفتر تحقیقات و مطالعات زنان است.

***

خانم زارع، چه عواملی باعث به‌وجود آمدن زنان خودسرپرست یا سرپرست خانوار می‌شود؟

طلاق، فوت شوهر، احیانا گم شدن یا زندانی شدن او، و درمورد دختران،فوت والدین یا کهنسال بودن آنان.

به چه زنانی خودسرپرست یا سرپرست خانوار گفته می‌شود؟

زنی که از پدر و مادرش نگهداری می‌کند، زنی که شوهر دارد، اما ممکن است ازکارافتاده باشد، زنی که همسرش فوت کرده یا به دلایلی مجبور است که فرزندش را به‌تنهایی بزرگ کند، زنی که طلاق گرفته و یا بر اثر فوت شوهر بیوه شده و اتفاقا هیچ‌کس را ندارد. این زن می‌شود زن خودسرپرست.

یک نکته را مقدمتا عرض کنم. ممکن است بین زنانِ خودسرپرست و سرپرست خانوار تفاوت وجود داشته باشد؛ یعنی تفاوت در تعریف. ما ابتدا باید مشخص کنیم که زنان سرپرست خانوار چه گروهی از زنان هستند و آیا زنانِ خودسرپرست و دختران مجردی که ممکن است مستقل از خانوده زندگی کنند و خودشان مسئولیت اقتصادی زندگی خودشان را به‌عهده داشته باشند، مشمول این گروه می‌شوند یا نه.

در مورد زنان سرپرست خانوار اختلاف وجود دارد. تعریفی وجود دارد که مثلا مرکز آمار به ما می‌دهد و یک تعریف را مرکز یونیسف، و تعریف دیگری هم مددکاران اجتماعی از زنان سرپرست خانوار به ما می‌دهند، و این عواملی که شما فرمودید، در خیلی از این تعاریف گنجانده شده است. یعنی تعریف، ناظر به علت است.

در انتخاب تعریف از زنان سرپرست خانوار، علتِ سرپرستی آن‌ها، تأمین معیشت و هم‌چنین تصمیم‌گیری‌هایشان درمورد زندگی، دخالت دارد. فکر نمی‌کنم ما در این مرحله بخواهیم به‌طور مفصل به تعریف هر کدام از این زنان بپردازیم.

عواملِ به‌وجود آمدن زنان سرپرست خانوار، همین‌هایی هستند که اشاره شد. طلاق هم یکی از عواملی است که باعث می‌شود زنی خودسرپرست شود، البته اگر تحت حمایت خانواده نباشد.

به نظر شما، در عرف اجتماع ما یا جامعه‌ی جهانی چه تعریفی گنجانده شده است؟

به نظر می‌آید که الان زنان سرپرست خانوار شامل زنان خودسرپرست هم می‌شود؛ یعنی جامعه‌ی جهانی وقتی که زنان سرپرست خانوار را مطرح می‌کند، خودسرپرست‌ها را هم داخل می‌داند. جامعه‌ی خودمان هم در بعضی از تعاریفِ موجود، زنان خودسرپرست و زنانی را که علاوه بر تأمین معیشتی و اقتصاد خانواده، نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های حیاتی دارند، داخل می‌داند.

[ms 1]

در بخش راهکار اجتماعی در مورد این هم صحبت می‌کنیم. پس، عوامل را به‌صورت دسته‌بندی‌شده بفرمایید.

علت‌هایی که باعث سرپرستی زنان در خانواده می‌شود، می‌توانیم دسته‌بندی کنیم به دو گروه؛ گروه اول، زنانی که بدون حضور دائم یا موقت مرد مسئولیت زندگی را برعهده دارند و گروه دوم، زنانی که با وجود زندگی کردن مرد در خانه و بودن در خانواده، اداره‌ی زندگی به دست خودشان است. این هر دو گروه شامل زیرگروهی می‌شوند (علت‌ها این‌هاست)؛ مثلا آن‌هایی که بدون حضور دائمی و موقت مرد زندگی می‌کنند و شامل زنانی می‌شود که طلاق گرفتند و الان مردی ندارند، زنانی که همسرشان مفقود الأثر شده، زنانی که همسرشان پناهنده یا مهاجرند، یا به هر دلیلی خانواده‌شان را ترک کردند، زنانی که به دلیل اختلافات خانوادگی در کنار همسرانشان زندگی نمی‌کنند، و زنان و دختران فراری که این‌ها هیچ مردی در زندگی‌شان حضور ندارد، نه به‌طور دائم و نه موقت.

اما یک عده از زن‌ها هستند که با وجود مرد در خانواده، باز هم سرپرستی خانوار به عهده‌ی این‌هاست؛ زنانی که دارای همسر یا پدر سالخورده یا بیمار یا ازکارافتاده هستند، زنانی که همسرشان بیکار است و هیچ درآمدی ندارند، زنانی که همسر معتاد دارند و یا همسرشان در زندان به‌سر می‌برد. این‌ها گروه‌هایی هستند که مرد در خانواده‌شان حضور دارد، ولی مسئولیت مالی به دوش زن است. البته، در همین گروه دوم (زنانی که همسرشان حضور دارد) مسئولیت زن، فقط تأمین اقتصاد نیست؛ یعنی مثلا زنی که همسرش معتاد یا زندانی است، تصمیمات اصلی خانواده -به غیر از تصمیمات مالی- هم بر عهده‌ی خودش می‌باشد.

متأسفانه ما با این چنین پدیده‌ای مواجه هستیم. چه چیزهایی می‌تواند از نظر اسلام و از نظر کارشناسان اجتماعی در کاهش این عوامل یاریمان کند؟

بعضی از عوامل می‌توانند تحت اختیار و تحت مدیریت جامعه قرار بگیرند؛ مثل کاهش طلاق، کم کردن سن ازدواج، ایجاد فرصت‌های بیشتر برای ازدواج و عواملی مثل کاهش جرم و جنایت در جامعه که به زندانی شدن همسر منجر نشود. بعضی از عوامل هم تحت برنامه‌ریزی قرار نمی‌گیرند؛ مثل فوت همسر. با نگاهی کلی که به گزاره‌های دین می‌اندازیم، می‌بینیم که دین طوری برنامه‌ریزی کرده که جامعه در درجه‌ی اول با چنین پدیده‌ای مواجه نشود؛ یعنی دین اسلام مسئولیت اصلی و سرپرستی خانوار را بر عهده‌ی مرد قرار داده است.

[ms 5]

یعنی مصداق آیه‌ی «الرّجالُ قـَوّامُونَ عَلَی النِّساء».

بله. پس در درجه‌ی اول، دین انفاق را کاری مردانه می‌داند، نه کاری زنانه و مسئولیت را بر گردن مردها قرار داده است.

منظور از انفاق همان دادن نفقه است؟

بله، و علت‌های خاص خودش را هم دارد؛ مثل تفاوت‌های طبیعی که بین توانایی‌های زن و مرد وجود دارد و این‌که زن مسئولیتی دارد و مرد مسئولیتی دیگر. این تفاوت مسئولیت‌ها هم مطابق با طبیعت زنانه و مردانه است. بنابراین دین، روایات ما و سیره‌ی اهل بیت، همه نشان می‌دهند که مثلا دیدگاه شارع نسبت به طلاق، یک دیدگاه کاملا منفور می‌باشد.

منفورترین حلال.

منفور. اصلا روایات ما به‌طور صریح، مبغوض‌ترین حلال‌ها را طلاق می‌داند و سیره‌ی اهل بیت هم کاهش طلاق بوده. در برنامه‌ریزی‌ای که خود دین ارائه می‌دهد، می‌بینیم که در لحظه‌ی انتخاب همسر خیلی تأکید شده، که مثلا کفو هم باشند تا کمتر به طلاق منجر شود. علاوه بر این‌که دین نسبت به انتخاب همسر گزاره دارد، درمورد این‌که نحوه‌ی رابطه‌ی زن و شوهر چگونه باشد هم، با گزاره‌های زیادی روبه‌رو هستیم؛ مثل امر به گذشت، عفو، صبر و پایداری؛ یعنی دین مؤلفه‌هایی را برای ارتباطات خانوادگی ارائه می‌دهد که تا حد ممکن، عوامل طلاق را کاهش بدهد و بعد ما با چنین پدیده‌ای مواجه نباشیم.

یا مثلا درمورد سن ازدواج دختران مجرد، سیره‌ی اهل بیت این‌طور بوده که دختران را بعد از رسیدن به سن بلوغ، به ازدواج درمی‌آوردند یا تشویق به ازدواج می‌کردند. برنامه‌ریزی‌های اجتماعی باید به سمتی برود که ساختارهای ما -مثل تحصیلات و اشتغال- باعث نشود از این الگوی ازدواج دور بمانیم که با مشکلات بعدی، مثل بالا رفتن سن ازدواج دختران و ناامید شدن آن‌ها از ازدواج، چنین اتفاقاتی بیفتد.

قبول دارید که غیر از تحصیلات دختران، عوامل دیگری در ازدواج نکردن دختران (یعنی بالارفتن سن ازدواج) دخالت دارد؟

بله. عوامل ساختاری خاص، عواملی که مخصوص جامعه‌ی ایرانی‌ست و عواملی که مخصوص جامعه‌ی مدرن است (اقتضای جامعه‌ی مدرن).

یکی از عوامل به‌طور مثال، می‌تواند این باشد که دختر در فرهنگ جامعه‌ی ما نتواند برود خواستگاری پسر. هرچند اسلام این را نقض نکرده است؛ یعنی این با اسلام در تناقض نیست. شما فکر نمی‌کنید یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج می‌تواند این باشد که دختر حق انتخاب از قبل ندارد و همیشه انتخاب می‌شود؟

باید روی این مطلب بررسی صورت بگیرد و بعد آمار گرفته شود. در مورد مسائل اجتماعی، بدون بررسی و بدون داده نمی‌توانیم نظر درستی بدهیم. در مباحث اجتماعی حتما باید داده یا آماری داشته باشیم تا بتوانیم این حرف را بزنیم. علاوه بر این، سیره‌ی اهل بیت نبوده. درست است که اسلام حکمی در این مورد نداده، ولی ما می‌بینیم که سیره‌ی اهل بیت چنین چیزی نبوده و مشکلات و پیامدهای خاص خودش را دارد. به نظر من، عوامل دیگر جایگاه بیشتری دارند.

شاید یکی از دلایل به‌وجود آمدن دختران بالای ۳۰ سال این باشد که در فرهنگ جامعه‌ی ما (البته نظر اسلام هم شاید به این خیلی تأکید ندارد) جا افتاده که دختر حتما باید کوچک‌تر از مرد باشد، چون امکان دارد پسرهای مجرد با سن پایین‌تر وجود داشته باشند که واقعا خواستار چنین زنانی باشند.

ما در پدیده‌های اجتماعی، با عوامل خرد و کلان روبه‌رو هستیم؛ یعنی هیچ پدیده‌ی اجتماعی تک‌علتی نیست. مصادیقی که شما می‌فرمایید، ممکن است درمورد بعضی از این زنان درست باشد، ولی ما باید نگاه کنیم ببینیم جایگاه هر کدام از این عوامل چقدر است؛ یعنی عوامل اصلی؛ عواملی که می‌شود برایشان برنامه‌ریزی کرد و مصادیق جزیی‌تر و خردتر.

حالا که می‌دانیم واقعیت جامعه‌ی ما این است و زنانی داریم که حتی عده‌ای از آن‌ها تحت پوشش کمیته‌ی امداد و یا تحت بهزیستی هستند و هزینه‌ای به آن‌ها اختصاص داده می‌شود ولی کفاف یک زندگی هرچند کوچک را نمی‌دهد، و با توجه به فرهنگ دینی و ایرانی جامعه‌ی ما، از دیدگاه اسلام چه راهکاری وجود دارد؟

از راهکارهایی که می‌شود ارائه داد، این است که در سیره اهل بیت (علیهم السلام) می‌بینیم؛ حمایت از بیوه‌زنان و کودکان و ایتام، ولی در یک نگاه کلی و وقتی که نگاه الگویی و نظام‌مند به گزاره‌های دینی بیندازیم، می‌بینیم که راهکار اولیه‌ی دین همان کاهش عوامل می‌باشد؛ یعنی دین ابتدا تلاشش بر این است که ما اصلا با چنین پدیده‌ای مواجه نباشیم یا درصد کمتری از این زنان مبتلا شوند.

می‌شود راهکارهای بلندمدت و هم‌زمان با آن، راهکارهای کوتاه‌مدت ارائه داد؟

درمورد مشکلاتی که این زنان با آن‌ها روبه‌رو هستند، ممکن است در درجه‌ی اول یک راهکار کوتاه‌مدت ارائه بدهیم، بعد راهکارهای میان‌مدت و بعد راهکارهای بلندمدت. برای راهکارهای کوتاه‌مدت، در جامعه‌ی ایرانی نهادهای مختلف و مؤسسات گوناگونی وجود دارند که برنامه‌ریزی و کمک به این زنان را برعهده گرفته‌اند؛ مثل کمیته‌ی امداد امام خمینی (ره)، سازمان بهزیستی کشور و نهادها و مؤسسات خیریه‌ای که وجود دارند. نکته‌ی اول این است که ما باید برنامه‌ریزی کنیم. چطوری؟ همان نهادهایی که درگیر این مسئله هستند، باید خودشان بنشینند و توافقات کلی داشته باشند، تا موازی‌کاری صورت نگیرد. ما در جامعه‌ی ایرانی با چندین مؤسسه و نهاد روبه‌رو هستیم که مسئولیت برطرف کردن و کاهش مشکلات این زنان را دارند، ولی خودشان به یک اجماع نرسیده‌اند و برای همین، به بی‌برنامگی یا ایجاد برنامه‌های ناقص یا ناکارآمد منجر شده است. اول باید بین همین نهادها و موسسات، اجماعی صورت بگیرد، برنامه‌ریزی‌هایشان مشترک باشد، نشست‌های مشترک و هم‌اندیشی‌های مشترکی داشته باشند. علاوه بر هم‌اندیشی‌ها و نشست‌ها بین خود نهادها، همفکری‌ها باشد بین این نهادها و گروه هدف؛ یعنی ممکن است مسئولان و کارشناسان این نهادها نگاهی به مشکلات و ظرفیت‌ها و فرصت‌های این گروه هدف داشته باشند و خودشان نگاه دیگری داشته باشند که برخواسته از اون تجربه زیسته آن‌هاست. برای همین، اگر ارتباط برقرار شود بین خود این گروه هدف و نهادهایی که مسئولیت این گروه به عهده‌ی آن‌هاست، قطعا باعث پیشرفت در کارها و کم شدن مشکلات زنان می‌شود.

راهکارهای بلندمدت: با این‌جور برنامه‌ریزی‌ها و هم‌اندیشی‌ها می‌شود راهکارهای بلندمدتی ارئه داد، ولی قبل از مطرح کردن این راهکارها، می‌خواهم چند نکته را مطرح کنم؛ اول این‌که ما باید ببینیم زنان سرپرست خانوار با چه مشکلاتی روبه‌رو هستند. به‌نظر می‌رسد زنان سرپرست خانوار با مشکلات متعددی روبه‌رو هستند با جنس متفاوت؛ یعنی هم مشکلات اقتصادی دارند، هم مشکلات فرهنگی و اجتماعی، هم مشکلات روحی و روانی و هم مشکلات خانوادگی. با برخی از این مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کنند و برای هر کدام از این‌ها باید جداگانه برنامه‌ریزی شود؛ مثلا آمار و تحقیقات نشان می‌دهد که مهم‌ترین مشکلات اقتصادی که زنان سرپرست خانوار با آن‌ها روبه‌رو هستند، مشکل درآمدِ کم، اشتغال و مسکن می‌باشد که مسئولان جامعه و مسئولان این نهادها باید یک‌سری راهکارهای کوتاه‌مدت ارائه دهند برای برطرف شدن مشکلات و یک‌سری راهکارهای بلندمدت. راهکارهای کوتاه‌مدت، مثلا کمک‌های این نهادها برای تهیه‌ی جهیزیه‌ی دختران این خانواده یا برای ازدواج پسرانشان یا کمک‌های اول مهر و یا ماه رمضان، ولی برنامه‌های بلندمدت این می‌شود که خود برنامه‌ریزهای دولتی بخشی از بودجه را به‌طور دائم اختصاص بدهند به این گروه، به‌عنوان مستمری، نه اینکه مثلا سالی دو یا سه بار مقداری پول واریز کنند به این سازمان‌ها. مستمری و بودجه‌های دائمی برای این گروه قرار بدهند.

به موازات آن باید سعی کنیم جلوی افزایش طلاق را بگیریم.

بله، اما الان بحث ما روی عوامل نیست؛ روی راهکارها برای کاهش آسیب‌ها و مشکلات این زنان است. بحث ما درمورد جاهایی‌ست که دولت می‌تواند برنامه‌ریزی کند؛ مثل مستمری‌های دائمی و بیمه‌های درمانی که می‌شود برای این گروه از افراد در نظر گرفت.

البته به‌نظر می‌رسد این کارها انجام شده است.

نه به‌طورکامل. الان ما مستمری‌های دائمی که کفاف زندگی همه را بدهد، به این صورت نداریم. خیلی از خانواده‌هایی که تحت کمیته‌ی امداد یا تحت بهزیستی هستند، از نگاه جامعه (که زیر پوشش باشند) می‌ترسند با این عنوان که مثلا آبرویمان می‌رود. دولت باید دخالت کند و برای مشکلات درآمدی و فقر این‌ها مستمری و بیمه را قرار دهد. برای مشکل اشتغال هم، اگر در برنامه‌ریزی‌ها، به‌جای حمایت، برویم به‌سمت توانمندسازی این زنان، خیلی بهتر است و مشکل، ریشه‌ای حل می‌شود بدون این‌که این‌ها بخواهند باری بر دوش دولت باشند. مثلا کارگاه‌های آموزشی با مهارت‌های مختلف یا کارگاه‌های فنی و حرفه‌ای برای این گروه از زنان ایجاد کنیم تا خودشان تولیدکننده باشند و دولت موظف باشد حتما محصولات این گروه را خریداری کند. در این صورت، هم نیاز جامعه برطرف می‌شود، هم بار اقتصادی اضافی -بدون این‌که تولیدی صورت بگیرد- بر دوش دولت تحمیل می‌شود (تولید صورت می‌گیرد و دولت دارد از آن استفاده می‌کند) و هم به زنان سرپرست خانوار کمک می‌شود.

درمورد مشکل مسکن این زنان هم، می‌شود مثل مسکن مهر، سهمیه‌ای برای این گروه در نظر گرفته شود، به این صورت که مثلا خانه‌هایشان اجاره‌بهای کمتری داشته باشد یا اینکه اجاره به شرط تملیک باشد که بتوانند بعد از مدتی مشکل مسکن‌شان را حل کنند. چون یکی از مشکلات اساسی این خانواده‌ها مشکل مسکن است و چون فقر مالی دارند، مجبورند به قسمت‌هایی از شهر که ارزان‌تر است (قسمت‌های پایین شهر) بروند و بعد مشکلات فرهنگی و اجتماعی (مثل مشکل تربیتی برای فرزندان) پیش می‌آید. این از مشکلات مالی و اقتصادی، که مهم‌ترین آن همین درآمد و اشتغال بود.

زنان سرپرست خانوار با مشکلات فرهنگی و اجتماعی هم روبه‌رو هستند. مهم‌ترین آن‌ها نگرش منفی‌ای است که در جامعه نسبت به این زنان وجود دارد که آن هم با فرهنگ‌سازی، دید مردم به این افراد تغییر خواهد کرد. مشکل دیگر، سوء استفاده‌هایی است که ممکن است از این زن‌ها بشود.

اگر اجازه بدهید، بعدا به موضوع راهکارها و آسیب‌های اجتماعی که ممکن است این خانم‌ها دچارش بشوند، می‌پردازیم. عده‌ای می‌گویند مانند طرح اکرام ایتام، «طرح اکرام زنان سرپرست خانوار» را هم راه بیندازیم (بدون در نظر گرفتن ازدواج موقت یا دائم این دسته از زنان). فکر می‌کنید فایده‌ها و ضررهای این بحث چیست؟ آیا ضررهایی به جامعه وارد می‌کند؟ و آیا این راه، راه خوبی‌ست یا نه؟

مسائل اجتماعی همه داری ابعاد مختلفی هستند. به‌نظر می‌رسد برای مسائل اجتماعی، باید بعدهای مختلفی در نظر گرفته شود تا ما بخواهیم برای مثلا یک آسیب، راهکار ارائه بدهیم.

[ms 3]

یعنی باید برای یک موضوع، فرهنگ‌سازی بشود تا پیش‌نیاز آن؟

بحث فرهنگ‌سازی. ما چنین ایده‌ی خامی را نمی‌توانیم به‌همین‌راحتی مطرح کنیم، چون مشکلات خاص خودش را دارد. مثلا مشکلات شرعی. این‌که چگونه تردد یک مرد نامحرم در یک خانوده برنامه‌ریزی بشود تا مشکلات خانوادگی برای آن مرد اتفاق نیفتد. همسرش ممکن است قبول کند که مثلا چند کودک را تحت سرپرستی قرار بدهد، ولی آیا می‌پذیرد که مثلا زن یا دختر جوان را هم تحت سرپرستی قرار بدهد؟ اگر آن زن سرپرست خانوار دارای فرزند باشد، ممکن است بین مادر و فرزند اختلاف ایجاد شود و این موضوع را نپذیرند. خود این ممکن است زمینه‌ای ایجاد کند برای سوء استفاده‌ی برخی از مردان؛ یعنی به این زن‌ها با طمع و به‌عنوان یک فرصت نگاه کنند.

شاید اصلا ضررهایی که این بحث دارد، خیلی بیشتر از فوایدش باشد.

بله. ما می‌توانیم همین را به شکل‌های دیگری مطرح کنیم. مثلا، مردان سرپرست خانواری که می‌خواهند چنین خانواده‌ای را تحت پوشش قرار دهند، با مراکزی که مسئولیت این‌ها را به‌عهده دارند در ارتباط باشند و کمک‌هایشان را به آن مراکز بدهند، یا این‌که زنان جامعه‌ی ما NGOهایی را تشکیل بدهند.

یعنی به‌صورت مردمی این کار انجام شود.

بله. خود زن‌ها می‌توانند مسئولیت یک یا چند خانواده را برعهده بگیرند. به‌نظر می‌آید که جمعی از کارشناسان دینی و کارشناسان مسائل اجتماعی و کارشناسان روان‌شناسی اجتماعی باید بنشینند و درمورد این ایده به بحث و تبادل‌نظر بپردازند.

شما به‌عنوان یک کارشناس اسلامی در زمینه‌ی علوم اجتماعی و آسیب‌های اجتماعی، فکر می‌کنید که نظر اسلام،هم در کاهش عوامل و هم در راستای حمایت از این زنان و دختران، بیشتر به کدام سمت منعطف است؟

نگاه دین این است که در درجه‌ی اول، سرپرستی به عهده‌ی مرد است و جامعه باید تمام تلاشش را بکند که نرود به سمت این‌که این مسئولیت از روی دوش مرد برداشته شود و به دوش زن بیفتد. برنامه‌ریزی‌های کلی دین به این صورت است که تا آن‌جایی که می‌شود، خانواده مستحکم بماند و از هم پاشیده نشود و گزاره‌ها و روایاتی هست در‌مورد زود ازدواج کردن دخترها. این برنامه، نگاه کلی دین است، تا ما کمتر با چنین پدیده‌ای مواجه شویم.

اما درمورد حمایت‌ها هم این‌طور نیست که دین حرفی نزده باشد. دین برای زن‌ها برنامه‌ریزی‌هایی می‌کند (بعضی از عوامل گفتیم دست خود افراد و جامعه نیست مثل فوت همسر) وقتی که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم حقی مثل حق نفقه را دین برای زن قرار داده و نفقه به عهده‌ی او نیست. یا مثلا زن می‌تواند شاغل باشد و برای خود درآمد داشته باشد، به او ارث می‌رسد و مهریه به او تعلق می‌گیرد. دین برنامه‌ریزی‌هایی کرده است که زن، پس انداز و پشتوانه‌ی مالی و اقتصادی داشته باشد تا اگر یک روز مثلا طلاق گرفت یا همسرش را از دست داد، چنین پشتوانه‌ای برایش مانده باشد که بتواند مشکلاتش را کم کند. پس ما در دین با برنامه‌ریزی‌هایی روبه‌رو هستیم که در نگاه اول ممکن است چنین چیزهایی به ذهنمان نرسد، ولی وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم مهریه برای زن است، یا این‌که اگر زن مالی دارد می‌تواند برای خودش پس‌انداز کند و تا وقتی که مرد سرپرستی‌اش را بر عهده دارد می‌تواند آن را خرج نکند یا مثلا ارثی که به او می‌رسد برای خودش است. این‌ها پشتوانه‌های مالی‌ای هستند که اگر یک روز، مردی نبود تا سرپرستی‌اش را به‌عهده بگیرد، دست خالی نماند با مشکلات اقتصادی.

از طرف دیگر، ما در دین مثلا انفاق داریم و خمس و زکات را. این‌ها برنامه‌ریزی‌هایی اقتصادی هستند که می‌شود برایشان طوری برنامه‌ریزی کرد که شامل این گروه هم بشود. مثلا در خمس، حق سادات داریم. می‌شود دولت بیاید میانجی شود بین این گروه از افراد و دفتر مراجع، برای این‌که مثلا بخشی از خمس و سهم سادات که به دست آقایان مراجع می‌رسد، از طریق دولت به دست این گروه از زنان برسد.

[ms 2]

مواردی را در نظر بگیرید مثل سوء استفاده از این زنان (مانند دیر دادن یا کم دادن و یا نادیده‌گرفتن حقوق، اعم از حقوق مالی و اجتماعی)، آزار و اذیت آن‌ها در جامعه و رفتن به‌سوی بی‌بندوباری (به اقتضای وضعیت خاصی که دارند، ممکن است مجبور شوند به این سمت بروند). احتمال اتفاق افتادن این موارد چقدر است؟

زمینه‌ی انواع و اقسام سوء استفاده از این زنان در جامعه وجود دارد، چون مثلا جامعه‌ی ایرانی، زن را همیشه تحت تکفل یک مرد می‌بیند و اگر ببیند که این زن تنهاست، ممکن است بعضی از مردها به فکر سوء استفاده بیفتند. فقط هم سوء استفاده‌های جنسی نه. مثلا کارفرمای آن خانم حقوق مالی او را سر وقت ندهد، چون می‌داند این زن سرپرستی ندارد که از او حمایت کند. برای همین، چنین سوء استفاده‌هایی می‌شود. یا همان طور که فرمودید، این زمینه وجود دارد که مثلا مردان طمع‌کاری به این گروه از زنان به‌عنوان یک فرصت برای هوس‌بازی‌های خود نگاه کنند؛ یعنی ببینند که چون این زنان تحت حمایت قرار ندارند، زمینه برایشان فراهم است و چون این‌ها با مشکلات متعددی روبه‌رو هستند، می‌توانند آن‌ها را تحت فشار قرار دهند تا به خواسته‌های این مردان تن بدهند. ولی ما نمی‌توانیم این را به‌طور کلی بیان کنیم؛ یعنی زنان ما این قدرت و توانایی را دارند که در مقابل این گروه از افراد هم محکم برخورد کنند. در اینجا، همان بحث حمایت‌های خانواده هم بسیار کمک می‌کند؛ یعنی اگر زنی با این‌که سرپرست خانوار است، تحت حمایت‌های خانواده‌ی مبدأ قرار داشته باشد، دیگر کسی چنین نگاه طمع‌آمیزی به او نخواهد داشت.

به نظر شما، برای حل مشکلات روحی و عاطفی این زنان چه باید کرد؟ گاهی این زنان به افسردگی دچار می‌شوند، چون خود احساس همسر بودن و مادر بودن، انرژی مضاعفی به زن می‌دهد. حتی مشکلات تربیت فرزند هم ارتباط مستقیمی با روحیه‌ی این زنان دارد. برای حل این مشکلات چه راه حل‌هایی ارائه می‌دهید؟

درست است. بحث تربیت فرزند که مطرح می‌شود، باید بگویم که به‌طور طبیعی، این خانواده‌ها با مشکلات خاصی مواجه هستند. درمورد زنان سرپرست خانوار در میان نظریات اجتماعی چند نظریه وجود دارد؛ نظریه‌ی زنانه شدن فقر و آسیب‌پذیری زنان سرپرست خانوار، نظریه‌ی ساختی-کارکردی (مشکلات تربیتی که فرمودید، ناظر به همین نظریه است)، نظریه‌ی طبقاتی و ناتوانی دولت‌ها و نظریه‌ی کنش.
این چهار نظریه در نظریات اجتماعی درمورد این گروه وجود دارد.

نظریه‌ی زنانه شدن فقر، درمورد این بحث می‌کند که به دلیل یک‌سری تبعیض‌ها بین زنان و مردان و مواجهه‌ی این زنان با مشکلات بیشتر، الگوی فقر برای این‌ها می‌شود الگوی زنانه؛ یعنی زنان روز‌به‌روز به فقر نزدیک‌تر می‌شوند، چون برنامه‌ریزی‌های دولتی و ساختارهای اقتصادی به‌صورتی است که باعث چنین پدیده‌ای می‌شود. شرایط حاکم بر این خانواده‌ها به این صورت است که در مقایسه با مردان دسترسی یکسانی به فرصت‌های شغلی ندارند و این به طریق اولی شامل زنان سرپرست خانوار می‌شود، چون کل مسئولیت اقتصادی خانواده بر دوش آن‌هاست و وقتی با چنین مشکلاتی روبه‌رو باشند، مشکلات آن‌ها مضاعف می‌شود (علاوه بر مشکلاتی که مخصوص اشتغال زنان است). پس شد دسترسی نابرابر به فرصت‌های شغلی.

مسئله‌ی بعد، سطح پایین‌تر سواد، در بین این خانواده‌ها و فرزندان این زنان است؛ یعنی فرزندان این‌ها معمولا نسبت به خانواده‌های دارای هر دو والد، سطح تحصیلی پایین‌تری دارند. البته موارد نقض هم وجود دارد، اما غالب چنین است که سطح سواد آن‌ها پایین‌تر است. مشکل بعد این‌که دستمزدهای کم‌تری دارند. یکی از موارد مطرح در این‌جا به‌نظر می آید این باشد که این خانواده‌ها با چالش‌های جدی در تربیت فرزند مواجه هستند و آن هم به‌خاطر حضور نداشتن آن‌ها در خانه است.

[ms 4]

هم حضور نداشتن پدر و هم این‌که مادر مجبور است گاهی دوشیفت کار کند.

بله. در بیان نظریات، این نکته را خواهم گفت.
مسئله‌ی دیگر علاوه بر فقر اقتصادی، فقر زمانی است؛ یعنی زن، هم مسئولیت تربیت فرزند را خواهد داشت و هم مسئولیت نان‌آوری خانواده را. این اشتغال به‌طور تمام‌وقت، دیگر نه فرصتی برای کارهای منزل و نه برای تربیت فرزند و ارتباط با آن باقی می‌گذارد، چون این‌قدر درگیر مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی و تأمین هزینه‌ها هست که فرصتی برای آن نقش مادری -که جایگاه اصلی دارد- باقی نمی‌ماند.
این، نظریه‌ی زنانه شدن فقر بود.

نظریه‌ی ساختی-کارکردی که به دیدگاه اسلام هم نزدیک‌تر است و یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان آن «پارسونز» می‌باشد، این‌طور خانواده‌ها را انحراف از خانوده‌ی طبیعی می‌داند؛ یعنی خانوده‌ی نرمال و بهنجار، خانواده‌ای است که هر دو زوج مسئولیت خانواده را بر عهده داشته باشند؛ هم زن و هم مرد. زن مسئولیت مادری، همسری و تأمین مسائل حمایتی، مراقبتی و تربیتی را به‌عهده دارد و مرد مسئولیت اقتصادی را. پس طبق این نظریه، اگر خانواده‌ای تک‌سرپرست شد، از آن الگوی طبیعی خانواده منحرف می‌شود و نتیجه‌ی آن هم روبه‌رو شدن با چالش‌هایی جدی مثل تربیت فرزند است، چون ما نقش مهمی برای پدر در تربیت فرزند قائلیم. برای همین باید برنامه‌ریزی‌ها به سمتی برود که اگر مثلا زن سرپرست خانواری هم می‌خواهد شاغل باشد، دولت طوری برنامه‌ریزی کند که این شغل مثلا نیمه‌وقت یا پاره‌وقت باشد، با همان مقدار درآمدِ تمام وقت، تا مادر علاوه بر آن نقش تأمین اقتصادی که دارد، به نقش تربیتی و حمایتی خود هم برسد که حداقل این عوامل را کاهش بدهد.

می‌توان دورکاری را پیشنهاد کرد، به‌صورتی‌که هم حق بیمه‌ی افراد رعایت شود، هم سابقه‌ی کاری آن‌ها لحاظ شود. درحالی‌که به تربیت فرزندان می‌پردازند، کارشان را هم انجام بدهند.

همین دورکاری و اشتغال تمام‌وقت به تربیت فرزندان، ممکن است به مشکلاتی منجر شود. این را هم باید در نظر گرفت که این زنان نیازهای روحی و روانی هم دارند که باید راهکارهایی برای این برنامه در نظر بگیریم، تا به دلیل مسئولیت تمام‌وقتی که در قبال فرزندان و تربیت آن‌ها دارند، از جامعه طرد نشوند و مشارکت اجتماعی‌شان بیاید پایین.

یعنی رشد شخصیتی خودشان؟

بله. ما باید طوری برنامه‌ریزی کنیم که ارتباطات و تعاملات این‌ها با بیرون و بقیه‌ی افراد جامعه پایین نیاید. می‌توان بین خود این زن‌ها، گروه‌های همیاری قرار داد، به این صورت که خانم‌ها مثلا در ماه، دو تا سه جلسه به‌طور گروهی با هم داشته باشند و در مورد مسائل و مشکلات و اتفاقاتی که در زندگی می‌افتد، با هم بحث و گفتگو کنند. خود همین ارتباط و بیان کردن مشکلات، خیلی از فشارهای روحی و روانی این زنان کم می‌کند. وقتی زنان سرپرست خانوار را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با افسردگی مواجه هستند و احساس تنهایی می‌کنند.

البته یک راه حل برای تمام اقشار جامعه و به‌خصوص زنان سرپرست خانوار می‌تواند این باشد که مشاور خانوادگی قرار بدهیم (چیزی شبیه پزشک خانوادگی)؛ یعنی تقریبا هر خانوده‌ای یک پزشک مشاور یا یک روان‌شناس در کنار خودش داشته باشد.

نهادهایی که مسئولیت این را برعهده دارند، می‌توانند این کار را انجام دهند. البته اگر بین خود خانم‌ها چنین گروه‌هایی را راه‌اندازی کنند، طبق نظریه‌ی کنش، تبدیل به آدم منفعلی نمی‌شود که همه برای او تصمیم بگیرند و قربانی باشد. این‌گونه خود او دارد فعالیت و کنشی انجام می‌دهد برای این‌که از این وضعیت استرس و اضطراب دور شود و وقتی نقش فعالی داشته باشد، اعتماد به نفس او هم بالاتر می‌رود. تعاملات بین خود این گروه از زنان، می‌تواند مشارکت اجتماعی و فرهنگی آن‌ها را بالا ببرد و حتی NGOهایی برای خود این زن‌ها باشد. به این صورت، علاوه بر کارهای اقتصادی، کارهای فرهنگی انجام بدهند که از لحاظ روحی هم اغنا شوند و احساس تنهایی و طردشدگی نداشته باشند.

مهم‌ترین راهکار یا مکانیزم دیگری که می‌توانیم برای کاهش این احساس تنهایی و طردشدگی در نظر بگیریم، همان گفتمان خانوده‌محوری است که اول گفتیم؛ یعنی زنی که دچار این مشکلات شد (مثلا زنی که طلاق گرفت یا بیوه شد) از خانواده خود جدا نشود و ارتباطاتش با خانوده محفوظ بماند و خانواده هم نگاه منفی به او نداشته باشند (خانواده منظور پدر و مادر و خواهر و برادر است)، چون در خانواده‌ها چنین مشکلاتی هست که گاهی نگاه افراد خانوده به این زنان تغییر می‌کند. باید هم‌چنان حمایت‌های عاطفی و مالی طایفه و خانواده‌ی خودش و همسرش، از آن زن و فرزندانش وجود داشته باشد.

حتی اگر این حمایت هم وجود داشته باشد، ما نمی‌توانیم حس همسر بودن یا غریزه‌ی مادر بودن (برای زنانی که فرزندی ندارند) را ندیده بگیریم. چه راهکاری برای این دارید؟ آیا مواردی مثل تربیت فرزند یا رفت‌وآمدهای پی‌درپی یا مسافرت‌های مکرر می‌تواند راهکار باشد؟!

ما باید مسائل شرعی را در نظر بگیریم. راهکاری که دین ارائه می‌دهد، فقط ازدواج این‌طور زنان می‌تواند باشد.

چقدر احتمال دارد زن‌هایی که از این حمایت‌های خانوادگی برخوردار نیستند، به سمت بی‌بندوباری پیش بروند؟

اگر بی‌بندوباری ناشی از مشکلات مالی باشد که ما گفتیم؛ مثل حمایت‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی که دولت باید انجام دهد تا این زنان برای مشکل مالی خود به این سمت نروند.

گاهی پیش می‌آید که زن وضعیت مالی خوبی هم دارد، اما به این سمت پیش می‌رود. برای این چه راهکاری وجود دارد؟

راهکارش همان ازدواج است و در مورد این مشکل و نیاز، راهکار دیگری نمی‌توانیم ارائه دهیم.

و درمورد آزار و اذیت برخی زنان؟

این به فرهنگ‌سازی جامعه بستگی دارد که به این گروه به‌عنوان یک فرصت نگاه نشود. همه‌ی افراد جامعه باید خود را مسئول حمایت از چنین گروه‌هایی ببینند. اگر می‌بینیم که شخصی ممکن است به این دلیل، مورد سوء استفاده قرار بگیرد، بیاییم مقابله کنیم با آن فرد.

خیلی ممنون از شما. امیدواریم که در تمام مراحل زندگی‌تان موفق باشید و ان شاء الله خدمات و آثار و مقالاتی که ارائه می‌دهید، در جامعه مورد استفاده قرار بگیرد.

ان شاء الله قدمی در راه کم شدن مشکلات این‌ها برداریم.

زبان خوش، بهترین کادو برای زن‌ها و مادرها

کلاس‌های استاد بروجردی دو وجه جداگانه دارند؛ یکی جنبه‌ی علمی، که دانشجویان را جذب خودش می‌کند و دیگری رنگ‌وبوی کاملا زنانه و سیمای مادرانه‌ی استاد، که همیشه با چهره‌ای بشاش، درس زندگی و درس دانشگاه را با هم تلفیق می‌کند.

[ms 0]

برای صحبت درمورد هفته‌ی زن، اولین چهره‌ای که به ذهنمان خطور کرد، «مهدخت بروجردی» دکترای علوم ارتباطات و عضو هیئت علمی دانشکده‌ی ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی بود. دکتر بروجردی که هیچ‌گاه نگاهی جنسیتی به کار و زندگی نداشته و درعین‌حال، برای حفظ چهره‌ی زنان در جامعه می‌کوشد، مردانه در عرصه‌ی روابط عمومی ایران فعالیت کرده و به مدت ۵ سال هم مدیریت وزارت علوم را بر عهده داشت. ۲ سال مشاور رسانه‌ای وزیر علوم بودن هم کارنامه‌ی وی را تکمیل می‌کند.

وی همسر «محمدمهدی فرقانی» رییس سابق دانشکده‌ی علوم اجتماعی و ارتباطات علامه و از روزنامه‌نگاران قدیمی ایران است. خانم دکتر اتاقی نزدیک به همسرش در راهرو اساتید دانشکده دارد که در همان‌جا هم با خوش‌رویی، پاسخگوی سؤال‌های ما درمورد هفته‌ی زن شد.

***

هر روز، روز زن و هر هفته، هفته‌ی زن است

این اولین جمله‌ای بود که دکتر بروجردی با شنیدن موضوعِ گفتگو بر زبان آورد و ادامه داد: شاید بتوان این نام‌گذاری و مناسبتی کردن را به دلیل توجه خاص و ویژه نسبت به نقش زن در خانواده و پیشرفت کشور در نظر گرفت. از طرفی بهترین مناسبت هم تولد حضرت فاطمه (س) است.

اما وی نگاه دیگری هم به موضوع دارد: شاید این اتفاق لازم بوده تا بر موقعیت زن در جامعه تأکید شود، اما این که هفته‌ای در مقابل به نام مرد نداریم هم، مسئله‌ی دیگری است. از این زاویه شاید محدود کردن پرداخت به مسائل زنان به تنها یک هفته، کمی از اهمیت نقش زن بکاهد. ما نباید توجه به زنان را محدود به یک هفته کنیم. مسائل زنان باید همیشه مدنظر سیاست‌گذاران باشد. البته از دیدگاه خوش‌بینانه، این هفته به‌علت توجه بیشتر به مسائل زنان به این شکل نام‌گذاری شده و شاید این احساسِ نیاز نسبت به مردان وجود نداشته است. به هر حال، جامعه به مردان توجه کافی دارد.

حواسمان به افراد بی‌مادر هم باشد

در هفته‌ی زن و به‌خصوص روز مادر، کمتر کسی از افرادی یاد می‌کند که از نداشتن مادر رنج می‌برند؛ چیزی که خانم دکتر می‌گوید روی آن حرف دارد: روزهای مادر و پدر به تجلیل از والدین اختصاص دارد و در این روز که مادران در مرکز توجه خانواده قرار می‌گیرند، قطعا شرایط ناراحت‌کننده‌ای برای کسانی به‌وجود می‌آید که از نداشتن پدر و مادر یا والدینِ شایسته‌ی تقدیر رنج می‌برند و یا کسانی که مادرشان در شرایط مناسب جسمانی نیست. در این روزهای خوشی انتظار داریم همه خوشحال باشند، نه اینکه رفتارها عده‌ای را ناراحت کند.

نقش مادر با هیچ‌چیز قابل معامله نیست

تجسم مردی که مجبور به خریدن پنج هدیه‌ی مختلف در یک روز و برای زنان مختلف خانواده است، از ارزش‌های حرکت پسندیده‌ی هدیه دادن در این روزها می‌کاهد. بروجردی تأکید می‌کند: در عمل، ما تجلیل و تقدیر از زنان و مادران را به خریدن هدیه‌ای تقلیل داده‌ایم و حتی آن‌چه در این زمینه گفته می‌شود که خرید یک شاخه گل هم برای مادران کفایت می‌کند، شعارگونه است و به هر حال، هر مردی به فکر خرید هدیه‌ای می‌افتد.

وی می‌افزاید: این کار غیر از ترویج مصرف‌گرایی هیچ فایده‌ی دیگری ندارد و در واقع اهمیت مادر و نقش آن در تربیت فرزندان با هیچ چیز دیگری در دنیا قابل معامله، و با هیچ واژه‌ای قابل توصیف نیست.

رسانه‌ها مقصرند

مشاور رسانه‌ای وزیر علوم، رسانه‌ها را مقصر می‌داند: همان‌طور که در روز معلم اعتقاد دارم رسانه‌ها باید از ترویج خرید هدیه برای مادران خودداری کنند، بهترین هدیه برای مادران را هم احترام گذاشتن به آن‌ها و دانستن قدر زحماتشان می‌دانم. همان‌طوری که رسانه‌ها سنت هدیه خریدن را به‌وجود آورده‌اند، خودشان هم باید به اصلاح آن بپردازند.

وی تأکید می‌کند: من رسانه‌ها را مقصر می‌دانم، چون آن‌ها باید فضای شادی را الهام‌گرفته از تولد حضرت فاطمه (س) به‌وجود بیاورند، نه اینکه از ارزش کل ماجرا با مادی کردن آن همراه تجملات و ظواهر بکاهند. هرچند، نفس این حرکت زیباست و در اسلام هم توصیه شده که محبت خود را با هدیه دادن به افراد ابراز کنید.

و ادامه می‌دهد: زمانی که در کل ایران، مردان برای چند نفر از اعضای خانواده مثل مادر، مادربزرگ، همسر و… هدیه بخرند، در این میان برای برخی افراد سودجو فرصت‌هایی برای استفاده از این موقعیت و تحت فشار قرار دادن خانواده‌ها از نظر اقتصادی پیش می‌آید.

[ms 1]

وی اعتقاد دارد: هدیه را می‌توان در تمام طول سال به مادران داد. زبان خوش ما و کمک به مادران همان هدیه است؛ حتی کارهایی مثل گرفتنِ وقت دندان‌پزشک یا بردن مادر به جایی که دوست دارد. به نظرم، به‌جای این‌که خانواده‌ها در شرایط اقتصادیِ موجود تحت فشار قرار بگیرند، می‌توان فرهنگ غلط موجود را با غیر مادی کردن هدایا، مثل یک جمله‌ی زیبا، یک تابلو یا یک عکس خاطره‌انگیز جایگزین کرد. در غیر این صورت، افراد از کنارهم‌بودن لذت نمی‌برند، بلکه نوع رقابتی که بین هدیه‌دهندگان پیش می‌آید، جوّ بدی را ایجاد می‌کند. این یک نگاه واقع‌بینانه است و باقی حرف‌ها همه شعار هستند.

حرف‌هایم را در عمل تجربه کرده‌‌ام

بروجردی و فرقانی سه پسر دارند که به اخلاق مادر عادت کرده و به شکل مرسوم به وی هدیه نمی‌دهند. استاد روابط عمومی علامه طباطبایی توضیح می‌دهد: علت این‌که به حرف‌هایم اعتقاد دارم، تجربه‌ی عملی آن در زندگی‌ام است. من هدایای معمول را از همسر و فرزندانم نمی‌پذیرم. آن‌ها هم به‌خوبی واقفند که حتی گاهی از هدیه ناراحت می‌شوم. اما در عوض، گل و شیرینی و دور هم بودن در خانواده‌ی ما مرسوم است.

وی می‌افزاید: اگر در پسِ هر هدیه‌ای محبتی ببینیم، در این صورت هدایای غیر مادی این حس را بهتر منتقل می‌کنند. فرزندان خودم هم با احترامی که به من می‌گذارند، در تمام روزهای سال مشغول هدیه دادن به من هستند.

هفته‌ی زن در سطح ملی، نه خانواده

بروجردی معتقد است: شاید بیشتر از این‌که نیاز باشد این هفته در سطح خانواده‌ها مورد توجه باشد، باید در سطح ملی به آن پرداخته شود. زنان در بسیاری از مشاغل می‌توانند مدیران و مشاوران خوبی باشند. بنابراین، در سیاست‌گذاری کلان کشور هم باید به گونه‌ای رفتار شود که احساس «شهروند درجه دو بودن» به آن‌ها دست ندهد.

هرچند، وی اعتراف می‌کند: به‌عنوان یک عضو هیئت علمی دانشگاه، صادقانه می‌گویم که هرگز به‌عنوان یک زن چنین احساس تبعیضی را در جامعه تجربه نکرده‌ام و به نظرم در اطرافم یا حتی در سطح کشور، بین زنان و مردان از نظر حقوق و مزایا هیچ تفاوتی وجود ندارد.

البته این حرف به معنای چشم‌بستن بر تبعیض‌ها هم نیست: گاهی در گوشه‌وکنار می‌بینیم که برخی زنان از نبود قوانین حمایتی رنج می‌برند. بنابراین، اگر بخواهیم این هفته را مورد توجه قرار بدهیم، شاید بهتر باشد سیاست‌مداران و قانون‌گذاران، برخی مواد قانونی را که از آن حمایتی نمی‌شود تصویب کرده و در کل کشور اجرایی کنند.

زنان برای گرفتن حقشان چقدر اقدام کرده‌اند؟

بروجردی پاسخ می‌دهد: اصولا نگاه زنانه و مردانه به قضایا ندارم و شخصا هم احساس نکرده‌ام که برای گرفتن حق و حقوقم باید به تشکل‌ها متوسل شوم. ضمن اینکه هیچ‌گاه در هیچ تشکلی -چه زنانه و چه مردانه- عضو نبوده‌ام، اما اگر تشکل‌هایی در راستای حمایت از زنان، به‌خصوص قشر کم‌سواد و کسانی که دستشان به جایی بند نیست، وجود دارد و این سازمان‌ها واقعا به حمایت از این افراد می‌پردازند، این موضوع جای خوشحالی دارد و وجودشان را به‌خاطر فکر کردن به زنان باید به فال نیک گرفت. اما به انجمن‌های زنانه‌ی محض و نگاه فمینیستی به قضایا معتقد نیستم.

وی به این موضوع که در عمر ۵۵ ساله‌اش هیچ موقعیتی را در ایران به‌خاطر زن بودن از دست نداده، اشاره می‌کند: به‌خصوص پس از انقلاب، با کاهش استفاده‌ی ابزاری از زن، به نقش و جایگاه واقعی این قشر توجه خاصی مبذول شد که از این نظر خوشحالم. اگر پیش از انقلاب امتیازاتی برای زنان وجود داشت، در عوض استفاده‌های زیادی هم می‌شد.

با تأکید ما بر این‌که در برخی مراکز فعلی، مثل بخش‌های ورزشی، نگاه زنانه و مردانه به قضایا را شاهدیم، بروجردی تصریح کرد: آن‌چه من به آن اشاره کردم یک نگرش کلی بود، اما در بسیاری از موارد، برخورد سلیقه‌ای وجود دارد. برای مثال، ما در هیچ قانونی نداریم که ورود زنان به استادیوم ممنوع باشد یا این‌که زنان رانندگی نکنند، اما در کشوری مثل عربستان رانندگی برای زنان ممنوع است، درحالی‌که هیچ منع شرعی هم برای آن وجود ندارد. ورود زنان به ورزشگاه‌ها هم با رعایت برخی حدود شرعی، مثل ورودی‌ها و خروجی‌های جداگانه، به‌نظر نمی‌رسد که منافاتی با دین داشته باشد. به هر حال، این نوع برخوردها را سلیقه‌ای می‌دانم.

زنان، ابزار دست نشوند

از دکتر بروجردی خواستیم به یک جمع‌بندی از بحث‌های مربوط به هفته‌ی زن بپردازد. ایشان گفتند: اگر زن امروز با شرایطی که در جامعه وجود دارد، مثل حضور چشم‌گیر در دانشگاه‌ها، حضور تأثیرگذار در مراکز علمی و آموزشی-پزشکی، قدر خود را بداند و با نگه داشتن حرمت شخصی به ابزار رسانه‌های بیگانه تبدیل نشود، هم‌چنین با مدیریت زندگی خویش شعاری داشته باشد مبنی بر اینکه «خوشبخت کسی است که دیگران را هم خوشبخت کند»، هر روز روز چنین زنی است، چون هیچ مردی نمی‌تواند بدون قرار داشتن در کنار چنین زنی احساس خوشبختی داشته باشد.

در حسرت صدای گریه یک نوزاد

[ms 0]

برای هر زنی شیرین‌ترین لحظات زندگی‌اش مربوط به دوران بارداری است؛ روزهایی همراه با دلهره و حس شیرین مادری. انگار یک موجود کوچک آرام‌آرام در وجود یک زن رشد می‌کند تا معنای مادری رنگ عشق بگیرد. گرچه سنگینی خسته‌اش می‌کند، روز و شب انتظار می‌کشد تا آوای دل‌نشین او در وجودش بپیچد. حسی زیبا همراه ترس از این‌که فرزندش در چه حال است؛ آیا سالم است؟ آیا تخیلِ در آغوش گرفتن او رنگ واقعیت پیدا می‌کند؟ …؟

نمی‌فهمد کی می‌گذرد و درد زایمان به سراغش می‌آید. بالاخره صدایش تمام بیمارستان را از تولدش با خبر می‌کند و این موجود کوچک پا به دنیا می‌گذارد تا نُه ماه زحمات مادر و رؤیای داشتن او رنگ واقعیت بگیرد. در آن لحظه برای مادر مهم نیست فرزندش دختر است یا پسر؛ فقط مهم این است که سالم باشد. صدای گریه‌های او می‌گوید به‌شدت گرسنه است و کمی ترسیده، و تنها مادر است که می‌تواند او را آرام کند. مادر، خسته از درد زایمان، از شیره‌ی وجودش به او می‌خوراند تا این نوزاد بشود همان کسی که آروزیش را دارد.

مادر، پیچیده‌ترین واژه‌ای که هنوز معنی واضحی از این معجزه‌ی زندگی ارائه نشده. هنوز نمی‌دانیم چرا تمام حیات یک فرزند به‌مانند بندناف، به تعداد نفس‌هایی که او می‌کشد وابسته است. و هیچ سخنی به زیبایی سخن خدا نیست که گفته «جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید»؛ زیرا دستی که گهواره را تکان می‌دهد، جهان را نیز تکان خواهد داد.

[ms 2]

یک روز عصر، پس از ترافیکی که به‌عنوان جزیی از زندگی ما تهرانی‌ها شده، به بیمارستان آرش رسیدیم؛ بیمارستانی که برای بیماری ناباروری ساخته شده و خانوده‌های زیادی توانسته‌اند از آن‌جا دستِ پُر به خانه‌ی خود بازگردند و پس از مدتی صدای گریه‌های کودکان و بچه‌هایی را که همیشه حسرت آن را می‌کشیدند، بشنوند.

بیمارستان آرش، بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی زنان است که در منطقه‌ی شرق تهران واقع شده. این بیمارستان در سال ۱۳۵۲ به نام «هرمز آرش» و پسرش «روئین‌تن آرش»، وقف شیر و خورشیدِ سابق شد و پس از انقلاب، به جمعیت هلال احمر واگذار شد. از سال ۶۴ تاکنون، این بیمارستان به‌عنوان یکی از بیمارستان‌های تابعه‌ی دانشگاه علوم پزشکی تهران مشغول به فعالیت است.

با «ناهید خداکرمی» رییس انجمن علمی مامایی ایران و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات باروری دانشگاه شهید بهشتی به گفتگو نشستیم تا مطالبی درمورد ناباروری و علل آن برای ما بگوید. وی در توضیح معنای ناباروری گفت: زمانی به یک زوج، نابارور گفته می‌شود که بعد از این‌که یک سال بدون داشتن یک روش پیشگیری از بارداری و ارتباط مرتب زناشویی، خانم باردار نشود و وقتی که بعد از یک سال زوج بارور نشدند، می‌توانند برای بررسی علت این امر، در ابتدا به یک مرکز مشاوره و خدمات مامایی مراجعه کرده، سپس به ما مراجعه کنند. مرکز مشاوره و خدمات مامایی بررسی‌های اولیه را انجام می‌دهد و بعد اگر واقعا تعریف ناباروری برای این زوج صدق می‌کرد، آن‌ها را به یک مرکز درمان ناباروری ارجاع می‌دهند.

خداکرمی در ادامه گفت: حدود ۱۰ درصد کل زوج‌ها ممکن است که ناباروری اولیه داشته باشند و کلا دو نوع ناباروری داریم؛ یکی اولیه و دیگری ثانویه. ناباروری اولیه این است که خانم به‌هیچ‌وجه هیچ‌گونه بارداری را، حتی بارداری‌ای که منجر به سقط شده باشد نیز، تجربه نکرده باشد و ثانویه به مواردی گفته می‌شود که حداقل یک بار بارداری اتفاق افتاده و ممکن است که این بارداری منجر به سقط یا تولد نوزاد زنده شده باشد.

معمولا خانم‌هایی که در سنین زیر هجده سال ازدواج می‌کنند، حتی بعد از یک سال هم اگر بارور نشدند نمی‌توان گفت نابارور هستند، چون تکامل دستگاه تناسلی زنان و آمادگی برای بارور شدن برای سن زیر هجده سال ممکن است اتفاق نیفتد، که این نکته را باید زوجین توجه کنند و امری غیرعادی نخواهد بود.

[ms 1]

بعد از این‌که زوجی مراجعه می‌کنند، در مرکز مشاوره و خدمات مامایی از نظر روابط صحیح زناشویی زمان ارتباط زناشویی این‌ها بررسی می‌شود، سلامت اولیه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد و شرح کامل از زوجین گرفته می‌شود و در صورتی که نیاز به بررسی بیشتر و یا مداخله جهت باروری لازم باشد، وقتی به مرکز ناباروری مراجعه کردند، هر دو مورد ارزیابی‌های تخصصی قرار می‌گیرند.

خداکرمی گفت: معمولا برای شروع بررسی باید اول دید که خانم از نظر دستگاه تولیدمثل کاملا سالم هست و عادت ماهیانه‌ی مرتبی دارد یا نه. بعد باید بررسی شود که آیا همسر (آقا) دارای اسپرماتوژنز طبیعی است یا نه. برای همین است که در وهله‌ی اول برای آقا اسپرموگرام یا آزمون بررسی اسپرم درخواست می‌شود. برای درمان هر زوج نابارور یک روش خاص لازم است و ما نمی‌توانیم یک الگوی درمانی را برای همه به‌کار ببریم و بسته به این‌که عامل نازایی مردانه باشد یا زنانه و همین‌طور این‌که مشکل در کدام قسمت از دستگاه تولیدمثل وجود دارد، هم بررسی‌های خاصی لازم است و هم روش‌های درمانی خاصی توصیه می‌شود.

خانم دکتر در ادامه افزود: روش‌های درمان ناباروری، خوشبختانه در کشور ما بسیار پیشرفته و موفقیت‌آمیز بوده و هم روش‌های دارویی و هم استفاده از تکنولوژی باروری مرسوم است. زوج‌های نابارور می‌توانند برای گرفتن نتیجه‌ی بهتر، به مراکز ناباروری در دانشگاه‌های علوم پزشکی سراسر کشور یا مراکز خصوصی درمان ناباروری مراجعه کنند تا تیم درمانی بسته به علت نازایی، روشی را که مناسب زوج است، برایشان به‌کار ببرد.

خداکرمی در جواب این سؤال که چه عواملی می‌تواند سبب ناباروری در مردان و زنان شود، گفت: علت ناباروری بسیار متنوع است و بعضی وقت‌ها می‌تواند یک عامل اُرگانیک یا آناتومی یا نقش در دستگاه تولیدمثل به‌صورت مادرزادی باشد یا می‌تواند به‌صورت عوامل محیطی مانند عفونت‌ها باشد.

وی افزود: از دیگر علل ناباروری، عفونت‌های دستگاه تولیدمثل است، به‌خصوص در کسانی که رفتارهای پرخطر دارند و در معرض بیماری‌های منتقل‌شونده از راه جنسی قرار داشته باشند که این بیماری‌ها می‌تواند لوله و تخمدان را در زنان دچار آسیب و التهاب نماید و هم‌چنین در مردان سبب التهاب دستگاه تولیدمثل شده و پروسه‌ی باروری را دچار اختلال نماید.

[ms 3]

سیگار، الکل و مواد نیروزا و روابط پرخطر از عوامل ناباروری هستند

برخی عوامل نیز می‌توانند سبب کاهش قابلیت باروری شوند؛ مانند مصرف سیگار، الکل، مواد نیروزا، هم‌چنین قرار گرفتن در معرض سموم و مواد شیمیایی. در مردان مشاغلی که با گرمای زیاد مواجه باشند نیز می‌تواند منجر به کاهش قابلیت باروری شود. چاقی مفرط و لاغری مفرط هردو در مردان و زنان می‌تواند باروری را تحت تأثیر قرار دهد و در زنان چاقی‌های شکمی، پرمویی، و تخمدان‌های پولی‌کیستیک می‌تواند در ناباروری تأثیرگذار باشد.

رئیس انجمن علمی مامایی ایران در پایان خاطرنشان کرد: داشتن زندگی سالم، تحرک کافی، وزن و  BMI نُرمال، اجتناب از مصرف مواد دخانی به‌خصوص در مردان و هم‌چنین زنان و اجتناب از رفتارهای پرخطر و روابط خارج از زناشویی و تغذیه‌ی مناسب، می‌تواند از عوامل منجر به ناباروری پیشگیری کند.

***

نسرین، خانم ۴۵ ساله‌ای که با درمان هم نتوانست مادر شود، می‌گفت: درمان‌های زیادی انجام دادم، ولی نشد. به‌خاطر عشقی که به بچه‌ها داشتم، رفتم سراغ معلمی و الان نزدیک به ۲۰ سال است که معلم بچه‌های دبستانی هستم. درست است که خودم مادر نبودم، ولی با بچه‌های کلاسم در سال‌های مختلف مانند فرزندانِ نداشته‌ام رفتار کردم و تا آن‌جا که توانستم، در حقشان مادری کردم.

همیشه دوست داشتم فرزندی داشته باشم و وجود یک وروجک شیطان را در درونم حس کنم، اما نشد. دلم می‌خواست از پرورشگاه فرزندی بیاورم، اما از ترس حرف‌های مردم این کار را نکردم. همیشه از این‌که کسی به فرزندم بگوید که من مادرش نیستم می‌ترسیدم. برای همین هنوز هیچ‌کس مرا مادر صدا نکرده است. گلایه‌ای نیست. خواستِ خدا بوده و امیدوارم سایه‌ی همه‌ی مادرها بر سر فرزندانشان باشد.

سحر، مادر ۲۷ ساله‌ی تهرانی که بعد از ۵ سال، تا چند روز دیگر مادر می‌شود، در گفتگویی کوتاه با ما این‌چنین توضیح داد: ۵ سالی بود که به این مرکز آمده بودم و پس از گذراندن دوران درمان، خدا به ما کمک کرد و در خردادماه برای اولین بار صاحب فرزند می‌شوم و طعم مادر بودن را می‌چشم. خیلی سخت بود، ولی فقط نباید امیدمان را به خدا از دست بدهیم. خدا دوستمان داشت و به ما کمک کرد. اصلا نمی‌توانم حسم را بگویم. فقط می‌توانم بگویم خدایا ممنونت هستم و همیشه شاکرم…

تمام زندگی ما خاطره بود

[ms 6]

راضیه است؛ به زن بودن؛ به تنهایی؛ به همسرداری عشق. و مادر است؛ مادر یک دختر و دو پسر. دختر اشک‌هایش را از مادر پنهان می‌کند و مادر از پسر کوچکش. خوب می‌دانند چگونه هوای هم را داشته باشند. محمد، برادر بزرگ‌تر، از همین امروز تصمیم خود را گرفته است؛ می‌خواهد راه پدر را ادامه دهد. و علی‌رضا که از پدر خاطره‌ای مبهم در ذهن دارد، همیشه با اسلحه‌ی کوچکش در کمین دشمن ایستاده تا کسی به فکر آزار مادر و خواهر نباشد.

می‌نشینیم که با راضیه گفت‌وگو کنیم، بغض‌ سر قرارش نمی‌ماند و می‌شود اشک. می‌گوید: «صبح تا حالا گریه‌هایم را کردم تا جلوی علی‌رضا و میان مصاحبه گریه‌ام نگیرد، اما…» وقتی هم می‌خواهیم عکس بگیریم، می‌گوید: «از گریه‌هایم نگیر. نمی‌خواهم نیروهای پژاک ببینند و خوشحال شوند.»

[ms 5]

اولین باری که به یک همسر شهید فکر کردید و خودتان را جای او گذاشتید، چه حسی داشتید؟

با خودم می‌گفتم چطور می‌تواند نبودن همسرش را تحمل کند. اما الان خودم…

خودتان توانستید؟

تنهایی سخت است. به‌خصوص اگر در یک شهر غریب باشی.

از خانواده‌ی شما کسی تهران نیست؟

خیر. خانواده‌ی خودم و همسرم خرم‌آباد هستند. اینجا کسی را نداریم. مردّدم که بمانم یا بروم.

چرا؟

این‌جا از لحاظ امکانات برای تحصیل بچه‌ها بهتر است، اما آن‌جا حداقل بچه‌ها تنها نیستند و فامیل دور و برمان هست. مزار شهید هم آن‌جاست.

با همسرتان چطور آشنا شدید؟

فامیل بودیم. نه فامیل درجه یک؛ همسایه بودیم و رفت‌وآمد داشتیم.

یعنی زمان جنگ که ایشان مجروح شدند، شما از حالشان مطلع بودید؟

من سنم کم بود، اما از خانواده‌ها در این مورد می‌شنیدم. توی کمدش را هم اگر ببینید، ترکش‌های ریزی را که خودش بعد از مرخصی از بیمارستان با ناخن‌گیر از بدنش درمی‌آورده، یادگاری نگه داشته است.

شما چند سال داشتید آن زمان؟ تفاوت سنی‌تان زیاد بود؟

من متولد ۵۲ هستم و همسرم متولد ۴۷. شانزده ساله بود که در عملیات کربلای ۴ مجروح شد.

[ms 4]

پس پیش‌بینی می‌کردید که همسرتان شهید شوند…

بله. البته سالی که ازدواج کردیم، جنگ تمام شده بود، ولی از سال ۷۸ که نیروی صابرین در سپاه تشکیل شد، این‌ها جزو نیروهای مخصوص بودند و مدام برای مأموریت به مرزهای کشور می‌رفتند. در درگیری با گروهک ریگی هم شرکت داشتند. سال ۸۸ هم در شرق کشور با سردار شوشتری بودند. فکر می‌کردم روزی شهید شود، اما نه این‌قدر زود.

پشیمان نیستید؟

نه اصلا. بالاخره مرگ حق است. الان هم می‌گویم این‌که شهید شدند، نبودنشان و تحمل این مسئله را برایم خیلی راحت‌تر کرده. شهادت حقش بود، تا اینکه بخواهد با سکته یا مرگ معمولی از دنیا برود.

چه زمانی به شهادت رسیدند؟

تابستانِ گذشته بود. سوم مرداد در درگیری با گروهک منافقین پژاک به شهادت رسیدند. پیرانشهر (ارومیه) برای شناسایی رفته بودند. صبح زود که برای نماز بیدار می‌شود، متوجه می‌شود محاصره شدند. می‌خواهد برود گشتی بزند، دوستانشان مانع می‌شوند، ولی علی می‌رود. صد متری که دور می‌شود، دوستانش با شنیدن صدای تیراندازی برای کمک می‌روند. بعد از مدتی درگیری و کشتن نزدیک دوازده نفر از منافقان به‌تنهایی، به شهادت می‌رسد.

[ms 3]

خبر شهادتشان چطور به شما رسید؟ کی مطلع شدید؟

با خانواده‌ی همسرم تماس گرفته بودند. قرار ما بر این بود که وقتی می‌رفت مأموریت و خانواده‌شان سراغی از علی می‌گرفتند، برای این‌که نگران نشوند، می‌گفتم رفته است بیرون و برمی‌گردد. روز شهادتش جاری‌ام زنگ زد و خبر گرفت. گفتم بیرون است. گفت من دیشب خوابشان را دیدم. با گریه تعریف می‌کرد. و بعد گفت که علی زخمی شده. من چند ساعت مدام به همکارانش زنگ زدم، ولی کسی جواب نمی‌داد. خیلی دل‌شوره داشتم. گوشی خودش هم خاموش بود. احتمال می‌دادم که شهید شده باشد، ولی باز نذر و نیاز می‌کردم که سلامت باشد. بعد از چند ساعت برادر شوهرم زنگ زد و گفت که شهید شده است.

آخرین بار که با همسرتان خداحافظی کردید، وقتی خبر شهادتشان را دادند، دوست داشتید طور دیگری خداحافظی کرده بودید؟

آخرین بار شب قبل از شهادتش بود. دوست داشتم اگر می‌دانست شهید می‌شود به من می‌گفت. چند شب قبل، خودش خواب شهادتش را دیده بود. دوست‌شان می‌گفتند یکی دو شب قبل از شهادت ‌خواب دیده بود پدرش از بین فامیل و پسرهایش علی را جدا کرده و از خوبی‌هایش برای بقیه تعریف کرده بود. همان شب علی تمام وصیت‌هایش را به دوستش کرده بود.

شنیدن خبر شهادت اعضای خانواده، در زمان جنگ سخت‌تر بود یا الان؟

آن زمان تعداد شهدا بیشتر بود و خانواده‌ها آمادگی داشتند، اما الان این‌طور نیست.

بین همسران شهدای زمان جنگ با همسران شهدای امروز فرقی هست؟

آن موقع شاید تعداد شهدا بیشتر بود و جامعه بیشتر آن‌ها را درک می‌کرد. من اداره‌ای رفته بودم. خانمی که کنارم نشسته بود، وقتی متوجه شد همسر شهید هستم، تعجب کرد که کجا و کی شهید شده. حتی از آن‌چه در مرزهای کشور می‌گذرد بی‌خبر بود. شاید چون آن زمان رسانه‌ها هم بیشتر به شهدا می‌پرداختند، این غربت نبود. بین شهدایی که تابستان به شهادت رسیدند، تنها تشییع همسر من از رسانه پخش شد و بقیه‌ی دوستان شهیدشان را اصلا مطرح نکردند.

وقت‌هایی که از خانه بیرون هستید، از آن‌چه در شهر جریان دارد و می‌بینید چه احساسی دارید؟

شهدای امروز غریبانه شهید می‌شوند. هستند کسانی که قدر می‌دانند، اما خیلی‌‌ها بی‌تفاوت از کنار این‌ها رد می‌شوند. قبل از شهادت همسرم، می‌شنیدم از زبان اطرافیانم درباره‌ی شهدا، که می‌گفتند: «کی گفته برن؟ مجبور نیستن برن و شهید بشن.»

[ms 2]

الان دارید به چه چیزی فکر می‌کنید؟

(سکوت)

مأموریت‌هایشان چندروزه بود؟ زمانی که مأموریت بودند و تنها می‌ماندید، با تنهایی الان چه تفاوتی داشت؟

بستگی به مناطقی داشت که می‌رفتند. بیشتر وقت سال مأموریت بودند. معمولا بیست‌روزه بود. غرب را بهار و تابستان، و شرق را پاییز و زمستان می‌رفتند. آن موقع امید داشتم به این‌که بر‌می‌گردد، اما الان… . وقتی می‌رفت، دوست نداشتم که برود. تنهایی با بچه‌ها سخت بود. اما وقتی می‌آمد بیشتر وقتش را با ما می‌گذراند. بچه‌ها را به گردش می‌برد. وقتی که بود، برای این‌که بیشتر هوای من را داشته باشد، در کارهای خانه کمک می‌کرد. ظرف می‌شست. همراه من سبزی پاک می‌کرد. می‌گفت حالا که هستم بگذار کمک تو باشم. یک سال قبل از شهادتش برادرم فوت کرده بود. سعی می‌کرد بیشتر باشد و مدام دلداریم می‌داد. برای تغییر روحیه‌ی من برنامه می‌ریخت و با هم بیرون می‌رفتیم.

[ms 0]

پیش آمده بود از شما بخواهد برای شهادتشان دعا کنید؟

تمام آرزویش این بود که شهید شود و من این را می‌دانستم، اما هیچ‌وقت از من نخواستند که دعا کنم. می‌دانستند تحملش را ندارم و این کار را نمی‌کنم. اما خودش همیشه در نماز حالت خاصی داشت و فکر می‌کنم که این دعا را می‌کرد. یادم هست هرکس از علی شغلش را می‌پرسید، می‌گفت من سرباز امام زمانم.

سال ۸۸ همراه سردار شوشتری بودند. به‌خاطر تولد علی‌رضا زمان مرخصی‌اش را با دوستش جابه‌جا کرد. همان زمان دوستانش همراه سردار شوشتری شهید شدند. خیلی ناراحت بود از این‌که چرا برگشت. از آن زمان به بعد، عکس دوستانش را زده بود به اتاق و وقتی می‌دید گریه می‌کرد.

بعد از یک سال، یک روز عکس را از دیوار برداشتم تا کمتر ناراحتی و گریه کند. تا وارد اتاق شد، متوجه شد و با ناراحتی از من خواست عکس را برگردانم به اتاق. یک بار هم روزهای آخرِ بودنش، از شهرستان برمی‌گشتیم. بچه‌ها ناراحت بودند و دوست داشتند بیشتر بمانند. به پسرم گفت: «محمد، تو دیگه بزرگ شدی. شاید فردا من شهید شدم.» این را که گفت، من ناراحت شدم و گفتم: «چرا این‌طور می‌گی؟» لبخند زد و گفت: «شهادت برای ما افتخاره.»

فرقی که همسر شهید با همسر جانباز یا آزاده دارد، چیست؟

مسئولیت همسر شهید در قبال تربیت فرزندان و جامعه خیلی بیشتر است و بار روحی بیشتری را به‌دوش می‌کشد. همسران شهدا تنهاتر هستند.

[ms 1]

در نبود همسرتان، با وجود بچه‌ها چه مشکلاتی دارید؟

مسئولیتی که روی دوشم مانده. تربیت و بزرگ کردن بچه‌ها به‌تنهایی کار سختی است. کارهای بیرون از منزل را هم باید خودم انجام دهم. مشکل مالی نداریم. بیشتر مشکلات روحی ناشی از تنهایی‌ست.

این که می‌گویند «شهید زنده است» چقدر شما لمسش می‌کنید؟

همیشه این حس را دارم که هر کاری می‌کنم، علی دارد من را می‌بیند.

این از حس تنهایی شما کم نمی‌کند؟

نه. خیلی کم نمی‌کند.

نظرتان در رابطه با ازدواج مجدد همسران شهدا چیست؟

بستگی به شرایط دارد. همسرانی که بچه ندارند، می‌توانند ازدواج کنند و دلیلی ندارد تا همیشه تنها بمانند. اما برای آن‌هایی که بچه دارند سخت است و حتی این احتمال وجود دارد که ازدواج موفقی نشود. و خب، تنهایی با ازدواج مجدد پُر نمی‌شود، چون خاطرات با همسر اول را نمی‌شود فراموش کرد. همه‌ی زندگی من با همسرم خاطره بود…

پیچک‌ها بالا می‌روند

[ms 0]

بین راهروهای تودرتوی شبستان نمایشگاه که می‌گردم، راهروی ۲۷ غرفه ۳ نظرم را جلب می‌کند؛ غرفه‌ای به نام «پیچک‌ها بالا می‌روند». تابلوی زیبایی که در این غرفه آویزان است، فضایی دوست‌داشتنی به این غرفه داده است.

دو نفر خانم که یکی از آن‌ها «دکتر سلیمانی» استاد دانشگاه‌ و دیگری «سجادی» معاون امور خانواده در مرکز امور زنان ریاست جمهوری است، در این غرفه نشسته‌اند. به‌عنوان گزارشگر افتخاری چارقد وارد غرفه می‌شوم. شما در ادامه، خواننده‌ی مصاحبه‌ی من با هر دو نفر خواهید بود.

خانم سجادی، هدف شما از برگزاری این غرفه در نمایشگاه کتاب چیست؟

فرهنگ‌سازی برای خانواده‌ها، تبلیغ باورهای دینی، استفاده از فرصت‌ها و فضاهای عمومی برای آموزش فرهنگی به خانواده‌ها.

فعالیت‌های دیگر مرکز امور زنان چیست؟

اطلاع‌رسانی از طریق سایت این مرکز، برگزاری نمایشگاه‌ها و کنگره‌های بین‌المللی در رابطه با زنان، برگزاری کارگاه‌های آموزشی و آموزش اقشار مختلف از جمله زنان خانه‌دار، دانشجویان، دانش‌آموزان و زنان کارگر.
یکی از این طرح‌ها که هر ساله برگزار می‌شود، «طرح ملی رحمت» است.

محورهای آموزشی مرکز در چه زمینه‌هایی است؟

آموزش تعامل همسر با همسر، حقوق و وظایف اعضای خانواده نسبت به یکدیگر، تربیت فرزندان، آسیب‌شناسی خانواده و ارائه‌ی راه حل‌های آن، از جمله طرح‌های جدید «طرح امداد و نجات خانواده» است. چون اولین کسی که در خانواده به همه کمک می‌کند و راه‌گشای مشکلات اعضای خانواده است مادران هستند، مادران ما باید در همه‌ی زمینه‌ها آموزش ببینند تا نجات‌دهنده و امداددهنده به افراد خانواده باشند.

یکی دیگر از اقدامات مهم این مرکز، آموزش خانواده، به‌خصوص مادران، برای مبارزه با آسیب‌های سایبری است. منظور از آسیب‌های سایبری، آسیب‌هایی است که به‌واسطه‌ی ارتباطات سریع و راحت با وسایل ارتباط جمعی مثل اینترنت، ماهواره و… به اعضای خانواده، به‌ویژه جوانان و نوجوانان، وارد می‌شود و باعث از بین رفتن حرمت‌ها و حیا و احترام در بین افراد می‌شود. بنابراین، آموزش مادران برای مقابله با آسیب‌های فیلم‌های پورنو و فضاهای الکترونیکی برای خود و خانواده مؤثر واقع می‌شود. پیشنهاد می‌شود در این زمینه، کتاب «فرزند من و رسانه» نوشته‌ی دکتر اسماعیل بیابان‌گرد را مادران مطالعه کنند.

حرف آخر؟

استفاده‌ی فرزندان از رایانه‌ی شخصی‌شان در اتاق خلوت و تنها بسیار خطرناک و آسیب‌رسان است. بنابراین، لازم است والدین کنترل غیر مسقیم اما مستمر داشته باشند. والدین باید آسیب‌های اینترنتی را جدی بگیرند.

[ms 1]
از فرصت مشاوره با اساتید دانشگاه در نمایشگاه کتاب استفاده کنید

به گفته‌ی خانم سجادی، چون یکی از راه‌های آموزش خانواده مشاوره دادن به آن‌هاست، در راستای این هدف، ما در نمایشگاه این امکان را برای مراجعان عزیز فراهم کردیم تا از نزدیک بتوانند با اساتید دانشگاه گفتگوی صمیمانه داشته باشند.

چارقد: دکتر سلیمانی، شما به‌عنوان استاد دانشگاه، تعریفتان از این غرفه چیست؟

سلیمانی: از نگاه قرآن، برای دستیابی به الگوی مطلوبِ روابط زن و مرد، باید به لایه‌های عمیق‌تر تحول در انسان توجه داشت. واضح است که اگر اعتقاد به هدفمندی جهان هستی در انسان وجود داشته باشد، بندگی و خداخواهی ملاک رشد و موفقیت خواهد شد و بسیاری از ارزش‌ها در درون انسان شکل می‌گیرد.

[ms 2]
انسانی که از درون به‌سوی پاکی‌ها و خوبی‌ها و ارزش‌هایی چون حیا و عفت گرایش و کشش دارد، به‌طور طبیعی و با رضایتمندی، حجاب و پوشش را انتخاب خواهد کرد و مهم‌تر از همه این‌که حجاب را نه عامل اسارت، که بال پرواز و کمال و سپری برای مصونیت زن می‌داند.

قرآن پایه‌های رشد و تحول و لایه‌های زیرین وجود انسان را در دگرگونی نگرش‌ها، باورها و تمایلات می‌داند و برای رسیدن به این تحول، ابزارهای تعلیم و تعلم، بشارت و انذار، امر به معروف و نهی از منکر و الگوهای عینی را معرفی کرده است.

چارقد: و آخرین صحبت شما؟

سلیمانی: تحول، از نگرش و شناخت آغاز می‌شود و به باور تبدیل شده و باعث تغییر در رفتار می‌شود.
یکی از دلایلی که ما تا الآن موفق به نهادینه کردن کامل حجاب در زنان نشدیم این است که تغییر رفتار را مدنظر داشته‌ایم، درحالی‌که باید ابتدا نگرش و بینش را تغییر داد.