مرده‌باد گفتمان انفعالی

[ms 0]

در حدیث است که زبون و ذلیل، قومی است که در خانه خود با دشمن می‌جنگد و به بیان امروزی‌تر بحث بر سر توپ و میدان بازی است. این که توپ در میدان چه کسی است و ابتکار عمل در دستان کیست! انکار اهمیت این مسئله در نزاع سخت و نرم، کاری است مشکل. شواهد تاریخی بسیاری نیز بر برتری جنگجویانی که خارج از دیوارهای قلعه خود و با نفوذ به قلعه دشمن با رقیب گلاویز شده‌اند، صحه می‌گذارد.

در نزاع و جنگ نرم نیز می‌توان از طریق نفوذ افکار از طرق مختلف و به واسطه امواج رسانه‌ای به نفوذ در قلعه دشمن امیدوار بود و با چسبیدن یقه رقیب او را به سینه دیوار چسباند، جنگ باید خارج از مرزها باشد! همین نکته است که طی سالهای اخیر تفکر غرب را در موضع پرسشگری نسبت به دیگر مواضع فکری واداشته تا با نفوذ فرهنگی به ملل دیگر پایه‌های فکری خود را تثبیت کند.

بیانات اخیر رهبر انقلاب در خصوص زنان و مسائل آنها تبیین‌کننده نوع مواجهه با حریف و تاکید بر همین نکته با اشاره به تشکیل جبهه‌ای تهاجمی و طلبکارانه در خصوص مسائل زنان در جهان بود. ایشان در صحبت‌های دیگر خود نیز بر لزوم طرح مسائل زنان بدور از انفعال و ضعف تاکید می‌کردند و یادآوری‌های ایشان در خصوص نقش غرب بر تقلیل جایگاه حقیقی زن در جامعه در خاطر بسیاری مانده است. ایجاد مواضع پرسشگرانه در تقابل جدی با اندیشه غرب در خصوص زنان از موارد مورد تاکید ایشان بوده و هست.

اما طرح مسائل حقیقی زنان که در شرایط فعلی به علت تقابل درونی و ذاتی که با نگاه‌های غالب غرب دارد حالتی تهاجمی و جنگجویانه می‌یابد، با کدام موانع روبروست و در کدام بستر و چگونه ممکن است؟

طرح و برنامه روشن برای رسیدن به افق‌های مدنظر همواره راهگشای طی طریق بوده و هست، حال آنکه در اردوگاه‌های فکری زنان مسلمان افقی مشخص برای طی طریق تعریف نشده و کارهای صورت‌گرفته به قطعات پازلی می‌مانند که قادر نیستند در کنار یکدیگر طرح و برنامه رسیدن به افق را کامل کنند. در حقیقت تشتت و پراکندگی، مسیرهای همسو و دوباره‌کاری، نداشتن نقشه جامع از هدف و بعضا داشتن اهداف مقطعی و کوتاه‌مدت از مسائلی است که گریبانگیر فعالان حوزه زنان است.

همین نکات را می‌توان در کنار تلاش‌های بی‌وقفه غرب از عوامل رواج و نضج‌گرفتن شیوه تفکر و زندگی غرب در این مرز و بوم دانست، چه اینکه می‌توان ردپای این تفکر را حتی در نوع بیان برخی اندیشمندان مسلمان نیز یافت.

از سوی دیگر غلبه نگاه و تفکر غرب در بدنه جامعه به ویژه جامعه زنان، متفکران پیشتاز و خلاق را به موضعی انفعالی و محتاطانه کشانده است؛ چه اینکه طرح مسائل متفاوت با شرایط تفکر روز می‌تواند به طرد اندیشه و اندیشمند منجر شود. از همین روی می‌توان ورود به عرصه تقابل تهاجمی با غرب را در گرو تطهیر ابتدایی نوع نگاه جامعه و زنان به جایگاه خویش و تعریف افق‌هایی با توجه به ابعاد اسلام برای شکل‌دهی شیوه‌ای نوین از زندگی دانست.

همراهی جامعه و تربیت زنانی که با خروج از سایه تفکر غرب به برنامه‌های اسلام برای زنان اعتماد کرده‌اند، می‌تواند پس از به چالش کشیدن غرب و طرح انتقادها و پرسش‌هایی که به حق طرح می‌شوند و همگی بر تقلیل جایگاه حقیقی زنان تاکید می‌کنند؛ به یاری مبارزه شتافته و با کنار زدن پرده به عنوان الگوها و نمونه‌هایی موفق که براساس تفکر اسلامی تربیت شده‌اند به غرب معرفی شوند.

نکته اینکه خود غرب نیز پس از طرح ایده ها و دیدگاه‌هایش در خصوص زنان به نمایش چهره‌هایی همت گماشت که به عنوان نمونه‌های موفق تفکر خود تربیت کرده بود و بدین شکل توانست در مقاطعی از حمایت جامعه زنان در نقاط مختلف جهان بهره‌مند شود.

حمایت جامعه زنان از درون مرزهای ایران اولین گام جدی در تقابل با غرب است که این حمایت را می‌توان در گرو حرکات تربیتی و اندیشه‌محور دانست.

نکته بعد رنگ سیاسی و سپس رسانه‌ای یافتن بسیاری مسائل جدی از جمله مسائل زنان و در نتیجه ذبح ناجوانمردانه آنهاست. به بیان دیگر به محض تاکیدات مقام معظم رهبری در خصوص مسائل متفاوت، افراد مختلف در جایگاه‌های بی‌ربط و مرتبط دچار احساس مسئولیتی مبتنی بر ارائه بیلان کار، پرداختن به سطح مسئله و…. شده و در راستای به نمایش گذاشتن ولایت‌مداری خود گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند و با تکرار حرف‌های مقام معظم از بررسی‌های کارشناسانه به علل مختلف پیشگیری می‌کنند. این مسئله را می‌توان در بطن دانشگاه و نهادهای فرهنگی آن و تشکل‌های دانشجویی و البته سازمان‌های فرهنگی جمهوری اسلامی یافت.

رسانه‌های مختلف نیز با پرداخت‌های سطحی، مسئله را از روح حقیقی خود تهی کرده و به جسدی بی‌کالبد و کلیشه‌ای تبدیل می‌کنند و فرصت پرداخت‌های عمیق علمی و کارشناسانه را از جامعه پژوهش‌گر و متخصص سلب.

در راستای ایجاد فضای تهاجمی علیه غرب می‌توان به مسائلی از این دست اشاره کرد:

ایجاد اعتماد به‌نفس در متفکران مسلمان و زنان آزاد اندیش نسبت به هویت خود با تاکید بر نگاه کرامت محور اسلام نسبت به انسان و تدوین افق نهایی اسلام در راستای استخراج شاخصه‌های زن مسلمان که همواره در بستر سلول مهم جامعه به نام خانواده تعریف می‌شود و از این طریق در بطن محوری‌ترین بعد جامعه نقش هسته اساسی را ایفا می‌کند، اولین گام برای تطهیر جامعه از تفکر غربی است. در حقیقت اصلاح جامعه در گرو اصلاح و دمیدن روح اعتماد به نفس به جامعه متفکر و پیشتاز زنان مسلمان است.

این حرکت می‌تواند ما را به سمت آموزش و پرورش و نظام جامع دانشگاهی رهنمون شده و با تلاش در جهت تدوین الگوهای تربیتی و آموزشی مبتنی بر ویژگی‌های زنان و نگاه خاص اسلام برای ایجاد تحول در زنان و جامعه سوق دهد. ایجاد تغییر در برنامه‌های آموزشی برای تقویت ابعاد زنانه دختران امروز می‌تواند به تربیت زنانی توانمند و پرورش استعدادهای ایشان کمک کند.

تفکیک حوزه‌های اندیشه و فلسفه، حقوق، جامعه‌شناسی و اقتصاد در مسائل زنان را می‌توان از طرح به جای این نکات به وسیله محیط‌های آکادمیک و دانشگاه انتظار داشت. تفکیک این حوزه‌ها افراد را از شتابزدگی در پاسخگویی به شبهات مختلف غرب برحذر داشته و با طرح هر مسئله در جایگاه و بستر حقیقی خود از دامن زدن به شبهات و طرح پاسخ‌های سطحی پیشگیری می‌کند. از سوی دیگر همین طرح هر مسئله در بستر حقیقی خود است که می‌تواند به موضع تهاجمی اسلام در مقابل غرب کمک کند.

وجود کانال ارتباطی میان مدرسه، دانشگاه و صداوسیما که دانشگاه عمومی نامیده می‌شود امری است روشن و مبرهن و لحاظ کردن نگاه اسلام و دقت به شاخصه‌های یک زن مسلمان در دانشگاه و مدرسه به بروز این نگاه در برنامه‌های تولیدی صداوسیما منجر می‌شود. در همین راستاست که می‌توان به تلاش صداوسیما برای نمایش چهره‌ها و الگوهای موفق و کارآمد زنان که به دور از شعارزدگی و طرح کلیات اسلامی مطرح می‌شوند، امید بست. در حقیقت تقویت تهاجم به غرب در گرو تربیت جامعه‌ای الگو، سالم و قابل عرضه به جامعه جهانی است.

پس از این مرحله با ایجاد اتحاد میان جبهه‌های مخالف غرب و آزاد اندیش زنان که از الگوهای غرب و فمنیسم خسته شده و در پی یافتن نقشه و طرحی جامع و کامل‌اند، با جبهه اسلام می‌توان به قوی‌تر شدن تهاجم به غرب امید بست. تقویت روح‌های آزاده و جهت دادن مسیر تشنگی آنان به اسلام در گرو استخراج نگاه جامع‌الاطراف اسلام به زنان است و به تفقهی کامل نیازمند.

زن، محور آفرینش

[ms 0]

با اینکه خیلی‌ها این چنین عباراتی را قبلا به کار برده‌اند، اما حیفم اومد که مطلبی با این عنوان ننویسم: حرفی که خانم صدیقه قنادی {رئیس مجمع بانوان عضو شورای اسلامی کل کشور (در سال ۸۶)} گفتند، کاملا درسته: » زن به عنوان محور اصلی آفرینش مطرح است، همان‌طور که خدای متعال حضرت زهرا سلام‌الله علیها را محور اصلی قرار داد….»

همه ما این حدیث قدسی رو شنیدیم که خدا خطاب به پیامبر اکرم صلّی‌الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید:

«یا أحمد، لولاک لما خلقتُ الافلاک و لولا علیٌ لما  خلقتُک و لو لا فاطمه لما خلقتکما؛
ای رسول ما، اگر تو نبودی هیچ چیز را نمی‌‌آفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود ، شما دو نفر را نمی‌آفریدم…». {الخصائص الفاطمّیه- مطابق نقل مستدرک السّفینه جلد ۳ صفحه ۳۳۵}

همچنین در حدیث شریف کساء، خداوند گردآمدگان زیر کساء را با محوریت حضرت فاطمه سلام‌الله علیها معرفی می‌کند و می‌فرماید: «هم فاطمة و أبوها و بعلها و بنوها؛ آنان فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندانش هستند».

زن موجودی در مقام بی‌نهایت بالا و از هر نظر تکمیل است…. زنی که از نظر انسانیت به سطح خیلی بالایی رسیده و در جایگاه واقعی خود قرار دارد، کاملا این را در وجود خود حس می‌کند که در زندگی به چیزی از طرف مرد نیاز ندارد، بلکه آمده تا مرد را به جایی برساند. در تعالیم و آموزه‌های دین هم می‌توان این نکته را یافت که زن برای مرد (در در مسیر اطاعت و بندگی خدا) کمک است، اما به این معنی مرد برای زن کمکی نیست، چرا که زن (یک زن معمولی جامعه را در نظر بگیرید) خودش تکمیل و جلوتر از مرد است و به علاوه به مرد تسلط درونی نیز دارد و برطرف‌کننده نیازهای بسیار زیاد مرد می‌باشد (دقت کنید که مسلما منظور این نیست که هیچ نفعی از طرف مرد به زن نمی‌رسد، بلکه این صحبتها در مقام مقایسه و به طور نسبی است و از حقیقتی مهم در آفرینش زن پرده برمی‌دارد).

نویسنده وبلاگ «فانوس*» ( تا جایی که من اطلاع دارم، یک روحانی هستند) اینطور توضیح داده‌اند: «زن به خاطر عقل عملی قوی و راحت عمل‌کردنش  زودتر از مرد به خدا می‌رسد. وقتی انسانها آن سیر از خاک به سوی ولایت را طی کردند، وظیفه بعدیشان سیر نزولی و دستگیری است. زنها چون زودتر از مردها این مسیر را طی می‌کنند می‌توانند برگردند و از مردها دستگیری کنند و نردبان آنها شوند به سمت خدا.»

زن همه ارزشهای انسانی را مانند مرد دارد، اما علاوه بر آن، امتیازات بی نهایت خاصی نیز به زن داده شده که در مرد وجود ندارد؛ که این نیز مسأله‌ای بدیهی و قابل‌فهم است، چرا که همانطور که گفته شد، زن کمک‌کننده برای مرد است و قرار است او را بالا بکشد و مایه آرامش او باشد و وظایفی هم که به عهده زن است، با توجه به دارایی‌ها و سرمایه‌های عظیمش بسیار زیاد است؛ و طبیعی است که کسی که باید دیگری را در مسیری کمک کرده و بالا بکشد، لازم است که خودش جلوتر باشد.

*http://fanoosehedayat.blogfa.com

زبانمان را به مهربانی بچرخانیم

«زن از آن‌دست خانمهای همه فن حریف بود٫ سه فرزند داشت٫ همه‌شان از آب و گل در آمده بودند٫ زن در خیریه کار می‌کرد٫ دست به هنرهای خانگی‌اش عالی بود. از آن فعال‌های استخر بیا بود. همیشه با هیجان از همه چیز تعریف می‌کرد و دست به خندان جمعش حرف نداشت. زن یک روز فهمیده بود که باردار است و این ماجرا همه‌ی برنامه‌های تازه‌اش را بهم ریخته بود٫ بعد از مدتی اشک ریختن و جنگیدن با خودش خواسته بود که این مهمان ناخوانده را پذیرا باشد٫ این تصمیم او بود اما انگار او در این راه تنها نبود٫ نه این که کسی خواسته باشد کمکش باشد. او انگار وجدان عموم مردم را آزرده باشد از این که از خانه بیرون بیاید و چشم در چشم دیگران شود وحشت داشت.

[ms 0]

زن می‌گفت مدتی از دست حرفها٫ پچ‌پچ ها و نگاه‌های آدمها نمی‌توانستم جایی بروم. تعریف می‌کرد اوایل بارداری و نامیزانی‌ام در یک جمع گفتم که باردارم، خانم کناری‌ام محکم کوبید توی صورتش و انگار سیلی زده باشد به قلب من٫ میهمانی را ترک کردم و تا مدتی جایی نرفتم. امروز همه‌ی پستی بلندی‌ها برایش خاطره شده است اما می‌گوید جای آن همه انرژی که دیگران ازش در آن مدت گرفته‌اند، هنوز خوب نشده است.

حالا فرض کنید ما در جمعی باشیم و یکی از خانمها به ما خبر بدهد که برای چهارمین‌بار باردار است. عکس‌العمل ما چه خواهد بود؟

بدون تامل با او ابراز همدردی می‌کنیم؟ به او راهکارهای س.ق.ط و دکتر حاذق در این زمینه معرفی می‌کنیم؟ صبر می‌کنیم تا از چند و چون ماجرا خبر دار شویم؟ از مسایل و مشکلات آینده برایش روشنگری می کنیم؟ با چاشنی شماتت از راههایی که می‌توانسته پیش بگیرد حرف می‌زنیم؟ به او لقب شجاع روزگار و خجسته و اینها می‌دهیم؟ برای خودش و خانواده‌ش ابراز خوشحالی می‌کنیم؟ دعا می‌کنیم بچه‌ش دختر یا پسر باشد تا سوپر خانواده جنسش (حالا بر حسب سلیقه ما) جور باشد؟ کلا توی دلمان یا با زبانمان دل می‌سوزانیم؟

یا تبریک می‌گوییم و صبر می‌کنیم ببینیم نیاز به کمک و همفکری ما دارد یا نه.

در اینکه این روزها فرزندآوری پروژه عظیمی شده است که تصمیم بر آن آنقدر برای خانواده مهم و از هر لحاظ پرهزینه محسوب می‌شود که فکرها به بیش از یکی دوتا بیشتر قد نمی‌دهد شکی نیست اما با این حال هیچ چیز باعث نمی‌شود که ما خود را مجاز بدانیم به لم دادن بر مسند قضاوت یا اظهار نظر و حتی دلسوزی‌کردن از نگاه خودمان. مثال فرضی من بارداری دوم و سوم که ممکن بود طرفدار داشته باشد نبود تا محک مناسبی باشد. اگرچه این اتفاق این روزها برای همان بارداری دوم هم زیاد میفتد.

من علتش را نمی‌دانم اما آنچه می‌بینم اینست که تقریبا همه‌ی خانمها خود را در مقابل بارداری دیگری، ملزم به اظهار نظر می‌دانند و در بهترین حالت می‌گویند که آدم خجسته‌ای‌ست که در این روزگار به بیش از یک یا دو بچه فکر می‌کند. باور کنیم خیلی وقتها آدمها اگر دیگران بگذارند با تصمیمات خودشان هرچقدر هم که سخت و مشقت‌بار به نظر برسد، خوشند یا اگر خوشحال نباشند حداقل با خودشان کنار می‌آیند اما این همه علامت خطر و اظهار فضل و نظر و دلسوزاندن جز وحشت از راهی که دارند می‌روند نتیجه ی دیگری ندارند.

همه‌ی عقلانیات مساله یک طرف٫ برایم قابل هضم نیست که چطور ما زنان خودمان به خودمان رحم نمی‌کنیم؟ ما که بارداری را از سر گذارنده‌ایم، ما که نازک‌دلی ها و زودرنجی‌های این دوران را٫ مرارت‌های بارداری را کشیده‌ایم چطور می‌توانیم یک زن باردار را بگذاریم جلوی رویمان و تمام نظرات یا حتی دغدغه‌های شخصی که خودمان هم توی سرمان با آن در جدلیم را رنگ و بوی درست‌ترین نظر دنیا ببخشیم و بار شانه‌های روح نحیفش کنیم؟

می‌دانم که تک‌فرزند ها هم بی‌نصیب از این دست اظهار فضل‌ها -از نوع آن‌ور بامش- نیستند اما لااقل آنها باردار و شکننده نیستند.»

از شوهر احترام، از زن تواضع

به دلایلی نمی‌خواستم راجع به این موضوع مطلبی بنویسم، اما گاهی مواردی پیش میاد که مجبور به نوشتن می‌شم….

در نوشته‌های مختلف بارها بر این مطلب تأکید شده که دلیل برداشتهای نادرست (توسط برخی افراد جامعه) از دستوراتی که در دین به زن داده شده، وظایفی که بر عهده او گذاشته شده و در مجموع بسیاری از مواردی که به زن مربوط می‌شود، این است که این افراد ویژگیهای زن را با مرد یکسان تصور می‌کنند و هنوز نمی‌دانند که زن و مرد (هر چند از نظر انسانی و مسائل مربوط به انسانیت برابرند، اما) از نظر نیازها و سرمایه‌های درونی بسیار متفاوتند و بگذارید بگویم که سرمایه‌های درونی زنان بسیار بیشتر از مردان است و به همین دلیل هم هست که وظایف زن نسبت به شوهر بیشتر از وظایف شوهر نسبت به زن است و این طبیعی هم هست، چرا که هر که بامش بیش، برف‌ش بیشتر.

اما آنچه قرار است راجع به آن مختصری بحث کنیم، مهمترین وظایف زن و شوهر در مقابل یکدیگر است. از میان تمام حقوق و وظایفی که برای زن و شوهر می‌شناسیم، شاید بتوان مهمترین آنها را در این دو دسته حقوق متقابل خلاصه کرد:

۱- احترام شوهر به زن؛ تواضع زن در مقابل شوهر:
در برخی نوشته‌های پیشین ذکر شده که احترام زن و مرد در یک حد و اندازه نیست؛ زنان قابلیت احترام بیشتری دارند و جایگاهشان (نه از نظر انسانی، بلکه فقط به دلیل زن‌بودن) بسیار ویژه‌تر است؛ و این احترام خاص زن مسأله‌ای است که همه مردان (حتی اگر در سطوح پایینی از فرهنگ هم که باشند، تا حدی) در وجود خودشان حس می‌کنند.

زن کلا موجود ویژه‌ای است و نباید با مرد یکسان درنظر گرفته شود (نوشتن در این مورد فرصت کافی و جداگانه‌ای را می‌طلبد). زن موجودی با سرمایه‌ها و توانایی‌های منحصر به فرد است که یک مرد را خواهان داشتن همراهی چون او می‌کند. آنهایی‌که زن را نمی‌شناسند، وظایفی که به عهده زن گذاشته شده را نیز اشتباه تفسیر می‌کنند، چرا که فکر می‌کنند سرمایه‌های درون زنان به اندازه مردان است و با وجود شرایط یکسان، یکی مجبور به انجام وظیفه‌ای در مقابل دیگری شده؛ و هنوز نمی‌دانند که اگر چنین وظیفه‌ای به عهده زن است، قبلا توانایی‌ها و سرمایه‌های مربوط به انجام آن هم درون زن قرار داده شده است. اینها معمولا افرادی هستند که وظایفی چون تواضع زن در مقابل شوهر را می‌بینند، اما وظیفه ما به ازاء آن یعنی احترام بسیار به زن و جایگاه سطح بالای او را نادیده می‌گیرند؛ یا وقتی در مورد احترام زن نکته‌ای را می‌شوند، این احترام را هم‌سطح احترام معمولی به همه اقشار جامعه شامل مردان می‌شمارند و هنوز نمی‌دانند که اگر تواضع زن در مقابل شوهر واجب شده، به دلیل جایگاه ویژه‌تر زن و وجوب احترام خاص اوست و این دو در واقع نقطه مقابل یکدیگرند. هر چند که زنان و مردان مومن، منتظر نیستند که طرف مقابل وظیفه‌اش را به خوبی انجام دهد تا آنها هم انجام وظیفه کنند. بلکه یک زن مومن خودش جایگاه بالای خود و سرمایه‌هایش برای متواضع‌بودن در مقابل شوهر را می‌شناسد و صرفنظر از اینکه شوهرش فهم درک جایگاه ویژه او را داشته یا نه، در مقابل شوهر خود متواضع است.

اولین چیزی که زن به طور خاص نیاز دارد، احترام بسیار ویژه از سوی شوهر است. اگر شوهر جایگاه خاص زن را بشناسد (نه در حد یک احترام معمولی، بلکه بسیار ویژه‌تر) و با شکوه و تحسین به این آفریده خدا بنگرد (هر چند که جز مردان با ایمان نمی‌توانند چنین نگاهی به زن داشته باشند)، زن- حتی اگر در سطح بالایی از انسانیت نباشد- هم به طور طبیعی در مقابل شوهر تواضع از خود نشان می‌دهد. یعنی احترام خاص از سوی شوهر به زن، تواضع زن در مقابل شوهر را به همراه دارد و این کار برای زنان سخت نیست، بلکه سرمایه‌اش در وجود زن موجود است، به طوری‌که بدون اینکه چیزی از زن کم شود (با توجه به جایگاه ویژه‌اش) خودش این تواضع در مقابل شوهر را به طور فطری و طبیعی انجام می‌دهد. در مقابل، مرد به این تواضع زنش نیاز دارد. در واقع زن به همان اندازه که باید در مقابل نامحرم متکبّر باشد*، لازم است در مقابل شوهر خود متواضع باشد.

در این زمینه می‌توان به بخشی از سخنان حجت‌الاسلام و‌المسلمین روحانی- امام جمعه بابل- اشاره کرد (که در واقع تفسیر سخن حضرت امام علی علیه‌السلام در مورد تکبّر زن است): زن نامحرم باید در مقابل مرد نامحرم متکبرانه قدم بردارد، متکبرانه سخن بگوید، متکبرانه نگاه کند و متکبرانه معاشرت کند. این‌جاست که صفت تکبر برای این زن در رابطه با نامحرمان صفت پسندیده‌ای است….

۲- دسته دوم از وظایف را بگذارید از زبان آقای پناهیان اشاره کنیم؛ ایشان این مورد را به این شکل می‌گویند:
مردان اطاعت و زنان محبت می‌خواهند. آقایان دل خانمها را نشکنند، خانمها غرور مرد را نشکنند.

در اینجا لازمه توضیحی داده بشه (با توجه به اینکه خودم عده زیادی از خانمها رو دیدم که با این اصطلاح «اطاعت از شوهر» مشکل دارند و در اثر یک سوء‌تفاهم بهشون برمی‌خوره)، لازم به ذکره که این کلمه «اطاعت»، متفاوت از اون چیزیه که ما تو فارسی و عرف روزمره استفاده می‌کنیم که معنیش رو همه‌مون خوب می‌دونیم. اما در روابط بین زن و شوهر به‌هیچ‌وجه اون معنا و مفهوم منظور نیست. بلکه این اطاعت فقط یعنی: انجام آنچه شوهر از زن میخواهد (که منظور از این همه توصیه‌ای که در اسلام در این زمینه شده هم همینه). این اصطلاح (که اصطلاح صحیحی هم هست و معناش برای افراد کاملا عاقل و فهیم با توجه به مورد کاربردش واضحه) شاید در عربی مفهومش برای عموم مخاطبان مشخص باشه، اما تو فارسی طور دیگه‌ای باید به مخاطب فهمونده بشه… ما کجا تو فارسی و صحبتهای عرفی به این اطاعت میگیم؟ چرا وقتی یک لغت عربی رو به فارسی برمی‌گردونند، ترجمه مناسب مردم فارس‌زبان رو براش نمیذارند یا حداقل تفسیر صحیحش رو به همه یاد نمیدن؟ آیا واقعا نمی‌دونند که معنای اطاعت در فارسی چیزی جز آنچه مورد نظر این اصطلاح در روابط بین زن و شوهر است، می‌باشد و چه بسا معنای مورد نظر اسلام رو خوب برای برخی مردم عادی نرساند؟! زبان‌حال خیلی از خانمهایی که با این کلمه مسأله دارند، اینه که (به شوهرشون میگن): ما هر کاری تو بخوای، برات انجام میدیم، اما اسم این کار رو اطاعت نمیذاریم (درسته تو عربی اطاعت گفته میشه و معنیش هم قابل درکه، اما تو فارسی چنین مفهومی رو حداقل برای برخی عامه مردم نمی‌رسونه… مسلما این کلمه، اصطلاح به‌جا و درستیه، اما وقتی معنی‌اش هم توسط مخاطب درست برداشت بشه. حال آنکه در بین عموم مردم هستند کسانی که لازمه این اصطلاح براشون تبیین بشه تا بفهمند این متمایز از اون چیزیه که اونا در سایر موارد از کلمه اطاعت برداشت می‌کنند)

به خاطر اینکه ما تو عرف روزمره خودمون اطاعت رو به معنی محض و خاص کلمه (همون که همه باهاش آشنا هستند و لازم به توضیح بیشتر نیست) می‌دونیم. در حالیکه – نمی‌دونم بگم در زبان عربی یا در مورد این اصطلاح خاص….- به معنی دیگریه… مثلا اگر سر سفره نشستید و شما از برادرتون میخواید که نمکدون رو بده و اون به شما میدش، در این اصطلاح گفته میشه: شما دستور دادید و برادرتون اطاعت کرد. درحالیکه در زبان فارسی و عرف روزمره ما، به هیچ‌وجه چنین کاری دستور و اطاعت معنا نمیشه. بلکه برادر شما فقط کاری که شما خواستید رو انجام داده) در اینجا هم همینطوره. این اطاعت که در این مورد خاص اومده، فقط به معنی انجام دادن اون چیزی‌ست که شوهر میخواد؛ و اون هم به دلیل نیازهای فراوان مَرده. چون از نظر روانشناسی مرد (شوهر) مدام باید از زن بخواهد که کاری انجام بشه اما زنان به طور طبیعی چنین حالتی برای درخواست‌های مکرر از شوهر رو ندارند (که اگر داشتند، به مردان هم گفته می‌شد که حرف زنان را گوش کنند.) اما نیاز شوهر به زن (از جنبه‌های مختلف) بسیار بسیار زیاد است و شوهر باید مدام کاری را به زنش بگوید که انجام دهد و این جزء نیازهای اوست که اگر زن آنها را تأمین نکند، به او ظلم کرده است.

زنی که با گفته‌ها و خواسته‌های شوهرش مخالفت می‌کند، در واقع او را از درون می‌شکند و نابود می‌کند که این ظلم بزرگی است. ضمنا این عدم مخالفت با گفته‌های شوهر، حالت فطری زن است، به ویژه هنگامی‌که شوهر هم به وظیفه مابه ازاء آن عمل کند (که اگر نکند، زنان مومن باز هم وظیفه خود را در مقابل او انجام می‌دهند). نکته مهم اینکه زن به دلیل قدرت روحی بالا و توانایی‌ها و سرمایه‌های درونی بسیار، به راحتی توانایی انجام کارهایی که شوهر از او می‌خواهد را دارد و اگر انجام ندهد، به شوهر ظلم کرده و این که اصطلاحا اطاعت نامیده می‌شود، از آن نوعی نیست که بعضی خانمها فکر کنند چیزی به شوهر اضافه می‌کند، نه. این «عدم مخالفت با خواسته شوهر»، جزء نیازهای شوهر است و فقط نیاز او بدین وسیله تأمین شده و احساس آرامش به او دست می‌دهد.

علاوه بر این قبیل خانمها، مثل اینکه- تا جایی که گاهی برخورد کردم- برخی از آقایون (از همون دسته که هنوز نمی‌دونند سرمایه‌های زن با مرد متفاوته) از این اصطلاح حس و حال خوبی بهشون دست میده و معناش رو طور دیگه‌ای (که برخی خانمها رو ناراحت می‌کنه) برداشت می‌کنند. که به این عده باید گفت شما هنوز زن و جایگاه ویژه‌اش و توانایی‌هاش رو نمی‌شناسید و مرد رو هم که سراسر نیاز به زن هست نمی‌شناسید. واقعا واژه شوهر داری باید حالا حالاها روش بحث بشه، چرا که در یک کلام می‌توان گفت به سرمایه‌های عظیم زن در برآوردن نیازهای شوهر اشاره داره. اگر بحث زیاد طولانی نمیشد، در این مورد صحبت می‌کردیم که زن کلا برای مرد (شوهر) کمکه. زن قرار نیست در زندگی مشترک به چیز خاصی برسه (به طور کلی و در مقایسه با مرد میگم البته)، و فقط باید جایگاهش توسط شوهر شناخته بشه و مورد قدردانی قرار بگیره….؛ این مرده که قراره نیازهای بسیار زیاد و مختلفش با ازدواج تأمین بشه تا بتونه هر چه بهتر مسیر کمالش رو طی کنه. همونطور که گفتم، این بحث از این موضوع خارجه و همین اشاره کافیه. فقط این اشاره رو کردم چون بعضی خانمها فکر می‌کنند با این قبیل وظایفی که به عهده‌شون گذاشته شده، چقدر بیچاره! هستند! و برخی آقایون فکر می‌کنند چقدر خوش به حالشون شده! که هر دو گروه اشتباه می‌کنند. چرا که جایگاه زن و سرمایه‌های درونی او بیشتر از این حرفهاست و همانطور که گفته شد: هر که بامش بیش، برفش بیشتر….

باز هم به توضیح آقای پناهیان در این رابطه اشاره کنیم که: اینکه ما در آن رابطۀ زن و مرد در خانواده می‌گوییم خانم‌ها مواظب باشند غرور مرد را نشکنند به خاطر این است که خیلی راحت می‌توانند بشکنند، در این رابطه مدیریت دارند، این مدیریت را یک ذرّه بد اعمال بکنند این مرد را داغونش می‌کنند. در حالیکه در خانه دیگر داغون‌کردن و این شیوۀ مدیریت اعمال‌کردن باید گذاشته بشود کنار، یک شیوۀ زیباتری باید اتخاذ بشود که بحثش متفاوت است.

* نکته آخر اینکه به شخصه مایلم نظر کارشناسان امر و سخنرانان مربوطه رو در زمینه آنچه گفته شد بدونم….؛ خوبه که این مسأله به گوششون رسونده بشه که این اصطلاح رو برای خانمها باز کنند و معنای مورد نظر اسلام رو درست برای عامه مردم توضیح بدهند (در واقع باید ترجمه قابل فهمی از آنچه در زبان عربی آمده، برای مردم دیگر زبانها صورت بگیرد یا بتوانند مفهوم واقعی اش را به همه بفهمانند)، چون مسلماً منظور اون چیزی نیست که ما از معنای محض کلمه اطاعت که در صحبتهای روزمره رایج باهاش سر و کار داریم، برداشت می کنیم؛ چرا که همونطور که گفتم، خیلی از خانمها رو می شناسم که با این کلمه مشکل دارند؛ در حالیکه چه بسا خودشون هیچ وقت تو زندگی با خواسته های شوهرشون مخالفت نکرده باشند؛ و مسلما وقتی که منظور از این اصلاح براشون روشن بشه یا با کلمه جایگزینی ترجمه بشه، بهتر به این نیاز شوهر خود پاسخ می‌گویند.

انتقام سیلی مادر را از آل خلیفه می‌گیریم

[ms 0]

آن روز که تنها دختر خاتم‌الانبیاء به مسجد رفت
آن روز که فاطمه (س) بالا رفت
از منبری که پدرش بر روی آن سخنوری‌ها کرده بود

روزی که خطبه خواند و احقاق حق خود و ولیّ خود را فریاد زد
از همان روز شیعیان فهمیدند
که احقاق حقوقشان از حکّام را باید فریاد بزنند

از همان روز بود که می‌شد حدس زد
خون ناموس شیعه، کوچه‌ها را فرش خواهد کرد

آن روز که محبوب دل رسول‌الله (ص) سیلی خورد
آن روز که پهلوی فاطمه (س) شکست و محسن قربانی شد
روزی که درب خانه‌ای آتش گرفت
که پیامبر خدا درباره‌ی صاحبش گفته بود:
«مَن کُنتُ مَولاه، فَهذا عَلیٌّ مَولاه»
از همان روز شیعیان فهمیدند
که برای دفاع از دین رسول‌الله باید خون بدهند

ناموس بدهند
سیلی بخورند
و…
قربانی شوند

اکنون ما هستیم و فاطمیه و بحرین
ما هستیم و انتقام خون مادر از آل خلیفه
این خلیفه یا آن خلیفه، لا تفاوت بینهما
ما هستیم و خونی سرخ
به یادگار و ماندگار، از صحرای کربلا و دشت نینوا
که اکنون باید بر روی زمین ریخته شود
برای تحقق آینده‌ی سبزی که متصل به ظهور منجی است

و چه شباهت عبرت‌ناکی است
میان ریختن خون مادرمان در کوچه‌های مدینه
و زنان شیعه‌ی بحرین در خیابان‌های منامه
به قول دوستی:
«فرقی نمی‌کند
در کوچه‌های مدینه یا در خیابان‌های منامه
دستِ شُرطه‌های حجاز همیشه سنگین است…»

[ms 1]

وقتی به دیار حجاز می‌‎روی و رواج سنت‎های عرب جاهلی را پس از ۱۴۰۰ سال، آن هم با رنگ و لعاب دینی می‌‎بینی، با خود خواهی گفت عجب برگ برنده‎ای است قبر مخفی زهرای مرضیه (سلام الله علیها). گویی این قبر مخفی مانده است تا برای همیشه‌ی تاریخ، رسواکننده‌ی سنت‎های اشرافی عرب جاهلی باشد. این را زمانی بهتر درمی‌‎یابی که از شیوخ عربی، که با حناهای درجه یکِ یمنی، محاسن بلند خود را به رنگ سرخ درآورده‎اند و بوی عطر تند فرانسویشان از فرسنگ‎ها مشامت را می‌‎آزارد و چفیه‎های سرخ و اتوکشیده‎شان و عباهای گرانِ عربیشان، تفاخر و تکاثری از جنس دینی را رقم می‌‎زند، سؤال می‌‎کنی که چرا قبر زهرای مرضیه مخفی است.‌‌ همان نگاه مبهوت و بی‎جواب، پُر از جواب است برایت.

البته اشرافیت جاهلی محدود به حجاز نیست. امروز و پس از ۱۴۰۰ سال، اشرافیت جاهلی را در جای‌جایِ بلاد اسلامی می‌‎توانی لمس کنی؛ از یمن گرفته تا لیبی، از میدانِ التحریر گرفته تا میدان لؤلؤ و از اردن گرفته تا تونس. و عجیب نیست رفاقت شیوخ حجاز با برخی شیوخ ایرانی. اشرافیت جاهلی را حتی در ایران هم می‌‎توانی پیدا کنی و حتی شاید پررنگ‎‌تر از بلاد دیگر. اشرافیت جاهلی قوی‎‌ترین ابزار برای انزوای سنت الهی ولایت است، و قوی‎‌ترین خنثی‌کننده‌ی این سنت اشرافی، گریه‎های بلند و شبانه‌روزی زهرای اطهر. گریه‌های زهرای مرضیه (سلام الله علیها) و گریه برای صدیقه‌ی کبری، سیاسی‎‌ترین گریه در عالم است، و قبر مخفی او بزرگ‌ترین رسوایی برای سنت اشرافیت جاهلی؛ رسوایی‌ای که گویی باید تا آخر تاریخ باقی بماند.
آری! برای مقابله با اشرافیت جاهلی، باید زهراوار برای زهرای مرضیه گریست…

فاطمیه‌ی بحرین، امسال زود‌تر رسیده است گویا. چقدر کوچه دارد بحرین؛ چقدر در؛ سوخته این روز‌ها. همه‌جا بیت‌الاحزان شده است، اما آل ابلیس گفته گریه ممنوع؛ عزاداری هم! آن‌ها حتی از گریه هم ترس دارند، چون پدرانشان هم از گریه‌ی فاطمه ترس داشتند در مدینه.
اما این‌بار کور خوانده‌اند…

دیگر اجازه نمی‌دهیم سیلی جهل اعراب بر صورت معصوم ناموس شیعه نواخته شود. ما برای انتقام آمده‌ایم. ما برای جبران آمده‌ایم. فرمول یک و دو و هزار و به توان بی‌نهایت که سهل است، آل خلیفه و آل سعود و تانک‌های Made in USAشان که سهل است، حتی اگر خود شمر ابن ذی‌الجوشن، خود یزید ابن معاویه یا خود عمر ابن سعد هم حاضر شوند و بار دیگر بخواهند خودنمایی کنند، با اشاره‌ی «آقا» عاشورا را برایشان تکرار می‌کنیم؛ عاشورایی که این‌بار دیگر محدود به ۷۲ نفر نیست، بلکه تمام مظلومان و محرومان و مستضعفان جهان را در جمع خود دارد…

خانه‌تکانی

[ms 0]

مادر کار می‌کند؛ صبح، ظهر، عصر، شب و حتی گاهی نیمه شب!
مادر همیشه کار می‌کند؛ بهار، تابستان، پاییز و… حتی در سرمای زمستان!
هفته‌های آخر زمستان اما، مادر بیشتر کار می‌کند؛ کارهای اساسی.

[ms 6]

آواره است این روزها؛ نردبان. برای پایین آوردن پرده، پاک کردن شیشه و در و دیوار و حتی برای بریدن شاخه‌های کج و معوج درخت حیاط،‌ پا به پای مادر می‌رود.

 فرش‌ها را در حیاط خانه پهن می‌کند، کمی پودر رویشان می‌ریزد و با جارو و فرچه به جانشان می‌افتد و آن را از هرچه در طول سال رویش ریخته، خوب خوب تمیز می‌کند؛ انگار نه انگار که هوا سرد است و آب، یخ!

[ms 2]

بازی کودکانه و پرنشاطی است شستن فرش، برای بچه‌های کوچک. انگار که مادر یک عالم گل پاشیده است روی سنگ‌فرش حیاط و دارد آبشان می‌دهد. چه لذتی دارد تماشای گل‌های قالی، وقتی که از قلقلک جارو و فرچه، لب به خنده باز می‌کنند. حتی آنها هم باید از خواب زمستانی‌شان بیدار شوند. باید! بیدار شوند؛ چون مادر می‌خواهد!

[ms 5]

 مادر می‌خواهد خانه برای همسر و بچه‌هایش زیبا و تازه شود. پس دستی به سر و روی همه چیز می‌کشد؛ فرش، شیشه، در، دیوار و…

مادر می‌خواهد همه چیز در بهترین حالت ممکن باشد! پس می‌شود!  چون مادر اینجا هم فرمانده است و هم سرباز. هم باغبان می‌شود، هم رفوگر. همه جور کاری می‌کند، اما خسته نمی‌شود؛ چون مادر است!

[ms 3]

مادر حواسش نیست، اما چشمان تیزبین بچه‌ها لحظات را در ذهنشان ضبط می‌کنند؛
همان لحظه که مادر فرش می‌شست و دستانش از هوای سرد و آب یخ‌کرده‌ی حیاط بی‌حس شده بود و تند تند «ها» می‌کرد تا جان بگیرد و شستن را ادامه دهد… . همان لحظه که پایش را از چکمه‌ی سوراخ‌شده بیرون آورد تا آب‌های جمع‌شده را بیرون بریزد… و دیدند که پای مادر سرخ‌تر از لبو شده اما باز به کارش ادامه می‌دهد! انگار نه انگار!

[ms 1]

چشمان بچه‌ها شاهد بود که مادر با چه وسواسی غبار از چهره‌ی شیشه‌ها پاک می‌کرد؛ از بالا به پایین، از پایین به بالا.

دیدند شانه‌های مادر که خسته می‌شود، فقط چند لحظه صبر می‌کند، قد راست می‌کند، نفسی عمیق می‌کشد و باز ادامه می‌دهد…

[ms 8]

مادر به اندازه‌ی همه‌ی ما کار می‌کند در این روزهای آخر زمستان. انگار فقط او بوده که یک سال در این خانه زندگی کرده است.

 بچه‌ها می‌دانند که بیش از همه، مادر انتظار بهار را می‌کشد، چون مادر «خانه‌تکانی» می‌کند و این یعنی بهار در راه است…

[ms 4]

 

کریمه‌ی اهل‌بیت

[ms 0]

هم امام موسی بن جعفر(ع)، هم نجمه خاتون و هم حضرت رضای ۲۵ ساله، منتظر دختری بودند که امام صادق نیز از روز تولد فرزندش، چشم به راه او بود.

یکی از شیعیان دیده بود که امام صادق با کودکی در گهواره سخن می گویند، تعجب کرد. امام فرمود: تعجب نکن، این کودک، فرزندم موسی است. خداوند از او دختری به من عنایت کند که نامش فاطمه است.. او در سرزمین قم به خاک سپرده می شود و هر کس مرقد او را در قم زیارت کند بهشت بر او واجب است.

ادامه کریمه‌ی اهل‌بیت

برای کبری قربانی؛ بوی پیراهن یوسف

[ms 0]

بند اول:
دیروز بود… همین دیروز که عکس یک نوزاد را توی پلاس دیدم
زیرش نوشته شده بود: «با تربت حسین کامش را گشودم‬
‫کمکش کردم شور بگیرد و سینه‌زن حسین باشد‬
‫جوادِ ما امروز به دنیا آمد.»
امروز شد
همین امروز
خبر آمد که مادر آن نوزاد پر کشید…

[ms 3]

[ms 5]
بند دوم:
باید هم شهید می‌رفتی کبری
وقتی که شاهدانه زندگی کردی
وقتی که خانه‌ات پاتوق آنهایی بود که درد دین و فرهنگ داشتند
و پا به پای همسرت به شهرهای مختلف می‌‌رفتی
مسئولیت تدریس وبلاگ‌نویسی برای دختران را به‌عهده داشتی
که امروز ما
بسیاری از کسانی که این روزها دستی بر قلم داریم و در سایت‌ها و مطبوعات مختلف قلم‌ می‌زنیم
شاگرد آن روزهای تو بودیم.

[ms 8]

[ms 7]
بند سوم:
امشب برای یک یار و همراه قدیمی
برای رفیقی از جنس خودمان دعا کنیم
دعا کنیم برای سبکبالی روحش
برای اینکه بهترین بانوی دو عالم میزبانش باشد
نماز بخوانیم برای کبرای عزیز
کبری قربانی فرزند جانعلی
با اشک بخوانیم به یاد روزی که خودمان می‌رویم
کاش رفتن ما هم از جنسی باشد
که چشم‌هایی را بارانی کند
و کسانی باشند که برای بدرقه رفتن‌مان
رکعتی نماز بخوانند
و دعا کنیم
برای قلب‌های دردمند همسر و عزیزانش
از خدا صبر زیبا بخواهیم
بخواهیم که آیه‌ها دستش را بگیرند.

 

****

بدین‌وسیله ضایعه تاسف‌بار درگذشت این دوست و مادر عزیز را به همسر بزرگوار ایشان جناب حجت‌الاسلام اسماعیلی از صمیم قلب تسلیت عرض کرده و برای آن عزیز سفر کرده علو درجات را از درگاه احدیت خواستاریم.

 

بوی پیراهن یوسف

 

پدیده‌ای به نام مهد کودک

[ms 0]

با شروع فصل تلاش و تحصیل، در کنار سایر مدرسه‌ای‌ها ما شاهد این هستیم که بچه‌هایِ کوچکِ غیر مدرسه‌ایِ برخی خانواده‌ها هم باید خود را برای رفتن به مکان‌هایی به نام مهدکودک‌ آماده کنند و این خود تمرینی‌ست برای رفتن به مراحل بالاتر تحصیل و اجتماع.

و اما مهد کودک؛
مهدکودک‌هایی که باید پذیرای تعداد کودکان بیشتری نسبت به سال قبل باشند و این البته دلایل خاص خود را دارد؛ بسیاری از مادر‌ها به دلیل اشتغال و شرایط کاری خاص، مشکلات رفتاری کودکشان، فرستادن کودک در جمع همسالان خود به دلیل فضا و محتوای آموزشی مناسب‌تر نسبت به خانه و یا فقط برای آنکه چند ساعتی در روز بتوانند به کارهای شخصی خود برسند، فرزندانشان را به مهد کودک می‌فرستند، که البته آمارها حاکی از آن است که سهم مورد اول بیشتر از سایرین است.

اما در این بین، باز هم بسیاری از مادران چه شاغل و چه خانه‌دار، همیشه به دنبال این سوال هستند که: «آیا مهدکودک جای خوبی برای بچه‌هاست؟ آیا همه بچه‌ها باید مهدکودک بروند؟ و در این صورت مناسب‌ترین سن برای رفتن به مهدکودک چه سنی است؟»

در پاسخ به این سوال، سعی بر این است که معایب و مزایای این موضوع بیان گردد و نتیجه‌گیری به خواننده محترم واگذار میگردد.

برای ورود به بحث باید ابتدا اهمیت تربیت کودک و ضرورت پرداخت خانواده‌ها به این مهم را در منابع دینی و علوم دانشگاهی بررسی نموده، سپس وارد مباحث بعدی گردیم:

از آنجا که دین اسلام، کامل‌ترین دین و آخرین دستور زندگی است، لذا تمامی احتیاجات دنیوی و اخروی بشر را از طرق و منابع مختلف (قرآن و سیره پیامبر صلی‌الله و علیه و آله و معصومین علیهم‌السلام و جانشینان آنان) بیان نموده است، در این راستا تربیت و تعلیم فرزندان نیز از جمله موارد خاصی است که به کرات و متواتر به آن اشاره گردیده است.

اسلام مسئولیت تربیت دینی و مذهبی و جسمی انسان را در بعد فرهنگی و شکل‌گیری حیات معنوی بر عهده پدر و مادر گذاشته است و بر موضوع تربیت فرزند حتی قبل از ازدواج دو نفر با یکدیگر تأکید کرده است که زن و مرد با تحقیق و مداقّه در انتخاب همسر شایسته، زمینه تربیت فرزندان صالح و خلف را فراهم نمایند. در این‌باره، روایات و احادیث فراوانی وجود دارد که برای نمونه به چندین نمونه اشاره می‌گردد:

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند: «برای نطفه‌های خود جایگاه مناسبی اختیار کنید، زیرا زنان، شبیه برادران و خواهران خودشان فرزند به دنیا می‌آورند. نهج الفصاحة، ص ۳۲۵»، همچنین امام صادق علیه‌السلام در این‌باره می‌فرمایند: چون اراده خداوند بر آفرینش انسانی تعلق گیرد، تمامی ویژگی‌های اجداد وی تا حضرت آدم را گرد می‌آورد و او را با ویژگی‌های یکی از آنان می‌آفریند. طبق این روایات، نه تنها والدین و دایی و سایر بستگان در شخصیت و تربیت کودک نقش دارند بلکه نسل‌های گذشته فرد نیز در ویژگی‌های فرد نقش بازی می‌کنند. به قول شاعر: خشت اول گر نهد معمار کج/تا ثریا می رود دیوار کج.

همچنین رفتار و کردار پدر و مادر در سایر مراحل زندگی نوزاد، بر تربیت و شخصیت وی تاثیر دارد از جمله: تغذیه حلال و پاک پدر و مادر در زندگی مخصوصا در زمان انعقاد نطفه و بارداری و بعد از تولد، نحوه‌ی رفتار پدر و مادر با یکدیگر و غیره. علاوه بر آن، درباره‌ی اهمیت به کودکان و اهتمام به تربیت صحیح آنها در زمان طفولیت و پس از تولد در منابع دینی و کلام بزرگان به کررات پرداخته شده است.

رسول خدا که درود خداوند بر او باد، فرمودند: «مراقب کودکان خود باشید و آن‌ها را خوب تربیت کنید، چون آن‌ها هدیه‌ای هستند از جانب خداوند برای شما». همچنین فرمودند: فرزندان خود را عزیز بدارید و آن‌ها را خوب تربیت کنید. و مطالب مهم و بسیار دیگری نیز در دین مبین اسلام در این‌باره نقل شده که جهت جلوگیری از اطاله‌ی کلام از ذکر آنها خودداری می‌شود و علاقه‌مندان در این زمینه را به کتب زیر ارجاع می‌دهیم.

با توجه به مطالب ذکر شده، دریافتیم که در دین اسلام به تربیت کودک و نقش والدین در این امر بسیار سفارش شده است. حال برای اینکه از کیفیت و کمیت این موضوع مهم اطلاع یابیم، باز به بیان مطالبی از علوم دینی و علوم دانشگاهی می‌پردازیم:

[ms 1]

امام علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه ذیل نامه به امام مجتبی علیه السلام بر اهمیت تربیت انسان در زمان طفولیت و کودکی تاکید می‌فرمایند و بیان می‌دارند: «پسرم! قلب فرزند نورس، مانند زمین خالی است، خالی از بذر و گیاه، هر تخمی که در آن بیفشانی،‌‌ همان می‌روید.» علاوه بر منابع دینی علوم دانشگاهی و نوین همچون روانشناسی نیز بر این امر واقف شده است که تربیت کودک را باید از همان‌ آغاز تولد و حتّی‌ از دوران جنینی شروع کرد، زیرا «شخصیت کودک در‌‌ همان پنج سال اول پایه‌ریزی می‌شود» و کودک در همان سنین کودکی بیشترین آمادگی ذهنی را برای فراگیری مطالب گوناگون دارد.

بنابراین با توجه به مطالب بالا، اهمیت پرداختن به امور تربیتی و شناختی کودکان از همان سنین خردسالی به خوبی مشخص است. لذا در همین راستا، والدین و مسئولان جامعه باید تدابیری مهم در این خصوص بیاندیشند.
در بین روش‌های متعدد تربیت فرزند، عده‌ای برای رفتن کودکان به مهد کودک، نقش قابل توجهی قایل‌اند و اعتقاد دارند:

کودکان با قرار گرفتن در محیط مهد کودک، معمولا رشد تکلم بهتری پیدا می‌کنند، اعتماد به نفسشان بیشتر می‌شود، اضطرابشان کاهش می‌یابد، اگر در مهدکودکی که شرایط خوبی دارد، نگهداری شوند، توان دوری از مادر را به تدریج پیدا می‌کنند و از طرفی سن مناسب برای آموختن زبان دوم، ۳ سالگی است و رفتن به مهد کودک آموزش آن را تسریع می‌کند. و بیان می‌دارند کودکانی که به مهد نمی‌روند: دیر‌تر اجتماعی می‌شوند، هنگام بازی با همسالان قوانین را رعایت نمی‌کنند و این کودکان زمان رفتن به مدرسه به سختی از مادر جدا می‌شوند، چرا که هرگز تجربه دور بودن از مادر را نداشته‌اند.

در مقابل گروه بالا که از حامیان و مروجان مهد کودک هستند و برای آن مزایایی ذکر می‌کنند، عده‌ای هم رفتن به مهدکودک را مخصوصا از سنین پایین دارای معایبی همچون: پرخاشگر شدن کودک، مستعدشدن برای بیماری‌های جسمی و فکری، تاثیر متقابل بچه‌ها از هم به ویژه در امور ناشایست، اصول تربیتی غلط برخی از مربیان مهدها، کم‌حوصله بودن مربیان و از همه مهمتر دور شدن کودک از آغوش مادر (که بهترین مأمن خصوصا برای بچه‌های کوچکتر است) و محیط خانه و خانواده و تربیت‌شدن در فضا، فرهنگ و اصولی بعضا ناهماهنگ با فضای خانه و اطرافیان، می‌دانند.

حال که به بیان اهمیت و ضرورت تربیت فرزند و بررسی نظرات گروههای مختلف در باب مزایا و معایب مهد کودک بیان گردید، نویسنده با پافشاری بر موضع اولیه خود، مبتنی بر بی‌طرفی و جدای از هر گونه دید تعصبی و یک‌جانبه‌نگر پیشنهاد خود را مبنی بر: گریز ناپذیربودن وجود مهدها در جامعه و شرایط فعلی و ضرورت مراجعه برخی خانواده‌ها به این مکان‌ها و اصلاح محیط و مواد آموزشی این مراکز و استفاده از مربیان کارآزموده و آشنا به اصول و مبانی تربیتی خصوصا بر مبنای دیدگاه‌های اسلام ناب را ارائه داده و قضاوت در این‌باره را به خوانندگان محترم واگذار نموده و به این گفته شاعر بسنده دارد که :
در خانه اگر کس است یک حرف بس است…
وَآخِر دَعْوَانا أَنْ الْحَمْد لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِینَ

وقتی خواستگارها از پنجره فرار می کنند!

[ms 0]

اصلاً مانده‌ام چرا هی مدام از ازدواج آسان سخن می‌گویند؟! مگر نه اینکه انسان‌ها قدر چیزهایی که آسان به دست می‌آورند را نمی‌دانند؟! مثلاً همین چندسال پیش کنکور برای خودش برو بیایی داشت و هر کسی نمی‌توانست در آن قبول شود، به همین دلیل وقتی کسی در دانشگاه قبول می‌شد درس‌خوان بود و نمره‌ی خوب می‌گرفت! اما این روزها چون هر کسی در دانشگاه آزمون بدهد قبول می‌شود، دیگر دانشجوها قدر دانشگاه را نمی‌دانند و درست و حسابی هم درس نمی‌خوانند!

به همین دلیل از نظر من نه تنها نباید ازدواج را آسان برگزار کرد، بلکه باید روز به روز سختترش کرد! چندی پیش سازمان جوانان (که این روزها منحل شده!) صحبت از این می‌کرد که جوانان قبل از ازدواج بروند گواهینامه ازدواج بگیرند! من نه تنها با این مورد موافق هستم بلکه معتقدم غیر از گواهینامه ازدواج، فردی که به خواستگاری می‌رود باید خانه، خودرو، کار درست و حسابی و دویست میلیون تومان پول نقد هم داشته باشد!

حرف خصوصی: البته این حرف‌ها را برای آنکه کمی تا قسمتی کلاس گذاشته باشم گفتم؛ در مراسم خواستگاری، تنها از من پرسیدند، کی دَرسَت تمام می‌شود؛ همین! البته می‌دانستند شغلم چیست … نه صحبتی از باید خانه داشته باشی بود و نه صحبتی از خودرو و شرط‌های سخت. بالاخره ما جوان‌هایی که پدارن غیرمایه‌دار داریم هم، حق زندگی داریم. تا کی باید صبر کرد تا به تمام امکانات رفاهی زندگی رسید؟! دونفری آسانتر می‌شود زندگی را ساخت؛ با کمک هم. انگیزه‌ها اینطور بالاتر می‌رود و خدا هم آن بالا حواسش به ما هست.

مهریه کم باشد به چی ام پز بدم؟!
برخی می‌گویند مهریه باید کم باشد! خب اگر مهریه‌ی من کم باشد، با چه چیزی جلوی دخترهای فامیل پز بدهم؟! منکه نه درس خوانده‌ام، نه کاری دارم و نه هنری! باور کنید تنها چیزی که می‌توانم با آن جلوی دخترهای فامیل قیافه بگیرم همین یک مورد است! بگذارید مهریه‌ام را بالا بگویم! … چی؟! بحث در مورد مهریه این روزها خز شده و دیگر کسی در این مورد صحبت هم نمی‌کند؟! حتی داشتن مهریه‌ی پایین نشانه‌ی روشن‌فکری و باکلاسی هست؟! خب اگر یک روز شوهرم من را گذاشت و رفت چه؟! … آره دیگه! با شناختی که از خودم دارم بعد از دوماه اگه از خوردن غذاهایی که می‌پزم زنده بمونه، به خاطر اخلاق بدم از دستم به کوه و بیابون پناهنده می‌شه! به همین خاطر و برای جلوگیری از پناهنده‌شدنش به بیابون، باید مهریه‌ام بالا باشه تا بدونه اگه بخواد من رو ترک کنه، باید بره و آب خنک بخوره! … البته هنوزم شک دارم بین من و زندون، من رو انتخاب کنه! … چی؟! چرا اخلاقم رو خوب نمی‌کنم؟! … چرا زندگی رو از همین ابتدا بر پایه بی‌اعتمادی تشکیل می‌دم؟! … سئوال‌های سخت می‌پرسین چرا؟!

حرف خصوصی: نمی‌گویم به مانند فیلم «کتاب قانون» مهریه فقط آب باشد و نمی‌گویم به مانند برخی که در دنیای توهمات زندگی می‌کنند، مهریه هزاران سکه‌ی طلا باشد. فقط این را می‌گویم که مهریه نه باعث خوشبختی می‌شود و نه بدبختی. شروع زندگی را با بی‌اعتمادی شروع نکنیم. در مورد مهریه همسرم، پدرش گفت هر چه خودتان دوتایی توافق کردید و همسرم دلیلی برای بالا بودن مهریه نمی‌دید و این دلم را قرص می‌کرد که همسرم چقدر به من اعتماد دارد.

افتادن فک همه فامیل!
مراسم عروسی باید خفن باشد! بایستی فک همه‌ی فامیل پایین بیاید و چشم‌هایشان نیز از تعجب حاصل از دیدن مراسم عروسی‌ام بیفتد بیرون!

من ماشین عروس نمی‌خواهم! عروسی یکبار اتفاق می‌افتد و به هین دلیل بایستی آقا داماد آینده برایم سنگ تمام بگذارد! بهتر است از هلکوپتر استفاده کنیم! چقدر با شکوه می‌شود! فکرش را بکن: «هلکوپتر عروس!»

باید با شونصد نوع غذا و میوه و شیرینی از میهمان‌ها پذیرایی شود؛ هر چند هر کار هم بکنی، آخرش از غذای عروسی ایراد می‌گیرند نامردها!

بایستی تالار عروسی بهترین تالار شهر باشد! و هفت روز و هفت شب برایم جشن بگیرند! همیشه از کودکی وقتی مامان بزرگ در داستان‌هایش می‌گفت هفت روز و هفت شب عروسی می‌گرفتند، خوشم می‌آمد و آرزو داشتم من هم اینگونه عروسی کنم! داماد آینده بایستی بتواند من را به آرزوهای کودکی‌ام برساند! دامادی که نتواند من را به آروزهایی که در سه چهار سالگی داشتم برساند، به چه درد می‌خورد؟!

حرف خصوصی: این روزها دیگر دور و زمان جشن‌های پرهزینه گذشته است. همه درک می‌کنند که جوانان مشکلات اقتصادی دارند؛ حتی آفرین می‌گویند به آنانی که هر چه ساده‌تر مراسمشان را برگزار کنند. چرا وقتی می‌شود پس‌انداز را پول رهن خانه داد، آنها به خاطر درآوردن چشم این و آن هدر کنیم؟!
همسرم می‌گفت مراسم نمی‌خواهد بگیریم اما وقتی دیدم چقدر او قانع است، با خودم گفتم هر طور شده مراسم آبرومندی خواهم گرفت. همسر انسان باید یار و همدم انسان باشد و در تمام مراحل زندگی در کنار او.

کامل‌شدن جهیزیه قبل از فوت!
پدرم این روزها صبح تا شب و بالعکس، شب تا صبح کار می‌کند! بالاخره آوردن فرزند مسئولیت‌پذیری می‌خواهد! آن زمان که من را به دنیا آورد، بایستی فکر این روزها را هم می‌کرد! به او گفته‌ام بایستی جهیزیه‌ای اسمی(!) برایم فراهم کنی! با اینکه از وقتی که کلاس اول ابتدایی بودم، پدر و مادر در حال تهیه جهیزیه‌ام بودند اما تا الان تنها ۲۵ درصد این جهیزیه تکمیل شده، شانس بیاورم تا قبل از زمان فوتم، جهیزیه‌ام کامل می‌شود و بعدش می‌توانم ازدواج کنم!

حرف خصوصی: نمی‌دانم چطور می‌شود اثبات کرد جهیزیه وسیله‌ای برای درآوردن چشم باقی فامیل نیست. مطمئن باشید آقا داماد خود شما را می‌خواهد، نه چهار تیکه آهن و چینی و … . جهیزیه «وسیله» است، نه «هدف»، وسیله‌ای برای یک زندگی خوب در کنار همسر. به شخصه برایم اصلا و ابدا مهم نبود که همسرم در جهازش چه دارد و چه ندارد. فقط می‌خواستم هر چه سریعتر به زیر یک سقف برویم. همین!

عروسی مهمتر است یا فوتبال؟!
عروسی من مهمتر است یا یک مسابقه فوتبال؟! حتی بازی‌های لیگ دسته دو را هم با چند دوربین فیلمبرداری می‌کنند؛ آنوقت توقع دارید عروسی من تنها با یک فیلمبردار انجام شود؟! عمراً!

بایستی حداقل هفت هشت ده‌تایی فیلمبردار باشند تا بتوانند از زوایای مختلف عروسی من را پوشش دهند! باید بعدها با بازبینی این فیلم‌ها مشخص شود که هر کس دقیقاً چقدر کادوی عروسی داده است، هر کس دقیقاً چه لباسی در عروسی‌ام پوشیده! هر کس دقیقاً چند عدد شیرینی و یا میوه خورده! و هر کس دقیقاً چه حرف‌هایی پشت سرم گفته!

حرف خصوصی: مهم این نیست که تصاویر چقدر حرفه‌ای باشند؛ مهم این است که با دیدن آن تصاویر حس خوبی به تو دست بدهد! همین و بس! حتی با یک دوربین ساده‌ی گوشی همراه هم می‌شود از مراسم عروسی تصویربرداری کنید؛ باور کنید! حتماً تجربه دارم که می‌گویم!

منکه مشکلی ندارم!
آرایش عروس بسیار مهم است! باید بهترین آرایشگرهای دنیا را بیاورند تا روی صورتم آرایش کنند! البته منکه نیازی به آرایش ندارم و همینطوری خیلی هم زیبا تشریف دارم! اما خب، برای اینکه چشم آن دخترخاله‌ی حسودم در بیاید، بهتر است شصت هفتاد ساعتی روی صورتم آرایش کنند! شاید به خاطر نخوردن و نیاشامیدن در حین آرایش‌کردن کمی هم لاغر شدم!

آتلیه خیلی مهم است! مگر چند دفعه در عمرم این شانس را خواهم داشت که بیش از شصت سال روی صورتم کار شود؟! شاید بالاخره طوری شد که بشود عکسی گرفت که خودم از دیدنش نهراسم! البته اگر پیش از این عکس‌هایم ترسناک از کار در می‌آمدند، همگی به خاطر ناشی‌بودن عکاس‌ها بودند، وگرنه منکه مشکلی ندارم!

می‌خواهم اینقدر در آتلیه عکس بگیریم که وقتی به خانه‌ی خودمان رفتیم، با آن عکس‌ها دیوارهای خانه‌یمان را کاغذدیواری کنیم!

حرف خصوصی: نگرانی در مورد اینکه آرایشگاهی که می‌روی بهترین باشد و این حرف‌ها … فقط نشان‌دهنده‌ی این است که اعتماد به نفس نداری. باور کنید آرایش زیاد کردن برای عروس، در این روزها خز شده است!

داماد آینده و قصر آرزوها!
خانه‌مان بایستی سونا و جکوزی داشته باشد! اصلاً هم به من مربوط نیست که داماد اینقدر پول دارد یا ندارد! خب پول خرید چنین خانه‌ای را ندارد، برود چنین خانه‌ای را اجاره کند، اگر هم پول اجاره‌اش را ندارد، برود ده شیفت کار کند! من پایین شهر نمی‌روم، در خانه‌ی کوچک هم زندگی نمی‌کنم! داماد آینده باید مرا به قصر آرزوهایم ببرد!

حرف خصوصی: «اگه رو حصیر بشینم…اگه هیچ نداشته باشم…با تو من مالک دنیام.»؛ … می‌خوای شوهرت رو بیشتر ببینی؟! می‌خوای وقتی اومد خونه، خسته‌ی کار دوم نباشه؟! … پس توقعاتت رو منطقی کن … ما با خونه‌ی ۶۰ متری شروع کردیم … اتفاقاً هر چه خونه کوچیکتر باشه، راحتتر گرم میشه و کانون خانواده هم گرمتر میشه.

لیاقت منو نداشتن!
فقط تنها چیزی را که درک نمی‌کنم، این است که چرا این روزها پسرها از ازدواج می‌ترسند! نمی‌دانم چرا با این همه کمالاتی که دارم تنها در طی این ۳۵ سالی که از خدا عمر گرفته‌ام، ده سال پیش ؛ ۲ نفر به خواستگاری‌ام آمده‌اند که آنها نیز در اولین جلسه خواستگاری وقتی همین توقعات اندکم را شنیدند، از پنجره‌ی خانه فرار کردند! مطمئناً آنها لیاقت منو نداشتن!

حرف خصوصی: باور کنید این روزها پسرها از ازدواج نمی‌ترسند، پسرها از عدم تحمل همسر آینده‌شان می‌ترسند. از اینکه در غم‌ها و سختی‌ها کنارش نباشد … روزهای خوب می‌آید به شرطی که با کمک هم از روزهای سخت عبور کنید … این حرف‌ها را پیرمردی نمی‌زند که شکمش سیر باشد و بخواهد نصیحت کند. کسی می‌گوید که خودش هنوز در همین مرحله‌ی سخت زندگی است … اجاره‌خانه، هزینه‌ها و … اما نمی‌ترسد؛ چون یارش، در سختی‌ها هم کنارش خواهد بود و شریک غم و شادی‌اش.

شوهر باید به زن احترام بگذارد

[ms 1]

برایم عجیب است که چرا با وجود احادیث بسیار در مورد «احترام شوهر به زن»، از این مسئله‌ی مهم صحبت چندانی به میان نمی‌آید و گاه عملا مسئله‌ی اصلی را تأکید بر «احترام زن به شوهر» قرار می‌دهند (که البته آن هم در جای خود قابل بحث است، اما نکته‌ی اساسی، احترامِ بسیار به زن توسط شوهر می‌باشد که بی‌توجهی به آن می‌تواند ریشه‌ی بسیاری از درگیری‌های خانوادگی باشد). بنابراین، با توجه به مظلوم و کم‌رنگ واقع شدن اصل مطلب، یعنی احترام شوهر به زن، در برخی سخنرانی‌های مربوطه در جامعه‌ی کنونی، لازم به نظر می‌رسد در این‌جا نکاتی در این رابطه ارائه شود.

واضح است که هر انسانی باید به انسان‌های دیگر احترام بگذارد و زن و شوهر هم هر دو باید به یک‌دیگر احترام بگذارند؛ اما در این میان، اکرام و احترام نسبت به زن جایگاه خاص و ممتازی دارد . این‌که به‌طور خاص بر «احترام شوهر به زن» سفارش شده، به این دلیل است که احترام به زن، نه از جنس و نه به میزان احترام‌های دیگر است؛ بلکه سطحی بسیار بالاتر دارد، که البته آن هم به دلیل نوع آفرینش و ویژگی‌های خاص زن و شخصیت ویژه‌ی اوست.

انسان شخصیت دارد، اما در زنان این شخصیت و شأن، بسیار ویژه‌تر و به نوعی مضاعف می‌باشد (به همین دلیل حتی مردانی که کم‌ترین بویی از انسانیت برده‌اند نیز، به‌طور بدیهی و بدون نیاز به استدلال و منطق خاصی، در درون خودشان یک حس احترام ویژه نسبت به زنان احساس می‌کنند).

افرادی که این مسئله (احترام ویژه‌ی شوهر به زن) را نادیده می‌گیرند یا کم‌رنگ می‌نمایانند، مشکلشان این است که آن قابلیت احترام ویژه‌ی زن را نمی‌بینند یا از آن اطلاعی ندارند و فکر می‌کنند همان احترامی که به مردها و به انسان‌ها به‌طور کلی گذاشته می‌شود، برای زن‌ها کافی است! حال آن‌که زن به دلیل ویژگی‌های خاصی که دارد، احترام بیش‌تر و ویژه‌تری را نیز می‌طلبد و تنها در این صورت است که در جایگاه واقعی خود دیده شده است.

نمونه‌ی عمده‌ی این نگاه اشتباه را در جوامع غربی می‌توان دید که مدام از تساوی حقوق زن و مرد دم می‌زنند و در واقع با این کار، در بسیاری از موارد، شأن و جایگاه واقعی زنان را پایین می‌آورند. نگاهی به جوامع غربی نشان می‌دهد که زن به‌طور کلی از چندان احترام و ارزش خاصی (آن‌طور که باید) برخوردار نیست (گاهی با دیدن برخی صحنه‌ها در جوامع غربی حالم بد می‌شود. مثلا رفتار عده‌ای از مأموران پلیس با برخی زنان و مواردی از این قبیل)؛ دلیلش این است که آن‌ها تفاوتی میان دو مقوله‌ی «نوع رفتار با زنان» و «نوع رفتار با مردان» نمی‌بینند و میزان احترام به زن و مرد را یکسان می‌پندارند (که همان‌طور که گفته شد، هر دو محترم هستند، اما زنان قابلیت احترام بیش‌تری را دارند).

آن‌ها نمی‌خواهند بپذیرند که احترام به زن، مقوله‌ای بسیار ویژه و نه از جنس احترام کلی به همه‌ی افراد جامعه است. اما اسلام بر این جایگاه واقعی زن تأکید دارد و دستورات اسلام درمورد زنان کمک می‌کند که آن احترام ویژه‌ی زن حفظ شود؛ یعنی همه بدانند که نگاه به زن باید نگاهی فوق‌العاده ممتاز و با احترام ویژه باشد.

برخی‌ها را می‌بینیم که فقط بر این تأکید دارند که وظیفه‌ی زن احترام است، به علاوه‌ی سایر موارد (مسلما این وظیف زن هم در جای خود باید بحث شود، اما نه این‌که جای صحبت بر سر مسائل مهم‌تر را بگیرد). البته آن‌ها بعضا بحثشان بر سر زنان و وظایف آنان است که چنین صحبتی را می کنند که اتفاقاً صحیح هم هست، اما نه این‌که فقط (یا بیشتر) آن طرف قضیه را ببینند و تا این حد تأکید را از وظیفه‌ی مهم مرد یعنی «احترام به زن» بردارند و بدون ذکر آن به موارد دیگر بپردازند؛ در حالی که در روایات بسیاری مشاهده می‌شود که احترام به زن، از وظایف مهم شوهر ذکر شده است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند:
«من اتّخذ زوجة فلیکرمها»؛ کسی که زنی را به همسری برمی‌گزیند، بر وی واجب است که او را احترام کند. (محمدباقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۴)
هم‌چنین امام جعفر صادق (علیه السلام) نیز در بخشی از روایتی، چنین جمله‌ای فرموده‌اند. (بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۲۴.۳)

امام سجّاد (علیه السلام) در بیان حقوق زن بر شوهر می‌فرمایند:
حق همسر تو آن است که بدانی خدا او را مایه‌ی آرامش و الفت تو قرار داده و این را از جمله نعمت‌های بزرگ خدا بشماری و از این رو او را احترام کرده و نسبت به او مهربان باشی. (محمدباقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج ۷۱، ص ۵)
برایم جای تعجب است که چطور مسئله‌ی مهم احترام شوهر به زن، از سوی برخی کارشناسان مربوطه این‌قدر نادیده گرفته می‌شود، و وقتی هم موردی از وظایف مردان ذکر می گردد، بر سایر موارد تأکید دارند؛ در حالی که واقعیت این است که انجام همه آن وظایف بدون در نظر گرفتن احترامی که در شأن زن باشد، به هیچ وجه کافی نیست و هرگز آن فایده‌ای را که باید داشته باشد، ندارد. احترام (در حد بسیار)، شرط لازم و اساسی است و به نظر من مهم‌ترین وظیفه‌ی مرد نسبت به زن، در درجه‌ی اول احترام است و در کنار آن انجام سایر وظایف.
به هر حال، یک حقیقت وجود دارد و آن این‌که زن به دلیل ویژگی‌های زن بودنش قابلیت احترام بیش‌تری دارد و هر مردی که فطرت خود را بیدار نگاه داشته باشد، این حقیقت را در درون خود می‌یابد. همان‌طور که از برخی روایات هم استفاده می‌شود، احترام به زنان از نشانه‌های بالا بودن سطح انسانیت مردان است (نقل به مضمون). پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمایند: «فقط انسان‌های بزرگوار زنان را گرامی می‌دارند.» (نهج‌الفصاحه، ح ۱۵۲۰)

زن مانند گوهری است که مرد باید قدر او را دانسته و ارزشش را بشناسد و او را گرامی بدارد. به‌طور خلاصه، اگر مردان همواره موقعیت خاص و شأن بالای زن خود را بشناسند، و با حالت شکوه و احترامی که شایسته‌ی زن است، به او بنگرند (که همه‌ی این‌ها بسته به میزان انسانیت در مرد است و عمل به آن‌ها برای مردان سخت نیست؛ بلکه مطابق با فطرت آن‌هاست)، زنان (حتی زنان معمولی که در سطح متوسطی از انسانیت هستند) نیز در این شرایط که در جایگاه واقعی خود قرار گرفته‌اند، به خودی خود وظایف بی‌شمار خود را در مقابل همسر به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهند، و در این حالت است که همه چیز در جای خود قرار می‌گیرد.

این بحث حتی درمورد آن‌هایی که هیچ بویی از انسانیت نبرده‌اند، نیز جواب می‌دهد. البته یک زن مؤمن و برخوردار از انسانیت، حتی در صورتی که همسر او هیچ یک از وظایفش را در مقابل او انجام ندهد، باز هم وظایف بی‌شمار خود را در خانواده به بهترین شکل ممکن به انجام می‌رساند.

 

اینجا زمین سفت است…

[ms 0]

«یا من هدانی للإیمان من قبل ان اعرف شکر الامتنان»… از شکرهای دعای عرفه بود. شکر که من را هدایت کردی در مسیری که ایمان داشته باشم خیلی قبل‌تر از آن که حتی بتوانم به خاطر این لطفت از تو تشکر کنم. خیلی قبل‌تر از آن که بفهمم چرا آدم‌ها می‌آیند اینجا، چرا می‌نشینند، چرا گریه می‌کنند. همان موقع که از این هیئت‌ها و دسته‌ها، فقط لذت بازی‌کردن با بچه‌های دیگر را می‌فهمیدم و شام خوشمزه‌ی مهدیه‌ی بهشهر را و دراز کشیدن روی پای مامان در گرمای حسینیه و یک خواب سبک…

الان ولی صبح‌ها دوست دارم زودتر بروم خانه همسایه که زیارت عاشورا می‌خوانند. وقتی که هنوز چند نفری بیشتر نیامده‌اند و کنار همه دیوارها خالی است. دوست دارم دست بزنم به دیوارها که سفت‌ند و روی زمین راه بروم که سفت است و مطمئن و بعد گوشه‌ای بنشینم روبه روی در و ببینم زنان را که دم در می‌ایستند، کفش‌شان را در پلاستیک می‌گذارند، در را باز می‌کنند و یک پایشان را با احتیاط می‌گذارند روی زمین و بعد پای بعدی‌شان را با اطمینان و بعد محکم راه می‌روند تا جایی را پیدا کنند و بنشینند و این لذت در همه وجودم رخنه کند که هیچ کس در این زمین فرونمی‌رود… در این زمینی که یک قدم آنطرف‌ترش هیچ‌چیزی سرجای خودش نیست و غوغا است و آشوب است. شکر که من اینجا هستم. در این چهاردیواری که سیاهی حسین دارد و صدای محزون مداح می‌آید و شانه‌های زنان می‌لرزد… کافی است همین‌جا بمانم. کافی است بیرون نروم. کافی است باورم شود که در این دنیا هیچ جای امن دیگری برای من نیست. هیچ جای امن دیگری…

مومن کارهای بزرگ نکرده…
محرم که می‌شود، چند برابر می‌شود این حس اضطراب و سرخوردگی از کارهای بزرگی که بر دوش ماست و وظیفه ماست و تکلیف ماست انجام دادنش و به سرانجام رساندنش و هنوز هیچ تغییری درشان ایجاد نشده. بقیه سال می‌شود شنید و گذشت ولی محرم که می‌شود، آدم نمی‌تواند بگذرد از این که هنوز غزه مشکل دارد، هنوز هیچ کاری برای شیعیان یمن نکرده، هنوز در عراق بمب‌گذاری می‌شود و آدم‌ها می‌میرند، هنوز فلسطین و اسرائیل درگیرند و تو نتوانستی هیچ کاری بکنی، هنوز افغانستان غوغاست، هنوز شیعیان پاکستان را می‌کشند و می‌روند به بهشت!، هنوز سلمان رشدی زنده است، هنوز دانشمندان ما را می‌کشند و شورای امنیت هنوز منتظر آن درس بزرگ و فراموش‌نشدنی است که قرار است ملت غیور ما بهش بدهد و هنوز جامعه‌مان فقیر دارد و مظلوم دارد و زمین‌خوار دارد و دروغگو دارد و هنوز حاج احمد متوسلیان معلوم نیست کجاست و آیت‌الله صدر و… و هنوز قرار نشده امام زمان بیاید.

محرم که می شود وجدان آدم زیر بار غیر قابل تحمل هزاران هزار امر به معروف و نهی از منکری که تکلیف بچه شیعه‌هاست نابود می‌شود.

محرم که می‌شود همه روحیه‌ها حماسی می‌شود و آدم‌ها تا می‌توانند وقت سخنرانی و مداحی و سینه‌زنی، تهدیدهای بزرگ آرزوهای بزرگ کارهای بزرگشان را فریاد می‌زنند و خونشان می‌جوشد و وقتی شور عزاداری تمام شد و چراغ‌ها را روشن کردند و آدم اشک‌هایش را پاک کرد، چشمش بغل دستی‌اش را می‌بیند و خودش را و بقیه را که دارند حاضر می‌شوند بروند هر کجا که بودند و باز سال بعد و تهدید آمریکا و اسرائیل و انگلیس و اگر لازم بود فرانسه یا دانمارک یا آلمان یا عربستان یا هر کجای دیگری که دلمان را و شور حسینیمان را آرام کند ولی آخر همه این تهدیدها و ارعاب‌ها ته دلمان یک حس سرخوردگی دردناک است. سرخوردگی از عملی نشدن هیچ کدام این رویاها.

مثلمان به بچه‌ای می‌ماند که در رویایش می‌بیند که برای گرفتن درجه استادی دانشگاه از پله‌های سالن همایش بالا می‌رود و ناگهان وقتی مادرش فریاد می‌زند لا مذهب این چار خط مشقت را بنویس که فردا مدرسه من را نخواهد، به خودش می‌آید.

حباب رویاهای من وقتی ترکید که کاریکاتور رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را دیدم و وقتی که فهمیدم مسلمان‌های بقیه دنیا، زودتر از ما واکنش نشان دادند و …. به گمانم صورت مسئله را پشت و رو گرفته‌ایم که هر چه بیشتر می‌گذرد، بیشتر سرخورده می‌شویم!

گفت وقتی خدا می‌گوید :مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ (هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاکیزه‏‌اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد {نحل.۹۷}) دارد چهار بار تأکید می‌کند که اگر آدمی که ایمان دارد، عمل صالح انجام دهد، خداوند قطعا به او حیات می‌بخشد و آدم به اندازه بهره بردنش از صفت حی خدا، حیات پیدا می‌کند و حیات داشتن یعنی داشتن علم و قدرت.»کسی که می‌داند و می‌تواند».

شاید شورای امنیت وقتی آن درس بزرگ موعود را از ما بگیرد که ما در سلام کردن به یک مسلمان شیعه در مجلس امام حسین تکبر نکنیم و در دلمان نسبت به هم قضاوت نکنیم و یکدیگر را دوست داشته باشیم و هر کدام سعی کنیم که خوب باشیم، یک مومن خوب و بعد باور کنیم که خداوند ما را تبدیل می‌کند به کسی که می‌داند و می‌تواند.

سربازان خاموش در اسکوپ سینما

[ms 0]

سال‌ها پیش، درست زمان اکران «گیلانه» نوشته‌ای از زنانه بودن گیلانه و حاکم بودن نگاه یک زن بر این فیلم سخن می‌گفت و آن را بزرگ‌ترین ضعف فیلم می‌دانست. اما ضعیف پنداشتن گیلانه در گرو نگاهی است که جنگ، و در معنای خاص آن دفاع مقدس، را امری صرفا مردانه دانسته و ظرفیتی برای حضور دیگر اقشار جامعه در این پدیده‌ی فراگیر متصور نیست؛ حال آن‌که پدیده‌ای چون جنگ قادر است تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک قوم، ملت و کشور را با خود درگیر کرده و تا مدت‌های طولانی سایه‌ی خود را بر سر طرفین درگیر حفظ نماید.

اما چرا آن متن و تفکر حاکم بر آن، تصویرِ به‌نمایش گذاشته‌شده‌ی یکی از اقشار درگیر در جنگ را تاب نیاورده و به جرم زنانه بودن به طعن و تحقیر آن پرداخته بود؟ آیا زنان در جنگ نقشی نداشتند؟ چرا با نگاه به سینمای دفاع مقدس اثری با نگاه به زنان دیده نمی‌شود و معدود آثار تولیدی در این حوزه توجه چندانی را برنمی‌انگیزند؟ می‌توان کلی‌تر پرسید: چرا زنان تابه‌حال در سینمای دفاع مقدس جایی نداشته‌اند؟

این سؤال مهم را می‌توان با چرایی اهمیت بازنمایی چهره‌ی زنان در سینما گره زد. سینما به‌عنوان هنر هفتم که به موجب تکنولوژی عصر حاضر زاده شد، علی‌رغم عمر کوتاه خود، گوی سبقت را از دیگر هنرها ربود و توانست به جایگاهی خاص در فرهنگ و هنر و جامعه دست یافته و به یکی از مهم‌ترین هنرها و حتی صنعت‌های حال حاضر جهان تبدیل شود.

توانایی خاص سینما در استفاده‌ی هم‌زمان از چند هنر مثل داستان و رمان، تصویر و موسیقی و… و ساخت پدیده‌ای که نه داستان است و نه موسیقی، بلکه ملغمه‌ای است از همه‌ی آنها، به سینما ویژگی خاصی بخشیده است.

سینما بیشتر، از انواع هنرها و هم‌چنین جریان‌های فکری پیش از خود بهره می‌جوید. سینما می‌تواند نقاشی، موسیقی، تئاتر، معماری، شعر، ادبیات، تاریخ، فلسفه و روان‌شناسی را یک‌جا در درون خود داشته باشد و همین ویژگی موجب شده است عنوان «هنر هفتم» و جامع هنرها به آن داده شود. (۱)

نوع رابطه‌ای که سینما با انسان امروز برقرار می‌کند، هرگز نظیری در تاریخ نداشته است (۲) و همین نکته به سینما جایگاهی خاص می‌بخشد. در حقیقت، پرده‌ی سینما خود زندگی نیست؛ آینه‌ی واقعیت هم نیست، اما نمادی است از زندگی. (۳) این تعریف، نسبتی پایدار و عمیق میان واقعیت زندگی و حیات سینما رقم می‌زند که در صورت بر هم خوردن این رابطه شاید حیات سینما و اهمیت آن در معرض تهدید قرار بگیرد.

ضلع مخفی این تعریف، هنرمند و سینماگر متعهد است که شکل‌دهنده‌ی تصویری ناب از زندگی بر پرده‌ی نقره‌ای سینماست. تعهد هنرمند است که او را به واکاوی لایه‌های مختلف زندگی واقعی مردم و تلاش آن‌ها برای حیات متعالی، ملزم کرده تا در حفظ و اعتلا و انتقال آن‌ها بکوشد.

از همین روی و با توجه به نسبت واقعیت و سینماست که پدیده‌ای به نام «دفاع مقدس» و در دل آن، زنان دفاع مقدسی از منظر بازنمایی سینمایی اهمیت می‌یابند؛ تا این ویژگی در کنار جایگاه هنرمند و تعهد وی نسبت به اجتماع و نقشی که در عرصه‌ی فرهنگ عمومی و حتی تخصصی ایفا می‌کند، به انتقال مواریث فرهنگی واقعیتی چون دفاع مقدس منجر شود.

هنرمند و متفکر است که با توانمندی خویش و به‌کارگیری آن در خدمت بشر می‌تواند لایه‌های مختلف اعتقادات، رنج‌ها، دردها و مرارت‌های بشر را در راستای ساختن جامعه‌ای انسانی به‌نمایش گذاشته و با انتقال تمامی آن تلاش‌ها، زمینه‌ی پیوستن دیگر اقشار و نسل‌ها را به این حرکات تعالی‌جویانه ایجاد کند.

تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل‌دهنده‌ی اسلام ناب محمدی، اسلام ائمه‌ی هدی، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها باشد. (۴)

تأکید امام خمینی (ره) بر حمایت هنر و هنرمند از نقاط متعالی زندگی بشر و تلاش‌های مستمر او و نمایش و ترویج این نقاط و تأکید بر مردمی بودن هنرمند، از جملات مذکور قابل درک است.

هنر در مدرسه‌ی عشق نشان‌دهنده‌ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ‌کامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. (۵)

بُعد اجتماعی هنر و ایفای نقش هنرمند در تحولات ملی و حتی بین‌المللی از سوی دیگر متفکران نیز مورد تأکید بوده و هست:

دوران هنرمندِ آرمیده به‌سر رسیده است، ولی باید مرارت‌ها را طرد کرد. این وسوسه در هنرمند هست که خود را تنها حس کند. چه بسا که این نکته را با خوشحالی رذیلانه‌ای در برابرش با فریاد بازگو کند.
اما هنرمند به هیچ وجه تنها نیست. هنرمند در میان همگان است. نه برتر از آن‌هاست و نه فروتر؛ بلکه درست در ردیف همه‌ی کسانی است که کار می‌کنند و در مبارزه‌اند. رسالت هنرمند در برابر بیداد، باز کردن درهای زندان‌ها و سخن گفتن از شوربختی و نیک‌بختی همگان است.
بی‌گمان تنها با هنر، تجدید حیات عدالت و آزادی را نمی‌توان تضمین کرد، اما با نبودن هنر، این تجدید حیات بی‌شکل و قواره است و بنابراین هیچ نیست. (۶)

دغدغه‌های اجتماعی دیگر متفکران و انتظارات ایشان از هنرمند حقیقی، از جملات «آلبر کامو» (که در کتاب «تعهد اهل قلم» ذکر شده‌اند) قابل استخراج است؛ که موجب تأملی نامحدود می‌شود بر اندیشه‌ی کسانی که هنر را تنها برای هنر می‌دانند و فهم می‌کنند و بر آن پای می‌فشارند.

پس نقش‌آفرینی هنرمند است که می‌تواند یک جامعه را به سرمنزل مقصود نزدیک کند و سینماگر به‌عنوان هنرمندی که در قبال مسائل و اتفاقات کشور و حتی جهان خویش مسئول است، مورد توجه وجدان بیدار جوامع مختلف بوده و در صورت پذیرش مسئولیت و یا حتی شانه خالی کردن از زیر این بار سنگین، در دادگاه وجدان‌های بیدار به قضاوت گذاشته می‌شود.

تاریخ هر ملتی است که آینده‌ی هنرمند و سینماگر را رقم می‌زند؛ این‌که سینماگر و هنرمند زنده بماند یا نماند و پر واضح است که عرصه‌ی حیات هنرمند، ذهن و قلب مردم یک جامعه است. رگ‌های پُرخونِ واقعیتی پُررنگ چون دفاع مقدس در این سرزمین، حیاتی طولانی در اذهان و افکار مردم ایران تضمین کرده است.

چه این‌که تا سال‌ها نمی‌توان چندین هزار شهید دفاع مقدس و هشت سال جنگ یک نفس را از ذهن هیچ دردمندی پاک کرد. از دیگر سو، در میدان تأثیرگذاری عمیق و وسیع هر جنگی بر لایه‌های مختلف اجتماع و اقشار گوناگون، حنای انکار رنگ می‌بازد.

به دیگر سخن، در صورت بروز جنگ (آن هم در بازه‌ی زمانی طولانی) نه‌تنها مردان جنگی بلکه زنان، کودکان و پیران نیز تحت تأثیر این پدیده قرار گرفته و هر کدام در جایگاه خود به ایفای نقش در این مسئله‌ی مهم می‌پردازند. پس نمی‌توان جنگ را تنها از قاب مردان تفنگ‌به‌دست سنگرها دید و شنید؛ بلکه لزوم برگزیدن قاب دیگر افراد نیز در آستان جنگ ضروری است؛ چه این‌که آن‌ها هم جنگی بوده‌اند.

اما نکته، محدود ماندن قاب سینمای دفاع مقدس در حوزه‌ی مردان و برگزیدن نگاه و زاویه‌ی آنان برای بررسی و نمایش پدیده‌ی مهم دفاع مقدس بوده و هست. حال آن‌که اگر سینماگر در پی انعکاس حقیقت حاکم بر دفاع مقدس است، باید برای یافتن آن حقیقت به سوی دیگر اقشار و افراد نیز رفته و با کنار هم نهادن قطعات این پازل عظیم بتواند سهم خود را در این واقعه ادا کند.

حضور زنان در پشت جبهه و نیز تشویق و تشجیع ایشان نسبت به حضور همسران، فرزندان و مردان خانواده‌ی خود در جنگ، نکته‌ای است که همواره مورد تأکید آگاهان امر قرار گرفته است و به‌عنوان واقعیتی مهم در تاریخ دفاع مقدس نقشی زایدالوصف دارد.

از دیگر سو، جامعه پس از جنگ، با زنانی روبه‌روست که فرزند، همسر، پدر و برادر از دست داده‌اند و یا با کسی مواجه‌اند که سالم رفته و جانباز بازگشته است؛ و این به معنی جنگی است که هنوز برای آن‌ها تمام نشده است (هرچند که به تصریح خمینی کبیر، جنگ ما جنگی بود در میدان عقیده که هنوز هم ادامه دارد.). زنان، سربازان خاموش و بی‌سنگر جنگی بی‌پایان‌اند که با بی‌مهری خاصی از سوی سینماگران مواجه شده‌اند.

البته نگارنده بر ضعف سینمای دفاع مقدس در زمینه‌ی انتقال مفاهیم حقیقی جنگ صحه گذاشته و تصاویر و فیلم‌های نمایش‌دهنده‌ی آن پدیده را جز در مواردی خاص و معدود تصاویری ناقص و خودساخته می‌داند؛ اما تأکید بر ورود صحیح دردآگاهان به عرصه‌ی سینمای دفاع مقدس، با نمایش بخش مغفول‌مانده‌ی جنگ منافاتی ندارد.

سینمای جنگ هم مانند ادبیات جنگ در جامعه‌ی ما جوان و نورسته است. بزرگی و هولناکی این جنگ آن‌قدر هست که هر دو گونه‌ی ادبی و هنری تلاش می‌کنند تا خود را به حقیقت این جنگ نزدیک کنند و آن‌گونه که بوده، نشان داده و بیان کنند. (۷)

این نکته‌ی مهم نشان از تلاش‌هایی دارد که باید با شدت بیش‌تری پی گرفته شوند تا موفق شویم به نمایش آنچه واقعا بوده است. زنان به‌عنوان بخشی از واقعیت درگیر با این پدیده‌ی مهم، اگر دیده نشوند، شاید بخش عمده‌ای از جنگ ناپدید شود.

ادبیات دفاع مقدس با تدوین خاطرات تعدادی از زنان دخیل در این مسئله می‌تواند منبعی مهم برای سینمای ما باشد. البته نمی‌توان تلاش‌های ادبیات را کامل و ایده‌آل دانست؛ چه این‌که انتقادات بسیاری هم بر آن حوزه رواست؛ اما تلاش‌های بیش‌تر ادبیات می‌تواند راهگشای آینده‌ی سینمای دفاع مقدس در عرصه‌ی زنان باشد.

دنیای جنگ دنیای پیچیده اما تازه‌ای است که جز با تحقیق و تلاش برای رسیدن به حقیقت، شکل کاملی نمی‌گیرد. اگر بپذیریم که سینمای جنگ نوعی سینمای اندیشه هم هست، آن وقت به نیاز متقابل ادبیات و سینما بیش‌تر پی می‌بریم. امروز ادبیات به دلیل خصیصه‌های ذاتی‌اش بیش از سینما به جنگ و حقایق آن نزدیک شده است. این دو گونه‌ی ادبی و هنری باید در نقطه‌ای به‌هم برسند. (۸)

نقش مهم و تأثیرگذار زنان در حوادث مهم اجتماعی ریشه در جایگاه ایشان در خانواده و جامعه دارد که در صورت بستن چشم بر آنها شاید بخش عمده‌ای از اجتماع در چشم ما ناپدید شود.

—————————————————–

منابع:

۱- دکتر محمدباقر موحدی و حسین حیدری؛ بازنمایی دین در سینمای ایران؛ فصل‌نامه‌ی دین و رسانه، شماره‌ی ۴، پاییز ۱۳۹۰؛ ص ۷۲.
۲- مرتضی آوینی؛ جذابیت در سینما؛  آینه‌ی جادو، ج اول، ص ۱۴.
۳- مسعود فراستی؛ نقد، منتقد عامل اخلال؛ دیالکتیک نقد، ص ۳۵۹.
۴- روح‌الله خمینی؛ پیام تجلیل از هنرمندان متعهد؛ صحیفه‌ی امام، ج ۲۱، ص ۱۴۵.
۵- همان.
۶- آلبر کامو؛ تعهد اهل قلم؛ ص ۲۴۹.
۷- مرتضی سرهنگی؛ حرف ما؛ ص ۸۰ و ۸۱.
۸- همان، ص ۸۸.

پدر به فدای دختر

[ms 0]

جواب همه‌ی سؤال‌هایشان را نوشت و به دستشان داد. وقتی رفتند، در راه به پدرش برخورد کردند. سؤال‌ها و جواب‌ها را که به او نشان دادند، سه بار گفت: «پدرش به فدایش «. همه‌ی جواب‌ها صحیح و کامل بود. دختر خردسال، سؤال‌های علمای دینی را پاسخ گفته بود. پدرش به او افتخار می‌کرد. شاید در دل می‌گفت: «چه خوب ذخیره‌ای هستی برای یتیمان آل محمد (ص) در غیاب فرزندم مهدی (عج). گوارای وجودشان. بنوشند از جام علم و نورانیتت.»

اشک شوق در چشم‌هایش حلقه زده بود. شکر خدا را می‌گفت. الله اکبر! دیگر لحظه‌ی موعود فرا رسید. از زمانی که پدرش صادق آل محمد (ص) به او وعده داده بود که در آخرالزمان، قم به نور دختر تو منوّر می‌شود و شیعه از جهالت به‌واسطه‌ی قم رهایی می‌یابد، لحظه‌شماری می‌کرد و خدا چه باشکوه او را به مراد دلش رساند.

– رضاجان، خواهرت فاطمه را در آغوش بگیر. اینک وصال است؛ اما می‌آید جدایی… آه از جدایی…

نامه‌ی برادر که به دستش رسید، دیگر طاقت نیاورد. کوله‌ی سفر را بست. برادر اذن سفر که نه، شاید دستور به سفر داده بود. یک سال فراق برادر برایش بس بود. باید می‌رفت به سفری عجیب؛ به سفری که مدت‌ها قبل پدر و پدربزرگش وعده‌ی آن را داده بودند. او راهی شد.

اشعری، بزرگ اشعریون قم، مهار ناقه را در دست گرفته بود. عرض کرد: «حضرت، خانه‌ی ما را مزیّن به وجودتان کنید.» و چه مزین شد آن «بیت» به این «نور»، و قرن‌ها هم که گذشت، هنوز «بیت النور» است. هفده روز محرم اسرار «معصومه» و «خدا» بود. و چه کسی می‌دانست که معصومه (س) چه می‌گوید؛ شاید برای مهدی (عج) دعا می‌کرد یا برای یاران مهدی (عج)…

مردم می‌پرسیدند: «معصومه (س) چرا زمین‌گیر شده است؟ شاید مسموم شده است.» عده‌ای دیگر گفتند: «او از غم ماجرای ساوه و از دست دادن برادر و برادرزاده‌هایش این‌گونه شد.» آخر، کربلایی به‌پا شد در ساوه. او زینب‌وار ایستاد، درحالی‌که تمام مردان قافله را کشتند؛ برادرها و برادرزاده‌هایش را. دیگر کسی برایش نمانده بود. او بود و غم و غربت و فراق رضا (ع)…

زاهد و عابد بود. چهل شب را در حرم حضرت امیر (ع) بیتوته کرده بود که آن حضرت را ببیند. شبی که حضرت را دیده بود، عرض می‌کند: «می‌خواهم بدانم قبر مادرم زهرا (س) کجاست.» فرمودند: «وصیت زهرا (س) است که مخفی بماند؛ اما هر که می‌خواهد فاطمه (س) را زیارت کند، به زیارت فاطمه معصومه (س) برود.»

و ما سال‌هاست به عشق فاطمه (س) به زیارت فاطمه (س) می‌رویم.
و تویی فاطمه‌ی ثانی…

«یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة»

پاریس؛ شرم بی‌کران

[ms 0]

تا خرخره غرق در شهوت‌رانی‌اند. صبح و ظهر و شب و نیمه‌شب نمی‌شناسند. هر جا بتوانند و دیسیپلین اداری و سیاسی اجازه بدهد، لبی تر می‌کنند و گندی به آب می‌آورند که حد و حصر ندارد. از این دیسکو به آن بار و از آن بار به این کلاب. سر و ته زندگی‌شان را بتکانی، چیزی به جز شهوت دستگیرت نمی‌شود، اما باز هم سر بزنگاه از خجالت مردانگی‌شان درمی‌آیند.

جالب این‌جاست که می‌گویند انسان به هر چیزی که نسبت به آن منع شود، حریص می‌شود، اما این حضرات انگار تصمیم دارند قواعد بشری و انسانی را هم، بر هم بزنند. صبح تا شب در حال ارضای غریزه‌ی حیوانی هستند، ولی باز هم سیر نمی‌شوند و از هیچ فرصتی برای تاختن اسب شهوت دریغ نمی‌کنند؛ حتی اگر زمین بازی، پارلمان فرانسه باشد!

روزنامه‌ی انگلیسی «دیلی میل» نوشته است:
خانم «سیسیله دوفلو» ۳۷ ساله، وزیر مسکن فرانسه، به‌‌خاطر پوشیدن یک پیراهن گلدار با دامن کوتاه در هنگام سخنرانی خود در پارلمان فرانسه مورد تمسخر قرار گرفته است. خانم دوفلو معمولا در جلسات کابینه‌ی دولت فرانسه نیز شلوار جین به پا می‌‌کند که تا حدی غیر معمول است.

وی به یکی از خبرنگاران گفت: «من تابه‌حال با چنین صحنه‌ای روبه‌رو نشده بودم. این رفتار نمایندگان پارلمان نشان‌دهنده‌ی برخی خصوصیات آن‌هاست و من به همسران آن‌ها فکر می‌کنم!» حزب «اتحاد برای جنبش مردمی»، که متعلق به نیکولا سارکوزی ‌رئیس جمهور سابق فرانسه است، مقصر اصلی اتفاقاتی است که روز سه‌شنبه در پارلمان فرانسه روی داد. گفته می‌شود اعضای این حزب به تمسخر خانم دوفلو پرداخته‌اند.

هم‌اکنون فیلمی منتشرشده از این رویداد باعث برانگیخته شدن انتقادات بیش‌تری در سراسر فرانسه شده است. برخی می‌گویند این رویداد نشان‌دهنده‌ی تنفر از زن در طبقه‌ی سیاسی کشور است. یکی از اعضای حزب سارکوزی که یکی از دوستان شخصی و نزدیک وی محسوب می‌شود، در اظهار نظری عجیب گفته بود: «من خانم دوفلر را تحسین می‌کنم؛ زیرا با پوشیدن این لباس‌ها باعث می‌شود که ما دیگر به حرف‌های او گوش نکنیم!» یکی دیگر از اعضای قدیمی این حزب نیز اظهار داشت: «اعضای پارلمان در احترام به زیبایی این خانم سوت کشیدند.»

این را که می‌خوانم، خنده‌ام می‌گیرد؛ چنان خنده‌ای که همکارانم را به واکنش و پیگیری داستان وا می‌دارد و من چه بگویم از افتضاح عیاشان پاریسی در برابر خانم وزیری که هوس کرده محض گرمای هوا یا هر چیز دیگری، اندکی سایز دامن سفارشی به خیاط را بالا‌تر از زانوی مبارک بگیرد.

خیر سرشان نمایندگان مردم هستند و قرار است مبلّغ «آزادی، برابری، برادری» باشند، اما انگار جذابیت Liberté بر حس انسانی Fraternité چربیده و حضرات را به امور مهم‌تری (!) مشغول کرده است.

به قول محمدرضا یزدان‌پناه، چه کسی باور می‌کند در جلسه‌ی رسمی و علنی پارلمان جمهوری فرانسه، عده‌ای مرد جاافتاده‌ی فرانسوی که به شغل شریف نمایندگی ملت اشتغال دارند، با صدای بلند به وزیر زن دولت فرانسه بگویند: «جون!» و نه‌تنها بعد از رسانه‌ای شدن این رسوایی، عذرخواهی نکنند، بلکه با کمال افتخار سینه را جلو دهند و بگویند: «من خانم دوفلر را تحسین می‌کنم؛ زیرا با پوشیدن این لباس‌ها باعث می‌شود که ما دیگر به حرف‌های او گوش نکنیم!»

آن وقت با این وضعیت، ما خودمان را مسخره کرده‌ایم که به عکس برهنه‌ی «کارلا برونی»، همسر رئیس‌جمهور پیشین فرانسه گیر می‌دهیم و از پارتنر بودن «والری تریرویلر»، همراه رئیس‌جمهور فعلی این کشور گلایه می‌کنیم! ارنست همینگویِ عزیزِ ما کجاست که حال و روز امروز فرانسه را ببیند تا به جای «پاریس؛ جشن بی‌کران»، «پاریس؛ شرم بی‌کران» را بنویسد. شاید دیگر نیازی هم نباشد که وودی آلن، «نیمه‌شب در پاریس» را روایت کند؛ روزهای این شهر لعنتی به اندازه‌ی کافی، سوژه برای به تصویر کشیدن دارد.

و من می‌خندم به کسانی که در استدلالی درخشان برای زیر سؤال بردن فلسفه‌ی حجاب، فریاد می‌زدند: «کسی که با دیدن مقداری از دست و پای یک زن، تحریک می‌شود، حتما بیمار جنسی است و باید تحت مداوا قرار بگیرد.»

آقایان و خانم‌ها، به دنیای مدرن خوش آمدید: «بیمارستان مداوای بیماران جنسی، بخش سکولاریسم.»