به چند نفر «جهادگر فرهنگی ساده» نیازمندیم!

[ms 0]

در حال برنامه‌ریزی برای کارهای فردا هستم که پیامی از خانم سردبیر می‌رسد: «فردا از چارقد برای جلسه مهمی دعوت شده، می‌تونی بری؟». برنامه‌ها را در ذهن مرور می‌کنم. یک قرار مصاحبه برای ساعت سه، و یک قرار با دوستم در صبح. این یکی را می‌شود لغو کرد. ساعت را می‌پرسم.
ده تا یک. باشه. میرم.
باید یک گزارش کامل از جلسه، با تمام حواشی جذابش بگیرم. دعوت از سوی خانم اعتماد سعید، مجری برنامه اردیبهشت است. اینها را سردبیر تماس می‌گیرد و می‌گوید. خانم اعتمادسعید من را می‌شناسند و من به نام ایشان را به خاطر ندارم. انگار واسطه آشنایی ایشان با چارقد، من هستم. در ذهنم فلاش‌بک می‌خورد به روز عاشورا. «در حال عکاسی از دسته عزاداری دانشجویان بودم که خانم اعتمادسعید را دیدم و با هم صحبت کردیم. از من خواستند عکس‌هایم را برای سوگواره عکاسی و پوستری که با دوستانشان در گروه بانو تشکیل داده بودند بفرستم. همان‌جا بود که از چارقد برایشان گفتم. آشناییمان اما در فرهنگسرای رسانه بود. ورک‌شاپ حماسه با هندی‌کم.» سردبیر توضیحات لازم را می‌دهد و خداحافظی می‌کنیم. خب؛ خوب است. حالا دیگر تا حدودی می‌دانم قرار است در چه جلسه‌ای باشم.
صبح چند دقیقه از طلوع آفتاب نگذشته راه می‌افتم. آدرس را فراموش کرده‌ام. پیامکی به خانم اعتماد سعید می‌زنم. در انتهای آدرس برایم می‌نویسند که: می‌خواهیم کارهای انقلابی بکنیم. هستی؟ لبخندی می‌زنم و در جواب می‌نویسم: بله. هستیم!

 

من نماینده چارقد هستم و این اعلام آمادگی از جانب تمام چارقدی‌هاست.
با ده دقیقه تاخیر، و با تاکسی و مترو و در نهایت آژانس خودم را به جلسه می‌رسانم. هنوز بیشتر بچه‌ها نرسیده‌اند. از بدو ورود متوجه می‌شوم در یک محیط کاملا صمیمانه دخترانه خواهم بود. یک دلیلش اینکه می‌توانیم چادرهایمان را برداریم و راحت باشیم. هیچ آقایی در این جلسه حضور نخواهد داشت! خانمی، پشت اُپن آشپزخانه ایستاده است؛ در این جمع دخترانه سن‌شان از همه بیشتر است. به گمانم می‌آید که صاحبخانه باشند. اما اشتباه کرده‌ام. این را آخر جلسه وقتی دارم از دخترها شماره تماس می‌گیرم متوجه می‌شوم. ایشان خانم مرضیه هاشمی* هستند؛ و آمریکایی‌تبار. درباره‌شان زیاد شنیده‌ام. در شبکه‌های برون‌مرزی کار می‌کنند. بیشتر از بیست سال پیش مسلمان شده‌اند. شب قبل را تا صبح در شبکه شیفت بوده‌اند و به خاطر اهمیتی که این جلسه برایشان داشته، با تمام خستگی خودشان را رسانده‌اند. با اصرار خانم اعتماد می‌روند تا قبل از رسیدن همه بچه‌ها کمی استراحت کنند.

بلند می‌شوم و تابلوهای روی دیوار و کوزه‌های اطراف شومینه را تماشا می‌کنم؛ نقاشی روی شیشه، پتینه، چاپ دستی روی کاغذ، و نقاشی روی سفال. تمام‌شان هنر دست همین بچه‌هاست. می‌آیم بنشینم که فرمی می‌دهند دستم تا در صورت تمایل به همکاری پر کنم. بالای برگه نوشته شده «بنیاد اندیشه متمایز». میهمان این گروه فرهنگی هستیم. از قبل، آشنایی مختصری با این گروه دارم. آقای میلاد دخانچی مستندساز و مجری برنامه گره از اعضای اصلی این بنیاد هستند. خانم هاشمی هم همین‌طور. فرم را برمی‌دارم و پر می‌کنم.

[ms 1]

دخترها دارند یکی یکی از راه می‌رسند. خانم اعتماد ایستاده‌اند جلوی پنجره بزرگ داخل اتاق و با یکی از دخترها تلفنی صحبت‌می‌کنند
– الان من را می‌بینی؟
این بالا! ببین! این بالا را نگاه کن. من پشت پنجره‌ام. من را می‌بینی؟
یک سایه؟ مشخص هست که کسی اینجا ایستاده؟ میخوام بدونم داخل اتاق دیده میشه؟
نگرانی طبیعی است. همه چادر‌ها را برداشته و راحت نشسته‌اند.
اگر نزدیک پنجره برویم سایه‌ای از ما دیده می‌شود. پس حواسمان را جمع می‌کنیم.

دیگر همهمه‌ها زیاد شده. تازه‌واردها و آنها که زودتر رسیده‌اند دو به دو یا چند نفری دارند حرف می‌زنند. چند نفر ایستاده و باقی نشسته. صدای زنگ موبایل خانم اعتماد قطع نمی‌شود. بچه‌ها آدرس را پیدا نمی‌کنند و یا دیر آمدنشان را اطلاع می‌دهند. هر چند دقیقه با فاصله‌ای کوتاه از هم، زنگ آیفون به صدا در می‌آید. فضا شلوغ است و پرنشاط. بچه‌ها دارند با هم شوخی می‌کنند که با صدای زنگ در، خانم اعتماد سعید پشت آیفون تعجبی می‌کنند و می‌گویند:
– مرد نداشتیم که!

بعد همه ما از هال به اتاق می‌رویم تا خانم اعتماد مهمان ناهمجنس ناخوانده(!) را رد کنند. فرصت خوبی است. اتاق کوچک است و جمعیت زیاد. و همین، آدم را هل می‌دهد برای آشنایی با یکدیگر. کنارم دختری نشسته که بسیار کم‌حرف است و آرام. سر صحبت را باز می‌کنم. عاطفه خاکزاد، کارشناسی ارشد می‌خواند، رشته شیعه‌شناسی. آمده تا در حوزه پژوهشی با بنیاد همکاری کند. از خودم برایش می‌گویم و از چارقد. قرار می‌شود شماره تماس هم را داشته باشیم. من زبان ترکی استانبولی یادشان بدهم، و ایشان با چارقد همکاری کنند
خب. مهمان ناخوانده رفته و برمی‌گردیم به محل جلسه. روی مبلمان جا نیست. زمین می‌نشینیم. هنوز صحبت‌ها و همهمه تمام نشده. قرار می‌شود بچه‌ها یکی یکی خودشان را معرفی کنند. صحبت‌ها قطع می‌شود و حواس‌ها جمع. به جز یک پشت کنکوری که می‌گوید تخصصی ندارد، اما سر پر شوری دارد برای کارهای فرهنگی، همه یا دانشجو هستند یا حوزوی. یکی ادبیات عرب می‌خواند و یکی ادبیات فارسی. یکی وکیل است و یکی مهندسی مواد خوانده اما به گفته خودش آزمایشگاه و کارخانه را رها کرده و به طور تخصصی بیانات مقام معظم رهبری را بررسی می‌کند. مجری تلویزیون داریم و پژوهشگر اجتماعی. یکی زبان اردو و انگلیسی می‌داند و یکی عبری و دیگری فرانسوی. یک نفر هم مسافر کربلا داریم. خانم عالی؛ فعال رسانه و سینما. معرفی‌ها تمام شده که چای و نان برنجی متبرک کربلا می‌رسد.

نوبت به میزبان و برگزارکننده جلسه رسیده است. خانم اعتماد یک‌راست می‌روند سر اصل مطلب و صحبت را با معرفی خودشان شروع می‌کنند؛ در مورد بنیاد، اهداف و چشم‌اندازها، فعالیت‌ها و دلایل برگزاری این جلسه که دعوت به همکاری از تمام این بچه‌هاست. و حالا رسیده‌اند به توضیحات اصلی و سرفصل مشترک تمام این صحبت‌ها.

 [ms 2]

فرهنگ باید از بین خود مردم شروع شود

خانم اعتماد سعید می‌گوید:
بچه‌ها! اوضاع فرهنگی کشور در خطر است. تا اینجا هم که همه دیده‌ایم کار چندانی از دست ارگان‌ها و نهاد‌ها بر نیامده است. نه این که بر نیاید اما یک مشکل اساسی هست. اینکه فرهنگ باید در لایه مردم باشد و اتفاق‌هایی که باید بیفتد، از بین خود مردم شروع شود. این مردم هستند که می‌توانند وضعیت عفاف و حجاب، و بسیاری چیزهای دیگر را درست کنند. نه دولت، نه مجلس و نه دیگران.

همه ما خوب می‌دانیم که با برگزاری همایش و جشنواره، طراحی عکس و پوستر، و… تغییر مهمی در این اوضاع حاصل نمی‌شود. مهم‌ترین کاری که این نهادها باید انجام بدهند این است که به مردم و سازمان‌های مردم‌نهاد کمک کنند؛ از لحاظ بودجه و اینکه قوانینی را تصویب کنند که کار آنها را تسهیل کند.

خلاصه اینکه امروز ما از شما دعوت کرده‌ایم و دست نیاز به طرف شما دراز کرده‌ایم؛ به سمت یک عده جهادگر فرهنگی که مهم نیست رشته تحصیلی‌شان چه بوده و کجا کار می‌کنند. مهم این است که همه در کنار هم، و با یک دغدغه مشترک، به فکر تحولی بنیادین در عرصه‌فرهنگ اسلامی کشور هستیم. و دل‌های همه ما برای حفظ و ترویج آرمان‌های این کشور می‌تپد.

به اینجای صحبت که می‌رسد، سکوت بچه‌ها می‌شکند. انگار که همه منتظر چنین فرصتی باشند. صحبت‌ها و سوال‌ها شروع می‌شود. یکی، از این اتفاق‌هایی که باید بیفتد می‌پرسد. و یکی از اینکه از چه نقطه‌ای باید شروع کند. این بین یکی اما، با تامل بیشتری جمله‌ای از حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان نقل می‌کند و می‌گوید:
شروع این فعالیت‌ها، مستلزم جهت‌دهی توانایی‌ها و پتانسیل‌های بچه‌ها، و اولویت‌سنجی در برنامه‌هاست.

خانم اعتماد در تکمیل این حرف می‌گویند: استفاده از سطح نفوذ اجتماعی افراد با زمینه‌های فکری متفاوت، برای پیشبرد اهداف و تفکرات گروه از خطوط تعیین شده برای فعالیت‌های فرهنگی بنیاد است. و در ادامه از ترتیب دادن یک سیر مطالعاتی هدفمند برای تقویت اعضای بنیاد می‌گویند که با همکاری همین بچه‌ها صورت خواهد گرفت.

هنوز سیل سوال‌ها و صحبت‌هاست که به سوی خانم اعتماد سرازیر است، اما وقت جلسه تمام شده و باید بچه‌ها فرم‌ها را تحویل دهند تا بر اساس توانایی‌ها و علایق‌شان در گروه‌های مختلف دسته‌بندی شوند و کار را شروع کنند. این آخرین حرفی است که در جلسه رسمی زده می‌شود و همه برای نماز آماده می‌شوند.

اما در همان حین هم، دقیقه‌ای سکوت بر فضا حاکم نمی‌شود. دو جلسه دیگر بعد از این جلسه در دفتر برگزار می‌شود اما بحث‌ها و صحبت‌ها پیرامون جلسه اول در گروه‌های چند نفره، در اتاق، آشپزخانه، و حتی بین جلسات بعدی داغ است. انگار که بچه‌ها فرصتی پیدا کرده باشند حرف‌ها و نظرات و دغدغه‌هایی که مجال بازگو کردنشان در یک فضای فکری متحد‌الشکل نبوده را برای یکدیگر بازگو کنند. در بین بحث‌ها از هم ایده می‌گیرند و از طرح‌هایشان می‌گویند. گاهی به هم نقد دارند و بیشتر اما همدیگر را همراه و هم‌مسیر می‌یابند. در همین ابتدای راه چند نفری چند کار به عهده می‌گیرند و خداحافظی می‌کنند و می‌روند. برای من نیز فرصتی پیدا می‌شود فهرستی از دخترها و تخصص و فعالیت‌شان بگیرم و بیشتر با هر کدام‌شان آشنا شوم.

اما آنقدر در بحث‌ها و موضوعات فرهنگی مطرح شده غرق شده‌ایم که همه فراموش کرده‌ایم بیشتر از دو ساعت است از وقت ناهار گذشته. با خودم می‌اندیشم گاهی حتی غذای روح، غذای جسم را هم در برمی‌گیرد.

 

جلسه آخر، کارگروه عفاف و حجاب است

خانم غفاری، آقای زرگر و خانم اعتمادسعید دارند آمارها و وضعیت کارهای انجام شده در حوزه عفاف و حجاب را بررسی می‌کنند. حرف‌های جالبی زده می‌شود که خارج از مجال این گزارش است. از برنامه اردیبهشت و نظرات کارشناسان و مهمان‌هایش، تا آمارهای جالبی که خانم غفاری می‌دهند و می‌گویند بهترین کار فرهنگی صورت گرفته در حوزه عفاف و حجاب مربوط به سازمان بهزیستی است.

ساعت نزدیک به سه است. و من بر خلاف میلم باید جلسه را ترک کنم. زنگ می‌زنم به آژانس تا خودم را به محل مصاحبه‌‌ی دیگری برای چارقد برسانم.

شب به محض رسیدن به خانه می‌روم سراغ وبلاگ بچه‌هایی که در جلسه بودند. خانم اعتماد سعید از احساس آن روزشان، و دغدغه‌هایشان که حتی بعد از چهار جلسه سنگین و فشرده در یک روز، ذهن‌شان را به خود مشغول کرده نوشته‌اند. از یک کمای فرهنگی.

 

پای مطلب‌شان می‌نویسم:
و شاید نجات این فرهنگ، مانند نجات خاک، خون بخواهد. اما این‌بار نه از رگ‌ها، که از قلم و فکر و اندیشه‌ها.

 

حجاب سیاسی، حجاب اعتقادی

[ms 0]

۱- 

جایزه‌ صلح نوبل امسال به سه زن تعلق گرفت. البته اعلام نام این سه نفر چند ماه قبل صورت گرفته بود اما مراسم اعطای آن چند روز پیش انجام شد.

موقع اعلام اولیه‌ اسامی، برندگان این جایزه صحبت‌هایی راجع به خانم توکل کرمان از کشور یمن شد مبتنی بر اینکه این شخص از فعالان جنبش‌های فمنیستی کشورهای عربی است.

البته عقاید شخصی این فرد و اظهاراتش هم تا حدی موید این بود. از این رو کمی صبر کردیم تا موعد اهدای جوایز شود و ببینیم حضور و سخنرانی این سه تن و مخصوصا خانم کرمان به چه شکلی خواهد بود.

نکته قابل توجهی که در این میان اتفاق افتاد، اشاره‌ کمیته‌ ویژه‌ جایزه‌ صلح نوبل به مسلمان بودن کرمان و مهمتر از آن محجبه بودنشان بود. موضوعی که برای ما ایرانی‌ها کمی غریب است. هنوز روزی را که خانم شیرین عبادی این جایزه را دریافت کرد فراموش نکرده‌ایم. و البته گفته‌های بعد از آن را که اشاره کرده بود به اجباری و قانونی بودن حجاب در ایران. و اینکه خود را ملزم نمی‌داند بیرون از خاک ایران محجبه باشد.

[ms 1]

۲-

حجاب در کشورهای عربی و به عبارتی همسایگان حوزه‌ خلیج فارس، امری غیرسیاسی است. موضوع حجاب در آنجا بیشتر جنبه‌ فرهنگی دارد. البته ناگفته نماند که این اواخر و طی مبارزات اسلام‌گرایان و مشارکت پررنگشان در بهار عربی، حجاب به یک سلاح مبارزاتی تبدیل شده و نماد اصلی مبارزات زنان عرب همین برقع و پوشیه است.

[ms 2]

این نوع حجاب هم برای ما ایرانی‌ها آشناست. شاید بتوان به جرأت گفت بعد از بحث کشف حجاب رضاخانی، عملا حجاب زنان ایران اسلحه قدرتمندشان علیه استبداد و عقبه‌ استعماری آن بوده است.

این مبارزات تا سال‌های اولیه‌ انقلاب اسلامی و تا اواخر جنگ تحمیلی هم با همین سلاح پارچه‌ای مبارک تداوم داشت و به نوعی جزئی از فرهنگ دهه‌های اخیر ما شده بود.

۳-

تجربه ثابت کرده تا زمانی که مقوله‌ حجاب تبدیل به موضوعی سیاسی نشود، می‌توان با اتکا به فرهنگ و مذهب از حریم آن دفاع کرد.

اما با گسترش دیدگاه‌های سیاسی و در عین‌حال نگرش به حجاب صرفا از منظر قانون، متاسفانه موجبات محدود شدن دایره‌ بانوان با حجاب کامل در ایران شدیم. چرا که هر کس با مقوله‌ای سیاسی مشکلی پیدا می‌کرد و یا نارضایتی از مساله‌ای قانونی داشت، چون حجاب را مولفه‌ای از مولفه‌های نظام جمهوری اسلامی می‌دید و دیدگاهش به آن یک دیدگاه قانونی و اجباری بود، به سمت بدحجابی کشیده شد.

هم‌اکنون هم شاهدیم که در برخی کشورهای عربی که نسیم بهار عربی به رخسارشان خورده، از آنجا که قدرت اسلامگرایان در آنها بیشتر شده و حکومت‌ها به سمت دینی شدن پیش می‌روند، عده‌ای از دختران عربی در اقداماتی نادر، دست به انتشار عکس‌های مستهجن خود در فضای سایبری می‌زنند و هدف خود از این کار را مبارزه با حجاب دولتی و هرگونه محدودیت سیاسی می‌شمارند.

هرچند در رابطه با پخش شدن این عکس ها و به تبع آن مباحث آزادی در کشور های عربی، این نکته هم قابل توجه است که الزاما گسترش این مباحث مربوط به فضای کشور های عربی نیست، و می توان در پس آن اهداف کاملا سخیف فرصت طلب ها را دید.

به عبارتی واضح تر، اگر فرضا به جای عکس های نامناسب چند دختر جوان عربی، چند نفر از پیرزنان جنبش های فمینیستی اعراب، دست به این اقدام می زدند، عملا در همان چند روز نخستِ انتشار عکس ها، غائله در نطفه خفه میشد و هیچ کس در فضای سایبری دست به انتشار عکس ها و مطالبشان نمی زد. همین امر نشان از بی ریشه بودن اینگونه تحرکات ظاهرا آزادی خواهانه در کشور های عربی است.

۴-

از آنجا که حجاب در ایران تا مقطعی به عنوان سلاح مبارزه مطرح می‌شده، پس از از بین رفتن رژیم ستمشاهی و برطرف شدن تهدیدات خارجی، نگاه مبارزاتی از مقوله‌ی حجابِ کامل کمرنگ‌تر شد.

همین امر موجب شد تا چادر به عنوان کامل‌ترین نوع حجاب زنان ایرانی در اذهان جامعه با دهه‌های ۵۰ و ۶۰ گره بخورد و هر کس در دهه‌های بعدی به سمت حجاب کامل قدم برداشته، از سوی بخشی از افکار متجددنما متهم شده به درجا زدن در سال‌های اولیه‌ انقلاب و به عبارت ساده‌تر محکوم شده به امل بودن.

بعدها هم که وجوه قانونی این مقوله پررنگ‌تر شد، متاسفانه دیدگاه‌ها به این امر کاملا شرعی و اعتقادی، مبدل به دیدگاه‌هایی سیاسی گشت و هر کس که به حجاب علاقه نشان می‌داد با طعنه‌ دولتی بودن و یا آدم نظام بودن روبرو شد.

۵-

خوشبختانه طی سال‌های اخیر قشری از جامعه که مقیدتر به رفتار شرعی بودند، خطر بی‌حجابی را جدی‌تر دیدند و هم‌اکنون شاهد این موضوع هستیم که مجددا چادر و حجاب کامل، تبدیل به سلاح مبارزه علیه هرگونه بی‌قیدی شده است.

 

در این مسیر دو موضوع از اهمیت بالایی برخوردار است:

اول اینکه اشخاص محجبه‌ جامعه، بایستی بیشتر مراقب رفتار خود باشند؛ طوری‌ که بتوانند الگویی کامل برای بانوان ایرانی باشند.

چنانکه اگر کوچکترین خطایی از یک زن محجبه دیده شود، به پای کل مقوله‌ حجاب و شاید حتی به پای دین نوشته شود.

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می‌شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می‌شود

پس در عین رفتار فروتنانه و برخورد مناسب با سایر اقشار جامعه، بایستی با رفتاری شایسته میزان عفت عمومی اجتماع را بالا برد و دیگران را ترغیب به حفظ حجاب و عفاف نمود.

دوم اینکه نگاه به حجاب بایستی از نگاهی صرفا مبارزاتی که تنها محدود به یک زمان خاص است و یا نگاهی قانونی و الزامی به دیدگاهی کاملا شرعی و فرهنگی تغییر کند.

اینگونه است که هم میزان اقبال به این مقوله افزایش می‌یابد و هم ماندگاری آن در بین نسل‌های مختلف بیش. ان‌شاء‌الله.

طلاق و تجردهای ناخواسته

[ms 0]

طلاق و تجردهای ناخواسته از جمله مواردی است که آمار زنان سرپرست خانوار را افزایش می‌دهد و این در حالی است که اکنون با ۵/۱۷ درصد طلاق در سطح کشور مواجه هستیم و تنها در یکی از مناطق تهران، از هر سه ازدواج یکی منجر به طلاق می‌شود.

اینها سخنان محمد روشن، استاد دانشگاه شهید بهشتی و دبیر علمی همایش ملی زنان سرپرست خانوار است که مخاطبان اصلی کمیته امداد در موضوع حمایت از زنان سرپرست خانوار را شامل سه گروه می‌داند؛ زنان سرپرست خانواری که همسر آنان در اداره امور خانواده به هر علتی ناتوان است، یا زن به علت طلاق بدون همسر است و یا تجرد ناخواسته‌ای به او تحمیل شده و اکنون در سنینی به سر می‌برد که نمی‌تواند از حمایت‌های خانواده خود بهره‌مند شود.

در ادامه، گفتگو با این استاد دانشگاه درباره عوامل افزایش آمار زنان سرپرست خانوار را خواهید خواند.

 

زندگی معیشتی زنان سرپرست خانوار، از رفاه حداقلی برخوردار شود
نیاز اقتصادی و تلاش برای تامین معاش به عنوان نیاز اصلی زنان سرپرست خانوار است؛ باید تلاش کرد زندگی معیشتی این افراد از رفاه حداقلی برخوردار باشد و در کنار این امر، نیازمندی‌های روحی و روانی، و اشتغال در جهت بهبود زندگی آنان با حمایت‌های کمیته امداد صورت گیرد.

طلاق و تجردهای ناخواسته از جمله مواردی است که آمار زنان سرپرست خانوار را افزایش می‌دهد و این در حالی است که اکنون با ۵/۱۷ درصد طلاق در سطح کشور مواجه هستیم و تنها در یکی از مناطق تهران، از هر سه ازدواج یکی منجر به طلاق می‌شود.

 

وضعیت تحصیلی، منجر به تجردهای ناخواسته شده است
وضعیت تحصیلی دختران و پسران از جمله مواردی است که منجر به تجردهای ناخواسته می‌شود. اکنون وضعیت تحصیلی دختران در مقاطع کارشناسی، از متوسط پسران بالاتر است که همین امر باعث می‌شود دخترانی که دارای تحصیلات عالیه هستند تمایلی نسبت به ازدواج با پسرانی که از سطح تحصیلی پایین‌تری برخوردارند، نداشته باشند. گرچه تحصیلات عالیه امری مطلوب محسوب می‌شود، اما نباید تنها ملاک برای گزینش همسران باشد.

اکنون در کشور جمعیت قابل توجهی تجرد ناخواسته داریم که بعد از گذر از یک سن خاص به زنان سرپرست خانوار تبدیل می‌شوند و برای بهره‌مندی از حمایت، به کمیته امداد ارجاع داده می‌شوند.

 

برنامه‌های صدا و سیما، باید در جهت استحکام و رشد نهاد خانواده باشد
وظایف دولت در امر ازدواج، در قانون اساسی به آن اشاره شده است. بر این اساس، دولت موظف به تسهیل ازدواج و حمایت‌های لازم برای ایجاد بسترهای مناسب ازدواج و فرهنگ و آموزش به افراد در شرف ازدواج است.

صدا و سیما با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری، باید در جهت استحکام و رشد نهاد خانواده تلاش کند. صداوسیما به عنوان رسانه‌ای که در دسترس تمامی مردم قرار دارد، باید در این جهت کارهای اساسی انجام دهد و همگام با آن سایر رسانه‌های مکتوب و غیرمکتوب نیز این امر را در دستور کار خود قرار دهند.

 

استحکام نهاد خانواده در گرو تامین معیشت
اصل ۱۰ و ۲۱ قانون اساسی به استحکام نهاد خانواده  اشاره دارد. بر این اساس، ضمن تشکیل نهاد مقدس خانواده، استحکام‌بخشی و جلوگیری از اضمحلال آن تاکید شده که لازمه این امر در مرحله اول این است که خانواده‌ها از لحاظ معیشتی با مشکلی مواجه نباشند.

برخی طلاق‌ها بر اثر بیکاری همسران، مشکلات اقتصادی و مسکن خانواده صورت می‌گیرد که باید تلاش کنیم ضمن ترویج اشتغال‌زایی بین افراد متاهل و پایین آوردن سطح توقع‌ها، راه‌های تفاهم را به خانواده‌ها آموزش دهیم.

 

حمایت‌ها از زنان سرپرست خانوار در یک نهاد واحد متمرکز شود
باید موضوع خدمت‌رسانی به این زنان در یک نهاد واحد متمرکز شود و کلیه دستگاه‌ها از این نهاد واحد حمایت کنند تا به اهدافش برسد.

نیاز به تشویق سازمان‌های مردم‌نهاد در جهت کمک به  سازمان متولی زنان سرپرست خانوار داریم، اگر بپذیریم که نهادها موازی‌کاری داشته باشند، باید سازمان‌های مردم نهاد باشند؛ چرا که ایجاد تشکیلات موازی در دولت و افرادی که به نوعی به حاکمیت وابستگی دارند، مطلوب نیست.

زنان سرپرست خانوار باید از حداقل استانداردهای زندگی در زمینه بهداشت، درمان و اشتغال و بیمه برخوردار شوند. دولت گام‌های موثر و مفیدی در جهت وضعیت رفاهی این افراد برداشته است، اما نیاز به تلاش بیشتر برای حمایت از زنان سرپرست خانوار داریم.

افزایش بی‌رویه این افراد باعث شده کمیته امداد و بهزیستی به محض آمادگی در جهت رسیدگی به وضع موجود آنان، با افزایش این قشر مواجه شوند و نتوانند آنطور که باید پاسخگویی لازم را داشته باشند.

 [ms 1]

۶۳ درصد کل خانوارهای با سرپرست زن در کشور، تحت پوشش کمیته امداد قرار دارند.
اکنون طبق آماری که کمیته امداد ارائه کرده است، حدود یک میلیون و ۳۰ هزار خانوار با سرپرست زن، یعنی ۵۵ درصد کل خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد، با جمعیتی در حدود یک میلیون و ۷۳۰ هزار نفر، از خدمات این نهاد بهره‌مند هستند که بر این اساس تقریبا ۶۳ درصد کل خانوارهای با سرپرست زن کشور، تحت پوشش کمیته امداد قرار دارند که از این تعداد، ۴۹ درصد شهری و ۵۱ درصد روستایی بوده و میانگین تعداد نفرات در این خانوارها نیز در حدود ۱/۷ نفر است.

 

حمایت‌های لازم از سوی سازمان‌ها و دستگاه‌های مرتبط صورت گیرد
علی محمد ذوالفقاری، معاون حمایت و سلامت خانواده کمیته امداد امام خمینی (ره) معتقد است که پدیده زنان سرپرست خانوار امروزه در تمام جوامع بشری به عنوان یک واقعیت اجتماعی مورد توجه قرار دارد، این قشر بدلیل وجود مشکلات مختلف درزندگی، به عنوان آسیب‌پذیرترین افراد جامعه محسوب می‌شوند؛ بر این اساس با توجه به ایفای نقش‌های متعدد توسط آنان از قبیل نقش‌های مادری، عاطفی، تامین معاش خانواده، تربیتی و فرزندپروری و… نیاز است حمایت‌های لازم از سوی سازمان‌ها و دستگاه‌های مرتبط صورت گیرد؛ چرا که این امر مورد تاکید تعالیم عالیه دین مبین اسلام و قوانین مصوب نظام جمهوری اسلامی است.

 

فوت سرپرست، علت اصلی است
معاون حمایت و سلامت خانواده کمیته امداد امام خمینی (ره) درباره دلایل اصلی تحت حمایت قرار گرفتن زنان سرپرست خانوار گفت: ۷۹ درصد به علت فوت سرپرست، ۱۲/۶ درصد به علت طلاق، ۳ درصد به علت زندانی بودن سرپرست، ۱/۴ درصد به علت متارکه و یا مفقودی سرپرست، و  ۰/۵ درصد به علت از کارافتادگی سرپرست، تحت پوشش این نهاد قرار گرفته‌اند.

 

بسته‌های حمایتی و تشویقی برای ازدواج مجدد زنان سرپرست خانوار
علی محمد ذوالفقاری از حمایت‌های مادی و معنوی کمیته امداد برای زنان سرپرست خانوار می‌گوید: این نهاد در نگاهی نو به خدمات حمایتی، با شناخت طیف متفاوت زنان سرپرست خانوار از نظر سنی، شرایط اجتماعی و خانوادگی، اقدام به برنامه‌ریزی لازم برای توانمندسازی متناسب با استعدادها و نیازهای آنان نموده است که ارائه بسته‌های حمایتی و تشویقی در خصوص ازدواج مجدد زنان سرپرست خانوار، حمایت‌های تحصیلی و فرهنگی از آنان و فرزندانشان با پرداخت کمک‌هزینه تحصیلی، معافیت سربازی فرزندان ذکور و حمایت‌های مادی و معنوی از فرزندان یتیم این قشر، از جمله این موارد است.

 

۲۷۰ هزار نفر از زنان سرپرست خانوار شهری، تحت پوشش بیمه‌های اجتماعی قرار می‌گیرند
این نهاد، برنامه‌هایی را برای ارتقای وضعیت اشتغال، مسکن، رفاه، آموزش، بهداشت و درمان در حال اجرا و برنامه‌ریزی دارد. امسال حدود ۲۷۰ هزار نفر از زنان سرپرست خانوار شهری، تحت پوشش بیمه‌های اجتماعی قرار می‌گیرند؛ ضمن اینکه بخش عمده‌ای از ۱۴۰ هزار نفر بیمه شده اجتماعی روستائیان و عشایر تحت پوشش امداد را این قشر تشکیل می‌دهند.

توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، یکی از محوری‌ترین برنامه‌های کمیته امداد است. تمرکز امور حمایتی مرتبط با زنان سرپرست خانوار و واگذاری آن به این نهاد، شاهد بروز نتایج مناسبی از قبیل تمرکز قوا و انرژی مجریان برای حل مسائل این گروه، تمرکز برنامه‌ریزی‌های ملی برای رفع مشکلات، جلوگیری از همپوشانی خدمات، جلوگیری از موازی‌کاری و واقعی کردن هزینه‌های اجرایی را به دنبال خواهد داشت.

جلسات زنانه، جذب یا دفع؟

[ms 0]

جایی خواندم نوشتن از مسائل مذهبی در جامعه کنونی ما کاری است بس سخت و شاید هم صعب و دشوار؛ چرا که دیدگاه مردم ما همیشه یا سیاه مطلق است یا سفید مطلق! اما با خودم می‌اندیشم شاید این ماییم که به نوعی این سیاهی و یا سفیدی مطلق را به وجود می‌آوریم.

وقتی نگاه‌مان به مسائل دینی، نگاهی جامع و کامل نباشد و به نوعی حب و بغض‌های شخصی هم در آن دخیل شده باشند، این سیاه و سفید مطلق بودن آشکار و یا پنهان شکل می‌گیرد. هیئت‌ها یا همان جلسات زنانه که در این سالها، رواج بیشتری یافته است، از جمله همین مسائل است که وقتی بخواهیم نگاهش کنیم، باید از ورای ذره‌بینی نگاه کنیم که همه زوایایش را به خوبی برایمان به تصویر کشد.

دیدن یک سویه این نوع مجالس، نه تنها کمکی به بهتر یافتن آسیب‌های آن نمی‌کند؛ بلکه ممکن است این شائبه را هم در اذهان ایجاد کند که اصلا این نوع مجالس، خرافه‌ای بیش نیست و در نتیجه کلیت این گونه هیئت‌ها زیر سؤال برود.

این‌گونه جلسات با وجود کم ‌جمعیت و محلی بودن، پایگاه خوبی برای ترویج فرهنگ اسلامی هستند و از این پتانسیل برخوردارند که علاوه بر پرداختن به مسائل دینی و مذهبی، کارکردهای مثبت دیگری مانند تقویت بنیان‌خانواده، کمک به بانوان در زمینۀ پرورش مذهبی کودکان نسل فردا، آموزش درست قرآن و تفسیر آن، خواندن احادیث و سایر موضوعات فرهنگی و اخلاقی دیگر داشته باشند که همگی این موارد، روشن‌کننده راه زندگی هستند؛ به عبارتی دیگر این جلسات می‌توانند پایگاه بزرگی برای تبلیغ اسلام و بالا بردن فرهنگ مذهبی زنان باشند.

جلسات محلی با مخاطبان محدود و امکان ارتباط نزدیک و چهره به چهره، البته اگر سرشاخه‌ها با منبعی غنی در ارتباط باشند و از آن طریق سیراب شوند، یکی از بهترین راه‌‌های ترویج گفتگو‌های ضروری در حوزه مسائل دینی، فرهنگی و اجتماعی است که کارکردهای فراوان دیگری نیز دارد.

مجالس مذهبی مخصوص زنان را می توان یکی از بارزترین نهادهای سنتی دانست که خود را در بستر شرایط کنونی جامعه باز تولید کرده است. رونق این جلسات، تأثیرگذاری آن بر زنان و به تبع آن خانواده‌‌ها و نیز تأثیرپذیری فضای این جلسات از معضلات و مشکلات جامعه، بیانگر اهمیت این نهاد و ضرورت توجه به ثمرات و آسیب‌‌های آن است.

نیم‌نگاهی به این گونه جلسات بیانگر آن است که بیشتر شرکت‌ کنندگان، زنان خانه‌‌داری هستند که به علل و عوامل مختلفی در آن شرکت جسته‌اند؛ عوامل و عللی همچون آموختن علوم دینی، شرکت در جمعی معنوی، نیاز به حضور اجتماعی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، رهایی از خستگی ناشی از کارهای یکنواخت خانه و یافتن احساس رضایت از مفید بودن، گسترش روابط با زنان همفکر و گفتگو و همدلی درباره مسائل زندگی یا جریانات اجتماعی.

این‌گونه جلسات می‌توانند دارای کارکردهایی همچون پر کردن اوقات فراغت زنان، به‌ خصوص زنان خانه ‌دار، همبستگی میان زنان و افزایش ارتباطات آنان، تعاملات اجتماعی مثبت در فعالیت‌‌های خیریه مانند تهیه جهزیه، آزاد کردن زندانی یا کمک به فقرا و انتقال فرهنگ دینی را نیز باشند.

 [ms 1]

چندگونگی جلسات زنانه
این جلسات اگر چه یک نام بیشتر ندارند ـ جلسات زنانه ـ اما با توجه به برنامه‌های دورنی آن می‌تواند به چند دسته تقسیم شود. برخی با محوریت سخنرانی، به قرائت دعا و یا قرآن می‌پردازند و برخی دیگر با محوریت مولودی و یا روضه، ضمن ارائه سخنرانی، مداح به ذکر مصیبت و یا شادی. دسته دیگر اما جلسات ساختار شکنانه‌ای است که آموزش روان‌‌شناسی و یا حتی یوگا را محور کار خود قرار می‌‌دهند.

جلساتی که با محوریت سخنرانی و یا با محوریت مولودی و یا روضه بر پا می‌شود، اگر به درستی هدایت شوند، با ظرفیت بالقوه‌ای که دارند می‌توانند نقش عمده‌ای در پیشبرد جامعه به سوی اهداف متعالی‌اش داشته باشند؛ همچنان که نگاهی به نحوه عملکرد هیأت‌های زنانه در زمان انقلاب، به‌ویژه در دوران دفاع مقدس نشان می‌دهد که این هیأت‌ها از مهم‌ترین عوامل پیشبرد انقلاب و ترغیب نیروهای مردمی و تدارکات پشت جبهه و نیز اعزام رزمندگان به جبهه‌های دفاع مقدس بوده‌اند.

بنابراین مجالس زنانه ـ بدون هیچ هزینه و زحمتی که بخواهد بر دوش ارگان‌های دولتی باشد ـ می‌توانند اهداف متعالی را تعقیب کرده و به ثمر برساند، ولی باید توجه داشت که برای تحقق چنین آرمانی، لازم است ظرفیت چنین تشکل‌هایی را به درستی شناخت و در جهت اهداف متعالی از آن بهره برد.

با توجه به ظرفیت بالای زنان در اثرگذاری بر تحولات فکری ـ تربیتی و فرهنگی در خانواده و خارج از خانواده، این جلسات علاوه بر کارکردهای سنتی، می‌توانند تغییراتی را که در نگرش نسل جدید متأثر از جریان فرهنگی و تبلیغی فمینیسم ایجاد شده است، مورد بررسی قرار ‌دهند و حتی به نقد بن ‌مایه‌‌ها و رهیافت‌‌های فمینیستی نیز بپردازند.

زنان به دلایلی از جمله علاقه به مسائل مذهبی و عرفانی و داشتن فرصت بیشتر، حضور پررنگ‌‌تری در جلسات مذهبی دارند و تعداد جلسات تبلیغی زنانه نیز بیشتر شده است؛ همچنان که حضور آنان در جلسات مذهبی مشترک نیز بیشتر است. پیوندهای همسایگی، درون‌ محله‌‌ای، صله رحم،‌عیادت، برنامه‌‌های زیارتی و تفریحی و قرض‌‌الحسنه‌‌های خانگی رغبت برخی افراد را که زمینه‌‌های مذهبی کمتری دارند، به این گونه جلسات را نیز بیشتر کرده است.

[ms 2]

شناسایی نیازها و آسیب‌ها
طبیعی است که برای ایجاد چنین جهشی در جلسات زنانه ـ که دارای نیروی بالقوه‌ای برای تسریع حرکت جامعه به سوی اهداف متعالی است ـ مستلزم حضور پررنگ‌تر و فعال‌تر زنان تحصیل کرده حوزوی و نیز زنان متبحر و متخصص در حوزه ‌هایی مانند روان‌‌شناسی و مشاوره ـ با رویکرد دینی ـ در این مقطع است که ضمن شناخت مخاطب اعم از جوان و میانسال و نیازهای آنان، بتوانند با آنان به خوبی ارتباط برقرار کرده و از هر گونه انحراف نیز پیشگیری و یا با آن مبارزه کنند؛ چنانچه در بعضی از این جلسات نیز چنین روندی در حال طی شدن است.

هر چند این جلسات، آسیب‌ها و معضلاتی نیز دارد که کم و بیش گریبان جامعه را گرفته و گاه به بروز مشکلی جدی نیز در خانواده‌ها منجر می‌شود، اما با برنامه‌ریزی و ساماندهی کردن این گونه جلسات می‌توان از آن‌ها به نحو احسن بهره‌برداری کرد.

از این‌رو باید با شناخت دقیق آسیب‌هایی همچون کم سوادی، ارائه محتوای غلط و تحریف شده، خرافات و ضعف‌‌های شخصیتی و اخلاقی برخی از زنان مبلغ که به عنوان «خانم جلسه‌ای» شناخته می‌شوند، ورود غلط و اشتباه آنان در احکام شرعی و بیان اشتباه این احکام همچون نماز خواندن با لاک ناخن، جواز شنیدن صدای زن مداح توسط مردان نامحرم، حرام بودن مجلسی که در آن کف زده می‌شود، وارد کردن خرافات به زندگی مردم همچون خریدن ۲۰ تسبیح و پخش کردن آن میان دیگران برای حاجت روا شدن و یا قرائت فلان تعداد نماز همراه فلان دعا و دوازده هزار از فلان ذکر، کنار قبر فلانی برای گرفتن حاجات، مریدپروری و …، به شناسایی نیازها و ضرورت‌های آن پرداخت و با توجه به نقش‌آفرینی های این جلسات در زمینه خانواده و سپس اجتماع، به تعلیم و تربیت زنان مبلّغی که بتوانند از این رهگذر هم‌جنسان خود را با مسائل دینی و احکام شرعی خوب به خوبی آشنا کرده و پاسخگوی آنان در این زمینه باشند و نیز حتی مشکلات شغلی و یا خانوادگی آنان را حل و فصل نمایند، همت گماشت؛ زیرا اتخاذ چنین روش‌هایی می‌تواند گام مهمی در بالفعل کردن این استعداد بالقوه باشد.

[ms 3]

البته از این نکته نیز نباید غافل شد که زنان شرکت کننده در این نوع مجالس نیز باید دقت داشته باشند که هر حرفی را نپذیرند و در برابر سخنرانان سراپا گوش نباشند.

مستمع خوب، کسی است که وقتی در مجلسی حضور می‌‌یابد و پای منبری می‌‌نشیند، با تمام فهم و درایت به سخنرانی گوش فرا دهد؛ زیرا تنها در چنین شرایطی است که هم مستمع از حضور در مجلس نهایت استفاده را خواهد برد و هم گوینده حواسش جمع خواهد بود که مستند صحبت کند.

ضمن اینکه بانیان برگزاری چنین مجالسی نیز باید در برابر مخاطبان خود احساس مسئولیت کنند و در خصوص کسانی که آن‌ها را به عنوان سخنران به جلسات مذهبی خود دعوت می‌‌کنند، نهایت دقت را به خرج دهند.

این نیروی هدایت کننده را به خوبی بشناسیم، مبادا که دختر جوان از جلسات سفره یا روضه ‌برپا شده در خانه اقوام نزدیکش بیزار باشد، تنها به این دلیل که همه دغدغه بانی مجلس این است که چه کسی را دعوت کند و سفره‌اش را چگونه بچیند تا آبرویش حفظ شود!

مبادا که از حضور در این مجالس کراهت داشته باشد؛ زیرا خانم‌‌ها به محض ورود چادر و روسری را در می‌‌آورند و مثل میهمانی‌‌های زنانه، لباس‌‌های گران‌‌قیمت می‌‌پوشند و موها و صورت را آرایش می‌‌کنند و او وصله ناهمرنگ به نظر می‌‌رسد.

مبادا که … .

 

عکس: سپیده رضایی پیام

 

بد حجاب‌ها به بهشت نمی‌روند؟!

[ms 1]

اشاره: آسیب‌شناسی عزاداری‌ها – که اوج آن در دهه اول محرم‌الحرام می‌باشد – موضوعی است که مدتهاست به انحای مختلف مورد بررسی و گاهی مورد مناقشه بسیاری از دوستداران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) قرارگرفته.

شاید اصل این بحث بر اساس الاهم فالاهم مصادیق واجب و مستحب باشد. برای مثال از آسیب‌های این عزاداری‌ها می‌توان به برخی نذورات و احسان‌ها اشاره کرد که فی نفسه امری مستحب است.

اما اگر کسی که احسان می‌دهد، خود اهل خمس و زکات دادن نباشد، طبعا اموالش مخلوط به حرام است و بر او واجب است که رسیدگی به امور شرعیه‌ی مالی‌اش مقدم باشد بر نذر و احسان دادن در دستگاه ابی‌عبدالله (ع).

بر همین منوال است اگر کسی تا نیمه‌های شب در هیئات باشد و همین باعث شود که به خاطر عمل مستحب (عزاداری) از عمل واجبش (نماز صبح) غافل شود.

این نوع آسیب‌ها موارد متنوعی دارد که مورد بحث این مقاله نیست. موضوعی که چندی پیش جسته و گریخته بین نظرات عنوان شده برای مطلب جانی که جهان بسته به گیسوی تو باشد در همین سایت پیش کشیده شد، در رابطه با حجاب بانوان در عزاداری‌های دهه اول بود که اتفاقا نقطه نظرات متنوع و گاهی کاملا متضاد را در بر داشت.

نگارنده در این مجال بر آن است تا نگاهی اجمالی بر این مقوله داشته باشد، هر چند معتقدیم که هیچ رأی و نظری کامل نیست و امیدواریم که اینگونه مباحث تداوم داشته تا در جهت حرکت به سمت جامعه‌ی آرمانی اسلامی قدمی برداشته شود. ان شاء‌الله.

در برخی از مقاتل راجع به لحظات وداع حضرت ابی‌عبدالله (ع) از اهل‌بیت، چنین آمده که این وداع در پشت خیمه‌ها صورت گرفته و تا این حد خاندان عصمت از نگاه‌های آلوده به گناه پرهیز داشته‌اند. فارغ از صحت یا سقم این روایت، در جای جای مصائب آل‌الله، در طی مسیر از کربلا تا شام هم اشارات فراوانی به همین نگرانی از هتک حرمت و دغدغه حجاب داشتن شده است.

اهمیت این موضوع عملا واضح  و تاکید بر حجاب یک امر کاملا ثابت شده در واقعه عاشوراست. حال سوالی که مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توان ارتباط عزاداری‌ها را با بانوانی که حجاب کامل ندارند تشریح کرد؟

شاید طرح مساله به این شکل که «آیا عزاداری افرادی که چندان تقیدی به امور شرعی ندارند، صحیح و مورد قبول است؟» مناسب نباشد. هرچند مثلا در برخی روایات به صراحت به مصادیق تقید به انجام تکالیف شرعی اشاره شده و صحت باقی اعمال را قبولی آنها می‌داند (همانند روایتی که قبولی همه‌ی اعمال انسان را در گرو قبولی نمازش می‌داند و رد شدن نماز فرد را معادل رد شدن کلیه‌ی اعمال او می‌شمارد) اما باز هم ما نه می‌توانیم و نه در جایگاهی هستیم که بخواهیم نظر قطعی راجع به قبولی و صحت اعمال – و علی‌الخصوص عزاداری افراد – بدهیم. پس مساله بایستی به گونه‌ای دیگر مورد مداقه قرار گیرد.

احادیث فراوانی راجع به ثواب عزاداری و اهمیت والای اشک بر ابی‌عبدالله (ع) وجود دارد. تاحدی که در برخی روایات عزاداران آن حضرت را مصون از آتش دوزخ دانسته‌اند. اما سوالی که همیشه اینجا مطرح می شده این بوده که این عزاداری و این اشک بایستی دارای چه مولفه‌هایی باشد؟

با جستجویی هر چند کوتاه بین آثار متفکرین بزرگی همچون دکتر شریعتی و آیت‌الله مطهری به این نتیجه می‌رسیم که این اشک باید موتور محرکه‌ی انسان باشد. یعنی عزاداری صرف، بدون هیچ تغییر و اصلاحی در شخص عزادار فاقد مولفه‌های حقیقی و اصلی عزاداری‌ست. و آن اشکی که به واسطه‌ی آن بهشت بر انسان واجب می‌شود، اشکی است که همراه با عمل باشد.

این تغیّر و تحرک برای هر فرد متناسب با خود اوست، اما اگر در هر شخصی به وقوع بپیوندد موجبات جهش وی خواهد شد. برای مثال یقینا عزاداری روز عاشورا برای آن دختر مسیحی که پای سخنرانی سید حسن نصرالله در لبنان می‌نشیند، به واسطه‌ی اثراتی که برایش دارد، موجب برکاتی شود که شاید برای شخص دیگری که تنها ده شب به عزاداری صرف مشغول بوده و هیچ تغییری در رفتارش رخ نداده، به وجود نیاید.

به همین شکل اگر فرد کاهل‌الصلاتی با ورود به این ماه و به واسطه‌ی عزاداری‌ها تغییری در خود به وجود آورد و مراقب نماز های یومیه‌ی خود باشد، یقینا اجر و بهره‌ی متناسب را برده.
به عبارت دیگر، مطمئنا شنیدن روضه راجع به یک واقعه‌ی هولناک، برای هر فردی (ولو کسانی که اعتقادی به دین نداشته باشند) غم‌بار و حتی اشک‌آلود خواهد بود، و نمی‌توان این اشک و غم را که تنها ماحصل شنیدن یک حادثه‌ی دردناک است، و در اصل تألمی است که در هر انسانی رخ می‌دهد، موجبات وجوب بهشت دانست. بلکه آن اشکی که تاکید بر آن می‌شود بایستی قدرت تغییر انسان را دارا باشد.

به همین ترتیب انتظار می‌رود بانوانی که حجاب نامناسب دارند، اگر عزاداری را برای حقانیت اهل‌بیت طهارت انجام می‌دهند، تغییرات حاصل از آن را در خود شاهد باشند، و به همان ترتیب کسانی هم که مقیدتر به رفتار شرعی هستند پس از عزاداری‌ها اعمالی به مراتب شایسته‌تر از قبل انجام دهند، که خداوند هر کس را به اندازه‌ی وسعتش مکلف گردانیده.

در انتها، ذکر دو نکته را خالی از فایده نمی‌دانم:

اول بحث حفظ حرمت و شأن عزاداری. چنانکه تا دهه‌های اخیر شاهد بودیم که حتی کسانی که اعتیاد به مسکرات داشته‌اند، با ورود به ماه‌های محرم و صفر، لب بر می‌چیدند و دامن پاک می‌کردند. ولو اینکه شاید بسیاری از آنها وارد مساجد، تکایا و هیئات نمی‌شدند، اما شأن این ماه‌های عزیز را حفظ می‌نمودند. چرا که تاکید فراوانی در حفظ حرمت برخی اماکن و البته برخی زمان‌ها وجود دارد که از مهمترین آن زمان‌ها همین ماه محرم و بهترین مکان‌های آن مجالس عزاداری حضرت اباعبد الله است. و چه بسا بسیاری از همین‌ها که مبادرت به حفظ حرمت این ماه می‌نمودند، عاقبت به خیر می‌شدند. البته خوان کرم خاندان عصمت هم به قدری گسترده هست که کسانی چون رسول ترک را هم مورد عنایت خود قرار می دهند و موجبات هدایتشان را فراهم می کنند، که این هدایت یافتگی هم خود نیاز به ضمیر بی پیرایه دارد.

امروز هم حفظ حرمت و شأن این ماه و عزاداری‌های آن در بین بانوان جامعه، قبل از هر چیزی منوط به رعایت شئون ظاهری و به عبارتی ترک بدحجابی است. و البته در ورای این حجاب ظاهری و عفاف باطنی، امید به شفاعت و دستگیری اهل‌بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد.

دوم موضوع نفاق است. شاید مهمترین موضوع اختلاف ائمه اطهار با خلفا از ابتدا همین مساله نفاق بوده باشد. چنانکه تمامی خلفا خود را جانشین رسول خدا می‌دانستند و بر لب ذکر تهلیل داشته‌اند، اما چون باطنا با آن مخالفت می‌کردند و در عمل خلاف سیره حضرت رسول را می‌پیمودند، مورد دشمنی با دین ناب و مخالف ائمه قرار می‌گرفتند.

مراقبت از به دام نفاق افتادن هم دو وجهه درونی و بیرونی دارد. چه بسا هم باید مراقب بود که چهره نفاق (که در عمل ضدیت با سیره ائمه دارد، و قلبا هم اعتقادی به آن ندارد و با اهدافی غیر از عزاداری وارد دستگاه حضرت اباعبدالله می‌شود) در جامعه گسترش پیدا نکند و هم اینکه از نفس درونی خودمان محافظت کنیم که خود نیز در دام نفاق گرفتار نشویم.

 

عکاس: خانم زیبا محبیان

 

نقش دختران در آنچه «جنبش دانشجویی» می‌نامیم

[ms 1]

از همین اول بگویم مخاطب این مطلب خودی‌ها و نخودی‌های جنبش دانشجویی هستند. غیرخودی‌های «جنبش دانشجویی»، کسانی که اصلا دانشجو نشده‌اند و با دانشگاه هیچ رابطه‌ای ندارند و نمی‌دانند جنبش دانشجویی را با کدام «ج» می‌نویسند، این مطلب را نخوانند. پیشتر از همکاری شما مخاطب محترم، نهایت سپاسگذاری را دارم.

البته این را هم بگویم؛ با وجود اینکه سردبیر محترم اجازه داده‌اند بی‌پرده هر چه دل تنگم می‌خواهد بگویم، ولی نمی‌شود. نمی‌شود تمام حرف‌ها را گفت. که می‌شود مصداق پرتاب عمودی آب دهان به سمت بالا! همان تف سر بالای خودمان. هر چقدر هم که سعی کنم مخاطب را خاص کنم، باز هم نمی‌شود خیلی بی‌پرده «جنبش دانشجویی» را نقد کرد و مصادیق را گفت.

اما از کجا باید شروع کرد واقعا؟ از تاریخچه جنبش دانشجویی بگویم باز هم؟ از تشکل‌های زنده و نیمه‌زنده‌ کنونی؟ از تحلیل‌های جامعه‌شناسانه‌ دوستان اهل فضل علوم اجتماعی؟ یا چطور است از ضرورت جنبش دانشجویی بگوییم و تاثیرش در اجتماع! اصلا کاش کس دیگری می‌نوشت! چقدر بعضی وقت‌ها «نه» گفتن خوب است. بگذریم!

از این موضوعات که گفتیم، «ضرورت جنبش دانشجویی» که رد می‌شود، چون بنا را گذاشته بودیم بر این که شما  دانشگاهی باشید و آشنا به جنش دانشجویی. که در این حالت، نیازی به تبیین این مقوله نیست و یک موضوع، پَر!

اما تاریخچه جنبش دانشجویی و آسیب‌شناسی آنچنانی جنبش دانشجویی از دید جامعه‌شناسی؛ اگر خیلی علاقه‌مندید، با یک جستجوی ساده در مرورگرها، کیلو کیلو مطلب برداشت کنید و در نتیجه این  موضوعات هم، پَر!

بی‌خیال! چند تا مطلب پراکنده، با برداشت آزاد، و دیگر هیچ!

۱- با خودم فکر می‌کنم اگر ۲۰- ۲۲ سال آینده، یکی از بچه‌هایم که تازه وارد دانشگاه شده، هوس عضویت در تشکل‌ها را پیدا کند، آیا واقعا بهش اجازه می‌دهم؟! یا ترجیح می‌دهم فرزند نازنینم به دور از هیاهو و هر خطر احتمالی درس و مشقش را بخواند و بیاید ور دل مادرش!

نمی‌دانم! گاهی دلم برای همه‌ ورودی‌های بعد از خودم می‌سوزد که با تعریف‌ها و تمجیدهای من راهی فعالیت‌های تشکلی شدند. نه که پشیمان شده باشم یا دروغی -خدای ناکرده- گفته باشم، هر چه گفتم از محاسن فعالیت دانشجویی، که خودسازی می‌آورد و استعدادها شکوفا می‌کند، استعداد هنرمند شدن، نویسنده‌ شدن، قوی‌ شدن، حتی استعداد یزید شدن، شمر شدن، در عاشورا کف و سوت زدن، همه راست بود.

۲- یادم می‌آید درگیر ماجراهای بعد از انتخابات بودیم. حوالی آبان بود یا آذر. سوار بی‌آرتی‌های انقلاب بودم تا بروم دانشگاه. رو به سر در دانشگاه تهران، یک‌سری یگان ویژه ایستاده بودند. دانشجویان انجمن اسلامی -شما بخوانید انجمن دموکراسی‌خواه- از داخل دانشگاه‌، از میله‌ها آویزان شده بودند تا به قول خودشان رسانه‌ها، این تجمع عظیمشان را که با بادکنک فضا را پر کرده بودند انعکاس خبری بدهد.

پیرزنی که از داخل اتوبوس این صحنه را دید، حس مادریش قلمبه شد و شروع کرد فحش دادن به پلیس‌ها که «خدا ذلیلتون کند با بچه‌های مردم چی کار دارید. دست از سر این طفل معصوم‌ها بردارید.»

من از عبارت «طفل معصوم‌ها» یاد خاطرات مختلفی افتاده بودم که واقعا دلم برای این «طفل معصوم‌ها» بیشتر کباب می‌شد. خدا خیر بدهد خانمی را که گفت «هر چه می‌کشیم از این دانشجوهاست.»

همه‌ فتنه از این‌ها علم شد. همین طفل معصوم‌ها جامعه را به هم زدند. واقعا این طفل معصوم‌هایی که بعضی‌هاشان ۳۰- ۴۰ سال هم سن دارند، جزء جنبش دانشجویی هستند؟!

بعضی از همین طفل معصوم‌ها، خودشان را به صراحت کمونیست می‌خوانند. ما که شنیده بودیم کمونیست‌ها کاملا منقرض شده‌اند. و همین کمونیست‌های طفل معصوم با پول بیت‌المال جمهوری اسلامی درس می‌خوانند.

۳- جنبش دانشجویی چه کرده برای مملکت ما. چه کرده برای ایران اسلامی. حرف از همین حوالی است. از سال ۸۸. روزهایی که از انتخابات و بعد از آن بر ما گذشت. پیرمان کرد. هر که فهمید و در متن بود داغان شد.

آنقدر که خیلی‌هایمان تا مدت‌ها دلمان نمی‌خواست حرفی از انتخابات ۸۸ بزنیم. «جنبش دانشجویی» کجا بود؟ به جز جنبش اوباش دانشگاهی چیزی ندیدیم.

می‌گویم اوباش چون تفکر و اندیشه‌ای نبود. می‌گویم دانشگاهی، برای این که دانشجو هم بودند این اوباش! گیریم کم بودند. به قول امام خمینی بد، کمش هم زیاد است.

[ms 2]

اگر جنبش دانشجویی همان‌جور که برای ۱۶ آذر ۸۸ برنامه ریخت، از بعد انتخابات به فکر کوی دانشگاه تهران و برنامه‌ریزی درست و حسابی برای دانشگاه‌های کشور می‌افتاد، نمی‌شد آنچه که شد!

۴- می‌گویند جنبش‌های دانشجویی اساسا به دنبال کسب قدرت نیستند و به دنبال اهداف و آرمان‌ها هستند. این تفاوت اساسی جنبش دانشجویی با احزاب است. و در همین راستا مراقبت از این امر هم ضروری است که تشکل‌ها، تبدیل به پیاده‌نظام احزاب و گروه‌های سیاسی نشوند. اما آیا واقعا این‌طور بوده؟!

اکثر فعالان سیاسی دانشجویی، بعدتر به احزاب سیاسی می‌پیوندند. نه که این مسئله اشکالی داشته باشد، خیر! آنچه که مسلم است دانشجوی امروز، یکی از مسئولین آینده کشور در حوزه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی خواهد بود! مسئله این‌جاست که این دانشجو از زمان دانشجو بودن و فعالیت دانشجویی به جای آرمان‌خواهی، با تقلید گاهی کورکورانه، در جنبش دانشجویی فعالیت می‌کند و مصداق این امر فعالیت‌های دانشجویی قبل انتخابات است که جملاتی که از احزاب در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های صبح، چاپ می‌شد، عینا به جملات مناظرات دانشجویی در بعد از ظهر آن روز تبدیل می‌گشت.

و دانشجویان تشکل‌ها، به خوبی نقش بلندگو را بازی می‌کردند برای احزاب سیاسی. یکی از نتایج این امر هم، این است که تشکل‌های دانشجویی از بدنه دانشجویی جدا می‌شود و دانشجویان عادی رغبتی به حضور در تشکل‌ها ندارند.

۵- اما نقش دختران دانشجو در جنبش دانشجویی چیست؟! با وجود این که همه آنچه درباره‌ جنبش دانشجویی گفته می‌شود همه‌ دانشجویان را در بر می‌گیرد اعم از دختر یا پسر، اما حقیقت این است که نقش کمی و کیفی دختران دانشجو در جنبش دانشجویی، نقش چندان پررنگی نیست.

نقش کمی دختران دانشجو، در مقایسه با افزایش جمعیت دانشجویان دختر در سال‌های اخیر، بدون در نظر گرفتن دانشگاه‌های مختلف و تشکل‌ها، رشد چندانی نداشته است. نقش کیفی حضور دختران هم به گونه‌ای‌ است که در تصمیمات سیاسی و فکری، نقش چندان موثری را بازی نمی‌کنند و این مسئله در تشکل‌های غیرمذهبی بیشتر وجود دارد.

در این تشکل‌ها، یا دختران صرفا برای کارهای اجرایی و جذب نیروی جنسیتی استفاده می‌شوند یا بعضا اگر در رده‌های بالای مسئولیت قرار بگیرند، خالی از تفکرات موثر بر مجموعه‌ تشکل هستند و صرفا برای این در این مسئولیت قرار داده شده‌اند که در صورت رخداد هر مشکلی، مسئولیت و عواقب آن مثل تعلیق‌ شدن به گردن او بیفتد؛ که واقعا جای تاسف دارد.

نمونه‌های سوءاستفاده از دختران در بعضی از تشکل‌های غیر مذهبی، ۱۶ آذر سال ۸۸ در دانشگاه تهران است. در درگیری‌هایی که آن‌ روز اتفاق افتاد، در کمال تعجب دیدیم که پسران این تشکل‌ها از دخترانشان می‌خواستند که از آن‌ها دفاع کنند.

۶- هر از گاهی که ماجراهای حمله اسرائیل به غزه، یا جنبش‌های مصر و لیبی و… رخ می‌دهد، جنبش دانشجویی را متصل می‌کنیم به حرکت جهانی، به جنبش عدالتخواه مصر و لیبی و… تازه جان می‌گیرد شعارهای عدالت‌خواهی و استکبارستیزی‌مان. تا وال‌استریت راه می‌افتد، احساس می‌کنیم باید جنبش را دوباره از خواب بیدار کنیم. که اینها هست و همه این نیست.

ظلم‌ستیزی و استکبارستیزی در خون جنبش دانشجویی است و هر کس که منکر این قضیه شود از دایره «جنبش دانشجویی» بیرون است، اما این به این معنی نیست که دست روی دست بگذاریم تا اتفاقی رخ دهد و ما پا در صحنه بگذاریم.

جنبش دانشجویی باید عدالتخواه باشد، مطالبه‌گر باشد، به فکر دانشگاه و جامعه باشد، دانشگاه را از فساد اخلاقی، شبهات فکری و سیاسی، از عرفان‌های ساختگی پاک کند. دست طمع احزاب از دانشگاه کوتاه بشود.

جنبش دانشجویی باید در راستای فعالیت‌های علمی و فرهنگی و سیاسی با برنامه‌ریزی حرکت کند. موانع راه علمی باید در دانشگاه برداشته بشود. اساتید بد باید از دانشگاه‌ها اخراج شوند. قوانین دانشگاه باید اصلاح شود و در یک کلام با تعیین اهداف و چشم‌انداز، در مسیر اهداف انقلاب و ملت باشد.

حضور اجتماعی سالم و ایمن زنان و مردان؛ خروجی جشنواره عفاف و حجاب

[ms 0]

«خانه امن، جامعه امن» شعاری است که جشنواره تولیدات رسانه‌ای عفاف و حجاب آن را سرلوحه کار خود قرار داده که تحقق این شعار، آرمان و امید همه ماست. جشنواره تولیدات رسانه‌ای عفاف و حجاب که با همت دفتر امور زنان و خانواده سازمان صدا و سیما برگزار شده، در روزها و دقایق پایانی به سر می‌برد. بار دیگر چارقدی‌ها با دبیر بین‌المللی تولیدات رسانه‌ای عفاف و حجاب مصاحبه‌ای ترتیب داده‌اند تا از روند این جشنواره مطلع شوند. در واقع نتایج و خروجی اصلی جشنواره برای دختران و زنان ما این است که می‌توانند در جامعه حضور پررنگی را داشته باشند که با حضور اجتماعی سالم و ایمن زنان و مردان در جامعه با حفظ عفاف و امنیت خانواده‌ها منجر شود. این‌ها سخنان مریم خزاعی، دبیر بین‌المللی تولیدات رسانه‌ای عفاف و حجاب است.

اهدافی که برای برگزاری جشنواره امسال داشتید تا چه اندازه به ایده‌های دختران مسلمان امروزی نزدیک است؟
مشکل اساسی جوانان ما، نداشتن الگو و آرمان والا در زندگی است. بدون تعریف آن آرمان‌های والا، نمی‌توان الگوی صحیحی ارائه کرد. به علاوه ضعف نظام در آرمان‌سازی سبب این می‌شود که نسل جوان ما بی‌آرمان بماند و حتی آرمان‌های بدلی و منحط را می‌پذیرد و الگوی مناسب با آن را در پی می‌گیرد. رسالت و وظیفه سیاستمداران راهبردی نظام و مسئولین دستگاه فرهنگی و هنری این است که بتوانند آرمان‌هایی را تعریف و برای نسل جوان الگوسازی و موضوع‌آفرینی کنند؛ به گونه‌ای که همواره توجه آنان به نقاط جذاب و والا معطوف بشود. این کار با به‌سازی نمادهای فرهنگی مانند فیلم‌ها و مجموعه نمایش‌ها و دیگر موارد فرهنگی امکان‌پذیر است. این یک نیاز اساسی جامعه ما است که جشنواره ما به دنبال بسترسازی برای این موضوع است.

خروجی این جشنواره برای دختران و زنان مسلمان تا چه میزان موثر است؟
خروجی این جشنواره در دومین دوره برگزاری این بود که حجاب را از منظر یک ضرورت اجتماعی که رعایت آن می‌تواند زمینه امنیت اخلاقی اجتماع را مهیا بکند معرفی کرده است. در حقیقت این زمینه‌ها می‌تواند فراهم آورنده مناسبات اجتماعی میان زنان و مردان باشد و رابطه میان رعایت حجاب و عفاف، التزام جامعه به عفاف، و زمینه سالم‌سازی روابط اجتماعی را از یک‌سو و امنیت‌بخشی به بنیان خانواده را از سوی دیگر مورد کنکاش قرار دهد.

این پیام عمده در قالب شعار اصلی جشنواره با عنوان «خانه امن، جامعه امن» مطرح شده که بروز مشکلات و ناامنی در پی ارتباط بی حد و مرز زنان و مردان در سطح جامعه را بیان می‌کند؛ که مشکلات و ناامنی ناشی از آن، علاوه بر جامعه، متوجه امنیت و آرامش درون خانواده هم می‌شود.

در واقع نتایج و خروجی اصلی این جشنواره برای دختران و زنان ما، این است که می‌توانند در جامعه حضور پررنگ داشته باشند. در این صورت است که حضور اجتماعی سالم و ایمن زنان و مردان در جامعه، منجر به حفظ عفاف و امنیت خانواده‌ها می‌شود.

برگزاری سالانه جشنواره عفاف و حجاب، چه تاثیری در جامعه گذاشته است؟
با توجه به اینکه رسانه به عنوان بخشی از بدنه نظام در تبیین فرهنگ‌سازی ارزش‌ها و هنجارهای انسانی مورد استفاده قرار می‌گیرد، استفاده از زبان هنر به عنوان جذاب‌ترین و تاثیرگذارترین ابزار انتقال پیام و القای رفتار و همچنین نگرش، مورد توجه است و ما با برگزاری سالانه جشنواره تولیدات رسانه‌ای و پرداختن به محورها و ابعاد مختلف عفاف، و تبیین جنبه‌های خوشایند و جذاب عفاف و حجاب، و با بیان روابط ناسالم اجتماعی، بستر لازم را در تولید آثار فرهنگی فاخر و جذاب به وجود خواهیم آورد و در این راستا به فرهنگ‌سازی مناسب و موثر در این زمینه می‌پردازیم که با جریان‌سازی در این زمینه، می‌تواند برای قشر جوان تاثیرگذار باشد.

آثار رسیده با چه ملاک‌هایی داوری و برگزیده می‌شوند؟
برای ارزیابی و داوری آثار، شاخص‌ها و معیارهای فنی مورد لحاظ قرار می‌گیرد و آثار ابتدا بر همان اساس داوری می‌شوند. در ابتدا با توجه به موضوع جشنواره، بحث محتوایی مد نظر بود و اینکه آثار تا چه اندازه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم به ارایه پیام پرداخته‌اند و هماهنگی در آن تا چه اندازه در نظر گرفته شده و روح حاکم بر اثر چقدر جذب کننده است و چقدر با این نوع سبک همراه شده است. با این شرایط، بیشترین اهمیت برای ما بحث محتوایی و همراهی با شعار «خانه امن، جامعه امن» است.

خانم‌ها چه نقشی در شکل‌گیری اولیه و برگزاری جشنواره عفاف و حجاب داشته‌اند؟
در واقع همت اولیه برای برگزاری این جشنواره توسط دفتر امور زنان و خانواده سازمان صدا و سیما صورت گرفته که سرکار خانم سلیحی طلایه‌دار این کار شدند و ما هم در کنار ایشان در برگزاری این جشنواره کمک کردیم.

البته ما این جشنواره را فقط مختص زنان نمی‌دانیم و به همین علت در کنار آن بحث عفاف را مطرح کردیم و بیشتر سعی کردیم که به محورهای مورد نظر بپردازیم. شکل‌گیری اولیه این کار توسط خانم‌ها بوده اما مردان نیز حضور فعالی در این جشنواره دارند. دبیران چند بخش ما را مردان تشکیل می‌دهند. گرچه در کل دغدغه اصلی این کار با خانم‌ها بوده و مشارکت خوبی دارند.

ورود به بحث حجاب و عفاف در فضای مجازی نسبت به سایر رسانه‌ها چه ویژگی‌هایی دارد؟
همانطور که خود شما هم می‌دانید، بحث اصلی فضای مجازی، رقابت در این فضاست که عصر اینترنت و ارتباطات را شامل می‌شود و فضای مجازی یکی از کارکردهای تاثیرگذار در بین جوانان در برقراری ارتباط شده است و تبلیغات، بیشترین کارکرد را در این مجموعه به خود اختصاص داده است.

 

بنابراین بحث فضای مجازی از طریق ثبت کردن وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌ها و فضاهای چند رسانه‌ای مسئله روز است. در این راستا عمده وبلاگ‌نویسان را داشتیم که با جمع آوری آنان از سراسر کشور و با برگزاری جلسات هم‌اندیشی راجع به موضوع عفاف و حجاب، تلاش کردیم این موج را در بین وبلاگ‌نویسان ایجاد کنیم که با ورود در این عرصه، هم‌افزایی داشته باشند و هم اینکه در این عرصه فعالیت جدی و تاثیرگذاری از آنان شاهد باشیم تا به تبیین مسائل و مباحث عفاف و حجاب بپردازند و ما تاثیر آن را در این مسئله مهم و حیاتی می‌دانیم.

یکی از مهم‌ترین وجوه بدپوششی زنان و دختران در جامعه، طراحی نامناسب لباس‌های موجود در بازار است. برای معرفی پوشش مناسب و به روز و جذاب به تولیدکننده‌ها، آیا اقدامی از طرف شما شده است؟
از طرف جشنواره نه؛ اما بسیاری از گروها و NGOها و سازمان‌ها با برنامه‌ریزی جامع درصدد تهیه و اجرای الگوهای مناسب و زیبا و جذاب با تنوع رنگ‌ها هستند. به خصوص سازمان‌ها و NGOهای زیادی هستند که در این زمینه کار می‌کنند و حتی موارد مختلفی را هم برای ما پیشنهاد داشتند که در این جشنواره بخشی در این زمینه داشته باشیم. اما به علت اینکه این موضوع از ابتدا در جشنواره طراحی نشده بود، ما به این بخش نپرداختیم که این هم می‌تواند در جشنواره‌های بعدی لحاظ شود.

 

در حال حاضر برای این قسمت اقدامی انجام نشده است، ولی دستگاه‌های دیگری در حال انجام آن هستند که مدل‌های مختلف و کاملا پوشیده‌ای ارایه کرده اند. امیدواریم به نتیجه مطلوب برسند و ما هم در دوره‌های بعد بتوانیم از آنها استفاده کنیم.

 

شما خودتان دختر دارید؟ در چه مقطعی هستند؟ و فکر می‌کنید مهم‌ترین مشکل جوانان جامعه امروز ما چیست؟
بله یک دختر دارم که امسال وارد دانشگاه شده. من فکر می‌کنم مهم‌ترین دغدغه‌ای که الان جوانان ما دارند اولا تهاجمات فرهنگی است که الان جامعه ما را فرا گرفته و سرمایه‌گذاری‌هایی که در این عرصه از طرف غربی‌ها در حال انجام است که جوانان ما را نشانه گرفته‌اند و جوانان ما را دچار سردرگمی کرده‌اند.

 

شاید از طرف جامعه دینی ما نیز الگوها و جذابیت‌های خوبی برای جوانان ارایه نشد که از طرفی دشمن درصدد القای مفاهیم و ارزش‌های منفی خود است و در مقابل، دستگاه‌های فرهنگی ما در این زمینه قوی عمل نکردند که بتوانند جایگزین این تهاجم بشوند و جوانان در حقیقت نمی‌دانند که به دنبال چه چیزی هستند و چه چیزی را می‌خواهند و بنابراین اهدافشان را گم کرده‌اند و یک‌سری اهداف پوشالی را مورد نظر قرار می‌دهند و آنها را بیشتر به گمراهی می‌کشاند.

پردیسان، از روحیه‌ی برادری تا احتیاط در مرزهای خواهری

[ms 0]

کسانی که به قم تردد دارند لابد نام «پردیسان» را شنیده‌اند. پردیسان، یک شهرک/شهر است در حدود ۱۰ کیلومتری جنوب قم که اخیرا شهرداری آن به عنوان یکی از مناطق شهری قم فعال شده است. این شهرک به منظور اسکان دادن سرریز جمعیت قم از چند سال پیش مورد توجه مسؤولین قرار گرفت.

از آنجا که قم شهری مهاجرپذیر است، طبیعی است که عمده ساکنین آپارتمانهای این شهر/شهرک را طلاب، بخصوص طلاب جوان تشکیل دهند. هرچند که بسیاری از نهادها و مؤسسات دولتی و غیر دولتی نیز برای پرسنل یا افراد تحت تکفّل خود، اقدام به ساختن واحدهای آپارتمانی نموده‌اند، ولی همچنان غلبه جمعیت در این بخش از شهر قم با خانواده‌های طلاب است.

به شهادت تجربه، در مناطقی که عموماً طلاب زندگی می‌کنند فرهنگی خاصّ و گاه بسیار متفاوت با دیگر مناطق شهری ایران رایج است. لابد کسانی که حتی برای یک‌بار پا به شهرک مهدیه قم گذاشته باشند آشکارا این تفاوت را تجربه نموده‌اند.

محیطی شبیه جامعه‌ی آرمانی و ایده‌آل مذهبی که هرچند در ظاهر، و به‌رغم برخی آفات، بسیاری از شعائر دینی نمود گسترده‌ای دارد. شاید بتوان حسّ برادری و همخوانی دینی را مهمترین نماد این‌گونه مجموعه‌ها دانست.

در شهر/شهرک پردیسان هم به وضوح چنین چیزی را می‌توان یافت. هرچند خدمات حمل و نقل عمومی در بخش هزاره‌های سوم تا ششم این مجموعه شهری بسیار کمرنگ است ولی شما کمتر طلبه یا روحانی دارای وسیله نقلیه را می‌بینید که در مسیر پردیسان ـ مرکز شهر، دیگر طلبه‌ها را سوار نکند. و جالب است بدانید که علی رغم مخارج سنگینی که به صاحبان وسائل نقلیه مثل استهلاک، بنزین و … تحمیل می‌شود، ولی عمدتا کسی تقاضا یا انتظار دریافت کرایه را  ندارد.

طلبه‌ها می دانند که فقط تاکسی ها، اتوبوس‌های واحد یا مسافرکش‌های شخصی کرایه می‌گیرند. نویسنده به چشم خود ناراحتی طلبه/روحانی راننده را از کسی که بخواهد به وی در ازاء رساندن‌ش از پردیسان به شهر قم کرایه بدهد، دیده است. حتی در مواردی این اقدام، توهین تلقی شده است.

به هر حال، علاوه بر ساعات پرترافیک کاری مثل اول صبح و بعداز ظهر، حتی در ساعات کم ترافیک نیز کمتر طلبه‌ای را می‌توان مشاهده نمود که در صورت عبور اتومبیل‌های طلاب/روحانیون، مجبور به پیاده‌روی مسیر طولانی انتهای خط (عمدتا کانال آب) تا مجتمع محلّ سکونت خود باشد. حتی در مسیر پردیسان به قم نیز کمتر مشاهده شده که طلاب/روحانیون بی‌تفاوت از مسافران بگذرند.

در این میان، و در بین پدیده‌های جالب و گاه تعجب‌بر انگیزی که ممکن است مشاهده شود، آنچه نویسنده را بر آن داشت که در این‌باره بنویسد، فرهنگی است که در این فضا نسبت به بانوان وجود دارد.

اگر صاحبان اتومبیل، یک طلبه/روحانی را به همراه خانواده‌اش ببینند قطعاً وی را به مقصد خواهند رساند. حتی بسیار اتفاق افتاده است که جهت ملاحظه‌ی حال خانواده، بخصوص در شرایط بد آب و هوایی یا برخی اوقات خاص مثل شب که اطراف مجتمع ها عمدتا تاریک است، صاحب وسیله، مسیر خود را نیز تغییر می‌دهد تا ایشان را به مقصد برساند.

این اتفاق کم و بیش در موردی نیز دیده می‌شود که چند خانم در این مسیر در حال تردد هستند. ولی چیزی که جای تأمل، سؤال، گله یا تعجب دارد این است که حتی در بدترین زمانها و شرایط آب و هوایی، بسیار دیده شده است که اگر یک خانم به تنهایی مجبور به طیّ این مسیر باشد، طلاب/روحانیون صاحب وسیله، کمتر اقدام به سوار کردن وی می‌کنند. شاید ترس احتمالی از برخی شایعه ها، یا احتیاط نسبت به برخورد با نامحرم، بخصوص وقتی که راننده مسافر دیگری ندارد و امثال اینها، جرأت اقدام را از عموم طلبه/روحانی ها می گیرد.

خود نویسنده نیز در این خصوص نمی‌تواند نظر قاطعی بدهد. از طرفی، برخی گزاره‌های فقهی یا اخلاقی از تماس با زن نامحرم، بخصوص در صورت تنهایی منع کرده است. از دیگر سو،، تهمت‌های کم و بیش نابجا که به طلبه/روحانی ها نسبت به رابطه مخفیانه با زنان نامحرم وارد کرده‌اند نیز جرأت کمک در این مورد را از طلبه/روحانی مذکور می‌گیرد.

ولی از سویی نیز، مشاهده‌ی سختی تردد، در هوای داغ تابستان و بسیار سرد زمستان قم، بخصوص نسبت به بانوان که به جهت وضع پوشش در شرایط آسیب‌پذیرتری نسبت به مردان قرار دارند می‌طلبد که طلبه همه‌ی خطرات یا تهمت‌های احتمالی را به جان بخرد و وی را به مقصد برساند.

با این حال، بسیار دیده‌ام که طلاب در وضعی مردّد نسبت به این قضیه قرار دارند و نتوانسته‌اند در این مورد بین این اصول اخلاقی و شرعی جمع کنند. به نظر می‌رسد حتی قواعد اصولی و فقهی نیز نتوانسته است در مقام عمل کمکی به حلّ این مشکل نماید. مشکلی که تا زمان رفع مشکل حمل و نقل عمومی، همچنان طلاب/روحانیون و خانواده‌های آنان را می‌رنجاند!

 

خیمه‌ها تا خدا؛ زاینده رود پر آب شد!

[ms 22]

بی آنکه آب،
رد پای آب…
آبی رنگ
آبی پا!

[ms 6]

شرف المکان بالمکین

گرانقدرتر شده بود انگار
سی و سه پل اصفهان
بر آب…

[ms 5]

[ms 9]

سی و سه پل،
با در بسته
و درهای باز

رو به آب

[ms 10]

[ms 0]

باید که چشم شد و نگاه کرد،
خیره خیره جاری آب…

[ms 19]

[ms 12]

هیچکس نیامده بود،
همه را اما،
آورده بود؛

آب…

[ms 8]

[ms 2]

[ms 3]

هیچکس غریبه نیست،
مگر آنکه صورتش،
با زحمت خطوط بی‌شعور،
از جمع‌های مهربان،
غریبه‌اش کند.

اما نگاه،
نگاه که جرم نیست!
با چشم پر آب…

[ms 11]

[ms 13]

[ms 14]

[ms 15]

[ms 16]

باید از نگاه رد شد و دل به دریا زد،
دل به دریا،
پا به آب

[ms 1]

خیمه‌ها تا خدا

اینجا نه عرفات،
نه مشعر،
اینجا محضر است،
محضر آب…

[ms 20]

و میان حاضران،
حاضران غایب،
غایب از هم،
حاضر در آب

[ms 7]

[ms 4]

نه فقط زمین،
که آسمان
چه زیباتر شده
همراه آب…

[ms 17]

[ms 18]

 

قرار بود فرزندان شهدا چشم و چراغ‌های این ملت باشند

[ms 0]

قرار بود فرزندان شهدا چشم و چراغ‌های این ملت باشند و البته قصد ما در این مجال، نقد و بررسی این جمله‌ی ارزشی حضرت امام نبوده و نیست. گرچه مصاحبه‌ی ما با فرزند یک شهید، و نشستن به پای حرف‌ها و عقایدش کار چندان بزرگی نیست اما خدا را شاکریم که بخشی از زمان‌مان را در یاد و خاطره‌ی شهید و فرزندش نشستیم.

فرزند شهیدی که در همین نزدیکی و در میان ما دارد روزگار می‌گذراند. درست مثل ما اما با یک تفاوت بزرگ که او یادگار ارزش و آرمان والایی است که باید قدرش را دانست. «زهرا پورعظیم» فرزند شهید «جواد پورعظیم» است که وقتی ۲ سال و نیم داشته پدرش به شهادت رسیده است. حالا او دانش‌جوی سال آخر کشاورزی دانش‌گاه امام خمینی قزوین است و حرف‌های شنیدنی خوبی هم داشت و برای ما هم گفت.

زهرا پورعظیم از آن دست فرزندان شهداست که در راه آرمان و هدف و تفکر پدرشان گام برداشته‌اند، حرف‌هایش را که بخوانید این موضوع را خیلی خوب و ساده متوجه می‌شوید.
پس بسم‌الله؛

 

 

فکر می‌کنی شمای فرزند شهید با آن‌که پدرش فوت شده، چه تفاوت‌هایی داری؟
تا تفاوت را چه‌طور تعریف کنیم. اگر منظور با ارگان‌های دولتی و سازمان‌ها باشد خیلی متفاوت است اما اگر بخواهیم از سمت مردم بگوییم؛ من فکر می‌کنم سطح دیدگاه مردم خیلی بالاتر از سازمان‌ها و ارگان‌هاست. مردم به دل قضیه نگاه می‌کنند چون حتی مادری هم که سر زایمان از دنیا می‌رود در واقع شهید محسوب می‌شود. مردم نگاه می‌کنند به این‌که آن فردی که از دنیا رفته چه‌قدر برای گواهی دادن به اصل آن قضیه از دنیا رفته است.

 

کجای زندگیت هست که فکر می‌کنی اگر پدرت در کنارت بود، امروزت متفاوت از امروزت می‌شد؟
بعد از چند سال از شهادت پدرم، مادر من دوباره ازدواج کردند، با یک جان‌باز. و فکر می‌کنم بودن در کنار یک شهید زنده، کم‌تر از زندگی با پدر شهیدم نیست. من الآن یک سعادت بیش‌تری در زندگیم دارم. با قاطعیت معتقدم بصیرت سیاسی و دینی اگر داشته باشم به خاطر حضور پدر جان‌بازم است.

من واقعاً نمی‌توانم بگویم چیزی در این قضیه کم دارم. به‌ویژه که من شناخت کمی از پدر شهیدم دارم و الآن نوع تفکر و دیدگاه‌م و همه چیزم را مدیون پدر جان‌بازم (پدر دومم) هستم.

 

با ازدواج دوباره مادر مشکلی نداشتی؟
آن‌موقع سنم کم بود و یک‌سری مسائل روان‌شناختی کودکانه‌ی خودم را داشتم. ولی بعد از ازدواج یک علاقه زیادی بین من و پدر کنونی‌ام ایجاد شد که می‌توانم بگویم من هیچ‌وقت در زندگیم احساس نکردم که ایشان پدرخوانده من هستند. واقعاً از یک پدر هم به من نزدیک‌تر بودند.

از ابتدای حضور ایشان هیچ مشکلی برای پذیرفتن‌شان نداشتی؟
قبل از این‌که پدر جدیدم وارد زندگی من بشوند، من یک کودکی بودم که وقتی بچه‌های دیگر را می‌دیدم در کنار پدرشان هستند، یک حسرت خاصی را می‌خوردم از این‌که سرپرست خانواده، پیش ما نیستند، کسی که با حضور مهر و عاطفه‌اش در خانواده می‌تواند خیلی چیزها را کنترل کند. چون پدر یک نقطه ثقل است و نبودنش می‌تواند ضربات بزرگی بر روحیه وارد کند. بعضی اوقات حتی دایی‌های من نگران این بودند که وقتی بچه‌های‌شان پیش من بابا صدای‌شان می‌کردند، یک وقتی برای من ناراحتی پیش نیاید اما از یک سنی به بعد که پدر جدیدم وارد خانواده ما شدند این نقطه ثقل یک قوت خاصی پیدا کرد و ما خیلی از مسائل‌مان چه در جامعه که حضور من ۶ ساله و مادرم بود، و چه در خانواده برطرف شد. چون ایشان فردی قدرت‌مند هستند از نظر روابط و منطق و خیلی کنترل خوبی روی خانواده داشتند.

 

وقتی هنوز مادر ازدواج نکرده بودند مگر چه مشکلاتی در جامعه یا خانواده وجود داشت؟
مادر من وقتی هم‌سرشان را از دست دادند، در اوج جوانی قرار داشتند، و این شرایط خیلی بدی به وجود می‌آورد برای یک زن با سن جوان و با داشتن یک فرزند که باید تنها زندگی کند. از طرفی وجود یک‌سری اعتقادات قدیمی هم خیلی به این مسائل دامن می‌زند. برخوردهایی وجود دارد در جامعه و خانواده که کاری ندارند که حالا هم‌سر این زن شهید شده یا فوت کرده است در هر صورت این برخوردها وجود دارد. البته اگر واقع‌بینانه بخواهیم بگوییم این است که هم‌سر شهید تکریم هم می‌شود اما آدم به باطن جامعه نگاه می‌کند، آن دسته که خیلی نگاه عامیانه دارند به زن‌هایی که هم‌سرشان را از دست داده‌اند.
خود من هم احساس می‌کردم همیشه یک نگاه بدی به من دارند، چیزی شبیه به دل‌سوزی. و این را با وجود سن کمی که داشتم کاملاً متوجه می‌شدم که این نگاه از سر مهربانی است یا از سر ترحم.

 

پس حق می‌دهی به مادرت که دوباره ازدواج کرده است؟
من خودم به شخصه از انتخاب مادرم خوش‌حال شدم. حالا ممکن است آن اوایل به خاطر کودکی و این‌که احساس می‌کردم تمام وجود مادرم برای من است شاید چندان متوجه نبودم اما وقتی مادر ازدواج کردند من متوجه شدم نه تنها محبت مادرم تقسیم نشد که تازه یک محبت دیگری هم به من اضافه شد. از این‌که آدم از تک‌والدی به دو والدی می‌رسد، حس خیلی خوبی هم‌راه می‌شود.

 

برخورد اطرافیان با مادرتان بر سر ازدواج مجدد چه‌طور بود؟ مورد انتقاد قرار نگرفت؟
بالتبع یک‌سری برخوردها پیش می‌آید، بعضی انتقاد و بعضی تشویق می‌کنند ولی غالباً از سمت خانواده‌ها خیلی استقبال شد به خصوص چون پدر دومم هم جان‌باز هستند و هم معتقد.

 

از طرف خانواده‌ی پدری مشکلی ایجاد نشد؟
نه مشکلی ایجاد نشد. خب یک مقداری قطع ارتباط صورت گرفت که این طبیعی است. البته من هنوز و هم‌چنان عمو و عمه‌ها و خانواده‌ی پدریم را می‌بینم و به خانه‌های‌شان می‌روم.

 

خب حالا از خانواده بیاییم بیرون و برویم در بطن جامعه. همان‌طور که قطعاً می‌دانی یک‌سری در جامعه هستند که مخالف مثلاً سهمیه شاهد دانش‌گاه هستند و حتی همین‌قدر حق را هم برای فرزندان شهدا قائل نیستند، جواب شما به عنوان یک فرزند شهید که در کودکی پدرتان را از دست دادید، به این افراد چیست؟
من خودم از این سهمیه برای قبولی در دانش‌گاه استفاده نکردم اما خب می‌بینم که خانواده‌های متفاوتی از این سهمیه استفاده می‌کنند. به طور مثال هستند کسانی که به اعتقادت شهیدشان پای‌بند نیستند اما از این سهمیه استفاده می‌کنند و دانش‌‌گاه می‌روند و از آن آرمانی که پدرشان به خاطرش به شهادت رسیده پای‌بند نبوده و تکریم نمی‌کنند و در مقابل آن‌ها، خانواده‌های دیگری هستند که به عنوان فرزند شهید با این سهمیه وارد دانش‌گاه می‌شوند و به واقع مبلغ راه و آرمان و فکر شهیدشان می‌شوند. برای این دسته از خانواده شهدا حق مسلم و البته ناچیزی است استفاده از سهمیه شاهد برای دانش‌گاه.

من فکر می‌کنم اگر استفاده از این سهمیه برای خانواده شهدا به صورت گزینشی بود خیلی به‌تر می‌شد البته این نظر شخصی بنده است. یعنی من معتقدم باید یک گزینشی صورت بگیرد تا آن دسته از افرادی که با استفاده سهمیه وارد دانش‌گاه می‌شوند و می‌توانند مبلغ آرمان شهیدشان بشوند، از این سهمیه استفاده کنند نه همه‌ی خانواده شهدا که برخی (البته خیلی کم هستند) خودشان هم پای‌بند به آرمان شهیدشان نیستند.

 

اشاره خوبی داشتی، با این حساب خود شما معتقدی تا کجا و چه‌قدر یک فرزند شهید مثلاً می‌تواند از موضع پدرش صحبت کند آن‌هم در مسائل مهم و سرنوشت‌ساز کشور؟ قطعن مصاحبه‌ها و نوع برخورد برخی از فرزندان سرداران شهید را در انتخابات اخیر دیده‌ای، فکر می‌کنی تا چه اندازه یک فرزند شهید می‌تواند و حق دارد تریبون شهیدشان باشد و از سمت شهیدشان حرف بزند و نظریه بدهد؟
فرزند شهید یعنی وارث شهید. یعنی کسی که از خون آن شهید باقی مانده است. یک اندیشه‌ای در تفکرات ایرانی‌ها هست  که ما بحث وارث را قبول داریم. یعنی اولین ارث از شهدا به فرزندانش‌شان می‌رسد و اگر این وارثان حقیقی پای‌بند به ارزش‌های شهیدشان نباشند، بالتبع در بین فرزندان دیگر جامعه این ارث می‌رسد.

یعنی آن کسی‌که پای‌بند و مقید به آرمان‌های شهدا باشد در واقع وارث حقیقی خون شهداست و این‌ها هم به واقع فرزندان شهدا محسوب می‌شوند گر چه از لحاظ خونی نسبتی با شهید نداشته باشند اما مهم اعتقادی است که پای‌بندش هستند.

من فکر می‌کنم باید برای فرزندان شهدا یک تریبون خاصی قائل باشیم تا بتوانیم صحبت‌هاشان را بشنویم اما در کنار هم‌دیگر. یعنی اگر قرار است یک فرزند شهیدی بیاید و تفکر پدرش را بازگو کند و آن را وارونه نشان دهد باید از فرزند شهید دیگری هم دعوت شود تا بیاید و حقیقت تفکر و آرمان پدر شهیدش را بازگو کند.

 

تا حالا شده که وقتی در جامعه با بدحجابی و ناهنجاری‌ها روبه‌رو بشوی، از دلت بگذرد که؛ ای کاش پدرم شهید نمی‌شد آن‌هم وقتی هنوز در جامعه پاسبان ارزش‌های انقلابی نیستند عده‌ای؟
من همیشه یاد این جمله شهید رجب‌بیگی می‌افتم که گفته بودند خدایا نمی‌دانیم آیا شهید شویم که آینده بماند یا بمانیم تا آینده شهید نشود. در نهایت هدف اینان شهادت بوده، حالا این‌که وضعیت جامعه متأسفانه این گونه است به مسائلی ریشه‌ای‌تر بر می‌گردد.

 

چه وقت‌هایی خیلی دلت تنگ پدر می‌شود؟
بیش‌تر وقتی بر سر مزارش می‌روم یا در هنگام حضور در مناطق جنوبی و جنگی. ولی همیشه خودم را سرزنش می‌کنم که چرا این‌قدر کم از پدرم شناخت دارم.

 

در خانه مادرتان چه‌قدر از پدر برایت می‌گویند؟
مادرم همیشه از پدر می‌گویند اما خود ایشان هم مدت بسیار کمی با ایشان زندگی کردند یعنی در حدود سه سال. خودم هم خیلی می‌پرسم اما این روزمرگی‌ها متأسفانه من و خیلی‌های دیگر را فراگرفته و درگیرمان کرده است و همین هم باعث شده خیلی کم به این قضایا بپردازیم.

 

و این‌که؛ ملت با شما مثل چشم و چراغ‌شان برخورد می‌کنند؟
من هیچ انتظاری ندارم از مردم. عده‌ای که نمی‌دانند من فرزند شهید هستم اما آن‌هایی که می‌دانند یک احترامی برای ما قائل هستند که من دست همه‌شان را می‌بوسم.

 

حقوق خانواده برای زنان (1): تمکین

بسیاری از مسائل حقوق خانواده، گرد یک مفهوم اساسی می‌گردد و آن‌هم «تمکین» است. در مقابل وظایفی که قانون خانواده در برابر شوهر گذاشته، زن وظایف معدودی دارد که مهم‌ترین آن‌ها «تمکین» است. تمکین به معنای آن است که زن همواره و در هر شرایطی خود را در اختیار شوهر قرار داده و نیازهای او را برآورده سازد.

البته دکتر جعفری لنگرودی در ترمینولوژی حقوق یادآوری می‌کند که تمکین تابع عرف زمان‌ها، مناطق و اقوام مختلف است. مثلاً ممکن است در عرف برخی مناطق کشور، میان زمان عقد و زفاف فاصله‌ای باشد که عرف مردم تمکین را برای زن لازم نمی‌داند.

اما تمکین دو استثنای مهم دارد. یکی از استثنائات تمکین که همواره با آن همراه است، معذوریت شرعی و قانونی زن است. مثلا در زمان احرام و دیگر زمان‌های مشابه، زن حق دارد از تمکین خودداری کند و هیچ تکلیف قانونی متوجه او نیست.

دیگر استثنای تمکین، چیزی است که به آن «حق حبس» می‌گویند. زن حق دارد تا زمانی که مهریه او ادا نشده است از تمکین خودداری کند. این در صورتی است که برای پرداخت مهریه موعد مشخصی مقرر نشده باشد و اگر هم موعدی دارد، سررسید آن فرارسیده باشد. البته اگر زن یک بار تمکین کرده باشد، این حق او ساقط می‌شود.

بعضی از حقوقدانان به حق حبس انتقاد می‌کنند و آن را مخصوص دوره‌ای می‌دانند که نقش حکومت در دادگستری بسیار ضعیف بود و افراد خود می‌بایست در صدد تادیه حقوقشان برمی‌آمدند.

باید توجه داشت که استفاده زن از حق حبس، موجب محرومیت او از نفقه نمی‌شود. نفقه به معنای هزینه یک زندگی متعارف برای زن است. به این مسئله به صورت مستقل پرداخته خواهد شد. به خاطر همین تمکین است که زن وظیفه دارد در خانه‌ای زندگی کند که شوهر برایش تهیه کرده است.

[ms 0]

اما امتناع از تمکین و ترک خانه شوهر چه آثاری دارد؟ به زنی که تمکین نمی‌کند-که علی‌الاصول نشانه‌قطعی هم ندارد و به همین خاطر ترک خانه شوهر را اماره (نشانه) عدم تمکین می‌گیرند-  «ناشزه» گفته می‌شود.

«نشوز زن» یا سرباز زدن وی از انجام وظایف زوجیت یک نتیجه دارد و آن هم محرومیتش از دریافت نفقه یا هزینه متعارف زندگی است. اگر زن در حالت تمکین طلاق بگیرد و طلاق وی رجعی باشد، که امکان بازگشت به زندگی مشترک در دوران عده (که حداکثر سه ماه است) وجود دارد، شوهر هم‌چنان موظف به پرداخت نفقه زن است.

البته قانون مدنی این را هم می‌گوید که اگر باقی ماندن زن و شوهر در یک منزل ممکن است برای زن ضرر بدنی، مالی و یا شرافتی داشته باشد، او می‌تواند منزل جداگانه بگیرد و چنان چه این برای دادگاه ثابت شود، نفقه زن هم‌چنان بر عهده شوهر است.

چنان‌چه زنانی قصد ترک خانه شوهر و آغاز فرایند طلاق را داشته و در عین‌حال برخورداری از نفقه برای آنان حائز اهمیت است بهتر است این اقدام را بدون اطلاع دادگاه انجام نداده و در عین‌حال برای تقاضای خود دلیل محکمه‌پسند داشته باشند.

البته حق شوهر نسبت به تمکین زن، مورد انتقاد برخی حقوق‌دانان قرار دارد. آن‌ها معتقدند رابطه جنسی باید با میل و رضایت زن باشد و حتی در قوانین برخی کشورها، تجاوز شوهر به زن، از جمله مصادیق رابطه جنسی غیرمجاز شمرده است.

هر چند این را می‌توان از جمله انتقادات قابل تامل در این زمینه شمرد، اما باید توجه داشت که هر گونه اصلاح در نظام حقوق خانواده باید کل‌نگرانه و با دقت به سایر اجزای این نظام صورت بگیرد. این بدان معنی است که هر گونه اصلاحی در این روند باید با توجه به نهادهایی هم‌چون مهریه، نفقه، وظایف شوهر و حقوق وی صورت بگیرد.

خوابگاه دختران؛ دیوارنوشته‌هایی از درد

[ms 4]

ماه مهر؛ ماه درس و مدرسه دیگر تمام شد. مهرماه که می‌شود، همه رسانه‌ها، از تلویزیون و رادیو گرفته تا روزنامه و مجله، همه جا درباره دانش‌آموزان صحبت می‌کنند؛ اینکه لباسشان چگونه است و چگونه باشد بهتر است، اینکه کتاب‌ها چه تغییری کرده و معایب و محاسنش چیست، اینکه وضعیت مدارس چگونه است و…

اما انگار یادمان می‌رود گروه دیگری هم به جز دانش‌آموزان هستند که از ماه هفتم سال، شروع به درس خواندن می‌کنند و نیاز به توجه و رسیدگی دارند: «دانشجوها»؛ درس خواندن در دانشگاه هم ملزوماتی دارد که باید به آنها پرداخته شود. موضوعاتی مثل کتاب، استاد، کلاس و…

تفاوت مهمی که موضوعات دانش‌آموزی با دانشجویی دارد، «خوابگاه» است! دانش‌آموزان از خانه می‌روند مدرسه، و چند ساعت بعد به خانه برمی‌گردند. اما تعداد زیادی از دانشجوهای ما در شهری غیر از محل زندگی‌شان به دانشگاه می‌روند. محل اقامت این دانشجوها «خوابگاه» است. از خوابگاه به دانشگاه و از دانشگاه به خوابگاه در رفت و آمد هستند. حتی شاید بتوان گفت بیشتر از اینکه در دانشگاه باشند در خوابگاه هستند. آنجا خانه دومشان شده است. در خوابگاه استراحت می‌کنند، می‌خوابند، غذا می‌خورند، درس می‌خوانند و…

شرایط خوابگاه باید طوری باشد که نیازهای اصلی و اساسی دانشجوها را تامین کند و مهمتر اینکه ایمن باشد و خطری را متوجه دانشجو نکند. ایمن بودن فقط این نیست که سقف و در و دیوارش محکم باشد، بلکه علاوه بر استحکام، باید بهداشتی باشد تا بتواند سلامت دانشجوها را حفظ کند؛ هم سلامت بدن و هم سلامت روان.

برای حفظ سلامتی جسمی باید خوابگاه هم تمیز باشد و هم قابلیت شستشو داشته باشد. مواردی مثل تخت، کف‌پوش، دیوار، سقف، پنجره، پرده، میز و صندلی و غیره. به دو مورد هم باید بیشتر از همه توجه کرد: محل غذا پختن و غذا خوردن، توالت و حمام.

از نظر سلامت روانی هم شرایط داخلی و شرایط بیرونی خوابگاه باید طوری باشد که سلامت روحی و روانی دانشجوها نه تنها حفظ بلکه تقویت شود. جوان‌ها چند سال درس می‌خوانند و زحمت می‌کشند تا در دانشگاه قبول می‌شوند. بعد از این همه تلاش و کنار گذاشتن خیلی از تفریحات و علایقشان، روحیه دانشجو ضربه‌پذیر می‌شود و باید حمایت شود. به خصوص اگر مجبور باشد در شهر دیگری درس بخواند و چند سال در خوابگاه زندگی کند.

به خاطر روحیه لطیف و حساس دخترها، باید به دانشجوهای دختر توجه و رسیدگی بیشتری کرد. شاید اگر دانشجوی پسر چند سال در خوابگاهی باشد که زیبایی نداشته باشد یا خیلی تمیز نباشد، برایش مهم نباشد اما چون دخترها نکته‌بین‌تر هستند، روح و جسمشان در شرایط نامساعد، خیلی بیشتر در معرض خطر قرار می‌گیرد.

با توجه به اینکه خوابگاه‌های دانشجویی به خاطر پذیرفتن هر دانشجو مبلغی از دولت می‌گیرند تا به امور خوابگاه از جمله شرایط ظاهری رسیدگی کنند، در صورت عدم رسیدگی مسئولان خوابگاه، هیچ جای توجیهی باقی نمی‌ماند و آنها باید پاسخگو باشند!

عکس‌هایی که در زیر می‌بینید از دیوارهای یکی از خوابگاه‌های دانشجویی دختران گرفته شده. دیوارنوشته‌های دانشجوها خیلی خوب می‌تواند شرایط روحی آنها را نشان دهد.

این خوابگاه که از دیوارنوشته‌هایش عکس گرفتم را سه سال متوالی از نظر شرایط بهداشت ظاهری و روانی زیر نظر گرفتم. «خوابگاه دانشجویی شهید انصاری» رشت، میزبان دانشجوهای دختری است که حداقل ۴ سال دور از شهر و دیار خودشان درس می‌خوانند. این خوابگاه متاسفانه مشکلات زیادی دارد و در سه سال اخیر کوچکترین تغییری در جهت برطرف کردن مشکلات موجود نداشته و مسئولان خوابگاه هیچ حرکتی برای اصلاح وضعیت نابهنجار آن انجام نداده‌اند.

موکت‌های این خوابگاه بسیار کثیف است. رنگ دیوارهایش کاملا تغییر کرده و زشت شده است. توری‌های پنجره‌هایش آنقدر کثیف شده که آن طرفش دیده نمی‌شود. کف آشپزخانه‌ها قابل شستشو نیست. تخت‌های آهنی‌اش رنگ و رفته است و تشک‌هایش پوسیده، قدیمی و بسیار کثیف است. با وجود پله‌های زیاد، آسانسور خراب است.

شهر رشت مثل همه شهرهایی که نزدیک دریا هستند، رطوبت بالایی دارد. اما در این خوابگاه هیچ جای مناسبی برای خشک کردن لباس‌های شسته شده وجود ندارد.

دختران دانشجو مادران فردا هستند. شرایط جسمی و روحی حساس آنها باید در نظر گرفته شود تا بتوانند مادران سالمی باشند و نسل سالمی پرورش بدهند. اما متاسفانه این خوابگاه مشکلات زیادی دارد که هم سلامت بدن و هم سلامت روان آنها را در خطر می‌اندازد.

روی دیوارهای همه اتاق‌ها دست‌نوشته‌هایی از دختران دانشجو دیده می‌شود؛ چه اتاق‌های ترم اولی‌ها و تازه‌واردها و چه دیوارهای ترم آخری‌ها. اما تفاوت در مفهوم دست‌نوشته ترم اولی‌ها با ترم آخری‌ها فاحش است. در دیوارنوشته‌های اتاق ترم اولی‌ها امید و ایمان موج می‌زند در حالی که در اتاق‌های ترم آخری‌ها، شعرها، نقاشی‌ها و جملات کوتاه همه و همه نشان‌دهنده یأس، افسردگی و کم شدن معنویت است.

جالب است که بعضی از دیوارنوشته‌های دختران ترم آخری نشان می‌داد آنها با پسر و حتی پسرهایی ارتباط پیدا کرده‌اند! با موبایلشان از طریق سایت meboo با آنها چت می‌کنند!

پدر و مادرها با هزار امید و آرزو و صرف هزینه‌های بالا دخترشان را آماده کنکور می‌کنند. بعد گل‌هایشان را به خوابگاه‌ها می‌سپارند، غافل از اینکه تعداد زیادی از آنها موقع فارغ‌التحصیلی پژمرده می‌شوند! آیا خانم یا آقایی که مسئول خوابگاه دانشجویی است، حاضر است دخترش را نه برای کل دوره، بلکه تنها برای چند روز در این خوابگاه بگذارد؟

[ms 0]

[ms 1]

[ms 2]

[ms 3]

[ms 5]

[ms 6]

لطفا مرا ببینید!

[ms 1]

راستش یکی از انگیزه‌های من برای قبولی در دانشگاه – در کنار شوق زیاد به کسب علم و حضور در فعالیت‌های دانشجویی- این بود که از دست فرم مدرسه راحت بشوم! با اینکه چندین مدرسه عوض کرده بودم و مانتو شلوار مدرسه‌ام هم هر سال رنگ عوض می‌کرد؛ اما یک چیزی در این یک‌دست‌پوشیدن بود که آزارم می‌داد! خب من همیشه در خارج از مدرسه هم پوشش سنگین و متینی داشتم؛ اما دلم می‌خواست همین پوشش متین را خودم انتخاب کرده باشم نه دیگران برایم.

مدرسه که می‌رفتم من و دیگر دختران دانش‌آموز شبیه هم می‌شدیم. مانتو و شلوار و مقنعه‌ی یک‌دست، کفشهای با تنوع رنگ کم، موهایی که برای بعضی پریشان بود و بعضی نبود. یک کیف کوله یا دستی و چادری که بعضی دخترها بیرون از مدرسه می‌پوشیدند.

دوست داشتم متفاوت باشم؛ اما توی ذوق نزنم. دوست داشتم متانتم در مقایسه با دخترهایی که مقنعه به سرشان سنگینی می‌کرد به چشم بیاید؛ اما نمی‌آمد!

دانشگاه که قبول شدم فوری رفتم یک دست مانتو و کفش نو خریدم. آن هم چه رنگی؟ صورتی! انگار آزادی هر دوجهانم داده باشند. فکر می‌کردم با تیپ جدیدم، مانتو و کفش صورتی، کیف کوله سورمه‌ای و چادر مشکی، از خودم یک دختر دانشجوی امروزی ساخته‌ام. یکی دو ترم گذشت تا بتوانم به ثبات پوشش در دانشگاه برسم. سیاهی چادرم آن رنگ صورتی چرک را تا حدی خنثی می‌کرد؛ اما برخورد اطرافیانم آنطور نبود که انتظارش را داشتم. من یک دختر چادری بودم که می‌خواستم متفاوت از بقیه باشم در متانت؛ اما مانتوی صورتی کار را خراب می‌کرد!

ما در دانشگاه‌های کشورمان آزادی پوشش داریم. اگر چند دانشگاه که به صورت فرمالیته چادر را اجباری کرده‌اند فاکتور بگیریم در واقع هیچ فرم خاصی برای دانشجو وجود ندارد. البته حراست دانشگاه که رد کنید معمولا پوستر بزرگی می‌بینید که دو سه مدل از پوشش‌های مورد قبول در دانشگاه را به تصویر کشیده؛ اما کلاهمان را قاضی کنیم می‌بینیم غیر از منع بعضی رنگ‌های تند و زننده، مدل‌های نامتعارف و لزوم حجاب برای خانم‌ها؛ الزام دیگری در پوشش دانشجویان وجود ندارد. برخلاف بسیاری از دانشگاه‌های دنیا که کت و شلوار را برای پسران یا سارافون را برای دختران اجباری می‌دانند و استفاده از بعضی لباس‌ها مثل شلوار لی، بلوز آستین کوتاه و … را ممنوع اعلام کرده‌اند.

تفاوت پوشش دختران در دانشگاه و خیابان شاید به اندازه تبدیل یک شال به روسری باشد؛ اما تفاوت محیط‌ها از زمین تا آسمان! تفاوت محیط علمی دانشگاه و خیابان اقتضا می‌کند که یک دانشجوی موقعیت‌شناس، پوشش‌اش هم در دو محیط متفاوت باشد. آزادی پوشش در دانشگاه‌های ما اختیار لازم را هم به او داده.

این آزادی پوشش، فرصت مناسبی است که هرطور می‌خواهیم نگاهمان کنند خودمان را بشناسانیم. من در این سال‌های دانشجویی فهمیدم که اگر می‌خواهم بقیه رفتار محترمانه‌ای با من داشته باشند گام اول با خودم است. این من هستم که با نوع پوشش، رنگ و حتی آرایشم تعریف می‌کنم که چطور آدمی هستم. این من هستم که بی هیچ کلامی با مانتو یا چادرم با رنگ و لعاب آرایشم و با رفتار و گفتارم خط‌قرمزهای بقیه را در ارتباط با من مشخص می‌کنم. به ندرت پیش می‌آید که بقیه، پا را از محدوده‌ای که ما برایشان تعریف کرده‌ایم فراتر بگذارند.

من فهمیدم که رنگ صورتی آن متانتی را که در نظر داشتم برایم نمی‌آورد. دوران دانشجویی به من یاد داد که می‌توانم با دقت در انتخاب پوشش، پیش‌قدم تعیین روابطم در آینده باشم. می‌توانم شخصیتم را خط به خط با کفش و شلوار و مانتو و مقنعه تعریف کنم؛ می‌توانم با نوع رفتار و گفتارم به شخصیتم در نظر دیگران شکل بدهم و بعد مشتاقانه منتظر عکس‌العمل‌های متناسب باشم. من این کنش و واکنش پوششی را خیلی دوست دارم. مثل یک بازی هیجان‌انگیز به زندگی دانشجویی‌ام جهت داده.

دوستانی هم داشته‌ام که آزادی پوشش دانشجویی در نظرشان طور دیگری تعریف شده بود. تمام هم وغمشان این بود که پوشش دو روزشان مثل هم نباشد؛ که آرایش و پیرایششان دل‌ربا باشد… حتما آنها هم پشت هر رنگشان دلیلی داشتند؛ اما تعجبم ازین است که نسبت به واکنش‌های دانشجویان دیگر و مخصوصا پسران دانشجو قضاوت می‌کردند. پاک یادشان می‌رود که سنگ بنای واکنش اطرافیان را خودشان ساخته‌اند. که به‌عنوان یک دانشجو دیده شوند یا … . هرچه کنی به خود کنی عزیز من.

دانش‌جو از اسمش می‌بارد که شخصیتی است جویای علم. سر تا پای یک دانشجوی موفق داد می‌زند که دانش-جو است. وقتی آدم تمام توجهش به موضوع خاصی جلب شده دیگر حواشی برایش برشی ندارند.

مسأله‌ای به نام زن

[ms 3]

در جاهلیت، زن را زنده به گور کردند.

در تمدن مدرن، با نگاهی ابزاری به زن، او را ابزار تبلیغات و پورنوگرافی.
در دوره رضاخان حجاب از سرش کشیدند و کار جمهوری اسلامی پس از سی سال رسیده است به گماردن گشت امنیت اجتماعی و ارشاد زن در کوچه و بازار. گویی هماره زن مساله‌ساز بوده است. اما مساله‌ای از چشم مردان.

هر تمدنی می‌بایست به هر حال تکلیف خود را با زن معلوم کند. تمدن مدرن با آن همه دبدبه و کبکبه خود، بزرگترین چالش را با زن داشته است و پیدایش جنبش‌های فمینیستی از درون این تمدن، خود شاهدی بر این مدعاست. اما چرا زن هماره برای جوامع مساله بوده است؟ پروبلماتیک زن از کجا ناشی شده است؟ چرا حتی فمینیسم هم راه حلی برای موضوع ارائه نکرده و چه بسا خود به معضلی جدید برای زن‌ها تبدیل شده است. حتی همین نوشتار که از نهادی مردانه بر آمده، چگونه می‌تواند از فهم دنیای زنانه بر آید و زوایای مساله‌ای به نام زن را بکاود؟

زن و مرد به اقتضای انسانیت شباهت‌هایی دارند و به اقتضای جنسیت تفاوت‌هایی. جنسیت موضوعی نیست که زن و مرد را از حیث انسانی از هم جدا کند؛ بلکه بنا بر آن در شئون اجتماعی دو جنس، تفکیک حاصل می‌شود. زن به خاطر زن بودنش و مرد به خاطر مرد بودنش قابلیت‌هایی متفاوت دارند و جامعه بنا بر این تفاوت‌ها انتظارات متفاوتی از این دو جنس  دارد.

درست است که نقش‌های اجتماعی و نوع نگرش به جنسیت بر ساخته‌های اجتماع‌اند؛ اما به راستی اگر قرار بود ما تسلیم این برساخته‌ها باشیم پیامبر اسلام نیز نمی‌بایست به زنده به گور کردن دختران اعتراض می‌کرد.
اسلام همان قدر که با نوع نگرش غربی به زن مخالف است، همان‌قدر نیز با نوع نگرش جاهلی به زن مبارزه کرده است.

فمینیسم نیز جز دامن زدن به مباحثی پوچ و تقلیل دادن شأن زن به جنسیت دومی که می‌بایست با مردان بجنگد دستاوردی برای زن نداشته است. فمینیسم اساسا صورت مساله را غلط طرح کرده است. مساله رقابت بر سر قدرت نیست. همان طور که مارکسیسم صورت مساله را به غلط نزاع میان کارگر و سرمایه‌دار طرح نموده. باز آنچه که باقی مانده خود مساله رقابت و مبارزه بر سر منافع است. با ایجاد رقابت بین زن و مرد و کارگر و سرمایه‌دار مساله‌ای حل نمی‌شود و نزاعی دائمی میان آنان پدید می‌آید.

فمینیسم مرد و زنی را که قرار است مایه تسکین هم باشند می‌کند بلای جان یکدیگر. یکی دیگر  از مهمترین آسیب‌های گفتمان فمینیستی نیز ایجاد این اندیشه است که زنان می‌بایست هرچه بیش‌تر خود را به مردان شبیه کنند و این دیگرنمایی، به عنوان برگ برنده فرض می‌شود.

در جمهوری اسلامی ایران، جایگاه و شأن زن نسبت به گذشته بسیار ارتقا یافته است. ولی در این میانه، همچنان موضوع عفاف و حجاب، در میان موضوعات مرتبط با حوزه زنان، چالشی است که به نظر نمی‌رسد به سادگی قابل حل باشد. جمهوری اسلامی در مواجهه با مساله‌ای به نام زن، بیش‌ترین چالش را با مساله حجاب داشته است.

در مورد این مسئله نیز به نظر یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات این است که بدون مداقه در صورت مساله به دنبال راه حل آن بگردیم. بسیاری از چالش‌هایی که جوامع با مساله زن دارند از اساس از همین طرح غلط صورت مساله نشأت گرفته است.

ابتدا باید از خود بپرسیم مساله چیست و از کجا ناشی شده است. بی حجابی یا بد حجابی چگونه به صورت یک مساله در آمده است؟ مساله از آن جایی ناشی می‌شود که میان وضع موجود و وضع مورد انتظار شکافی دیده شود. آنگاه که وضعیت موجود با وضعیت مورد انتظار مطابقت کند و یا دست کم وضعیت موجود، نزدیک به وضعیت مورد انتظار به نظر برسد، مساله‌ای رخ نداده است. مساله از تفکیک این دو وضعیت حاصل می‌شود. نحوه برخورد ما با بسیاری از مسائل اجتماعی به این شکل است که با غفلت از وضعیت مورد انتظار، تمرکز خود را معطوف به وضعیت موجود می‌کنیم و وضع موجود را زیر سوال می‌بریم.

آن هنگام که با پدیده بی‌حجابی یا بدحجابی زنان مواجه می‌شویم آن را عملی شیطانی و قبیح می‌دانیم که از تربیت نادرست خانواده‌ها و تهاجم فرهنگی ناشی شده و می‌بایست با امر به معروف و نهی از منکر و گشت ارشاد این وضعیت موجود را از میان برداشت. در حالی که شاید مشکل از وضعیت مورد انتظار ما باشد.

وضعیت مورد انتظار ما از عفاف و حجاب چیست؟ وضعیت مورد انتظار ما این است که در جمهوری اسلامی هیچ آدمی بی‌حجاب نباشد؟ آیا این انتظار انتظاری واقع گرایانه است؟ لازم به تاکید است که غرض آن نیست که بی‌حجابی امری قبیح نیست. به طور حتم بی‌حجابی از نظر شرعی گناه است و از نظر قانونی جرم. اما باید پرسید آیا آن کسی که حجاب را رعایت نمی‌کند آن را امری قبیح می‌داند و رعایت نمی‌کند؟

تلویزیون جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب و حتی در زمان‌هایی که هنوز ماهواره فراگیر نشده است، فیلم‌های سینمایی خارجی پخش می‌کند که زنان در آن بی حجاب‌اند. فتوای شرعی آن است که نگاه به زن بی حجاب غیر مسلمان ایرادی ندارد. اما آیا مساله به همین‌جا ختم می‌شود؟ وقتی زن بی حجاب خارجی در تلویزیون نمایش داده می‌شود چگونه می‌توان به زن مسلمان ایرانی گفت که بی‌حجابی امری قبیح است؟ بی‌حجابی برای مسلمان قبیح است؟ مگر نه اینکه احکام اسلام برای بشریت موضوعیت دارد و اسلام برای همه ابنای بشر است؟ آیا دروغ فقط برای مسلمان‌ها قباحت دارد و غیر مسلمان‌ها اگر دروغ بگویند قباحتی بر این دروغ مترتب نیست؟

ما بی‌حجابی و بدحجابی را از طریق تلویزیون و سینما به دختران و زنان‌مان نشان می‌دهیم و از آنها می‌خواهیم که ببینند و باور نکنند. ببینند و عمل نکنند.

بی‌حجابی را به چشم‌های‌شان می‌بریم و حجاب داشتن را به گوش‌های‌شان.

هنرپیشه‌های خوش آب و رنگ بد حجاب در سینمای ایران عرض اندام می‌کنند و بالای منبر به زنان می‌ گوییم با حجاب باشند. خوانده‌ایم که کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم. دعوت کننده مردم باشید به غیر از زبان‌تان. بچه‌ها با امر و نهی تربیت نمی‌شوند. بچه‌ها به اعمال بزرگ‌ترهای‌شان نگاه می‌کنند و تقلید می‌کنند. عامه مردم به این نحو عمل می‌کنند.

عامه مردم حسن و قبح اخلاق را نه از بحث‌های اخلاقی و فلسفی بلکه از طریق چشم‌های‌شان می‌آموزند. اما همه این حرف‌ها به این معنا نیست که تقصیر را به گردن فیلم‌های خارجی تلویزیونی و سینما بیندازیم. بلکه شاید لازم باشد انتظار خود را از وضعیت مورد انتظار تعدیل کنیم. با وضعیتی که بر دنیا و رسانه‌ها حاکم است و نحوه پوششی که از دریچه آن‌ها تبلیغ می‌شود، بی‌حجابی به هیچ وجه مساله نیست؛ بلکه مساله واقعی حجاب است. به راستی باید از خود بپرسیم چگونه است که هنوز عده‌ای از زنان و دختران ما حجاب‌شان را حفظ کرده‌اند؟!

 

منبع: زنان‌پرس

 

فاطمه اخری؛ خواهر امام‌رضا

[ms 0]

وقتی توی تابستان هوا گرم می‌شود، یا وقتی در شهرهای بزرگ، آلودگی هوا زیاد می‌شود، وقتی احساس خستگی می‌کنی، آخر هفته دوست داری با خانواده یا دوستان بروی سفر.

در شهرهایی مثل تهران، بیشتر مردم، شهرهای شمالی ایران را برای گذراندن تعطیلات انتخاب می‌کنند. شهرهای استان گیلان به دلایل مختلفی بیشتر از شهرهای استان‌های دیگر مورد توجه مسافرها و توریست‌ها قرار می‌گیرد؛ از سرسبزی و طبیعت سرسبز و زیبای کوه و دشت و دریا گرفته تا لباس‌های محلی رنگارنگ و غذاهای خوش‌عطر و طعم آن.

[ms 1]

اگر برای گردش رفتی گیلان، رفتی نزدیکی‌های رشت، رفتی دریا یا تپه‌های سرسبز؛ و سینه‌ات را پر و خالی کردی از هوای پاک، همان وقت است که چیزی توی دلت زنده می‌شود. حسی که می‌گوید من زنده شدم ولی چیزی کم دارم! همان وقت است که می‌فهمی فقط جسمت نبوده که خسته شده بوده از دود و ماشین و شهرنشینی؛ روحت هم کلافه شده از برو بیاهای روزمره و حرف و حدیث‌های تکراری.

دلت هم تر و تازه شدن می‌خواهد! وقتی به اینجا رسیدی؛ برو رشت. پرسان پرسان خیابان مطهری را پیدا کن. در یکی از کوچه‌هاش جایی می‌توانی پیدا کنی برای جلای روحت. سراغ محله «ساغری‌سازان» را بگیر. وقتی پیدایش کردی، رفت و آمد جمعیت بهت نشان می‌دهد از کدام طرف باید بروی.

[ms 2]

«فاطمه اخری» نام شریف اوست ولی گیلانی‌ها «خواهر امام» صدایش می‌زنند. ایشان دختر چهارم امام موسی‌الکاظم علیه‌السلام و خواهر امام رضا علیه‌السلام هستند. مرقد شریف «خواهر امام» خیلی باصفاست.

زود دلت می‌شکند و قطره‌های اشک مهمان صورتت می‌شود. چند دقیقه که آنجا بنشینی، از چپ و راست برایت «نان و پنیر و سبزی» می‌آورند؛ خانم‌هایی که حاجت گرفته‌اند رسم دارند نان و پنیر و سبزی بین زوار پخش کنند.

به کتاب‌های تاریخ که سر بزنی، نوشته که اینجا در زمان مشروطه محل تحصن و اجتماع مردم بوده. قبل‌تر هم در زمان قاجار هر کس بی‌گناه محکوم شده بوده، می‌آمده اینجا بست می‌نشسته و به این خانم بزرگوار پناه می‌آورده تا مورد عفو قرار می‌گرفته.

چه نور و چه برکتی دارند خانواده امام موسی کاظم برای ایران ما. پسر بزرگوارش امام رضا علیه‌السلام تشریف آوردند مشهد و آنجا را قبله‌ی آرزوهای ما کردند. دخترش حضرت معصومه سلام‌الله علیها تشریف آوردند قم و اینجا را مهد علوم اهل بیت علیهم‌السلام کردند. امام‌زاده‌های دیگر هم همینطور؛ مثل «فاطمه اخری» مردم را دور خودشان جمع می‌کنند، دل‌های شکسته را التیام می‌دهند و روحمان را باصفا می‌کنند.

یادت باشد! این بار که پا به جاده شمال گذاشتی، زیارت این بانوی عزیز را از دست ندهی.