[ms 5]
گاهی قصهای میخوانی، شعری، یا افسانهای… باورشان میکنی یا نه، مهم نیست! فقط میخواهی چیزی خوانده باشی! میخواهد قصه باشد، افسانه باشد و یا حتی واقعیت! اما گاهی این وسط واقعیتهایی میمانند و قصه میشوند! اگر ارزش ماندگاری داشته باشند! و قصهها نیازمند تکرارند… تا واقعیتهای جاریِ امروز تهیدست نباشند!
گاهی تاریخ را هم که بخوانی، انگار میکنی افسانه خواندهای؛ وقتی قصهی «طوعه» را میخوانی که یکتنه و تنها پشت مسلمبن عقیل ایستاد و همراهیاش کرد. در موقعیتی که هیچ مردی در کوفه پیدا نشد که جرأت پناه دادن به مسلم را داشته باشد، این زن، «طوعه»، میزبان او در خانهاش بود…
وقتی میبینی، «دلهم» همسر زهیربن قین فقط و فقط با کلامش و با چند جمله میتواند گرههای کور شک و تردید را از دست و پای همسرش باز کند و راه سعادت ابدی را برایش هموار کند…
آنجا که میخوانی مادری سر پسر شهیدش را که یزیدیان برایش به ارمغان فرستادهاند، به سمت دشمن پرتاب میکند و با صدایی رسا، بدون اینکه بلرزد، بدون سستی، بدون شک، فریاد میزند: «ما چیزی را که در راه خدا دادهایم، هرگز بازپس نمیستانیم»!…
آنگاه که مادری طفل شیر خوارهاش را بیجان، تیرخورده، خونین، میان دستهای همسرش میبیند و اشک نمیریزد، مویه نمیکند و گریبان نمیدرد…
وقتی تاریخ را میخوانی که زنی بعد از شهادت همسرش، ندای «هل مِن ناصر…»ِ حسین را میشنود و با عمود خیمه به میدان میرود و با دشمن میجنگد و شهید میشود…
آن هنگام که مادر یا همسری تنها مرد زندگیاش را روانهی میدان میکند و به کمتر از شهادت در راه امام راضی نمیشود…
آنجا که شنیدهای زینب، خواهر است و عمه و مادر. داغدیده است و درد روی دلش سنگینی میکند و سینهاش میسوزد، اما بعد از امام (ع) پرچم قیام عاشورا همچنان زنده است و روی دستها و شانههای اوست که خودنمایی میکند…
به برگهای اینچنینی تاریخ که میرسی، گمان میکنی قصه خواندهای یا افسانهای. اما اینها داستان و افسانه و قصه نیست؛ معجزه هم نیست؛ واقعیتی است که به تاریخ آبرو داده است تا «زن» مسلمان بتواند سرش را بالا بگیرد و ادعا کند میتواند تاریخ بسازد.
معجزه نیست؛ ظرفیت وجودیِ «زن» است. زنهای میدان عاشورا هیچ کدامشان با اصرار و اجبارِ کسی همراهِ کاروان امام نبودند. همه داوطلبانه امام و اهل بیتش را همراهی کردند و اگر نبودند و اگر جایشان خالی بود در کارزار جنگ با یزیدیان، چه کسی بود که کلامش معجزه باشد؟ که دلش قرص باشد و دل مردش را قرص کند؟ چه کسی میتوانست از «مرد»، شیر میدان جنگ بسازد آن روز؛ آن روز واقعه؟
بیداری زنان عاشورایی
بىتردید یکى از گروههاى نقشآفرین در نهضتِ عاشورا زنان بودند. اسلام با قیام حسین (علیهالسلام) زنده است، اما سهم بزرگى از این زنده ماندن مربوط به زنانى است که تاریخ، مانندشان را کمتر به خود دیده است. زنان در کربلا نشان دادند که تکلیف شرعی و اجتماعى، خاص مردان نیست، بلکه آنها هم به واسطهی وظیفهی شرعى خود باید به جریانهاى اجتماعى توجه کنند و آنجا که مسئلهی حمایت از دین و اقامهی حق، تنها با قیام آنان میسر میشود، به میدان بیایند.
«زن» مسلمان، به جهانیان نشان داد که از آگاهى و شناخت و شعور برخوردار است و برخلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن میپندارند، زن مسلمان نه عروسک حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسائل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانکه زمانى که افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم کردند و افرادى چون زهیربن قین در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم (همسر زهیر) شوهرش را به یارى امامش دعوت کرد و او را از تنگناى امتحان، سرفراز بیرون آورد.
زنهایی که نهتنها نیاز به دلگرمی و حمایت و پشتیبانی نداشتند، بلکه خود بهترین حامی و یاور سربازان امام بودند و این، از روحیهی بیدار و آگاه آنها خبر میداد.
صبر زنان عاشورایی
پایدارى در برابر سختیها و مشکلات از مهمترین جلوههای زنان عاشورایی است. زینب به همهی مخاطبان مکتب خود یاد میدهد اگر در راه آرمانهاى الهى شکیبا باشند، به آنچه کمال مطلوب انسانى است، خواهند رسید. او این اصل را در مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدرش، على (علیهالسلام) و مادرش، زهرا (علیهاالسلام) آموخته بود. کسى که پروردهی دامان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) است و در آغوش امیرمؤمنان، على (علیهالسلام) و دامان حضرت زهرا (علیهاالسلام) پایدارى را تجربه کرده است، به جایى میرسد که آزمون الهى را نماد زیبایى معرفى میکند، آنجا که فرمود: «ما رأیت إلا جمیلا».
فریاد برمیآورد و کاخ یزید را اینگونه میلرزاند: «اى یزید! آیا چنین میپندارى که چون اطراف زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتى و ما را مانند اسیران از این شهر به آن شهر بردند، ما در پیشگاه خداوند خوار شدیم و تو گرانمایه گشتى؟»
زن عاشورایی در وداع عزیزش اشک بسیار نریخت و کودکش را در تحمّل تشنگی و گرسنگی به صبر تشویق کرد و کودکان را از جلوی چشمان سربازان حسین (علیهالسلام) به دور نگه داشت، تا بیتابی آنها مقاومت دلیرمردان را در هم نشکند.
زن عاشورایی زمانی که بدن غرقهبهخون و تکّهتکّهشدهی عزیزش را نزدیک خیمه میآورند، در مقابل امام بیتابی نمیکرد، تا امام به رقّت کشیده نشود؛ حتی زمانی که طفل شیرخوار امام حسین (علیهالسلام)، علی اصغر (علیهالسلام) را با تیر سهشُعبه شهید کردند، رباب، مادر علی اصغر، جلو نیامد و امام، خواهر خود، زینب را خواند و فرزندِ خود را به او داد.
آنگاه که بدن حضرت علی اکبر را آوردند، هیچ یک از زنان جلو نیامدند. همچنین زمانی که بدن غرقهبهخون صحابه را میآوردند، عموما همسران و مادرانشان پیش امام نمیآمدند؛ و این شاید به این دلیل بود که صاحب این خونهای ریختهشده و بدنهای تکّهتکّهشده را امام میدانستند و به خود اجازهی مویه بر بدن بیسر و تکهتکهی عزیزانشان را نمیدادند.
رسالت بزرگ زنان عاشورایی
آن روز، روز واقعه بود و زن مسلمان بیدار صبور آن روز توانست از امتحان سخت کارزار عاشورا بهسادگی عبور کند و سرش را درست مثل یک قهرمان بالا بگیرد. حسین (علیهالسلام) و یارانش کشته شدند. جنگ تمام شده، اما کارزار عاشورا هنوز به جایی نرسیده است. تازه اول راه است و زن عاشورایی میداند اگر عهدهدار پرچم قیام عاشورا نباشد، اگر رسالت بزرگ پیامرسانی و افشاگریاش را فراموش کند، عاشورا ابتر خواهد ماند و خون امام و یارانش ثمری نخواهد داشت.
و زینب… طلایهدار این رسالت مهم بود که از عصر عاشورا تا لحظهی مرگ، حتی آنی، دست از بیدارگری مردم و افشاگری ظلم و ستم دستگاه اموی برنداشت.
یکى از وظایف مهم زن عاشورا خبررسانی بود. تلاش براى روشنسازى افکار عمومى و بیاعتنانبودن نسبت به جهل مردم دربارهی اخبار مهم در جامعه، هدف زنهای عاشورا بود. یکى دیگر از شاخصهاى بارز خبررسانى عاشورا، افشاگرى و رسوا کردن حکومت یزید و نشان دادن چهرهی پلید امویان بود.
[ms 6]
عقیلهی بنیهاشم در شهر کوفه، رفتار وحشیانهی دشمن با خاندان پیامبر را شرح داد و از چهرهی پُرنفاق آنها پرده برداشت. حضرت زینب (علیهاالسلام) فرمود:
«اى مردم! میدانید چه پارهی جگرى از پیامبر شکافتید؟ کدام پردهنشینان عصمت را از پرده بیرون آوردید؟ آیا میدانید چه خونى از پیامبر بر زمین ریختید و از او هتک حرمت کردید؟»
حضرت زینب (علیهاالسلام) در خطبهی آتشین خود در کاخ یزید نیز پیشینهی خانوادگى وى را در جمع سران و بزرگان محفلش آشکار ساخت. خطبهی کوبندهی سفیر کربلا چنان اوضاع مجلس آراستهی یزید را آشفته کرد که وى ترسید با افشاگریهاى دختر علىبن ابیطالب، پایههاى حکومتش دچار تزلزل شود. به خاطر همین، گناه قتل حسین (علیهالسلام) را به گردن عبیداللّهبن زیاد انداخت و فکر میکرد با این کار شانههای خود را از زیر بار سنگین کشتن امام خالی کرده است.
در واقعهی عاشورا زنان سفیران کربلا بودند و با تأکید و تکرار بسیار واقعهی عاشورا، از تمامى شیوهها و امکانات استفاده کردند تا واقعهی مهم عاشورا را برجسته سازند. حضرت زینب، امام سجاد و ام کلثوم از ابزارى چون شعر، خطبه و برپایى مراسم سوگوارى بهره بردند تا خبر کربلا را به گوش همگان برسانند. همچنین، محل تبلیغات اهلبیت در چند شهر مهم اسلام، یعنى کوفه، شام و مدینه در آن دورهی زمانى از هر جهت مناسب بود و چگونگى بیان واقعه در شهرها بر حسب اوضاع فرهنگى، اجتماعى و سیاسى هر شهر صورت میگرفت.
در کنار این مسئولیت بزرگ سفیران کربلا، وظیفهی حفظ واقعیتهای قیام عاشورا را نیز به عهده داشتند که مقابله با انتشار اخبار و عقاید دروغ و تحریفشده است.
پس از واقعهی کربلا، حکومت پلید اموى میخواست نهضت حسینى را تحریف کند. زینب (علیهاالسلام) و همراهانش بهعنوان پیامآوران کربلا با خطبههاى روشنگر خود، از این تحریف جلوگیرى کردند و سخنان آنان بهعنوان سند زنده و معتبر در تاریخ جهان، مجال هرگونه تغییر در واقعیت و اهداف نهضت را از دشمن گرفت.
حجاب زن عاشورایی
سهلبن ساعدی میگوید: به دروازهی دمشق رفتم. بیرقهایی پیدرپی پیدا بودند و سواری دیدم که بیرقی در دست داشت. پیکان از بالای آن بیرون آمده و سری بر آن بود که شبیهترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود! ناگاه دیدم از پشت سر وی زنانی بر استرانی بیروپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنتالحسین. گفتم: چه حاجتی داری تا برآورم؟ من سهل ساعدی هستم. جدّ تو را دیدهام و حدیث او را شنیدهام. گفت: ای سهل! به حامل این سر بگو آن را به پیش ببرد، تا مردم مشغول نگریستن آن شوند و به حرم پیامبر (صلی الله علیه و آله) نگاه نکنند! سهل گفت: چهارصد دینار دادم تا آن کار را انجام دهد.
زن عاشورایی، در عین حضور در عرصههاى مختلف، پاکدامنى و حجاب خود را با سلاح عزت و شجاعت حفظ میکند. از دشمن هیچ نمیخواهد جز اینکه آنها را در معرض دید مردم قرار ندهد و حجاب آنها را ندرد.
در واقعهی عاشورا، زنان مستقیما وارد میدان سیاست شدند و حماسهای ساختند که تا تاریخ زنده است و قلب بشریت میتپد، این قیام برای آنان پیام دارد.
زنان در حین مصیبت و پس از آن، رسالت الهی خود را در حفظ حجاب به باد فراموشی ندادند. آن زمان که همهی یاران امام شهید شدند و امام حسین (علیهالسلام) عزم میدان کرد، برای خداحافظی و روشنگری وظایف زنان به خیمهها برگشت و فرمود: » آمادهی مصیبت باشید. لباسهای روی خود را سخت بپوشید. بدانید که خدا حامی شماست و از شما محافظت میکند و از شرّ دشمنان نجاتتان میدهد و عاقبت امورتان را ختمبهخیر میکند.»
امام حسین (علیهالسلام) اولین هشدار را در ملاحظات ظاهری و پوشش زنان بیان کرد و زنان که میدانستند کارزار دشمن جنبهی مادی و اقتصادی دارد، زیورها و لباسهای اضافی خود را به سوی آنان پرتاب کردند، تا در پی غارت آنها، لحظهای بیاسایند.
زمانی که دشمن میخواست اسرا را وارد شام کند، امّ کلثوم از آنها خواست تا سرها را از محمل زنان دور سازند، تا مردم با نگاه به سرهای بریده، کمتر به محمل زنان نگاه کنند و دخترکانِ مقنعه از سر کشیده را با نگاه نیازارند! اما شمر ملعون با وجود این درخواست، ابتدا محملها را وارد شهر کرد!
در مجلس یزید، سکینه، دختر امام به گریه افتاد و زمانی که یزید علت آن را جویا شد، فرمود: «کیف لا یَبکی مَن لیس لها الستر تستر وجهها عنکَ و عن جُلساءِ مجلسِکَ؟؛ چگونه گریه نکند کسی که پوشش و نقابی برای او نیست، تا صورت خود را از تو و مردان مجلست بپوشاند؟!»
زینب (علیهاالسلام) شجاعانه در این مجلس، همچون پدر، برادر و مادرش خصم را به ذلّت کشاند و شخصیت متزلزل یزید را در مقابلش همچون برگی خشکشده در هم فشرد تا تجربهی تاریخ عاشورا سنّت تاریخ استکبار شود که حجاب زن مسلمان بالاترین سلاح ایمان است.
و اینچنین عاشورا محکی شد برای زن تا اثبات کند که او هدف دشمن است و دشمن پس از کشتن مردان جامعه، به سراغ او خواهد آمد، و این برای دشمن درسی شد که اگر زن پاسدار ولایت و رهبری دین گردد، قویترین و پراستقامتترین فرد در مقابل دشمن خواهد بود.
دشمن، که حجاب زنان را قویترین سلاح در تثبیت مدیریت ولایت میدید، حجاب از سر آنان کشید، غافل از آنکه گرچه حجاب به زن ارزش میدهد، اما آنکه حجاب را ارزش میبخشد، زینبگونه بودن و زینبی رفتار کردن است!
عظمت رسالت زن در حفظ حرمت پوشش، در عاشورا مشخص گردید و پیام عاشورا به همراه مفهوم حجاب، تا زمان جاری است، انعکاس خواهد داشت. و دقیقا به همین خاطر است که دشمنان، حجاب را جزو مهمترین محورهای مبارزهی خود قرار دادهاند؛ زیرا حجاب، لباس حمایت از ولایت است.
زن، از عاشورا تا امروز
عاشورا حماسهای است که اگرچه مردان در صف جلوی این حماسه نقشآفرینی کردند، زنان بیدار و آگاه و هوشیاری پشت خط مقدم این جبهه حضور داشتند که مردانی اینچنین را به میدان شهادت و رشادت میفرستادند.
عاشورا عظمتی به بزرگی تاریخ دارد که ماندگاریاش را زنان حاضر در واقعه رقم زدند و زنده نگهش داشتند.
عاشورا ایستگاه ارزشی سالیانهی زن است که خود را بیابد و ارزیابی کند و فاصلهی راه را تا الگوی متعالی کمتر نماید؛ زیرا کربلا از تمامی جنبههای تعالی گوشههایی در خود دارد.
عاشورا رمز انقلاب درونی زن است؛ مجموعهای گردآوریشده از تمامی عوامل احساسی: کودک یتیم، زن داغدیده، تشنگی، گرسنگی، اسارت، شهادت، غارتزدگی، بیماری، هتکحرمت، تازیانه و… و آنجا که زن میبیند در دل شب، زنی تنها با رسالتی عظیم از خیمههای نیمهسوخته، خیمهای برپا میکند و کودکانی را که بدنشان از تازیانه سیاه شده است و از ترس به سوی قتلگاه میشتابند، گرد آورده، آنان را با ذکر آیندهی قیام، آرام میکند و آنگاه که همه میخوابند، خود به عبادت میایستد، میفهمد که این عظمت، صورت جدیدی از تصویر زن است که باید آن را به خاطر سپرد و او را رها نساخت.
اگر دشمنان بگذارند که زنِ خستهی قرن، اهل بیت (علیهمالسلام) را بشناسد و شخصیت خود را در مکتب آنان پرورش دهد، چنان جلوهای از این مکتب بروز خواهد نمود که در تلألو آن، دلها جذب میشوند و عقلها حق را مییابند.
حقیقت این است که هنوز نقش تربیتی اهل بیت (علیهمالسلام) و تأثیر اعتقاد به آنها ناشناخته مانده است. آنها چشمههای همیشهجوشان هدایتاند که در پرتو نورشان، فطرتها آسوده میشود و نیروها از هرز شدن به رشد میرسند و در انعکاس قدرتش، تمامی مکاتب تربیتی دنیا به شگفت میآیند.