چادری‌ها بدانند، چادری‌ها بخوانند

[ms 0]

پیاده‌روهای طولانی خیابان ولی‌عصر را متر می‌کنم. سالن انتظار پُر رفت‌وآمد درمانگاهی دولتی پایین شهر -جایی نزدیک‌های پونز نقشه‌ی تهران- را روزها و ماه‌هاست زیر نظر دارم. توی رخت‌کن تاریک باشگاه بدنسازی و توی جاده‌ی پیاده‌‌روی پارک محله‌مان ساعت‌ها انتظار می‌کشم. به ایستگاه‌های گرم و شلوغ بی.آر.تی و مترو و حتی صف نانوایی و حتی‌تر اتاق‌های پرو مزون‌ها و مرکز خریدهای بالای شهر هم، هفته‌ای چندبار سرک می‌کشم.

نه! من راه قرض ندارم! نسخه‌ی نچسب ایرانی خانم مارپل هم نیستم! من تنها با مشاهده کردن، میانگین زاویه‌ی انحنای پشت و کمر و متوسط وزن خانم‌های چادری را اندازه می‌گیرم؛ از بنز و بی.ام.و سوار گرفته تا لواشک‌فروش و فالگیر توی مترو.

نه برای وزارت بهداشت و نه برای دفتر مطالعات زنان و نه برای آن‌جایی که چادر را حجاب برتر ملی کرد. آن‌ها صدالبته که حتما خودشان این کارها را کرده‌اند و هنوز هم می‌کنند. من فقط یک زن چادری‌ام که دنبال خط ظریفی هستم، به نام «میانه‌روی» در دستورات دینی؛ جایی درست وسط دو جهنم افراط و تفریط، که هر روز با خودم بارها و بارها مثل ذکر می‌گویم که «یادت باشد دین و دستورات دین آمده‌اند که عقل را کامل کنند، نه زائل».

من هر روز همان‌قدر که عاشق چادرم هستم، از عوارضش هم هراس دارم و من هر روز ناامیدتر می‌شوم از دیروز، وقتی که از متوسط صد خانمی که برای تناسب اندام به باشگاه ما می‌آیند، شاید فقط ده نفرشان چادری باشند. توی شهری که از بیش‌تر خانم‌های بالای پنجاه سالی که هر روز می‌بینم و ناهنجاری قامتی ندارند، به زحمت -آن هم توی بالابالاهایش- شاید یکی‌شان چادری باشد؛ جایی که از اشتراکات اکثر چادری‌های پابه‌سن‌گذاشته‌ای که توی درمانگاه‌های مختلف قلب و غدد و گوارش و ارتوپدی و… ویزیت می‌کنم، به‌جز چربی و کلسترول و قند و وزن بالا، بوی عرق آمیخته در خاک پایین چادرهایشان است که بارها و بارها دل‌سرد و مست غمم می‌کند.

و حالا دیگر اطمینان پیدا کرده‌ام که به قول بیشتر اساتید چیره‌دست ارتوپدی، در میان خانم‌های ایرانی، چادری‌ها، خصوصا در رده‌های سنی دبیرستانی، میانسال و بالاتر، سردم‌داران بلامُنازع انواع و اقسام ناهنجاری‌های قامتی‌اند. شاید هم دلیلش برگردد به کمتر دیده شدن شانه‌های خمیده، پشتِ برآمده و گردن بیش از حد جلو آمده، به‌علت پوشیده شدن با چادر.

ستون فقرات همگی ما دارای سه انحنای طبیعی است؛ اولی در ناحیه‌ی گردن با یک انحنا به جلو با تقعر به پشت با زاویه‌ی طبیعی ۲۰ تا ۴۰ درجه، دومی در ناحیه‌ی پشت با یک انحنا به عقب با تحدب به پشت با زاویه‌ی طبیعی ۲۰ تا ۴۰ درجه و سومین انحنا در ناحیه‌ی کمر که یک انحنا به جلو با تقعر به پشت است، با زاویه‌ی طبیعی ۳۰ تا ۵۰ درجه.

بیش‌ترین ناهنجاری در بین زنان چادری مربوط به انحنای دوم است که وقتی بیش‌تر از ۵۰ درجه باشد، کیفوز یا همان قوز نام می‌گیرد. قوز بیماری نیست و اگر در مراحل پیشرفته نباشد، تنها با اصلاح وضعیت نشستن و ورزش منظم اصلاح‌شدنی است.

ورزش به قوی‌تر شدن عضلات پشت شما کمک می‌کند، تا ستون فقرات شما را در حالت پایدارتری حفظ کند؛ به شرطی که ورزش تفریح نباشد و جزء مهمی از برنامه‌ی هرروزه‌ی شما باشد.

خواهران دینی من، خانم‌های چادری که بهترین و کامل‌ترین پوشش را برای اجتماع برگزیده‌اید، بخوانید و بدانید همان‌قدر که به تهذیب نفستان می‌اندیشید، به سلامت بدنتان و ورزش هم باید اهمیت بدهید. بدانید توجه امروز شما به سلامت بدنتان، پیش‌گیری است برای فرداهای نه‌چندان دورتان، تا کم‌تر پول و وقت گرانبهایتان را صرف چرخه‌های فرسایشی درمان کنید؛ اگر شما از آن دسته مسلمانانی هستید که می‌خواهید در پرتو تکالیف دینی‌تان و مطابق نیازهای زمانتان زندگی کنید.

پس تمام کسانی که با لباسی منتسب به دین اسلام در جامعه حضور پیدا می‌کنند، باید عوارض و پرتگاه‌های لباس‌شان را خوب بشناسند و بهراسند از خطبه‌ی امام پارسایان، علی (ع) در نهج‌البلاغه و نخواهند که مصداقش باشند که فرمودند: «وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»*؛ در آن زمان لباس را که نامش اسلام است می‌پوشند، اما مثل این‌که پوستینی را وارونه پوشیده باشند، هم خاصیت خودش را از دست می‌دهد و هم اسباب مسخره می‌شود.

باشد که تمام دختران و زنان محجبه و چادری ایرانی در راستای تکالیف دینشان عمل کنند و لباس بپوشند و همیشه روی خط مستقیم اعتدال و میانه‌روی بمانند و خوش‌بخت زندگی کنند.

——————————————–

* خطبه‌ی ۱۰۸ نهج‌البلاغه

وقتی «الیزه» از خجالت، عرق شرم می‌ریزد

[ms 0]

خیلی وقت بود که صدای جمع کردن اسباب و اثاثیه‌ی «کارلا برونی» ایتالیایی از کاخ الیزه به‌گوش می‌رسید. تقریبا تمام فرانسه مطمئن شده بود که دیگر دوران اجاره‌نشینی «نیکولا سارکوزی» تمام شده و او باید جایش را به فردی دیگر بدهد که تنفر مردم از او تا این حد شدید نباشد؛ تنفری که با تمسخر فراوان هم همراه بود. افزایش شدید مالیات‌ها در این کشور، خنده‌ی تلخی را بر لب فرانسوی‌ها نشانده بود؛ مالیات‌های سنگینی که با شوخی و زهرخند، از آن به‌عنوان صاف کردن صورت‌حساب شام پیروزی سارکوزی در انتخابات ریاست جمهوری دوره‌ی قبل در فلان رستوران گران‌قمیت «شانزه لیزه» یاد می‌کردند.

اما «فرست لیدی»ِ الیزه، یک خوش‌شانسی محض دارد و آن این‌که کسی قرار نیست جانشین او شود! اشتباه نکنید؛ سارکوزی نتوانست رأی مردم کشور شش‌گوش را به‌دست بیاورد، اما رقیب پیروزش «فرانسوا اولاند» همسری ندارد که بخواهد جای کارلا برونی را پر کند و جایگاه بانوی نخست فرانسه را به خود اختصاص دهد. عجیب است اما اولاند چند سالی است با کسی زندگی می‌کند که تنها دوست اوست و ازدواج رسمی میان آن‌ها صورت نگرفته است!

فرانسوا اولاند هفته‌ی گذشته در حالی سکان الیزه را به‌دست گرفت که برای اولین بار در تاریخ جمهوری پنجم فرانسه، بانویی وی را به‌عنوان رییس‌جمهور همراهی می‌کرد که قانونا نسبتی با وی ندارد. «والری تریرویلر»، روزنامه‌نگار ۴۷ ساله‌ای که هنگام بدرقه‌ی سارکوزی از کاخ الیزه، اولاند را همراهی می‌کرد، تاکنون دو بار ازدواج کرده که هر دو ازدواجش به طلاق انجامیده و از این دو ازدواج صاحب سه فرزند است. فرانسوا اولاند، نه همسر رسمی وی محسوب می‌شود و نه پدر فرزندانش.

تریرویلر بر این باور است که این موضوع که بانوی اول فرانسه همسر رِیس‌جمهور نبوده و تنها هم‌خانه‌ی وی باشد، مشکلی ایجاد نمی‌کند و تنها زمانی که وی و اولاند بخواهند با پاپ دیدار داشته باشند، قدری دردسرساز است. این مطلب را روزنامه‌‌ی آمریکایی هافینگتون پُست انعکاس داده است. این روزنامه‌ی آمریکایی ادعا کرده است که در بین سوسیالیست‌ها ارتباط با یک زن در عین ازدواج نکردن با او، چندان مهم نیست و این افراد همواره از خود سؤال می‌کنند که اصلا چرا باید ازدواج کنند؟ بنابراین، نهاد خانواده برای سوسیالیست‌ها چندان اهمیتی ندارد.

البته داشتن روابط خارج از چارچوب خانواده در بین رؤسای جمهور سابق فرانسه نیز بی‌سابقه نبوده؛ مثلا «فرانسوا میتران» که او هم یک سوسیالیست بود، روابط بیرون از خانواده داشت. شخص سارکوزی نیز با ازدواج با یک مانکن ایتالیایی به ‌نام کارلا برونی، جنجال‌های زیادی آفرید و کار را به آن‌جا رساند که به نوشته‌ی بی‌بی‌سی، مشکلات فرهنگی، علت اصلی کنار گذاشته شدنش از قدرت بود.

تریرویلر با افتخار می‌گوید که او یک «زن آزاد» است. فرانسوا اولاند هم حاضر به تأیید یا رد این‌که این دو با هم زن و شوهر هستند یا نیستند، نشد و ابراز داشت که زندگی ما به خودمان مربوط است. شاید تا پیش از ریاست جمهوری این ادعا تا حدودی درست بود، اما اکنون که اولاند رییس‌جمهور فرانسه است، شاید افکار عمومی این کشور به این راحتی از کنار این مسئله عبور نکنند. اگر اندکی با فرهنگ اجتماعی_سیاسی غرب آشنا باشید، قطعا درمی‌یابید که حتی در ایالات متحده نیز این ادبیات در عرصه‌ی سیاست عجیب به‌نظر می‌رسد، چرا که رییس‌جمهور و همسرش در آمریکا نه‌تنها باید همسر یک‌دیگر باشند، بلکه باید نماد یک زوج موفق تلقی گردند.

والری هم‌چنین می‌گوید که سعی دارد ویژگی زندگی خصوصی خود را با اولاند حفظ کند. به همین دلیل او بر ادامه‌ی تربیت و سرپرستی پسرانش و ادامه‌ی فعالیت‌های روزنامه‌نگاری اصرار دارد. در چند روز آینده، مشخص خواهد شد که او میان فعالیت به‌عنوان بانوی اول فرانسه و یک روزنامه‌نگار، کدام یک را انتخاب خواهد کرد.

جمهوری پنجم فرانسه اکنون با پدیده‌ای جدید مواجه شده که اگرچه تا پیش از این در سطح عموم جامعه وجود داشت، اما به الیزه راه نیافته بود. تردیدی نیست که از منظر اخلاق مسیحی، آن‌چه اولاند و تریرویلر به آن افتخار می‌کنند، ناپسند و مذموم است، اما روشن است که در فرانسه و بالاخص پس از انقلاب کبیر که جمهوری را در این کشور تأسیس کرد، حساسیت‌های مذهبی رو به کاهش نهاده‌اند.

اینک یک فرانسه مانده و یک رییس‌جمهور، با سؤالی درباره‌ی این‌که بانوی اول فرانسه چه کسی خواهد بود و آیا اولاند و والری، برای جلوگیری از مشکلات بعدی رسما ازدواج خواهند کرد یا رییس‌جمهور جدید فرانسه، رسما به روابط نامشروع خود با والری ادامه خواهد داد و انتقاد اخلاق‌گرایان و دین‌داران اروپایی را به جان خواهد خرید تا مشخص شود نهاد خانواده در فرانسه تا چه اندازه دستخوش تخریب و نابسامانی شده است…

زنان ناراضی

[ms 0]

چشم‌هایش را ریز می‌کند. صورتش را جمع می‌کند و طوری که انگار بخواهد از یک سختی بزرگ در زندگی‌‌اش صحبت کند می‌گوید: «خوش به حالت. مبل‌هات زیرشون خالی نیست. نمی‌دونی بچه که راه میفته، قل می‌خوره می‌ره زیر مبل… .» بی‌دلیل حرصم می‌گیرد. احساس می‌کنم می‌خواهد بگوید تو که کلا هیچ مشکلی نداری، چه می‌فهمی امثال من چه می‌کشیم… می‌گویم: «عوضش مبل‌هام مثل توپ سنگینن. نمی‌تونم جابه‌جاشون کنم و زیرشون رو جارو کنم. باید صبر کنم تا بتونم کارگر بگیرم بلندشون کنه. بعدش بشه زیرشون رو تمیز کرد… .»

عصبانی است؛ پر از حرص. می‌گوید: «تولدم خونه‌ی مادرشوهرم بودیم. خودش کیک درست کرد و یکی از لباسایی که نپوشیده بود، برام کادو گرفت و هدیه داد. سلیقه‌اش رو اصلا دوست ندارم. خودش هم می‌دونه. مگه گرفتن یه هدیه‌ی ساده چقدر سخته؟ خب، به آدم کادو ندن! مگه مجبورن لباس کهنه‌ی خودشون رو هدیه بدن؟!»

منتظر است تأییدش کنم. احساس می‌کنم اگر تأییدش کنم، مطمئن می‌شود که مادرشوهر خوبی ندارد و عصبانیتش بیشتر می‌شود یا تا ابد در دلش می‌ماند. می‌دانم که مادرشوهرش آدم خوبی است. می‌گویم: «برو خدا رو شکر کن یادشون بود تولدته. بعضیا اصلا خبر ندارن تولد عروس‌شون کِی هست. فلانی رو نمی‌بینی که تابه‌حال یه هدیه هم از مادرشوهرش نگرفته؟» بعد فکر می‌کنم بی‌انصافی است در حق مادرشوهر فلانی! می‌گویم: «البته نه این‌که بدجنس باشن؛ مدلشون این‌طوریه. کلا اهل هدیه دادن نیستن. بالاخره آدما با هم فرق دارن دیگه. به قول یکی که می‌گفت «متفاوت بد نیست».»

***

آه می‌کشد. خیلی خسته است. دلم برایش می‌سوزد. برای آدمی مثل او که تاریخ عقد و عروسی و تولد همه را می‌داند و یک کمد پر از کادو برای مواقع ضروری دارد، سخت است که شوهرش اصلا رمانتیک نباشد.

می‌گوید: «من اصلا توقع ندارم با هم بریم بیرون بگردیم یا برام گل بخره یا سورپرایزم کنه یا… دیگه از این چیزا گذشتم. فقط دلم می‌خواد من رو ببینه و یادش باشه که وجود دارم… .»

بیچاره شوهرش آدم بدی نیست. مرد خوبی است. بعضی مردهای خوب این طوری هستند دیگر. زنشان برایشان مثل ماشین رختشویی است! باید باشد. اگر یک وقت نباشد یا خراب باشد، جای خالی‌اش را می‌فهمند، ولی تا وقتی هست و لباس‌هایشان شسته است، دلیلی نمی‌بینند نگاهش کنند.

دلم می‌خواهد آرام‌اش کنم. می‌گویم: «بی‌خیال! مردا همه‌شون همین‌طورن. نه این‌که فقط شوهر تو این‌طوری باشه. بیچاره صبح می‌ره سر کار، آخر شب برمی‌گرده. فلانی رو چی می‌گی که شوهرش صبح تا شب خونه است و خواب. تازه شوهرت وقتی حرف خنده‌دار می‌زنی، می‌خنده. این کم نعمتی نیست! بعضی مردا مثل دیوارن! جلوشون از خنده قـِل بخوری هم، همین‌طور نگات می‌کنن! اصلا توی یه دنیای دیگه‌ن!» با هم می‌خندیم…

***

استاد می‌گوید نتیجه‌ی تحقیقات نشان داده زنان، با علاقه‌ی بیشتری به محل کارشان می‌روند و از شغلشان احساس رضایت بیشتری می‌کنند، چون روابط غیر رسمی در محل کار دارند و با همکارهایشان صحبت می‌کنند و تخلیه‌ی روحی می‌شوند. یکی زیر گوشم می‌گوید: «چون می‌دونن اگه سر کار نرن، مجبورن بمونن خونه. ببین توی خونه‌هاشون چه خبره که صبح با ذوق می‌رن بیرون تا فقط چند ساعتی نباشن!»

***

منتظر ماشین ایستاده‌ایم. دیروقت است. شوهرانمان منتظرند. بچه‌هایمان منتظرند. شام نداریم. کارهای فردا را نکردیم. یکی باید خواهرشوهرش را پاگشا کند؛ یک مهمانی پانزده‌نفره، درست شب قبل از کنفرانس کلاسی‌اش!

همین‌طوری حرف می‌شود و یکهو همان‌هایی که تا دیروز، آدم احساس می‌کرد زنان خوشبخت و موفقی هستند و بچه‌های تپل‌مُپل دارند و شوهرانی که مثل مردهای پیام بازرگانی‌ها با عشق و هیجان برای رسیدن به خانه و نشستن سر سفره‌ی شام می‌دوند، درد دلشان باز می‌شود و من مبهوت می‌مانم که چقدر روابط زوج‌های جوان سرد است، چقدر دل‌های ما زنان پُر است، چقدر ما خسته و عصبانی هستیم پشت این قیافه‌های خندان و پُرانرژی… گاهی به جرز دیوار گیر می‌دهیم و گیرهایمان تبدیل به جوک و پیامک می‌شود و جمعیتی را می‌خنداند، ولی با همان گیر، شاید زنی ساعت‌ها در تاریکی گریه کرده باشد…

راستی، چرا بعضی از ما زن‌ها هیچ‌وقت راضی نیستیم؟

زنان کشور من قربانی فساد دولتمردان هستند

[ms 0]

«تزکیه» نام کوچک‌ترین عضو کشور اندونزی در کاروان «الی بیت المقدس» است. برایم خیلی جالب بود که تزکیه با وجودِ تک‌دختربودن، چطور خانواده‌اش به او اجازه دادند تا در این سفر همراه کاروان «الی بیت‌المقدس» به سمت مرزهای فلسطین برود؛ سفری که احتمال خطر در آن کم نیست. و جواب تزکیه در مقابل تعجبم چیزی نبود جز گفته‌ی خانواده‌اش به او، که اگر در این راه کشته شود، شهید است و به او افتخار خواهند کرد!

همین صحبت‌ها بود که سر حرفم با او باز شد و شروع کردیم به گفتگو. از آشنا شدنش با کاروان «الی بیت‌المقدس» از طریق فیس‌بوک برایمان گفت، تا وضعیت زنان کشورش و بی‌توجهی دولتمردان اندونزی. دانشجوی رشته‌ی پزشکی‌ست و به‌تازگی عضو گروه مرسی شده است.

[ms 1]

می‌توانی بیشتر درمورد گروهی که در آن فعالیت می‌کنی، توضیح بدهی؟

مأموریت اصلی ما کاهش درد و رنج و ظلم و ستم مردم از طریق کمک‌رسانی به شیوه‌های مختلف و هم‌چنین ساختن جامعه‌ای امن است. چون ما بر اصل کرامت انسانی اعتقاد داریم، و بر این باوریم که همه‌ی مردم حق دارند که در اجتماعات به‌صورت مسالمت‌آمیز زندگی کنند و تمامی انسان‌ها لایق رشد و پیشرفت هستند. به‌خاطر همین، گروه مرسی در زمینه‌های مختلفی فعالیت می‌کند؛ هم‌چون حمایت از کودکان، نوآوری‌های اجتماعی، توسعه‌ی کشاورزی، توانمندسازی زنان، توسعه‌ی جوانان، سلامت و بهداشت و… و در بحران‌های مختلفی که در سطح جهان رخ می‌دهد، همیشه پیش‌قدم است؛ مانند کمک‌رسانی پزشکی به مردمی که دچار بلا، بیماری و یا جنگ و درگیری هستند.

گروه مرسی در زمینه‌ی توانمندسازی زنان دقیقا چه هدفی را دنبال می‌کند؟
همه‌ی ما می‌دانیم که زنان، پایه و اساس هر جامعه می‌باشند، ولی متأسفانه می‌بینیم که بسیاری از زنان در فقیرترین مناطق جهان بدون هیچ امکاناتی و فوق‌العاده دشوار زندگی می‌کنند. برای همین، گروه مرسی سعی دارد از طریق آموزش و تعلیم در زمینه‌های مختلف مانند کشاورزی، برنامه‌های نوآورانه‌ی بهداشت، به‌دست‌آوردن کار و درآمد و… ابتکار و توانایی زنان را از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآورد و به توانایی زنان فعلیت ببخشد تا زنان بتوانند خانواده و جامعه‌ی خود را بسازند و پیشرفت کنند.

با توجه به این دیدگاهی که نسبت به زنان دارید، نظرتان درمورد زنان کشورتان، زنانی که برای کار به کشورهای غرب آسیا و یا کشورهای دیگر جهان مهاجرت می‌کنند، چیست؟

متأسفانه این حقیقت وجود دارد و قابل انکار نیست. منظورم کار کردن زنان اندونزیایی در کشورهای دیگر است که بیشتر نیروی خدماتی هستند، و من به‌شدت با این قضیه مخالف هستم. زنان کشور ما دارند قربانی دولت ما می‌شوند که مجبور هستند در کشورهای دیگر کار کنند. با این‌که درآمد خوبی از این طریق عاید ما می‌شود، ولی متأسفانه دولت ما بدون هیچ نظارتی این کار را می‌کند و توجه ندارد که وضعیت آن‌ها دارد به چه سمتی می‌رود و یا چه اتفاقاتی ممکن است برای آن‌ها پیش بیاید. دولت ما هیچ‌وقت این سؤال را از خودش نمی‌پرسد که آیا امکانات خوبی برای آن‌ها قرار می‌گیرد یا نه. آیا از آن‌ها سوء استفاده می‌شود یا نه؟

[ms 4]

چرا دولت شما اجازه‌ی چنین کاری را می‌دهد؟

چون پیدا کردن شغل در کشور من بسیار سخت است.

علتش چیست؟

کشور من یک کشور درحال‌توسعه است و به همین سبب، مردم ما با مشکلات زیادی مواجه هستند؛ چه از لحاظ درمان و پزشکی و چه از لحاظ مسائل آموزش و تعلیم و از این دست مشکلات. بنابراین، کسی که بخواهد شغلی پیدا کند، شانس زیادی برای این کار ندارد.

این‌که بگویید کشورم در حال توسعه است و به‌خاطر همین با این مشکلات روبروست، اصلا دلیل خوبی نیست. بالاخره همه‌ی کشورها در حال توسعه هستند؛ مثل کشور خود من، ایران، که روزبه‌روز در حال پیشرفت است.

ببینید، به‌جز حقوق پایه مثل بهداشت و تعلیم و تربیت که حق هر انسانی است، مشکلات دیگری نیز در کشور ما هست و آن این است که دولتمردان ما بی‌حدواندازه دچار فساد شده‌اند و فساد در جامعه‌ی ما به‌سرعت رشد کرد؛ مثل مسئله‌ی مالیات در کشورمان که مالیات را می‌گیرند، ولی در قبالش هیچ خدماتی به مردم ارائه نمی‌دهند و همه‌ی اموال را به حساب شخصی خودشان واریز می‌کنند. از همه مهم‌تر، وابستگی دولتمردان ماست که این، وضعیت را بغرنج و وخیم‌تر کرده است.

[ms 3]

دقیقا دولت شما به کجا و به چه چیزی وابستگی دارد، که باعث بروز چنین مشکلاتی در جامعه‌تان شده؟

خیلی روشن است که کشور ما وابسته به ایالات متحده‌ی آمریکاست و این آمریکاست که تمام منابع موجود در طبیعت ما را به غارت می‌برد و از این طریق، درآمد زیادی کسب می‌کند. به‌خاطر همین، چیزی عاید مردم کشور خودمان نمی‌شود.

تابه‌حال جنبش یا اعتراضی در مقابل این قضیه صورت گرفته؟

در کشورمان NGO و سازمان‌های مردم‌نهاد زیادی وجود دارند که حتی برخی از آن‌ها به‌طور اختصاصی رفتار دولتمردان را بررسی می‌کنند، ولی متأسفانه با این‌که کشور من جمهوری است، این فعالیت‌ها هیچ تغییر مهمی در کشورمان ایجاد نکرده است.

اما با همه‌ی این اوصافی که از کشورتان گفتید، یک امر در بین زنان اندونزیایی برای من همیشه شایسته‌ی تحسین بوده و آن هم مسئله‌ی حجابشان است. نظر شما چیست؟

درست است، اما متأسفانه خیلی از زنان کشور ما برخلاف زنان کشور شما حجاب ندارند و این به‌خاطر آن است که دولت ما حجاب را یک چیز اجباری قرار نداده، ولی اکثر مردم ما نفس حجاب داشتن را دوست دارند.

یعنی شما با حجاب به‌صورت اجباری موافق هستید؟

به‌نظر من حجاب، زنان را حفظ می‌کند و این خوب است که در کشور، قانون اجبار حجاب وجود داشته باشد، ولی در کشور ما این امکان‌پذیر نیست، چون کشور من بر پایه‌ی دین نیست و کشور ما یک کشور سکولار است. دین‌های مختلفی در کشور ما وجود دارد که بزرگ‌ترین آن‌ها بودیسم، مسیحیت، اسلام و کنفوسیوس است.

دوست ندارم گفتگویمان تمام شود، ولی به‌علت تنگی وقت چاره‌ای نیست. به‌عنوان کلام آخر می‌خواهم نظرتان را درمورد ایران و مردم ایران بدانم.

مردم من به‌طور کلی دیدگاه خوبی نسبت به ایران دارند و برای آن‌ها ایران یک کشور شجاع است که در مقابل آمریکا ایستاده و مردم ما همیشه از این شجاعت شما الهام می‌گیرند.

خط ‌چشم‌های مصنوعی

[ms 0]

وقتی از خط چشمی سخن می‌گفت که به هیچ وجه من الوجوه پاک نمی‌شود -این «هیچ وجه من الوجوه» یعنی نه آب، نه دست کشیدن، نه دستمال کاغذی و نه حتی گذر زمان- بیش از آنکه پاک‌نشدنی بودن آن خط چشم تعجبم را برانگیزد، عکس‌العمل دختر کناری متعجبم کرد؛ وقتی از میان تمام جمعیت حاضر در قطار با تعجب به دوستش گفت: «پس چطور وضو بگیریم؟!»

واقعیت این است که آن سؤال، هم به‌جا بود و هم بی‌جا. به‌جا بود از آن‌رو که واقعا با این خط چشمِ عجیب چطور می‌شود عملی را به‌جا آورد که حداقل روزانه محتاج سه بار و حداکثر پنج بار دست و روی شستن از همه چیز و همه کس است؟ و این یعنی رها بودن از همه چیز و همه کس؛ یعنی بی‌تعلق بودن. و بی‌جا بود، چرا که جمع میان این دو ساحت که یکی عین تعلق و وابستگی و دیگری رها شدنِ محض است، ممکن نیست.

در حقیقت آن خط چشم، پیش و بیش از آنکه یک خط چشم ساده باشد، معلول و محصول شرایطی است که از ابتدای صنعتی‌شدن، به‌تدریج خود را نه تنها بر غرب، که بر کل جهان تحمیل کرد. برگزیدن زاویه‌ای دیگر برای نگاه به زندگی، از عوامل همان شرایط خاص و تحمیلی است که به ظهور سبک‌هایی از زندگی منجر شدند که ریشه‌ی خود را در ارائه‌ی تعاریف جدید از مفاهیم ریشه‌ای، چون احساس مسئولیت فردی و اجتماعی، ارتباط با همنوع، دوستی و هم‌چنین تحول در مبانی لذت فردی و اجتماعی و دیگرگونه شدن تعریف رضایت از زندگی و… می‌جستند.

پُرواضح است که تغییر در مفاهیم کیفی و معنوی، تأثیری شگرف بر جهت‌گیری حیات افراد مختلف و در نتیجه اجتماع انسانی خواهد داشت. (علل و چرایی این تحول‌ها نه در این مقال می‌گنجد و نه مد نظر نگارنده است.)

یکی از مفاهیم مهمی که از دست‌کاری نگاه جدید بی‌نصیب نماند، مفهوم زیبایی است. جایگاه خاص این مفهوم و نسبتی که با مفاهیمی چون لذت و رضایت دارد و البته ارتباط خاص آن با قشر تأثیرگذار و محوری جامعه یعنی زنان، اهمیت زیبایی را دوچندان می‌کند. چه اینکه یکی از منابع لذت از زندگی و در نتیجه بالا رفتن میزان رضایت از حیات خویش و البته جامعه، مسئله‌ی زیبایی است.

زیبایی به علت عرضی بودن یعنی ذاتی‌نبودن آن نسبت به اشیا و پدیده‌ها، می‌توان با ایجاد مبانی نظری جدید برای تعریف آن و تغییر ذائقه و سلیقه‌های فردی و اجتماعی و نهادینه کردن آنها، در جوامع و فرهنگ‌های مختلف تعریف نمود یا تعاریف موجود را دستخوش تغییر کرد. شاهد آنکه در دوره‌های مختلف و در فرهنگ‌های متفاوت، مثال‌های زیبایی با یکدیگر فرق می‌کرده‌اند.

نکته‌ی اساسی، تلاش غرب برای یکپارچه کردن تعریف زیبایی و یکسان کردن ذائقه‌های مختلف با مبانی غیرالهی و غربی است که با تمرکز در دو حوزه‌ی «ارائه‌ی الگوهای جدید در قالب مدل‌ها» و «بازارهای هزار و یک‌رنگ» به جهت‌دهی جامعه‌ی جهانی مشغول است. کارکرد الگوهای جدیدِ زیبایی و مدل‌هایی که توسط رسانه‌های جمعی به خانواده‌ها و به‌ویژه زنان و دختران ارائه می‌شوند، گرم کردن مصرف در بازارهایی است که تولیداتشان پایان‌ناپذیر است.

مدل‌های مختلف با استفاده از اصل همه‌جایی و هم‌صدایی، حس بهترین و زیباترین بودنِ خود را به مخاطب القا کرده و با ازبین بردن فضای ارائه‌ی دیگر مدل‌ها و حتی فکر کردن به دیگر امکانات زیبایی، مخاطب را وادار به همراهی با خود کرده و سپس او را به نزدیک‌ترین بازار فروش کالاهای خود راهنمایی می‌کنند و مصرف او را جهت می‌دهند. آنها با تغییر در مبانی تعریف زیبایی و با استفاده از کالاهای تولیدی خود، آنها را زیباکننده معرفی می‌کنند و ولع مصرف آنها را بالا می‌برند.

[ms 1]

ولی سؤال اساسی این است که آیا واقعا مدل‌های غربی، زیباترین هستند؟ چگونه می‌شود که از دوره‌ای، نه تنها در ایران بلکه در کل جهان، موی بلوند، هیکل لاغر، چشم‌های آبی، لباس‌های خاص و حرکاتی متفاوت، زیبا تصور می‌شوند و تمام تلاش زنان برای نزدیک شدن به این الگوها صرف می‌شود؟!

نکته‌ی جالب اینکه در همین ایران خودمان پیش از الگو شدن این شمایل، چاقی، ابروهای پیوندی، پشت لب، چشم و ابروی مشکی و موی زاغی برای زنان، زیبا فرض می‌شده و به‌راحتی می‌توان به‌سخره گرفتن برخی از آن ملاک‌ها را توسط امروزی‌ها دید و یافت.

ملاک‌های زیبایی ریشه در فرهنگ، آداب و رسوم هر قوم و جامعه‌ای دارد و البته این ملاک‌ها تنها در ظاهر خلاصه نمی‌شوند. به‌طور مثال، حجب، حیا، عفاف و مواردی از این دست در زنان ایران ملاکی برای زیبایی و وجاهت و محبوبیت آنها نیز فرض می‌شده و همواره در این فرهنگ ممدوح بوده است.

به تصریح حافظ: «شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد/ بنده‌ی طلعت آن باش که آنی دارد» و این نکته نشان‌دهنده‌ی اهمیت ویژه‌ی انسانیت و اصل عبودیت در تعریف زیبایی رایج در این مرز و بوم است.

حال آنکه غرب با بصری کردن ملاک‌های زیبایی و خلاصه کردن زیبایی در ظاهر، آن هم با شمایلی خاص و تنها منوط بر جنسیت، تغییری شگرف در زیبایی و جایگاه آن پدید آورده است و از سوی دیگر، اسباب آرایش جدید به گونه‌ای طراحی می‌شوند که زن به‌عنوان نیروی کار جامعه با یک‌بار استفاده از آنها تا حداقل یک روز نیازی به تکرار آن مواد و تجدید آرایش نداشته و همواره با ملاک‌های زیبایی فعلی همخوانی داشته باشد. اما میزان قرابت این نگاه به زن و زیبایی با فرهنگ ما و البته فرهنگ دیگر ملل جای تأمل دارد.

در حقیقت غرب با سوءاستفاده از حس زیبایی‌دوستی انسان، مخصوصا زنان، به جامعه‌ی مصرفی خود می‌اندیشد و درصدد کسب سود بیشتر از این راه است.

در این راستا نکته‌ی مهمی که رخ می‌نماید، فاصله‌ی اساسی مصرف با نیاز است. مصرف در جوامع امروزی نسبت دقیق و صحیحی با نیاز ندارد و تنها به رفع نیازهای کاذبی که به مصرف‌کننده القا شده است می‌پردازد. این نیازها از آن رو کاذب خوانده می‌شوند که گاه نه با فرهنگ جامعه نسبتی دارند و نه حتی با نبودشان زندگی آسیبی می‌بیند. تنها کارکردشان ایجاد تبِ کمبود و بالا رفتن میل به خرید و داشتن است؛ داشتنی که هیچ تعریف منطقی و درستی را با خود به همراه ندارد.

 

به دنبال سعادت در سعادت‌آباد

[ms 0]

فیلم سعادت‌آباد به تهیه‌کنندگی همایون اسعدیان و کارگردانی مازیار میری و قلم امیر عربی، یکی از چند فیلم پرفروش سال ۹۰ سینمای ایران است که هم‌اکنون به اکران خانگی رسیده است. این فیلم که بازیگران مطرح سینمای ایران در آن ایفای نقش کرده‌اند، مانند بسیاری از فیلم‌هایی که این روزها بر پرده‌ی سینما اکران می‌شوند، داستان یا ماجرای جذاب و پُرکشمکشی ندارد و فقط برشی از زندگی سه زوج را که به مناسبت تولد دوستشان دور هم جمع شده‌اند، به تصویر می‌کشد.

زندگی زوج میزبان به‌خاطر خیانت مرد، که تا انتهای داستان پنهان می‌ماند (و البته در اکران خانگی سانسور شده) و هم‌چنین بی‌اعتمادی بین او و همسرش به طلاق عاطفی کشیده شده است.

زوج دوم به‌علت حکومت اقتصادی زن و به خواست او در حال فروپاشی است و زوج سوم، مردی عاشق‌پیشه و به‌نوعی اهل زندگی، همسر زنی است که به‌خاطر موقعیت شغلی و مأموریت خارج از کشور، بدون اطلاع شوهرش و با کمک دوستانِ حاضر در مهمانی، سقط جنین کرده است. وقتی همسرش در پایان مسئله را می‌فهمد، عصبی می‌شود و با برخورد فیزیکی، مهمانی را به‌هم می‌زند.

سرتاسر فیلم سعادت‌آباد که با نگرشی فمینیستی در جریان است، گویای حقیقتی تلخ از روند روبه‌رشد زندگی‌های مشترک امروزی است که در اوج رفاه و برخورداری از شرایط مطلوب زندگی، نهاد خانواده به معنای واقعی در آن به‌چشم نمی‌خورد!

اما نکته‌ای که در این فیلم به‌شدت خودنمایی می‌کند و به‌نظر می‌رسد که یکی از بزرگ‌ترین معضلات جامعه‌ی امروزی است، نقش مادری و برخورد مادرها در قبال این نقش و نقش اجتماعی خودشان است که بسیار حائز اهمیت است.

مادر اول (که نقش آن را لیلا حاتمی بر عهده دارد) مادری مهربان، دلسوز و نگران موقعیت فرزند نشان داده می‌شود. او زنی خانه‌دار است و در مقایسه با دو زن دیگر در فیلم، بیشتر هوای زندگی خود را دارد. اما نکته‌ای که درخور توجه است، انجام وظیفه‌ی مادری این زن است. او برای نگهداری و مراقبت از فرزندش پرستار استخدام کرده و پرستار، حتی هنگام حضور مادر، باز هم در کنار بچه است. تمام همّ و غم مادر که خرید سنگینی برای مهمانی کرده، این است که دخترش قبل از رسیدن مهمان‌ها، به خانه‌ی پرستار خود برود!

جشنی که بهانه‌ی حضور مهمان‌هاست، تولد پدر این کودک است، اما جالب است که جایی برای او در این مهمانی نیست. موقعی که پرستار همراه بچه می‌خواهد خانه را ترک کند، مادر مدام مسائل خورد و خوراک و خواب را به پرستار گوشزد می‌کند و نشان می‌دهد که نگرانی‌ای از جنس مادرانه دارد. او در اواسط مهمانی یک‌بار به پرستار زنگ می‌زند و درمورد نگرانی‌های معمول از وضعیت فرزندش جویا می‌شود. بعد از اتمام مهمانی، مادر از پدر درخواست می‌کند که دنبال بچه برود و موقع برگشت او را در تخت‌خوابش بگذارد و سروصدای اضافی نکند.

مادر دوم (که نقش آن را مهناز افشار ایفا می‌کند) مادر فرزندی است که دیگر وجود ندارد. این مادر به‌خاطر مأموریت خارج از کشور که ارتباط تنگاتنگی با پیشرفت آینده‌ی شغلی‌اش دارد، بعد از آگاهی از بارداری تصمیم می‌گیرد که بدون اطلاع همسرش فرزندش را سقط کند تا راحت‌تر به مأموریتش برسد، اما شوهرش شک می‌کند و با لو رفتن ماجرا و واکنشِ تندِ مرد در قبال کاری که همسرش کرده، همه به حال این زن تأسف می‌خورند.

فارغ از این‌که مازیار میری در این فیلم، سیمای مادران امروزی را با چه شکلی به‌نمایش گذاشته و یا این‌که با دیالوگ‌هایی که بر زبان نقش‌های ظاهرا فهمیده و متشخص داستان قرار داده، چگونه پدری را که از سقط فرزندش عصبانی‌ست، اُمل و عقب‌افتاده و پارانویدی معرفی می‌کند، باید نگاهی هم به بخش‌هایی از جامعه بیندازیم که با همین فرهنگ در حال گسترش هستند و همین نوع نگرش به زندگی را دارند.

به‌راستی، نقش مادری در جامعه‌ی امروز ما در چه درجه‌ای از اهمیت قرار دارد؟ نقشی آن‌قدر والا و پُرارزش که بهشت را زیر پای ایفاگران این نقش دانسته و متذکر شده‌اند که مرد از دامان زن به معراج می‌رود. امروزه با توسعه‌ی جامعه و بیشتر شدن تقاضای شغل از سوی زنان، نقش مادری به‌شدت در معرض تهدید قرار گرفته است.

در ایران بعد از تأسیس نهاد زنان ریاست جمهوری، که به گونه‌ای افراطی به مسئله‌ی شاغل شدن زنان جامعه به منزله‌ی یکی از نشانه‌های توسعه‌یافتگی اهمیت می‌داد، این امر در بین زنان جامعه به‌شدت رواج یافت و متأسفانه هیچ‌نوع راهکاری برای برقراری تعادل بین نقش اجتماعی و نقش مادری زنان ارائه نشد.

اندک‌اندک زن از یک عنصر نگه‌دارنده و وزنه‌ی اصلی در خانواده، تبدیل شد به یکی از اعضای عادی خانواده که برای خود شغل و درآمد مستقل داشت. اما آیا تمام زنان جامعه‌ی ما به‌خاطر نیاز مالی ناگزیرند که هم‌پای مردان کار کنند؟

خطری که این نوع خانواده‌ها را تهدید می‌کند، تربیت ناصحیح فرزندان آنان است؛ کودکی که به‌خاطر شاغل بودن مادر مجبور است از دوران نوزادی، صبح تا غروب در مهدکودک روزگار بگذراند و درست در سنی که قرار است شخصیت او شکل بگیرد و مالکیت خصوصی و زندگی اجتماعی را درک کند، در فضایی بزرگ می‌شود که هیچ‌نوع مالکیت خصوصی را تجربه نمی‌کند و همیشه به‌جای مادر به مربی مهد وابسته می‌شود که آن هم مدام در حال تغییر است.

این کودک وقتی هم به خانه باز می‌گردد، با والدینی روبه‌رو می‌شود که از فرط خستگی و کار زیاد، دیگر رمق یا فرصتی ندارند که با او ارتباط برقرار کنند. یا حتی در خانواده‌هایی که شمارشان روبه‌افزایش است، کودک در روزهای تعطیل هم به‌خاطر بودنِ پدر و مادر با دوستان و نامناسب بودن فضا برای او، باز هم در کنار پرستار خود می‌ماند. این کودکان وقتی به سن استقلال می‌رسند، رابطه‌ی بین مادر و فرزند برایشان مفهوم خاصی ندارد و هیچ‌گونه ارتباط عاطفی یا وابستگی شدید و رابطه‌ی سنتی بین مادر و فرزند در شخصیت آن‌ها شکل نگرفته است و خاطرات کودکی را با مربی‌های مهد و پرستاران خانگی و دوستانشان به‌خاطر می‌آورند.

حال مسئله این است که چطور باید این معضل را حل کرد. برخلاف نظریه‌ی غیر منطقی فمینیستی که معتقد است زن هم می‌تواند هم‌پا و برابر با مردان کار کند و به خانه‌داری و همسرداری و نقش مادری خود نیز بپردازد، نتیجه‌ی به‌دست‌آمده از طرفداران این نوع نگرش نشان می‌دهد اگرچه یک زن در کوتاه‌مدت می‌تواند نوعی تعادل بین وظایف خود برقرار کند، در طولانی‌مدت دچار دل‌زدگی می‌شود و نمی‌تواند هیچ‌کدام از وظایفش را به‌خوبی ایفا کند.

آیا نمی‌شود با کم کردن فعالیت زن در بیرون از خانه، وظیفه‌ی مادری و همسری را به‌صورت مطلوب ایفا کرد؟ آیا برگزیدن شغلی متناسب با توانایی‌های زنان و اصرار نداشتن در امر برابری با مرد، نمی‌تواند زن را به کمال مطلوب برساند؟ زنی که در بیرون از خانه، هم‌چون یک انسان با توجه به توانایی‌های زنانه‌اش دیده شود و در خانه با توجه به زن بودنش، یک انسان!

چرا ما زنان وظیفه‌ی مادری و همسری را یک نقش پیش‌پاافتاده و کاذب و تحقیرآمیز می‌انگاریم و هیچ‌وقت به توانایی‌های شگرفمان که ما را از مردان جدا می‌کند، به‌عنوان یک موهبت الهی نمی‌نگریم؟

خداوند در وجود ما فطرتی زیبا و گران‌بها به نام احساسات مادرانه نهاده است برای تربیت نسل‌های آینده. تمام انسان‌ها به حفظ این مهم نیازمندند. آیا این احساس و عاطفه و فطرت مادری، از توانایی‌های مردان که زنان امروز غبطه‌ی آن را می‌خورند و برای رسیدن به آن تمام هستی و زیبایی زندگی را از دست می‌دهند، والاتر نیست؟

آیا نادیده گرفتن همین نقش‌ها و توانایی‌ها باعث سردی ارتباطات و سست شدن بنیان زندگی و بالا رفتن آمار طلاق و افزایش خانواده‌های تک‌والدینی نیست؟ زنان امروز جامعه‌ی ما به کجا می‌روند؟ آیا واقعا سعادتی در این سعادت‌آباد هست؟!

لزوم تشکیل NGOهای حمایتی از زنان سرپرست خانوار

[ms 0]

یکی از دغدغه‌های زنان و دختران در نشست‌های مختلف، دغدغه‌های خانوادگی و کاری است. تا دلت هم بخواهد، با نظرها و ایده‌های متفاوتی روبه‌رو می‌شوی؛ حرف‌هایی که خیلی کم به گوش دولتمردان می‌رسد. زنانِ خودسرپرست و سرپرست خانوار، موضوعی است که این‌بار در گفتگو با فهیمه زارع طرح کردیم. «فهیمه زارع چاهوکی» دانش‌آموخته‌ی سطح ۳ حوزه رشته‌ی فلسفه‌ی اسلامی، کارشناس مسائل زنان و عضو هیئت علمی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان گروه علوم اجتماعی است. گفتگوی زیر ماحصل همین دغدغه در دفتر تحقیقات و مطالعات زنان است.

***

خانم زارع، چه عواملی باعث به‌وجود آمدن زنان خودسرپرست یا سرپرست خانوار می‌شود؟

طلاق، فوت شوهر، احیانا گم شدن یا زندانی شدن او، و درمورد دختران،فوت والدین یا کهنسال بودن آنان.

به چه زنانی خودسرپرست یا سرپرست خانوار گفته می‌شود؟

زنی که از پدر و مادرش نگهداری می‌کند، زنی که شوهر دارد، اما ممکن است ازکارافتاده باشد، زنی که همسرش فوت کرده یا به دلایلی مجبور است که فرزندش را به‌تنهایی بزرگ کند، زنی که طلاق گرفته و یا بر اثر فوت شوهر بیوه شده و اتفاقا هیچ‌کس را ندارد. این زن می‌شود زن خودسرپرست.

یک نکته را مقدمتا عرض کنم. ممکن است بین زنانِ خودسرپرست و سرپرست خانوار تفاوت وجود داشته باشد؛ یعنی تفاوت در تعریف. ما ابتدا باید مشخص کنیم که زنان سرپرست خانوار چه گروهی از زنان هستند و آیا زنانِ خودسرپرست و دختران مجردی که ممکن است مستقل از خانوده زندگی کنند و خودشان مسئولیت اقتصادی زندگی خودشان را به‌عهده داشته باشند، مشمول این گروه می‌شوند یا نه.

در مورد زنان سرپرست خانوار اختلاف وجود دارد. تعریفی وجود دارد که مثلا مرکز آمار به ما می‌دهد و یک تعریف را مرکز یونیسف، و تعریف دیگری هم مددکاران اجتماعی از زنان سرپرست خانوار به ما می‌دهند، و این عواملی که شما فرمودید، در خیلی از این تعاریف گنجانده شده است. یعنی تعریف، ناظر به علت است.

در انتخاب تعریف از زنان سرپرست خانوار، علتِ سرپرستی آن‌ها، تأمین معیشت و هم‌چنین تصمیم‌گیری‌هایشان درمورد زندگی، دخالت دارد. فکر نمی‌کنم ما در این مرحله بخواهیم به‌طور مفصل به تعریف هر کدام از این زنان بپردازیم.

عواملِ به‌وجود آمدن زنان سرپرست خانوار، همین‌هایی هستند که اشاره شد. طلاق هم یکی از عواملی است که باعث می‌شود زنی خودسرپرست شود، البته اگر تحت حمایت خانواده نباشد.

به نظر شما، در عرف اجتماع ما یا جامعه‌ی جهانی چه تعریفی گنجانده شده است؟

به نظر می‌آید که الان زنان سرپرست خانوار شامل زنان خودسرپرست هم می‌شود؛ یعنی جامعه‌ی جهانی وقتی که زنان سرپرست خانوار را مطرح می‌کند، خودسرپرست‌ها را هم داخل می‌داند. جامعه‌ی خودمان هم در بعضی از تعاریفِ موجود، زنان خودسرپرست و زنانی را که علاوه بر تأمین معیشتی و اقتصاد خانواده، نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌های حیاتی دارند، داخل می‌داند.

[ms 1]

در بخش راهکار اجتماعی در مورد این هم صحبت می‌کنیم. پس، عوامل را به‌صورت دسته‌بندی‌شده بفرمایید.

علت‌هایی که باعث سرپرستی زنان در خانواده می‌شود، می‌توانیم دسته‌بندی کنیم به دو گروه؛ گروه اول، زنانی که بدون حضور دائم یا موقت مرد مسئولیت زندگی را برعهده دارند و گروه دوم، زنانی که با وجود زندگی کردن مرد در خانه و بودن در خانواده، اداره‌ی زندگی به دست خودشان است. این هر دو گروه شامل زیرگروهی می‌شوند (علت‌ها این‌هاست)؛ مثلا آن‌هایی که بدون حضور دائمی و موقت مرد زندگی می‌کنند و شامل زنانی می‌شود که طلاق گرفتند و الان مردی ندارند، زنانی که همسرشان مفقود الأثر شده، زنانی که همسرشان پناهنده یا مهاجرند، یا به هر دلیلی خانواده‌شان را ترک کردند، زنانی که به دلیل اختلافات خانوادگی در کنار همسرانشان زندگی نمی‌کنند، و زنان و دختران فراری که این‌ها هیچ مردی در زندگی‌شان حضور ندارد، نه به‌طور دائم و نه موقت.

اما یک عده از زن‌ها هستند که با وجود مرد در خانواده، باز هم سرپرستی خانوار به عهده‌ی این‌هاست؛ زنانی که دارای همسر یا پدر سالخورده یا بیمار یا ازکارافتاده هستند، زنانی که همسرشان بیکار است و هیچ درآمدی ندارند، زنانی که همسر معتاد دارند و یا همسرشان در زندان به‌سر می‌برد. این‌ها گروه‌هایی هستند که مرد در خانواده‌شان حضور دارد، ولی مسئولیت مالی به دوش زن است. البته، در همین گروه دوم (زنانی که همسرشان حضور دارد) مسئولیت زن، فقط تأمین اقتصاد نیست؛ یعنی مثلا زنی که همسرش معتاد یا زندانی است، تصمیمات اصلی خانواده -به غیر از تصمیمات مالی- هم بر عهده‌ی خودش می‌باشد.

متأسفانه ما با این چنین پدیده‌ای مواجه هستیم. چه چیزهایی می‌تواند از نظر اسلام و از نظر کارشناسان اجتماعی در کاهش این عوامل یاریمان کند؟

بعضی از عوامل می‌توانند تحت اختیار و تحت مدیریت جامعه قرار بگیرند؛ مثل کاهش طلاق، کم کردن سن ازدواج، ایجاد فرصت‌های بیشتر برای ازدواج و عواملی مثل کاهش جرم و جنایت در جامعه که به زندانی شدن همسر منجر نشود. بعضی از عوامل هم تحت برنامه‌ریزی قرار نمی‌گیرند؛ مثل فوت همسر. با نگاهی کلی که به گزاره‌های دین می‌اندازیم، می‌بینیم که دین طوری برنامه‌ریزی کرده که جامعه در درجه‌ی اول با چنین پدیده‌ای مواجه نشود؛ یعنی دین اسلام مسئولیت اصلی و سرپرستی خانوار را بر عهده‌ی مرد قرار داده است.

[ms 5]

یعنی مصداق آیه‌ی «الرّجالُ قـَوّامُونَ عَلَی النِّساء».

بله. پس در درجه‌ی اول، دین انفاق را کاری مردانه می‌داند، نه کاری زنانه و مسئولیت را بر گردن مردها قرار داده است.

منظور از انفاق همان دادن نفقه است؟

بله، و علت‌های خاص خودش را هم دارد؛ مثل تفاوت‌های طبیعی که بین توانایی‌های زن و مرد وجود دارد و این‌که زن مسئولیتی دارد و مرد مسئولیتی دیگر. این تفاوت مسئولیت‌ها هم مطابق با طبیعت زنانه و مردانه است. بنابراین دین، روایات ما و سیره‌ی اهل بیت، همه نشان می‌دهند که مثلا دیدگاه شارع نسبت به طلاق، یک دیدگاه کاملا منفور می‌باشد.

منفورترین حلال.

منفور. اصلا روایات ما به‌طور صریح، مبغوض‌ترین حلال‌ها را طلاق می‌داند و سیره‌ی اهل بیت هم کاهش طلاق بوده. در برنامه‌ریزی‌ای که خود دین ارائه می‌دهد، می‌بینیم که در لحظه‌ی انتخاب همسر خیلی تأکید شده، که مثلا کفو هم باشند تا کمتر به طلاق منجر شود. علاوه بر این‌که دین نسبت به انتخاب همسر گزاره دارد، درمورد این‌که نحوه‌ی رابطه‌ی زن و شوهر چگونه باشد هم، با گزاره‌های زیادی روبه‌رو هستیم؛ مثل امر به گذشت، عفو، صبر و پایداری؛ یعنی دین مؤلفه‌هایی را برای ارتباطات خانوادگی ارائه می‌دهد که تا حد ممکن، عوامل طلاق را کاهش بدهد و بعد ما با چنین پدیده‌ای مواجه نباشیم.

یا مثلا درمورد سن ازدواج دختران مجرد، سیره‌ی اهل بیت این‌طور بوده که دختران را بعد از رسیدن به سن بلوغ، به ازدواج درمی‌آوردند یا تشویق به ازدواج می‌کردند. برنامه‌ریزی‌های اجتماعی باید به سمتی برود که ساختارهای ما -مثل تحصیلات و اشتغال- باعث نشود از این الگوی ازدواج دور بمانیم که با مشکلات بعدی، مثل بالا رفتن سن ازدواج دختران و ناامید شدن آن‌ها از ازدواج، چنین اتفاقاتی بیفتد.

قبول دارید که غیر از تحصیلات دختران، عوامل دیگری در ازدواج نکردن دختران (یعنی بالارفتن سن ازدواج) دخالت دارد؟

بله. عوامل ساختاری خاص، عواملی که مخصوص جامعه‌ی ایرانی‌ست و عواملی که مخصوص جامعه‌ی مدرن است (اقتضای جامعه‌ی مدرن).

یکی از عوامل به‌طور مثال، می‌تواند این باشد که دختر در فرهنگ جامعه‌ی ما نتواند برود خواستگاری پسر. هرچند اسلام این را نقض نکرده است؛ یعنی این با اسلام در تناقض نیست. شما فکر نمی‌کنید یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج می‌تواند این باشد که دختر حق انتخاب از قبل ندارد و همیشه انتخاب می‌شود؟

باید روی این مطلب بررسی صورت بگیرد و بعد آمار گرفته شود. در مورد مسائل اجتماعی، بدون بررسی و بدون داده نمی‌توانیم نظر درستی بدهیم. در مباحث اجتماعی حتما باید داده یا آماری داشته باشیم تا بتوانیم این حرف را بزنیم. علاوه بر این، سیره‌ی اهل بیت نبوده. درست است که اسلام حکمی در این مورد نداده، ولی ما می‌بینیم که سیره‌ی اهل بیت چنین چیزی نبوده و مشکلات و پیامدهای خاص خودش را دارد. به نظر من، عوامل دیگر جایگاه بیشتری دارند.

شاید یکی از دلایل به‌وجود آمدن دختران بالای ۳۰ سال این باشد که در فرهنگ جامعه‌ی ما (البته نظر اسلام هم شاید به این خیلی تأکید ندارد) جا افتاده که دختر حتما باید کوچک‌تر از مرد باشد، چون امکان دارد پسرهای مجرد با سن پایین‌تر وجود داشته باشند که واقعا خواستار چنین زنانی باشند.

ما در پدیده‌های اجتماعی، با عوامل خرد و کلان روبه‌رو هستیم؛ یعنی هیچ پدیده‌ی اجتماعی تک‌علتی نیست. مصادیقی که شما می‌فرمایید، ممکن است درمورد بعضی از این زنان درست باشد، ولی ما باید نگاه کنیم ببینیم جایگاه هر کدام از این عوامل چقدر است؛ یعنی عوامل اصلی؛ عواملی که می‌شود برایشان برنامه‌ریزی کرد و مصادیق جزیی‌تر و خردتر.

حالا که می‌دانیم واقعیت جامعه‌ی ما این است و زنانی داریم که حتی عده‌ای از آن‌ها تحت پوشش کمیته‌ی امداد و یا تحت بهزیستی هستند و هزینه‌ای به آن‌ها اختصاص داده می‌شود ولی کفاف یک زندگی هرچند کوچک را نمی‌دهد، و با توجه به فرهنگ دینی و ایرانی جامعه‌ی ما، از دیدگاه اسلام چه راهکاری وجود دارد؟

از راهکارهایی که می‌شود ارائه داد، این است که در سیره اهل بیت (علیهم السلام) می‌بینیم؛ حمایت از بیوه‌زنان و کودکان و ایتام، ولی در یک نگاه کلی و وقتی که نگاه الگویی و نظام‌مند به گزاره‌های دینی بیندازیم، می‌بینیم که راهکار اولیه‌ی دین همان کاهش عوامل می‌باشد؛ یعنی دین ابتدا تلاشش بر این است که ما اصلا با چنین پدیده‌ای مواجه نباشیم یا درصد کمتری از این زنان مبتلا شوند.

می‌شود راهکارهای بلندمدت و هم‌زمان با آن، راهکارهای کوتاه‌مدت ارائه داد؟

درمورد مشکلاتی که این زنان با آن‌ها روبه‌رو هستند، ممکن است در درجه‌ی اول یک راهکار کوتاه‌مدت ارائه بدهیم، بعد راهکارهای میان‌مدت و بعد راهکارهای بلندمدت. برای راهکارهای کوتاه‌مدت، در جامعه‌ی ایرانی نهادهای مختلف و مؤسسات گوناگونی وجود دارند که برنامه‌ریزی و کمک به این زنان را برعهده گرفته‌اند؛ مثل کمیته‌ی امداد امام خمینی (ره)، سازمان بهزیستی کشور و نهادها و مؤسسات خیریه‌ای که وجود دارند. نکته‌ی اول این است که ما باید برنامه‌ریزی کنیم. چطوری؟ همان نهادهایی که درگیر این مسئله هستند، باید خودشان بنشینند و توافقات کلی داشته باشند، تا موازی‌کاری صورت نگیرد. ما در جامعه‌ی ایرانی با چندین مؤسسه و نهاد روبه‌رو هستیم که مسئولیت برطرف کردن و کاهش مشکلات این زنان را دارند، ولی خودشان به یک اجماع نرسیده‌اند و برای همین، به بی‌برنامگی یا ایجاد برنامه‌های ناقص یا ناکارآمد منجر شده است. اول باید بین همین نهادها و موسسات، اجماعی صورت بگیرد، برنامه‌ریزی‌هایشان مشترک باشد، نشست‌های مشترک و هم‌اندیشی‌های مشترکی داشته باشند. علاوه بر هم‌اندیشی‌ها و نشست‌ها بین خود نهادها، همفکری‌ها باشد بین این نهادها و گروه هدف؛ یعنی ممکن است مسئولان و کارشناسان این نهادها نگاهی به مشکلات و ظرفیت‌ها و فرصت‌های این گروه هدف داشته باشند و خودشان نگاه دیگری داشته باشند که برخواسته از اون تجربه زیسته آن‌هاست. برای همین، اگر ارتباط برقرار شود بین خود این گروه هدف و نهادهایی که مسئولیت این گروه به عهده‌ی آن‌هاست، قطعا باعث پیشرفت در کارها و کم شدن مشکلات زنان می‌شود.

راهکارهای بلندمدت: با این‌جور برنامه‌ریزی‌ها و هم‌اندیشی‌ها می‌شود راهکارهای بلندمدتی ارئه داد، ولی قبل از مطرح کردن این راهکارها، می‌خواهم چند نکته را مطرح کنم؛ اول این‌که ما باید ببینیم زنان سرپرست خانوار با چه مشکلاتی روبه‌رو هستند. به‌نظر می‌رسد زنان سرپرست خانوار با مشکلات متعددی روبه‌رو هستند با جنس متفاوت؛ یعنی هم مشکلات اقتصادی دارند، هم مشکلات فرهنگی و اجتماعی، هم مشکلات روحی و روانی و هم مشکلات خانوادگی. با برخی از این مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کنند و برای هر کدام از این‌ها باید جداگانه برنامه‌ریزی شود؛ مثلا آمار و تحقیقات نشان می‌دهد که مهم‌ترین مشکلات اقتصادی که زنان سرپرست خانوار با آن‌ها روبه‌رو هستند، مشکل درآمدِ کم، اشتغال و مسکن می‌باشد که مسئولان جامعه و مسئولان این نهادها باید یک‌سری راهکارهای کوتاه‌مدت ارائه دهند برای برطرف شدن مشکلات و یک‌سری راهکارهای بلندمدت. راهکارهای کوتاه‌مدت، مثلا کمک‌های این نهادها برای تهیه‌ی جهیزیه‌ی دختران این خانواده یا برای ازدواج پسرانشان یا کمک‌های اول مهر و یا ماه رمضان، ولی برنامه‌های بلندمدت این می‌شود که خود برنامه‌ریزهای دولتی بخشی از بودجه را به‌طور دائم اختصاص بدهند به این گروه، به‌عنوان مستمری، نه اینکه مثلا سالی دو یا سه بار مقداری پول واریز کنند به این سازمان‌ها. مستمری و بودجه‌های دائمی برای این گروه قرار بدهند.

به موازات آن باید سعی کنیم جلوی افزایش طلاق را بگیریم.

بله، اما الان بحث ما روی عوامل نیست؛ روی راهکارها برای کاهش آسیب‌ها و مشکلات این زنان است. بحث ما درمورد جاهایی‌ست که دولت می‌تواند برنامه‌ریزی کند؛ مثل مستمری‌های دائمی و بیمه‌های درمانی که می‌شود برای این گروه از افراد در نظر گرفت.

البته به‌نظر می‌رسد این کارها انجام شده است.

نه به‌طورکامل. الان ما مستمری‌های دائمی که کفاف زندگی همه را بدهد، به این صورت نداریم. خیلی از خانواده‌هایی که تحت کمیته‌ی امداد یا تحت بهزیستی هستند، از نگاه جامعه (که زیر پوشش باشند) می‌ترسند با این عنوان که مثلا آبرویمان می‌رود. دولت باید دخالت کند و برای مشکلات درآمدی و فقر این‌ها مستمری و بیمه را قرار دهد. برای مشکل اشتغال هم، اگر در برنامه‌ریزی‌ها، به‌جای حمایت، برویم به‌سمت توانمندسازی این زنان، خیلی بهتر است و مشکل، ریشه‌ای حل می‌شود بدون این‌که این‌ها بخواهند باری بر دوش دولت باشند. مثلا کارگاه‌های آموزشی با مهارت‌های مختلف یا کارگاه‌های فنی و حرفه‌ای برای این گروه از زنان ایجاد کنیم تا خودشان تولیدکننده باشند و دولت موظف باشد حتما محصولات این گروه را خریداری کند. در این صورت، هم نیاز جامعه برطرف می‌شود، هم بار اقتصادی اضافی -بدون این‌که تولیدی صورت بگیرد- بر دوش دولت تحمیل می‌شود (تولید صورت می‌گیرد و دولت دارد از آن استفاده می‌کند) و هم به زنان سرپرست خانوار کمک می‌شود.

درمورد مشکل مسکن این زنان هم، می‌شود مثل مسکن مهر، سهمیه‌ای برای این گروه در نظر گرفته شود، به این صورت که مثلا خانه‌هایشان اجاره‌بهای کمتری داشته باشد یا اینکه اجاره به شرط تملیک باشد که بتوانند بعد از مدتی مشکل مسکن‌شان را حل کنند. چون یکی از مشکلات اساسی این خانواده‌ها مشکل مسکن است و چون فقر مالی دارند، مجبورند به قسمت‌هایی از شهر که ارزان‌تر است (قسمت‌های پایین شهر) بروند و بعد مشکلات فرهنگی و اجتماعی (مثل مشکل تربیتی برای فرزندان) پیش می‌آید. این از مشکلات مالی و اقتصادی، که مهم‌ترین آن همین درآمد و اشتغال بود.

زنان سرپرست خانوار با مشکلات فرهنگی و اجتماعی هم روبه‌رو هستند. مهم‌ترین آن‌ها نگرش منفی‌ای است که در جامعه نسبت به این زنان وجود دارد که آن هم با فرهنگ‌سازی، دید مردم به این افراد تغییر خواهد کرد. مشکل دیگر، سوء استفاده‌هایی است که ممکن است از این زن‌ها بشود.

اگر اجازه بدهید، بعدا به موضوع راهکارها و آسیب‌های اجتماعی که ممکن است این خانم‌ها دچارش بشوند، می‌پردازیم. عده‌ای می‌گویند مانند طرح اکرام ایتام، «طرح اکرام زنان سرپرست خانوار» را هم راه بیندازیم (بدون در نظر گرفتن ازدواج موقت یا دائم این دسته از زنان). فکر می‌کنید فایده‌ها و ضررهای این بحث چیست؟ آیا ضررهایی به جامعه وارد می‌کند؟ و آیا این راه، راه خوبی‌ست یا نه؟

مسائل اجتماعی همه داری ابعاد مختلفی هستند. به‌نظر می‌رسد برای مسائل اجتماعی، باید بعدهای مختلفی در نظر گرفته شود تا ما بخواهیم برای مثلا یک آسیب، راهکار ارائه بدهیم.

[ms 3]

یعنی باید برای یک موضوع، فرهنگ‌سازی بشود تا پیش‌نیاز آن؟

بحث فرهنگ‌سازی. ما چنین ایده‌ی خامی را نمی‌توانیم به‌همین‌راحتی مطرح کنیم، چون مشکلات خاص خودش را دارد. مثلا مشکلات شرعی. این‌که چگونه تردد یک مرد نامحرم در یک خانوده برنامه‌ریزی بشود تا مشکلات خانوادگی برای آن مرد اتفاق نیفتد. همسرش ممکن است قبول کند که مثلا چند کودک را تحت سرپرستی قرار بدهد، ولی آیا می‌پذیرد که مثلا زن یا دختر جوان را هم تحت سرپرستی قرار بدهد؟ اگر آن زن سرپرست خانوار دارای فرزند باشد، ممکن است بین مادر و فرزند اختلاف ایجاد شود و این موضوع را نپذیرند. خود این ممکن است زمینه‌ای ایجاد کند برای سوء استفاده‌ی برخی از مردان؛ یعنی به این زن‌ها با طمع و به‌عنوان یک فرصت نگاه کنند.

شاید اصلا ضررهایی که این بحث دارد، خیلی بیشتر از فوایدش باشد.

بله. ما می‌توانیم همین را به شکل‌های دیگری مطرح کنیم. مثلا، مردان سرپرست خانواری که می‌خواهند چنین خانواده‌ای را تحت پوشش قرار دهند، با مراکزی که مسئولیت این‌ها را به‌عهده دارند در ارتباط باشند و کمک‌هایشان را به آن مراکز بدهند، یا این‌که زنان جامعه‌ی ما NGOهایی را تشکیل بدهند.

یعنی به‌صورت مردمی این کار انجام شود.

بله. خود زن‌ها می‌توانند مسئولیت یک یا چند خانواده را برعهده بگیرند. به‌نظر می‌آید که جمعی از کارشناسان دینی و کارشناسان مسائل اجتماعی و کارشناسان روان‌شناسی اجتماعی باید بنشینند و درمورد این ایده به بحث و تبادل‌نظر بپردازند.

شما به‌عنوان یک کارشناس اسلامی در زمینه‌ی علوم اجتماعی و آسیب‌های اجتماعی، فکر می‌کنید که نظر اسلام،هم در کاهش عوامل و هم در راستای حمایت از این زنان و دختران، بیشتر به کدام سمت منعطف است؟

نگاه دین این است که در درجه‌ی اول، سرپرستی به عهده‌ی مرد است و جامعه باید تمام تلاشش را بکند که نرود به سمت این‌که این مسئولیت از روی دوش مرد برداشته شود و به دوش زن بیفتد. برنامه‌ریزی‌های کلی دین به این صورت است که تا آن‌جایی که می‌شود، خانواده مستحکم بماند و از هم پاشیده نشود و گزاره‌ها و روایاتی هست در‌مورد زود ازدواج کردن دخترها. این برنامه، نگاه کلی دین است، تا ما کمتر با چنین پدیده‌ای مواجه شویم.

اما درمورد حمایت‌ها هم این‌طور نیست که دین حرفی نزده باشد. دین برای زن‌ها برنامه‌ریزی‌هایی می‌کند (بعضی از عوامل گفتیم دست خود افراد و جامعه نیست مثل فوت همسر) وقتی که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم حقی مثل حق نفقه را دین برای زن قرار داده و نفقه به عهده‌ی او نیست. یا مثلا زن می‌تواند شاغل باشد و برای خود درآمد داشته باشد، به او ارث می‌رسد و مهریه به او تعلق می‌گیرد. دین برنامه‌ریزی‌هایی کرده است که زن، پس انداز و پشتوانه‌ی مالی و اقتصادی داشته باشد تا اگر یک روز مثلا طلاق گرفت یا همسرش را از دست داد، چنین پشتوانه‌ای برایش مانده باشد که بتواند مشکلاتش را کم کند. پس ما در دین با برنامه‌ریزی‌هایی روبه‌رو هستیم که در نگاه اول ممکن است چنین چیزهایی به ذهنمان نرسد، ولی وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم مهریه برای زن است، یا این‌که اگر زن مالی دارد می‌تواند برای خودش پس‌انداز کند و تا وقتی که مرد سرپرستی‌اش را بر عهده دارد می‌تواند آن را خرج نکند یا مثلا ارثی که به او می‌رسد برای خودش است. این‌ها پشتوانه‌های مالی‌ای هستند که اگر یک روز، مردی نبود تا سرپرستی‌اش را به‌عهده بگیرد، دست خالی نماند با مشکلات اقتصادی.

از طرف دیگر، ما در دین مثلا انفاق داریم و خمس و زکات را. این‌ها برنامه‌ریزی‌هایی اقتصادی هستند که می‌شود برایشان طوری برنامه‌ریزی کرد که شامل این گروه هم بشود. مثلا در خمس، حق سادات داریم. می‌شود دولت بیاید میانجی شود بین این گروه از افراد و دفتر مراجع، برای این‌که مثلا بخشی از خمس و سهم سادات که به دست آقایان مراجع می‌رسد، از طریق دولت به دست این گروه از زنان برسد.

[ms 2]

مواردی را در نظر بگیرید مثل سوء استفاده از این زنان (مانند دیر دادن یا کم دادن و یا نادیده‌گرفتن حقوق، اعم از حقوق مالی و اجتماعی)، آزار و اذیت آن‌ها در جامعه و رفتن به‌سوی بی‌بندوباری (به اقتضای وضعیت خاصی که دارند، ممکن است مجبور شوند به این سمت بروند). احتمال اتفاق افتادن این موارد چقدر است؟

زمینه‌ی انواع و اقسام سوء استفاده از این زنان در جامعه وجود دارد، چون مثلا جامعه‌ی ایرانی، زن را همیشه تحت تکفل یک مرد می‌بیند و اگر ببیند که این زن تنهاست، ممکن است بعضی از مردها به فکر سوء استفاده بیفتند. فقط هم سوء استفاده‌های جنسی نه. مثلا کارفرمای آن خانم حقوق مالی او را سر وقت ندهد، چون می‌داند این زن سرپرستی ندارد که از او حمایت کند. برای همین، چنین سوء استفاده‌هایی می‌شود. یا همان طور که فرمودید، این زمینه وجود دارد که مثلا مردان طمع‌کاری به این گروه از زنان به‌عنوان یک فرصت برای هوس‌بازی‌های خود نگاه کنند؛ یعنی ببینند که چون این زنان تحت حمایت قرار ندارند، زمینه برایشان فراهم است و چون این‌ها با مشکلات متعددی روبه‌رو هستند، می‌توانند آن‌ها را تحت فشار قرار دهند تا به خواسته‌های این مردان تن بدهند. ولی ما نمی‌توانیم این را به‌طور کلی بیان کنیم؛ یعنی زنان ما این قدرت و توانایی را دارند که در مقابل این گروه از افراد هم محکم برخورد کنند. در اینجا، همان بحث حمایت‌های خانواده هم بسیار کمک می‌کند؛ یعنی اگر زنی با این‌که سرپرست خانوار است، تحت حمایت‌های خانواده‌ی مبدأ قرار داشته باشد، دیگر کسی چنین نگاه طمع‌آمیزی به او نخواهد داشت.

به نظر شما، برای حل مشکلات روحی و عاطفی این زنان چه باید کرد؟ گاهی این زنان به افسردگی دچار می‌شوند، چون خود احساس همسر بودن و مادر بودن، انرژی مضاعفی به زن می‌دهد. حتی مشکلات تربیت فرزند هم ارتباط مستقیمی با روحیه‌ی این زنان دارد. برای حل این مشکلات چه راه حل‌هایی ارائه می‌دهید؟

درست است. بحث تربیت فرزند که مطرح می‌شود، باید بگویم که به‌طور طبیعی، این خانواده‌ها با مشکلات خاصی مواجه هستند. درمورد زنان سرپرست خانوار در میان نظریات اجتماعی چند نظریه وجود دارد؛ نظریه‌ی زنانه شدن فقر و آسیب‌پذیری زنان سرپرست خانوار، نظریه‌ی ساختی-کارکردی (مشکلات تربیتی که فرمودید، ناظر به همین نظریه است)، نظریه‌ی طبقاتی و ناتوانی دولت‌ها و نظریه‌ی کنش.
این چهار نظریه در نظریات اجتماعی درمورد این گروه وجود دارد.

نظریه‌ی زنانه شدن فقر، درمورد این بحث می‌کند که به دلیل یک‌سری تبعیض‌ها بین زنان و مردان و مواجهه‌ی این زنان با مشکلات بیشتر، الگوی فقر برای این‌ها می‌شود الگوی زنانه؛ یعنی زنان روز‌به‌روز به فقر نزدیک‌تر می‌شوند، چون برنامه‌ریزی‌های دولتی و ساختارهای اقتصادی به‌صورتی است که باعث چنین پدیده‌ای می‌شود. شرایط حاکم بر این خانواده‌ها به این صورت است که در مقایسه با مردان دسترسی یکسانی به فرصت‌های شغلی ندارند و این به طریق اولی شامل زنان سرپرست خانوار می‌شود، چون کل مسئولیت اقتصادی خانواده بر دوش آن‌هاست و وقتی با چنین مشکلاتی روبه‌رو باشند، مشکلات آن‌ها مضاعف می‌شود (علاوه بر مشکلاتی که مخصوص اشتغال زنان است). پس شد دسترسی نابرابر به فرصت‌های شغلی.

مسئله‌ی بعد، سطح پایین‌تر سواد، در بین این خانواده‌ها و فرزندان این زنان است؛ یعنی فرزندان این‌ها معمولا نسبت به خانواده‌های دارای هر دو والد، سطح تحصیلی پایین‌تری دارند. البته موارد نقض هم وجود دارد، اما غالب چنین است که سطح سواد آن‌ها پایین‌تر است. مشکل بعد این‌که دستمزدهای کم‌تری دارند. یکی از موارد مطرح در این‌جا به‌نظر می آید این باشد که این خانواده‌ها با چالش‌های جدی در تربیت فرزند مواجه هستند و آن هم به‌خاطر حضور نداشتن آن‌ها در خانه است.

[ms 4]

هم حضور نداشتن پدر و هم این‌که مادر مجبور است گاهی دوشیفت کار کند.

بله. در بیان نظریات، این نکته را خواهم گفت.
مسئله‌ی دیگر علاوه بر فقر اقتصادی، فقر زمانی است؛ یعنی زن، هم مسئولیت تربیت فرزند را خواهد داشت و هم مسئولیت نان‌آوری خانواده را. این اشتغال به‌طور تمام‌وقت، دیگر نه فرصتی برای کارهای منزل و نه برای تربیت فرزند و ارتباط با آن باقی می‌گذارد، چون این‌قدر درگیر مسائل و مشکلات مالی و اقتصادی و تأمین هزینه‌ها هست که فرصتی برای آن نقش مادری -که جایگاه اصلی دارد- باقی نمی‌ماند.
این، نظریه‌ی زنانه شدن فقر بود.

نظریه‌ی ساختی-کارکردی که به دیدگاه اسلام هم نزدیک‌تر است و یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان آن «پارسونز» می‌باشد، این‌طور خانواده‌ها را انحراف از خانوده‌ی طبیعی می‌داند؛ یعنی خانوده‌ی نرمال و بهنجار، خانواده‌ای است که هر دو زوج مسئولیت خانواده را بر عهده داشته باشند؛ هم زن و هم مرد. زن مسئولیت مادری، همسری و تأمین مسائل حمایتی، مراقبتی و تربیتی را به‌عهده دارد و مرد مسئولیت اقتصادی را. پس طبق این نظریه، اگر خانواده‌ای تک‌سرپرست شد، از آن الگوی طبیعی خانواده منحرف می‌شود و نتیجه‌ی آن هم روبه‌رو شدن با چالش‌هایی جدی مثل تربیت فرزند است، چون ما نقش مهمی برای پدر در تربیت فرزند قائلیم. برای همین باید برنامه‌ریزی‌ها به سمتی برود که اگر مثلا زن سرپرست خانواری هم می‌خواهد شاغل باشد، دولت طوری برنامه‌ریزی کند که این شغل مثلا نیمه‌وقت یا پاره‌وقت باشد، با همان مقدار درآمدِ تمام وقت، تا مادر علاوه بر آن نقش تأمین اقتصادی که دارد، به نقش تربیتی و حمایتی خود هم برسد که حداقل این عوامل را کاهش بدهد.

می‌توان دورکاری را پیشنهاد کرد، به‌صورتی‌که هم حق بیمه‌ی افراد رعایت شود، هم سابقه‌ی کاری آن‌ها لحاظ شود. درحالی‌که به تربیت فرزندان می‌پردازند، کارشان را هم انجام بدهند.

همین دورکاری و اشتغال تمام‌وقت به تربیت فرزندان، ممکن است به مشکلاتی منجر شود. این را هم باید در نظر گرفت که این زنان نیازهای روحی و روانی هم دارند که باید راهکارهایی برای این برنامه در نظر بگیریم، تا به دلیل مسئولیت تمام‌وقتی که در قبال فرزندان و تربیت آن‌ها دارند، از جامعه طرد نشوند و مشارکت اجتماعی‌شان بیاید پایین.

یعنی رشد شخصیتی خودشان؟

بله. ما باید طوری برنامه‌ریزی کنیم که ارتباطات و تعاملات این‌ها با بیرون و بقیه‌ی افراد جامعه پایین نیاید. می‌توان بین خود این زن‌ها، گروه‌های همیاری قرار داد، به این صورت که خانم‌ها مثلا در ماه، دو تا سه جلسه به‌طور گروهی با هم داشته باشند و در مورد مسائل و مشکلات و اتفاقاتی که در زندگی می‌افتد، با هم بحث و گفتگو کنند. خود همین ارتباط و بیان کردن مشکلات، خیلی از فشارهای روحی و روانی این زنان کم می‌کند. وقتی زنان سرپرست خانوار را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم با افسردگی مواجه هستند و احساس تنهایی می‌کنند.

البته یک راه حل برای تمام اقشار جامعه و به‌خصوص زنان سرپرست خانوار می‌تواند این باشد که مشاور خانوادگی قرار بدهیم (چیزی شبیه پزشک خانوادگی)؛ یعنی تقریبا هر خانوده‌ای یک پزشک مشاور یا یک روان‌شناس در کنار خودش داشته باشد.

نهادهایی که مسئولیت این را برعهده دارند، می‌توانند این کار را انجام دهند. البته اگر بین خود خانم‌ها چنین گروه‌هایی را راه‌اندازی کنند، طبق نظریه‌ی کنش، تبدیل به آدم منفعلی نمی‌شود که همه برای او تصمیم بگیرند و قربانی باشد. این‌گونه خود او دارد فعالیت و کنشی انجام می‌دهد برای این‌که از این وضعیت استرس و اضطراب دور شود و وقتی نقش فعالی داشته باشد، اعتماد به نفس او هم بالاتر می‌رود. تعاملات بین خود این گروه از زنان، می‌تواند مشارکت اجتماعی و فرهنگی آن‌ها را بالا ببرد و حتی NGOهایی برای خود این زن‌ها باشد. به این صورت، علاوه بر کارهای اقتصادی، کارهای فرهنگی انجام بدهند که از لحاظ روحی هم اغنا شوند و احساس تنهایی و طردشدگی نداشته باشند.

مهم‌ترین راهکار یا مکانیزم دیگری که می‌توانیم برای کاهش این احساس تنهایی و طردشدگی در نظر بگیریم، همان گفتمان خانوده‌محوری است که اول گفتیم؛ یعنی زنی که دچار این مشکلات شد (مثلا زنی که طلاق گرفت یا بیوه شد) از خانواده خود جدا نشود و ارتباطاتش با خانوده محفوظ بماند و خانواده هم نگاه منفی به او نداشته باشند (خانواده منظور پدر و مادر و خواهر و برادر است)، چون در خانواده‌ها چنین مشکلاتی هست که گاهی نگاه افراد خانوده به این زنان تغییر می‌کند. باید هم‌چنان حمایت‌های عاطفی و مالی طایفه و خانواده‌ی خودش و همسرش، از آن زن و فرزندانش وجود داشته باشد.

حتی اگر این حمایت هم وجود داشته باشد، ما نمی‌توانیم حس همسر بودن یا غریزه‌ی مادر بودن (برای زنانی که فرزندی ندارند) را ندیده بگیریم. چه راهکاری برای این دارید؟ آیا مواردی مثل تربیت فرزند یا رفت‌وآمدهای پی‌درپی یا مسافرت‌های مکرر می‌تواند راهکار باشد؟!

ما باید مسائل شرعی را در نظر بگیریم. راهکاری که دین ارائه می‌دهد، فقط ازدواج این‌طور زنان می‌تواند باشد.

چقدر احتمال دارد زن‌هایی که از این حمایت‌های خانوادگی برخوردار نیستند، به سمت بی‌بندوباری پیش بروند؟

اگر بی‌بندوباری ناشی از مشکلات مالی باشد که ما گفتیم؛ مثل حمایت‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی که دولت باید انجام دهد تا این زنان برای مشکل مالی خود به این سمت نروند.

گاهی پیش می‌آید که زن وضعیت مالی خوبی هم دارد، اما به این سمت پیش می‌رود. برای این چه راهکاری وجود دارد؟

راهکارش همان ازدواج است و در مورد این مشکل و نیاز، راهکار دیگری نمی‌توانیم ارائه دهیم.

و درمورد آزار و اذیت برخی زنان؟

این به فرهنگ‌سازی جامعه بستگی دارد که به این گروه به‌عنوان یک فرصت نگاه نشود. همه‌ی افراد جامعه باید خود را مسئول حمایت از چنین گروه‌هایی ببینند. اگر می‌بینیم که شخصی ممکن است به این دلیل، مورد سوء استفاده قرار بگیرد، بیاییم مقابله کنیم با آن فرد.

خیلی ممنون از شما. امیدواریم که در تمام مراحل زندگی‌تان موفق باشید و ان شاء الله خدمات و آثار و مقالاتی که ارائه می‌دهید، در جامعه مورد استفاده قرار بگیرد.

ان شاء الله قدمی در راه کم شدن مشکلات این‌ها برداریم.

تمام زندگی ما خاطره بود

[ms 6]

راضیه است؛ به زن بودن؛ به تنهایی؛ به همسرداری عشق. و مادر است؛ مادر یک دختر و دو پسر. دختر اشک‌هایش را از مادر پنهان می‌کند و مادر از پسر کوچکش. خوب می‌دانند چگونه هوای هم را داشته باشند. محمد، برادر بزرگ‌تر، از همین امروز تصمیم خود را گرفته است؛ می‌خواهد راه پدر را ادامه دهد. و علی‌رضا که از پدر خاطره‌ای مبهم در ذهن دارد، همیشه با اسلحه‌ی کوچکش در کمین دشمن ایستاده تا کسی به فکر آزار مادر و خواهر نباشد.

می‌نشینیم که با راضیه گفت‌وگو کنیم، بغض‌ سر قرارش نمی‌ماند و می‌شود اشک. می‌گوید: «صبح تا حالا گریه‌هایم را کردم تا جلوی علی‌رضا و میان مصاحبه گریه‌ام نگیرد، اما…» وقتی هم می‌خواهیم عکس بگیریم، می‌گوید: «از گریه‌هایم نگیر. نمی‌خواهم نیروهای پژاک ببینند و خوشحال شوند.»

[ms 5]

اولین باری که به یک همسر شهید فکر کردید و خودتان را جای او گذاشتید، چه حسی داشتید؟

با خودم می‌گفتم چطور می‌تواند نبودن همسرش را تحمل کند. اما الان خودم…

خودتان توانستید؟

تنهایی سخت است. به‌خصوص اگر در یک شهر غریب باشی.

از خانواده‌ی شما کسی تهران نیست؟

خیر. خانواده‌ی خودم و همسرم خرم‌آباد هستند. اینجا کسی را نداریم. مردّدم که بمانم یا بروم.

چرا؟

این‌جا از لحاظ امکانات برای تحصیل بچه‌ها بهتر است، اما آن‌جا حداقل بچه‌ها تنها نیستند و فامیل دور و برمان هست. مزار شهید هم آن‌جاست.

با همسرتان چطور آشنا شدید؟

فامیل بودیم. نه فامیل درجه یک؛ همسایه بودیم و رفت‌وآمد داشتیم.

یعنی زمان جنگ که ایشان مجروح شدند، شما از حالشان مطلع بودید؟

من سنم کم بود، اما از خانواده‌ها در این مورد می‌شنیدم. توی کمدش را هم اگر ببینید، ترکش‌های ریزی را که خودش بعد از مرخصی از بیمارستان با ناخن‌گیر از بدنش درمی‌آورده، یادگاری نگه داشته است.

شما چند سال داشتید آن زمان؟ تفاوت سنی‌تان زیاد بود؟

من متولد ۵۲ هستم و همسرم متولد ۴۷. شانزده ساله بود که در عملیات کربلای ۴ مجروح شد.

[ms 4]

پس پیش‌بینی می‌کردید که همسرتان شهید شوند…

بله. البته سالی که ازدواج کردیم، جنگ تمام شده بود، ولی از سال ۷۸ که نیروی صابرین در سپاه تشکیل شد، این‌ها جزو نیروهای مخصوص بودند و مدام برای مأموریت به مرزهای کشور می‌رفتند. در درگیری با گروهک ریگی هم شرکت داشتند. سال ۸۸ هم در شرق کشور با سردار شوشتری بودند. فکر می‌کردم روزی شهید شود، اما نه این‌قدر زود.

پشیمان نیستید؟

نه اصلا. بالاخره مرگ حق است. الان هم می‌گویم این‌که شهید شدند، نبودنشان و تحمل این مسئله را برایم خیلی راحت‌تر کرده. شهادت حقش بود، تا اینکه بخواهد با سکته یا مرگ معمولی از دنیا برود.

چه زمانی به شهادت رسیدند؟

تابستانِ گذشته بود. سوم مرداد در درگیری با گروهک منافقین پژاک به شهادت رسیدند. پیرانشهر (ارومیه) برای شناسایی رفته بودند. صبح زود که برای نماز بیدار می‌شود، متوجه می‌شود محاصره شدند. می‌خواهد برود گشتی بزند، دوستانشان مانع می‌شوند، ولی علی می‌رود. صد متری که دور می‌شود، دوستانش با شنیدن صدای تیراندازی برای کمک می‌روند. بعد از مدتی درگیری و کشتن نزدیک دوازده نفر از منافقان به‌تنهایی، به شهادت می‌رسد.

[ms 3]

خبر شهادتشان چطور به شما رسید؟ کی مطلع شدید؟

با خانواده‌ی همسرم تماس گرفته بودند. قرار ما بر این بود که وقتی می‌رفت مأموریت و خانواده‌شان سراغی از علی می‌گرفتند، برای این‌که نگران نشوند، می‌گفتم رفته است بیرون و برمی‌گردد. روز شهادتش جاری‌ام زنگ زد و خبر گرفت. گفتم بیرون است. گفت من دیشب خوابشان را دیدم. با گریه تعریف می‌کرد. و بعد گفت که علی زخمی شده. من چند ساعت مدام به همکارانش زنگ زدم، ولی کسی جواب نمی‌داد. خیلی دل‌شوره داشتم. گوشی خودش هم خاموش بود. احتمال می‌دادم که شهید شده باشد، ولی باز نذر و نیاز می‌کردم که سلامت باشد. بعد از چند ساعت برادر شوهرم زنگ زد و گفت که شهید شده است.

آخرین بار که با همسرتان خداحافظی کردید، وقتی خبر شهادتشان را دادند، دوست داشتید طور دیگری خداحافظی کرده بودید؟

آخرین بار شب قبل از شهادتش بود. دوست داشتم اگر می‌دانست شهید می‌شود به من می‌گفت. چند شب قبل، خودش خواب شهادتش را دیده بود. دوست‌شان می‌گفتند یکی دو شب قبل از شهادت ‌خواب دیده بود پدرش از بین فامیل و پسرهایش علی را جدا کرده و از خوبی‌هایش برای بقیه تعریف کرده بود. همان شب علی تمام وصیت‌هایش را به دوستش کرده بود.

شنیدن خبر شهادت اعضای خانواده، در زمان جنگ سخت‌تر بود یا الان؟

آن زمان تعداد شهدا بیشتر بود و خانواده‌ها آمادگی داشتند، اما الان این‌طور نیست.

بین همسران شهدای زمان جنگ با همسران شهدای امروز فرقی هست؟

آن موقع شاید تعداد شهدا بیشتر بود و جامعه بیشتر آن‌ها را درک می‌کرد. من اداره‌ای رفته بودم. خانمی که کنارم نشسته بود، وقتی متوجه شد همسر شهید هستم، تعجب کرد که کجا و کی شهید شده. حتی از آن‌چه در مرزهای کشور می‌گذرد بی‌خبر بود. شاید چون آن زمان رسانه‌ها هم بیشتر به شهدا می‌پرداختند، این غربت نبود. بین شهدایی که تابستان به شهادت رسیدند، تنها تشییع همسر من از رسانه پخش شد و بقیه‌ی دوستان شهیدشان را اصلا مطرح نکردند.

وقت‌هایی که از خانه بیرون هستید، از آن‌چه در شهر جریان دارد و می‌بینید چه احساسی دارید؟

شهدای امروز غریبانه شهید می‌شوند. هستند کسانی که قدر می‌دانند، اما خیلی‌‌ها بی‌تفاوت از کنار این‌ها رد می‌شوند. قبل از شهادت همسرم، می‌شنیدم از زبان اطرافیانم درباره‌ی شهدا، که می‌گفتند: «کی گفته برن؟ مجبور نیستن برن و شهید بشن.»

[ms 2]

الان دارید به چه چیزی فکر می‌کنید؟

(سکوت)

مأموریت‌هایشان چندروزه بود؟ زمانی که مأموریت بودند و تنها می‌ماندید، با تنهایی الان چه تفاوتی داشت؟

بستگی به مناطقی داشت که می‌رفتند. بیشتر وقت سال مأموریت بودند. معمولا بیست‌روزه بود. غرب را بهار و تابستان، و شرق را پاییز و زمستان می‌رفتند. آن موقع امید داشتم به این‌که بر‌می‌گردد، اما الان… . وقتی می‌رفت، دوست نداشتم که برود. تنهایی با بچه‌ها سخت بود. اما وقتی می‌آمد بیشتر وقتش را با ما می‌گذراند. بچه‌ها را به گردش می‌برد. وقتی که بود، برای این‌که بیشتر هوای من را داشته باشد، در کارهای خانه کمک می‌کرد. ظرف می‌شست. همراه من سبزی پاک می‌کرد. می‌گفت حالا که هستم بگذار کمک تو باشم. یک سال قبل از شهادتش برادرم فوت کرده بود. سعی می‌کرد بیشتر باشد و مدام دلداریم می‌داد. برای تغییر روحیه‌ی من برنامه می‌ریخت و با هم بیرون می‌رفتیم.

[ms 0]

پیش آمده بود از شما بخواهد برای شهادتشان دعا کنید؟

تمام آرزویش این بود که شهید شود و من این را می‌دانستم، اما هیچ‌وقت از من نخواستند که دعا کنم. می‌دانستند تحملش را ندارم و این کار را نمی‌کنم. اما خودش همیشه در نماز حالت خاصی داشت و فکر می‌کنم که این دعا را می‌کرد. یادم هست هرکس از علی شغلش را می‌پرسید، می‌گفت من سرباز امام زمانم.

سال ۸۸ همراه سردار شوشتری بودند. به‌خاطر تولد علی‌رضا زمان مرخصی‌اش را با دوستش جابه‌جا کرد. همان زمان دوستانش همراه سردار شوشتری شهید شدند. خیلی ناراحت بود از این‌که چرا برگشت. از آن زمان به بعد، عکس دوستانش را زده بود به اتاق و وقتی می‌دید گریه می‌کرد.

بعد از یک سال، یک روز عکس را از دیوار برداشتم تا کمتر ناراحتی و گریه کند. تا وارد اتاق شد، متوجه شد و با ناراحتی از من خواست عکس را برگردانم به اتاق. یک بار هم روزهای آخرِ بودنش، از شهرستان برمی‌گشتیم. بچه‌ها ناراحت بودند و دوست داشتند بیشتر بمانند. به پسرم گفت: «محمد، تو دیگه بزرگ شدی. شاید فردا من شهید شدم.» این را که گفت، من ناراحت شدم و گفتم: «چرا این‌طور می‌گی؟» لبخند زد و گفت: «شهادت برای ما افتخاره.»

فرقی که همسر شهید با همسر جانباز یا آزاده دارد، چیست؟

مسئولیت همسر شهید در قبال تربیت فرزندان و جامعه خیلی بیشتر است و بار روحی بیشتری را به‌دوش می‌کشد. همسران شهدا تنهاتر هستند.

[ms 1]

در نبود همسرتان، با وجود بچه‌ها چه مشکلاتی دارید؟

مسئولیتی که روی دوشم مانده. تربیت و بزرگ کردن بچه‌ها به‌تنهایی کار سختی است. کارهای بیرون از منزل را هم باید خودم انجام دهم. مشکل مالی نداریم. بیشتر مشکلات روحی ناشی از تنهایی‌ست.

این که می‌گویند «شهید زنده است» چقدر شما لمسش می‌کنید؟

همیشه این حس را دارم که هر کاری می‌کنم، علی دارد من را می‌بیند.

این از حس تنهایی شما کم نمی‌کند؟

نه. خیلی کم نمی‌کند.

نظرتان در رابطه با ازدواج مجدد همسران شهدا چیست؟

بستگی به شرایط دارد. همسرانی که بچه ندارند، می‌توانند ازدواج کنند و دلیلی ندارد تا همیشه تنها بمانند. اما برای آن‌هایی که بچه دارند سخت است و حتی این احتمال وجود دارد که ازدواج موفقی نشود. و خب، تنهایی با ازدواج مجدد پُر نمی‌شود، چون خاطرات با همسر اول را نمی‌شود فراموش کرد. همه‌ی زندگی من با همسرم خاطره بود…

میم مثل مادر مصطفی

امسال روز مادر برای من با همه‌ی روز مادرهای گذشته فرق کرده است. این فرق دقیقا نمی‌دانم از کجا آمده، اما روز مادر امسال برایم با تصویر مادران شهدا گره خورده است.

[ms 1]

باورکردنی نیست؛ گذشت از محبتی که همیشه نماد نهایت ِ عشق و علاقه بوده است؛ عشق و علاقه‌ و محبتی که هیچ توقعی در آن پنهان نیست. چگونه می‌توان عشق و علاقه‌ی مادر به فرزند را نادیده گرفت؟

ما انسان‌ها هم‌دیگر را که دوست داریم، همیشه این دوستی و علاقه را مقیّد می‌کنیم به توقعاتی که از طرف مقابل داریم. اگر چند بار ازخودگذشتی تو را با بی‌توجهی پاسخ دهد، اگر در مقابل تمام فداکاری‌ها، حاضر نباشد از خواسته‌های خود بگذرد و متقابلا برای تو ازخودگذشتگی نماید، این دوستی سرانجامی نخواهد داشت و به‌زودی پایان خواهد یافت. عشق و علاقه‌های بشری معمولا عاری از توقع و خواسته‌های متقابل نیست، اما عشق مادر، علاقه‌ای بدون چشم‌داشت است.

عشق مادر به فرزند، به‌همین دلیل، همیشه سمبل عشق متعالی و پایدار بوده است. شما هم لابد زیاد می‌شنوید که وقتی بخواهند محبتی را مثال بزنند که ایثار در آن نمایان باشد، به علاقه‌ی مادری تشبیه می‌کنند. حالا برای خودم علامت سؤالی‌ست؛ چگونه می‌شود همین مادر که حاضر نیست خاری به دست فرزندش برود، به شهادت او در راه خدا راضی می‌شود و افتخار می‌کند؟ مادران شهدا چگونه تمام عشق خالص خود به فرزند را فدای دین می‌کنند؟!

اصلا باورکردنی نیست، برای تمام آن‌هایی که تابه‌حال مادر نبوده‌اند و آن‌هایی که به‌تازگی مادر شده‌اند. باور کردن این‌که یک مادر نه‌تنها در فراغ فرزند شهید خود نمی‌گرید، که با شکوه و عظمتی وصف‌ناشدنی، بدون این‌که کمر خم کند، از رشادت فرزندش سخن می‌گوید و فریاد می‌زند: «ای کاش باز هم پسر داشتم فدای اسلام کنم!». این جمله را بسیار از زبان مادران شهدا شنیده‌ایم. مطمئنا صحنه‌ای را به‌خاطر می‌آورید که مادر، سر پسر خود را که دشمن از تن جدا ساخته، به میدان جنگ می‌اندازد و می‌گوید: «ما آن‌چه را در راه خدا داده‌ایم، بازپس نمی‌گیریم!» در کربلا چنین صحنه‌هایی دیده و نقل شده است.

نسل ما گوشش با این حرف‌ها بیگانه نبود، اما چشمش ندیده بود. سالی که گذشت چشم این نسل، یکی از همین مادرها را دید، صبر و صلابتش را دید و شنید و چشید و فهمید که نسل این مادرها هیچ‌وقت تمام‌شدنی نیست.

[ms 0]

نسل ما آن روز که «مصطفی احمدی‌روشن»اش را روی دوش تشییع می‌کرد، زنی را دید که خاطره‌ی آن شنیده‌ها را دوباره به‌یادش آورد. چشم‌های مات نسل من خیس شد. شانه‌هایش لرزید و فهمید که هنوز هم پشت این عشق‌های مادرانه‌ی بی‌پایان، رازهایی این چنین افسانه‌گون وجود دارد.

آن‌جا که مادر مصطفی به رهبر گفت: «دعا کنید خدا به من صبر بدهد… من از روز رفتن مصطفی یک قطره اشک هم نریختم.» و رهبر به او گفت گریه کند که اشک تسلی است و زن جواب داد: «نمی‌خواهم دشمن‌شاد بشود»، نسل ما تازه فهمید که «مادری‌ کردن»ی این چنین هم هست.

صبر بر مصیبت، تنها در پناه عشق است که میسر می‌گردد. عشقی قوی‌تر از ناگواری پدید آمده. عشق مادران شهدا به خدایی که آنان را در خلقت خود شریک گردانیده. فقط مادران این را می‌توانند درک کنند؛ این‌که خداوند چه تفضلی بر آنان نموده که قدرت خلق بشر بدان‌ها داده است. عشق به فرزند را تنها در برابر عشق به خداوند می‌توان ندیده گرفت و بر فراغ آن صبر نمود.

میلاد حضرت زهراست و روز زیبای زن و دوباره نام و آوازه‌ی زنان بر سر زبان‌ها. سخن از زنانگی و عظمت این مخلوق الهی و صحبت از کرامتی است که خداوند به زن‌ها نموده و مادری را در قواره‌ی آن‌ها قرار داده، اما شکوه و کبریایی خداوند را در صبر و شکیبایی مادران شهدا می‌توان نمودار کرد و این بار، روز زن را با صبوری این مادران جشن بگیریم.

این پیامی برای تمامی ما زنان مسلمان است. صبوری مادران شهدا که شهادت هنوز راهی فراخ دارد و تا جهاد در تمام عرصه‌ها هست، زن مسلمان حاضر است بر تمام مصیبت‌ها صبر نماید. این‌بار به صبوری مادران شهدا روز زن را پاس می‌داریم. دستشان را می‌بوسیم و از خداوند بهترین‌ها را برایشان آرزو می‌کنیم.

————————————————

تیم خوب چارقدی من نیز متشکل از مادران جوان و مادران آینده است. امروز برای من که باید به تک‌تکشان تبریک بگویم، به مادری‌هاشان، به خانواده‌محوری‌شان، به تلاش پایدارشان، روز زیبایی‌ست. برای تک‌تکشان، حتی مادران و همسران آقایان مجموعه، همیشه شادابی و موفقیت را در سایه‌سار بانوی دو عالم خواستارم.

تلاش سه تکواندوکار ایرانی برای راهیابی به المپیک لندن

[ms 0]

سه بانوی تکواندوکار ایرانی که کاندیدای حضور در المپیک لندن هستند، برای مجاب کردن سرمربی خود، برای رسیدن به المپیک تمام تلاش خود را می‌کنند. این هدف از صدای فریادهای بلندشان کاملا مشخص است. آنها توجه هر رهگذری را ناخودآگاه به خود جلب کرده و لرزه بر اندامشان می‌اندازند.

اردوهای آماده‌سازی‌شان از ششم دی‌ماه در خانه‌ی تکواندو استارت زده شده و سوسن حاجی‌پور، بانوی المپیکی ایران با فاطمه روحانی، راحله آسمانی، سمانه شش‌پری، نفیسه مخلصی و دینا پوریونس تمرینات سختی را زیرنظر سرمربی کره‌ای تیم انجام می‌دهند.

مربی سخت‌گیر و تندخو که جملات تحسین‌آمیز و تبسم را به‌ندرت در تمرینات از او می‌بینی. گویا تکواندوکاران هم دل خوشی از او ندارند، اما ترجیح می‌دهند فعلا سکوت اختیار کنند تا مبادا از ترکیب تیم ملی در رقابت‌های مختلف آسیایی کنار بمانند. به‌نظر آنها همه چیز خوب است و مربی کره‌ای نیز بهترین مربی تکواندو ایران است. حتی دینا پوریونس که مدت‌ها قبل به دلیل بدرفتاری و کتک خوردن از او شکایت کرده بود، حالا تمرین می‌کند و در این باره سکوت می‌کند.

این اردو گویی برای سوسن حاجی‌پور اهمیت بیشتری دارد. وی که سهمیه‌ی المپیک ۲۰۱۲ لندن را به‌دست آورده، باید برتری‌اش را در اردوها و مسابقات قهرمانی آسیا در ویتنام نشان دهد تا فاطمه روحانی و راحله آسمانی جای او را نگرفته و مسافر لندن نشوند.

زهرا سروی، نایب‌رییس بانوان فدراسیون تکواندو با اشاره به اعزام تیم ملی در سه نوبت به مسابقات قهرمانی آسیا در ویتنام می‌گوید: گروه اول اعزامی تیم ملی پومسه بود که با ۱۵ ورزشکار راهی هوشی مینه ویتنام شد. تیم ملی نوجوانان نیز در قالب گروه دوم اعزامی با ۸ ورزشکار به این مسابقات رفت و در نهایت تیم ملی بزرگسالان در ۶ وزن، روز شنبه راهی ویتنام شده است.

[ms 1]

وی از احتمال برگزاری  مسابقات انتخابی برای مشخص شدن مسافر المپیک خبر می‌دهد و می‌افزاید: سهمیه‌ی المپیکِ گرفته‌شده متعلق به وزن است نه فرد. به همین دلیل قصد داریم بهترین تکواندوکار را انتخاب و راهی لندن کنیم. عملکرد روحانی، آسمانی و حاجی‌پور در مسابقات ویتنام و رقابت‌های جهانی هلند و آسیایی تایلند ارزیابی می‌شود. از طرفی، اگر نتوانیم بهترین فرد را در ویتنام شناسایی کنیم، انتخابی دیگری برگزار می‌کنیم.

با نگاهی به عملکرد سه گزینه‌ی انتخابی المپیک، آسمانی و حاجی‌پور شرایط به نسبت یکسانی دارند. راحله آسمانی مدال نقره‌ی مسابقات آسیایی ۲۰۱۰ گوانگ ژو را در کارنامه دارد و به گفته‌ی کادر فنی، از توان و پتانسیل بالایی برخوردار است. حاجی‌پور نیز اگرچه سهمیه‌ی المپیک را در مسابقات المپیک قاره‌ی آسیا کسب کرد، نتایج خوبی در مسابقات جهانی هلند به‌دست نیاورد و اگر در ویتنام هم ناکام بماند، شاید شانس حضور در این میدان بزرگ را از دست بدهد.

سروی نتایج ضعیف حاجی‌پور در هلند را طبیعی قلمداد می‌کند، چراکه ممکن است عوامل مختلفی دست به دست هم دهد تا ورزشکاری در روز و شرایط مناسبی قرار نگیرد. حاجی‌پور به زعم ما و کادر فنی، از لحاظ فنی در شرایط ایده‌آلی بود، اما شاید روز مسابقه نتوانست حاجی‌پور بماند.

از طرفی از آن‌جایی که تیم ملی تکواندو دختران بعد از مسابقات آسیایی گوانگ‌ژو نتوانست نتایج درخشانش را تکرار کند و حاشیه‌هایی از درون اردوها به گوش می‌رسید، شایعه‌ی قطع همکاری فدراسیون با سرمربی کره‌ای قوت گرفت که سروی این شایعات را تکذیب می‌کند و می‌گوید این مربی پس از مسابقات ویتنام نیز در کنار تیم ملی می‌ماند.

اما این روزها تکواندوکاران، بی‌توجه به حاشیه‌ها و شایعات، سخت تمرین می‌کنند. به‌ویژه سوسن حاجی‌پور که دوست ندارد حضور در المپیک و سهمیه‌ی دلچسب این بازی‌ها را به‌راحتی از دست بدهد. وی می‌گوید: برای گرفتن بهترین نتیجه در مسابقات آسیایی ویتنام و المپیک تمرین کرده‌ام و امیدوارم نتایج خوبی به‌دست آورم. ویتنام مسابقه‌ی خوبی است و من با تمام توان تلاش می‌کنم تا با کسب بهترین نتیجه، جایی برای مسابقه‌ی انتخابی نگذارم.

این بانوی پرتوان و باانگیزه، نتایج ضعیفش در مسابقات جهانی هلند را آماده نبودن و قرار نداشتن در شرایط مسابقه می‌داند و اظهار می‌کند: پس از کسب سهمیه‌ی المپیک در تایلند، بلافاصله تمریناتم را آغاز کردم و شرایط تمرینی خوبی داشت، اما زمانی که در تورنمنت هلند شرکت کردم، برای شرکت در این مسابقات، بازی تدارکاتی و آماده‌سازی نداشتم و به آمادگی صددرصد نرسیده بودم و نتوانستم آن‌طور که باید ظاهر شوم.

[ms 2]

حاجی‌پور که در وزن پنجم مبارزه می‌کند، معتقد است که در این وزن می‌تواند نتیجه‌ی بهتری کسب کرده و به خوش‌رنگ‌ترین مدال آسیایی دست یابد. به هر روی، این بانوی موفق تکواندوی ایران، هم اکنون در آمادگی کامل به‌سر می‌برد و برای کسب بهترین نتیجه و خوش‌رنگ‌ترین مدال به ویتنام می‌رود.

وی در خصوص انتخاب گزینه‌ی نهایی برای حضور در المپیک می‌گوید: پدرم مربی تکواندو بوده و از کودکی آموزش‌هایی به من داده که برای حضور در رقابت‌های المپیک بوده است. هدفم از ابتدا حضور در این مسابقات است.

وی در ادامه‌ی صحبت‌های خود تأکید می‌کند: سهمیه‌ی المپیک را خودم کسب کرده و برای آن زحمت بسیاری کشیده و سختی دیده‌ام تا امروز به اینجا برسم. امیدوارم با دعای خیر مردم و تلاش خودم به المپیک لندن بروم.

راحله آسمانی، رقیب سرسخت بانوی تکواندوکار سخت‌کوش ایران است. حاجی‌پور درباره‌ی این رقیبش اظهار می‌کند: من از ابتدا با اعضای تیم ملی تمریناتم را ادامه دادم و امیدوارم هم‌تیمی‌هایم بهترین نتیجه را در مسابقات آسیایی کسب کنند. اگر پس از مسابقات آسیایی ویتنام، انتخابی برای اعزام فرد مورد نظر به المپیک هم برگزار کنند، من مشکلی ندارم، چون همیشه با مسابقات انتخابی تیم ملی وارد شده و نتیجه گرفته‌ام.

راحله آسمانی نیز که رؤیای مبارزه در المپیک را در سر می‌پروراند، اعتقاد دارد: چهره‌ی فرد المپیکی پس از مسابقات انتخابی مشخص می‌شود. البته اگر انتخابی بگذارند! وی آرزو می‌کند، بتواند المپیکی شده و با کسب مدال زرین ویتنام رقابت در المپیک را تجربه کند.

اما فاطمه روحانی، دیگر رقیب حاجی‌پور در این وزن نیز کارنامه‌ی پرمدالی دارد و برگزاری مسابقات انتخابی را منوط به نتایج ضعیف گزینه‌ی اصلی المپیک و تصمیم مربیان می‌داند. وی می‌گوید: تلاشم را برای حضور موفق در این مسابقات می‌کنم و امیدوارم با شکست رقبای المپیکی‌ام صاحب مدال شوم.

سوسن حاجی‌پور، تکواندوکار وزن پنجم ایران در رقابت‌های قهرمانی آسیا در ویتنام که قول مدال را داده بود، دور از انتظار ظاهر شد و در دور نخست برابر نماینده‌ی چین تایپه شکست خورد و حذف شد.

راحله آسمانی، نماینده‌ی وزن ششم ما نیز در این مسابقات کم‌فروغ ظاهر شد و در اولین دیدار خود برابر تکواندوکار ژاپنی با نتیجه‌ی ۱۱ بر ۶ شکست خورد و از گردونه رقابت‌ها کنار رفت.

فاطمه روحانی از میان این سه تکواندوکار، نتایج بهتری را کسب کرده و توانست در رقابت‌های آسیایی ویتنام به مدال برنز برسد.

باید دید در مجموع و با نظر سرمربی کره‌ای تیم ملی، از بین سوسن حاجی‌پور، فاطمه روحانی و راحله آسمانی کدام یک بلیت پرواز به لندن و شرکت در رقابت‌های المیپک را از آنِ خود می‌کنند.

 

People in The World Are Eager For Pure Religious Culture

[ms 0]

In the following interview we have discussed about the cultural atmosphere dominant in their country:
Golnaz Jamal lives in Moscow. She has worked in media for 20 years and cooperated with different periodicals. At present, she is the owner of Mosalmanka (Muslim woman) periodical started in 2008 which holds issues about women, Islam and cultural issues.

Besides, Golnaz is an art teacher. She has studied Early Childhood Education and has a 13-year-old daughter.

Anti-Islamic and Anti-Hijab Activities in Russia
There are lots of anti-Islamic and anti-hijab activities in the Russia. In Moscow, Feminism plays an active role in deceiving public thoughts and developing homosexual tendencies.
Thus, we tried not to subject our journal on Muslims only. Even, most who are interested in our articles are non-Muslims, and by reading them their wrong thought about Islam is changed. As a proof, we receive constantly lots of letters from those who are not Muslim declaring how their mind is changed about Islam.
Even, it seams that the articles are more interesting for non Muslim readers due to their wrong knowledge and belief of Islam than Muslims, having already Islamic knowledge. Thus, responses are positive.
Nearly 50 percent of Muslims in Russia might be of middle class. Yet, most of practicing ones are of poor economic class. However there are Muslims among rich but they do not wear hijab or practice Islamic teachings.

Women Problems are not Just Restricted to Hijab in Russia
Banning on the wearing of Hijab for those women who work in the public centres is a huge problem. However our problems are not just restricted to this issue. Moreover, we do not have even Islamic kindergartens or schools that help us raising our children with Islamic education. There are rarely private institutions for learning Turkish and Arabic. It might be found only one of such in Moscow.
Yet, there is a city in one of the Republics (become independent from former Soviet Union) in which there are not such restrictions. Our last article is on introducing this city. There, people do not confront any ban on wearing headscarves neither in educational centres not at work. They say their Gathering or Friday prayers easily and practice Islamic rituals in public society.
Zorfa KHooziva has studied law and journalism. She works in Neisan periodical in Tajikistan. The periodical holds issues on Islam and women. She says that “Neisan” means spring cloud and because we started it in spring we called it “Neisan”.

Cultural and Social Conditions in Tajikistan.
Tajikistan is an Islamic country that has a population of 7200000. 98% of its people are Sunnite. 35% are young and 70% have access to periodicals. Being secular, our Government has a good relationship with west. Wearing hijab in public is prohibited and according to the act that recently has been approved the entrance of those who are under 18 is illegal. Religious activities are controlled and religious and private schools are not allowed have activities. However, there are religious hawzah and Islamic universities but this is not enough.
Concerning the banning of hijab law, I myself was elected in the parliament election but since I wear headscarf I could not enter. I made a complaint against the Supreme Court but they disagreed with being a deputy as I am headscarfed. We try our best in such a society to develop religious life.
I have founded a non governmental organisation called the Neshat dealing with religious and cultural activities. Moreover, it has been a while since I intend to found four other organizations which is partly hols issues on women.
We send missionaries to villages to change their wrong beliefs. Concerning Palestine, For instance, because of west negative propaganda and our government in media, most people think that Palestinian government has occupied the Jewish land. Regarding this, it has been four years that we have started to enliven Quds Day by holding conferences and distributing brochures and leaflets. Also, it has been 2 years that we could organise rallies on Quds Day in different cities.
We organize conferences on different issues. For instance, in the anniversary of the prophet Mohammad (s.a.a.w.) or of Fatimah az- Zahra (peace be upon her) we try to introduce their life to the people and introduce great Ladies of honor such as Zeinab and Fatimah az-Zahra (peace be upon them) as a symbol to the young women.
We develop such beliefs in our website and magazine. For instance, one of the wrong beliefs is that Prophet Mohammad had two daughters: Fatimah and Zahra.
We have two newspapers in our country called Nejat and Islam Message and two magazins meant Promissing Boat and meant “the mission”. We had another magazine called Eqbal (Fortune) that was closed due to the financial problems. However, what we do is not enough comparing 2100 organizations that have western tendencies that do anti Islamic cultural activities.

[ms 1]

People of Tajikistan are Eager for Religious Culture
We have more or less problems with the government in achieving our Islamic cultural goals. However, since I am a lawyer and a member of Islamic movement party in Tajikistan, I try to undo the created atmospheres and yet due to the influence I have, I support the other newly established organization.
Most people, especially those in villages, want us to send them missioners. There, people are eager for religious teachings.

Financial Support of Neisan
we have a charity organizations and sometimes we use  budgets provided by government for our cultural activities. There has been always a financial problem, but we use partly the charity budget to help poor. For instance, in the Gaza war we sent some aids to the people.
I have three sons: Ahmad, Akmal, Abdollah and one daughter: Zeinab.
First I named my daughter Rahfaza. When she was eight, I sent her to Quran classes for memorizing. At that time she read Motahari’s book on Imam Hussein and Ashoora and then she called herself Zeinab.

Read this exclusive interview in Persian
Translated by Somayeh Mollatabar

اثبات وجود خدا موقع دیدن کارتون

در مقاله‌ی قبل گفته بودیم که تربیت دینی ظرافت‌هایی دارد. آشنایی با این ظرافت‌ها می‌تواند به والدین کمک کند. در این مقاله سعی می‌کنیم چند موقعیت حساس و کاربردی را بازسازی کنیم.

[ms 0]

تربیت برکت دارد

کارشناسان دینی می‌گویند اگر کودک ما تربیت دینی شده باشد، برکاتش، هم به خود او و هم به دیگران خواهد رسید. این بچه هیچ‌گاه احساس پوچی در زندگی‌اش نخواهد کرد و دچار بی‌هویتی که درد جامعه‌ی جوان امروز ماست نمی‌شود، چون بچه از همه جا که ناامید شود، باز هم می‌داند که خدا را دارد و تنها نیست. به قول استاد فلسفی که می‌گفتند: «انسانی که با خداست، هیچ‌گاه غریب و تنها نیست.»

برکت تربیت دینی کودک به والدینش نیز می‌رسد، چون در همان قرآنی که والدینش به او آموخته‌اند، یاد گرفته است که با احترام و مهربانی با آن‌ها صحبت کند، از احادیثی که از زبان والدینش شنیده، یاد گرفته است که «نیکی به پدر و مادر واجب است، حتی اگر مشرک باشند.»

دین را خاطره کنید

کارشناسان توصیه می‌کنند که آموزش ارزش‌های دینی را با خاطره‌های خوش همراه کنید. مثلا وقتی که می‌خواهید به فرزندتان هدیه بدهید، زمان اذان و نماز خواندن را انتخاب کنید. با این کار چون هدیه گرفتن کاری لذت‌بخش برای بچه است، بنابراین هر وقت که هدیه‌ای می‌گیرد، ناخودآگاه به یاد صدای اذان و نماز خواندن می‌افتد. خود من یادم هست همیشه وقتی با مادرم به زیارت امام‌زادگان می‌رفتم، در راه برگشت، مادرم برایم یک کادو می‌خرید. من هم به همه می‌گفتم چون رفتم زیارت، کادو گرفتم.

والدین باید موقعیت‌سنج باشند

بعضی بچه‌ها در تمام موقعیت‌ها از پدر و مادرشان سؤال می‌کنند، اما باید یادمان باشد که هنگام آشپزی، وقت بیرون رفتن از خانه، هنگام مرتب کردن اتاق‌ها و… اصلا زمان خوبی برای پاسخ به پرسش‌های اعتقادی فرزندمان نیست.

زمان و مکان باید مناسب باشد

یکی از راه‌کارهای تربیتی خوب و مناسب، انتخاب زمان و مکان مناسب برای آموزش، و هم‌چنین توجه به حالات روحی و روانی کودک است. هنگامی که کودک بهترین و شیرین‌ترین لحظات زندگی خود را می‌گذراند، بدون کم‌ترین مقاومت روانی، آموزش شما را خواهد پذیرفت.

موقعیت‌ها را چنگ بزنیم

برای تربیت دینی و آموزش برخی مفاهیم دینی، بهترین زمان، قرار گرفتن در موقعیت‌های خاص و انتقال مفاهیم در قالب آن موقعیت است. مثلا وقتی که بچه را به رستوران می‌برید یا هدیه‌ای به او می‌دهید و یا پدرش خودروی جدیدی می‌خرد، زمان بسیار خوبی برای آموزش تشکر از خداوند است. به بچه می‌گوییم: «بیا از خدا به‌خاطر این همه نعمت که به ما داده و ما رو خوشحال کرده، تشکر کنیم و بگیم «الحمد لله»».

یا مثلا زمانی که به کوه و جنگل و دریا می‌رویم، وقتی بچه با بزرگی و عظمت کوه یا دریا روبه‌رو می‌شود، همان جا، موقعیت خوبی برای آموزش قدرت و عظمت خداست. به فرزندمان می‌گوییم: «ببین عزیزم، این کوه چقدر قوی و بزرگه! می‌دونی چه کسی این کوه رو آفریده؟ آفرین عزیزم. خدا. پس ببین چقدر خدا بزرگ‌تر و قوی‌تره که تونسته کوه به این بزرگی رو به‌وجود بیاره. پس خدا از قوی‌ترین کسی که می‌شناسی هم قوی‌تره.»

یا وقتی که داریم با فرزندمان تلویزیون تماشا می‌کنیم و کارتون مورد علاقه‌ی او را می‌بینیم، زمان بسیار خوبی برای جواب به سؤال «چطوری خدا همه جا هست» می‌باشد. به فرزندمان می‌گوییم: «ببین این کارتون، هم تو خونه‌ی ما پخش می‌شه، هم تو خونه‌ی دوستات. اگه الان به یکی از دوستات زنگ بزنی، می‌بینی که الان اونا هم دارن همین برنامه رو تماشا می‌کنن. پس این کارتون، هم تو خونه‌ی ماست، هم تو خونه‌ی دوستات. خدا هم همه‌جا هست؛ هم پیش تو، هم پیش همه‌ی آدما.»

یک اثبات ساده، ولی شیرین

یک آزمایش ساده و شیرین هست، برای اثبات اینکه خدا همه‌جا هست، ولی ما او را نمی‌بینیم. بچه می‌پرسد: «اگه خدا همه‌جا هست، چرا نمی‌بینیمش؟». برای جواب به این سؤال، موقع خوردن صبحانه زمان بسیار خوبی است.
برای این کار دو تا لیوان چای و دو حبه قند می‌آوریم. جلوی چشم کودک، قندها را در لیوان حل می‌کنیم. همان‌جا از بچه می‌پرسیم:
– به‌نظر تو قندها توی لیوان چای هستن یا از اون بیرون اومدن؟
– من دیدم قندها رو توی لیوان انداختی، پس قندها تو لیوانن.
– تو قندها رو می‌بینی؟
– نه!
همان موقع به او می‌گوییم:
در حالی که قندها توی لیوان هستن، ولی ما اونا رو نمی‌بینیم. خدا هم همه‌جا هست، ولی ما او رو با چشممون نمی‌بینیم.

 

مجردهای اجباری، مجردهای اختیاری

[ms 0]

۱- به‌خاطر عقایدم و پیدا نکردن فردی که به عقاید من معتقد باشه. (فهیما، ۳۱ ساله، ارشد زمین‌شناسی)
۲- من باید دستم توی جیب خودم باشه و اینکه همه رو از عینک خودم می‌بینم و انتظار دارم اون چیزی باشن که من می‌خوام. (سکینه، ۲۶ ساله، ارشد پلیمر)
۳- تنها دلیل، خودم بودم؛ یعنی جوابم به هر نگاه و لبخند محبت‌آمیزی، نگاه نامهربون بود و همیشه فکر می‌کردم خواستگارام با من هم‌کفو نیستن. الانم پشیمون نیستم. (راضیه، ۲۶ ساله، لیسانس ادبیات)
۴- همشهری نبودن خواستگارهام و مخالفت خانواده با ازدواج با غریبه‌ها، همفکر نبودن اونا با خودم و سخت‌گیری بیش از حد خانواده. احساس می‌کردم برای ازدواج آماده نیستم. (طاهره، ۲۸ ساله، لیسانس شیمی)
۵- نداشتن شرایط لازم برای یک زندگی پاک و معنوی و پیدا نکردن کسی که بتونم باهاش احساس آرامش کنم. (سارا، ۲۶ ساله، لیسانس ادبیات)
۶- سر اعتقادات به تفاهم نرسیدیم و اینکه هنوز برای من قسمت نشده. (اکرم، ۲۵ ساله، ارشد شیمی)
۷- پیدا نکردن فردی با شرایط مورد نظر و نرسیدن خودم به رتبه‌ی علمی مناسب. (رقیه، ۲۳ ساله، لیسانس زیست)
۸- عموما می‌گن خانواده و شرایط، ولی من می‌گم نقص و ضعف خودم. (بهناز، ۲۷ ساله، ارشد شیمی)
۹- بی‌نیازی پسرا از ازدواج به‌خاطر ارزون‌فروشی دخترا یه دلیلشه، و اینکه نمی‌تونم به مردها اعتماد کنم. اونی رو هم که می‌خواستم نبود. (صولت، ۲۴ ساله، لیسانس زیست)
۱۰- پیدا نکردن کسی با ویژگی‌هایی که می‌خوام. (زینب، ۲۵ ساله، لیسانس الهیات)
۱۱- جوگیربودن توی دوره‌ای که خواستگارهام زیاد بودن و رد کردن بیهوده‌شون و کم شدن خواستگارهام توی این سن. (زینب، ۳۰ ساله، لیسانس زبان)
۱۲- شرایط خاص خانواده‌مون و اینکه به‌نظر من، بین مرز سنّت و مدرنیته موندن. نه سنتی‌ها ما رو سنتی و خودمونی می‌دونن و نه مدرن‌ها ما رو از خودشون. هرکدوم، ما رو به دیگری منتسب می‌کنن و درنتیجه، نداشتن هیچ خواستگاری و این یعنی نداشتن فرصت انتخابی تا الآن. (راضیه، ۳۱ ساله، دانشجوی دکترای علوم حدیث)

***

مجموع این نظرها و صحبت‌ها که ماحصل گفتگویی دوستانه با تعدادی از دانشجوها و غیردانشجوهای مجرد بود و سؤال‌هایی از قبیل «چرا دختران از دلایلی سخن می‌گویند که در گذشته مطرح نبوده و به زعم بسیاری، اهمیت چندانی نداشت؟ چرا دختران این‌چنین موشکافانه به ازدواج می‌نگرند، و درحالی‌که با تجرد دست و پنجه نرم می‌کنند، از ریزترین ملاک‌ها عبور نمی‌کنند؟ چرا تجرد در ایران رواج یافت؟» و سؤال‌هایی مشابه بود که خانم دکتر حسینی و خانم دکتر تجلی از اساتید دانشگاه، بهاره. ب ۲۸ ساله دانشجوی کارشناسی ارشد شیمی و کلثوم. ا ۲۲ ساله دانشجوی لیسانس جامعه‌شناسی و من، سحر دانشور را در یک صبح بهاری برای بحث، دور هم کشاند.

***

سحر: اولین مسئله در بررسی تجرد، جدی گرفتن این قضیه است. با این‌که آمارها از رشد روزافزون تجرد در کشور حرف می‌زنند، ولی بررسی جدی این مسئله را چندان شاهد نیستیم و اصلا گویا چنین اتفاقی نیفتاده است. بی‌توجهی مسئولان و کارشناسان نسبت به این قضیه مشکل مهمی است که در صورتِ ادامه یافتن، ارائه‌ی راهکار برای حل این معضل هم به مشکل برمی‌خورد. باید راه‌ها برای بحث پیرامون این قضیه در جمع نخبگان و کارشناسان باز شود تا با بحث و بررسی بتوانیم با این معضل برخوردی به‌جا داشته باشیم. با توجه به شرایط فعلی جمع شدیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است و چرا با این مسئله مواجه شدیم.

اول ازدواج

کلثوم: برای خودم اول سؤال هست که چرا تجرد به‌وجود آمد. چرا در فرهنگ ما زمانی دختران ۱۲ سالگی ازدواج می‌کردند و الان به این شکل شده؟ مخصوصا توی استان ما. به‌نظر من، اول باید یک آسیب‌شناسی شود و بعد، برای این دوران فکری کنیم. رکن اول برای برطرف کردن این مسئله، بررسی عللِ به‌وجود آمدنش است؛ یعنی: «ما در چه شرایطی با این مسئله مواجه شده‌ایم؟ و چه اتفاقی افتاد که ما با این شرایط دست و پنجه نرم می‌کنیم؟»

دکتر حسینی: اساسی‌ترین نکته برای بررسی تجرد، شناخت ازدواج است. ازدواج هم در منظر قرآن، پدیده‌ای است برای کامل شدن انسان. قرآن می‌فرماید: «هُنّ لِباسٌ لَکُم وَ أنتُم لِباسٌ لَهُنّ»، یعنی ما باید بدی‌های هم‌دیگر را بپوشانیم، نه اینکه به دنبال فردی باشیم که از اول کامل باشد. این نکته را می‌توان درملاک‌های دختر و پسرهای امروزی یافت.

نکته‌ی بعد، جایگاه ازدواج در آرامش‌بخشی برای افراد است، درحالی‌که این روزها در امر ازدواج، گویا فقط بهره‌گیری جنسی مطرح است و این درست نیست. نگاه اسلام این‌گونه نیست. در عین اینکه میل جنسی با ازدواج مرتفع می‌شود، هدف در ازدواج، بهره‌گیری جنسی نیست و ازدواج مسئله‌ای است برای رشد.

گاه می‌بینیم که در روایات، از ازدواج به‌عنوان «جهاد» یاد می‌شود و این یعنی قضیه خیلی سنگین است!
چرا؟ چون می‌بینیم دو نفر با عقاید مختلف باید با هم بسازند و خودشان را نادیده بگیرند و به خانواده و بچه‌ها بیندیشند. اگر نگاه، نگاه مادی باشد، آن وقت طرف می‌بیند که نیاز جنسی‌اش برطرف شده و دیگر نیازی به ازدواج ندارد، پس آزاد می‌گردد و حتی اگر با نگاه مادی به‌سمت ازدواج هم برود، ملاک‌هایش برای انتخاب همسر صرفا مادی و ظاهری خواهد بود؛ زیبایی بیشتر، پول، جوانی و… این درست نیست.

بعضا می‌بینیم ائمه با دشمنان خود از سر اجبار ازدواج می‌کردند! و در عین حال حقوقشان را هم رعایت می‌کردند، چرا؟ چون این نهایت رشد است که فردی با دشمن خود زندگی کرده و حقوق انسانی او را حفظ کند. موارد متعدد داریم از ائمه. همسر امام حسن (ع) و همسر امام جواد (ع) از دشمنانشان بودند. بنابراین، مسئله‌ی ازدواج، مسئله‌ی حفظ حقوق انسانی، پوشاندن عیوب یکدیگر و… است، که این به آرامش روحی منجر می‌شود؛ چه اینکه فرد به یک وسعت روحی رسیده که می‌تواند با دشمن خود در کمال انسانیت زندگی کند. بعد از مشخص شدن ازدواج و جایگاه آن باید به بررسی تجرد پرداخت.

[ms 2]

تجرد؛ دوره‌ای طلایی یا نقره‌ای و شاید هم مسی!

بهاره، ضمن تأیید کمتر شدن میل پسران به ازدواج، بر لزوم برطرف کردن دیدگاه منفی رایج در زمینه‌ی تجرد تأکید کرده و این‌چنین آغاز می‌کند:
آزاد شدن روابط دختر و پسر باعث راحتی پسران و کم‌میلی آن‌ها به ازدواج شده، چون آن‌ها در این شرایط همه چیز را به‌راحتی در اختیار دارند. از سوی دیگر، می‌توانیم علت ناپایداری خانواده‌ها را، در نداشتن تعریف مناسب از تجرد پیدا کنیم. من هیچ‌وقت با تجرد مخالفتی نداشتم و نگاهم نسبت به آن منفی نبوده و به نظرم یک فرصت است.

می‌توان گفت دوره‌ی تجرد در ایران تعریف درستی ندارد، چرا که از بچگی به ما می‌گویند اول مدرسه، بعد دانشگاه و بعد هم ازدواج؛ یعنی مقطعی به نام تجرد، در فرآیند فعلی تعریف نشده. به‌نظر من، تجرد دوره‌ای طلایی است، به دو دلیل: ۱- در دوران تجرد، فرصت شناخت خودمان را می‌توانیم داشته باشیم. ۲- امکان آشنایی با جنس مخالف و نحوه‌ی رفتار با آن‌ها در این دوره تمرین می‌شود. ولی ما این دوران را جدی نگرفتیم و برایش برنامه‌ای نداشتیم و نداریم.

نکته‌ی دیگر این است که با طولانی شدن این دوران، روابط دختر و پسر هم افزایش پیدا کرده، ولی فرهنگ جامعه تغییری نکرده و هم‌چنان این روابط تقبیح می‌شود، حال آنکه به‌جای تقبیح، باید روابط تحت نظارت والدین جریان داشته باشند تا مدیریت شوند و در این زمینه فرهنگ‌سازی جدی کرد.

دکتر تجلی: فرهنگ‌سازی امری دفعی نیست، بلکه پروسه‌ای طولانی و وسیع است. عوض کردن فرهنگ مردم دست ما نیست و خود آن‌ها باید تغییر را بخواهند. این نکته‌ای که می‌فرمایید مبنی بر «نظارت والدین بر روابط آزاد»، در فرهنگ ما پذیرفته نیست و خانواده‌ها و فرهنگ و جامعه‌ی ما این شرایط را نمی‌پذیرد، مگر اینکه ما به آن سمت حرکت کنیم.

دکتر حسینی: از نظر اینکه دوران تجرد دوره‌ای طلایی است و… ما در اسلام دوره‌ای به اسم تجرد نداریم. نه اینکه به آن اشاره نشده باشد؛ اشاره‌هایی داریم، ولی به‌عنوان دوره‌ای طلایی و ممدوح و مورد تأیید از آن یاد نشده و بلکه بسیار هم بر ازدواج تأکید شده است. حتی زنی که شوهرش مرده، دعوت می‌شود به ازدواج مجدد. یعنی ما باید به‌سمت برنامه‌ریزی برای ازدواج پیش برویم، نه برنامه‌ریزی برای تجرد. ضمن اینکه در فرهنگ‌ها و جوامع دیگر هم، بیشتر بر فرهنگ ازدواج تأکید می‌شود تا تجرد.

کلثوم: من فکر می‌کنم با توجه به اصل عفاف و جایگاه دین در تربیت‌های خانوادگی، این امر  درجامعه‌ی ما غیرممکن باشد و اصلا پذیرفته نیست.

بهاره: قبول که می‌فرمایید اسلام و فرهنگ ما تجرد را قبول ندارد، اما ما نمی‌توانیم برویم پیش دکتر، سه تا دارو بدهد، دو تا را نخوریم و سومی را بگوییم حتما باید مصرف شود. می‌خواهم بگویم ما از ابتدا بچه‌هایمان را با فرهنگ اسلام و دین تربیت نکردیم، تا وقتی که به سن ازدواج رسید، در صورت تجرد، با قانون ما راه بیاید و بگوید که تجرد بد است و نباید هر کاری کرد! بچه را تربیت نکردیم تا دینی باشد و نگاه اسلامی داشته باشد. با هر قانون و قاعده‌ای بزرگش کردیم، بدون این‌که از اسلام برایش حرف بزنیم. بعد سر این قضیه که می‌رسیم، تابوها پررنگ می‌شود و می‌گوییم: «نه دیگه! رابطه جنسی و تجرد بده!»

[ms 1]
گفتمان اسلامی الان خیلی کم‌رنگ است و ما برخی نکاتش را پُررنگ می‌کنیم.

دکتر تجلی: به‌جای این حرکت، باید دختران را با مسائل پیش رو، دوران تجرد و حتی ازدواج متعالی و استاندارد آشنا کرد؛ نه با فشار و تعصب، و نه با آزادی مفرط. شما ببینید. الان حرکات برخی دخترها، هم باعث پایین آمدن شأن و جایگاه زنان شده و هم پسرها را پُرتوقع کرده است و من این فضا را بین جوان‌ها می‌بینم و باید اصلاح شود. یعنی راهش این نیست که ما به‌سمت تعریف جدی برای این دوران برویم.

سحر: مهم، تربیت دینی و رواج الگوهای تربیتی مناسب است تا بتوان خیلی مسائل را جا انداخت.

دکتر حسینی: شما ازدواج را صرفا در راستای امور جنسی می‌بینید و معتقدید وقتی ازدواج میسر نیست، باید تجرد را ساماندهی کرد. همان‌طور که گفتم، ازدواج برای آرامش است نه فقط مسئله‌ی جنسی، که در صورت تجرد، رابطه‌ی آزاد با نظارت را تجویز کنیم. البته اسلام برای کسی که مجرد است و شرایط ازدواج برایش ممکن نشده، ازدواج موقت را پیش‌بینی کرده، که شرایط دارد و استانداردتر از ارتباط نامحدود و آزاد است. حتی عطسه دلیل دارد! چه برسد به…

سحر: وقتی ما با پدیده‌ای مواجه می‌شویم -از هر جنسی که باشد- دلایلی را می‌توان یافت که باعث به‌وجود آمدن آن پدیده شده‌اند. فکر می‌کنید چرا تجرد در ایران و کلا در جهان شکل گرفته است؟

دکتر حسینی: فاصله گرفتن از اسلام و تقوا یکی از عوامل مهم تجرد است. من فکر می‌کنم طی سال‌های گذشته، فرهنگ جهان به‌سمت ظاهرگرایی و مادی‌گرایی حرکت کرده و مسائل معنوی به‌شدت کم‌رنگ شده‌اند. البته عملکرد گسترده‌ی رسانه‌ها به تفکر مادی دامن زده و شیوه‌ی فکر کردن و زیستن را تغییر داده؛ یعنی بنیان‌های دینی و الهی تغییر کرده‌اند. در حقیقت، می‌توان علت‌العلل را از این مسئله یافت. همان نکته‌ای که در مورد ازدواج گفتم؛ یعنی علل مادی. ازدواج در امر جنسی خلاصه شده و چون قید و بندی نیست و فرد این میل را به‌راحتی برطرف می‌کند، نیازی به ازدواج کردن ندارد.

دکتر تجلی: استقلال مالی دختران و بالا رفتن تحصیلاتشان مانع تمایل آن‌ها به ازدواج می‌شود. هم‌چنین، دختران شاهد ازدواج‌های پایداری نیستند تا مایل به ازدواج باشند. البته رواج برخی دیدگاه‌های غرب در ایران مزید بر علت شده است.

دکتر حسینی: ناپایداری ازدواج‌ها هم به‌علت همان نگرش مادی است، چرا که ما می‌بینیم اختلاف‌های بیشتر زوج‌ها بر سر مسائل کم‌اهمیت و بی‌ارزش و مادی است.

بهاره: شرایط خاص جامعه‌ی ایران و گذار از سنت به مدرنیته و به دنبال آن، تغییر و جابه‌جایی ارزش‌ها، از عوامل تجرد هستند و به‌نظر من، در شرایط فعلی کاملا طبیعی است.

کلثوم: ما باید از چند وجه این مسئله را بررسی کنیم. نکته‌ی اول، بحث هویت دختران در جامعه‌ی امروزی است. این نکته را که دختر در جامعه‌ی امروز تا تحصیلات نداشته باشد احساس هویت نمی‌کند، می‌توان از آمار کنکوری‌ها دید؛ یعنی تحصیلات به ملاکی برای هویت‌بخشی تبدیل شده است، حال آنکه در گذشته، دختر با ازدواج و همسر و فرزند احساس هویت می‌کرد و امروز حتی با داشتن تمام این‌ها احساس رضایت چندانی ندارد. بنابراین، اولویت اولِ دختران می‌شود دانشگاه و تحصیلات، و این اشکال دارد.

سحر: در ادامه‌ی حرف کلثوم می‌توان به نکته‌ای که یکی از دوستان به‌عنوان دلیل تجردش مطرح کرد اشاره کنیم؛ اینکه دختران دنبال جایگاه اقتصادی می‌گردند. به بیان دیگر، می‌خواهند دستشان توی جیب خودشان باشد! اما این جیب چیست؟ و از کجا آب می‌خورد؟ چرا دخترها به این احساس تکلیف رسیدند که دستشان توی جیب خودشان باشد؟ (من حتی چندسال پیش، این نکته را از زبان آقایی روحانی که برای تبلیغ به دانشگاهمان آمده بود، شنیدم که می‌گفت دختر باید دستش توی جیب خودش باشد!) و همین مسئله باعث می‌شود که هم سن آن‌ها بالا برود و هم هر مردی را در شأن خود نبینند؛ یعنی با تحصیلات و حقوق، احساس هویت می‌کنند و این نوع هویت‌یابی باید عوض شود.

بهاره: به‌نظر من، حقوق مستقل و استقلال مالی برای زن، از ملزومات است. اگر زن پس از ازدواج طلاق گرفت و حتی درصورت تجرد، پدر و مادرش از دنیا رفتند، چطور باید زندگی کند؟

سحر: کسی با اشتغال زنان مشکلی ندارد. مسئله این است که اشتغال زنان، جایگاه هویت‌بخشی برای آن‌ها پیدا نکند و جای همه چیز را نگیرد. اما حالتی که تو گفتی، از وظایف دولت است که فکری بکند به حال آن دسته از زنان و دختران.

دکتر حسینی: می‌توانیم به «نگاه دختران به عشق» هم اشاره کنیم که بسیاری، خواستگارها را به همین دلیل رد می‌کنند. مثلا همین که می‌گویند ما کسی را می‌خواهیم که عاشق ما باشد، این چندان درست نیست. در حقیقت، قرار نیست شما از اول عاشق کسی باشی و کلا هدفت از ازدواج، عشق باشد. عشق و علاقه، حسی است که باید وجود داشته باشد، ولی نه به‌عنوان هدف و دلیل ازدواج. هدف از ازدواج، کامل شدن است و عشق هم اگر به خداوند باشد، میان تمام انسان‌ها و زوجین جاری می‌شود. توقعاتی غیرمعمول و غیرعلمی از ازدواج دارند.

سحر: به‌نظر من، آموزش‌وپرورش هم در این ماجرا مقصر است، چرا که دختران را برای ازدواج، تربیت و آماده نمی‌کند. در اولویت‌بندی نامحسوسی که نظام آموزشی ما به دختران می‌دهد، چیزی به اسم ازدواج بحث نشده. تمام مسئله، درس است و دانشگاه و مدرک، و در انتها هم ازدواج گوشزد می‌شود، آن هم خیلی خیلی کم‌اهمیت. به صداوسیما و زنانی که نمایش می‌دهد هم انتقاد هست البته. کلا می‌شود به عوض شدن نگاه‌ها به ازدواج و تغییر الگوی ازدواج طی سال‌های اخیر اشاره کرد.

دکتر حسینی: این نکته را هم باید در نظر داشت که همه‌ی زنان، یک‌شکل و در شرایط یکسان نیستند. بسیاری از دختران به دلایل مختلف خانوادگی و اجتماعی و… اصلا موقعیت ازدواج برای آن‌ها پیش نمی‌آید و دچار پدیده‌ی «تجرد اجباری» هستند. حتی ممکن است به‌علت وجود دختر بزرگ‌تر در خانه، فرصت‌ها را از دست بدهند.

دکتر تجلی: سخت‌گیری‌های خانواده‌ها را هم باید در نظر داشت. و اینکه بعضی پدر و مادرها فکر می‌کنند همیشه خواستگار مناسب هست و البته دخترها همیشه جوانند. واقعا به سن دختر دقت نمی‌کنند. البته نه اینکه دختر را در سن ۹ سالگی مجبور به ازدواج بکنند، ولی وقتی به بلوغ فکری رسیدند، امکان ازدواجشان را از بین نبرند.

بهاره: به‌نظر من، باید بی‌اعتمادی دخترها نسبت به پسرها را جدی گرفت. باور کنید اعتماد به پسرها این روزها خیلی کم شده است. خیلی از دوستانم و حتی خود من، اصلا نمی‌توانیم اعتماد کنیم به مردهای این دوره و زمانه.

کلثوم: این‌طور هم نیست. نه به این شدت!

بهاره: چرا، باور کن هست…

سحر: البته باید سیاست‌گذاری‌های رفاهی دولت به‌سمت تسهیل امر ازدواج برود. همین دیروز یکی از دوستان، از ممکن نبودن ازدواج به‌خاطر هزینه‌های سنگین صحبت می‌کرد. مسائل اقتصادی و حمایت از اشتغال مردان هم کم‌اهمیت نیست.

دکتر حسینی: مسئله، تغییر دیدگاه والدین و استاندارد شدن شیوه‌های تربیتی آن‌هاست؛ یعنی فرزند اگر خوب تربیت شود، هم در پی هویت مناسب است و هم در سنین مناسب و حتی پایین، به بلوغ فکری لازم برای ازدواج می‌رسد. باید الگوهای تربیتی سالم و دینی را رواج داد.

سحر: که نیازمند تحول در سیستم آموزشی، صداوسیما، ورود جدی روحانیت و… خیلی چیزهاست.

دکتر تجلی: فرد باید به توانایی به‌گزینی برسد و بعد با انتخاب شرایط ایده‌آل ازدواج کند، نه اینکه با هر چیزی احساس هویت کند و بعد به هیچ نتیجه‌ای نرسد.

دکتر حسینی: باید خود مردم در کنار دولت و نخبگان جامعه به‌سمت ایجاد امواجی جدی برای حل این مشکل بروند. مسئله‌ای نیست که با یکی دو حرکت مقطعی حل شود. نیاز به برنامه‌های بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدت در تمامی ابعاد یک جامعه دارد.

مادری و حل مسئله

[ms 0]

مگر مادرها چکار می‌کنند؟ هر روز که از خواب بیدار می‌شوند، دست و روی بچه را می‌شویند، پوشکش را عوض می‌کنند، می‌خوابانندش، با او بازی می‌کنند، بهش شیر می‌دهند و این می‌شود کل زندگی‌شان! یک‌سری کارهای روزمره که هر روز و هر روز باید انجام دهند.

سؤال این است که مادرها در این فرآیند روزمره چقدر فکر می‌کنند؟ مگر شیر دادن و پوشک عوض کردن و بازی کردن، فکر کردن می‌خواهد؟ برای اینکه بتوانیم به این سؤال جواب دهیم، اول باید ببینیم فکر کردن یعنی چه؟
بعضی‌ها (مثل دیویی) فکر کردن را نقشۀ عمل یا Plan of action تعریف می‌کنند. آنها می‌گویند ما در زندگی با مسائلی مواجه می‌شویم که باید قادر باشیم آنها را حل کنیم و آن نقشه‌ای که به ما کمک می‌کند بتوانیم مسئله را حل کنیم و به عمل برسیم، تفکر است. یعنی توانایی حل مسئله، مهارتی است که با تفکر به‌دست می‌آید و شاید بتوان گفت حل مسئله، همان تفکر است. با این تعریف از تفکر، مادرها در طول روز چقدر فکر می‌کنند؟

بچه‌ها در روز کارهای زیادی انجام می‌دهند که بعضی‌هایشان مورد تأیید مادرها هست و بعضی‌هایشان نه. اما نحوۀ برخورد هر مادر با کارهایی که مورد تأییدش نیست، فرق می‌کند. اولین و ساده‌ترین راه حل این است که جلوی انجام عمل بچه گرفته شود، که بیشتر مادرها هم همین کار را انجام می‌دهند. مثلا آشغال را از دهان بچه درمی‌آورند، چاقو و یا هر وسیله‌ای که برای بچه خطری ایجاد می‌کند، از او می‌گیرند، یا بچه را از محل خطر دور می‌کنند.

امی و تامس هریس در کتاب «ماندن در وضعیت آخر» دربارۀ اثرات ناگوار امر و نهی کردن به کودک و تأثیر طولانی‌مدتی که تا آخر عمر گریبان‌گیر انسان می‌شود، بحث مفصلی دارند. آنها تأکید می‌کنند که این امر و نهی کردن می‌تواند شخصیت کودک را در بزرگسالی بسازد و او را تبدیل به فردی ترسو کند که توانایی تصمیم‌گیری ندارد.

بدین ترتیب همان‌طور که گفتیم، بیشتر مادرها ساده‌ترین راه، یعنی امر و نهی کردن را انتخاب می‌کنند. اما بعضی مادران هستند که به‌جای امر و نهی کردن، دنبال راه حل‌هایی می‌گردند که وضعیت خطر را برای کودک از بین ببرند. آنها گاهی با عوض کردن موقعیت، این وضعیت را تبدیل به وضعیت دیگری می‌کنند و گاهی با جایگزین کردن، آن را تغییر می‌دهند. این مادرها برای این کار مجبور به فکر کردنند.

جلوگیری از انجام عمل کودک، نیاز به توانایی خاصی ندارد، اما تبدیل موقعیت نامطلوب به موقعیت مطلوب، فکر کردن می‌خواهد. مثلا اگر بچه‌ای با لیوان روی زمین آب می‌ریزد، مادر می‌تواند راحت‌ترین کار را انجام دهد، یعنی لیوان را از بچه بگیرد. همین‌طور می‌تواند فکر کند و یک راه حل خلاقانه برای تغییر موقعیت انتخاب کند. مثلا یک لیوان دیگر بیاورد تا کودک آب را از این لیوان به لیوان دیگر منتقل کند، یا آب را خالی کند و یک شیء دیگر که آسیبی به فرش نمی‌رساند، توی لیوان بریزد.

بچه‌ها همیشه دنبال بازی کردنند. برای آنها هر چیزی بازی محسوب می‌شود. اگر بازی را از آنها بگیریم، آنها را از چیز مهمی محروم کرده‌ایم، اما اگر قواعد بازی را عوض کنیم، بچه از بازی جدید لذت خواهد برد. البته این کار نیاز به خلاقیت بالا دارد. مادر باید بتواند از زاویۀ دیگری به وضعیت پیش رویش نگاه کرده و سعی کند در ذهن خود راه حل‌های مختلف را برای تغییر آن موقعیت امتحان کند.

مادر باید بتواند به راه حل‌های جدیدی برسد که کودک خود را اقناع کند. از آنجا که این راه حل‌ها در هر مورد، وضعیتی ویژه و خاص و تکرارناپذیر است، احتیاج به خلاقیت بالایی دارد. در این موقعیت‌ها مادر باید سعی کند موقعیت را با دیدی متفاوت بنگرد و انواع راه حل‌ها را امتحان کند. گاهی برای بچه یک موقعیت ممکن است چندبار تکرار شود و مادر مجبور باشد هر بار، راه حلی متفاوت با دفعۀ قبل پیش پای کودک و موقعیت تکراری بگذارد، پس باید بتواند مسائل را به‌خوبی ببیند و در ذهن خود دنبال راه‌های متفاوت بگردد.

مادرهایی که هر روز در مقابل هزاران موقعیت این‌چنینی قرار می‌گیرند و در مقابل این موقعیت‌ها، برای پیدا کردن راه حل فکر می‌کنند، شاید از بسیاری از دانشجویان و اساتید دانشگاه، بیشتر فکر کنند. همیشه دنبال راه حل جدید بودن، نه‌تنها تمرینی ذهنی است، بلکه کودک را از امر و نهی کردن‌های مکرر راحت می‌کند و تربیت صحیح‌تری را موجب می‌شود.

حالا باز برمی‌گردیم به سؤال اول. مگر مادرها در روز چکار می‌کنند؟ مادرهایی که همۀ موقعیت‌ها را برای بچه تبدیل به بازی می‌کنند، مادرهایی‌اند که فکر می‌کنند. آنها هر روز مجبورند به راه حل‌های جدید برسند و شاید خیلی بیشتر از همۀ ما فکر می‌کنند…

وقتی تجرد انکار می‌شود

ایمیل را که باز می‌کنم، خانم دبیرِ بخش آن تو نشسته‌اند و دستورِ نوشتن درباره‌ی تجرد (در کشور) را می‌دهند. برایم جذاب نیست. عوضش سعی می‌کنم قیافه‌ی دبیر بخش را در حال قلمی‌کردن آن موضوع تصور کنم. بی‌نتیجه است و تجرد، گردنم را گرفته. چشم می‌گذارم تا نبینمش.

[ms 0]

۱- مکث می‌کند و درحالی‌که سعی می‌کند جملاتش را مرتب کند، حالی‌ام می‌کند در این حوزه، کتاب خاصی نیست و مقاله هم جز تعدادی محدود که در یک یا دو فصل‌نامه منتشر شده‌اند، چیزی دستم را نمی‌گیرد.
این‌ها صحبت‌های یکی از کارشناسان امور بانوان است که از جدی نگرفتن بحث تجرد در کشور گله می‌کند. دلیلش را که جویا می‌شوم، با خنده می‌گوید به‌خاطر مسئله‌ی ازدواج و اهمیت آن در فرهنگ و کشور ماست و اینکه چه‌بسا مطرح کردن بحث تجرد به‌عنوان معضلی روبه‌رشد، به آن حوزه آسیب برساند!

صریحش می‌شود «انکار بحث تجرد» و این یعنی ما در ترویج ازدواج و ترغیب به تشکیل خانواده موفق بوده‌ایم! از پای نمی‌نشینم؛ اینترنت را برای این‌جور مواقع ساخته‌اند دیگر. سه روز سرچ پی‌در‌پی برای گرفتن نتیجه‌ی آن خانم کارشناس، اگر نگوییم کافی است، بی‌انصافی است اگر کم تصورش کنیم.

چند گزارش مختصر آماری از وضعیت تجرد در کشور (که همه یکی بودند و تکرار می‌شدند)، چند مصاحبه‌ی نسبتا خوب و چند مقاله‌ی علمی و آماری، تمام یافته‌های نگارنده بود که به موتور جستجوی گوگل متوسل شد. کتابخانه‌ها و چند کارشناس دیگر روان‌شناسی و امور بانوان، دامن‌هایشان را از دست‌هایم بیرون نکشیدند و با ابراز همدردی با چشم‌های نالانم، از یافتن کتابی با این موضوع ناامیدم کردند. چشم‌های خسته‌ام را که باز می‌کنم، می‌بینم بقیه هم چشم گذاشته‌اند.

۲- سخن گفتن از اهمیت ازدواج و جایگاه مورد تأکید این امر در عرف و شرع ایران و اسلام و حتی دیگر ملل و فرهنگ‌ها، پُر گفتن است. اما دقت در امر ازدواج، فرد را با روی دیگر آن، یعنی تجرد مواجه می کند. دو روی سکه‌ای که هرگز با یکدیگر مواجه نشده و حتی وجود یکی مستلزم عدم دیگری است.

اما چرا برخلاف ازدواج، معضل تجرد سخنگویی ندارد؟ پاسخ این سؤال در گرو روشن شدن چرایی صحبت‌های رایج در زمینه‌ی ازدواج است؛ به این معنی که چرا از ازدواج سخن می گوییم. نقش بی‌بدیل ازدواج (البته از نوع صالح و سالمش) در تکامل و تعالی روحی افراد و ارضای نیازهای جسمانی ایشان و نیز داشتن جایگاهی رفیع در حفظ بقای جوامع انسانی، علت و چرایی سخن‌های رایج درباره‌ی ازدواج را روشن می‌کند. اما به همین دلیلِ نسبتا ساده می‌توان اهمیت پرداختن به تجرد را درک کرد.

به دیگر سخن، از آن روی که ازدواج، زمینه‌ساز صلاح و فلاح نسل‌های انسانی و تکامل جوامع است. در صورت بروز پدیده‌ی تجرد در میان نسل‌های مختلف، می‌توان آسیب‌های اجتماعی ناشی از این مسئله را مورد تأکید قرار داد. نگاهی به آمارهای مختلفِ ارائه‌شده در زمینه‌ی تجرد، مخاطب را با پدیده‌ای روبه‌رشد مواجه می‌کند که در صورت جدی نگرفتن آن، به بحرانی اجتماعی بدل خواهد شد.

آمارهای فعلی، از افزایش بیش از یک‌میلیون نفری دختران مجرد تا ده سال آینده سخن می‌گویند؛ یک‌میلیون نفری که با در نظر گرفتن نسبت ۱۰۰ دختر به ازای ۱۰۵ پسر در بدو تولد در هر دوره‌ی سنی، کمی مسئله به‌نظر می‌رسد. نکته اما نگاه‌هایی است که از این مسئله غافلند و سخنگوهایی است که وجود ندارند.

۳- «کسی زن به‌دنیا نمی‌آید!»
گوش‌سپردن به صحبت‌های نهفته در همین یک جمله‌ی «مونیک ویتینگ» که در قالب عنوان مقاله‌ای از وی منتشر شد، مخاطب را با اولین حرکات و جملات مشوّق تجرد مواجه کرده و گمانه‌زنی درباره‌ی نحله‌ی فکری این اندیشه را به کاری آسان بدل می‌کند.

فمینیسم که در کلیت خود چندان هم یک‌پارچه نیست و زمینه‌های فکری مختلفی را با محوریت زنان زیر چتر خود نگه داشته و پرورش داده است، در یکی از شاخه‌های فکری خویش که در اصطلاح فمینیسم، «رادیکال» خوانده می‌شود، به‌عنوان اولین منادی جدایی زنان از مردان ظاهر شده است.

این گروه:
وجود تفاوت‌های جنسیتی را عامل اجتماعی می‌دانند، نه یک پدیده‌ی طبیعی. (۱)
بسیاری از رادیکال‌ها نه‌تنها به برتری صفات زنانه معتقدند، بلکه آرمان آنها آرمانی کاملا زنانه است. بر اساس این، دوجنسیتی بودن جامعه رد می‌شود و با تأکید بر برتری همه‌جانبه‌ی زنان نسبت به مردان، زنان را به دوری از مردان و زندگی جداگانه از آنان تشویق می‌کند. از بارزترین چهره‌های معتقد به این نظریه، «کریستین دلفی» و «مونیک ویتینگ» از فمینیست‌های فرانسوی هستند. (۲)

نگاه خاص این شاخه از فمینیسم و ادعای عجیب ایشان مبنی بر اجتماعی بودن تفاوت‌های جنسیتی، با زیرسؤال‌بردن علم پزشکی و مردانه دانستن این علم قوت می‌گرفت. در حقیقت، آنها تمام شرایط جامعه را نتیجه‌ی عملکرد مردان و سرکوب زنان توسط آنها می‌دانستند و به انقلابی همه‌جانبه در تمامی امور (حتی علوم) معتقد بودند.

پُرواضح است که تأکید فمینیسم رادیکال بر جدایی از مردان، با خواسته‌ی تغییر اساسی در شکل و چهارچوب خانواده و تغییر در ساختار نقش مادری، همراه و هم‌راستا بوده است؛ چه اینکه به زعم فمینیست‌ها، خانواده اولین و اصلی‌ترین نهادی است که زنان، تحت سلطه‌ی نظام پدرسالاری واقع می‌شوند. (۳) و ادعای جالب‌تر ایشان، از اجتماعی بودن نقش مادری و عدم ارتباط این نقش با مسائل بیولوژیک و طبیعی حکایت می‌کند.

خانواده‌زدایی و مردستیزیِ این شاخه از فمینیست‌ها آن‌چنان جامه‌ی افراط به خود پوشید که منتقدینی را از دل همان جنبش پرورش داد. با ظهور موج سوم فمینیسم که در ادامه‌ی امواج اول و دوم این جنبش به‌وجود آمد (۴)، انتقاد از افکار و اندیشه‌های متفکران رادیکال، در صدر بیانات و شیوه‌ی تفکر نظریه‌پردازان جدید فمینیست قرار گرفت. این افراد کسانی بودند که به‌رغم تعلق خاطر به مسائل زنان و طرفداری از آنها، با عملکردهای فمینیستی بالاخص رادیکال، کاملا مخالف بودند و بسیاری از عقاید و فعالیت‌های آنها را به نقد کشاندند. این مخالفت‌ها تنها به انتقادات درون‌حوزه‌ای محدود نمی‌شد، بلکه در نیمه‌ی دوم ۱۹۷۰ عملا یک جنبش ضدفمینیستی علیه عملکرد و نظرات آنها شکل گرفت. رهبران این طیف با تأکید بر طرفداری از مسئله‌ی زنانگی، نقش مادری را به‌عنوان امری مقدس معرفی می‌کردند. (۵) از دیگر سو، آنها به طبیعت متفاوت زن و مرد استناد کرده و نظریه‌ی جنسیت بر مبنای اجتماع رادیکال‌ها را مردود می‌دانستند.

فمینیست‌های جدید به مخالفت با مبانی فکری رادیکال‌ها و مردستیزی و خانواده‌زدایی آنها پرداخته و به زندگی خانوادگی با تمام شئون و ارزش‌های آن اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که فمینیست‌ها نمایندگان شایسته‌ای برای تمام زنان نیستند. (۶) با چشم‌بستن بر غرب و معضلاتی که از جانب این اندیشه دامنگیرش شده است، می‌توان طرح سؤال «آیا پدیده‌ی تجرد در ایران ناشی از اندیشه‌های فمینیسم است؟» را جدی گرفت.

پاسخ این سؤال در گرو ملاکی است که برای قضاوت برمی‌گزینیم. به دیگر سخن، اگر ملاک بررسی تأثیرپذیری را روشنفکران و نظریه‌پردازانی از قشر خاص بدانیم، قطعا این تأثیر به‌صورت مستقیم دیده می‌شود، اما نکته‌ی اساسی، نگاه بیشتر مردم به نظریات رادیکال‌هاست. عدم اقبال و استقبال مستقیم مردم از نظریه‌های خاص فمینیست‌ها انکارناشدنی می‌نماید، اما مسئله و چالش موجود، تأثیرپذیری غیرمستقیم جامعه از این اندیشه‌ها (البته در کنار دیگر عوامل) است که به تغییر و جابه‌جایی ارزش‌ها و نقش‌های مورد انتظار از زنان منجر شد؛ نگاه‌ها و انتظاراتی که موجب دست‌چندم‌شدن اولویت‌هایی هستند که پیش از این در صدر جدول منویات زنان و دختران قرار داشتند. پدیده‌ی ازدواج و نگاه به تجرد، یکی از همان اولویت‌هاست.

۴- تجرد قطعی، تجرد اجباری، دختران مجرد، آسیب‌های ناشی از تجرد و… از معدود اصطلاحات سخنگویان عرصه‌ی تجردند که همگی دارای باری منفی برای انتقال به مخاطبند. تعریفی کلی از تجرد قطعی، حاکی از وضعیتی است که در آن دختران و پسران فکر ازدواج را از ذهن خود بیرون می‌کنند و یا به بیان دیگر، امکان ازدواج برایشان ایجاد نمی‌شود. مفهوم دیگر، تجرد اجباری یا ناخواسته است که به علل مختلف اجتماعی، فردی یا خانوادگی، امکان ازدواج برای فرد فراهم نمی‌شود، حال آنکه خود او مایل به ازدواج است.

تلخی نهفته در این اصطلاحات، زمانی افزایش می‌یابد که عده‌ای درصدد انکار این مسئله در کشور برمی‌آیند. اما فارغ از تمام جدل‌های رایج در این حوزه، پدیده‌ی تجرد به‌عنوان یکی از مسائل مهم و تأثیرگذار در درازمدت، وجود دارد و در صورت بی‌توجهی بیشتر، به بحرانی انکارناپذیر بدل خواهد شد.

[ms 1]

پُرواضح است که ریشه‌ی اهمیت تجرد را باید در اهمیت نهاد خانواده و جایگاه آن، نه‌تنها در ادیان، بلکه در حوزه‌های علمی مختلف، چون جامعه‌شناسی، حقوق، اقتصاد، روان‌شناسی، فلسفه و… جست. با اهمیت دادن به خانواده به‌عنوان یکی از نهادهای مهم جامعه، درصورت هرگونه تغییر و تحول در جامعه، بالطبع تغییراتی در این نهاد نیز ایجاد خواهد شد.

افزایش سن ازدواج دختران و بروز پدیده‌ی تجرد قطعی در بین آنان، از زمره‌ی این تحولات است که در نتیجه‌ی تغییرات کلان در سطح جامعه ایجاد شده است. پدیده‌ی افزایش سن ازدواج نه‌تنها در ایران، بلکه حتی در کشورهای توسعه‌یافته‌ی فراصنعتی مانند ایالات متحده‌ی آمریکا نیز مشاهده می‌شود. (۷)

زمان ازدواج و تشکیل خانواده، از عوامل مختلفی تأثیر می‌پذیرد. توسعه و نوسازی در دنیای جدید با تغییر سریع و قابل توجه شرایط اقتصادی و اجتماعی افراد، تغییر در زمان ازدواج و تأخیر آن به زمان‌های دورتر را موجب شده است. فروپاشی نظام‌های خانوادگی گسترده، جایگزینی اقتصاد تجاری و صنعتی به‌جای اقتصاد کشاورزی سنتی، پیچیده‌ترشدن تقسیم کار اجتماعی، گسترش تحصیلات همگانی و مشارکت بیش‌تر زنان در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی خارج از خانه، عواملی هستند که در تأخیر ازدواج نقش دارند. (۸)

افزایش نرخ رشد جمعیت نیز ازجمله مؤلفه‌هایی است که به نوبه‌ی خود، به افزایش سن ازدواج و بروز پدیده‌ی تجرد قطعی دامن زده است. از طرفی، نباید از نظر دور داشت که پدیده‌ی افزایش سن ازدواج و در ادامه، بروز تجرد قطعی باعث اختلال در کارکرد طبیعی نهاد خانواده شده و به دنبال این امر، به‌طور طبیعی شاهد وجود نابسامانی‌هایی در سطح جامعه هستیم؛ نابسامانی‌هایی چون شیوع انواع فسادهای اجتماعی، بحران میل جنسی، فرار دختران و… . (۹)

نمونه‌هایی کوچک از تحقیقاتی این چنین، که در حاشیه‌ی ازدواج به مسئله‌ی تجرد پرداخته‌اند، گواه مسئله‌ای است که هرچند در حال حاضر آسیب اجتماعی تلقی نمی‌شود، اما قادر است در درازمدت زمینه‌های آسیب‌های اجتماعی فراوانی را فراهم آورد.

سؤال اساسی این نوشتار را این‌گونه می‌توان بیان کرد: چرا پدیده‌ی تجرد در ایران به‌عنوان یک مسئله‌ی مهم، از سوی کارشناسان امر بررسی نمی‌شود؟

فروپاشی اجتماعی، پیر شدن جامعه و تهدیدهای جدی برای سلامت روانی دختران مجرد مسائلی نیستند که به‌راحتی بتوان از آنها گذشت. لزوم ورود جدی مسئولان و کارشناسان برای حمایت از سلامت روانی دختران و حتی جامعه بر کسی پوشیده نیست و نکته‌ی مهم، خطرناک بودن انکار پدیده‌های تأثیرگذار اجتماعی است.

دو مؤلفه‌ی اساسی در حوزه‌ی کاهش تجرد، فرهنگ‌سازی برای تغییر نگرش به نقش‌های مورد انتظار از بانوان و نیز تأمین زیرساخت‌های لازم در راستای ازدواج‌های به‌موقع می‌باشند. ورود جدی نهادهایی چون آموزش و پرورش، آموزش عالی، حوزه و روحانیت، با محورقرارگرفتن مساجد و تریبون‌های نماز جمعه و رسانه‌های جمعی، لازمه‌ی تغییری اساسی در نگرش به امر ازدواج است. البته آموزش عالی با ایجاد زمینه‌هایی برای ورود استاندارد دختران و پسران به دانشگاه، می‌تواند زمینه‌ی مؤثری را در امر ازدواج فراهم آورد. از دیگر سو، می‌توان وزارت تازه‌تأسیس ورزش و جوانان که امور جوانان را مسئله‌ی خود می‌داند و هم‌چنین وزارت رفاه را در حوزه‌ی عملیات‌های اجرایی مبتنی بر تحقیقات، برای کاهش آسیب‌های ناشی از تجرد در جامعه مسئول دانست. این دو وزارتخانه با برنامه‌ریزی صحیح می‌توانند در کاهش پدیده‌ی تجرد و آسیب‌های ناشی از آن کوشا باشند و این امر جز در بند شناسایی عوامل افزایش تجرد و پیشگیری از آنها نیست.

چشمانی که بسته‌اند، نمی‌توانند حامیان خوبی برای آینده‌ی جامعه باشند.

حالا چشم‌هایم را باز می‌کنم! یقینا برنده منم…

—————————————————

منابع:
۱- غزاله دولتی، هاله حسینی، حوریه حسینی، بررسی مبانی فلسفی، اخلاقی، کلامی و آثار عملی فمنیسم، ص ۵۱؛
۲- همان، ص ۵۲؛
۳- همان، ص ۵۷؛
۴- برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی این موضوع رجوع شود به کتاب معرفی‌شده در بالا؛
۵- همان، ص ۶۰؛
۶- همان، ص ۶۱؛
۷- کرم حبیب‌پور گتابی، غلامرضا غفاری، ۱۳۹۰، علل افزایش سن ازدواج دختران، پژوهش زنان، دوره‌ی ۹، شماره‌ی ۱؛
۸- محمودیان، حسین، ۱۳۸۳، سن ازدواج در حال افزایش: بررسی عوامل پشتیبان، نامه‌ی علوم اجتماعی، شماره‌ی ۲۴؛
۹- کرم حبیب‌پور گتابی، غلامرضا غفاری، ۱۳۹۰، علل افزایش سن ازدواج دختران، پژوهش زنان، دوره‌ی ۹، شماره‌ی ۱؛
۱۰- ماهنامه‌ی سپیده‌ی دانایی، سال دوم، شماره‌ی ۲۴، خرداد ۱۳۸۸، گفتگو با محمدباقر کجباف؛
۱۱- فصل‌نامه‌ی مطالعات راهبردی زنان.