خانم‌های چادری، ایران را آندلس نکنید!

[ms 0]
عکس: محمد دهقانی

اوایل سال ۱۳۹۰ در سطح شهر که تردد می‌کردیم، در خیابان و مترو و اتوبوس و غیره تعداد انگشت‌شماری از خانم‌هایی را میدیدیم که چادر به سر داشتند اما تفاوت‌هایی نسبت به قشر چادری جامعه در آنها دیده می‌شد که عجیب بود. امروز که در ماه‌های پایانی سال ۱۳۹۰ هستیم متاسفانه تعداد این خانم‌ها افزایش چشمگیری داشته است.

در کوچه و خیابان دخترهایی دیده می‌شوند که چادر به سر دارند و موهایشان هم پوشیده است اما گردی صورت را آرایش کامل کرده و در معرض دید گذاشته‌اند. از طرف دیگر موهای خود را (آنطور که همه می‌دانیم با همین کلیپس‌هایی که مد شده، همان‌ها که در دوطرفش پُر از پَر یا پارچه‌ی انباشته شده است) از زیر چادر آنچنان بالا برده و حجمی را نمایان کرده‌اند که انسان را یاد حدیث پیامبر(ص) می‌اندازد که می‌فرموند:

دو صنف از مردم اهل آتش هستند که من آنها را می‌بینم گروهی که با آنها تازیانه‌ای مانند دم گاو بود که باآن مردم را میزنند. دوم زنانی که لباس در تن دارند و برهنه‌اند و به شهوترانی متمایل سرهای ایشان مانند کوهان شتر باشد داخل بهشت نمی‌شوند و بوی بهشت را نخواهند یافت (کتاب سفینة البحار) و از این صنف حدیث از پیامبر (ص) درباره‌ی نحوه‌ی پوشش زنان آخرالزمانی که جهنمی هستند بسیار است.

اصل مطلب این است که دشمن و حزب شیطان دریافته است که یکی از بزرگترین نمادهای ایمانِ ملتِ ایران زنهای محجبه و چادری هستند. به همین دلیل اخیرا افرادی در سطح شهر با چادر، اما با پوشش زیر آن اعم از مانتوهای تنگ و روسری‌های رنگارنگ و جذاب و صورتهای آرایش کرده و موهای حجیم شده و نمایان و شلوارهای تنگ و بعضا پاچه‌های داخل بوت شده، به راه افتاده‌اند و چه خوب هم در کارشان موفق بوده‌اند که اکنون پس از گذشت چند ماه خانم‌های جوان بسیاری را می‌بینیم که از همین پوشش به همراه چادر، دارند استفاده می‌کنند.

در اندلس اسپانیا که در تاریخ حکایتش آمده است، عده‌ای از مسلمانان بسیار رو به پیشرفت بودند و خار چشم حزب شیطان. اما آخرین حربه‌ای که شیطان‌پرستان به این قوم زدند و کارساز شد و نابودشان کرد، به فساد و فحشا کشاندن زنان و دختران آندلسی و به تبع آن سرگرم شدن جامعه به فساد بود و همین مسئله هستی و آبرویشان را به باد داد و اکنون دیگر اثری از آندلس اسلامی وجود ندارد.

خانم‌های محجبه و مومن! هوشیار باشید که استکبار و شیاطین تیرهایشان را به سمت حجاب نشانه گرفته‌اند اما اینبار با خود حجاب می‌خواهند حجاب را ناحجاب کنند.

حجاب اسلامی یعنی در مقابل نامحرم، فقط آشکار ساختن گردی صورت و دست از مچ تا انگشتان بدون وجود زینت و آرایش و بدون استفاده از لباس‌های چسبان یا بدن‌نما و به همراه رفتار و گفتاری که حجاب ظاهری را کامل کند.

آن آخرین حرف شهیدان که در وصیتنامه‌هایشان است که می‌گوید: «خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت می‌سپارم» و می گوید: «خواهرم سیاهی چادرت تیری است در چشم دشمنان»، این چادر را باید حفظ کنیم و این را باید امانت‌دار باشیم نه آن چادری که شیطانیان برایمان طرح زده‌اند چادری بر سرهای کوهان‌شتری و صورت‌های نقاشی شده و نه چادری که قرار است رفته رفته از هر طرف آب برود و رفته رفته ایمان صاحبش را با خود به تاراج دشمن ببرد.

اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است!

[ms 2]

رضاشاه پهلوی در ۱۱ آذر ۱۳۱۴ به محمود جم رئیس‌‌الوزرا:
«نزدیک دو سال است که این موضوع -کشف حجاب- سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصا از وقتی که به ترکیه رفتم و زن‌های آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش‌به‌دوش مرد‌هایشان در کار‌های مملکت به آنها کمک می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور، دشمن ترقی و پیشرفت مردم است».

داستان کشف حجاب مبانی ساده‌ای دارد؛ جرقه‌ای در ذهن شاه ایران زده می‌شود، آن هم پس از بازگشت از تنها سفر خارجی خود به ترکیه. در این داستان، رضاشاه محو پیشرفت ترکیه‌ی لائیک به رهبری «کمال آتاتورک» می‌شود و دلیل آن را ر‌هانمودن اعتقادات و سنت‌‌های دست‌وپاگیر مذهبی ترک‌‌ها می‌یابد، و زنانی که دوشادوش مردان کار می‌کنند و از حقوق اجتماعی برخوردارند.
اما این داستان‌سرایی روایت دومی هم دارد که آن، دیدار‌ رضا پهلوی با «امان‌الله‌خان» شاه افغانستان و همسر وی است. مسافرت امان‌الله‌خانِ افغان همراه همسرش ثریا به ایران (خرداد ۱۳۰۷) و حضور تعدادی از زنان افغانی همراه آنها که در میهمانی‌‌ها حجاب را رعایت نمی‌کردند و در بازگشت به افغانستان نیز با لباس و کلاه اروپایی از شهر‌های ایران عبور می‌کردند، از نشانه‌‌های گرایش دربار رضاخان به کشف حجاب بود. امان‌الله‌خان با تأسیس «انجمن حمایت از نسوان» در ۱۹۲۸، بانی مبارزه با حجاب زنان مسلمان آن کشور گردید؛ شیوه‌ای که مورد توجه رضاشاه قرار گرفت و سعی کرد که ایرانِ مترقی از همسایه‌ی افغانی‌اش عقب نماند.
اما تاریخ، روایت‌های دیگری هم دارد که در بطن خود و در اتاق تصمیم‌گیرندگان و برنامه‌ریزانش مدفون است و جز با گذشت زمان و یا تغییر رژیم‌‌ها بیان نخواهد شد. معروف است که تاریخ را فاتحان می‌نویسند و امروزه، تاریخ معاصر را باید از لابه‌لای اسناد و مدارک دوباره‌نویسی کرد.
داستان کشف حجابِ رضاخانی با داستان‌سرایی‌های تاریخی و سیاسی تئوریزه می‌شود و برای توجیه اجتماعی و عرفی شدن آن، به اصلاحات اجتماعی کمال آتاتورک و بازدید رضاشاه از جمهوری ترکیه و پیشرفت‌‌های ظاهری آن توسط مطبوعات و تاریخ‌نویسان ربط داده می‌شود، اما اسنادی که سال‌ها پس از سقوط سلطنت پهلوی انتشار یافت نشان از توطئه‌ی عمیق‌تر و قدیمی‌تری داشت.
برای بیان ریشه‌‌های این توطئه مایلم چند اتفاق را که پیش از کشف حجاب رضاخانی در کشور‌های مسلمان به همان سبک و سیاق اتفاق افتاد بیان کنم تا بیشتر با پیشینه‌ی تاریخی کشف حجاب آشنا شویم.

[ms 6]
رضا پهلوی و آتاتورک

۱- مصر، اسماعیل پاشا که در سرزمین نیل در سال ۱۸۶۳ میلادی بر تخت سلطنت نشسته بود، در ۱۸۷۰ میلادی به آزادی زنان با مفهوم اروپائیِ آن در کشورش رسمیت داد.
۲- الجزایر،‌ نیرو‌های اشغالگر فرانسوی برای در هم شکستن انقلاب مردم مسلمان، به مبارزه علیه حجاب زنان روی آوردند و تنها راه شکست انقلابیون را فاسد نمودن آنان و بی‌حجابی زنانشان دیدند.
۳- افغانستان، امان‌الله خان با تأسیس «انجمن حمایت از نسوان» در ۱۹۲۸، بانی مبارزه با حجاب زنان مسلمان آن کشور گردید و همسر و بسیاری از زنانش بی‌حجاب در جامعه ظاهر شدند.
۴- ترکیه، پس از فروپاشی خلافت اسلامی عثمانی و تکه‌تکه شدن سرزمین‌های عربی، مقابله با حجاب اسلامی از نخستین برنامه‌‌های کمال آتاتورک برای اسلام‌زدائی بود. این برنامه‌ای بود که در کنار سایر تصمیمات، از جمله منسوخ‌کردن دادگاه‌‌های شرعی، تعطیل مدارس علوم دینی، جایگزین کردن قوانین اروپایی به‌جای نظام شریعت، رواج رسم‌الخط لاتین، تغییر تاریخ هجری به میلادی، اعلام تعطیلی یکشنبه‌‌ها به جای جمعه‌‌ها و… به اجرا گذارده شد.
مستر همفر،‌ کارشناس و جاسوس معروف انگلستان در کشور‌های اسلامی که از فعالان رواج فرهنگ غربی در میان ملل مسلمان می‌باشد، در کتاب خاطرات خود به موارد متعددی از خصوصیات مسلمانان، از جمله اعتقاد به مبانی اسلامی، حفظ حجاب اسلامی، استحکام کانون‌های خانواده و تبعیت فرزندان از روش پدران و نیاکان اشاره کرده و لزوم مبارزه با این مبانی و ارزش‌‌ها را مورد تأکید قرار داده است. *

[ms 7]
اردشیر جی‌ریپورتر، رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران

برای کشف و بیان تئوری توطئه‌‌های فرهنگی و سیاسی نیاز به اسناد و مدارک خاصی است که این مهم با سقوط رژیم پهلوی و باز شدن درهای مراکز امنیتی و مراکز اسناد محرمانه‌ی آنها تحقق یافت. منتخبی از وصیت‌نامه‌ی رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران،‌ اردشیر ریپورتر، به خط خود وی ‌به‌دست آمد که با بیان گوشه‌‌هایی از چگونگی صعود رضاشاه به سلطنت،‌ نشان واضحی از برنامه‌ریزی جامع وزارت مستعمرات بریتانیا (جالب آنکه ایرانِ در ظاهر آزاد و دارای پادشاه و سلطنت، از نگاه بریتانیا جزو مستعمرات آن تلقی می‌شود) برای تغییر در شئون و کارکرد‌ها و حتی ساختار‌ها و مناسبت‌های اجتماعی و فرهنگی در ایران به دست تاریخ‌نویسان داد. **

قبل از به‌قدرت رسیدنِ رضاخان،‌ میرپنج ِ قزاق، نماینده‌ی وزیر مستعمرات انگلستان در ایران رضاخان را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و برای برنامه‌ریزی تشکیل سلطنت پهلوی ساعت‌‌های بسیاری با او در نقاط خلوت، پنهانی به گفتگو و هدایت او می‌نشیند تا آنکه وی را مهره‌ی مطلوب انگلستان معرفی می‌کند.
طبق دست‌نوشته‌های اردشیر ریپورتر، در این جلساتِ شبانه، وی مطالب بسیاری را درباره‌ی علل عقب‌ماندگی ایران به‌سبب وجود قوانین اسلامی‌، وجود مُلاها (!) و محدودیت‌‌هایی مثل حجاب زنان و مراسم مذهبی، به‌صورت کاملا هدایت‌شده به رضاخان منتقل می‌کند و زمینه‌ی شستشوی فکری این قزاق بی‌سواد را برای اجرای طرح‌‌های خود فراهم می‌نماید.

« در اکتبر سال ۱۹۱۷ بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد… ملاقات‌‌های بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال بیشتر در قزوین و تهران صورت می‌گرفت… به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش [یعنی برای رضاخان] تشریح می‌کردم… اغلب تا دیرگا‌هان به صحبت من گوش می‌‌داد و من به‌تفصیل برایش شرح داده‌ام که طبقه‌ی علما و آخوند‌ها و مُلاها چگونه در گذشته‌ی نه‌چندان دور آماده‌ی حتی وطن‌فروشی بودند… علما به‌طور کلی می‌خواستند که جیبشان پر شود و تسلطشان بر مردم پایدار بماند و همیشه بر چند بالین سر می‌نهادند [یعنی به چند دولت اجنبی وابسته بودند!]. خوب به خاطر دارم که… رضاشاه [پس از شنیدن داستانی از من در این زمینه] چندبار این کلمات را ادا کرد: …‌‌های بی‌همه‌چیز.
برای شاه گفتم که چگونه در شهر مقدس مشهد و در سایه‌‌های گنبد امام رضا (ع)‌ آخوند‌ها با مسافرین و زوّار تماس می‌گرفتند و بدون هیچ شرم و حیایی موجبات عیش و لذت آن‌ها را فراهم می‌کردند… اذعان دارم که در میان روحانیون ایران افراد شرافتمند و ایران‌دوست هم هستند که خود افتخار دوستی و مصاحبت‌شان را داشته‌ام، ولی این عده‌ی انگشت‌شمار را نمی‌‌توان نمونه‌ی واقعی جامعه‌ی روحانیت ایران دانست» ***

[ms 4]
صفحه‌ی اول وصیت‌نامه‌ی اردشیر ریپورتر به خط خودش

ژنرال آیرونساید در خاطراتش می‌نویسد:
«با رضا گفتگو کردم و مأموریتش را به او تفهیم کردم و با او شرط کردم که به بریتانیا خیانت نکند… رضا با خوش‌رویی پذیرفت. من دست او را فشردم و به اسمایس گفتم بگذار به‌تدریج راه بیفتد… » ****

به دلایل مختلف، طرح‌‌های استعماری و پنهان معمولا با دلیلی غیر از دلیل اصلی خود در تاریخ معرفی می‌شوند تا اهداف پنهان کانون‌‌های قدرت را لاپوشانی کرده و البته عرفی‌شدن آن در اجتماع با کمترین واکنش و مقاومت صورت پذیرد.
روایت‌‌های رسمی داستان کشف حجاب تنها به زور و اجبار رضاخان یا الگوبرداری از ترکیه خلاصه می‌شود و این توجیه می‌تواند از شخصی بی‌سواد اما ترقی‌خواه و میهن‌دوست و دلسوز سر زده تا به‌زعم خود (هرچند اشتباه و پذیرفتنی) ایرانِ زمانِ خود را به کشور‌های مترقی و پیشرفته برساند و این، بزرگترین راز تاریخی داستان کشف حجاب است.

[ms 3]

داستان برنامه‌ریزی توطئه‌ی پنهان از سوی دستگاه اطلاعاتی و سیاسی بریتانیای کبیر، آن زمان برای استحاله‌ی فرهنگی و عوض نمودن سبک زندگی مردم دین‌مداری بود که در حوادث مشروطه به سفارت بریتانیا نشان دادند با تأسی به علما و بزرگان دینی،‌ مشروطه را مشروعه می‌خواهند و هوشمندانه با ورود قوانین غربی به‌جای قوانین شریعت مخالفت خواهند نمود.

پس از مشروطه تمام همّ و غمّ بریتانیای کبیر این شد که نهاد‌های اجتماعیِ دین‌محور مانند هیئت‌ها و مراسم مذهبی، منابر وعظ و خطابه و کانون اصلی آن یعنی خانواده از طریق کشف حجاب از هم بپاشد و فراتر از آن حتی سیستم‌‌های حل اختلاف اجتماعی و محلی مبتنی بر احترام بزرگان و کدخدامنشی از بین بروند تا راه برای استعماری نوین از جنس عرفی شدن قوانین ضدمذهبی،‌ ترویج انسان‌محوری، سقوط جامعه و بی‌قیدی در برابر تجاوزهای بعدی آماده گردد؛ شیوه‌ای که ثمره‌اش در کودتای ۲۸ مرداد و پس از آن به‌خوبی توسط آنها برداشت شد.

پی‌نوشت

* «خاطرات مستر همفر، جاسوس انگلیس در ممالک اسلامی»
** «منتخبی از خاطرات مرحوم اردشیرجی…»، شهبازی، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۱۴۷-۱۵۱.
*** ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۱۵۳
**** ژنرال سر ادموند آیرونساید – راه مرتفعی به حاکمیت (خاطرات ژنرال آیرونساید) – ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۲ – ص ۱۶۱

مباهله؛ خانواده و نبرد فرهنگی

[ms 0]

محل قرار؛ خارج شهر مدینه است؛ شن‌زاری خشک و عطشناک، اسقف نجرانی با شصت نفر از بزرگان هم‌کیش خود منتظر مرد عرب است، قرار گذاشته‌اند تا خدا را به داوری بخوانند، البته به پیشنهاد مرد عرب.

داستانش کمی طولانی است، بحث دینی بود و در آخر هم مسیحیان اعلام کردند متقاعد نشدند. مرد عرب هم با فرمان الهی به آنان پیشنهاد داد من و شما زن و فرزند و خویشان خود را به مقابله بیاوریم و همدیگر را نفرین کنیم تا هرکه دروغگو است، مشمول عذاب الهی شود.

در روز موعود، مسیحیان از وجود خانواده و عزیزان همراه مرد عرب می‌ترسند. می‌هراسند؛ چون دروغگوست و کسی که به حرف و قول‌ش ایمان ندارد، بهترین کسان و خانواده خود را به خطر نمی‌اندازد. اسقف مسیحی هراسناک و از ترس عذاب و نفرین اعلام شکست می‌کند و داستان مباهله در تاریخ شکل می‌گیرد.

هرچند داستان آموزه‌ای دینی به نظر برسد، دوست دارم از زاویه‌ای اجتماعی به آن نگاهی بیندازم، نکته‌ای باریک در رفتار پیامبر اسلام می‌درخشد، نکته‌ای اجتماعی و درسی اخلاقی.

پیامبر برای این جنگ مذهبی دست به دامن بهترین و مومن‌ترین یارانش نمی‌شود، یارانی که ایمان و اعتقادشان مانند سلمان و ابوذر و … شک‌برانگیز نیست. پیامبر دست به دامن ارکانی کامل و زیبا به نام خانواده می‌شود. مهمترین رکن مذهبی و اجتماعی از نظر اسلام.

از نظر تاریخ تقویمی اسلام، روز مباهله شایستگی نام‌گذاری به روز خانواده را دارد. روزی که پیامبر با تکیه بر خانواده نشان داد، زن و شوهر وفادار به هم و با ایمان، فرزندانی تربیت‌یافته در چارچوب دستورات اسلامی و قوانین و مصلحت‌های اجتماعی تشکیل یکی از مستحکم‌ترین بنیان‌های هستی را می‌نهند که با تکیه بر آنها می‌توان به مقابله با آسیب‌ها و سختی‌های اجتماعی و فکری فرهنگی و پلیدی‌های پیش روی جامعه انسانی و ایمانی شتافت.

درس بزرگ محمد (ص) تأکید بر تقدس و استحکام بنیان خانواده است؛ مبنایی کردن بنیان خانواده در نگاه و منظر اسلام و تاریخ.

آموزه ۱۴۰۰ سال قبل اسلام و تأکید فراوانش بر خانواده، امروز توسط دانشمندان جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی به‌عنوان بنیان ابتدایی و اصلی رشد و پرورش انسان‌ها  و اجتماعی شدن  و… مورد مطالعه و تاکید فراوان است. این دستورات مبنایی البته به صورتی بسیار جزیی و ریز توسط امامان (ع) تببین و نهادینه می‌شوند.

آیات و احادیث فراوان و مکرر از پیامبر اکرم و ائمه در توصیف رفتار و مسولیت زن و شوهر به همدیگر، حسن خلق و رفتار زوجین در محیط خانه و خانواده، کمک و مشارکت در کارها، وظایف و حق مسولیت پدر یا مادر بر فرزندان در تأمین معاش تا تعلیم و تربیت و آموزه‌های اخلاقی و دینی و صدها نکته دیگر در این دستورات، به خودی خود نقش بسیار مهم و بی‌بدیل خانواده و جایگاه رفیع آن در قله سعادت و خوشبختی به نمایش میگذارد.

خانواده؛ رکن مورد غفلت در زندگی اومانیستی و فرد گرای امروز؛ همانقدر که در به قله رساندن اجتماع نقش دارد، در سقوط و اضمحلال آن نیز مقصر می‌تواند باشد.

به گمانم در تبلیغات و آگاهی‌دهی و روشن‌گری امروزه جهت استیفای حقوق زنان و دختران گاهی به این حقایق که این حق و حقوق باید در جهت تقویت و تحکیم خانواده صورت بگیرد یا حقوق فرزندان و تأمین امنیت روانی خانواده به دوش زنان است، بی‌توجهی زیادی صورت می‌پذیرد و گاهی این برابری‌طلبی ها نه تنها شرعی هم نیست، بلکه باعث ضربه به بنیان و اساس خانواده نیز می‌شود.

ازین‌رو توجه به روش‌های تبلیغی و مطالب منتشره در نشریات و مجلات دخترانه و زنانه بدون در نظر گرفتن خانواده  و نقش زن در تحکیم و یا تزلزل آن، امری  ناصواب است که توجه و هشیاری اهل فرهنگ را می‌طلبد.

در کنار هم؛ از نو

[ms 0]

چارقد را که آغاز کردیم حواسمان بود با روزهایی سر و کار خواهیم داشت که شعارهای بسیاری درباره دختران مسلمان و حق و حقوق‌شان زده می‌شود… روزهایی که ما باید مراقب باشیم و شعار ندهیم.

از خود دختران جامعه بودیم و شروع کردیم و دست به قلم شدیم. از رشته‌های مختلف دانشگاهی و حوزوی در سراسر کشور دست به دست هم دادیم و یا علی گفتیم و چارقد را دخترانه ساختیم… یادمان بود که چقدر خسته بودیم از شعارهای تکراری.

بارها به خودمان یادآوری کردیم که دختر ایرانی یعنی خیل عظیم دخترهای توی روستا، دختران شالیزار دور و برم، دختران ایلیاتی تحصیل‌کرده و فرهیخته. همه‌شان دختر بودند با عظمت دخترانگی؛ اما زندگی‌های ساده که هیچ جایی برای شعار نداشت!…

سعی کرده بودیم با کسی دعوا نکنیم. به پر و پای کسی نپیچیم. فقط گفتیم دختر ایرانی همانی است که در همه‌جای این کشور برای رسیدن به آرزوهایش تلاش می‌کند؛ قالی می‌بافد، نخ می‌ریسد، گوسفند به چرا می‌برد، در مطبخ آشپزی می‌کند، دست به قلم می‌شود، در محیط‌های دانشگاهی تلاش می‌کند، در مدیریت و سیاست‌های کلان جامعه دخیل است و هزار فعالیت و تلاش دیگر. حرف خودمان را زدیم؛ آن هم به ساده‌ترین شکل.

همه‌جا هستند؛ با هر سلیقه‌ای، با هر شکلی از زندگی. مهم این است که دختر ایرانی‌اند. کسی حق ندارد دختر ایرانی را دسته‌بندی کند.

یادمان باشد آسمان بسیار بزرگ است. حتی بزرگتر از هزاران کهکشان و سحابی که ما نقطه‌ای در برابر عظمتش نیستیم و البته پای‌مان هم از همین چادر و چارقدمان به زور فراتر می‌رود. اما این آسمان، تعلقش به ما، نه به اندازه طول و عرض نوری کهکشانی‌اش، که به بزرگی آرزوهای دور و دراز و خواسته‌های ماست. آسمان رویاها و آرزوهای دخترانه‌مان هزاران کهکشان دارد و میلیاردها ستاره.

چارقد با تکیه به تعالیم اسلام عزیز که روز به روز عزت و شکوهش بیش از پیش می‌شود، نه به دست صرفا دختران و یا صرفا پسران بلکه به دست عده‌ای دغدغه‌مند در حال فعالیت است. چارقد اشتهای سیری‌ناپذیری برای قلم‌های دخترانه و حرف‌ها و دردها و غرور و امید و توانایی‌هایشان دارد.

حالا همین دختران قرار است دوباره دور هم جمع شوند  و حرف بزنند؛ در کنار همه‌ی مردان و زنانی که فکر می‌کنند می‌توانند عضوی از این راه ساده اما چارقدی باشند. …

قرارمان روز جمعه در نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال، ورودی شماره‌ی ۱۷، انتهای راهرو، سالن نشست‌ها، ساعت ۱۴ تا ۱۶.

ناعادلانه درباره زن حرف نزنیم؛ آن‌‌هم زن ایرانی

‫اولین‌بار که به طرح‌های زیبای دخترانه‌‌ی زیر برخورد کردم، تلاش کردم هنرمندانش را شناسایی کنم. جستجویم اتفاقا به مدرس کارگاه رسید. کارگاهی که در سال ۸۶ تعدادی از دختران دانش‌آموز را دور هم جمع کرد و هنر طراحی را یادشان داد. کارگاهی که به همت «سیدمحمدرضا میری» به راه افتاده بود. این هنرمند جوان و خوش‌فکر در کارنامه‌ هنری‌اش، سابقه نشریه‌نگاری تجربی، مشاور هنری و طراح گرافیک مؤسسه‌ فرهنگی هنری رزمندگان استان خراسان، مدیر هنری و تبلیغات هشتمین همایش سراسری گفتمان مهدویت، مدیر هنری و طراح گرافیک فصلنامه‌ پژوهش‌های قرآنی و… را دارد.‬

‫در یک همکاری کوتاه‌مدت با سیدمحمدرضا میری به راحتی می‌توان فهمید که در خیلی از فعالیت‌های مردمی و خودجوش، خالصانه فعالیت می‌کند و‬ ‫به جوان‌ترها میدان می‌دهد و به قابلیت‌هایشان اعتماد می‌کند.

 

[ms 9]

برای آشنایی بیشتر خوانندگان چارقد، در ابتدا از فعالیت‌های کارگاه بگویید. چگونگی تشکیل شدنش و تعداد شرکت‌کننده‌ها و مسائل دیگر.

جریان از خیلی قبل‌ترها شروع شد. در دوران دانشجویی به هنر آماتورها علاقمند شده بودم و به آن فکر می‌کردم. سال‌های بعد در مورد هنرهای مردم یعنی کسانی که به آن‌ها هنرمند اطلاق نمی‌شود دست به جستجو زدم و همیشه به این فکر می‌کردم که در هنر غیرحرفه‌ای‌ها هیچ تفاخری وجود ندارد؛ اعتماد به نفس بالایی دیده می‌شود و ایده در پشت تکنیک پنهان نمی‌گردد. لذا علاقمند بودم بعضی چیزها را بر همین اساس بازتعریف کنم. همان سال‌ها دوستانی که دست‌اندرکار اردوهای طرح ولایت دانش‌آموزی دختران بودند، پیشنهاد دادند من هم حضور پیدا کنم و برای بچه‌ها یک کارگاه کوچک گرافیک ترتیب دهم. من به این پیشنهاد به چشم یک موقعیت نگاه کردم و سعی کردم طرح درسی را با عنوان پوسترسازی ایده‌محور تعریف کنم.

بچه‌های این کارگاه‌ها که ۸ دوره برگزار شد، چند ویژگی مشترک داشتند؛ اول اینکه هیچکدام پوستر و پوسترسازی را نمی‌شناختند. دوم اینکه همه کم و بیش دارای روحیه و انگیزه بالایی بودند. و سوم اینکه همه دختر بودند و این ویژگی، کمک زیادی به پیشرفت کارگاه می‌کرد. چرا که کار را جدی می‌گرفتند، حوصله می‌کردند و همه به نوعی دارای ذوق بودند. البته این‌ها همه نسبی بود اما نقش خیلی تعیین‌کننده‌ای داشت.

در آن کارگاه‌ها من ابتدا با نمایش یک دسته پوستر و تقسیم‌بندی آنها بر اساس موضوع، تکنیک و ساختار، بچه‌ها را با پوستر آشنا می‌کردم. تعریف من از ابتدا برای آن‌ها ناظر بر رسانه بودن پوستر بود. و سعی می‌کردم آن‌ها روی بعد پیام‌رسانی پوستر تمرکز کنند. پس از توضیح روش کار، آنها باید موضوعی را انتخاب و طی ۶ مرحله آن را به یک پوستر تبدیل می‌کردند.

[ms 10]

آثاری که از دختران کارگاه دیدم، حرف‌های زیادی درباره زنان و حواشی‌‌اش دارد. این موضوعات به آنها داده می‌شد یا کاملا طبیعی به این سمت گرایش داشتند؟

بچه‌ها در انتخاب موضوع آزاد بودند. اما باید با هم به توافق می‌رسیدند. معمولا این اتفاق می‌افتاد و معمولا هم به مسائل مبتلابه خود می‌پرداختند؛ حجاب، جوان و حتی در یک دوره‌ کشوری موضوع «دختر ایرانی» انتخاب شد.

طرح دختران را چطور دیدید؟
آنها در تیم‌های ۲ یا ۳ نفره روی موضوع خود فکر می‌کردند، بحث می‌کردند و من سعی می‌کردم دانسته‌های آنها را برایشان نظم دهم. نه همیشه، اما اکثرا موفق بودم. حتی از آموخته‌های آنها در ادبیات، ریاضی و فیزیک برای به نتیجه رسیدن کارشان کمک می‌گرفتم.

نتیجه‌ی کارها با هم تفاوت زیادی داشت. اما درصدی از کارها عالی بود، آنقدر که می‌توانم بگویم باعث شد از ایده‌ام جواب کاملا مثبتی بگیرم.

بچه‌ها تا حد زیادی اعتماد به نفس خود را یافته بودند، ایده‌های نوینی پیدا کرده و با شهامت آنها را اجرا می‌کردند. و همین برای من مهم بود. اصلا پوستر مهم نبود. بهترین چیز برای من همین بود که کلمه‌ «نمی‌توانم و نمی‌شود» را دور بریزند؛ که تا حد بالایی هم به دست آمد.

[ms 11]

طراحانی که فعالانه دارند در عرصه‌ی زنان مسلمان کار می‌کنند، باید به چه اصولی پایبند باشند؟

در یک کلام باید منصف باشند. در بیان حضرت آقا درباره مثلا شعر با موضوع زن، انصاف همیشه مورد تحسین قرار می‌گیرد. مهم است که ما ناعادلانه درباره زن، آن هم زن ایرانی حرف نزنیم. فرازهای پایانی مقدمه وصیتنامه حضرت امام را ببینید. آنجا امام چه زیبا، هم از محدودیت‌های زنان صحبت کرده‌اند و هم از نقشی که در رفع آن محدودیت‌ها ایفا کرده‌اند. اصلا یک چهره واقعی و افتخارآمیز در همان یک پاراگراف از زن ایرانی ترسیم شده است.

هنر جنسیتی یا جنسیتی‌ شدن هنر چقدر در بیان واقعی حقوق زن موثر است؟ اصولا زنانه‌ شدن هنر خوب است؟ یا به تعبیری با تقسیم هنر به زنانه و مردانه موافقید؟

در مکتب ما هنر، بیان خالصانه‌ دریافت‌های روحانی است. و روح، مجرد از جنس است. اینکه کسی هنرمندتر باشد به این بستگی دارد که چقدر پنجره‌ روحش را گردگیری کرده باشد، نه به جنسیت او. البته نقاط افتراقی هم وجود دارد؛ اینکه در هر جامعه‌ای برای مرد چه اقتضایی وجود داشته باشد و برای زن چه اقتضائاتی. یا اینکه مرد بتواند تحلیلی‌تر نگاه کند یا زن حسّی‌تر و بی‌واسطه‌تر. باز هم این نقاط افتراق، لزوما به یک تضاد ختم نمی‌شود. این، یعنی خداوند برای حل یک مسئله در جامعه، دو نوع هنرمند قرار داده تا دو نوع نگاه با دو نوع راه‌حل داشته باشند. این همان بحث تکمیل یکدیگر است، نه نفی یکدیگر.

اینها همه موقعی است که باور داشته باشیم هنرمند آمده تا به قول حضرت امام(ره) گره‌های کور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و نظامی که با دندان تعقّل باز نمی‌شوند را با اشاره‌ انگشت باز کند. آن وقت هنرمند دنبال این دعواها نمی‌رود. دنبال حل مشکل مردمش می‌گردد.

اما اگر هنر بازی و تفاخر باشد، دعوا می‌شود بر سر همین چیزها؛ جنسیت، قومیّت، نفسانیت و…

ناشناخته‌تر بودن دنیای زنان را قبول دارید؟ یا اعتقاد دارید یک زن در پرداختن به مسائل عاطفی و اجتماعی، نگاه دقیق‌تر و بهتری دارد؟

در مقایسه‌ هنرمند زن و مرد به شرط سلامت نفس و قوّت شیوه، به نظر من خانم‌ها برای رسیدن به یک حقیقت و به تبع روایت آن حقیقت برای مخاطب خود، سلوکی متفاوت دارند. همان‌طور که عرض کردم یک زن حسی‌تر، بی‌واسطه‌تر و سریع‌تر می‌بیند و از طرفی با حوصله‌تر روایت می‌کند.

اما من نقدی در همین‌ جا دارم نسبت به دخترانی که علاقمند به هنر هستند؛ اینکه حوصله‌ زیاد و دقت و ظرافت دخترانه‌شان را صرف هنرهای صرفا پرکار و تزیینی می‌کنند. تابلوها یا آثاری که زمان و چشم و انرژی زیادی از آنها می‌گیرد و غایت کمال آن قرار گرفتن در گوشه‌ای از یک اتاق و تزیین آن است. و گاه به اینکه بیننده بگوید «وای چه قشنگه» رضایت می‌دهند.

بالاخره قرار است ما با هنرمان حرفی بزنیم. حرفی که قبل از ما کسی نزده باشد یا لااقل به زیبایی ما نگفته باشد. هنر تزیینی، همه‌ هنر نیست. دختران ما باید بیشتر به این فکر کنند که با هنرشان تحولی ولو کوچک در مخاطب ایجاد کنند. نگاه تازه‌ای به او بدهند. پیامی برسانند. حیف است نگاه تیزبین و انرژی بی‌نظیر دخترهای ما پشت انبوهی از قلم زدن‌ها و سوزن‌زدن‌های تزیینی گم شود. رسالت دختران ما تزیین در و دیوار نیست! باید خود بدانند و با هنرشان دیگران را هم آگاه و متحول کنند؛ کاری که مادران و خواهران ما در انقلاب و دفاع مقدس انجام دادند.

[ms 12]

گریزی داشته باشیم به هنرهای مختص زنان. هنرهایی که از قشری با عنوان فمینیست‌ها می‌بینیم؛ که از هنر برای رسیدن به برخی حقوق که به‌ نظرشان مورد ظلم قرار گرفته استفاده می‌کنند. به نظرتان چه عواملی باعث می‌شود این نوع نگاه به هنر به وجود بیاید؟

این نتیجه‌ همان بی‌انصافی است، یا شناخت نامتعادل. امام رحمت‌الله‌علیه فرمود به زنان ما در طول تاریخ ظلم مضاعف شده. مکتب اسلام و انقلاب، منکر ظلم به زنان نیست. اما مهم این‌ است که چه ظلمی و چه ظلم‌ستیزی‌ای؟ یکی از اضعاف مضاعف ظلم به زن ایرانی، چنین مدعیانی هستند که اسم حقوق زن را خرج می‌کنند تا به منافع سیاسی و منطقه‌ای خود برسند. متاسفانه همیشه هم در داخل یک عده پیاده‌نظام به خط شده دارند.

 

 

در ادامه طرح‌هایی از دختران دانش‌آموز را می‌بینید:

[ms 1]

دختران کرمانشاهی در موضوع دختر ایرانی به عفاف او اشاره کرده‌اند. دختران ما مثل یاقوت ارزش‌مند هستند. مثل یک انار زیبا که یاقوت‌های زیبا و پر ارزش را در دل یک پوشش سخت پنهان می‌کند، از گوهر وجود خویش محافظت می‌کنند. اشاره به فطری‌ بودن حجاب و خلق اثری که از نظر من بی‌نظیر بود.

 

[ms 2]

خاک، پوشش است برای دانه اما باعث شکوفایی و جوانه زدن آن می شود. کاری از دختران خراسانی.

 

[ms 3]

این کار که یادم نیست بچه‌های کجا خلق کردند -چون پشت پوستر امضا کرده بودند-، یک تایپوگرافی عالی است که کلمه حجاب را به شکل کشتی نجات در طوفان‌های جامعه نشان می‌دهد. یادمان باشد که این بچه‌ها همه پوستر اولی هستند.

 

[ms 4]

باز هم یک تایپوگرافی صرف از آیه‌ حجاب

 

[ms 5]

بچه‌های یزد سعی کردند با رنگ و فرم و شکل طراحی حروف، لطافت یک چادر سفید را نشان دهند.

 

[ms 0]

این یکی هم کار دختران خراسانی بود با موضوع دختر ایرانی. وجود الماس‌مانندی که در مقابل التهابات دنیای بیرونی، می‌تواند درخشندگی و شفافیت خویش را حفظ کند.

زنان ایرانی دارند دیوانه می‌شوند!

مقدمه:

در یادداشت قبل به بررسی عکس‌هایی پرداختیم که روایتی متناقض از زن ایرانی را به اذهان عمومی جهان پیشکش کرده است. در این یادداشت روایتی دیگر را بررسی خواهیم کرد که قسمتی دیگر از پازل قبل را کامل می‌کند. امّا پیش از آن تذّکر چند نکته پیرامون یادداشت قبل ضروری است. تا پاسخی باشد به نقدهایی که بر آن روا شد.

اولاً نگارنده هیچ مشکلی با عکاس ندارد؛ مشکل بر سر عقیده است و وقتی پای عقیده در میان باشد، نه جای تعارف است و نه حبّ و بغض شخصی.

ادامه زنان ایرانی دارند دیوانه می‌شوند!

شاهدان دادگاه فمینیسم

اول اینکه:

فمینیسم را می‌شناسیم. فیمینیسم در کشور ما، گاه به بهانه‌ی مغالطه‌ی برابری حقوق زن و مرد و با سوء‌استفاده از خلاء‌های موجود در تبیین کامل دیدگاه متعالی اسلام در این باب، سعی میکند زن را از قید حقوق اسلامیش به در آورد و گاه آنقدر کاسه داغ‌تر از آش می‌شود که حتی می‌خواهد زن را از وظایف طبیعی‌اش مانند تولد و تربیت نسل خلاص کند.

ادامه شاهدان دادگاه فمینیسم